جلسه درس اخلاق (1391/06/23)

05 01 2022 376009 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1391/06/23)

دانلود فایل صوتی
 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!

ايام ارتحال و شهادت امام جعفر صادق(عليه و علي آبائه الأطيبين و أبنائه الأنجبين آلاف التحيّة و الثناء) است اين مصيبت سنگين و سانحه دشوار را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقه‌مندان قرآن و عترت تعزيت عرض مي‌كنيم از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم به بركت ولايت آن امام همام نظام ما, ملت و مملكت ما, دين ما, دنياي ما, جوان‌هاي ما در سايه لطف وليّ الهي از هر گزندي مصون و محفوظ بمانند و دشمنان اسلام مخصوصاً استكبار و صهيونيسم و اهانت‌كنندگان به پيشگاه مقدّس حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مخذول و منكوب باشند مقدم همه شما مخصوصاً علماي معزّز و هنرمندان و علاقه‌مندان به تسنيم و تفسير قرآن كريم را هم گرامي مي‌داريم اميدواريم هنر معقول و مقبولِ اين هنرمندان و كوشش علاقه‌مندان به تفسير و تبيين وحي الهي مشكور ذات اقدس الهي باشد!

بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) اين است كه فرمود: «رَحِمَ الله عبداً أحيا أمرَنا»[1] خدا رحمت كند كسي را كه امر ما را زنده كند. احيا, زنده كردن, كار خداي سبحان است هيچ كس قدرت احيا ندارد مگر خدا اين اصل اول چون «هو المحيي»[2] اگر كسي خواست چيزي را زنده كند يا كسي را زنده كند بايد مظهر او باشد و خليفه او باشد كه كار مستخلف‌عنه را مي‌كند اين هم اصل دوم. اين قدرت و لياقت را ذات اقدس الهي به انسان‌ها عطا كرده است كه خليفه او باشند اگر فرمود من انسان را با كرامت خلق كردم ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ[3] اين سخنِ مياني است يعني جاي سؤال است كه چرا انسان كريم است ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾ انسان يك موجود كريم است و با كرامت است جاي سؤال است كه چرا كريم است ولي وقتي به خلافت مي‌رسيد مي‌بينيد كه خداي سبحان انسان مؤمن متعهّد را خليفه خود مي‌داند ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً[4] چون خدا كريم و بزرگوار است خليفه كريم هم سهمي از كرامت دارد كسي كه جانشين كريم باشد كريم و بزرگوار است اين هم اصل دوم. اصل سوم آن است كه چون كرامت انسان ذاتي نيست بلكه به استناد خلافت اوست خليفه آن است كه كار مستخلف‌عنه را بكند حرف مستخلف‌عنه را بزند دستور مستخلف‌عنه را اجرا كند تابع دستور او باشد اگر كسي در كنار سفره خلافت بنشيند حرف خودش را بزند اين موجود غاصبي است درباره او سخن از ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[5] است نه درباره او ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾ پس كرامت انسان به استناد خلافت اوست و خلافت او به اين است كه حرف مستخلف‌عنه را بزند اگر به بزرگواري گفتند شما قائم‌مقام فلان وزيريد از طرف او مي‌توانيد امضا كنيد او بايد كار آن وزير را انجام بدهد نه كار خودش را دستور آن وزارتخانه را اجرا كند نه برنامه شخصي خود را اگر انسان كرامتش به استناد خلافت اوست خليفه بايد حرف مستخلف‌عنه را بزند اگر كسي ﴿مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ[6] شد ديگر خليفةالله نيست اگر خليفةالله نبود ديگر ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾ درباره او نيست و اگر ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾ درباره او نبود ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ است اين خطري است كه همگان را تهديد مي‌كند بنابراين همه ما مخصوصاً شما بزرگواراني كه در راستاي هنر تلاش و كوشش مي‌كنيد يا در راستاي فهم وحي الهي تلاش و كوشش مي‌كنيد بايد بكوشيد و بكوشيم يك هنر معقول و مقبولي داشته باشيم هنر بخش‌هاي فراواني دارد خواه در گفتار خواه در رفتار خواه در نمايش دادن خواه در ترسيم خواه در خط خواه در تصوير خواه در تجسيم و تنديس, راه‌هاي گوناگوني دارد زيبايي‌هاي خلقت است اما مستحضريد كه هنر يك كار عميق علمي است هنر سه مقطع دارد اگر كسي در بين راه خواست هنرنمايي كند اين از خيال به حس و از حس به خيال يك دور باطلي دارد كه آموزنده نيست هنر آن است كه انسان يك مطلب عقلي برهاني ديني را خوب بفهمد (يك) بعد آن را در كارگاه خيال خود صورت‌سازي كند اين مقدور همه نيست