جلسه درس اخلاق (1391/03/25)

05 01 2022 375876 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1391/03/25)

دانلود فایل صوتی
 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!

مقدم شما برادران و خواهران بزرگوار حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي را گرامي مي‌داريم در آستانه شهادت باب‌الجوائج الي الله موسي بن جعفر(عليه و علي آبائه الأطيبين و أبنائه الأنجبين) قرار داريم از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم به بركت آن باب‌الجوائج خواسته‌هاي مشروع همه علاقه‌مندان به قرآن و عترت مخصوصاً شما برادران و خواهران بزرگوار به بهترين وجه برآورده شود! بحثهاي روز پنج‌شنبه در دو بخش خلاصه مي‌شد بخش اول به مسائل اخلاقي مرتبط بود بخش دوم هم شرح كوتاهي از نهج‌البلاغه اميرمؤمنان(عليه السلام) كه آن هم مناسب با مسائل اخلاقي بود.

در بحث‌هاي اخلاقي به اين نتيجه رسيديم كه كارهاي ما بايد قربة الي الله باشد اين اصل اول. اصل دوم هم اين بود كه خداوند از هر موجودي به ما نزديك‌تر است «أقرب إلينا من حبل الوريد» اصل سوم اين است كه توجيه اين تقرّب الي الله چيست ما كار را انجام بدهيم قربة الي الله, عبادت‌هاي ما, اعمال خير ما بايد براي نزديك شدن به خدا باشد چيست او كه از هر موجودي به ما نزديك‌تر است و در طيّ بحث‌هاي قبل هم به اين نتيجه رسيديم كه اگر خدا در قرآن فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ[1] يعني با صعوبت با دشواري با سختي اين راه را طي مي‌كنيد تا به لقاء الله برسيد معنايش اين نيست كه شما بايد مراحل دنيا را با سير و سلوك, مشكلات برزخ را, مشكلات ساهره قيامت را طي كنيد تا به لقاء الله برسيد زيرا ذات اقدس الهي كه ـ معاذ الله ـ در قيامت نيست مطابق آيه سورهٴ مباركهٴ «حديد» ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ[2] است و در آيات ديگر هم فرمود: ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ[3] خب اگر خداي سبحان از هر موجودي به ما نزديك‌تر است اين كدح و اين سفر دشوار و اين سير شديد, جغرافيايي و زماني و زميني نخواهد بود بايد از راه درون به ذات اقدس الهي برسيم براي اينكه او به ما خيلي نزديك است. عبور از اين راه به اين است كه انسان اين موانع را نبيند آن علاقه به خود علاقه به زندگي علاقه به فرزند اينها همه حجاب است حجاب‌ها هم چند قسم است يكي حجاب‌هاي عادي و مادي است كه همه ما مي‌دانيم اينها دشمنان ما هستند و حجاب مادّي هستند و نمي‌گذارند كه انسان از اين عقبه‌هاي كئود عبور كند به مقصد برسد. بعضي از حجاب‌ها حجاب‌هاي نوري هستند كه كم كم وقتي ماه رجب تمام شد به ماه پرفيض شعبان رسيديم آن مناجات شعبانيه را ـ ان‌شاءالله ـ مي‌خوانيم و از خداي سبحان مسئلت مي‌كنيم كه حجاب‌هاي نوري را از ما برطرف كند «حتّي تَخرقَ أبصار القلوب حُجُب النور»[4] حجاب‌هاي ظلماني خب مشخص است همين تعلّقات است, حجاب‌هاي نوراني مثل اينكه گاهي مي‌بينيد همين علم همين كسب معرفت همين عبادت همه براي انسان حجاب مي‌شود ما اولاً اين حجاب نوراني معنا كنيم تفسيرش ـ ان‌شاءالله ـ در ماه شعبان مطرح مي‌شود اين حجاب نوراني را روشن كنيم تا معلوم بشود كه ما گرفتار حجاب ظلماني هستيم از يك طرف و گرفتار حجاب نوري هستيم از طرف ديگر. حجاب نوري اين است كه اين شيئي كه نمي‌گذارد ما از آن عبور كنيم نورش زياد است اينكه نورش زياد است نمي‌گذارد كه ما از آن عبور كنيم خب اين براي چه كسي زياد است؟ براي كسي كه باصره قوي ندارد يا صائن و حافظ ديگر ندارد چرا يك طلبه كه دارد معالم مي‌خواند حرف‌هاي كفايه را نمي‌فهمد براي اينكه اين دو مقدمه‌اي كه در مسائل برتر است دو علم است علم, نور است اين طلبه مبتدي بخواهد اين نور قوي را ببيند چشمش را مي‌زند چيزي كه نمي‌گذارد اين طلبه متوسط يا مبتدي از اين صغرا و كبرا عبور كند به اين نتيجه برسد نور است علم, نور است اين نمي‌تواند اين نور را ببيند اين چشمش خيره مي‌شود يك وقت است كه دو مانع است دو ديوار است كه شخص بخواهد از اين ديوار اول و ديوار دوم فاصله گيرد به مقصد برسد مقدورش نيست اينها مي‌شود حجاب ظلماني و مادي اين شخص اين عابر نمي‌تواند از اين ديوار بگذرد از آن ديوار بگذرد به مقصد رسد اما چرا طلبه معالم‌خوان كفايه را نمي‌فهمد براي اينكه براهيني كه مثلاً در كتابه كفايه هست يك صغراست يك كبرا اين دو مقدمه علم است هر دو هم نور است اين بزرگوار كه تازه وارد شد نور اين دو مقدمه چشمش را خيره مي‌كند اين نمي‌تواند اينها را ببيند اين سال‌ها بايد درس بخواند تا بعد بتواند اين صغرا را ببيند اين كبرا را ببيند آن‌گاه از اين دو حجاب نوري مي‌گذرد و به نتيجه مي‌رسد همه مبتديان نسبت به متوسطان اين طور هستند همه متوسطان نسبت به منتهيان اين طور هستند همه عالمان علم حصولي اين‌چنين‌اند نسبت به عالمان علم حضوري, همه عالمان علم شهودي اين‌چنين‌‌اند نسبت به شهود برتر; اين علم, نور است. هر كسي هر مطلبي را نمي‌فهمد براي اينكه بايد از صغرا بگذرد به كبرا برسد از كبرا بگذرد به نتيجه برسد اينها نور است اينها چشمش را خيره مي‌كند «حتّي تَخرقَ أبصار القلوب حُجُب النور» برخي از حجاب‌ها كه حجاب مادي هستند حالا مسائل اخلاقي با حجاب‌هاي مادي متوجه است بار اول, با حجاب نوراني متوجه است در بخش‌هاي ديگر منتها حجاب نوراني كه براي فنّ اخلاق مطرح است اين نيست كه او نمي‌تواند از صغرا بگذرد به كبرا, از كبرا بگذرد به نتيجه اين همه اين مطالب را به خوبي درك مي‌كند منتها علم‌زده است مي‌گويد من خودم زحمت كشيدم پيدا كردم وقتي علم‌زده شد به جاي اينكه بگويد «ما بِنا مِن نعمةٍ فمنك»[5] مي‌گويد: ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي[6] اين مي‌شود حجاب يعني اسلامي حرف مي‌زند ولي قاروني فكر مي‌كند اين خطر براي خيلي از ماها هست كمتر كسي است كه چه در حوزه چه در دانشگاه دهن باز نكند نگويد من خودم زحمت كشيدم عالم شدم قارون هم بيش از اين نگفته بود, گفته بود من خودم زحمت كشيدم مال پيدا كردم ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾ من خودم عالم اقتصاد بودم اين مال را فراهم كردم اما اخلاقِ قرآني اين است كه بفرمايد: ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ[7] بايد بگوييم خدا را شاكريم كه اين توفيق را به ما داد ما را وارد حوزه يا دانشگاه كرد حجاب‌هاي ظلماني را برداشت حجاب‌هاي نوراني را برداشت دست ما را گرفت قدم به قدم ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ[8] شامل حال ما شد ما چهارتا كلمه ياد گرفتيم اگر به اين مرحله رسيديم هرگز نمي‌گوييم ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ[9] معيار هم دارد اگر ـ ان‌شاءالله ـ با ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ محشور شديم هرگز نمي‌گوييم ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ ﴾ هر وقت سخن از ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ شد معلوم مي‌شود گوينده شيطان است و ما ابزار او هستيم اينكه اين دستورات را به ما مي‌دهند مي‌گويند بگوييد خدايا علم نافع به ما مرحمت كن (يك) بعد از نماز در تعقيبات هم مي‌گويند «ما بنا من نعمة فمنك» (اين دو) اين انسان را راحت مي‌كند متخلّق مي‌كند به اخلاق الهي اولاً چيزي كه به حال او نافع نيست ياد نمي‌گيرد علم نافع تنها فقه و اصول و فلسفه و تفسير در قبال سِحر و شعبده و جادو نيست يك وقت است مي‌گويند اين علم از لحاظ موضوع و محمول و نسبت نافع نيست مثل سحر, شعبده, جادو يا مي‌گويند اين علم از نظر موضوع و محمول و نسبت نافع است مثل تفسير, فقه, اصول, فلسفه و اين طور چيزها يك وقت است نه, همين علوم رايج حوزوي به حال اين شخص نافع نيست براي اينكه اين به جاي اينكه بگويد بر اساس «ما بنا من نعمة فمنك» من عالِم شدم بر اساس ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾ من عالم شدم مي‌گويد: ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾ آن وقت همين علم مي‌شود براي او وبال اين نمي‌گذارد اين متخلّق به اخلاق الهي شود اگر نگذاشت كه متخلّق به اخلاق الهي شود حرفش در ديگران اثر نمي‌كند ذات اقدس الهي شامّه‌اي در درون دل‌هاي همه قرار داد ما چه بخواهيم چه نخواهيم اين شامّه در درون ما هست حرف از كسي كه علم نافع دارد به گوش ما رسيد ما احساس معطّر بودن مي‌كنيم در همان بيانات نوراني رسول خدا(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) هست كه شما كه مبلّغ هستيد مدرّس هستيد حرف‌هاي الهي مي‌زنيد بالأخره قرآن, روايات, درس‌هاي اخلاقي و ديني از دهن شما به جامعه منتقل مي‌شود اين محدوده را پاك نگه داريد سفارش حضرت اين است كه فرمود: «طهّروا أفواهكم» چرا؟ «فإنّها طُرُق القرآن»[10] فرمود دهن‌هايتان را پاك كنيد پاكي دهن به چيست؟ خب دندان است زبان است كام است حلق است اين مجموعه را مي‌گويند دهن اگر غذاي شبهه‌ناك از اين راه وارد شد اين دهن آلوده است حرف ناپاك از اين دهن بيرون آمد اين فضا آلوده است اينكه فرمود: «طهّروا أفواهكم» غير از «طهّروا أسنانكم» است و دليل اين تطهير هم اين است كه قرآن بايد عبور كند حالا اگر ظرفي آلوده بود, بهترين آب زلال از اين ظرف آلوده بخواهد عبور كند خب بي‌اثر مي‌شود مسائل اخلاقي اين است كه ما اين درون را كاملاً مراقب باشيم چون بايد به لقاء الله برسيم تقرّب پيدا كنيم تقرّب جغرافيايي و زماني و تاريخي و اينها هم كه نيست براي اينكه او «أقرب إلينا من حبل الوريد» است بايد اين حجاب‌هاي ظلماني (يك) حجاب‌هاي نوراني (دو) اينها را برطرف كنيم آن‌گاه احساس امنيت مي‌كنيم احساس نشاط مي‌كنيم ما كه مي‌توانيم مهبط فرشته‌ها باشيم چرا خود را ارزان بفروشيم مگر در آيات نيست كه ﴿إنّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾ ما نه آن صلاحيّت را داريم نه آن توقّع را داريم كه فرشتگان بر ما وحي نازل كنند آن براي انبيا و اوليا و معصومان الهي است اما اين ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[11] اين طمأنينه اين آرامش اين فعل نه علم, اين سَكينت اين را چه كسي مي‌آورد؟ فرمود: ﴿إنّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ[12] خب خوف را از آدم مي‌گيرد هراس را از آدم مي‌گيرد ديگر آدم نمي‌گويد فلان كار چه خواهد شد ماييم و وظيفه ما, هر چه مقدور ماست انجام مي‌دهيم و با آرامش هم زندگي مي‌كنيم بهترين وسيله براي آرامش حوزويان و دانشگاهيان همين توحيد است آن وقت آدم با طمأنينه دل درسش را مي‌خواند بعد از مدّتي هم مي‌فهمد بالأخره يك عالِم ربّاني شده و احساس سختي هم نكرده اين مقدور ماست آن معاني برتر وحي نه از ما متوقّع است نه ما انتظار آن را داريم نه از ما برمي‌آيد آن براي انبيا و اوليا و معصومين است اما اينجا نه عصمت شرط است نه نبوّت شرط است نه امامت شرط است نه فقاهت شرط است همان ايمان و عمل صالح شرط است ﴿الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾ اين عصارهٴ آن بخش اول.

اما آنچه مربوط به نامه‌هاي حضرت امير(سلام الله عليه) است ما از نظر سير بحثي نهج‌البلاغه به نامه چهل و دوم رسيديم بحرين يكي از بخش‌هايي بود كه والي جدايي داشت (وجود مبارك حضرت امير براي بحرين يك والي نصب كرد) اين والي امين بود پاك بود وجود مبارك حضرت امير در جنگ جمل از او استفاده كرده بود وجود مبارك حضرت امير نامه‌اي نوشت محترمانه از نيكي و خدمات صادقانه او به خوبي نام برد بعد فرمود اينكه من مي‌گويم شما از بحرين بياييد نه براي آن است كه از نظر مديريت ضعف داريد يا از نظر امانت مشكل داريد هيچ نقصي در شما نيست ولي فعلاً بحرين را ديگري مي‌تواند اداره كند اما الآن كه ما عازم صفين هستيم شما بهتر مي‌توانيد ما را كمك كنيد اين نامه را براي او نوشت اين عمر بن ابي سلمه مخزوني كه عامل حضرت بود در بحرين حضرت او را از بحرين براي حضور در جنگ صفين دعوت كرد و نعمان بن عجلان زُرَقي را فرستاد. در نامه مرقوم فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَإنِّي قَدْ وَلَّيْتُ نُعْمَانَ بْنَ عَجْلاَنَ الزُّرَقِيَّ عَلَي الْبَحْرَيْنِ» كه ما اميدواريم ذات اقدس الهي به بركت قرآن و عترت مردم مسلمان و متديّن بحرين را از ظلم طاغيان نجات بدهد! «وَ نَزَعْتُ يَدَكَ بِلاَ ذَمٍّ لَكَ» من شما را فعلاً از بحرين گرفتم اما هيچ مشكلي شما نداريد اين نه براي آن است كه در مديريت ضعف داشتيد يا ـ خداي ناكرده ـ مشكل مالي نه مشكل مالي داشتيد نه مشكل مديريت داشتيد هيچ مذمّتي نيست «بِلاَ ذَمٍّ لَكَ وَ لاَ تَثْريبٍ عَلَيْكَ» تَثريب يعني ملامت, ملامتي نيست سرزنشي نيست نقصي نيست عيبي نيست ضعفي نيست «فَلَقَدْ أَحْسَنْتَ الْوِلاَيَةَ وَ أَدَّيْتَ الْأَمَانَةَ» قرآن كريم دو اصل را براي مسئولان نظام ذكر مي‌كند يكي مديريت صحيح, يكي امانت, وجود مبارك يوسف صديق وقتي مي‌خواست آن مصر بحران‌زدهٴ اقتصادي را نجات دهد فرمود: ﴿اجْعَلْنِي عَلَي خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ[13] من هم كارشناس اقتصادم هم پاكم آن كه در خدمت وجود مبارك سليمان بود درباره آوردن تخت بلقيس فرمود: ﴿إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِين﴾ هم مديريتم خوب است هم پاكم مسئولان اسلامي اين دو عنصر محوري را بايد دارا باشند يعني مديريت كامل در كارشان و امانت و پاكي و صداقت اينجا حضرت فرمود: «فَلَقَدْ أَحْسَنْتَ الْوِلاَيَةَ» (يك) «وَ أَدَّيْتَ الْأَمَانَةَ» (دو) هم مدير لايق و كارآمد بودي والي خوبي بودي هم پاك بودي ما مشكلي از اين جهت در شما نديديم «فَأَقْبِلْ غَيْرَ ظَنِينٍ وَ لاَ مَلُومٍ و لاَمُتَّهَمٍ وَ لاَ مَأْثُومٍ» مأثوم يعني با اثم يعني نه متّهمي نه اثم و گناهي كردي نه گمان بدي درباره شما رواست هيچ نيست اين چهار وصف را در نامه مرقوم فرمود تا روشن شود كه او هم از نظر مسائل مالي پاك بود هم ضعف مديريت نداشت فرمود بيا براي اينكه «فَلَقَدْ أَرَدْتُ الْمَسيرَ إِلَي ظَلَمَةِ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ تَشْهَدَ مَعِي» من علاقه‌مندم كه تو با من در اين صحنه حضور داشته باشي «فَإِنَّكَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَي جِهَادِ الْعَدُوِّ وَ إِقَامَةِ عَمُودِ الدِّينِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ» تو از كساني هستي كه مي‌تواني پشتوانه ما باشي پشتيبان ما باشي من مُستَظهِر به تو باشم يعني تو را ظَهير خود قرار بدم اينكه مي‌گويند تظاهرات كردند اين از ظَهْر است نه ظهور يعني پشتيباني خودشان را اعلام كردند يك ملت پشت به پشت هم داد تا پشتوانه اين نظام باشد پشتيبان اين نظام باشد اين را مي‌گويند تظاهرات نه يعني ظهور پيدا كردن يعني ظَهير شدند. حضرت فرمود من مستظهِرم يعني تو را ظهير خود, پشتوانه خود, پشتيبان خود مي‌دانم «فَإِنَّكَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَي جِهَادِ الْعَدُوِّ وَ إِقَامَةِ عَمُودِ الدِّينِ إن شاء الله» اين پايان نامه 42 است كه اميدواريم خداي سبحان توفيق ادراك صحيح معارف دين و اعتقاد به آنها و عمل و تخلّق به آنها و نشر مآثر و آثار دين را به همه مرحمت فرمايد!

مجدّداً مقدم شما برادران و خواهران بزرگوار حوزوي و دانشگاهي و سپاهي را ارج مي‌نهيم اميدواريم ذات اقدس الهي به بركت ادعيه وليّ عصر(ارواحنا فداه) امر فرج وليّ‌اش را تسريع بفرمايد!

پروردگارا نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملّت و مملكت ما را در سايه وليّ‌ات حفظ بفرما!

ارواح مؤمنان عالم, احيا و امواتشان, امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ (همه) را در سايه رحمت بي‌انتهايت با اوليا محشور بفرما!

امنيت مناطق مسلمان‌نشين را در سايه وليّ‌ات تأمين بفرما!

خطر استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان!

مشكلات اقتصاد و مسكن و ازدواج جوان‌ها را در سايه وليّ‌ات برطرف بفرما!

اعتكاف معتكفان را به لطف الهي به احسن وجه بپذير!

فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت قرار بده!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1] . سورهٴ انشقاق, آيهٴ 6.

[2] . سورهٴ حديد, آيهٴ 4.

[3] . سورهٴ ق, آيهٴ 16.

[4] . اقبال الأعمال, ص687.

[5] . مصباح المتهجّد, ص63.

[6] . سورهٴ قصص, آيهٴ 78.

[7] . سورهٴ نحل, آيهٴ 53.

[8] . سورهٴ علق, آيهٴ 5.

[9] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 12; سورهٴ ص, آيهٴ 76.

[10] . ارشاد القلوب, ج1, ص184.

[11] . سورهٴ رعد, آيهٴ 28.

[12] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 30.

[13] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 55.


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات