09 01 2020 454380 شناسه:

جلسة درس الأخلاق (1441/05/13)

دانلود فایل صوتی

اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

«الحمد للّه ربّ العالمين و صلّي اللّه علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمّد(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيما بقية اللّه في العالمين بِهم نَتولّيٰ و مِن أعدائِهم نَتبرّءُ اِلي اللّه».

مقدم شما بزرگواران حوزوي و دانشگاهي برادران و خواهران ايماني و قرآني را گرامي مي‌داريم و سالروز شهادت صديقه کبري صاحب عصمت کبري و حجت بالغه الهي را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم پيروان قرآن و عترت و به شما بزرگواران تعزيت عرض مي‌کنيم. شهادت سپهبد دوست عزيز و گرامي ما شهيد حاج قاسم سليماني را ارج مي‌نهيم از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌کنيم حشر ايشان و همراهان ايشان را با شهداي کربلا قرار دهد.

بحث‌هاي روز پنج‌شنبه درباره نهج البلاغه بود. در نوبت قبل اين جمله نوراني از نهج البلاغه وجود مبارک حضرت امير خوانده شد که ﴿إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ﴾.[1] مستحضريد که دو تا راه به نحو «مانعة الخلو» دين در اختيار ما گذاشت و بر ما لازم دانست که اين راه‌ها را طي کنيم: يکي راه حوزه و دانشگاه و علم حصولي و درس و بحث و مانند آن است که به عنوان «علم الدراسة» معروف است؛ يکي راه شب‌زنده‌داري و توسل و ناله و اشک که مهم‌ترين اسلحه ما در نبرد با جهاد دروني همين «سِلَاحُهُ‏ الْبُكَاء»[2] است، اين را وسيله قرار داد براي «علم الوراثة» که ما وارثان انبيا باشيم. درباره «علم الدّراسة» راه‌هاي مشخص و معمولي دارد که همه ما طي کرديم و طي مي‌کنيم و مانند آن. اما درباره «علم الوراثة» که مهم‌ترين علم است مستحضريد قبلاً هم بحث شد که در ارث دنيايي و ارث مادي تا مورّث نميرد چيزي به وارث نمي‌رسد، اما در ارث معنوي و علوم الهي، تا وارث نميرد چيزي از مورّث به او نمي‌رسد اين «مُوتُوا قَبْلَ‏ أَنْ تَمُوتُوا»[3] ناظر به اين است. انسان تا زنده به هوي و هوس است او ارث نمي‌برد ولي وقتی «مُوتُوا قَبْلَ‏ أَنْ تَمُوتُوا» شد او از غفلت از شهوت از غرور و مانند آن پياده شد او مي‌تواند جزء وارثان اهل بيت باشد اين تازه طبقه اول که مي‌تواند وارث باشد.

مطلب دوم آن است که در سوره مبارکه «احزاب» هم اولويت ورثه را مشخص کرد هم اولويت مورثان را که چه کسي وارث است و چه کسي مورث. منتها در سوره «احزاب» وارثان دنيايي و مادي را مشخص کرد فرمود: ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلي‏ بِبَعْضٍ في‏ كِتابِ اللَّهِ﴾[4] اين طبقات ارث طبقه اول مقدم‌اند بر طبقه دوم، طبقه دوم مقدم‌اند بر طبقه سوم و اين اولويت هم مستحضريد که اولوليت تعييني است نه تفضيلي. اولويت تفضيلي به مستحبات برمي‌گردد؛ مثلاً نماز نافله را هم مي‌شود نشسته خواند هم ايستاده، ولي ايستاده اُولاست.

در جريان ارث اين اولويت، اولويت تعييني است ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلي‏ بِبَعْضٍ في‏ كِتابِ اللَّهِ﴾ يعني با بودِ طبقه اول اصلاً به طبقه دوم ارث نمي‌رسد. اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) که در اين بخش نهج البلاغه آمده است که ﴿إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ﴾ چند مطلب را به همراه دارد يکي اينکه در بين رهبري اولويت به چيست؟ يکي اينکه در بين رهروي و پيروي اولويت به چيست؟ در بين رهبري آنکه معصوم است اُولاست و اولويتش هم به نحو تعيين است نه تفضيل که فرمود: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ[5] در اولويت پيروي و تولّي آن هم به نحو تعيين است آن هم به نحو تعيين است نه به نحو تفضيل، فضيلت استحبابي نيست فرمود: ﴿إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ﴾ اگر کسي بخواهد از خليل حق که «خليل من همه بتهاي آزري بشکست»[6] ارث ببرد ﴿أَوْلَي النَّاسِ﴾ به اينکه از خليل حق ارث ببرد مردان محقّق علماً، متحقّق عملاً هستند ﴿إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ﴾ در بخش‌هاي تحقيقات علمي حرف خليل حق را بفهمد و بگويد، در بخش‌هاي عملي حکم خليل را بفهمد و عمل کند.

پس اولاي در رهبري را سوره «احزاب» مشخص کرد که پيغمبر است و اولاد پيغمبر و ائمه(عليهم السلام)، اولويت در «علم الوراثة» وجود مبارک امير المؤمنين(سلام الله عليه) مشخص کرد در نهج البلاغه که فرمود: «إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ ثُمَّ تَلَا [ع‏] ﴿إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا﴾»[7] اگر کسي بخواهد از موساي کليم ارث ببرد از عيساي مسيح ارث ببرد از آدم صفيّ ارث ببرد الآن سر جايش محفوظ است. يک سلسله ارث‌هاي مادي است که بعد از مدتي با توزيع بين ورثه تمام مي‌شود اين ارث مادي است؛ اما ارث معنوي همچنان باقي است هر کس از اين به بعد هم بيايد مي‌تواند از خليفه الهي وجود مبارک آدم(سلام الله عليه) ارث ببرد اين بيان کلي وجود مبارک حضرت امير است که فرمود: «إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ». پس آن کسي که بحث‌هاي کليم الهي را ذبيح الهي را مسيح الهي را يعقوب را اسحاق را يوسف(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را خوب مي‌فهمد خوب عمل مي‌کند خوب باور دارد در سايه دين رسول خدا، اين بهترين وارث نسبت به رهآورد آنهاست، اليوم هم انسان مي‌تواند از ابراهيم خليل ارث ببرد.

اينکه درباره وجود مبارک سيدالشهداء زيارت «وارث» داريم اين انحصار نيست البته معيار کامل همان است مصداق کامل همان است «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ آدَمَ» تا مي‌رسد به وارث وجود مبارک رسول گرامي(عليهم الصلاة و عليهم السلام) و ائمه قبلي.[8] اين اختصاصي به وجود مبارک سيدالشهداء ندارد؛ منتها آنها آن درجات عاليه و معارف بلند را ارث مي‌برند ديگران که «أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ النّبي» هستند آن مراحل نازله را ارث مي‌برند و ما مي‌توانيم در هر عصر و مصري وارث خليل حق باشيم وارث کليم الهي باشيم آنچه را وجود مبارک کليم الهي در مناجات در آن اربعين کليمي نصيب او شده است مي‌توانيم سهمي ببريم و وارث او باشيم راه به هر حال باز است اين راه‌هاي تحصيلي کمک مي‌کند که انسان خود را به وراثت انبياي الهي برساند. اين مربوط به جمله قبلي بود.

اما در جمله‌هاي بعدي وجود مبارک حضرت امير در عصري زندگي مي‌کرد که وضع مردم بسيار ضعيف بود از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) سؤال کردند شما لباسي مي‌پوشيد که علي بن ابيطالب(سلام الله عليهما) نمي‌پوشيد، فرمود آن روزها فقر غالب بود الآن که فتوحات اسلامي شرق و غرب را دامن زده و غنايم فراواني به کشورهاي اسلامي آمده وضع مردم خوب شد دليلي ندارد که ما پيراهن وصله‌دار يا قباي وصله‌دار بپوشيم.[9] يک لباس «خَلِق»، يک؛ «مرقوع»، دو؛ اين در بدن مطهر حضرت امير بود «خَلِق» يعني کهنه شده «مرقوع» يعني رقعه و وصله زده شده؛ اين وجود مبارک حضرت امير در بحبوحه حکومت بود آن وقت وضع مالي هم خوب بود قدرت داشت به حضرت عرض کردند اين لباسي که شما مي‌پوشيد براي چيست؟ «وَ قَدْ] رُئِيَ عَلَيْهِ إِزَارٌ خَلَقٌ»، يک؛ «مَرْقُوعٌ» دو؛ خود حضرت فرمود «لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِهِ حَتَّي اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا»،[10] «ترقيع»؛ يعني به خياط دادم گفتم رقعه بزن که باب «تفعيل» است و متعدي است «لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِهِ حَتَّي اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا».

آن وقت به حضرت عرض کردند شما اين لباس را براي چه مي‌پوشيد؟ فرمود براي سه جهت: يکي اينکه دوستم را خوشحال کنم؛ يکي اينکه دماغ دشمنم را خاکمال کنم؛ يکي اينکه فقرا قيام نکنند. اما دوست کيست که خوشحال مي‌شود؟ آن عقل و قلب است دشمن کيست که دماغ او خاکمال مي‌شود؟ نفس أماره است که طلب مي‌کند اين نفس مسوّله است که هر روز حرام و حلال نمي‌شناسد هر روز از ما چيز مي‌خواهد. فرمود دوستم را که قلب من است خوشحال مي‌کنم عقل من است خوشحال مي‌کنم دماغ دشمنم را خاکمال مي‌کنم اين «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»[11] که پيغمبر فرمود يعني چه؟ يعني هيچ دشمني براي انسان بدتر از آن نفس درون نيست، او را به غرور به خيانت به روميزي به اختلاس دعوت مي‌کند. دشمن‌هاي بيروني از بيرون مي‌زنند اين از درون مي‌زند فرمود اين هوس است اين نفس أمّاره است که تا آدم را رسوا نکند رها نمي‌کند. کار شيطان اين نيست که آدم را به جهنّم ببرد؛ در سوره مبارکه «اعراف» ملاحظه بفرماييد! اين «يَا ابْنَ آدَم»ي که خدا در قرآن دارد[12] يا ائمه(عليهم السلام) دارند،[13] اين دو تا پيام دارد: پيام اول مسرّت‌بخش است يعني شما آقازاده هستيد فرزند آدم هستيد پدر شما کسي است که همه فرشته‌ها در برابر او سجده کردند شما که آقازاده هستيد بزرگوارزاده هستيد شايسته نيست که بيراهه برويد. پيام دوم در «يَا ابْنَ آدَم» هشدار است که بدانيد آن کاري که با پدرتان کرد با شما هم مي‌کند. در سوره مبارکه «اعراف» فرمود کاري نکنيد که با شما کاري بکند که با پدرتان کرد با پدرتان چه کار کرد؟ او تنها با دين ما کار ندارد. حالا ـ معاذالله ـ اگر کسي را منحرف کرد مرتد کرد و از دين کنار بُرد مگر دست‌بردار است؟ تا او را «مسلوب الحيثية» نکند رها نمي‌کند به هر حال انسان تا زنده است آبرويي مي‌خواهد. اينکه فرمود: ﴿لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما﴾[14] لباس‌هاي آنها را کَند يعني چه؟ آنجا که نامَحرمي در کار نبود.

در جريان قصه آدم تفسير آن نه با بحث‌هاي تکويني حل مي‌شود نه با بحث‌هاي تشريعي. انسان تا آسماني نشد و تا آنجا نرفت اين آيات را نمي‌فهمد؛ براي اينکه تشريع که در کار نبود چه در سوره «طه» چه در سوره «بقره» فرمود وقتي به زمين آمديد، ﴿فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُديً﴾[15] دين از آن به بعد آمده، در آن عالم که ديني نبود. تکوين نبود براي اينکه تکوين تخلف‌پذير نيست ولي شيطان تخلف کرد! تشريع نبود چون دين و شريعت در زمين است. تا انسان آسماني نشد اين بخش از قرآن براي او حل نمي‌شود ولي «اين قَدَر هست که بانگ جَرسي مي‌آيد»؛[16] فرمود مواظب باشيد تا آبرويتان را نبرده رهايتان نمي‌کند همين! اين طور نيست که حالا ـ معاذالله ـ اگر کسي کافر شد شيطان از او دست بردارد ﴿لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما﴾.

فرمود اين نفس، ابزار کار اوست، اين دشمن خانگي است من مي‌خواهم آبروي او را ببرم سرشکسته بکنم او را به بَند بکشم؛ او هر روز از ما چيزي مي‌خواهد يا اين متاع را مي‌خواهد يا آن غذا را مي‌خواهد يا آن مسکن را مي‌خواهد يا آن مأوا را مي‌خواهد، من اين دشمن را مي‌خواهم مهار کنم. پس دوستم را که عقل است خوشحال مي‌کنم قلب است خوشحال مي‌کنم، يک؛ دشمن خود را به بند مي‌کشم، دو؛ فقرا هم که مرا مي‌بينند طغيان نمي‌کنند مي‌گويند مسئولين دارند و ما نداريم! نه، ما هم مثل اينها داريم زندگي مي‌کنيم.

در کتاب شريف تمام نهج البلاغه صفحه 557 و 558 و 559 اين کلمات نوراني هست؛ اينها تقريباً سه چهار صفحه است که سيد رضي(رضوان الله تعالي عليه) با چهار خط چهار صفحه را گنجانده است؛ اين است که بر ما طلبه‌ها لازم است که در کنار قرآن کريم، يک کتاب شريف تمام نهج البلاغه را داشته باشيم. سيد رضي هزار سال قبل به تنهايي اين کار را کرد، مگر چقدر امکانات داشت؟ او يک خطبه نوراني را که سه چهار سطر به دست او رسيد همان را نقل کرده است، اما اصل خطبه چيست؟ صدر آن چيست؟ ذيل آن چيست؟ سياق آن چيست؟ هيچ محققي نمي‌تواند با نهج البلاغه فعلي به يک مطلب عميق علمي برسد، دست او خالي است، چون غالب اين خطبه‌ها را که ببينيد نه اولش «بسم الله» دارد، نه نتيجه‌بندي دارد، نه محور آن مشخص است! فقط براي اينکه آدم سخنراني بکند سه چهار کلمه اول آن خوب است؛ ولي براي يک محقق که به ما گفتند طرزي درس بخوان که وقتي حرم رفتي، تنها آمرزش پدر و مادر خود را نخواهي؛ حالا شفاي مريض و مغفرت و اينها سرجايش محفوظ است؛ بتواني تمام قد در حضور امام رضا بايستي بگويي «مُحَقِّقٌ‏ لِمَا حَقَّقْتُمْ‏ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ»[17] ما بايد بفهميم که باسواد شدن گناه نيست و اين هم که در دست و پاي خيلي‌ها ريخته است اين را هم نمي‌گويند سواد، بايد به حضور امام رضا که رفتيم آبرو داشته باشيم بگوييم من کسي هستم که شما آنچه تحقيق کرديد را تحقيق بکنم. تنها زيارت براي اين نيست که عرض ادب کنيم و حوايج خود را بخواهيم. فرمود من يک محقق اسلامي هستم که آمدم «مُحَقِّقٌ‏ لِمَا حَقَّقْتُمْ‏ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ» به ما گفتند اينها را بخوانيد اين زيارت «جامعه» را براي ما نوشتند. حالا کسي بخواهد جريان حضرت امير را، جريان دفن فاطمه زهرا(سلام الله عليها) را، سخنان نوراني حضرت امير هنگام دفن فاطمه زهرا اينها را بخواند، اين در نهج البلاغه است؟ يا بايد آن کتاب شريف تمام نهج البلاغه که بعضي از بزرگوارها کوشيدند شرق رفتند غرب رفتند کتاب‌خانه‌هاي جهان را گشتند به هر حال اين کتاب را در اختيار ما قرار دادند؛ آن وقت خود خطبه مشخص است. آن مراسم‌هاي ديگري که وجود مبارک حضرت امير به اندازه يک صفحه يا بيشتر درباره حضرت زهرا(سلام الله عليها) فرمود، آنها يا اصلاً در نهج البلاغه نيست يا دو سه سطر است. خلاصه به ما اجازه دادند که به جايي برسيم که در حضور امام رضا تمام قد بايستيم بگوييم: «مُحَقِّقٌ‏ لِمَا حَقَّقْتُمْ‏»؛ اين مقام خوبي است اينها ما را بال و پر دادند به ما شرف بخشيدند براي ما راه باز کردند گفتند اينها را تحقيق کن بيا تحويل ما بده در حرم ما اينها را بخوان بهترين زيارت براي ما کدام زيارت است؟ جامع‌ترين و کامل‌ترين زيارت «جامعه» است. اينها را بخوان ياد بگير بعد بيا در حرم ما بگو «مُحَقِّقٌ‏ لِمَا حَقَّقْتُمْ‏ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ»؛ نحله‌هايي که شما باطل کرديد من ـ بحمد الله ـ آن قدرت را دارم باطل کنم، معارفي را که شما تحقيق کرديد من ـ بحمد الله ـ قدرت دارم چون شاگرد شما هستم از شما ياد گرفتم اين ادّعايي بيجا که نيست اين فخر فروشي که نيست اين عرض حالت است.