ممكن است كسي فيلسوف باشد فقيه باشد حكيم باشد مفسّر باشد مطلب عميق علمي را خوب بفهمد و آن را به صورت يك مقال يا مقالت در بياورد با سخنراني بيان كند يا به صورت مقاله بنويسد اما اين هنر نيست زيرا مستقيماً از عقل به حس آمده يعني معقول را محسوس كرد مفهوم را مسموع كرد ولي هنرمند آن است كه آن مطلب عميق عقلي را وارد كارگاه خيال بكند از متخيّله مدد بگيرد بين متخيّله و خيال فرق‌هاي فراواني است هر كسي از اين قدرت برخوردار نيست صورت‌سازي كند ورودي و خروجي‌اش را مشخص كند تشكيلاتي به آن عطا بكند زيربنا به آن عطا كند بهره‌برداري به آن عطا كند ثمر و شاخه و برگ به آن بدهد وقتي در كارگاه متخيّله با كمك‌گيري از خيال اين را خوب ساخت و پرداخت آن‌گاه دست به اجرا بزند اگر بازيگر است ديگر خود را بازيگر نمي‌گويد خود را بازي‌كننده نمي‌گويد هنرمند مي‌داند مرز بازيگري كه چيز بسيار بدي است و هنرمندي كه چيز بسيار خوبي است الآن مشخص مي‌شود كه چه كسي بازيگر است و چه كسي هنرمند, اگر آن معقول را با كمك خيال در حوزه متخيّله ساخت, پرداخت, به آن ورودي داد, خروجي دارد, بهره صحيح از آن گرفت آن‌گاه اگر نويسنده است كه مي‌نويسند, گوينده است كه مي‌گويد, هنرمند است كه ارائه مي‌كند, تنديسي است تجسيمي است تصويري است ترسيمي است به همه انحاي گوناگون در مي‌آورد آن‌گاه مخاطبانشان از حس به خيال مي‌رسند از خيال به عقل مي‌رسند زيرا اين هنرمند, معقول را متخيّل كرد متخيّل را محسوس كرد مخاطبان خودش را هم هنرمندانه از حس به خيال مي‌برد از خيال به عقل مي‌برد جامعه را عقلاني مي‌كند اين سينما مي‌شود سينماي آموزنده آن خوانندگي مي‌شود آموزنده آن نويسندگي مي‌شود آموزنده جامعه مي‌شود جامعه عاقل ولي اگر پايه علمي نداشته باشد حرف معقول نباشد از عقلانيّت سرچشمه نگرفته باشد از خيال به حس آمده باشد اين همين دور باطلي است كه در بسياري از محصولات سينمايي هست محسوس را متخيّل مي‌كنند متخيّل را محسوس مي‌كنند در همين مدار دور مي‌زنند اين مي‌شود بازيگري نه هنرمندي. بنابراين هنر آن است كه انسان مسائل عقلي ديني را با برهان بفهمد يك دست‌مايه علمي داشته باشد كه آن معقول را به كارگاه خيال و متخيّله ببرد صورت‌سازي كند [آن‌گاه] خروجي‌اش محسوسي است آموزنده. شما مي‌بينيد وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) براي براندازي نظام تفرعن فراعنه مصر فرمود درست است كه من با عصا اژدها درست مي‌كنم دستم بيضا مي‌شود اما با اژدها نمي‌شود مردم را عاقل كرد با اژدها مي‌شود مردم را ترساند با اژدها مي‌شود مردم را ساكت كرد اما با اژدها نمي‌شود مردم را ساكن كرد جامعه اگر ساكن نشود سَكينت نداشته باشد وقار نداشته باشد آسايش و آرامش نداشته باشد با سكوت هرگز نمي‌شود آن كشور را اداره كرد فرمود من با اژدها مي‌توانم فرعونيان را ساكت كنم ولي با اژدها مردم عالم و عاقل نمي‌شوند سخنراني مي‌خواهد درس مي‌خواهد تبيين مي‌خواهد تحليل مي‌خواهد تعليل مي‌خواهد و اين با يك بيان شيواست كه هم خوب حرف بزند هم حرفِ خوب بزند حضرت موسي به خداوند عرض كرد من حرفِ خوب مي‌زنم ولي خوب حرف نمي‌زنم برادر من هم خوب حرف مي‌زند هم حرفِ خوب مي‌زند خدايا برادرم هارون را به عنوان مبلّغ وحياني همراه من بفرست ﴿هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَاناً[7] چون او بهتر حرف مي‌زند مردم بايد بفهمند, حرف‌هاي عميق پيچيده را نمي‌شود به مردم ارائه كرد نمي‌شود به صورت كتاب نوشت ممكن است خواص، آ‌ن كتاب را بخوانند يا آن سخنراني را بشنوند ولي جامعه بهره نمي‌برد مادامي كه جامعه بهره علمي و عقلي نبرد نه آسايش فكري دارد نه آرامش عقلي عرض كرد خدايا با اژدها كار ساخته نيست با فشار كار ساخته نيست با زور نمي‌شود جامعه را هدايت كرد ﴿هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَاناً﴾ او هم حرفِ خوب مي‌زند هم خوب حرف مي‌زند مي‌شود هنرمند آن كه حرفِ خوب مي‌زند ولي ورودي و خروجي‌اش درست نيست تحليلش درست نيست تبيينش درست نيست كلماتش درست نيست ادبياتش درست نيست او خوب حرف نمي‌زند هنرمندانه حرف نمي‌زند لذا نمي‌تواند جامعه را آرامش دهد و آسايش ببخشد و همچنين كساني كه در خدمت قرآن كريم‌اند با علوم وحياني تماس دارند آنها هم بايد تلاش و كوشش بكنند كه هم خوب بفهمند هم خوب بفهمانند هم خوب حرف بزنند هم حرفِ خوب بزنند كه ـ ان‌شاءالله ـ اميدواريم همه ما در اين مسير حركت كنيم!

اما بيان نوراني امام صادق كه فرمود: «رَحِمَ الله عبداً أحيا أمرَنا» معلوم مي‌شود كه ما مي‌توانيم مظهر «هو المحيي» باشيم اگر خدا زنده‌كننده است خليفه خدا هم مي‌تواند زنده كند منتها حيات چند قسم است يك حيات گياهي داريم كه اين بذر به وسيله بارش و به وسيله تابش و به وسيله كشاورزي يك باغدار ماهر به صورت خوشه و شاخه در مي‌آيد به صورت ساقه در مي‌آيد و ثمر مي‌بخشد اين حيات گياهي است بالاتر از اين يك حيات حيواني است كه دام‌ها دارند حيات گياهي خيلي مهم نيست حيات دامي هم خيلي مهم نيست حيات انساني خيلي مهم است شما مستحضريد برخي‌ها فقط حيات گياهي دارند يعني يك نوجوان بالنده است همان طوري كه يك نهال بالنده است خوب تغذيه مي‌كند خوب بَر و برگ دارد خوب لباس مي‌پوشد خوب رشد مي‌كند همان كاري كه يك نهال دارد و ديگر هيچ! حرف كسي را گوش بدهد حرف پدر و مادر را گوش بدهد حرف استاد را گوش بدهد نيست حيات او حيات گياهي بالفعل و حيواني بالقوّه است وقتي يك مقدار بالاتر آمد جوان شد غريزه‌هاي او شكوفا شد با مِهر و قَهر آشنا شد آشنا به محبّت شد آشنا به عداوت شد با بخش‌هاي عاطفي سر و كار دارد اين حيوانِ بالفعل است و انسان بالقوّه در حدّ عاطفه كار مي‌كند در حدّ مسائل اجتماعي خانوادگي زندگي مي‌كند تجارت مي‌كند اقتصاد دارد درآمد دارد هزينه دارد و مانند آن اين حيوان بالفعل است و انسان بالقوّه اما اگر به جايي رسيد كه بگويد من يك موجود ابدي‌ام آنچه غير فرشته‌خويي است هر چه تهيه كردم بايد بگذارم و بروم اگر با دست خالي بروم با دو سيلي و مُشت روبه‌رو هستم در دو جاي قرآن ذات اقدس الهي فرمود ملائكه ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ[8] يعني يك عدّه هنگام مرگ فشار مرگ مي‌‌بينند, مي‌بينند هم يك عدّه به صورت اينها سيلي مي‌زنند هم يك عدّه به پشت اينها مشت مي‌زنند اين دو جاي قرآن كه فرمود ملائكه ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾ شيخ مشايخ ما استاد اساتيد ما مرحوم آيت الله شاه‌آبادي در آن شذرات اين آيه را معنا كرده است كه چگونه عدّه‌اي در هنگام مرگ فرشته‌هايي هستند به صورت او مي‌زنند فرشته‌هايي هستند كه به پشت او مي‌زنند اين از دو طرف فشار مي‌بيند مي‌شود فشار جان دادن. گفت سرّش آن است فرشته‌هاي دنيا مأموران دنيا مي‌بينند اين شخص عمرش به پايان رسيده چيزي فراهم نكرده با دست خالي دارد مي‌رود نوبت او تمام شده با فشار، پشتش را مي‌كوبند كه نوبتت تمام شد برو, فرشته‌هاي آخرت مي‌بينند اين با روي سياه و دست تهي دارد مي‌آيد محكم به صورتش مي‌زنند كه در اين مدت چه كردي؟![9] اين همه نعمتي كه خدا به تو داد همه را گذاشتي و آمدي اينها حيوان بالفعل‌اند و انسان بالقوّه اما كسي كه نه بيراهه مي‌رود نه راه كسي را مي‌بندد كسب حلال دارد مشكلات خودش را حل مي‌كند مشكلات جامعه و نظام را حل مي‌كند با اين دو عنصر زندگي مي‌كند تلاش در توليد, قناعت در مصرف اين مي‌شود حيات انساني آن كه تلاش نمي‌كند يا تلاش مي‌كند در توليد ولي تجمّل‌گراست او مشكل دارد اشكال در صورتي حل مي‌شود كه ما پيرو وجود مبارك حضرت امير باشيم به عنوان اينكه تلاش در توليد, قناعت در مصرف داشته باشيم. به امام صادق(سلام الله عليه) عرض كردند چرا اين قدر نام سلمان فارسي را مي‌بريد فرمود اولاً سلمان, فارسي نيست از ماست سرّش آن است كه سلمان(رضوان الله عليه) هرگز در برابر خواسته علي ‌بن ‌ابي طالب(سلام الله عليه) خواسته‌اي نداشت و تلاش و كوشش مي‌كرد كه با فقرا بسازد و كوشش‌ او اين بود كه از علم و علما فاصله نگيرد با علم و دانش و فضايل علمي از يك سو به سر مي‌برد با نيازمندان از يك سو به سر مي‌برد و در برابر علي ‌بن ‌ابي طالب(سلام الله عليه) خاضع بود اين سه فضيلت سلمان باعث مي‌شود كه من هميشه اسم او را مي‌برم[10] خب اگر كسي تلاش در توليد داشت و قناعت در مصرف اين به خوبي مي‌فهمد كه در متن تحريم, تحليل نهفته است البته دشمن بيگانه همان طوري كه الآن دست به حرم و حريم كبريايي وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) زد در كمال وقاحت به پيشگاه ختمي مرتبت و نبوّت اهانت كرده است همين گروه, جامعه انساني اسلامي ايران را تحريم كردند ولي قرآن كريم به ما خبر داد شما كه در كارهايتان با قرآن هستيد عنايت داشته باشيد خداي سبحان فرمود: ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً[11] اين چهار نكته است كه با اين دو تعبير بيان شده اين نكات چهارگانه اين است كه اين كلمه «عُسر» دو بار ذكر شده (يك) كلمه «يُسر» دو بار ذكر شده (دو) اين مي‌شود چهار بار ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾ اين كلمه «عُسر» به معناي دشواري است اين با الف و لام ذكر شده «يُسر» به معناي آساني است بدون الف و لام ذكر شده بر اساس قواعد ادبي اين الف و لام‌ها نشان مي‌دهد كه دومي عين اوّلي است ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾ يعني با هر سختي يك آساني است همين معنا باز تكرار شده ﴿إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ﴾ كه عُسر با الف و لام ذكر شده ﴿يُسْراً﴾ كه يُسر بي الف و لام ذكر شده اين عُسر دومي عين عُسر اوّلي است سختي يكي است اما يُسر دومي غير از يُسر اوّلي است آساني دوتاست يعني هر جا سختي باشد دو برابر آن آساني است تا كسي احساس مشكل نكند كسي نگويد من مانده‌ام هر جا دشواري هست دو برابر آن آساني است هر جا مرض هست دو برابر آن درمان است هر جا فقر است دو برابر آن غناست منتها انسان بايد ببيند.

مطلب بعدي آن است كه نفرمود بعد از سختي, آساني است نفرمود «إنّ بعد العُسر يُسراً» فرمود: ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾ در درون هر سختي, آساني است اگر در درون هر سختي, آساني است طبق اين دو جمله نوراني قرآن ما الآن كه در تحريميم اگر عاقلانه زندگي كنيم و اگر قدر اين سرمايه‌هاي ديني را بدانيم طبق وعده الهي در درون هر تحريمي, دو تحليل هست اگر ما در سختيِ تحريميم دو برابر خداي سبحان تحليل كرده تحليل يعني گشودن, حِلّ يعني باز كردن, محلول يعني بازشده تحريم يعني محروم كردن يعني بستن, هر جا يك قفل باشد دو كليد خدا خلق مي‌كند نه بعدها بلكه در درون همان اين بيان قرآن است ما بايد بدانيم كه فاضل شدن عالِم شدن معصيت كبيره نيست و اين هم كه در [زير] دست و پاست اين را هم نمي‌گويند سواد اين همه علوم فراوان كه هست ما بايد بفهميم كه فاضل شدن عالم شدن گناه نيست و اين هم در [زير] دست و پاست اين را هم نمي‌گويند سواد, قرآن هست روايات هست كه تمام ناشدني است خب اين همه معارف هست ديگر ما چه مشكل داريم فقط بايد بفهميم (يك) باور كنيم (دو) فرمود در درون هر تحريمي دو برابر تحليل است نه بعدها, هر تهديدي را بايد به فرصت تبديل كرد. اگر كسي در اين فاز و فضا حركت كرد در اين قلمرو آمد از مرز گياه گذشت از مرز حيوان گذشت آن قوّه را به فعليّت مي‌رساند مي‌شود انسان بالفعل اينكه در سورهٴ مباركهٴ انفال فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ[12] اين است حالا معلوم شد كه حيات گياهي داريم حيات حيواني داريم حيات انساني داريم آنكه در سورهٴ مباركهٴ انفال بيان شده حيات انساني است و اينكه در بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) است كه فرمود: «رَحِمَ الله عبداً أحيا أمرَنا» يعني كسي با گفتارش با رفتارش با سنّتش با سيره‌اش با سريرتش جامعه را به جامعه انساني برساند ما اگر فضيلتي را در كسي ديديم به همان راه حركت مي‌كنيم لازم نيست كسي به ما بگويد, انسان شيفته فضيلت است اينكه وجود مبارك حضرت فرمود خدا رحمت كند كسي را كه امر ما را احيا كند يعني شدني است يعني مي‌شود با تعليمات ديني مظهر «هو المحيي» شد خليفه خدا شد در مسئله احيا.

مطلب ديگر آن است كه امر يكسان نيست بعضي از امور است كه مقدور ماها نيست فرمود امر ما صعب است بلكه مستصعب است «لا يَحتمله الاّ مَلكٌ مقرّب أو نبيّ مرسل أو عبدٌ قد امتحن الله قلبه للإيمان»[13] همه آن توان را ندارند كه امر امام صادق و اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را احيا كنند آن امر صعب مقدور برخي‌ها نيست, آن امر مستصعب مقدور اوحدي است مقدور ديگران نيست اما اين امور عادي كه حداقل است اينكه ما بيراهه نرويم راه كسي را هم نبنديم با دست خالي نميريم اين مقدور ماست وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) در بخش ديگري از فرمايشاتش فرمود: «وَجَدْتُ علم الناس كلَّه في أربع» در چهار قسمت, علم سودمند به حال بشر را مي‌شود خلاصه كرد اول: «أن تَعرف ربّك» دوم: «أن تعرف ما صَنع بك» سوم: «أن تعرف ما أراد منك» چهارم: «أن تعرف ما يُخرجك مِن دينك»[14] اول اينكه بفهمي بالأخره اين عالَم حسابي دارد جهان را انسان را پيوند انسان و جهان را يك حكيم علي‌الاطلاق آفريد بعد از اينكه مسئله جهان‌بيني و خداشناسي حل شد فرمود بفهمي كه درباره تو چه كرد، بالأخره جهان صانعي دارد انسان صانعي دارد اما با تو چه كرد در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «قيامت» فرمود انسان يك قطره آب بود ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾ ما اين يك قطره آب را به اين صورت در آورديم الآن صدها دانشكده بلكه دانشگاه درباره انسان‌ كار مي‌كنند ولي بسياري از بيماري‌ها هنوز كشف نشده بسياري از داروها كشف نشده درمان‌ها كشف نشده تازه براي بدن, اين يك قطره آب اين همه سلول‌هاي مغزي دارد اين يك قطره آب اين همه سلول‌هاي قلبي دارد ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي[15] اين بيان نوراني حضرت سيّدالشهداء(سلام الله عليه) است كه «عَمِيَت عينٌ لا تَراك عليها رقيباً»[16] كسي كه خدا را نبيند كور است نشناسد كور است. پس فرمود دوم اينكه بداني با تو چه كرد هيچ چيزي به عظمت انسان نيست درباره گياه‌شناسي و اينها هم در اوايل سورهٴ مباركهٴ رعد فرمود شما باغ داريد مي‌بينيد يك هكتار زمين, زمين يكي زمان يكي آب يكي خاك يكي كود يكي باد يكي هوا يكي خورشيد و تابش آفتاب يكي كشاورز يكي اما اين همه ميوه‌هاي رنگارنگ از همين خاك است فرمود: ﴿وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَي بِمَاءٍوَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَي بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ[17] هم بوها فرق مي‌كند بوي ميوه‌ها شبيه هم نيست بوي گل‌ها شبيه هم نيست هم طعم و مزه فرق مي‌كند مزه ميوه‌ها شبيه هم نيست همه از اين خاك است فرمود اينها را چه كسي به اينها داد ﴿وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَي بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ﴾ اُكُل يعني خوراكي در قبال أكل, أكل يعني خوردن, اُكُل يعني خوراكي، اينكه فرمود در بهشت ﴿أُكُلُهَا دَائِمٌ﴾ نه يعني پرخوري آنجا هست آنجا خوراكي، اُكُل يعني ما يؤكل يعني مأكول يعني ميوه‌اش فراوان و دائمي است نه اَكلش دائمي باشد آدم پرخور اصلاً در بهشت راه ندارد در محضر حضرت كسي آروغ زده حضرت فرمود آدم اين قدر غذا مي‌خورد كه آروغ بزند فرمود يك مقدار كمتر «اقصِر مِن جَشأك» قدري كم‌تر بخور خب آدم پرخور آدم شكم‌پرست در بهشت هم راه ندارد.

 بيان دوم وجود مبارك حضرت امام صادق(سلام الله عليه) اين است كه «أن تعرف ما صَنع بك» خدا با تو چه كرد بعد هم كم كم فرمود تازه اينها براي بدن توست يك گوشه ديگر تو كه اصل توست كه جان توست آن به من مرتبط است ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾.[18]

بارها به عرضتان رسيد شرفي براي كعبه است كه در خانه‌هاي ديگر و ساختمان‌هاي ديگر نيست و آن يك ياء است كه خداي سبحان به ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهما) فرمود: ﴿أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ﴾ اين خانه براي من است اين اضافه, اضافه تشريفي است:

كعبه را جامه كردن از هوس است
 

 

ياي بيتي جمال كعبه بس است[19]
 

 

همين يك دانه ياء را خداي سبحان درباره ما هم گفته ديگر ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾ چرا ما اين حرمت ياء را حفظ نكنيم به او منسوب هستيم علوم رايج كه درباره ياء ﴿رُوحِي﴾ نيست درباره همين بدن است فرمود بدان كه خدا با تو چه كرد با بدن تو چه كرد با روح تو چه كرد در پيوند روح و بدن چه كرد اين روحت تا كجا امتداد دارد. اصل سوم اينكه «أن تعرف ما أراد منك» حالا كه خدا تو را با اين جمال و جلال آفريد از تو چه خواست كجا مي‌خواهد ببرد چه پذيرايي مي‌خواهد از تو بكند, اصل چهارم آن است كه «أن تعرف ما يُخرجك مِن دينك» بفهمي چه چيزي تو را از دين بيرون مي‌كند الآن مشكل اساسي استكبار و صهيونيسم اين است كه بر فرض آن اصول قبلي را شناخته باشند كه نشناختند اين را نشناختند كه چه چيزي آ‌نها را از دين و از انسانيّت بيرون مي‌كند مگر مي‌شود كسي به حيات‌بخش خودش اهانت بكند مگر مي‌شود به كسي كه آمده آزادي به بشر داده آمده بشر را از زمين به آسمان برده اهانت كرد وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) طبق نقل مرحوم شيخ مفيد فرمود قبل از اسلام جامعه به اين فكر بود كه دام‌ها را مواظب باشد مخصوصاً حجاز كه با شترداري و شترباني ارتزاق مي‌كردند فرمود: «كُنّا مرّة رُعاةَ الإبل» ما قبلاً مواظب بوديم كه اين شترها چه وقت مي‌روند چرا, چه وقت برمي‌گردند چه وقت باردار مي‌شوند چه وقت شير مي‌دهند چقدر شير مي‌دهند چه وقت مي‌خوابند «كُنّا مرّة رُعاةَ الإبل فصِرنا اليوم رعاة الشمس»[20] فرمود ما قبلاً شتر مي‌پاييديم كه شتر چه وقت مي‌آيد چه وقت مي‌رود الآن منتظريم ببينيم چه وقت آفتاب از دايره نصف‌النهار مي‌گذرد كه با آفريدگارمان سخن بگوييم ما از زمين به آسمان رفتيم دين ما اين است بازيگريِ مشئوم و زشت و قبيح و پلشت همان است كه با سينما و فيلم به وجود مبارك پيامبر اسلام(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) توهين كردند عدّه‌اي هم به عنوان آزادي بيان جلويش را باز گذاشتند مي‌دانيد بين آزادي كه بسيار منزّه و مقدس است با رهايي كه بسيار پليد است فرق است اينها ﴿وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ اين كلمه وِلنگار يك كلمه بسيطي نيست يك كلمه مركب است يك واژه نيست دو واژه است آدمي كه مي‌انگارد وِل است به او مي‌گويند ولنگار اين اِنگاره او, انگيزه او اين است كه وِل است هيچ حساب و كتابي در عالم نيست اين را مي‌گويند ولنگار الآن نظام غرب گرفتار اين ولنگاري است اين مي‌پندارد, انگاره او, انگيزه او, انديشه باطل او اين است كه بايد وِل باشد اين را مي‌گويند ولنگار آن وقت اين ولنگاري را به صورت آزادي در آوردند آزادي يك اصل مقدس است مگر مي‌شود انسان دهانش را باز كند به كسي كه از طرف آفريدگار او آمده و حيات‌بخش اوست اهانت كند اينها به الله به وحي الهي به آورنده وحي اهانت كردند كه اميدواريم همان تهديدهاي الهي دامنگير اينها بشود ذات اقدس الهي همه اينها را مخذول كند همه اينها را منكوب كند بيداري اسلامي خاورميانه به ثمر نهايي خود برسد خطر استكبار و صهيونيسم هم به خود آنها برگردد. من مجدّداً مقدم شما بزرگواران مخصوصاً روحانيّت معظّم, مسئولين عزيز ما, برادران عزيز ناجا و هنرمندان ما و علاقه‌مندان به قرآن و تفسير مقدم همه را گرامي مي‌دارم از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم به همه شما سعادت و صلاح و فلاح دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد!

پروردگارا امر فرج وليّ‌ات را تسريع بفرما!

پروردگارا نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّ‌ات حفظ بفرما!

پروردگارا روح مطهر امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا و اوليا محشور بفرما!

پروردگارا خطر دشمنان دين مخصوصاً استكبار و صهيونيسم بالأخص اهانت‌كنندگان به حريم و حرم نبوّت و ولايت و امامت را مخذول و منكوب بفرما!

مشكلات مملكت در بخش مسكن, اقتصاد و ازدواج جوان‌ها را حل بفرما!

فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!

اين دعا را در حقّ مؤمنين مشرق و مغرب عالَم مستجاب بفرما!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1] . مصادقة الإخوان (شيخ صدوق), ص35; الحكايات (شيخ مفيد), ص92.

[2] . التوحيد (شيخ صدوق), ص269.

[3] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 70.

[4] . سورهٴ بقره, آيهٴ 30.

[5] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 179.

[6] . سورهٴ فرقان, آيهٴ 43; سورهٴ جاثيه, آيهٴ 23.

[7] . سورهٴ قصص, آيهٴ 34.

[8] . سورهٴ انفال, آيهٴ 50; سوره محمد, آيهٴ 27.

[9] . ر.ك: شذرات المعارف, ص64.

[10] . الامالي (شيخ طوسي), ص133.

[11] . سورهٴ انشراح, آيات 5 و 6.

[12] . سورهٴ انفال, آيهٴ 24.

[13] . الخصال, ج2, ص624.

[14] . الكافي, ج1, ص50.

[15] . سورهٴ قيامت, آيهٴ 37.

[16] . بحارالأنوار, ج95, ص226.

[17] . سورهٴ رعد, آيهٴ 4.

[18] . سورهٴ حجر, آيهٴ 29; سوره ص, آيهٴ 72.

[19] . سير العباد سنايي (چاپ تهران), ص101.

[20] . الامالي (شيخ مفيد), ص136.


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات