جلسه درس اخلاق (1391/10/07)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
«أعظم الله اجورنا و اجوركم بمصابنا بالحسين(عليه السلام) و جعلنا و إيّاكم من الطالبين بثاره(عليه الصلاة و عليه السلام)»
مقدم شما بزرگواران و حضّار ارجمند, حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي و آزاده, برادران و خواهران را گرامي ميداريم اميدواريم سعي همه شما در گراميداشت عزاي سالار شهيدان حسين بن علي(سلام الله عليه) مشكور خداي سبحان باشد!
بحثهاي روز پنجشنبه در دو بخش خلاصه ميشد بخش اول به مسائل اخلاقي مرتبط بود بخش دوم شرح كوتاهي از نهجالبلاغه اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه آن هم مناسب با بحث اخلاق بود. در نوبتهاي قبل مطالبي درباره عظمت فنّ اخلاق بازگو شد آنچه در اين نوبت مطرح است آن است كه اخلاق نظير عمل نيست كه يك حركتِ بدني باشد يك امر دروني است چون امر دروني است زشتي و زيبايي آن خيلي روشن نيست خود شخص ميداند ولي گاهي براي خود شخص هم مستور ميشود و همانطوري كه بيماريِ ناشناخته در حدّ ابتدايي نميماند رشد ميكند اخلاقِ بد هم رشد ميكند و همانطوري كه بيمار اگر به طبيب مراجعه كند, آن بيماري درمان ميشود اخلاق بد هم درمان ميشود و همانطوري كه بيماري يا سلامت، جزء عوارض بدناند اخلاقِ بد و اخلاق خوب هم جزء عوارض نفساند پايگاهي دارند منشأ اخلاق بد و اخلاق خوب, عقيده بد و عقيده خوب است عقيده خوب باعث پيدايش اخلاق خوب است عقيده بد باعث پيدايش اخلاق بد است اگر كسي عقيده خوب داشت احياناً گرفتار برخي از رذايل اخلاقي شد ذات اقدس الهي درمان ميكند ولي اگر داراي عقيده بد بود و مبتلا به اخلاق زشت شد خدا مدتي مهلت ميدهد تا او خود را اصلاح كند اگر اصلاح نكرد افزايش پيدا ميكند حالا اين چند مطلب را بايد از آيات قرآن كريم استفاده كنيم. در قرآن كريم فرمود برخيها نهادشان, بنيادشان بر تقوا و فضيلت است برخيها نهاد و بنيادشان بر رذيلت است ﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي تَقْوَي مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي شَفا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ﴾[1] فرمود برخيها موحّدانه معتقدند نظامي هست, خدايي هست, آفريدگار انسان هست, آفريدگار جهان هست, آفريننده پيوند انسان و جهان هست اين جهان را با همه آنچه در آن هست به مقصد ميرساند نه تنها انسان كارواني است كه به مقصد ميرسد بلكه هر موجودي كه در اين جهان هست به مقصد ميرسد و به عالَم ديگر برميگردد اين آسمان و زمين اينطور است اين اجرام و اجسام اينطور است اينكه گفتند بسياري از اين اجرام شهادت ميدهند يا شكايت ميكنند براي اينكه اينها به مقصد رسيدهاند به كمال بار يافتند مسجد نسبت به همسايههاي خود يا شفاعت دارد يا شهادت دارد يا شكايت دارد براي آن است كه اين زمين به مرحله كمال خود رسيده است اينطور نيست كه اين زمين معدوم بشود ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[2] پس اينچنين نيست كه فقط ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾[3] بلكه در حشر اكبر همه اين اعضاي سهگانه مثلث ياد شده يعني جهان, انسان, پيوند انسان و جهان اين مجموعه به صحنه قيامت خواهند آمد و به كمال خود ميرسند. اگر كسي چنين عقيدهاي داشت و موحّدانه نظام را نگاه كرد اين سعي ميكند تا آنجايي كه ممكن است وارسته زندگي كند نه بيراهه برود نه راه كسي را ببندد و اگر احياناً ـ خداي ناكرده ـ لغزيد خداي سبحان كه مورد اعتقاد اوست لطفي ميكند و او را درمان ميكند درباره اين گروه فرمود: ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ اگر در درون دل اينها مشكلي بود شبههاي بود شكّي بود رِيْبي بود كه مسائل انديشهاياند يا حَسَدي بود, كِبري بود, رذيلتهاي ديگري بود كه انگيزهاياند ما اينها را جرّاحي ميكنيم عمل ميكنيم صاف ميكنيم قلب اينها شفاف ميشود آنگاه وارد بهشت خواهند شد چون هيچ كس با قلب آلوده به بهشت نميرود حتماً تطهير خواهد شد ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ و در بهشت ﴿إِخْوَاناً عَلَي سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ﴾[4] و اما اگر كسي ملحدانه زندگي كرد يعني عقيده باطل داشت فرمود: ﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي تَقْوَي مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي شَفا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ﴾ فرمود كسي كه براي نظام مبدأ فاعلي قائل نبود مبدأ غايي قائل نبود نه جهان را, نه انسان را, نه پيوند انسان و جهان را در تحت تدبير خدا ندانست همه را با شانس و بخت و اتفاق گذراند اين مثل كسي است كه جايي تنور مشتعلي باشد (يك) بالاي آن لايهٴ نازكي از خاك باشد كه زيرش خالي است (دو) وقتي او پا گذاشت بدون ترديد در آن شعله ميافتد و ميسوزد (سه) شما اين رودخانههاي مهم را ديديد اين رودخانهها بخشي از اينها يك شيار نرم دارند كه به آن گدار ميگويند اينكه ميگويند در كربلا شريعه فرات را فلان مقدار نظاميهاي اموي بستند شريعه يعني «مورد الشاربه» آن نهرهاي بزرگ كه نظير استخر لبهٴ تيز دارند نه از هر جاي آن ميشود عبور كرد نه از هر جاي آن ميشود آب گرفت ولي آن بخشهايي كه شيب نرم دارد باز است آن گُدار است يعني ميشود از آنجا عبور كرد چون هم عبور آبش نرم است هم براي گرفتن آب آسان است در آن فرات يك قسمتهاي آن شريعه بود يعني مورد الشاربه بود مورد كساني بود كه ميخواستند آب بگيرند يك شيب نرمي داشت كه اينجا ميرفتند آب ميگرفتند همه تيراندازان آمدند اينجا را نگهداري كردند كه آب به خيام حسيني(عليه السلام) نرسد. غرض آن است كه اين نهرهاي بزرگ را كه شما ديديد در بعضي از موارد وقتي آب زياد ميشود بخشي از دو طرف را آب ميبرد اين آببُرد است آن بقيه كه مانده پايهاي ندارد كه اگر كسي روي آن بقيه پا گذاشت ميافتد در آب چون زيرش خالي است آن قسمت آببرد را ميگويند «شفا جُرُف» حالا يا زيرش آتش است يا زيرش رود روان, اگر كسي روي آن لبه پا بگذارد كه زيرش خالي است اين زود سقوط ميكند فرمود: ﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي تَقْوَي مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي شَفا جُرُفٍ﴾ يعني بر لبهٴ چيزي كه زيرش خالي است اگر كسي پا بگذارد خب ميافتد فرمود خيليها كه گرفتار رذايل اخلاقياند براي اينكه بنيان مرصوصي ندارند بنيان محكمي ندارند كه عقيده توحيد است, با خرافات زندگي ميكنند با شانس زندگي ميكنند با بخت و اتفاق زندگي ميكنند كسي كه موحد نباشد كه برهاني است و مُتقن است, ناچار به خرافات نظير شانس و امثال شانس تن در ميدهد فرمود آن كه ملحد است و عقيده ندارد زندگياش و پا و پايهاش را روي لبهاي گذاشت كه زيرش خالي است ﴿عَلَي شَفا جُرُفٍ﴾ كه اين در حال ريزش است ﴿فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ﴾ پس آن عقيده بد, اين عقيده خوب, اگر كسي داراي چنين عقيده بد بود اين بايد بداند كه بيماري خطرناكي در درون او سرايت كرده و هر روز دارد افزايش پيدا ميكند رو به زيادي است خداي سبحان فرمود ما اوايل به او مهلت ميدهيم راه درمان را به او نشان ميدهيم نه تنها طبيب ميفرستيم نه تنها دارو ميفرستيم بلكه شفا ميفرستيم; نفرمود قرآن, دواست نفرمود «و ننزّل من القرآن ما هو دواء» فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾ ممكن است كسي دارو مصرف كند و شفا پيدا نكند اما ممكن نيست شفا باشد و او شفا پيدا نكند فرمود ما شفابخشيم اگر شفابخشيم اين قرآن هر جا وارد شد شفا داد نه دارويي است كه گاهي اثر ميكند گاهي اثر نميكند ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾ اما ﴿لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[5] خداي سبحان اين شفا را اين عنايت را اين لطف را عطا كرد آنها عمداً ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[6] طبيب فرستاده, شفا فرستاده او نيامده استفاده كند چنين گروهي را فرمود او مطمئن باشد كه ما او را به حال خود رها نميكنيم اين بيماريِ او را مرتب در درون او سرايت ميدهيم كه كلّ هستي او را فرا ميگيرد و فرو ميبرد ﴿كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ﴾[7] اين در سورهٴ مباركهٴ حجر است فرمود ما راهسازي ميكنيم. چطور راههاي صحيح را دوراهه, سهراهه, چهارراهه, ورود ممنوع, خروج ممنوع همه اينها را در تحت الأرض خدا انجام ميدهد; فرمود ما باران را ميفرستيم به اندازه كافي, همه اينها را در زمين ذخيره ميكنيم اما اين آبها در زمين كجا بروند كجا را به صورت چاه سيراب كنند از كجا به صورت چشمه سر در بياورند اين يك چهارراه ميخواهد يك سهراه ميخواهد يك ورود ممنوع ميخواهد يك راهنما ميخواهد فرمود: ﴿فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ﴾ يعني باران را ميفرستيم اما اينطور نيست كه باران را در اختيار زمين قرار بدهيم خودمان اين باران را به زمين فرو ميبريم جاسازي ميكنيم راهنمايي ميكنيم چهارراه و سهراه و دوراه و يكراه داريم ورود ممنوع داريم خروج ممنوع داريم كجا برود كجا نرود كجا سر در بياورد چاه بشود كجا سر در بياورد چشمه بشود همه اين كارها را ما ميكنيم ﴿فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ﴾ اين راهها, چشمهها را ما هدايت ميكنيم. درباره بيماري هم همين كار را كرد فرمود: ﴿نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ﴾ مَسلك يعني مسير, ما هم مسير درست ميكنيم هم اين را سير ميدهيم كه از كجا به كجا سر در بياورد دفعتاً ميبينيد بيماري فراگير شده ممكن است از نظر بدن سالم باشد اما از نظر رذايل اخلاقي به جايي ميرسند كه ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[8] انسان به جايي ميرسد كه آن مجاري ادراكي را خفه ميكند وقتي مجاري ادراكي را تَدسيس كرد به تعبير قرآن تَدسيه كرد اين جايي را نميبيند انسان وقتي خاكها را كنار ميبرد چيزي در درون خاك ميگذارد بعد رويش خاك ميگذارد ميگويند دسيسه كرده آن شيء مدسوس في الأرض است ﴿أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ﴾[9] اين است همين «دَسَّ» كه ثلاثي مجرّد است اگر براي مبالغه و كثرت بخواهيم استفاده كنيم به باب تفعيل ميرود ميشود «دسَّسَ» چون سه سين دارد يكي از اين سينها تبديل به ياء ميشود, ميشود «دسّيٰ» فرمود: ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[10] يعني «دسّسها» يعني خيلي با نفس خود دسيسه كرده اغراض و غرايز را روي آن ريخته آن را در درون دفن كرده آن الآن زنده به گور شده و ديگر صدايش در نميآيد اما آنچه الآن حرف ميزند و عمل ميكند همين غرايز و اغراض پليد اوست اين كسي كه تدسيس كرده تدسيه كرده آن فطرت را زنده به گور كرده حرف او به جايي نميرسد اينها همان كسانياند كه به انبيايشان ميگويند: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[11] چه بگويي چه نگويي براي ما بيتفاوت است و ذات اقدس الهي هم به رسولش(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) ميفرمايد: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾ چنين خطري هست بنابراين اينطور نيست كه رذايل اخلاقي اگر يك گوشه ظهور كرد همانجا بماند بلكه اگر مبنا طيّب و طاهر و توحيدي بود ذات اقدس الهي توفيقي ميدهد كه انسان در همان اوايل امر اين را ريشهكن كند ميشود ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ و اگر ـ خداي ناكرده ـ مبنا الحادي بود كه ﴿عَلَي شَفا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ﴾ خانه ساخت و راه توبه را عمداً به روي خود بست طبق بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه كه عرض ميكند خدايا «أنت الذي فتحتَ لعبادك باباً إلي عفوك و سمّيته التوبة»[12] خدايا تو در را باز گذاشتي هر دو لنگه در را باز گذاشتي و فرمودي بياييد اين در رحمت است اما عدّهاي وارد اين در توبه و انابه نشدند اگر اينچنين شد فرمود: ﴿كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ﴾ بنابراين اخلاق, تكيهگاهش اعتقاد است اگر ـ انشاءالله ـ عقيده طيّب و طاهر و توحيدي بود اميد نجات است و اگر ـ خداي ناكرده ـ الحادي بود اميد نجات نيست اين است كه خود ما بايد در هر لحظهاي محاسب و رقيب خودمان باشيم «چرا بايدت ديگري محتسب»[13] گفتند حساب خويشتن را خودت محاسبه كن خودت رقيب خود باش «چرا بايدت ديگري محتسب».
اما آن بيانات نوارني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه طبق بحثهاي ترتيبي كه ما شروع كرديم از اول فعلاً رسيديم به نامه پنجاهمِ حضرت. وجود مبارك حضرت در نامه پنجاه كه به مسئولان نظامي خود مرقوم ميفرمايد اول نامه اين است « مِنْ عَبْدِاللَّهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِيطَالِبٍ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إِلَي أَصْحَابِ الْمَسَالِحِ» آنها كه با سلاحهاي نظامي همراهاند به آنها اين دستور را داد فرمود من حقّي دارم شما حقّي داريد من وظيفهاي دارم شما وظيفهاي داريد آن مسائل اخلاقي بين ما مشترك است و من اگر به وظيفهام عمل كردم شما هم بايد به وظيفه خودتان عمل بكنيد من هيچ چيزي را از شما پنهان نميكنم شما هم همچنين, لكن بايد بدانيد بعضي از امور, امور رسمي و محرمانه نظام است نبايد توقّع داشته باشيد آن اسرار رسمي و محرمانه مرزها را, بيگانهها را, جنگ و صلح را ما علني با شما در ميان بگذاريم زيرا تنها شما كه نيستيد ممكن است زيرمجموعه شما اين را به ديگري منتقل كند به استثناي اسناد نظامي و محرمانه بقيه همه كارها را ما با شما در ميان ميگذاريم فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ حَقّاً عَلَي الْوَالِي أَنْ لاَ يُغَيِّرَهُ عَلَي رَعِيَّتِهِ فَضْلٌ نَالَهُ وَ لاَ طَوْلٌ خُصَّ بِهِ» فرمود حقّ مردم بر والي اين است كه خدا نعمتي به والي داد بركتي داد اوج و ارجي داد اين باعث نشود كه ـ خداي ناكرده ـ او از مردم فاصله بگيرد (يك) و اگر طَوْلي به او رسيد طول زندگي او را عوض نكند (دو) «طَوْل» به آن فايدهاي ميگويند كه زودگذر نباشد گرچه «طَوْل» و «طول» فرق دارد اما بيارتباط با هم نيستند هر بركت هر نعمتي را «طَوْل» نميگويند آن بركت و نعمتي كه در درازمدت ميماند را ميگويند «طَوْل» اينكه در برخي كتابها ميبينيد كه مينويسند اين حرفي كه فلان كس زد «لا طائل تحته» يعني مطلب مهم و پربركتي در آن نيست و اينكه فرمود خدا ﴿ذِي الطَّوْلِ﴾[14] است يعني بركاتي عطا ميكند كه در درازمدت ميماند اين را ميگويند «طَوْل» فرمود اگر طَوْلي به والي رسيد بركت ماندني به او رسيد مبادا او از اين بركت بهره خوب نبرد و ـ خداي ناكرده ـ وضعش با ديگران فرق بكند «وَ لاَ طَوْلٌ خُصَّ بِهِ» مبادا با اين از ديگران جدا بشود « وَ أَنْ يَزِيدَهُ مَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ مِنْ نِعَمِهِ دُنُوّاً مِنْ عِبَادِهِ» يكي از حقوق مردم بر والي اين است وقتي نعمتي خدا به او داد باعث بشود كه او متواضعتر, مردميتر, ارتباطش با ديگران بيشتر باشد «وَ عَطْفاً عَلَي إِخْوَانِهِ» عطوف باشد مهربان باشد نسبت به ديگران توجّه بيشتر داشته باشد اين اصل كلي بود كه حضرت در صدر نامه اين چند جمله را مرقوم فرمود, اگر به تمام نهجالبلاغه مراجعه بفرماييد ميبينيد كه به استثناي چند جمله همه نامه همين مقدار است بعد فرمود: «أَلاَ وَ إِنَّ لَكُمْ عِنْدِي أَنْ لاَ أَحْتَجِزَ» حاجز يعني مانع يعني من هيچ چيزي را از شما منع نميكنم بين شما و جريان مملكت حاجز و مانع نميشوم «إِلاَّ فِي حَرْبٍ» مگر در مسائل جنگ و صلح و مسائل نظامي اينطور نيست كه همه تصميمها را كه فرمانده كل قوا ميگيرد بايد زير دستانش بدانند فرمود قانون اسلام اين نيست براي اينكه اگر شما بدانيد خب ممكن است ديگران هم بدانند و بيگانه و دشمن بفهمد. « وَ لاَ أَطْوِيَ دُونَكُمْ أَمْراً إِلاَّ فِي حُكْمٍ» در احكام شرعي هم كه با شما مشورت نميكنيم براي اينكه حكم شرعي را خدا بيان كرده موضوعات جاي مشورت است ولي احكام خدا كه جاي مشورت نيست و قوانين نظامي هم محرمانه است « وَ لاَ أُؤَخِّرَ لَكُمْ حَقّاً عَنْ مَحَلِّهِ» از اين دو امر كه بگذريم يعني از حكم خدا كه بگذريم كه مشورتي نيست حكم خدا در اختيار كسي نيست در اختيار وحي الهي است كه صادر كرده و از مسائل مهمّ نظامي هم كه بگذريم از اين دو بگذريم هيچ حقّي از حقوق شما را ما تأخير نمياندازيم در انجام دادن وظيفهمان كوتاهي نميكنيم در رساندن حقّ طِلق شما هم قصوري نداريم «وَ لاَ أُؤَخِّرَ لَكُمْ حَقّاً عَنْ مَحَلِّهِ وَ لاَ أَقِفَ بِهِ دُونَ مَقْطَعِهِ» نه اصلِ حق را نه تتميم حق را ما كم نميآييم اصلِ حق را ندهيم اينچنين نيست, بقيه حق را ندهيم اينچنين هم نيست تا به پايان برسانيم و انقطاعش را هم اعلام كنيم «وَ أَنْ تَكُونُوا عِنْدِي فِي الْحَقِّ سَوَاءً» همه شما نزد من از نظر حق يكسانيد حالا هر كدام فضايلي داريد آنها سر جايش محفوظ است « فَإِذَا فَعَلْتُ ذلِكَ» اگر من كه والي شما هستم اين كارها را انجام دادم يعني در حكم خدا قصور نكردم, در مسائل نظامي تقصيري روا نداشتم, در تأديه حقوق شما و مزاياي شما و كارهاي شما كوتاهي نكردم اين وظايفم را انجام دادم « فَإِذَا فَعَلْتُ ذلِكَ وَجَبَتْ لِلَّهِ عَلَيْكُمُ النِّعْمَةُ وَلِي عَلَيْكُمُ الطَّاعَةُ» بارها به عرضتان رسيد كه ما يك بندگي داريم و يك زندگي, متأسفانه بندگي ما از زندگي ما جداست شما ببينيد از مرحوم آيت الله قاضي و امثال آقاي قاضي فضايل زياد نقل ميشود قسمت مهم يا همه فضايلشان در اين است كه بندگي اينها در زندگي اينهاست اينطور نيست كه مثلاً ما يك نماز و روزه داريم يك حج و زكات و عمره داريم يك زندگي هم داريم آنها بندگيشان در زندگيشان بود آن مثالهايي كه قبلاً ميزديم اين بود كه اگر يك سبد ميوهاي براي ما كسي بياورد ميگوييم اين چيست ـ اين رسم همه ماست ـ ميگويند اين ميوه است, ميگوييم چه كسي داد ميگويند فلان باغبان, اين طرز رفتار ماست اما مرحوم آقاي قاضي و امثال آقاي قاضي اينطور حرف نميزدند ميگفتند اين چيست ميگفتند ميوه است, ميگفتند چه كسي آورد ميگفتند فلان باغبان, چه كسي داد خدا; هرگز نميگفتند چه كسي داد, چون معلوم است چه كسي داد يك موحد ميداند در اين آيه سورهٴ مباركهٴ ذاريات آمدن ضمير فصل (يك) و الف و لام در خبر (دو) مفيد حصر است ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾[15] نه اينكه خدا رازق است ديگران هم; اول خدا دوم فلان! خدا اوّلي نيست كه ديگري دومش باشد گاهي ما عادت كرديم بگوييم اگر فلان كس نبود مشكل ما حل نميشد يا اول خدا دوم فلان, وجود مبارك معصوم(سلام الله عليه) درباره اين آيه كه دارد: ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾[16] يعني اكثر مؤمنين, مشركاند فرمود خيليها مواظب زبانشان نيستند ميگويند: «لولا فلان لهلكتُ» اگر فلان كس نبود كار ما حل نميشد, فرمود بگوييد خدا را شكر كه از اين راه مشكل ما را حل كرد[17] اگر همه مشكلات به وسيله خدا حل ميشود اينها ميشوند وسيله اينها آورندهاند نه اينها بخشنده. بندگي را در زندگي آوردن يعني اين, بايد مَلكه بشود كه انسان هرگز نگويد اگر فلان كس نبود مشكل حل نميشد يا اول خدا دوم فلان كس, خدا اوّلي نيست كه دومي داشته باشد خدا كسي نيست كه ديگري در قبال او سِمتي داشته باشد بايد شاكر باشيم كه خداي سبحان به وسيله اشخاص مشكل ما را حل كرد اگر كسي مشكل ما را حل كرد فرستادهٴ خداست, اگر كسي آمده كه ما مشكل او را حل كنيم او هم فرستادهٴ خداست اين از بيانات نوراني حضرت امير در نهجالبلاغه است فرمود: «إنّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ» يعني اين نيازمندي كه آمد به شما مراجعه كرد او را خدا فرستاده خدا از يك طرف به شما نعمت داد از يك طرف به فلان شخص گفت برو در خانه فلان كس ببينم چه كار ميكند اين از غرر فرمايشات حضرت است در نهجالبلاغه «إنّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ» چرا وقتي وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) صدقهاي را به سائل ميداد دستش را ميبوسيد[18] چون اين طبق آيه سورهٴ مباركهٴ توبه باور كرده كه خداي سبحان ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾[19] او ميگيرد گاهي به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ﴾[20] تو بگير, گاهي ميفرمود من خودم ميگيرم ﴿يَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ لذا وجود مبارك امام سجاد(عليه السلام) اين را باور كرده از آن طرف گفتند كه تَكدّي جزء مكاسب محرّمه است كسي شغلش را گدايي قرار بدهد سر چهار راه بايستد گدايي كند خب اين يكي از مكاسب محرّمه است بايد اينها را تأمين كرد ولي بالأخره عمداً آدم به سراغ گدايي برود حرام است اما اگر كسي واقعاً نيازمند بود كه ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾[21] فرمود خيليها هستند آبرومندند ديگران كه از وضع آنها بيخبرند خيال ميكنند كه وضع اينها خوب است ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ چون فرد عفيفي است خيال ميكنند وضع مالياش خوب است اگر كسي مشكل او را حل كند الله ميگيرد نشان ميدهد حضرت نفرمود اين كارها را ما كرديم نفرمود ما زحمت كشيديم حقوق شما را داديم نه, فرمود وقتي اين كارها را شما ديديد انجام شد «فَإِذَا فَعَلْتُ ذلِكَ» معلوم ميشود كه «وَجَبَتْ لِلَّهِ عَلَيْكُمُ النِّعْمَةُ» يعني «ثَبَتَتْ» كه اين نعمتها براي اوست منتها از دست ما انجام شده كه ما مأموريم حالا كه اين شد « وَلِي عَلَيْكُمُ الطَّاعَةُ وَ أَنْ لاَ تَنْكُصُوا عَنْ دَعْوَةٍ وَ لاَ تُفَرِّطُوا فِي صَلاَحٍ» در اصل نامه «في صلاح دينكم من دنياكم»[22] هست منتها اينجا نيامده «في صلاحٍ» گفته شده «وَ أَنْ تَخُوضُوا الْغَمَرَاتِ إِلَي الْحَقِّ» شدايد را تحمل كنيد در اين شدايد شنا كنيد تا دشمن را از كشورتان طرد كنيد و بيگانه هوس حمله به كشور شما را نكند ميبينيد اين بيان نوراني قرآن كريم هم قبلاً بحث شد فرمود شما كه قصد حمله به جايي را نداريد اما شما مثل سلسله جبال باشيد ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾[23] اين امر غايب است فرمود طرزي زندگي كنيد كه دشمن بداند به شما نميتواند حمله كند اين امر غايب است نه «اغلظوا عليهم» فرمود آن قدر بايد از نظر علمي قوي, عملاً قوي, ارادتاً قوي, از حيث انديشه قوي باشيد كه بيگانه طمع نكند مثل اينكه كسي چهارتا كلنگ دستش است ميخواهد برود به جنگ قلّه دماوند خب اين ميفهمد كه نميتواند با دماوند بجنگد اين قلّه دماوند سرفراز است تمام بركات در سلسله جبال البرز به وسيله همين كوههاست تمام بارانها و برفها و تگرگها را به سينه ميخرند به دل ميسپارند ميشود چشمه, بهار و تابستان تحويل مردم ميدهند, هواي لطيف هم كه دارند, آب فراوان دارند منتها كسي نميتواند به جنگ قلّه دماوند برود فرمود شما منشأ بركت باشيد طرزي در داخل خودتان بر اساس آن وحدت و انسجام زندگي كنيد كه بيگانه حتماً بفهمد نميتواند با شما در بيفتد يعني به قدري قوي باشيد كه الاّ ولابد بيگانه بايد بفهمد نميتواند به شما حمله كند ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ خود شما هم كه بين خود ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾[24] هستيد مهربانيد, نرميد اما در برابر بيگانه مثل سلسله جبال محكم و استوار باشيد خب چه حرفي از اين لطيفتر چه حرفي از اين زيباتر وجود مبارك حضرت امير فرمود شما اين كار را بكنيد كه اين آيات محقَّق بشود آيات بايد به وسيله شما موحّدان محقّق بشود. «فَإِنْ أَنْتُمْ لَمْ تَسْتَقِيمُوا لِي عَلَي ذلِكَ»[25] اگر ـ خداي ناكرده ـ با همه اين حرفهايي كه من گفتم شما نظاميان اين مسائل را رعايت نكرديد آن وقت هيچ كسي نزد من از شما پَستتر نيست براي اينكه شما بايد كشور را حفظ كنيد ما هم همه خدمات را به شما داديم آن وقت شما ميخواهيد با بيگانه رابطه داشته باشيد يا مثلاً ـ خداي ناكرده ـ كوتاه بياييد اينكه نميشود «فَإِنْ أَنْتُمْ لَمْ تَسْتَقِيمُوا لِي عَلَي ذلِكَ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ أَهْوَنَ عَلَيَّ مِمَّنِ اعْوَجَّ مِنْكُمْ» خيليها ممكن است بلغزند اما شما كه بلغزيد نزد من أهون از ديگرانيد هيچ كسي از اين لغزندهها از شما اهون نيست «ثُمَّ أُعْظِمُ لَهُ الْعُقُوبَةَ وَ لاَ يَجِدُ عِنْدِي فِيهَا[26] رُخْصَةً» اگر كسي در مسائل نظامي با نظام ما با كشور ما با دين ما با مملكت ما بد رفتاري كرد ما كوتاه نميآييم «فَخُذُوا هذَا مِنْ أُمَرَائِكُمْ وَ أَعْطُوهُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ مَا يُصْلِحُ اللَّهُ بِهِ أَمْرَكُمْ» شما اين را بدانيد به زيرمجموعهتان بگوييد ما هم مطابق همين نظام عمل ميكنيم اين پايان نامه پنجاه وجود مبارك حضرت امير است. اميدواريم ذات اقدس الهي توفيق ادراك صحيح اين معارف الهي را به همه ما مرحمت كند! مجدّدا مقدم شما برادران و خواهران بزرگوار را گرامي ميداريم!
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما, حوزه و دانشگاه ما را در سايه وليّات حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا و اوليا محشور بفرما!
مشكلات مملكت مخصوصاً در بخش مسكن و اقتصاد و ازدواج جوانها را در سايه وليّات برطرف بفرما!
بيداري اسلامي خاورميانه را به هدف نهايي برسان!
خطر بيگانگان مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان!
فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . سورهٴ توبه, آيهٴ 109.
[2] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 48.
[3] . سورهٴ انشقاق, آيهٴ 6.
[4] . سورهٴ حجر, آيهٴ 47.
[5] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 82.
[6] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 187.
[7] . سورهٴ حجر, آيهٴ 12.
[8] . سورهٴ بقره, آيهٴ 6; سورهٴ يس, آيهٴ 10.
[9] . سورهٴ نحل, آيهٴ 59.
[10] . سورهٴ شمس, آيهٴ 10.
[11] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 136.
[12] . الصحيفة السجادية, دعاي 45.
[13] . ديوان حافظ، قطعهٴ 1.
[14] . سورهٴ غافر, آيهٴ 3.
[15] . سورهٴ ذاريات, آيهٴ 56.
[16] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 106.
[17] . ر.ك: تفسير العياشي, ج2, ص200.
[18] . عدّةالداعي, ص68.
[19] . سورهٴ توبه, آيهٴ 104.
[20] . سورهٴ توبه, آيهٴ 103.
[21] . سورهٴ بقره, آيهٴ 273.
[22] . تمام نهجالبلاغه, ج7, ص29.
[23] . سورهٴ توبه, آيهٴ 123.
[24] . سورهٴ فتح, آيهٴ 29.
[25] . در قرائت استاد «لم تستقيموا علي ذلك» آمده است; مصادر نهجالبلاغه و أسانيده, ج3, ص376.
[26] . در قرائت استاد «فيها عندي» آمده است; مصادر نهجالبلاغه و أسانيده, ج3, ص376.