اگر حضرت عبدالعظيم(سلام الله عليه) به بارگاه امام يازدهم حرکت کرد به امام علي النّقي(سلام الله عليه) عرض کرد کرد من عرض ارادت مي‌کنم. ما هم وقتي حرم مشرف شديم، همين عرض دين را مي‌کنيم مي‌گوييم ما اين هستيم ما اين هستيم از وجود مبارک ابراهيم تا آباء شما را قبول داريم سلام عرض مي‌کنيم، مطيع شما هستيم، تابع شما هستيم امر شما را اطاعت مي‌کنيم و دستورهاي شما را انجام داديم حالا محققانه داريم عرض ادب مي‌کنيم؛ اين چيز خوبي است اينکه فخرفروشي نيست اين عرض ارادت است و شکرگزاري است.

وجود مبارک حضرت امير هم فرمود: ﴿أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ﴾ را دليل قرار داد، بعد فرمود برابر همان جمله اول اين جمله‌ها را فرمود که وليّ اهل بيت کيست؛ «إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ» بعد اين آيه را تلاوت کرد.

درباره اين لباس هم فرمود من دوستم را خوشحال کردم دشمنم را سرکوب کردم مردم هم که مرا مي‌بينند طغيان نمي‌کنند. اين سه قسمت را فرمود. بعد فرمود: «إِنَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ وَ سَبِيلَانِ مُخْتَلِفَانِ فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا وَ تَوَلَّاهَا أَبْغَضَ الْآخِرَةَ وَ عَادَاهَا وَ هُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ مَاشٍ بَيْنَهُمَا كُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الْآخَرِ وَ هُمَا بَعْدُ ضَرَّتَانِ»؛[18] «ضرّ» يعني «هَوو».[19] دو زن که همسر يک مرد هستند اينها ناهماهنگ هستند. فرمود دنيا و آخرت، يکي در مشرق است يکي در مغرب، جمع نمي‌شوند. در دنيا يک سلسله خوبي‌ها است که دنيا ظرف اين خوبي است، دنيا هرگز خوب نيست؛ اين مراحل پنج‌گانه‌اي که ذات اقدس الهي در سوره مبارکه «حديد» بيان کرد، عده‌اي از بزرگان مخصوصاً مرحوم شيخ بهايي(رضوان الله عليهم) خوب تحليل کردند گفتند ذات اقدس الهي دنيا را در همين پنج بخش تفسير کرده است که فرمود: ﴿أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ﴾,[20] همين! انسان يا کودک است که به دنبال بازي است، يا نوجوان است با يک بازي ديگر، يا جوان است به بعضي از لهو و لعب‌ها، يا ميانسال است که به پوشيدن لباس‌هاي خوب و داشتن مسکن خوب و داشتن اتومبيل خوب، يا کهنسال است که از همه اين لذائذ گذشته فقط مي‌گويد اين مقدار موجودي دارم، اين مقدار فرزند دارم؛ لعب است و لهو است و زينت است و تفاخر و تکاثر. تکاثر برای دوران کهنسالي است بيش از اين هم که نيست، با ﴿أَنَّمَا هم که شروع شده است فرمود دنيا جاي شريف نيست؛[21] اما در همين دنيا يعني در اين زمان و در همين زمين، مردان بزرگي برخاستند که فرصت کردند که حضرت فرمود اين دنيا مَتجر اولياست،[22] اگر جهاد است در همين زمين است عبادت است در همين زمين است شب‌زنده‌داري است در همين زمين است.

در بخش‌هاي ديگري فرمايشات ايشان به «نوف بکالي»، اين «بِکال» بخشي از يمن است يا گفتند قبيله‌اي از هَمدان است؛ دو تعبير و تفسير در اين «بِکال» آمده، «نوف بِکالي» در آنجا بود. حضرت سحر برخاست گفت: «أَ رَاقِدٌ أَنْتَ أَمْ رَامِقٌ»؛ خوابي يا بيدار؟ عرض کرد بيدارم. آن وقت فرمايشات حضرت را شنيد و نقل کرد که حضرت به دنيا چه گفت، در برابر آسمان چه گفت، درباره زمين چه گفت، درباره مردم چه گفت. قبل از آن هم فرمود دنياخواهي مقام بخواهد برتري بخواهد من بالا هستم من بيشتر مي‌گويم من اين کارها را مي‌کنم اينها را بخواهد، اين با آخرت جمع نمي‌شود؛ مثل يکي مشرق است يکي مغرب است. اما مادامي که در دنيا است اگر به اين امور پنج‌گانه آلوده نشد، اين دنيا مي‌شود «مَتجر اوليا».

در سوره مبارکه «بقره» بين اين دو امر تفصيل قائل شد، فرمود يک عده هستند که مي‌گويند: ﴿رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا﴾ حسنه در آن نيست، همين! مي‌گويند: ﴿رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا﴾؛ خدايا مال بده، زر بده، مقام بده، رياست بده منصب بده بده بده! همين! در آن آيه حسنه ندارد؛ ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا﴾[23] هيچ! اما ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾[24] ﴿أُولئِكَ﴾[25] «کذا و کذا». آن که فقط بده و بده و مقام و زر و زور مي‌خواهد، او ﴿ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ﴾ پشت سر آن آيه همين جمله است، فرمود او خلاق و بهره‌اي ندارد؛ اما آن که مي‌گويد: ﴿رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً﴾ من آبرومندانه زندگي کنم از راه حلال، اهل عبادت باشم اهل ديانت باشم آبروي من هم محفوظ باشد، نه دستم نزد کسي دراز باشد نه دست کسي را کوتاه کنم، نه بيراهه بروم نه راه کسي را ببندم، اينها حسنات دنياست ﴿رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ فرمود اينها به مقصد مي‌رسند؛ اينها دنيا نخواستند در دنيا که ظرفي است و «مَتجر اولياء» است حسنات خواستند.

اما آن گروه ديگر «ما لهم في الْآخرةِ مِنْ خَلاق» اينجا هم فرمود دنيا و آخرت که حسنه‌اي نخواهند اينها به منزله مشرق و مغرب هستند. «نوف بِکالي» که حضرت فرمود: «أَ رَاقِدٌ أَنْتَ» خواب هستي يا «رَامِقٌ» بيدار هستي؟ عرض کرد بيدار هستم «يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ»! فرمود: «يَا نَوْفُ طُوبَي لِلزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا الرَّاغِبِينَ فِي الْآخِرَةِ أُولَئِكَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً وَ مَاءَهَا طِيباً وَ الْقُرْآنَ شِعَاراً وَ الدُّعَاءَ دِثَاراً ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْيَا قَرْضاً عَلَي مِنْهَاجِ‏ الْمَسِيحِ»؛[26] فرمود اينها کساني‌اند که ساده‌زيست هستند، از حلال نمي‌گذرند، مي‌دانند حرام آبروبَر است. اولاً در بخش‌هايي از قرآن کريم تعبير به مال حرام را فرمود: ﴿أَكَّالُونَ لِلسُّحْت﴾[27] آن روميزي، زيرميزي و رشوه را مي‌گويند سُحت. سُحت هم اين پوست درخت است. در بعضي از آيات دارد که ﴿فَيُسْحِتَكُمْ﴾؛[28] «أسحت الشجرة» يعني پوستش را کَند. پوست درخت را بکَنيد از چه راهي نفس بکشد؟ خشک مي‌شود. فرمود تا آبروي شما را نبَرَد رها نمي‌کند. «مستأصل» يعني چه؟ يعني اصل و ريشه‌اش را هدر داد.

