24 08 2023 1817920 شناسه:

جلسة درس الأخلاق (1445/02/06)

دانلود فایل صوتی

جلسه درس اخلاق: آیت الله العظمی جوادی آملی (شرح نهج البلاغه، حکمت 113)

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».

در شرح کلمات نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) به کلمه 113 رسيديم در کلمات حکيمانه آن حضرت. در آنجا فرمودند که «لَا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لَا وَحْدَةَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَا عَقْلَ كَالتَّدْبِيرِ وَ لَا كَرَمَ كَالتَّقْوَى»؛ آنگاه جملات متعددي را ذکر کردند، در کلمات بعد فرمودند به اينکه «إِذَا اسْتَوْلَى الصَّلَاحُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ»[1] اگر جامعهاي، زمان تمدن و صلاح فرهنگيشان بود بايد نسبت به يکديگر حُسن ظن داشته باشند سوء ظن نداشته باشند و اگر زمان فساد بود آنگاه حسن ظن داشتن خيلي روا نيست.

بسياري از اين کلمات نوراني مربوط به فضائل اخلاقي و اينهاست که ممکن است بعد اشاره بشود.

اما اينها بخشی در وصيت رسمي حضرت نسبت به بعضي از فرزندانشان هست و بخشي از اينها در آن اصول چهارصدگانهاي است که در کتاب شريف تمام نهج البلاغه به عنوان اصول اربعمأة يعني چهارصدگانه آمده است.

دستورهاي ديني مخصوصاً در بيانات نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) که به منزله شرح قرآن کريم است، متنبّه است. بخشي هم مربوط به حالات شخصي انسان است که انسان با بدنش چگونه رفتار بکند، مثلاً مسواک بکند، لباسش را تميز بکند، ادبش را حفظ بکند، هميشه وضوء داشته باشد، اين حالات شخصي انسان است. يک سلسله از دستورات اين است.

يک سلسله دستورات مربوط به امور خانوادگي است که تنها مربوط به شخص نيست.

يک سلسله دستورها مربوط به مسائل اجتماعي ـ سياسي است که مربوط به امور تمدني خاص است.

يک سلسله دستورها مربوط به کشاورزي و اقتصاد است که مثلاً کجا آبياري کنيد، کجا از معدن استفاده کنيد، کجا از زرع و کشت استفاده کنيد و مانند آن.

کل اينها مربوط به همين امور ظاهري است. بخشي مربوط به مسائل بينالمللي است که شما با جوامع چکار بکنيد. اينها گاهي به صورت يک قانون اساسي بيان شده، گاهي هم به صورت قانونهاي فردي يک کشور يا مثلاً يک بخشي از يک ملت بيان شده.

يک بيان نوراني از پيغمبر که در حکم قانون اساسي است و آن را حضرت امير از خود حضرت پيغمبر نقل ميکند اين است که: «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِق»[2] اين اختصاصي به يک عصر و زمان و زمين ندارد. يعني هيچ کس حق ندارد که حکم خدا را کنار بگذارد به عنوان اينکه من مأمورم و معذورم «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِق» اين قانون شهر و کشور و جامعه و اينها نيست. اين قانون اساسي جهاني است. در هر زمان، در هر زمين هيچ کس حق ندارد بگويد که چون فلان شخص يا فلان مقام اين دستور را داد، اين مقدم بر حکم خداست. اين بيانات نوراني از کلمات پيغمبر است در بيانات نوراني حضرت امير هم هست که «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِق». اينها بيان احکام فقهي و اخلاقي و اجتماعي و سياسي و اقتصادي نيست، اينها يک بخش زيرين است.

بخش دوم از فرمايشات ائمه مربوط به اين است که اينها فايدهاش چيست؟ در بيان فائده اين احکام و قوانين گاهي به تربيت انسان اشاره ميکند که خود انسان رشد ميکند. گاهي هم به رفاه جامعه اشاره ميکنند که جامعه اگر اينها را رعايت بکند، مرفّه ميشود. گاهي هم به جريان برزخ و معاد و سؤال قبر و بهشت و جهنم و اينها اشاره ميکنند که اگر کسي اينها را رعايت بکند هنگام مرگ راحت است، در برزخ راحت است، در ساهره معاد راحت است، در بهشت راحت است، از دوزخ نجات پيدا ميکند، اينها بخش دوم يعني فصل دوم مطالب اين ذوات مقدس است.

اما بخش سوم که بخش اساسي فرمايشات آنهاست، آن مسائل عرفاني است. اول خود انسان را معرفي ميکنند که انسان کيست و چيست و چگونه خلق شده است. بعد ميخواهند بگويند که شما چکار بکنيد که بشويد خليفة الله؟ چکار بکنيد که شما بشويد دست خدا بشويد يد الله، بشويد عين الله؟ اينها يعني اينها! اينها کاري به مسئله اخلاق و تربيت و تمدن و جامعه ندارد. شما شنيديد ما يک عالم مُلک داريم و يک عالم ملکوت؟ اينها برای عالم ملکوت است. اين سلسله دستورات اين است که شما کاري بکنيد که بشويد يد الله. اين ديگر در قانون بشري نميگنجد. کاري بکنيد که بشويد عين الله. کاري بکنيد که بشويد سمع الله. وقتي شديد يد الله، کاري که از دست شما صادر ميشود انسان مطمئن است که دست الهي است، چون همه يعني همه­ی اين بحثها در مقام فعل خداست، نه ذات خدا. احدي به ذات خدا دسترسي ندارد. فعل خدا کار خدا تجلي خدا عنايت خدا يکي را ميکند علي(صلوات الله و سلامه عليه)، عين الله ميشود. يد الله ميشود، لذا وقتي درِ قلعه خيبر را کَند، فرمود من اين را با قدرت بدني نکَندم، اين دري که بايد عده زيادي آن را ببندند و باز کنند، من تنها نکَندم: «مَا قَلَعْتُ‏ بَابَ‏ خَيْبَرَ بِقُوَّةٍ جَسَدِيَّةٍ وَ لَا بِحَرَكَةٍ غِذَائِيَّة وَ لَكِنِّي أُيِّدْتُ بِقُوَّةٍ مَلَكُوتِيَّةٍ».[3]

اين راه، مخصوص ائمه نيست، البته اوجش مخصوص اينهاست. براي مؤمنان و شاگرداني که رديف شاگردان خوب اينها هستند مثل سلمان، اباذر، عمار ياسر، اينگونه از افراد آنها هم ميتوانند به جايي برسند که بشوند يد الله، عين الله.

بحثهاي نوراني نهج البلاغه در اين بخش خلاصه ميشود. اولاً حضرت در خطبه 199 نهج البلاغه صغري را بيان ميکنند. ميفرمايد بدانيد که اين اعضا و جوارح شما، برای شما نيست. هيچ کس حق ندارد بگويد که اين دست برای من است با او هر کاري خواستم ميکنم! يا اين چشم برای من است هر چه را خواستم ميبينم. اين چنين نيست. فرمود: ‏«أَعْضَاؤُكُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُه‏»[4] بدانيد اين اعضاء و جوارح شما سربازان الهياند. اينها با شما هستند هر کاري که بکنيد گزارش ميدهند. با اين دست چکار ميخواهيد بکنيد؟ با اين چشم چه چيزي را ميخواهيد ببينيد؟ هر چه ديديد اين چشم گزارش ميدهد، چون در قيامت شهادت ميدهند. اعضاء شهادت ميدهند، دست شهادت ميدهد، چشم شهادت ميدهد، پس معلوم ميشود که سربازان الهياند. اين را در خطبه 199 فرمود.

فرمود خلوت شما جلوت اوست. دست شما مأمور اجرايي اوست. چکار کرديد؟ قبل از اينکه زبانتان باز بشود يا به اثبات يا به نفي، اين دست شهادت ميدهد که فلان کار را کردم. خطبه نوراني 199 از اينجا شروع ميشود که «تَعَاهَدُوا أَمْرَ الصَّلَاةِ وَ حَافِظُوا عَلَيْهَا». در سطر آخرش اين است که بدانيد: «أَعْضَاؤُكُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُه‏» فرمود اين دستي که داريد درست است که دست شماست ولي اين سرباز خداست. هر کاري با اين دست کرديد روميزي گرفتيد زيرميزي گرفتيد بالا کرديد پايين کرديد رشوه گرفتيد رشوه داديد اين را می­گويد. قبل از اينکه تو بخواهي کتمان بکني، او اعلام ميکند. چه چيزي را ميخواهي کتمان بکني؟ آن روميزي و زيرميزي که احدي نبود، دست تو که بود، اين دست تو سرباز اوست. اين کاري به تمدن و اجتماع و اينها ندارد. اين حرفها که روي کره زمين نيست، کسي روي کره زمين اينطور حرف نميزند. اينها مربوط به عرفانيات است اگر کسي بخواهد عارف بشود، نه يعني صوفي بشود، عارف بشود يعني انسان بشود همين، انسان خوب انسان کامل. انسان کامل آن است که نه بيراهه برود نه راه کسي را ببندد و بگويد که من مخلوق اويم بايد صفت او را داشته باشم. اين يک بخش است که فرمود شما اعضاء و جوارحتان سربازان ما هستند.

حالا اين اعضا سربازان او هستند، بعد با اين اعضا و سربازان ميشود چکار کرد؟ فرمود اين را شنيديد اين براي تهديد نيست، اين براي ترساندن نيست که اعضاء و جوراح شما گزارش ميدهند و چون بد کرديد جهنم ميرويد. آن جهنم رفتن حرفهاي متوسط دين است. ميگويد اين اعضا و جوارح شما سربازان الهياند درست است. بفهم يعني بفهم! کاري بکن که اين يد بشود يد الله. ميشود که بشود. اين عين بشود عين الله. آن وقت انسان جز معارف دين چيزي را مطالعه نميکند. جز حقائق چيزي نميبيند. جز آيات الهي چيز ديگري را نميبيند. اگر اين چشم شده عين الله، اگر آن گوش شده سمع الله، يعني انسان مظهر «هو السميع» شد يعني مظهر «هو البصير» شد آن وقت چشم او جز نورانيت چيزي نيست. مطالب علمي را گوش ميدهد ميشود علامه. اين را در کتاب شريف تمام نهج البلاغه آنجا مشخص کرده است فرمود که شما ميتوانيد کاري بکنيد که يد شما بشود يد الله، سمع شما بشود سمع الله.

اصل اين وصيت، وصيت دوم حضرت است که در طليعهاش نوشته شده پيروان خودش را به اين امور آشنا کرده «و هي المعروف الوصايا الاربعمأة» وصاياي چهارصدگانه که چهارصد اصل اساسي است که حضرت امير در آنجا بيان کردند.

در جلد ششم کتاب تمام نهج البلاغه صفحه 271 اين مطلب را خود حضرت امير از پيغمبر نقل ميکند « قال رسول الله صلی الله عليه و آله و سلم يقول الله عزوجل: ما تقرّب إلي عبد بشيء هو  أحب إلي ممّا افترضت عليه» شخص کاري که انجام مي‌هد بايد «قربة الی الله» باشد، اين يک؛ و براي تقرب به الله بهترين راه انجام واجبات و تکليفات اساسي است، اين دو؛ از هر راهي بخواهد به خدا نزديک بشود که «قربة الي الله» انجام بدهد بهترين راهش انجام واجبات و تکليفات خودش است. حالا اگر يک کسي اعمال و وظايف خودش را انجام داد، «قربة الي الله» انجام داد مقرب الهي شد، آن وقت چه ميشود؟ «و إنّه ليتقرّب إليّ بالنّافلة» اگر واجبات را انجام داد «قربة الي الله»، در تکميل واجبات، مستحبات و نوافل را انجام بدهد که تقربش به خدا بيشتر بشود «حتّى أحبّه» وقتي به وسيله نوافل به خدا نزديک شد محبوب خدا ميشود. سخن از بهشت نيست سخن از جهنم نرفتن نيست، آنها يک درجات وسطي است. خيليها بهشت ميروند خيليها از جهنم نجات پيدا ميکنند اما محبوب خدا بشوند حبيب خدا بشوند آن کم است.

طبق خطبه 199 اگر کسي اين دستي که سرباز خداست اين چشم و گوشي که سرباز خداست را بجا مصرف کرد اينها را در راه علمي مصرف کرد اينها را  در راه مشاهده آيات الهي مصرف کرد، نه بيراهه رفت نه راه کسي را بست اين اعضا و جوارح را در آن مرحله عاليه بکار برد نه تنها اهل بهشت ميشود، ميشود «حبيب الله».

«فإذا أحببته» وقتي حبيب من شد من محب او شدم «كنت سمعه الّذي يسمع به»، همه يعني همه، مبادا کسي خيال کند که اينها در مقام ذات است! احدي در مقام ذات حق راه ندارد. اينها فعل حق است تجليات حق است افاضات حق است. فرمود اگر اين چنين شد در مقام تجلي من فيض من لطف من ميشود گوش او، او ميشود حبيب من، آن وقت مظهر سمع است، آنچه را که من ميشنوم او ميشنود. «فإذا أحببته کنت سمعه الّذي يسمع به» که از اين به قرب نوافل تعبير ميکنند. «و بصره الّذي يبصر به، و لسانه الّذي ينطق به، و يده الّذي يبطش بها، و رجله الّذي يمشي بها، إن دعاني أجبته، و إن سألني أعطيته»، اين ميشود مستجاب الدعوه. اينها يعني اينها، کاري به بهشت و جهنم ندارد. بهشتش يقيني است. نجاتش از جهنم يقيني است خيليها بهشت ميروند خيليها از جهنم نجات پيدا ميکنند اما خيليها حبيبالله بشوند يا سمع الله بشوند يا يد الله بشوند اينها که نيست!.

خيليها دعا ميکنند شايد صدها دعا بکنند، اما يکي به مقصد نرسد! اين ميشود مستجاب الدعوه. گاهي ميبينيد که فلان شخص به جايي ميرسد که با يک «حمد» بيماري قطعي يک کسي را شفا ميدهد يا يک بيماري را از يک جامعهاي دور ميکند. اين دعايش مستجاب است. مستجاب الدعوه شدن، يد الله شدن، سمع الله شدن، بصر الله شدن، اذن الله شدن، راهش اين است.

فرمود اين اعضا و جوارحي که شما داريد که برای شما نيست. اينها سربازان خدا هستند. اينها را اگر خوب تربيت بکنيد اينها به نفع شما، شما را به آن کمال نهايي ميرسانند. بنابراين نهج البلاغه تنها براي اين نيست که انسان جهنم نرود يا تنها براي اين است که بهشت برود.

در کتابهاي فقهي يک قاعده هايي است که از آن استفادههاي فراواني ميکنند قاعده «لا ضرر» است يا «مَنْ كَانَ عَلَي يَقِينٍ فَشَكَّ فَلْيَمْضِ عَلَي يَقِينِهِ»[5] است يا «لا تعاد الصلاة» است يک قاعده فقهي است که فقهاي بزرگ و بزرگوار ما ساليان زيادی روي آن کار کردند زحمت کشيدند بهرههاي فقهي بردند و مجتهدانه فروع را از آن استنباط ميکنند. اين­ها قاعدههاي فقهي است. اما براي عرفان و عرفا هم يک سلسله قواعدي است. انسان چکار بکند که بشود يد الله، اين چکار به قاعده «لا تعاد الصلاة» دارد؟

انسان بشود يد الله، انسان بشود سمع الله، انسان بشود عين الله، اينکه در آن قواعد فقهي و قواعد اصولي نيست. در قواعد اخلاقي هم نيست. انسان کاري بکند که بشود محبوب خدا. وقتي محبوب خدا شد، در تمام تجليات فعلي ذات اقدس الهي، او بهره خاص خودش را دارد.

پس بنابراين مسائل سياسي و اجتماعي و تمدنی،دنياي خوب و استقلال مملکت، اينها گوشههايي از فوائد نهج البلاغه است. بهشت رفتن گوشهاي از گوشههاي فوائد نهج البلاغه است. نجات از جهنم گوشهاي از گوشههاي فوائد نهج البلاغه است. عارف شدن، اباذر شدن، سلمان شدن، مقداد شدن، ولي الله شدن، مستجاب الدعوه شدن، راهش اين است. مگر مستجاب الدعوه شدن کار آساني است؟ همه ما شنيديم و معتقديم و عمل هم ميکنيم که مثلاً تربت سيد الشهداء(سلام الله عليه) اين قدر اثر دارد. يا «حمد» اين قدر اثر دارد. اين چند تا آيه را اگر فلان شخص بخواند يک ثوابي ميبرد ممکن است يک مقداري تخفيفات بشود؛ اما حالا يک کسي را از خطر نجات بدهد اين چنين نيست!.

يک وقت است که فلان عارف اين «حمد» را ميخواند اين ميشود مستجاب الدعوه. اين کار آساني نيست. در شرق عالم در غرب عالم اين مکتب نيست. بله، چکار بکنيم جامعه ما متمدن بشود؟ سياست خوب بشود؟ اقتصادش خوب بشود؟ کشاروزياش خوب بشود؟ اينها کار بشري است. يعني بشر هم ميتواند به اينها راه پيدا کند. اما به اينجا برسد که فرمود اگر اين کار را کرد محبوب من ميشود، وقتي محبوب من شد من اعضا و جوارح او ميشوم، من دست و پاي او ميشوم، من زبان او ميشوم، او مستجاب الدعوه ميشود اين راه آن است.

پس اين حکمت 113 که وجود مبارک حضرت امير فرمود مشورت چيز خوبي است، امانت چيز خوبي است، رعايت آداب چيز خوبي است عقل چيز خوبي است، علم چيز خوبي است، پرهيز از گناه چيز خوبي است اين جملات فراواني که فرمود، اينها همه راه محبوب شدن انسان را نشان ميدهد که انسان بشود حبيب الله. ريشه قرآنياش هم اين است که فرمود: ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ[6] به پيغمبر دستور داد به مردم بگوييد شما اگر دوست خدايي هنر ندارد، هنري نکرديد، چون همه نيازهاي شما را خدا برطرف ميکند اصل هستيتان را، تأمين نيازهاي ماليتان را، تمام احتياجاتتان را او فراهم ميکند و به شما عطا ميکند. شما اگر محب خدا باشيد هنري نکرديد. هنر اين است که شما از محب بودن به محبوب بودن بايد حرکت کنيد و آن حرکت کردن در مدار و مطاف حبيب الله است. اگر کسي دور کعبه طواف کرد ميشود حاجي، اگر کسي دور حبيب الله گشت ميشود حبيب الله و محبوب و حبيب الله وجود مبارک پيغمبر است.

خدا به پيغمبر فرمود به اينها بگوييد که شما که دوستدار خداييد، اگر دوستدار خداييد سعي کنيد در اين مدار در اين مطاف يعني مدار وحي و نبوت حرکت کنيد تابع پيغمبر باشيد به دستور او عمل کنيد ﴿فَاتَّبِعُوني‏ آنگاه ﴿يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ، شما ميشويد محبوب خدا. محبوب خدا شديد ميشويد مستجاب الدعوه. اين حرفها جاي ديگر که نيست. اگر گفتند تربت سيد الشهداء اين است اگر گفتند «حمد» شفا است همهاش درست است اما تا از زبان چه کسي باشد؟ تا از لسان چه کسي باشد؟!.

اگر اين کار را انجام داديد ميشويد حبيب الله. وقتي حبيب الله شديد برکات فراواني دارد که يکي از آنها مستجاب الدعوه بودن است. فرمود اگر اين کار را کرديد طوري است که «إن دعاني أجبته، و إن سألني أعطيته»؛ به عنوان ﴿إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَر﴾[7]، به او کوثر عطا ميکنم. دعاي او مستجاب ميشود.

پس بنابراين اين اعضاء و جوارح ما خيلي ميتوانند کار بکنند. اولاً بدانيم که جنود الهياند، يک؛ اگر اينها را درست بکار بگيريم ما را از محب بودن به محبوب بودن ميرساند، دو؛ اگر محبوب خدا شديم حبيب الله بوديم اين بخشها را به ما ميرساند، سه؛ اين بخشها نه بخشهاي اقتصادي است نه بخشهاي کشاورزي است نه بخشهاي اجتماعي است نه بخشهاي سياسي است فقط بخشهاي عرفاني است. اين عرفانيات نهج البلاغه است، چهار.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. نهج البلاغه، حکمت114.

[2]. دعائم الإسلام، ج1، ص350.

[3] . مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص240 ؛ بحارالانوار، ج21، ص26.

[4]. نهج البلاغة، خطبه199، ص318.

[5] . وسائل الشيعه، ج1، ص247.

[6]. سوره آلعمران، آيه31.

[7] . سوره کوثر، آيه1.

​​​​​​​

​​​​​​​

 

 

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق