أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی (31) الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی (32) أَ فَرَأَیْتَ الَّذی تَوَلَّی (33) وَ أَعْطی قَلیلاً وَ أَکْدی (34) أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَری (35) أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فی صُحُفِ مُوسی (36) وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّی (37) أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری (38) وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی (39) وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری (40) ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفی (41) وَ أَنَّ إِلی رَبِّکَ الْمُنْتَهی (42)﴾
سوره مبارکه «نجم» که در مکه نازل شد، بعد از تبیین خطوط کلّی توحید و تفاوت نظام جاهلی و نظام عقلانی، به نتیجه اعمال چند گروه اشاره میکند. میفرماید کلّ جهان را ذات اقدس الهی آفرید، این کان تامه است که ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[1] و کلّ جهان را زیبا آفرید: ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾،[2] این کان ناقصه است. این کان تامه و کان ناقصه؛ یعنی خالقیت و ربوبیت، حساب و کتابی دارد که هر انسانی در برابر کارش مسئول است و این عمل او، او را رها نمیکند، ﴿لِیَجْزِیَ الَّذینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا﴾، این یک؛ که این تهدید به لحاظ نفی مافوق است نه نفی مادون؛ یعنی بیش از مقدار گناه کسی را کیفر نمیدهند. ممکن است کمتر کیفر بدهند؛ اما بیشتر کیفر نمیدهند. این ﴿جَزاءً وِفاقا﴾[3] ناظر به نفی مازاد است، نه نفی مادون؛ یعنی کیفر حتماً بیش از گناه نیست، حالا ممکن است کمتر باشد. ﴿الَّذینَ أَساؤُا﴾، اینها را به ﴿ما عَمِلُوا﴾ جزا بدهد. ﴿وَ یَجْزِیَ الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی﴾، خدای سبحان آنهایی را که کار بد کردند، به ﴿ما عَمِلُوا﴾ جواب میدهد. آنهایی که کار خوب کردند، ﴿بِالْحُسْنَی﴾ جزا میدهد، نه یعنی معادل کار آنها، چون معادل کار آنها که حُسنا نیست. اینکه فرمود: ﴿هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسان﴾، ما یک عدل داریم و یک احسان؛ اگر کسی در روز مشکل و دشوار، اشکال کسی را حلّ کرد، او را از خطر نجات داد، همین شخصی که او را از خطر نجات داد، خودش گرفتار خطری شد، آن دیگری بخواهد این شخص را از خطر نجات بدهد، جزای او نیست، این میشود عدل، نه احسان. نفرمود جزای احسان، عدل است؛ فرمود جزای احسان، احسان است؛ یعنی چه؟ اگر زید مشکلی داشت، عمرو مشکل او را حلّ کرد. بعد از مدتی خود عمرو به همان مشکل مبتلا شد، زید مشکل او را حلّ کرد، اینکه جزا نیست، اینکه احسان نیست، این عدل است. اگر بار دیگر عمرو مشکلی پیدا کرده است، زید به حلّ مشکل او قیام بکند، این میشود احسان. جزای احسان، احسان است، نه عدل. تا اوّلی دو برابر احسان را نسبت به دومی رعایت نکند، جزای او را نداد. حالا زید مشکلی پیدا کرد، عمرو مشکل او را حلّ کرد، چون زید از عمرو توقّعی نداشت، ابتدائاً او اقدام نکرد، این میشود احسان. زید طلبی از عمرو نداشت، این میشود احسان. اگر عمرو گرفتار شد، زید بخواهد مشکل او را حلّ کند، این ادای دین است، این عدل است، نه احسان. اگر بار دیگر عمرو مشکلی پیدا کرد و زید مشکل عمرو را حلّ کرد جزای او را داده است، چون جزای احسان، احسان است نه عدل. ذات اقدس الهی میفرماید ما به حُسنا جزا میدهیم، نه به معادل آن. اگر کسی کار خیر کرد، ما معادل آن را به عدل رفتار بکنیم، این که به حُسنا جزا ندادیم. این ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾[4] عمل نشد، ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[5] عمل نشد. این شده ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ که برای سیئه است. مال حسنه که ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ نیست. مال حسنه جزای به احسان است؛ لذا ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾ باید باشد، یک؛ ﴿عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ باشد، دو؛ بخش پایانی سوره مبارکه «بقره» که حدّ و حصری برای آن نیست که ٍ ﴿وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ﴾، سه. اینکه فرمود: ﴿وَ یَجْزِیَ الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی﴾، این را مشخص کرد، اینها چه کسانی هستند؟ اینها که ﴿أَحْسَنُوا﴾ هستند و خدا ﴿بِالْحُسْنَی﴾ جزای اینها را میدهد، اینها چه کسانی هستند؟ عطف نکرد، عطف بیان دارد، نه عطف. اینها کسانی هستند که ﴿الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ﴾، اگر کسی گناهان بزرگ را انجام نداد، مبتلا به برخی از گناهان صغیره شد، خدا جزای اینها را ﴿بِالْحُسْنَی﴾ به أحسن وجه میدهد، چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ﴾ است. ﴿هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ﴾ که وارد مسئله دیگری میشود.
دو آیه در دو سوره مبارکه «آل عمران» و «نساء» هست که هیچ ارتباطی با این ندارد که ما بگوییم «القُرآن یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً»،[6] این هم یک جان کَندن میخواهد، هر جا که این کلمه هست که مفسّر نیست. حالا ببینید تفاوت عمیق آن دو آیه سوره «آل عمران» و سوره «نساء» با مقام ما چیست؟ در سوره «آل عمران» فرمود؛ آیه 134 این است: ﴿الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنین﴾، اینها احسان است و خدا محسن را دوست دارد. تمام یعنی تمام شد. ﴿وَ الَّذِین﴾، این عطف است، نه عطف بیان. کار تبهکاران را دارد میکند؛ اینها محسنیناند، بهشتیها هستند، حکم جهنّمیها هم این است، ﴿وَ الَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً﴾، این گروه دیگری هستند. اگر توبه نکنند که مشکل دارند، اگر توبه بکنند یک خاصیت خاص خودشان را دارند. ﴿وَ اللَّهُ یحُِبُّ الْمُحْسِنِین﴾ که ذیل آیه 134 است تمام شد. این ﴿وَ الَّذِینَ﴾، عطف است، نه عطف بیان؛ یعنی کار گروه دیگر را دارد بیان میکند. ﴿وَ الَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَ مَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ یُصرُِّواْ عَلی مَا فَعَلُواْ وَ هُمْ یَعْلَمُون﴾؛ آنهایی که گناه کردند و اصراری بر گناهان کوچک هم ندارند، اینها اگر توبه کردند، ذات اقدس الهی میبخشد، چون او «واسع المغفرة» است. اگر توبه نکردند که گرفتار کیفر خودشان هستند. اینهایی که ﴿إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ﴾، اینها به یاد خدا هستند، استغفار کردند، توبه کردند و خدا هم گناهان اینها را میبخشد. اینها دیگر اصراری بر گناه هم ندارند. اینها ﴿أُوْلَئکَ جَزَاؤُهُم مَّغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تجَْرِی مِن تحَْتِهَا الْأَنهَْارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِین﴾، برای اینکه «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ». پس آیه سوره مبارکه «آل عمران» هیچ ارتباطی به ما ندارد. ما یک عطف بیان داریم، یک عطف با حرف. آیه محل بحث ما عطف بیان است. آیه محل بحث میفرماید: ﴿وَ یَجْزِیَ الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی ٭ الَّذینَ﴾، این ﴿الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی﴾ چه کسانی هستند؟ ﴿الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ﴾، اینها اصلاً گناهی نکردند تا توبه کنند. آنها گناه کردند و توبه کردند، عطف شدند بر ﴿الْمُحْسِنِین﴾. محسنین گناه ندارد، اینها گناهکارانی هستند که توبه کردند. پس ما یک عطف به حرف داریم، یک عطف بیان؛ عطف بیان «واو» نمیخواهد، مبیّن و مفسّر قبلی است. پس فرق جوهری آیه «نجم» با آیه «آل عمران» این است که آیه «آل عمران» عطف به حرف است، این عطف بیان است. اما سوره مبارکه «نساء»؛ در سوره مبارکه «نساء» آنجا به این صورت است؛ آیه 31 سوره «نساء» این است که ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾، اگر گناهان بزرگ انجام ندادید، ما گناهان صغیره شما را میبخشیم، میپوشانیم. ﴿وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریماً﴾، این مربوط به گناهان صغیره و گناهان کبیره است که میتواند شبیه باشد با آیه محل بحث دارد که ﴿الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ﴾، این ﴿إِلاَّ اللَّمَمَ﴾ همان سیّئات صغیره است که در سوره مبارکه «نساء» آمده، اگر کسی گرفتار سیئات صغیره شد و گناهان کبیره انجام نداد، ذات اقدس الهی امید مغفرت و بخشش دارد؛ اما البته ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾،[7] چون کل آنچه که در سوره مبارکه «نساء» است، مربوط به ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ است. در سوره «نساء» فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾، یعنی بیتوبه، اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾؛ یعنی بیتوبه. با توبه همه مشرکان صدر اسلام توبه کردند و یکی اباذر شد و یکی مقداد. اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾، یعنی بیتوبه ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾، یعنی بیتوبه؛ اما ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾. این موجبه جزئیه است و مشیئت او هم برابر حکمت اوست. اما در سوره مبارکه «زمر» که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾،[8] با توبه است؛ لذا فرمود: ﴿وَ أَنیبُوا إِلی رَبِّکُمْ﴾. هیچ گناهی نیست که با توبه بخشیده نشود، الآن همه کفار و مارکسیستها توبه بکنند و مسلمان بشوند، قبول است.
پرسش: برای آنها که حجّت تمام نشده بود.
پاسخ: چرا، نشد که گناه نیست. مستضعفانی هستند که ذات اقدس الهی از آنها صَرف نظر کرده است؛ اما آنهایی که حجّت بر آنها تمام شده است، چندین سال با وجود مبارک پیغمبر درگیر بودند مبارزه میکردند، جنگهای بدر و اُحد را تشکیل دادند، همینها اگر توبه بکنند، توبه آنها قبول است. خیلیها بعداً توبه نکردند، وقتی فتح مکه شد یک عده مثل دودمان ابوسفیان طبق بیان نورانی حضرت امیر فرمود زندگی دودمان ننگین اموی را دو فصل تشکیل میداد: قبل از فتح مکه کافر مطلق بودند، بعد از فتح مکه هم منافق مطلق شدند. اینها مستثنا هستند که فرمود: «مَا أَسْلَمُوا وَ لَکِنِ اسْتَسْلَمُوا».[9] اما یک عده دیگر ﴿یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾. این «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِی فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِی وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی».[10] اینها بعد مسلمان شدند، تا آخرین لحظه قبول نکردند، بعد حقانیت برایشان روشن شد؛ یا از آن استکبار به در آمدند پذیرفتند؛ اما قبل از قیام حجت، ذات اقدس الهی کسی را قبول نمیکند، بنابراین فرمود: ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریماً﴾.
در فقه مطرح است که عدالت به چیست؟ گناه کبیره چیست؟ گناه صغیره چیست؟ آنجا فرمودند که ما اصلاً گناه صغیره نداریم. اگر گناه را نسبت به دین خدا و حکم خدا انسان بسنجد، این تمرّد در برابر خداست و صغیرهای در کار نیست؛ منتها این کبیره و صغیره نسبی است، نه نفسی. ما گناهی داشته باشیم که کوچک باشد، اصلاً چنین چیزی نیست، برای اینکه گناه تمرّد بیان خداست، این دیگر نمیتواند کوچک باشد. فرمود شما نگاه نکنید ببینید که دارید چه کار میکنید، ببینید که حرف را چه کسی را دارید زمین میگذارید؟ بنابراین ما گناه کوچک نخواهیم داشت، پس صغر و کبَر نسبی خواهد بود نه نفسی. حالا اگر سیّئهای با قطع نظر از ارتباط تخلّف نسبت به ذات اقدس الهی، نسبت به گناهان دیگر صغیر و کبیر بود، اگر کسی گناهان کبیره را انجام نداد، خدای سبحان وعده داد که گناهان صغیره او را ببخشد، ولی غالب اینها ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾، این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه سجادیه هم که به عنوان یک اصل حاکم چندین بار گفته شد. فرمود: «وَ یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ»،[11] این حاکم بر همه ادله است. ای خدایی که با هیچ توسلی نمیشود که شما کاری انجام بدهی که برخلاف حکمت باشد. فرمودی: ﴿اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ﴾،[12] ما با صبر، با صلات، با ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾،[13] هر کاری که شما دستور دادی، انجام بدهیم که شما ـ معاذالله ـ کاری را برخلاف حکمت بکنی! این بیان نورانی امام سجاد حاکم بر همه ادله است: «یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ»؛ ای خدایی که با هیچ وسیله نمیشود تو را وادار بکنیم که کاری برخلاف حکمت بکنی.
بنابراین اگر یک وقت گناه کسی را میبخشد، حالا یا فرزند شهید دارد، یا فرزند عالم دارد، یا سنّت حسنهای کرده، یا درختی غرس کرده، به هر حال یک کار خیری کرده و به جامعه اسلامی خدمتی رسانده است. نظام اسلامی را تأیید کرده، مردم را حمایت کرده، خیری را به مردم رسانده آن وقت ذات اقدس الهی این را وسیله رحمت و مغفرت او قرار میدهد. در این آیه فرمود: ﴿الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ﴾، متقنترین لغت اینها همان نهایه ابن اثیر است که تقریباً از مجمع البحرین ما هم قویتر و غنیتر است. اینها هم معنا کردند که بحثهای ابن اثیر را در بحث دیروز نقل کردیم، برای پرهیز از اینکه استثنا، استثنای منقطع باشد، در این گونه از موارد این «الا» را به معنی «غیر» میگیرند که معنی وصفی بدهد؛ نظیر ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾،[14] یا «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، این گونه از موارد معنایش این است که نفس ما صحنه ذهن ما از نفی و اثبات هر دو خالی است، یک؛ ما میآییم شرک را نفی میکنیم، دو؛ توحید را وارد قلب خود میکنیم، سه؛ این طور نیست. این «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» دو تا قضیه نیست، مستثنا و مستثنی منه نیست، این «إلّا» به معنی «غیر» است؛ یعنی غیر از «الله»ای که دلپذیر است و داریم، دیگران نه! نه اینکه ما نسبت به نفی و اثبات بیگانه هستیم، میآییم شرک را نفی میکنیم، توحید را تازه به قلب خود میسپاریم و اثبات میکنیم، این طور نیست، این «إلا» به معنی «غیر» است؛ یعنی غیر از این «الله»ای که دلپذیر است و ما به او سر سپردیم، دیگران نه! «لا إله» غیر از همین یکی! برای اینکه آن مشکلاتی که به زحمت افتادند که این مستثنی منه چیست؟ مستثنی چیست؟ آیا «موجودٌ» است؟ آیا «واجبٌ» است؟ به هر تقدیر گرفتار مشکل شدند، با این حلّ میشود. «لا إله» غیر از همین یکی که ما قبول کردیم، با آن هم آفریدیم. در این گونه از موارد برای اینکه استثنا منقطع نشود، این «إلا» را به معنی «غیر» میگیرند، یک؛ وصف قبلی است، دو؛ «لا إله» که متّصف باشد به غیر از الله. اینجا هم ﴿یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ﴾ که غیر ﴿اللَّمَمَ﴾ هستند. اگر این شد دیگر «إلا» به معنی «غیر» است، یک؛ و این صفت قبلی است، دو؛ سخن از استثنا نیست، سه؛ تا بحث از انقطاع و اتصال در بیاید، چهار؛ چون اصل استثنا را مستحضرید که گفتند استثنا «إخراج ما لولاه لدخل» است، اصل استثنا متصل بودن است. منقطع بودن بر خلاف این اصل است؛ لذا آمدند در این گونه از موارد «إلا» را به معنی «غیر» گرفتند، یک؛ این را صفت قبلی قرار دادند، دو؛ دیگر وقتی از حالت استثنایی به درآمده، دیگر نه استثنای متصل است نه استثنای منفصل.
مطلب دیگر این است که ذات اقدس الهی در این قسمتها فرمود ما این حرفها را به انبیای قبلی گفتیم. در قرآن کریم آمده بین دین و بین منهاج و شریعت فرق گذاشته است؛ فرمود دین بیش از یکی نیست، ما ادیان نداریم، دینَین نداریم، دینی که خدا آورده است نه تثنیه است نه جمع که آن را هم در سوره مبارکه «آل عمران» فرمود: ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾.[15] در همان اوایل سوره مبارکه «آل عمران» فرمود: ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾، نسبت به دین تثنیه و کثرت و اینها نیست. آیه نوزده سوره مبارکه «آل عمران» این است که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾. پس همه انبیا اسلام آوردند؛ البته برای انبیای صاحب شریعت فرمود: ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾،[16] شاخهها و فروعات فرعی این شجره طوبا فرق میکند؛ حالا بعضیها نماز واجبشان مثلاً هفده رکعت است، مستحباتشان مجموعاً پنجاه و خوردهای رکعت است، بعضیها کمتر یا بیشتر؛ روزه گرفتنها همین طور است، قبله همین طور است. اینها فروعات دین است که فرمود فرق میکند: ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾. اما دین «عند الله» یکی است. این دینی که «عند الله» یکی است، تنها مربوط به اصول نیست؛ یعنی توحید و وحی و نبوت و اینها نیست، بلکه خطوط کلّی فقه این طور است، خطوط کلّی اخلاق این طور است، مسئله عدل و ظلم این طور است، کمفروشی بد است، این طور است؛ لذا آن بخشهایی که مربوط به اصول دین نیست، ولی مربوط به خطوط کلّی اخلاق و فقه و حقوق است، میفرماید ما این حرفها را در قرآن گفتیم، در صحف ابراهیم و موسی گفتیم، به انبیای قبلی هم گفتیم؛ یعنی این حرفها جزء دین محسوب میشود، نه جزء شریعت و منهاج. اگر گفتیم: ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾، ناظر به این است که شما چند روز روزه بگیرید، آنها هم چند روز روزه بگیرند، اینها ممکن است فرق بکند، شما چند رکعت نماز بخوانید آنها چند رکعت نماز بخوانند؟ اما عدل و ظلم، ادب، احسان، ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾،[17] این جزء قوانین عامه بینالمللی اسلام است، این جزء دین است. نه ما کلمهای از ناس عامتر داریم، نه کلمهای از «الف و لام» استغراق که روی «ناس» بیاید عامتر داریم! «الناس» یعنی «الناس»! نه کلمهای از «شیء» عامتر داریم، نه هیئت جمعی که روی شیء بیاید بشود اشیاء، از این عامتر داریم! فرمود چه در شرق عالم، چه در غرب عالم، با هر کسی زندگی میکنید به عهد خود وفا کنید. چیزی فروختید کم نگذارید: ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾. این جزء دین است. این که فرمود: ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾، با کسی قرار گذاشتید، قرارداد کردید، تعهّد سپردید، این حرف همه انبیاست. این طور نیست که وجود مبارک مسیح یک حرف دیگری آورده باشد و وجود مبارک موسی(سلام الله علیهما) حرف دیگری آورده باشد. فرمود بنا شد که جایی درس بگویی، بدون مطالعه نرو درس نگو! در جایی خواستی سخنرانی بکنی، بدون مطالعه نرو سخنرانی بکن! این اختصاصی به خرید و فروش ندارد، اختصاصی به اجاره ندارد، اختصاصی به عقود اسلامی ندارد. فرمود حق هیچ کسی را چه کافر چه مسلمان، حقّ هیچ شنوندهای را چه مجلس عزا و چه مجلس غیر عزا، بیمطالعه سخنرانی نکنید، بدون مطالعه نروید سر کلاس درس، وقت کسی را تلف بکنید، بدون بررسی مبادا پژوهش بکنید، هیچ چیزی را از هیچ کس کم نگذار. این جزء دین است. فرمود این گونه از مطالب را ما به ابراهیم گفتیم، به موسی گفتیم، به عیسی گفتیم، اینها را گفتیم. اختصاصات مربوط به شرعه و منهاج نیست تا شما بگویید که هر کسی دین خودش را دارد، نخیر! ما تثنیه نداریم، چه رسد به جمع. دین «عند الله» اسلام است و این اسلام یک سلسله اصول کلّی دارد که مشخص است که آنها را فرمود: ﴿وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسی﴾ همین مسئله توحید و وحی و نبوت را. مسئلهای جزء خطوط کلّی اخلاق است، خطوط کلّی فقه است، اینها را فرمود ما به انبیای قبلی گفتیم؛ لذا شما میبینید چند جای قرآن سخن از این است که این حرفها حرفهای کلّی است شما چه با مسلمان چه با کافر طرف هستید باید حق او را ادا کنید. در مسئله «حبّ الدنیا» خطر غرور و امثال آن، اینها جزء دین است جزء شرعه و منهاج نیست. در بخش پایانی سوره مبارکه «اعلی»، ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلی﴾، آنجا آمده است که ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکی ٭ وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلی ٭ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ وَ الاَْخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبْقَی ٭ إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولیَ ٭ صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسی﴾، غرور، «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة»[18] بودن، اینها حرفی است که ما به همه انبیا گفتیم. در آیه محل بحث سوره مبارکه «نجم» نام مبارک موسی قبل از ابراهیم آمده است بر اساس نکتهای که در بحث دیروز اشاره شد که تورات موسای کلیم مشهورتر و جامعتر از صحیفه حضرت ابراهیم بود؛ اما اینجا نام مبارک حضرت ابراهیم قبل از حضرت موسی است: ﴿صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسی﴾. در آیات محل بحثی که در سوره «نجم» داریم، اینجا هم میفرماید این که هیچ کسی بار دیگری را برنمیدارد، اصلاً در قیامت جا برای باربری نیست، دو؛ سوم: بار، صاحببار را رها نمیکند، اینها حرفهایی است که ما به همه انبیا گفتیم. یک وقت است که میگوییم هیچ کسی بار دیگری را برنمیدارد، یک وقت میگوییم اصلاً باربر در آن صحنه نیست، یک وقت میگوییم که اصلاً بار زمین افتاده نیست تا کسی بردارد، بار هر کسی روی دوش اوست، این سه طایفه از آیات است، اگر بار کسی روی دوش کسی هست، زمین نیست تا کسی باربری بکند. فرمود اینها جزء دین است. اینها ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾ است، این اختصاصی به عنوان شریعت و منهاج نیست که ما بگوییم در تورات موسی است. اینها همایشهای مشترک است، اینها اگر مسیحی باشند باید حرفهای حضرت را گوش بدهند، اگر کلیمی باشند باید حرفهای وجود مبارک موسای کلیم را گوش بدهند. فرمود این حرفها را ما گفتیم و خودتان را تزکیه نکنید، هر نعمتی هم که هست به وسیله ما به شما رسیده، شما مهمان ما هستید و شما دو تا مال دارید: آنچه را که عقیده شماست مال شماست. آن که علم صائب شماست مال شماست. آن که عمل صالح شماست مال شماست. اینها مال شما هست، آن باب و راغی را که فراهم کردید که مال شما نیست. در سوره مبارکه «کهف» گذشت، آیات دیگر گذشت، فرمود آنچه انسان فراهم میکند زمین را مزین میکند، نه خود را. اگر خانه میسازد باغ میسازد راغ میسازد، اتومبیل تهیه میکند، فرش تهیه میکند، زمین را زینت میدهد نه خود را. ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الأرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾،[19] مرحوم صدر المتألهین یک بیان لطیفی دارد و آن این است که خیلیها درختی زندگی میکنند، گیاهی زندگی میکنند و گیاه هیچ گاه ترقّی نمیکند. این دو تا حرف را ایشان دارند؛ بعضیها تمام تلاش آنها این است مثل یک نهال و یک درخت، یک درخت سه تا کار میکند: خوب غذا میخورد، خوب بالندگی دارد، خوب آرایش دارد جامع سبز در بر میکند و خودش را مزین میکند در بهار، این کار درخت است. غذای خوب، بالندگی خوب، جامه خوب. این سه تا کار، کار گیاه است. فرمود عدهای حیات گیاهی دارند؛ خوب غذا میخورند خوب خودشان را میآرایند، خوب بالنده هم هستند. اما اینها زندگیشان شجری است، گیاهی است و گیاه هرگز ترقّی نمیکند، برای اینکه سرش در لجن است. مغزش، فکرش، ریشهاش، اصل درخت آن است. آنچه بیرون آمده، فروعات درخت است، اصل درخت که این نیست؛ لذا هیچ درختی ترقّی نمیکند، هیچ انسانی و هیچ جامعه درختی ترقّی نمیکند، برای اینکه تمام کارهایش یا روی رباست یا روی ریاست به هر حال روی لجن است. چرا یک عده ﴿إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِم﴾ سر به زیر محشور میشوند؟ یعنی خدا اینها را که مستوی القامة بودند سر به زیر کرد؟ یا اینها اصلاً «ناکس الخلقة» هستند؟ «ناکِس» و سر به زیر هستند. فرمود: ﴿إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِم عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾، اینها مثل حیوانات سر به زیر خلق میشوند، مثل گیاهان سر به زیر هستند، سرشان پایین است، برای اینکه تمام کارهای آنها این بود که از این لجنها چیزی در بیاورند روی این لجنها بگذارند با دست خالی بروند. کسی که گیاهی زندگی میکند که غیر از این کاری ندارد. در قیامت هم که مستوی الخلقه محشور نمیشوند. فرمود: ﴿إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِم عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾، اینها سر به زیر هستند. در دنیا سرشان به طرف خاک بود، الآن هم سرشان به طرف خاک است. فرمود ما کاری نکردیم، ما هر طوری که اینها بودند، اینها را محشور کردیم.
بنابراین یک سلسله بحثهای جهانی است. اینکه میگویند بین المللی و جهانی، این است. اینها اگر واقعاً انسان باشند باید به تعهّد برجامشان عمل کنند، فرق نمیکند این چه نسبت به ایران، چه نسبت به غیر ایران؛ اگر مسیح است حرفش این است، اگر کلیم است حرفش این است. فرمود وقتی تعهّد سپردید پای عهدتان بایستید. این حرف میتواند جهان را زنده کند. الآن اینها خسته شدند از جنگ جهانی اوّل و جنگ جهانی دوم، هفتاد میلیون کم نیست. بارها به عرض شما رسید از هفتاد میلیون که کمتر نقل نکردند، اینها هفتاد میلیون نفر را کشتند، آن وقتی که جمعیت بشر کم بود. نه جنگ جهانی اوّل مشکل را حلّ کرد، نه جنگ جهانی دوم مشکل را حلّ کرد، نه این جنگهای نیابتی که هشت سال ایران را درگیر کردند، الآن سوریه را چند سال درگیر کردند، یمن بیچاره را درگیر کردند، عراق را درگیر کردند، اینها این هستند. تنها حرفی را که آدم را نگه میدارد حرف وحی خداست و این را فرمود ما به موسی گفتیم، به عیسی گفتیم، به ابراهیم گفتیم، به انبیای ابراهیمی گفتیم، به همهشان گفتیم و گفتیم نه بیراهه بروید و نه راه کسی را ببندید: ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾،[20] این قرآن است که آدم میبوسد و بالای سر میگذارد، این است که میتواند جامعه را هدایت کند. فرمود این حرفها، حرفهای جهانی است، این حرفها را ما قبلاً گفتیم، چند بار است که میگوید این در صحف ابراهیم هست، در صحف موسی هست: ﴿أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِمَا فیِ صُحُفِ مُوسی٭ وَ إِبْرَاهِیمَ الَّذِی وَفیَّ﴾، این سه اصل را ما گفتیم که هیچ کس بارِ کسی را برنمیدارد، یک؛ باربر در آن عالم نیست، دو؛ بار در زمین نیست، سه؛ تا کسی بار بردارد، هر کسی روی دوش خودش با بار میآید. این است که فرمود: ﴿لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی﴾[21] این است. فرمود آن باغ و راغی که تهیه کردید که مال شما نیست شما خدمتگزار زمین بودید داشتید زمین را مزین میکردید ما در سوره «حشر» گفتیم که زینت انسان عقیده است و عمل صالح که ﴿لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ﴾،[22] زینت انسان علم صائب و عمل صالح است، این با اوست. وگرنه آن که زینت زمین است، حالا بر فرض کسی آسمان برود این کرات آسمانی را مالک بشود، شمس و قمر را مالک بشود آنجا هم حکم همین است. فرمود: ﴿زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِب﴾[23] شمس زینت هست؛ اما زینت انسان نیست، قمر زینت هست؛ اما زینت انسان نیست، انسان برتر از شمس و قمر است. روزی میشود که بساط شمس و قمر برچیده میشود: ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت﴾[24] ولی انسان که از بین نمیرود، روزی است که قمر هم از بین میرود: ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِل لِلْکُتُبْ﴾؛[25] و اما انسان ابدی است که ابدی است. فرمود زینت انسان آن چیزی است که با او باشد، هر چه که دارد به همراه خودش دارد. پس اینکه فرمود: ﴿لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی﴾، مربوط به باغ و راغ نیست، انسان اجیر این منطقه است، دارد این سرزمین را آباد میکند، بله این سرزمین آباد شده، زینت انسان نیست. این دو تا اصل را قرآن به اعلی بیان فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زینَةً لَها﴾، نه «لکم». ﴿زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِب﴾، اینهاست. اما درباره انسان فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1] . سوره زمر، آیه62.
[2] . سوره سجده، آیه7.
[3]. سوره نبأ، آیه26.
[4]. سوره نمل, آیه89؛ سوره قصص، آیه84.
[5]. سوره انعام، آیه160.
[6]. الکشاف, ج2, ص430؛ کامل بهایی(طبری)، ص390.
[7]. سوره نساء، آیات48 و 116.
[8]. سوره زمر، آیه53.
[9]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), نامه16.
[10] . عیون الاخبار، ج 2، ص 134؛ بحار الانوار(ط ـ بیروت)، ج49، ص127.
[11]. صحیفه سجادیه، دعای13.
[12]. سوره بقره، آیه45.
[13]. سوره مائده، آیه35.
[14]. سوره انبیاء، آیه22.
[15]. سوره آل عمران, آیه19.
[16]. سوره مائده, آیه48.
[17]. سوره أعراف، آیه85.
[18]. مصباح الشریعة، ص138.
[19]. سوره کهف، آیه7.
[20]. سوره أعراف، آیه85.
[21]. سوره نجم، آیه39.
[22] . سوره حجرات، آیه7.
[23]. سوره صافات، آیه6.
[24]. سوره تکویر، آیه1.
[25]. سوره انبیاء، آیه104.