ما يک مستکبر داريم يک مستضعف داريم و يک مستأصل. «استأصله» يعني «قطع اصله».[29] «اسحت الشجرة» يعني «قطع جلده» راه نفس اين درخت را بست، خشک مي‌شود فرمود راه نفستان را مي‌بندد ﴿فَيُسْحِتَكُمْ﴾ اين سُحت و مال حرام خصيصه آن اين است. فرمود «نوف»! عده‌اي هستند که دنيا را خوب شناختند خودشان را نجات دادند و اينها کساني‌اند که زمين خدا را جا براي زيست قرار دادند و خاک خدا را فرش قرار دادند و از آب گواراي او استفاده کردند و مهم آن است که «شعار»ي دارند و «دثار»ي. «شعار» آن پيراهني است که با شَعر و به موي بدن وصل است، يعني زيرپوش که به بدن وصل است که اين هميشه با بدن است چه در خواب و چه در بيداري است. «دثار» آن پارچه بيروني است که آدم را از سرما و گرما حفظ مي‌کند که اگر بخواهيد سرما و گرما از بيرون مزاحم آدم باشد اين لباس بيروني حفظ مي‌کند. فرمود اينها يک لباس درون دارند يک لباس بيرون؛ لباس درونشان يعني شعارشان قرآن است، لباس بيرونشان که از سرد و گرم روزگار حفظ مي‌کند و نمي‌گذارد خطر به اينها برسد دثار آنها دعاست، همين! با ياد حق و با نام حق زنده‌اند؛ اينها کساني‌اند که «وَ الْقُرْآنَ شِعَاراً» که مرتّب در لباس بدن است که اينها را خوب گرم نگه مي‌دارد «وَ الدُّعَاءَ دِثَاراً» اين دعاي نوراني کميل را مي‌خوانيد عنايت داشته باشيد اينها درسي است.

ببينيد به ما گفتند بجنگيد، با دشمن بيرون بخواهيد بجنگيد سلاحتان آهن است؛ اين بيگانه خواست اهانت کند آسيب برساند به نظام اسلامي، به عزيرترين سربازان و سپهبدهاي ما، اين شهيد را از ما گرفته؛ اين عزيزان ما هم با چهار تا موشک او را خفه کردند، اين سلاح بيروني است به نام آهن که خداي سبحان از همه اينها بپذيرد به همه اينها قدرت عطا کند عنايت عطا کند، جدّيت عطا کند؛ اينها شاگردان حضرت امير هستند. شما اين کلمه حَجَر را در نهج البلاغه ملاحظه کنيد، حضرت فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ»؛[30] سنگ را از همان جايي که آمد برگردانيد؛ حالا کسي به شما سنگ زد بگوييد گذشت عيب ندارد، نه! عيب دارد چرا عيب ندارد؟ ملتِ ستم‌پذير نباشيد، آن که ستم‌پذير است پَست و فرومايه است؛ اين بيان نوراني است که قبلاً هم بحث شد فرمود: «لَا يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ‏»؛[31] «إحتمله» يعني اين بار را تحمل کرد. فرمود ستم و استکبار را جز فرومايه کسي تحمل نمي‌کند ملت عزيز که زير بار ظلم نمي‌رود، بيگانه هر جسارتي بخواهد بکند! «ضَيم» با «صاد ضاد» يعني ستم و ظلم. «احتمله» يعني قبول کرد اين بار را بُرد تحمل کرد؛ ستم را، استکبار را، تحميل را، جز ملت پَست کسي تحمل نمي‌کند. اين ملت ما اين طور شد به لطف الهي هيچ تحمل کرد، عزيزانه انقلاب کرد؛ بعد درباره اين جمله هم فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ»؛ سنگ را از همان جايي که آمد فوراً برگردانيد سنگ‌خور نباشيد؛ اين عزيزان ما هم همين کار را کردند هنوز بدن مطهر شهيد سپهبد قاسم سليماني(رضوان الله تعالي عليه، سلام الله عليه و علي الشهداء) اين هنوز دفن نکردند اين عزيزان جبران کردند اين دستور حضرت امير است. فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ» يک ملت سنگ‌خور باشيد نباشد، اين مي‌شود اين حسنه دنياست، اين که دنيا نيست. ممکن است کسي در دنيا باشد اينها را کسب بکند، اين مي‌شود حسنه دنيا.

در آن قسمت هم به نوف بکالي فرمود قرآن را شعار قرار دادند و دعا را دثار قرار دادند و از دنيا و آن رذائل دنيا بريدند همان طوري که مسيح الهي اين کار را کرد. يک بيان نوراني مرحوم کليني(رضوان الله تعالي عليه) در جلد هشت، گرچه اول تا آخر کافي شيريني است اما جلد هشتم آن خيلي شيرين است؛ کلمات نوراني، قصه‌هاي کوتاه، دستورهاي کوتاه خيلي نافع است در آن جلد هشت دارد که وجود مبارک عيساي مسيح فرمود: «إِنَّ التَّارِكَ شِفَاءَ الْمَجْرُوحِ مِنْ جُرْحِهِ شَرِيكٌ لِجَارِحِه‏»؛[32] فرمود شما مواظب باشيد کسي را مجروح نکنيد زخمي نکنيد. اگر يک بيگانه‌اي مثل استکبار، مثل صهيونيسم اينها کسي را زخمي کردند، مثل مقاومت را، کشورهاي ديگر را، مسلمان‌ها را حشد الشعبي عراق را هر کسي را آزرده کردند مجروح کردند، اگر از شما بربيايد که اين زخمي را درمان کنيد و درمان نکنيد شريک جُرم زخم زننده هستيد؛ اين را وجود مبارک امام صادق از وجود مبارک مسيح نقل مي‌کند که «قال المسيح(سلام الله عليه) إِنَّ التَّارِكَ شِفَاءَ الْمَجْرُوحِ مِنْ جُرْحِهِ شَرِيكٌ لِجَارِحِه‏»؛ حرف همه انبيا يکي است؛ منتها وجود مبارک حضرت مهيمن بر همه انبيا است و حرف او هم نسبت به حرف‌هاي انبياي ديگر هيمنه دارد.

بقيه فرمايش حضرت امير ـ إن‌شاءالله ـ در نوبت بعد. اميدواريم ذات اقدس الهي اين عرض تسليت را از همه پيروان قرآن و عترت بپذيرد!

امر فرج ولي‌ّاش را تسريع بفرمايد!

نظام ما رهبر ما مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما و شما برادران و خواهران ايماني و قرآني را و پيروان قرآن و عترت را مشمول لطف ويژه خودش قرار بدهد!

سعادت و سيادت دنيا و آخرت را نصيب همه بفرمايد!

روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرمايد!

خطر استکبار و صهيونيسم را به خود آنها برگرداند!

اين کشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرمايد!

به همه شما فوز و فلاح دنيا و آخرت مرحمت کند!

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

 

 

[1]. سوره آل عمران، آيه68.

[2]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ؛ ج‏1، ص361 و  ج‏2، ص850.

[3]. بحار الانوار، ج69, ص59.

[4]. سوره أنفال، آيه75؛ سوره أحزاب، آيه6.

[5]. سوره احزاب، آيه6.

[6]. ديوان سعدي، غزل40؛ «دگر به روي کسم ديده بر نمي‌باشد ٭٭٭ خليل من همه بت‌هاي آزري بشکست».

[7]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت96.

[8]. المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص430.

[9]. مكارم الأخلاق، ص‏97.

[10]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه160.

[11]. مجموعة ورام، ج‏1، ص59.

[12]. سوره أعراف، آيات 26 و 27 و 31 و 35؛ سوره يس، آيه60؛ ﴿يا بَني‏ آدَم﴾.

[13]. تفسير القمي، ج‏2، ص210 و 288 و ... .

[14]. سوره اعراف، آيه20.

[15]. سوره بقره، آيه38. سوره طه، آيه123.

[16]. اشعار منتسب به حافظ، شماره11.

[17]. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص275.

[18]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت103.

[19]. المحيط في اللغة، ج‏7، ص430.

[20]. سوره حديد، آيه20.

[21]. ر. ک: الميزان في تفسير القرآن، ج‏19، ص164.

[22]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت131.

[23]. سوره بقره، آيه200.

[24]. سوره بقره، آيه201.

[25]. سوره بقره، آيه202.

[26]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت104.

[27]. سوره مائده، آيه42.

[28]. سوره طه، آيه61.

[29]. المحيط في اللغة، ج‏8، ص187.

[30]. نهج البلاغه(للصبحي صالح)، حکمت314.

[31]. نهج البلاغه(للصبحی صالح), خطبه29.

[32]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج8، ص345.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق