أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿فَلَوْلاَ إِن کُنتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ (۸۶) تَرْجِعُونَهَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (۸۷) فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ (۸۸) فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّتُ نَعِیمٍ (۸۹) وَ أَمَّا إِن کَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ (۹۰) فَسَلاَمٌ لَکَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ (۹۱) وَ أَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ (۹۲) فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ (۹۳) وَ تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ (۹٤) إِنَّ هذَا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ (۹۵) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ (۹۶)﴾
سوره مبارکه «واقعه» که در مکه نازل شد، عناصر محوری این سوره را تبیین معارف معاد تشکیل میدهد و افراد را هم به سه صنف تقسیم میکند؛ گرچه زیر مجموعه این اصناف سهگانه، افراد فراوان و متنوّعی هستند، ولی احکام این سه صنف را مبسوطاً هم در اوّل، هم در وسط، هم در آخر سوره ذکر میکند. در بخش نهایی این سوره از مرگ شروع میکند؛ میفرماید مرگ حق است و تصادف نیست و اتفاق نیست، امر ضروری است، «أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ»؛[1] یعنی مثل «اربعة زوجٌ» ضروری است، ما قرار دادیم و مرگ هجرت است نابودی نیست و این شخص مسافر میفهمد که دارد میرود و شما آگاه نیستید، خیال میکنید که او دارد میپوسد و ما مرگ را مقدّر کردیم و اگر قدرت در اختیار شماست جلوی مرگ را بگیرید. این شخص را برگردانید و مانند آن. بعد این «لولا» را تکرار کرده؛ آیه 83 این است ﴿فَلَوْلاَ إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ﴾، آن «لولا» جواب ندارد. آیه بعدی آیه86 ﴿فَلَوْلاَ إِن کُنتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ﴾، این جواب دارد. آن تکرار و تأکید قبلی است ﴿تَرْجِعُونَهَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾.
بعد میفرماید این شخصی که دارد هجرت میکند؛ یا جزء مقرَّبین است، یا جزء اصحاب یمین است، یا جزء اصحاب شمال و از سه گروه بیرون نیست. گاهی تقسیم به لحاظ مقرّب بودن و ابرار بودن و اشرار بودن هست که در سوره «مطفّفین» مسئله مقرَّبین و ابرار مطرح است. گاهی به صورت مقرَّبین و اصحاب یمین و اصحاب مشأمه مطرح است که در این سوره مطرح است. فرمود اگر شما مَدین نیستید، مَدین را گرچه به معنای مملوک ذلیل هم تفسیر کردهاند؛ اما محور اصلی آن همان جزاست. اگر در برابر کار، مسئول نبودید و جزا یا پاداش یا کیفر در اختیار ما نبود در اختیار شما بود، میتوانستید این شخص را برگردانید و جلوی مرگ را بگیرید، پس جزا حق است، محکمه قضا حق است، به دست ماست و لاغیر، ما هر کسی را به محکمه قضا دعوت میکنیم یا سعید است یا شقی.
پرسش: ادعای اینها این نبود که ما جزا میخواهیم یا جزا نمیخواهیم، بلکه میگفتند که ما از بین میرویم.
پاسخ: بله از بین میبریم، ولی چون در قرآن کریم فرمود این حق است، حق باطلپذیر نیست، اگر عالم حق نبود، هر کس هر کاری میکرد رها بود. هم به صورت موجبه، هم به صورت سالبه فرمود عالم حق است، یک؛ باطل نیست، دو؛ چه اینکه فرمود ما بازیگر نیستیم، سه؛ اگر عالم حق است پس هر چیزی حساب و کتابی دارد. اگر باطل بود هر کس هر کاری کرد کرد؛ یعنی هیچ مسئولیتی در عالم نیست، صدق و کذب، خیر و شرّ، حُسن و قبح، حق و باطل عَلی السّواست؟ ﴿أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ﴾؛[2] اگر انسان با مرگ نابود بشود، عادل و ظالم میشود یکی، چرا؟ چون هر دو معدوم میشوند، یک؛ «لا میزَ فی الأعدام»[3] «من حیث العدم»، دو؛ در حال معدوم شدن، کسی به کسی پاداش نمیدهد یا کسی را کیفر نمیکند. فرمود: ﴿أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ﴾؛ یعنی مسلمان و کافر یکساناند؟ حق و باطل، خیر و شرّ، حُسن و قبح، ظلم و عدل یکساناند؟ یا حساب و کتابی هست. چون عالم حق است باطل نیست و ما بازیچه نیافریدیم بازیگر نیستیم، پس محکمهای است حق، پس شما الا و لابد مدِین هستید، مَجزی هستید. «دین»؛ یعنی جزا. کیفر یا پاداش به انتظار شماست و این حق است «و لا ریب فیه»، گرچه گوشهای از اسرار عالم در دنیا مطرح است، ولی اینجا جای امتحان است. اگر ما چیزی هم به کسی دادیم در برابر آن مسئولیتی هم از او میخواهیم. حالا او کار خیر کرده ما به او پاداش دادیم؛ اما این پاداش، پاداش محض نیست، یک آزمایش هم هست؛ لذا در دنیا جزای محض یا کیفر صرف فرض ندارد. عالم، عالم امتحان است. اگر جزایی در انتظار شما نبود برمیگرداندید، پس حتماً جزایی هست ﴿فَلَوْلاَ إِن کُنتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ ٭ تَرْجِعُونَ﴾ آن روح را اگر راست میگویید که قدرت در اختیار شماست و خود را مقتدر میپندارید. پس «یوم الجزاء» حق است «یوم الدین» حق است که ﴿مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾[4] در روز دین به پاداش شما میپردازد. حالا آن پاداش را به سه قسم تقسیم فرمودند اگر این شخص جزء مقرّبین بود روح و ریحان و جنّت نعیم هست، روح و ریحان و جنّت نعیم دارد و مانند آن و اگر از اصحاب یمین بود این ﴿فَسَلاَمٌ لَکَ﴾، برخیها به خود پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثّناء) برگرداندند؛ یعنی خدا به وجود مبارک حضرت میفرماید که ﴿سَلاَمٌ لَکَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ﴾، این یک احتمال است و اما ظاهرش این است که از اصحاب یمین به اصحاب یمین چون در آنجا هیچ شعاری هیچ برخوردی هیچ کلامی نیست ﴿إِلاّ قِیلاً سَلاَماً سَلاَماً﴾،[5] در بهشت هیچ حرفی، برخوردی با یکدیگر ندارند مگر هم تحیّت است: ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾،[6] چه اینکه حرفهای آنها هم سِلمآمیز است و سلامتآمیز. ﴿فَسَلاَمٌ لَکَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ ٭ وَ أَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ﴾، در سوره مبارکه «الرحمن» و همچنین در بخشهایی از همین سوره مبارکه «واقعه»، «نُزُل» را ذکر کرده است. وقتی مهمان وارد میشود قبل از آن سفره و پذیرایی رسمی، یک چایی یک شربت، میوهای برای مهمان میآوردند برابر مقدور میزبان. آن را میگویند «نُزُل»؛ یعنی اوّلین پذیرایی که از وارد میکنند آن را میگویند «نُزُِل»، چه اینکه در همین سوره مبارکه «واقعه» به این صورت آمده است که ﴿ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ ٭ لَآکِلُونَ مِن شَجَرٍ مِن زَقُّومٍ ٭ فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ٭ فَشَارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ ٭ فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ ٭ هذَا﴾ تازه ﴿نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ﴾،[7] اوّلین پذیرایی شما اینهاست. البته تعبیر به پذیرایی، تعبیر تهکّمی است این تهکّم با «هاء» هوّز، یعنی استهزا و مسخره؛ مثل اینکه میگویند: ﴿بَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾،[8] گرچه آنجا هم وجه دیگری هست که تبشیر هم در جریان مسرّتبار است هم در جریان غمبار. به کسی که خبر تلخ میدهند هم بشارت است؛ منتها حالا در اصطلاح بشارت به خبر نشاطآور گفته میشود و گرنه تبشیر آن گزارشی است که در بَشره مخاطب اثر میگذارد. خبر عادی در بَشره شنونده اثر نمیگذارد؛ اما خبر شیرین در بشره او اثر خاص میگذارد، خبر تلخ در بشره او اثر مخصوص میگذارد. هر دو تبشیر است؛ اما اینجا فرمود: ﴿فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ﴾، یعنی این کسی که جزء ﴿مُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ﴾ است ما آب داغ و آب جوش را به عنوان یک شربت پذیرایی به او میچشانیم.
پرسش: ...
پاسخ: نه، چون این محصول کار خودش است. ﴿فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ﴾ آن محصول «هذا ما کنتم تعملون» است. محصول کار او را عمل او را به صورت آب داغ وقتی که وارد شده است برای رفع عطش به او میچشانند، چون محصول کار خود اوست.
پرسش: ...
پاسخ: بله یقیناً دارد، چون همه مقرّبین یکسان نیستند؛ چه اینکه همه اصحاب یمین هم یکسان نیستند؛ چه اینکه همه اصحاب شمال یکسان نیستند. اینکه اوّل عرض شد اینها سه صنف هستند و زیر مجموعه اینها افراد فراوانی است برای همین جهت بود. ﴿فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ﴾، این یک؛ ﴿وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ﴾، یک وقت است که اینها روسوزی میشوند که ثلاثی مجرد است، ﴿یَصْلَی النَّارَ الْکُبْرَی﴾[9] یا ﴿إِنَّهُمْ لَصَالُوا الْجَحِیمِ﴾،[10] «صالوا» جمع است ﴿ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُوا الْجَحِیمِ﴾، یا ﴿یَصْلَی النَّارَ الْکُبْرَی﴾ که ثلاثی مجرد است؛ یعنی روسوزی. «تصلیة» که باب تفعیل است روسوزی و مغزسوزی درونسوزی و پشتوروسوزی این هست؛ یعنی درون و بیرون میسوزد. این باب تفعیل است که ﴿تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ﴾ آن روسوزی است که ﴿یَصْلَی﴾ بعد میفرماید: ﴿إِنَّ هذَا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ﴾. ما یک علم الیقینی داریم که برهان است، یک عین الیقینی داریم که عرفان است، یک حق الیقینی داریم که شدن است. برای بهشتیها حق الیقینشان همان روح و ریحان و جنّت نعیم است. اینها در دنیا که هستند برهان دارند دلیل قطعی اقامه میکنند، میشود علم الیقین و اگر بر اساس این علم الیقینشان عمل صالح داشته باشند، فرمود: ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ﴾،[11] جهنم را میبینند. نه بعد از مرگ، بعد از مرگ کافر هم که میبیند. به کافر هم نشان میدهند. دیدن جهنم بعد از مرگ اینکه کمال نیست جهنمی هم میبیند. این که فرمود اگر علم الیقین داشته باشید جهنم را میبینید یعنی هماکنون میبینید، ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ﴾، میشود عین الیقین. این همان خطبه نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در وصف متقیان که به همّام فرمود همین بود. فرمود طوری هستند که «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُون»؛[12] خودش هم فرمود: «لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً»،[13] این عین الیقین است. بعد وقتی انسان وارد میشود و مییابد، حق الیقین است. این حق الیقینی یعنی عین واقع شدن، خودش روح و ریحان و جنّت نعیم شدن. حق الیقین ظالمان این است که ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛[14] این گُر میگیرد. اینها دیگر عین الیقین ندارند چون اهل مشاهده نیستند. فرمود پس ما یک علم الیقین داریم که با برهان همراه است، یک عین الیقین داریم که اهل مشاهده دارند و یک حق الیقین داریم که شدن است. قرآن کریم سراسر جهان را آیت و مرآت و آینه خدا معرفی کرد؛ یعنی هیچ چیزی نیست که خدا را نشان ندهد. همه موجودات قبلهنمایشان لقای خدا و رؤیت الهی است. فرمود: ﴿وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ ٭ وَ فِی أَنفُسِکُمْ أَ فَلاَ تُبْصِرُونَ﴾;[15] ﴿سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ﴾،[16] کذا و کذا پس چیزی در عالم نیست که آینه حق نباشد؛ حتی شب و روز، آن شبی که تاریک است در عین تاریکی آینه خداست و خدا را نشان میدهد. فرمود: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾،[17] او یک آیت الله تاریکی است روز یک آیت الله روشنی است هر دو آینهاند. اگر کسی اهل نظر باشد هم شب آینه شفافی است و هم روز، پس چیزی در عالم نیست، مگر اینکه آینه حق است، این اصل اوّل.
همه ما هم این آینهها را داریم نگاه میکنیم، آسمان را نگاه میکنیم، زمین را نگاه میکنیم، شب را نگاه میکنیم، روز را نگاه میکنیم، این یک مطلب. اما مستحضرید در آینه بعضیها نگاه «ما بها ینظر» دارند، بعضیها نگاه «ما فیها ینظر» دارند یا «الیها ینظر» دارند. یک وقت است که کسی میخواهد آینه بخرد، این تمام دیدش این است که قطر این آینه چیست؟ شیشه این آینه چیست؟ جیوه این آینه چیست؟ طول و عرض این آینه چیست؟ قاب این آینه چیست؟ دارد آینه را نگاه میکند، نه اینکه خودش را در آینه نگاه بکند. چندین بار عکسش در آینه یا عکس چیزهای دیگر در آینه افتاد، ولی آنها را اصلاً نگاه نمیکند، این فقط شیشه را نگاه میکند سبک و سنگین میکند، پشتش را نگاه میکند طول و عرضش را نگاه میکند قطرش را نگاه میکند این میخواهد آینه بخرد، این نگاهش به آینه نگاه «ما الیها ینظر» است. یک وقت میخواهد خودش را در آینه ببیند، حالا غافل است از اینکه طول و عرض این آینه چقدر است یا قطرش چقدر است؟ این صورتش را میخواهد ببیند اصلاح کند. پس نگاه به آینه دو گونه است: یک وقت است که خود آینه را نگاه میکند به آینه علاقهمند است میخواهد با آینه خرید و فروش کند؛ یک وقت آنچه را که این آینه نشان میدهد آن را میبیند. جهان دو گونه است جهانبینی هم دو گونه است؛ اکثری ما داریم آینه خرید و فروش میکنیم زمین میخریم خانه میخریم، فرش میخریم، نان میخریم، پنیر میخریم، داریم آینه معامله میکنیم؛ اما اوحدی از انسانها در تمام اینها آن شاخصی که این آینه آن را نشان میدهد آن را میبینند. آنکه میگوید به دریا بنگرم دریا، به صحرا بنگرم صحرا، به کوه و در و دشت نگاه میکنم تو،[18] یعنی همه اینها تو را دارند نشان میدهند من هم دارم تو را میبینم. این چنین نیست که حالا او اغراق گفته باشد. هر چیزی در عالم او را نشان میدهد. اگر خدا فرمود همه اشیا آیه من هستند، آینه من هستند، اگر یک عارف پیدا شد گفت به دریا بنگرم دریا تو بینم، نه یعنی ـ معاذالله ـ تو دریا هستی! یا «داخل فی الاشیاء» و کذا و کذا. نه! دریا تو را نشان میدهد. صحرا تو را نشان میدهد، آسمان تو را نشان میدهد، زمین تو را نشان میدهد. کلّ جهان آینه است آینهای است به قدّ فلک الافلاک. اگر این چنین شد او میگوید جهان غیب است ولاغیر! و الله مشهود است ولاغیر! هر جا شما ببینید خدا مشهود است آسمان غایب. حرف صریح آنها این است که «العالم غیبٌ و الله حاضرٌ». برای ما که مبتلا به این علم حصولی و امثال آن هستیم، میگوییم آسمان و زمین حاضر است خدا غایب است و آسمان و زمین ظاهر، این دو دید است. فرمود آن روز که به حق الیقین رسیدند معلوم میشود که کلّ جهان آینه بود و او را نشان میداد.
پس سه تا راه است: اوّل علم الیقین است، بعد عین الیقین است، بعد حق الیقین و اگر کسی گرفتار ضلالت و بیراهه رفتن و کجروی بود نه از علم الیقین برخوردار است نه از عین الیقین؛ منتها در قیامت گرفتار حق الیقین میشود که ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾.[19]
پرسش: عین الیقین دیگر احتیاج به حق الیقین ندارد، این یعنی همان واقعیتی که هست من آن را دارم میبینم.
پاسخ: نه، آن دیگر حق الیقین نیست من او را میبینم؛ لذا اینها که اهل شهود شدند برابر خطبه نورانی حضرت امیر که فرمود: «فَهُم وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا»،[20] اینها بله بهشت و جهنم را میبینند. همان بیان نورانی وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) که به حضرت عرض کردند که فلان سرباز یا جوانی که شما تربیت کردهای در جبهه کشته شد ما به شما تبریک بگوییم یا تسلیت؟ تبریک بگوییم که یک چنین جوانی تربیت کردهاید که افسر فداکار دین شما شد یا تسلیت بگوییم که او را از دست دادید؟ فرمود به من تسلیت بگویید آن طوری که من خواستم تربیت نشد. «إِنَّ الشَّمْلَةَ الَّتِی أَخَذَهَا یَوْمَ خَیْبَرَ مِنَ الْغَنَائِمِ لَمْ تُصِبْهَا الْمَقَاسِمُ لَتَشْتَعِلُ عَلَیْهِ نَارًا»؛[21] این خیانتی در جنگ خیبر کرد الآن آن خیانتش در کنار گورش شعلهور است، این میشود عین الیقین، دارد میبیند و مشاهده میکند. اما حق الیقین این است که خودش بشود، نه اینکه ببیند. انسان وقتی خودش روح و ریحان شد خودش جنّت نعیم شد میشود حق الیقین یا ـ معاذالله ـ ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ شد میشود حق الیقین، این «تصلیة»؛ یعنی درون و بیرونسوزی که باب تفعیل است.
پرسش: امثال فرعون که او هم آیت خدا هست توجیهاش چگونه است؟
پاسخ: این کفرش که آیت حق نیست. فرعون یک موجود مخلوقی است خلق شده، ﴿أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی﴾[22] به این صورت درآمده که قدرت پیدا کرده، نفَس میزند، مغز دارد، قلب دارد، هوش دارد؛ اما آن کفری که ورزیده این حجاب است. همین حجاب نمیگذارد که او خدا را ببیند نه تنها در دنیا در قیامت هم فقط عذاب الهی را میبیند. از لقای الهی محروم است ﴿کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾.[23] با اینکه ذات اقدس الهی به تمام معنا ظهور کرده است. این کسی که جلوی دید خود را بسته است این در قیامت هم فقط عذاب الهی را میبیند هیچ اثری از آثار رحمت الهی را نمیبیند، ﴿کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾. کسی که اینجا کور هست، آنجا فقط عذاب الهی میبیند، چه اینکه در اینجا فقط معصیت را میدید. ﴿فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ﴾، این ﴿فَسَبِّحْ﴾، پایانبخش آیات قبلی هم بود که فرمود: ﴿نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْکِرَةً وَ مَتَاعاً لِلْمُقْوِینَ ٭ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ﴾[24] که تقریباً جمعبندی گذشته است، این جمعبندی مجموع این سه بخش است که ﴿فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ﴾. تسبیح باید بکنیم، چرا؟ برای اینکه ما محتاج هستیم و محتاج به یک سبّوح محتاج است، نه به غیر خودش. این از بیانات لطیف وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه است که «طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِه»،[25] سفاهت در همین است که محتاجی دست دراز کند نزد یک محتاج دیگر که در آن بیان نورانی صحیفه سجادیه دارد: «طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِه»؛ انسان سفیه دستش را نزد محتاج دراز میکند، دست همیشه باید نزد خدا دراز باشد و به خدا بگوید خدایاً اینها که مظاهر قدرت تو هستند اینها که ابزار کار تو هستند اینها که مدبّرات امر تو هستند دستور بده که مشکل ما را حلّ کنند. این به اذن الله عیب ندارد؛ اما «طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِه»، اگر انسان بخواهد نیاز خودش را برطرف کند یک محتاج به سبّوح نیازمند است، سبّوح یعنی چه؟ یعنی هم میتواند نیاز ما را برطرف کند، یک؛ هم خودش بینیاز است، دو. اگر نتواند که سبّوح نیست خودش محتاج است. اگر بتواند ولی در عین توانایی، خودش هم نیازمند باشد که سبّوح نیست؛ لذا در سوره مبارکه «اسراء» فرمود: ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾،[26] چون او مشکل ما را حلّ میکند، پس حمد میکنیم، چون خودش بینیاز است تسبیح میکنیم. در این گونه از موارد تسبیح با تعظیم الهی همراه است، چون عظیم است مشکل ما را حلّ میکند و چون ربّ است مشکل مربوب را حلّ میکند و چون سبّوح است نیازی ندارد.
اما گفته شد که هر گناهی به هر حال به شرک برمیگردد، شرک دو قسم است: یکی شرک جلیّ است؛ دیگری شرک خفی. ریا شرک خفی است و هر معصیتی هم شرک خفی است. شرک جلیّ این است که واقعاً معتقد باشد که ربّی در عالم نیست؛ یعنی پروردگاری نیست گرچه خالق هست، ربّ همین اصنام و اوثان و امثال آن هستند اینها را بپرستد، این میشود شرک جلیّ. شرک جلیّ را در سوره مبارکه «نساء» فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾، این یک؛ ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾،[27] این دو؛ مادون شرک را میبخشد؛ اما این نفی و اثبات در کدام فضاست؟ ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾ در کدام فضاست؟ ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾ در کدام فضاست؟ هر دو در حوزه توبه و عدم توبه است؛ یعنی خدا شرک را بیتوبه نمیآمرزد، چون همه مشرکین صدر اسلام توبه کردند و آمرزیده شدند. این اباذر، آن مقداد، همه اینها سابقه بتپرستی داشتند، اینها با توبه اسلام آوردند و پذیرفته شدند. ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾، یعنی بیتوبه. الآن هر کمونیستی توبه بکند مقبول است هر مشرکی توبه بکند مقبول است. ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾؛ مادونش را بیتوبه یعنی بیتوبه؛ منتها ﴿لِمَنْ یَشاءُ﴾.
پرسش: شرک خفی هم توبه میخواهد؟
پاسخ: بله معصیت است گناه کبیره است ریا. اوّلی بیتوبه پذیرفته نیست. هیچ مشرکی بیتوبه بهشت نمیرود و هر کسی الیوم هم که ـ معاذالله ـ کمونیسم باشد، بیدین باشد، مشرک باشد، توبه کند، توبه او کاملاً مقبول است و بهشتی است. ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾ بیتوبه، ﴿وَ یَغْفِرُ﴾ با توبه. اما ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾، پایینتر از شرک را بیتوبه؛ بیتوبه یعنی بیتوبه! بیتوبه میبخشد؛ اما برای چه کسی؟ ﴿لِمَنْ یَشاءُ﴾. آنجا سالبه کلیه است، اینجا موجبه جزئیه. موجبه جزئیه به مشیئت او وابسته است؛ لذا ما را بین خوف و رجا نگه میدارد. یک وقت کسی برادر شهید، فرزند شهید، برادر جانباز یا پدر روحانی یا پسر طلبه یا پسر خیّری پیدا کرده است به برکت اینها ممکن است خدا این را ببخشد؛ اما در همه این موارد فرمود این موجبه جزئیه است، یک؛ در محور مشیئت من است، دو؛ مشیئت ذات اقدس الهی را هم وجود مبارک امام سجاد در صحیفه سجادیه تبیین کرد، سه؛ فرمود: «وَ یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ»[28] مشیئت خدا آن قدر حکیمانه است که هیچ توسلی هم نمیتواند جلوی حکمت او را بگیرد که خدا یک کار بیحکمت انجام بدهد، این ممکن نیست. «وَ یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ»، این از غرر بیانات حضرت است در صحیفه. خدا «لمن یشاء» است؛ اما مشیئت او صد درصد حکیمانه است؛ کجا میبخشد؟ به چه کسی میبخشد؟ چرا میبخشد؟ چطور میبخشد؟ ما که نمیدانیم! یک وقت به خضر میفرماید برو این دیوار ویران این دو تا بچه را بساز! موسای کلیم که نمیداند که چرا این دیوار را باید عملگی بکنند بسازند؟! خسته راه هم هستند، آنجا هم که مهمانخانه نبود، کسی هم که اینها را به عنوان مهمانی قبول نکرد. ﴿فَأَبَوْا أَن یُضَیِّفُوهُمَا﴾،[29] اما این دو تا ولیّ الهی دست و پا باز کردند برای اینکه عملگی کنند؛ گفت برای چه اینجا که ما آمدیم این دیوار را داریم میچینیم اینجا هم که آب و نانی به ما نمیدهند مسافرخانه هم که ندارد ما چه کار بکنیم؟ فرمود راز این کار این است که این دیوار برای دو تا بچه یتیم است: ﴿وَ کَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾؛[30] پدرشان آدم خوبی بود. خضر راه برای همین است که کسی نماند. حالا بعضیها گفتند پدر هفتم بود، بعضی گفتند جدّ هفتادم بود، چه جدّ هفتادم چه پدر هفتم همیشه خضر در راه است. هیچ ممکن نیست کسی آدم خوب باشد بچههایش هدر بروند، این نیست. این امام سجاد که فرمود: «یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ»، این برهان است این فلسفه است به صورت دعا «یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ»، با هیچ وسیلهای نمیشود از خدای سبحان ما بخواهیم ـ معاذالله ـ کاری برخلاف حکمت انجام بدهد.
چون این خدا ﴿لِمَنْ یَشاءُ﴾ کار میکند و مشیئت او هم صد درصد حکیمانه است، ما نمیدانیم چه کسی را میبخشد؟ ما همیشه بین خوف و رجا هستیم؛ لذا هیچ چاره نداریم مگر اینکه توبه کنیم، پس شرک را به نحو سالبه کلیه فرمود: ﴿لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾، بیتوبه، به نحو سالبه کلیه است غیر شرک را میبخشد؛ اما ﴿لِمَنْ یَشاءُ﴾. ما چه میدانیم چه کسی مشکل ما را حلّ میکند! با این خطر سنگین که نمیشود همین طور رفت، پس باید توبه کنیم.
پرسش: پس چرا خدا فرزند حضرت نوح را نبخشید؟
پاسخ: چون درباره نبوت خود نوح قیام کرد، چون پدرش صالح بود این با صلاح پدر هم جنگید. هر چه این پیغمبر گفت بیا اینجا غیر از کشتی نوح راهی برای خطر نیست. نفرمود من پیغمبرزادهها را میبخشم! وجود مبارک امام رضا به برادرش فرمود تو خیال کردی از دودمان ما هستی اهل نجات هستی؟[31] کسی که با خود امامت درگیر است با خود نبوت درگیر است. آن بچه یتیمها کاری نکردند، ﴿کَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾. این با خود پدر نبیّ جنگید. در سوره مبارکه «زمر» فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾؛ اما کدام گناه را و گناه چه افرادی را؟ در سوره مبارکه «زمر» آیه 53 به بعد این است: ﴿قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ﴾؛ راه باز است چرا ناامید هستید؟ ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾، خود «ذنوب» جمع است با «الف» و «لام» هم آمده، فرمود تمام گناهان قابل بخشش است: ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾؛ جمیع گناهان عالم قابل بخشش است. شما که در سوره «نساء» فرمودید: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾، فرمود اینجا هم همان حرف را میزنم؟ شما صبر کنید ببینید من همان حرف سوره «نساء» را اینجا میزنم یا نه؟ ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾، چرا؟ چون مبدأ فاعلی «تامّ الفاعلیة» است، ﴿إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ﴾، یک مبدأ قابلی میخواهد که به دست شماست این دست را تکان بدهید ﴿وَ أَنِیبُوا إِلَی رَبِّکُمْ﴾؛[32] توبه کنید.
«فتحصّل إنّ الفاعل تام الفاعلیة هو الغفور الرحیم، إن القابل اذا تاب و أناب و استغفر إن الله یغفر». همان مطلبی که در سوره مبارکه «نساء» بیان کردند اینجا بیان کردند. اینجا نفرمودند ما رایگان مشرک را میبخشیم. ﴿وَ أَنِیبُوا إِلَی رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ﴾، مرتّب توبه، مرتّب توبه! مرتبّ توبه! پس اگر هر گناهی بخشیده میشود که «ذنوب» جمع است با «الف» و «لام» فرمود در سایه توبه است هیچ گناهی نیست که با توبه بخشوده نشود؛ البته اگر «حق الله» بود که آثار خودش را دارد، «حق النّاس» بود که آثار خودش را دارد، پس آن تفصیلی که در سوره مبارکه «نساء» آمده: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾ قید آورده به نحو موجبه جزئیه، ﴿لِمَنْ یَشاءُ﴾، معلوم میشود آنجا ﴿لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾ بیتوبه و اینجا «یَغفر» شرک و غیر شرک را با توبه. همه مشرکین صدر اسلام با توبه موفق شدند یکی شده اباذر یکی شده مقداد.
پرسش: این جمله متعلّق است به ما قبل یا به ما بعد؟
پاسخ: به همه آنها ارتباط دارد، این یک پاراگراف است.
پرسش: ﴿لاَ تَقْنَطُوا﴾ مقدم بر ... .
پاسخ: ﴿لاَ تَقْنَطُوا﴾ چرا؟ برای اینکه راه باز است.
پرسش: ﴿إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾ ... .
پاسخ: چرا؟ برای اینکه ﴿یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾، چرا؟ چون راه باز است. تمام اینها انسجام دارد یکی پس از دیگری. ناامید نشوید، چرا؟ چون همه را میبخشد. چرا همه را میبخشد؟ چون راه توبه باز است. ﴿وَ أَنِیبُوا إِلَی رَبِّکُمْ﴾، این ﴿أَنِیبُوا﴾ و این ﴿أَسْلِمُوا﴾ و امثال آن در سوره مبارکه «نساء» خبری نیست. آنجا دارد: ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾، مشیئت او هم که حکیمانه است. اما اینکه هیچ گناهی بیشرک نیست، یک وقت که کسی ذلیل است افتاده است، طوری است که حالا اراده از او سلب شد، این مشمول حدیث رفع است و گناه نیست؛ اما یک وقت است که خودش را معتاد کرده، سلب اراده به اختیار، منافی اختیار نیست. «الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار» این کسی که رفته به دنبال اعتیاد، حالا نمیتواند ترک بکند. این طور نیست که حالا اگر معصیت کرده بگویند تو حالا چون معتاد به شرب خمر هستی ارادهات ضعیف است، ارادهات را ضعیف کردی. یک وقت است که یک بیماری پیش میآید که این اختیار در دست خود انسان نیست، بله انسان مشمول حدیث رفع است؛ اما خودش رفته به دنبال اعتیاد که دیگر حالا «ضعیف الاراده» شده است اختیار از دستش رفته است. اینجاست که «الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار».
مسئله «علیّ حکیم» که در بحثها قبلاً چند بار گفته شد ذات اقدس الهی در چند آیهای که نزدیک هم است اینها را کنار هم ذکر کرده؛ در سوره مبارکه «شوریٰ» آیه 51 فرمود: ﴿وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ﴾، چرا؟ اینجا «یُوحِی»؛ یعنی با او حرف میزند وحی میفرستد، تعلیم میکند. ﴿إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾، پس «فالله علیٌّ حکیم». در چند سطر بعد اوّل سوره مبارکه «زخرف» فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ﴾؛[33] قرآن «علیّ حکیم» است کلام. متکلم «علیّ حکیم» است کلام، بعد فرمود: ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ﴾،[34] مخاطب هم از محضر «حکیم علیم» که «علیّ حکیم» هم هست، «علیّ حکیم» را یاد میگیرد. آنجا دیگر نه سخن از عربی بودن است نه سخن از عبری بودن است از تازی و فارسی دیگر حرفی نیست، این میشود علم لدنّی. علم لدنّی نظیر فقه و اصول علمی باشد که یک موضوع و محمولی داشته باشد از آن قبیل نیست. همین علوم را اگر کسی از لدن یعنی نزد؛ از نزد الله یاد بگیرد آنجا دیگر نه عبری است نه عربی، آنجا دیگر لفظ نیست، میشود علم لدنّی. هم مصون از اشتباه است، هم مصون از کم و زیاد است، ﴿لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾،[35] مصداق مصونیت اوست. میگویند علم لدنّی که ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ﴾، در یک بخش. ﴿فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ﴾ به بندگان که بخواهد که ﴿إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ این دو؛ خود قرآن را فرمود: ﴿لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ﴾، مظهر خدای «علیّ حکیم» قرآنی است که «علیّ حکیم» است و این «علیّ حکیم» را ذات اقدس الهی «من لدن»؛ یعنی در نزد خود به ذات مقدس پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) عطا میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص353.
[2]. سوره قلم، آیه35.
[3]. شرح المنظومه، ج2، ص191.
[4]. سوره فاتحه، آیه4.
[5]. سوره واقعه، آیه26.
[6]. سوره یونس، آیه10.
[7]. سوره واقعه، آیات51 ـ56.
[8]. سوره آلعمران، آیه21؛ سوره توبه، آیه34؛ سوره انشقاق، آیه24.
[9]. سوره أعلی، آیه12.
[10]. سوره مطففین، آیه16.
[11]. سوره تکاثر، آیات5 و6.
[12]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه193.
[13]. عیون الحکم و المواعظ(للیثی)، ص415.
[14]. سوره جن، آیه15.
[15]. سوره ذاریات، آیات20و21.
[16]. سوره فصّلت، آیه53.
[17]. سوره إسراء، آیه12.
[18]. دوبیتیهای بابا طاهر، شماره162.
[19]. سوره جن، آیه15.
[20]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه193.
[21]. الجامع لأحکام القرآن، ج4، ص258؛ الصحیح البخاری، ص2466.
[22]. سوره قیامت، آیه37.
[23]. سوره مطففین، آیه15.
[24]. سوره واقعه، آیات73و74.
[25]. صحیفه سجادیه، دعای28.
[26]. سوره اسراء، آیه44.
[27]. سوره نساء, آیات48 و 116.
[28]. صحیفه سجادیه، دعای13.
[29]. سوره کهف، آیه77.
[30]. سوره کهف، آیه82.
[31] . عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص234.
[32] . سوره زمر، آیه54.
[33] . سوره زخرف، آیات3 و4.
[34]. سوره نمل، آیه6.
[35]. سوره فصلت، آیه2.