أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ (۷۵) وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ (۷۶) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ (۷۷) فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ (۷۸) لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ (۷۹) تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ (۸۰) أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ أَنتُم مُدْهِنُونَ (۸۱) وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ (۸۲)﴾
در سوره مبارکه «واقعه» که در مکه نازل شد بعد از تبیین عناصر محوری قیامت، در بخش پایانی طلیعه قیامت را که مرگ است ذکر میکند که مرگ یعنی چه؟ حالت مردن چیست؟ بعد از باب «ردّ العجز الی الصدر» در پایان این سوره به اوّل سوره برمیگردد و آن تثلیث را تبیین میکند؛ یعنی مقرّب و اصحاب یمین و اصحاب شمال، در این اثنا که «واسطة العِقد» است جریان قرآن را طرح میکند. میفرماید که من به مواقع نجوم سوگند یاد نمیکنم! اگر «لا» زائده باشد که به معنی قسم یاد کردن است، زائده نباشد؛ یعنی نیازی به قَسم نیست، خود این مطلب روشن است. برخیها خواستند بگویند این «لا» زائده است؛ یعنی «أُقسِمُ» به قرینه ﴿وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ﴾. پس معلوم میشود قسم هست. پس «لا» زائده است؛ یعنی «أُقسِمُ». بعضیها خواستند بگویند که این «لا» زائده نیست؛ یعنی قسم یاد نمیکنم، چرا؟ چون این یک قسم عظیمی است من چرا چنین قسمی یاد بکنم؟! پس این ﴿وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ﴾ دلیل نیست که این «لا» زائده است، برای اینکه اگر این «لا» زائده نباشد معنایش این است که من به مواقع نجوم قسم یاد نمیکنم، برای اینکه قسم مهمی است من چرا قسم یاد بکنم؟
پرسش: در مورد سوره «قیامت» هم باید این را بگوییم؟
پاسخ: بله این دو وجه است؛ منتها آنجا ﴿وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ﴾ ندارد. این ﴿لاَ أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ٭ وَ لاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾،[1] آنجا هم این جمله ﴿وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ﴾ نیست، یک؛ و هم اینکه قسم به نفس لوّامه عظیم نیست، این دو. به این دو دلیل بین سوره «قیامت» با اینجا فرق است. مواقع نجوم هم قبلاً گذشت که آیا این جمع «مُوقِع» به معنای زمان است که هنگام سقوط نجوم: ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ هست، ﴿وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾[2] هست، یا اگر اسم مکان باشد؛ یعنی به نظام سپهری قسم نمیخورم. به هر تقدیر این وجوه درباره این دو جمله نورانی گفته شد هر کدام از اینها لطافت خاص خودش را دارد.
محور چیست؟ ﴿فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ﴾، چون یک قَسم عظیمی است من قَسم یاد نمیکنم؟ یا «لا» زائده است من سوگند یاد میکنم به مواقع نجوم و بدانید که این قَسم، قسم عظیم است. «مُقسم به» اینهاست. درباره چه چیزی قسم یاد نمیکنم؟ فرمود: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ﴾، این کتاب قرآن است که از «قَرَأ» است؛ یعنی «جَمَعَ» و کریم هم هست. درباره قرآن، اوصاف فراوانی قرآن کریم ذکر کرده است. ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾[3] است، ﴿هُدیً لِلْمُتَّقینَ﴾[4]است، ﴿لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ﴾[5] است، اوصاف فراوانی را ذات اقدس الهی برای قرآن ذکر کرده است؛ اما مسئله کرامت، وصف خود خدای سبحان است. کرامت بالاصالة و بالذّات مختص به خداست، بالتبع مختص به مظاهر الهی است. آنچه مظهر خدای سبحان است میتواند بالتّبع و بالعرض کریم باشد. درباره پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) آمده است، درباره فرشتگان آمده است، درباره قرآن کریم آمده است، در زیارت نورانی «جامعه» که وجود مبارک حضرت امام هادی(سلام الله علیه) فرمود، درباره اهل بیت اینها به عنوان کریم ذکر شدند که همه اینها در جای خود مطرح است.
فرمود: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ﴾، این کتاب، کتاب کریم است. کریم غیر از فصیح است، غیر از بلیغ است، غیر از هادی است. آن خوی فرشتگی که هم از حضاضت علمی و از نقص عملی منزّه است، میشود کریم. این کتاب کسی را نمیرنجاند در صدد بدگویی کسی نیست هیچ انحراف علمی در آن نیست: ﴿لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾،[6] تا قیامت این کتاب مصون است. هیچ نقدی نمیتواند این کتاب را از پا دربیاورد، گذشت روزگار نمیتواند پیدایش علوم نمیتواند، ترقّی آرا و تمدنها نمیتواند این کتاب را از پا دربیاورد. کتابی نیست که از هیچ طرف نفوذپذیر باشد: ﴿لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾؛ یعنی الآن تا آینده در قیامت هیچ راه نفوذ ندارد که کسی اشکال بکند که این کتاب را ـ معاذالله ـ از آن هیمنه و عظمتی که دارد این را بیندازد. این بطلانپذیر نیست. یک چنین کتابی میشود کتاب کریم! پس آن اوصافی که برای قرآن ذکر میکند تابع کرامت اوست. خود خدای سبحان به کَرَم موصوف شد: ﴿بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ﴾.[7] در قرآن خدای سبحان به عنوان «الکریم» موصوف شده است. قبلاً هم ملاحظه فرمودید اگر کسی خلیفه خدا بود، وصف خدا را به تبع داراست؛ مثل اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) در بخش پایانی سوره مبارکه «توبه» دارد که ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾،[8] این ﴿رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ در «جوشن کبیر» و سایر ادعیه از اوصاف ذات اقدس الهی است که خداوند ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾، همین ﴿رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ را خدای سبحان در پایان سوره مبارکه «توبه» برای خلیفه خود پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾.
در جریان کریم که فرمود خدای سبحان کریم است وصف کَرم را برای خدای سبحان ذکر کردند، در آیاتی از قرآن کریم خدا را به عنوان کریم که یکی از اوصاف ذات اقدس الهی است یاد کرد. بعد فرستادههایی که این حرف را میآورند، به دست اینها حرف به پیغمبر میرسد، آنها را هم به عنوان کریم یاد کردند. در سوره مبارکه «عبس»: ﴿فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ ٭ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ ٭ بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾؛[9]سفیران الهی کریماند، بارّ هستند. پس این کتاب مبدأ نزولش خداست که که ﴿رَبِّکَ الْکَرِیمِ﴾. آورنده و مسیرش هم فرشتگانیاند که ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ در سوره مبارکه «انبیاء» فرمود فرشتگان اصولاً کریماند: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُون﴾؛[10] فرشتگان بندگان کریم الهیاند، معصوماند، مصون از گناه هستند. همین تعبیری که در سوره مبارکه «انبیاء» برای فرشتهها آمده، وجود مبارک امام هادی(سلام الله علیه) در زیارت «جامعه» برای ائمه (علیهم السلام) ذکر میکند[11] که ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ﴾، اینها مظاهر الهیاند خلیفه الهیاند.
پس مبدأ ﴿رَبِّکَ الْکَرِیمِ﴾ است، مسیر، مسیر کرامت است، سفرا، سفرای کریماند وقتی هم به سطح جامعه آمد ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ﴾. کتاب کریم درس کرامت میدهد. مهمتر از همه در طلیعه نزول قرآن کریم ذات اقدس الهی در آغاز سوره مبارکه «علق» آنجا فرمود: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الأکْرَمُ ٭ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾؛[12] تعبیر بسیار تعبیر لطیفی است. ما الآن در حوزه یا آن آقایان در دانشگاه وقتی بگوییم در فلان مدرس فقیه دارد تدریس میکند؛ یعنی درس فقه میدهد. حکیم دارد تدریس میکند؛ یعنی درس حکمت میدهد. در دانشگاه وقتی بگویند در فلان کلاس مهندس دارد تدریس میکند؛ یعنی درس هندسه میدهد. طبیب دارد تدریس میکند؛ یعنی درس پزشکی میدهد. در آغاز سوره مبارکه «علق» دارد اکرم دارد تدریس میکند. نفرمود خدای علیم، خدای حکیم، خدای رئوف، خدای مهربان. ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الأکْرَمُ﴾؛ خدای اکرم دارد تدریس میکند؛ یعنی درس کرامت میدهد. این آغاز وحی است: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الأکْرَمُ ٭ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ٭ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾؛ فرمود بروید کلاس درس اکرم؛ یعنی درس کرامت یاد بگیرید. آنگاه خود ذات اقدس الهی حقیقت انسان را با کرامت سرشته است: ﴿وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَم﴾[13] این کرامت از واژههای بلند و لطیف عربی است که معادل فارسی ندارد. ما اگر بگوییم بزرگ؛ بزرگ ترجمه کبیر است ما فقط ترجمه کبیر را داریم. ترجمه عظیم را که آن روز به عرض شما رسید نداریم. عظیم، کبیر نیست. عظیم یعنی مرد بزرگوارِ استخواندار که عظم استخوان است. کسی که ریشه دارد استخوان دارد به آن میگویند عظیم. ما یک چنین لفظی در فارسی نداریم ما از همه به عنوان بزرگ یاد میکنیم. کریم هم به معنی بزرگ نیست کریم هم به معنی بخشنده نیست سخی غیر از کریم است کبیر غیر از کریم است عظیم غیر از کریم است. کرامت یک وصف برجستهای است که فرشتهها دارای آن هستند و خداوند انسان را با آن خوی خلق کرد؛ منتها ﴿وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾،[14] ما متأسفانه با دسیسه این را دفن کردیم.
فرمود اکرم دارد تدریس میکند. این اکرم برای بشر پیامی دارد. فرمود یک وقت است که میگوید قرآن تذکره؛ یعنی کسانی که از این کتاب بهره میبرند متقیاناند و مؤمنیناند و مانند آن، ولی این شایسته است که کریم بپروراند درس کرامت بدهد. آنهایی هم که اسلام را قبول نکردند، یکی از ادیان آسمانی را قبول کردند، اگر از معارف قرآنی بهره ببرند به هر حال سهمی از کرامت دارند. آنهایی هم که مسلمان نیستند حالا یا مشرکاند یا ملحدند، ولی به هر حال قرآن یک سلسله پیامهای انسانی هم دارد، آنها هم اگر این پیام را رعایت بکنند در حیطه کفر خودشان کریماند نه بیراهه میروند نه راه کسی را میبندند ولو کافرند عبادت نمیکنند به خدا معتقد نیستند، ولی قرآن یک سلسله دستورهای بینالمللی دارد این بیان نورانی سیّدالشهداء در قتلگاه همین بیان قرآنی است. میفرماید بسیار خوب! حالا کافرید ولی در امور دنیایی مردانگی داشته باشید: «إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ کُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُمْ»؛[15] این گوشهای از تفسیر قرآن کریم است. کتاب کریم دستور کرامت میدهد. حالا خدا را قبول ندارید قیامت را قبول ندارید ولی یک مردانگی داشته باشید. این بخش را هم قرآن کریم دارد. ببینید در سوره مبارکه «توبه» فرمود اینها مشرکاند، بتپرست هستند، نجس العیناند، جهنمیاند حرفی در آن نیست؛ اما با شما تعّهد سپردند شما هم تعّهد سپردید امضا کردید که چند روزی کار نداشته باشید: ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ﴾؛[16] مادامی که آنها زیر امضایشان نزدند شما زیر امضایتان نزنید. این یک دستور بینالمللی است کاری به اسلام و یهودیت و مسیحیت ندارد. یک انسان اگر بخواهد روی زمین زندگی انسانی داشته باشد باید پای امضایش بایستد. این صریح سوره مبارکه «توبه» است فرمود اینها کافرند، مشرکاند، بتپرستاند، آن ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾،[17] سرجایش محفوظ است ما اینها را رها نمیکنیم، ولی مادامی که شما در دنیا با اینها زندگی میکنید تا آنها زیر امضایشان نزدند شما زیر امضایتان نزنید. این هم فرمود: ﴿تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾، یک وقت است میگوییم خدای علیم، خدای حکیم، خدای معبود، خدای رحیم، قرآن فرستاده است؛ یک وقت میفرماید نه، این همین که فرمود: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ٭ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ٭ لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾، بعد فرمود: ﴿تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾؛ یعنی هر پیامی پیام جهانی است. نه تنزیل از رب مؤمنین باشد، نه، همان طوری که در بخشهای دیگر فرمود: ﴿مَا هِیَ إِلاّ ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾[18] ما حقوق بشر فرستادیم. همان طوری که فرمود: ﴿لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾[19] ولو کافر هم باشید ما برای شما پیام داریم. این هوا را آلوده نکنید این فضا را آلوده نکنید این دریا را آلوده نکنید امنیت جامعه را به هم نزنید حالا یا مسلمان یا کافر. اینها پیامهای جهانی اسلام است. فرمود: ﴿تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾، آن کسی که میخواهد جهان را اداره کند پیامش این است. حالا قبول و نکول شما بیاثر است ولی آن بخشهای جهانی و انسانی را حفظ بکنید این ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[20] از همین قبیل است، این ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ﴾ از همین قبیل است. آن آیات سوره مبارکه «ممتحنه» آیه هفت و هشت از همین قبیل است. اینها پیامهای جهانی و بینالمللی اسلام است. فرمود: ﴿تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾، حالا مگر کسی کافر شد مجاز است زمینه ریزگردها را فراهم بکند؟ هوا را آلوده بکند؟ دریا را آلوده بکند؟ صحرا را آلوده بکند؟ حیوانات را برنجاند، این طور که نیست حق ندارد این پیام قرآنی است. ببینید به همین پیام بسیاری از ما ممکن است به طور تفصیل این بحثهایی که حالاها مطرح میشود به طور تفصیل ندانیم، ولی قرآن ما را خوب پروراند آن روح کرامت را، روح فرشتگی را در جامعه ما به برکت انقلاب اسلامی آفرید. نمیخواهم از ایران بیش از آن اندازه که هست تعریف بکنم، ولی این مقداری که هست که همه ما میدانیم یک بزرگواری و کرامتی مردم ایران یعنی شماها داشتید؛ هم امام داشت هم مسئولین داشتند هم شما مخصوصاً خانوادههای ایثارگر و شهدا که اینها تاج سر ما هستند، یک فرشتهخویی و بزرگواری شما کردید که الآن در بین هفت میلیارد بشر ما که سابقه نداریم؛ منتها یک مرد بزرگ و بزرگواری به نام حکیم فردوسی لازم است که بفهمد که مردم ایران چه کردند آن را به نظم در بیارود. جای فردوسی خالی است نه سواد او هست، نه هنر او هست، نه حماسه او هست، فردوسی نه تنها برای اینکه گفت:
درید و برید و شکست و ببست ٭٭٭ یلان را سر و سینه و پا و دست[21]
مرحوم صدر المتألهین من یادم نیست که از شاعری چیزی نقل بکند یک جا از حافظ به عظمت نام میبرد جای دیگر از فردوسی با جلال و شکوه یاد میکند. در مسئله توحید وقتی که میخواهد خدا را معرفی کند میگوید خدا را نمیتواند معرفی کرد مگر آن طوری که حکیم فردوسی گفته است:
خداوند بالا و پستی تویی ٭٭٭ ندانم چهای هر چه هستی تویی[22]
این «یاء» یای ضمیر نیست یای مصدری است. آن یای ضمیر که علمیّت ندارد بگوید من که نمیدانیم چه هستی هر چه هستی خودت هستی، «یاء» یای ضمیر نیست. استنباط مرحوم صدر المتالهین که این «یاء» یای مصدری است. حکیم فردوسی میگوید:
خداوند بالا و پستی تویی ٭٭٭ ندانم چهای هر چه هستی تویی
یعنی تمام حقیقت هستی تویی.
خداوند بالا و پستی تویی ٭٭٭ ندانم چهای هر چه هستی تویی
اگر «یاء» یای ضمیر بود اینکه هنر نبود کسی بگوید من نمیدانم تو چه هستی، شما هر چه هستی خودت هستی. اما ایشان میفرماید این «یاء» یای مصدری است نه یای ضمیر.
خداوند بالا و پستی تویی ٭٭٭ ندانم چهای هر چه هستی تویی
یعنی تمام حقیقت هستی تویی آن وقت میشود هستی نامتناهی. از این بالاتر دیگر نمیشود خدا را وصف کرد. این میشود حکیم فردوسی. اگر یک حکیم فردوسی بود که باسواد بود با حماسه بود با هنر بود زباندار بود میفهمید ایران چه خبر است، این کاری که ایرانیها کردند این خبر میدهد. همه شما مستحضرید ده سال جنگ را بر ما تحمیل کردند؛ دو سال جنگ داخلی بود که فقط خورد بود نه زد و خورد؛ یعنی خلق ترکمن گلوله بستند و سنگر گرفتند و کشتن را شروع کردند و عزیزان ما رفتند آن را خاموش کردند. بعد جنگ کردستان شروع شد بعد خلق مسلمان شروع شد بعد خلق عرب شروع شد. بعد ترور 72 تن شروع شد بعد ترور نخست وزیری شروع شد بعد ترور دادگاه انقلاب شروع شد بعد ترور عزیزان ما در کوچه و برزن شروع شد دو سال ما داشتیم کشته میدادیم خورد بود نه زد و خورد. هشت سال جنگ زد و خورد بود که به هر حال جامعه ما به لطف الهی به برکت و عترت پیروز شد. هزارها شهید که بیش از همه همین روحانیت شربت شهادت نوشید، چون جمعیتشان را که حساب میکنید بیش از دیگران شهید دادند. بعضیها دو نفر، بعضیها سه نفر، بعضی از روحانیون سه چهار فرزندشان را تقدیم کردند دیگر شهدا هم همین طور بودند کار سترگ کردند. حالا آن خرابیهایی که شده هزار روستا خراب شده، یازده استان خراب شده تخریبها شده اینها بماند. اینها به هر وسیلهای بود قطعنامه را تحمیل کردند به امام(رضوان الله تعالی علیه) پذیرفتند مسئولین پذیرفتند و مردم پذیرفتند و شما پذیرفتید. بعد از پذیرفتن قطعنامه چه شد؟ این عزیزان ما، این سربازان ما، این ارتشیان ما، این سپاهی و بسیجی اینها از جبهه آمدند در منزل، صحنههای میدان جنگ خالی شد عملیات مرصاد را ناجوانمردانه علیه ما شروع کردند حالا جبهههای ما خالی است.
خدا مرحوم صیاد شیرازی را غریق رحمت کند! خوب توجه کنید که جای فردوسی خالی است. صیاد شیرازی(رضوان الله علیه) و دیگران قیام کردند استاندار وقت مرتّب پیام رادیویی میداد که اگر امروز نیایید فردا دیر میشود عده زیادی از جوانها حرکت کردند بروند جبههها. اینها عملیات مرصاد را شروع کردند این منافقین را راهاندازی کردند، حالا ما قطعنامه را قبول کردیم همه عزیزان ما از جبهه آمدند. این آمدند و این منافقین را راهاندازی کردند. همان صدام ملعون هم تقویت کرد، عده زیادی را هم شهید کردند، ولی صیاد شیرازی و عزیزان دیگر رفتند و این فتنه را خاموش کردند. ما آن دو سال اوّل را این هشت سال دوم را هر چه دیدیم از بیگانگان دیدیم مخصوصاً از صدام ملعون. برخلاف تمام ضوابط بینالملل اینها بر ما قطعنامه را تحمیل کردند ما قبول کردیم، باز بعد از قطعنامه نامردی کردند و حمله کردند، شد! همین صدام را خدا گرفت به کویت حمله کرد به عنوان اینکه این استان یازدهم من است، یکی از استانهای عراق است. امیر کویت هم بیچاره فرار کرده من آن روز در مکه بودم، دیدم که این دست از آستین عبای مطلّا درآورد و نزد غربیها دستمال درآورد و گریه کرد و از آنها کمک خواست و آنها اتحادیه تشکیل دادند و بیایند صدام را از کویت بیرون کنند. آنها اتحادیه تشکیل دادند به طمع نفت آمدند که صدام را از کویت بیرون کنند و جیبشان را هم پر کنند. همه آنها اصرار کردند که ما از آن طرف میآییم برای اینکه خیلی به ما فشار نیاید شما در شرق عراق هستید سالیان متمادی زحمت کشدید چهار تا گلوله هم شما بزنید که ما زودتر صدام را از پا دربیاوریم. همه یعنی همه! همه از ایران خواستند. از این طرف همه یعنی همه هم مسئولین هم خانوادههای شهدا و هم شما بزرگواران همه گفتید ما قطعنامه را قبول کردیم ما امضا کردیم. شما با هم جنگ دارید، ما امضا کردیم دیگر کاری نداریم. این معنای کرامت فرشتگی است. این یک فردوسی میخواهد که این را به صورت حماسه دربیاورد. این کار کمی نیست. شما نمونه این کار را در بین این هفت میلیارد دیدید؟! ما کم آسیب دیدیم از صدام؟ کم خطر دیدیم؟ کم شهید دادیم؟ اگر چهار تا گلوله هم میزدیم هیچ کس به ما اعتراض نمیکرد. گفتیم این کار را نمیکنیم ما پذیرفتیم این امضا را. قرآن به ما میگوید شما وقتی چیزی را امضا کردید پای امضایتان بایستید. یک فردوسی میخواهد، یک حماسه میخواهد، یک هنر میخواهد که این مسئله بعد از عملیات مرصاد را تبیین کند که ما چه کار کردیم. ما را همین قرآن تربیت کرد. این قرآنی که میگوید: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ﴾، ملّت کریم تربیت میکند. ملّت کریم ملت بزرگ هرگز نمیلغزد، ممکن است بیگانهای چهار تا حرف بزند ولی هرگز ملّت کریم نمیلغزد آن وقت عظمت و کرامت خودش را حفظ میکند میگوید ما قطعنامه را قبول کردیم شما با هم جنگ دارید به ما چه؟ مگر کویت به ما خدمت کرد؟ یا ما از کویت توقع داریم؟ یا او از ما توقع بیجا داشته باشد. اینها هیچ کدام درست نیست این صدام حمله کرده به کویت کار بدی کرده، شما به حمایت کویت آمدید، ما دیگر علیه او چرا قیام بکنیم؟ اگر ایران چهار تا گلوله میزد هیچ کس به ایران اعتراض نمیکرد اما این خوی بزرگ است این را چه کسی تربیت کرده؟ به ما اوّل اذان که شد دیگر نمیگویند برو نماز بخوان. همان ایمان ما میگوید برو نماز بخوان. این همان ایمان مستتر ما، ایمان مرکوز ما، که ﴿لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾، به ما گفته که شما امضا کردید پای امضایتان بایستید، بیگانهها دارند با هم میجنگند. اگر یک فردوسی بود این را به نظم درمیآورد. آن رستم و اسفندیار و اشکبوس و امثال آن آنها تاج ایران نیستند. این کار شما تاج ایران است. این میماند. بنابراین بیگانه چه شرق چه غرب چه آمریکا چه اسراییل بداند اینها عظمتی ذات اقدس الهی به وسیله قرآن کریم به این ملّت شریف داد که اینها را «لَا تُحَرِّکُهُ الْعَوَاصِف»[23] ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ﴾.
«هنیئاً لکم» یا ایرانیها و نام مبارک «الله» روی پرچمتان برای همیشه پیروز باد.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره قیامت، آیات1و2.
[2]. سوره تکویر، آیات1و2.
[3]. سوره إسراء، آیه9.
[4]. سوره بقره، آیه2.
[5]. سوره حاقه،آیه48.
[6]. سوره فصلت، آیه2.
[7]. سوره انفطار، آیه6.
[8]. سوره توبه، آیه128.
[9]. سوره عبس, آیات13 ـ 16.
[10]. سوره أنبیا، آیات26و27.
[11]. المزار الکبیر(لابن المشهدی)، ص525.
[12] . سوره علق، آیات3 و 4.
[13]. سوره إسراء، آیه70.
[14]. سوره شمس، آیه10.
[15]. اللهوف علی قتلی الطفوف، ص120.
[16]. سوره توبه, آیه7.
[17]. سوره حاقه, آیات30 و 31.
[18]. سوره مدثر، آیه31.
[19]. سوره فرقان، آیه1.
[20]. سوره مائده، آیه1.
[21]. شاهنامه فردوسی، بخش سوم.
[22]. شاهنامه فردوسی.
[23]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص455.