26 11 2019 455538 شناسه:

تفسیر سوره نازعات جلسه 8 (1398/09/06)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْکُبْری‏ (34) یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعی‏ (35) وَ بُرِّزَتِ الْجَحیمُ لِمَنْ یَری‏ (36) فَأَمَّا مَنْ طَغی‏ (37) وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا (38) فَإِنَّ الْجَحیمَ هِیَ الْمَأْوی‏ (39) وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی‏ (40) فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی‏ (41) یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها (42) فیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْراها (43) إِلی‏ رَبِّکَ مُنْتَهاها (44) إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها (45) کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِیَّةً أَوْ ضُحاها (46).

بخش پایانی سوره مبارکه «نازعات» که از سنخ «ردّ العَجُز علی الصدر»[1] به همان صدر این سوره برمی‌گردد راجع به مسئله معاد است. فرمود آن حادثه جهانی که پیش می‌آید گرچه تفصیل آن گذشت که دو جهان‌لرزه است: یک جهان‌لرزه به نام نفخ صور اول است که همه رخت برمی‌بندند، یک جهان‌لرزه دیگری است به عنوان نفخ صور ثانی که همه برمی‌خیزند. بعد از بیان اینکه آن جهان‌لرزه که آمد >تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ[2]< این لرزه دوم که ردیف لرزه اول است رخ داد در آن روز که طامه کبری آمد آن وقت انسان تمام آنچه را که انجام داد به یادش می‌آید این دفتر عمل انسان مشهود او خواهد بود، در آن روز هم عمل حاضر می‌شود گرچه خود انسان می‌آورد که >عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ<[3] در سوره «آل عمران» گرچه فرمود: >یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً<،[4] اما احضار کننده خودش است که فرمود: >عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ< این با احضار سایر فرشته‌ها هم می‌تواند هماهنگ باشد. آن‌گاه انسان آنچه را که در طول عمر انجام داد همه را یکجا می‌بیند و حوادث آن روز را هم مشاهده می‌کند برای اینکه پرده از جلوی چشم او برداشته می‌شود؛ فرمود: ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾[5] اسرار عالم پرده ندارد اگر پرده‌ای هست روی چشم خود بیننده است لذا در صحنه معاد پرده از جلوی چشم اشخاص گرفته می‌شود: ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ نه «عن الواقع غطائها»، واقع پرده‌ای ندارد پرده جلوی چشم خود انسان است، همین پرده‌ای است که خود انسان بافت و جلوی چشم خودش گذاشت و نگذاشت ببیند و نمی‌بیند و اگر خود انسان یک مقدار رو به راه بود می‌دید خیلی از چیزها را که دیگران دیدند. پس ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ﴾ نه «عن الواقع غطائه» پرده اگر هست روی چشم خود انسان است.

آن وقت چشم انسان با حدّت و تیزبینی اسرار عالم را می‌بیند آن مقداری که ذات اقدس الهی اجازه می‌دهد. فرمود آن طامه کبری که آمد آن دو جهان‌لرزه‌ای را که پشت سر گذاشتید وقتی وارد صحنه قیامت شدید تمام اعمال انسان مورد تذکر انسان است و در سوره «ق» هم فرمود همه را مشاهده می‌کند ﴿فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾.

آن روز صحنه جهنم حسابش جداست صحنه بهشت حسابش جداست، هم انسان جهنم را می‌بیند هم جهنم انسان را می‌بیند. در سوره مبارکه «فجر» که ـ به خواست خدا ـ خواهد آمد آنجا معلوم می‌شود که جهنم منقول است؛ حالا جهنم غیر منقول هم وجود دارد هیچ دلیلی بر نفی آن نیست، ولی آن مقداری که از قرآن فهمیده می‌شود این است که جهنم نظیر یک چاه، یک گودال یا جایی نیست نظیر کوره که تبهکاران در آنجا بریزند. جهنم منقولی است شیئی است که می‌آورند ﴿وَ جی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ[6] کذا و کذا آن روز جهنم را می‌آورند. حالا ذیل این آیه نورانی که دارد جهنم را می‌آورند دارد که فرشتگانی با زنجیر کشان‌کشان جهنم را می‌آورند.[7] حالا هیزم جهنم که خود ظالمیناند ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً[8] هیزم جهنم را از جنگل نمی‌آورند خود این ظالم گُر می‌گیرد و این >نارُ اللَّهِ﴾[9] هم >تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ[10]< از درون می‌جوشد بیرون می‌آید. این جهنمی که سوره «فجر» نقل می‌کند یک جهنم منقول است؛ فرمود هم جهنم اینها را می‌بیند ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً﴾‎‎[11] چیزفهم است می‌فهمد که این کیست یا چه کسی نیست! همین که تبهکار را از دور می‌بیند نعره می‌زند: ﴿إِذا رَأَتْهُمْ﴾‎‎ نه «رأوها»، ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً﴾. آن وقت برای هر کسی آمادگی دارد و به فرمان «قَسِیمِ الْجَنَّةِ وَ النَّار»[12] می‌گیرد؛ این در باره جهنم است.

اما کسی که مقام ﴿وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی‏﴾[13] دارد، به میل خود کار نمی‌کند به میل ذات اقدس الهی کار می‌کند این بهشت مأوای اوست. در سوره مبارکه «الرحمن» گذشت که ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ﴾[14] و بعد دارد که ﴿وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتان﴾[15] این تعدد جنت‌ها بخشی برای جسم است بخشی برای روح است، یا انواع و اقسام نعمت‌های اینها فرق می‌کند؟ در بخش پایانی سوره مبارکه «قمر» دارد که ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ﴾ بعد دارد که ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾[16] «واو» در آن نیست معلوم نیست که بهشت باهم است یکی ظاهر است یک باطن ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ «عند الله» که سخن از درخت و زمان و مکان و اینها نیست، آن جنّت روحانی است، آن جنت روحانی با این جنت جسمانی باهم هستند؛ الآن کسی که در مسجد نشسته است مثلاً هوای آن مطبوع است، فضایش خنک است، هم جسمش لذت می‌برد هم آیاتی که مطرح می‌شود جانش لذت می‌برد، هم در بهشت معناست هم در بهشت صورت. اینکه از وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شد «بَادِرُوا إِلَی رِیَاضِ الْجَنَّةِ»؛ بروید در بوستان بهشت! عرض کردند بوستان بهشت کجاست؟ فرمود: «حَلَقُ الذِّکْر»؛[17] مجلسی که به نام قرآن است به نام اهل بیت است اینها بوستان بهشت است که انسان وقتی وارد آن بوستان شد چون جایش مناسب است هم بدنش راحت است هم روحش لذت می‌برد؛ اما این طور نیست که لذت روح در مسجد باشد و نه این است که روح در مسجد باشد فرمود: ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ این ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ که جا ندارد.

غرض این است که اگر ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ﴾ است اگر ﴿وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتان﴾ است که می‌شود چهار بهشت این تعدد، بخشی می‌تواند ناظر به بدن باشد بخشی می‌تواند ناظر به لذت‌های روحی باشد. این مسائل که مطرح شد >وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی‏ ٭ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی‏< آنها مرتّب سؤال می‌کردند قیامتی که شما با این وصف بیان کردید چه موقع قیام می‌کند؟ این >یَسْئَلُونَکَ< فعل مضارع است، یک؛ مفید استمرار است، دو؛ جمع است، سه؛ معلوم می‌شود عده زیادی مرتّب سؤال می‌کردند. یک وقت است می‌گوییم >سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ[18]< این «قضیة فی واقعة» شخصی بود سؤال کرد که فعل ماضی است و مفرد هم هست که بحث آن قبلاً گذشت. یک وقت ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ﴾ است این فعل مضارع است مفید استمرار است معلوم می‌شود عده‌ای سؤال می‌کردند بعضی استحاله‌ای بود بعضی استبعادی بود بعضی شکی بود بعضی ابهامی بود بعضی استهزایی بود، اینهایی که می‌گفتند محال است >مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ<[19] دوباره مگر می‌شود زنده بشود بشر؟ اینها سؤالشان استهزایی بود آنهایی که استبعادی بود یک نحو دیگر آنهایی که در ابهام و شک بودند یک نحو دیگری. سائل‌ها متعدد بودند سؤال‌ها هم متعدد است از نظر استحاله، استبعاد، ابهام، ایهام، شک، استهزاء؛ لذا این را به صورت جمع آورد فرمود: ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها﴾؛ ﴿أَیَّانَ﴾ سخن از زمان است؛ حالا چه کسی این سؤال را کرد؟ چگونه این سؤال را کردند؟ چه کسی یاد آنها داده؟ این خیلی سؤال عمیقی است در بعضی از قسمت‌های دیگر هم باز همین سؤال آمده است، خیلی این سؤال عمیق است. ببینید ﴿مُرْسا مصدر میمی است برای باب «إرسی»؛ «أرسی، یُرسی، مُرسِی، مُرسَا»؛ این ﴿مُرْسا هم اسم مفعول است هم مصدر میمی که به وزن اسم مفعول است. ریشه اصلی این هم ثلاثی مجرد است و ناقص «واوی» است «رَسْو» است نه «رَسْی». در جریان حضرت نوح(سلام الله علیه) دارد که ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها[20] یعنی کشتی نوح به نام خدا حرکت می‌کرد و به نام خدا لنگر می‌انداخت. مُرسای کشتی لنگرگاه کشتی است، این وقتی مصدر میمی شد یعنی لنگر انداختن. کشتی در وسط دریا لنگر نمی‌اندازد حالا ضرورتی اقتضا کند به اسکله و به ساحل رسید و می‌خواهد مسافر را پیاده کند لنگر می‌اندازد اینها سؤال کردند که کشتیِ قیامت چه وقت لنگر می‌اندازد خودشان این را سؤال کردند؟ کسی یادشان داد؟ پیام این آن است که در حرکت است یک وقتی مسافر را پیاده می‌کند. این خیلی عمیق است، همه ما سوار یک کشتی هستیم کشتی قیامت الآن موجود است یک وقتی مسافرها را پیاده می‌کند چه کسی یادشان داده؟ چه طور شده؟

یک وقت است که فقط سؤال از زمان و مکان و اینها می‌کنند که حرفی دیگر است، اما چگونه شد که این جور سؤال کردند که کشتی قیامت چه وقت مسافرها را پیاده می‌کند؟ معلوم می‌شود که قیامت هم‌اکنون موجود است ما از یک نظر در قیامت هستیم، وقتی مسافرها را پیاده کردند، آن وقت >یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ< می‌شود ﴿فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ می‌شود جهنم شعله‌اش پدید می‌آید بهشت آن عطر و بویش جهان‌گیر خواهد شد و مانند آن.

اما آنها که سؤال می‌کردند چه وقت و کجا، از تاریخ و جغرافیا سؤال می‌کردند آن را قرآن کریم فرمود این سؤالتان تام نیست؛ برای اینکه وقتی قیامت قیام می‌کند نه تاریخ است و نه جغرافیا؛ نه از «چه وقت» خبری است نه از «کجا». «چه وقت» یعنی زمان و «کجا» یعنی مکان، هر دو بساطش برچیده می‌شود. اگر آسمان و زمین رخت بربندد نه زمانی داریم نه مکانی. اگر کره‌ای حرکت کند زمان پیدا می‌شود، اگر طلوع و غروبی داشته باشد مکان پیدا می‌شود، ما نه «چه وقت» داریم نه «کجا»، چون هر دو برداشته می‌شود ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾[21] وقتی بساط سماوات و ارض و کل جهان با آن لرزه برچیده شد با نفخ صور اول بعد دوباره بخواهد سماوات و ارض احیا بشود، آنجا نه تاریخ است نه جغرافیا، نه «چه وقت» است نه «کجا»؛ لذا می‌فرماید این چه سؤالی است که شما می‌کنید؟

در بخش‌های پایانی سوره مبارکه «اعراف» که این مطلب گذشت آنجا به این صورت بود؛ آیه 187 سوره مبارکه «اعراف» که بحثش مبسوطاً درباره همین مسئله معاد بود گذشت این بود ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها﴾ این کشتی «چه وقت» مسافرها را پیاده می‌کند؟ «چه وقت» می‌آید در اسکله؟ «چه وقت» لنگر می‌اندازد؟ آن لنگر کشتی را می‌گویند «سکّان»، این «سکّان» گرچه به وزن جمع است ولی مفرد است؛ مثل «کبّار»، «کبّار»ی که در قرآن آمده[22] این «کبّار» مفرد است جمع نیست، به وزن جمع است ولی مفرد است، «کبّار» مفرد است «سکّان» مفرد است، این لنگر کشتی را می‌گویند «سکّان». این لنگر عظیمی که اینها می‌اندازند در دریا در عمق دریا فرو می‌رود و این کشتی را نگه می‌دارند به آن می‌گویند «سکّان». ظاهر آن جمع است ولی کلمه، کلمه مفرد است. حالا این کشتی را می‌خواهد بگویند «چه وقت» مسافرها را پیاده می‌کند؟

پس معلوم می‌شود که ما از یک نظر در کشتی هستیم، در قیامت هستیم این در گردش است یک وقت می‌آید در اسکله و همه ما را پیاده می‌کند. این سؤال را چه کسی یادشان داد؟ چه طور شد که این گونه سؤال کردند؟ حالا آن مسئله زمان و مکان و اینها خیلی مهم نیست؛ این تعبیری که در سوره «اعراف» آمده و همچنین در سوره «نازعات» آمده، این خیلی تعبیر علمی است. پس «إرسی» باب إفعال است ثلاثی مجرّدش ناقص «واوی» است به نام «رسو» و خود «مرسا» مصدر میمی است که کار امر حدثی را انجام می‌دهد و به وزن اصلاً مکان است و لنگرگاه هم خواهد بود اگر اسم مکان باشد؛ حالا اینجا لنگر انداختن او، مسافر پیاده کردن او، به اسکله رسیدن او «چه وقت» هست؟

پرسش: سؤال از پیاده کردن نیست سؤال از سوار شدن است.

پاسخ: بله چون اگر کشتی باشد ما را سوار می‌کند کجا می‌برد؟ قیامت مسافرها را پیاده می‌کند اینها می‌آیند ساکن می‌شوند «چه وقت» لنگر می‌اندازد که مسافرها را پیاده کند؟ نه اینکه لنگر می‌اندازد که مسافرها را ببرد! فرمود در آیه 187 سوره مبارکه «اعراف»: >یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی< وقتی تاریخی در کار نیست جغرافیایی در کار نیست ما بگوییم چه؟ در کدام زمان؟ در کدام زمین؟ اینکه نیست علم آن فقط «عند الله» است >لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ< قیامت تجلی الهی است. خدای سبحان این جلوه را آن روز علنی می‌کند و تنها کسی که قیامت را می‌آورد خداست.

بعد درباره خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم در سوره مبارکه «جن» آنجا یک آیه استثنایی دارد که آن را هم می‌خوانیم که نسبت به او هم فرمود خداوند به آنها اعلام می‌کند لکن اینجا می‌فرماید که >ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ< در آن صحنه کسی نمی‌ماند، حتی خود شما اینها توقع دارند که شما از آن صحنه باخبر باشید، شما در آن صحنه‌ای که نیستید چگونه خبر دارید؟ از چه خبر دارید؟ >ثَقُلَتْ< این بار، بار سنگین است نه آسمان می‌تواند بار قیامت را تحمل کند نه زمین؛ چون قیامت وقتی ظهور کرد، کل آسمان و زمین بساطش برچیده می‌شود این بار سنگین است، این بار برای آسمان‌ها سنگین است، برای زمین سنگین است؛ لذا وقتی این بار سنگین آمد کل آسمان و زمین بساطش برچیده می‌شود. انسان‌ها هم همچنین، نه پیامبرانی می‌مانند، نه ائمه‌ای می‌مانند، نه اولیایی(علیهم السلام) می‌مانند.

>ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتیکُمْ إِلاَّ بَغْتَةً<؛ دفعتاً ظهور می‌کند، البته حساب «اشراط الساعة» دیگر است؛ بعد می‌فرماید که >یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها< از تو سؤال می‌کنند گویا تو بلد هستی، اصلاً چیزی نیست که تو بلد باشی؛ یعنی روزی که کل هویت تو رخت برمی‌بندد، کل هویت آسمان و زمین رخت برمی‌بندد، شما از کجا می‌خواهی باخبر باشی؟ چیزی که هویت‌زاست تحت علم شما نیست؛ نعم! برخی از امور است که شما را آگاه می‌کنیم که آن آیه را هم بعد می‌خوانیم. بعد می‌فرماید که چون این چنین است >ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتیکُمْ إِلاَّ بَغْتَةً یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها <گویا تو می‌دانی! نه «حفیّ»؛ یعنی شایسته و لایق؛ در تحت علم تو هم نیست یعنی چیزی نیست از نظر تاریخی و جغرافیایی و مانند آن، «اشراط الساعة» چرا؛ اما خود او «چه وقت» لنگر می‌اندازد؟ و «چه وقت» مسافرها را پیاده می‌کند؟ آن در اختیار تو هم نیست >کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ< اما اینکه فرمود: >إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ< این قابل تخصیص، قابل تقیید و مانند آن است.

پرسش: ...

پاسخ: انتهای دنیا یعنی انتهای تاریخ زمان‌بردار نیست؛ انتهای تاریخ، انتهای جغرافیا زمان‌بردار نیست.

پرسش: ...

پاسخ: «چه وقت» ندارد «چه وقت» یعنی یک مقطع تاریخی ما داریم که این دنیا می‌آید در آن مقطع تاریخی از بین می‌رود؛ «چه وقت» در کار نیست. اگر در زمانی باشد که دنیا در آن زمان نابود می‌شود سؤال از «چه وقت» و «أین» جا دارد؛ اما نه زمانی می‌ماند نه مکانی؛ لذا نه جای «أین» است نه جای «متی».

 در این بخش سوره مبارکه «جن» آیه 25 به بعد این است >قُلْ إِنْ أَدْری أَ قَریبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً< این مربوط به اشراط ساعت است حالا نزدیک است یا دور است بله این قُرب و بُعد برای این قسمت است حالا ما زمان داریم مکان داریم این قُرب و بُعد از این طرف است، «چه وقت» بساطش جمع می‌شود؟ «چه وقت» زمان تمام می‌شود؟ «چه وقت» مکان تمام می‌شود؟ این «قریب أم بعید» که به «اشراط الساعة» برمی‌گردد فرمود: >قُلْ إِنْ أَدْری< من نمی‌دانم >أَ قَریبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً< بعد می‌فرماید: >عالِمُ الْغَیْبِ< این ﴿الْغَیْبِ< یا «الف و لام» آن مطلق است همه را شامل می‌شود حتی مسئله معاد را، یا «الف و لام» آن «الف و لام» عهد است که قدر متیقن آن مربوط به معاد برمی‌گردد. «علی أی تقدیرین» مسئله معاد داخل است >عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‏ غَیْبِهِ أَحَداً ٭ إِلاَّ مَنِ ارْتَضی<[23] حالا چه مقامی برای این ذوات قدسی هست که از قیامت باخبر می‌شوند آن اگر ناظر به مقام ﴿دَنَا فَتَدَلَّی[24] و مانند آن باشد، بله آنها اشراف دارند چون به هر حال فوق مسئله قیامت مراحل وجودی لقاء الله است و مانند آن. این ذوات قدسی که اولین صادر یا اولین ظاهر هستند، از نظر ذات اقدس الهی، مقام ﴿دَنَا فَتَدَلَّی را هم دارند طبق آن مقام می‌توانند اشراف داشته باشند؛ برای اینکه این «چه وقت» و «کجا» که برداشته می‌شود نزد ما که اهل زمان و مکان هستیم علم‌پذیر نیست، اما در موجود مجردی که او منزه از زمان و مکان است برای او مشخص است؛ لذا در این قسمت از آیات می‌فرماید: >عالِمُ الْغَیْبِ< که این >الْغَیْبِ< یا مطلق است و جنس است که مسئله قیامت سؤال می‌شود یا «الف و لام» عهد است که قبلاً درباره همین قیامت ذکر شده بود؛ «علی أی تقدیر» مسئله معاد داخل است.

پرسش: ...

پاسخ: آنجا که بین وجود مبارک حضرت و ذات اقدس الهی است بله به تعلیم الهی است، اما آنچه در خارج واقع شده و عملی بود این دیگر زبان خود آنهاست، آنها با استحاله گاهی با استهزاء بود و مانند آن، از نحوه جواب معلوم می‌شود که این سؤال را خود آنها داشتند. کیفیت سؤال را از جواب می‌شود فهمید. >عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‏ غَیْبِهِ أَحَداً ٭ إِلاَّ مَنِ ارْتَضی<؛ پس آنجا که دارد >مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ< این به اطلاقش درست است؛ اما اطلاقی است که قابل تقیید است عمومی است که قابل تخصیص است بخش‌های فراوانی در قرآن است که ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْک[25] پس اینکه می‌گوییم: >مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ< این «بالذات و بالاصاله» درست است، اما آن موارد استثنایی چه؟ موارد استثنایی که دارد ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْک معلوم می‌شود «بالعرض و بالتّبع» و به تعلیم الهی اینها می‌تواند عالم به غیب باشند و اینکه خیلی روشن و شفاف است و قدر متیقن آن هم مربوط به مسئله معاد است.

>عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‏ غَیْبِهِ أَحَداً ٭ إِلاَّ مَنِ ارْتَضی‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصی‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ عَدَداً<. آن وقت بخش پایانی این سوره مبارکه این است اگر کسی مقام ربّش را شناخت و خود را از هوی و هوس منزّه کرد بهشت مأوای اوست. سؤالی که می‌کنند >أَیَّانَ مُرْساها< خیال می‌کنند که تو متذکر و آشنا و آگاه هستی اصلاً تو نباید درباره قیامت که «چه وقت» قیام می‌کند با آنها حرف بزنی، این به دردشان نمی‌خورد حالا یا زود یا دیر! انسان چه چیزی آماده کرده است؟ کسی سؤال کرد از حضرت که «مَتَی قِیامُ السَّاعَة»، فرمود اینها به چه درد شما می‌خورد؟ «فَمَا أَعْدَدْتَ لَهَا» چه کار کردی؟ آنکه به درد تو نمی‌خورد حالا یا امروز یا فردا! «فَمَا أَعْدَدْتَ لَهَا»؛ چه آماده کردی؟[26]

اما اینجا که فرمود: >إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها< در قرآن کریم هم مسئله هدایت، هم مسئله تبشیر و انذار به دو قسم بیان شده: یکی عمومی، یکی خصوصی. عمومی‌ آن این است که ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾[27]اند ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾[28]اند یعنی حقوق بشر است، انذار بشر است. یک خصوصی دارد که ﴿هُدیً لِلْمُتَّقینَ﴾[29] است، یعنی این هدایت گرچه عمومی است ولی متقین بهره می‌برند. دوم اینکه گرچه این انذار برای همه است، اما آنکه دامنگیرش می‌شود >وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا<؛[30] «لُدّ» جمع «ألدّ» است، >أَلَدُّ الْخِصامِ<[31] یک انسان بدکینه بدسرشت، باید انذار بشود. این طور نیست که >وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا< انذار مخصوص لدودها باشد، ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾ است >ذِکْری‏ لِلْعالَمینَ< است؛ حقوق بشر است و نذیر بشر است. اما کسانی که از انذار تو بهره خوب می‌برند >إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها< مثل ﴿هُدیً لِلْمُتَّقینَ﴾؛ این ﴿هُدیً لِلْمُتَّقینَ﴾ با اینکه ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ است ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنَّاسِ[32] اما آنجا ﴿هُدیً لِلْمُتَّقینَ﴾ برای متقین بهره می‌برند وگرنه قرآن برای همه است. انذار برای همه است ولی >مَنْ یَخْشاها< بهره می‌برد؛ لذا فرمود: >إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها< پس انذار سودمند برای >إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها< انذار دردناک >وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا< انذار جامع ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾، >ذِکْری‏ لِلْعالَمینَ< آمده است.

بعد می‌فرماید اینها وقتی وارد صحنه قیامت شدند از ماقبلِ قیامت از یکدیگر سؤال می‌کنند؛ گویا یک طرف روز بود یعنی نزدیک‌های صبح تا ظهر، یا یک طرف عصر بود که «عشیة» می‌گویند نه یک روز تمام، کل دنیا برای قیامت برای هفتاد سال یا هشتاد سال بودند، این هفتاد سال یا هشتاد سال مثل یک صبحانه یا یک عصرانه است؛ وقتی انسان با ابد رو به رو می‌شود، هفتاد سال یا هشتاد سال یا صد سال نسبت به ابد می‌شود یک صبحانه یا یک عصرانه. «ضُحا» موقع چاشت است این ساعت ده به بعد را که هوا خیلی روشن می‌شود می‌گویند «چاشت» این را می‌گویند «ضُحا»؛ «عشیه» هم پایان روز است. آن موقع کسانی که کار می‌کردند چاشتی می‌خوردند یک صبحانه‌گونه‌ای می‌خوردند. وقتی که انسان نامحدود را می‌بیند محدود در برابر او همین قدر خواهد بود که امیدواریم ذات اقدس الهی به همه توفیق بدهد که ما با روح و ریحان آشنا بشویم.

«و الحمد لله رب العالمین»

 



[1]. لغت‌نامه دهخدا، رد العجز علی الصدر: [رَدْ دُل ْ ع َ ج ُ زِ ع َ لَص ْ ص َ] بازبردن انجام به آغاز. در صنعت عروض و بدیع عبارت است از صفت تصدیر که یکی از صنایع علم بدیع و محاسن شعری است. به اصطلاح عروضی، صنعتی از شعر را گویند که درآن کلمهٴ اول شعر را در آخر آن مکرر کنند یا شعر را به کلمه‌ای ابتدا کنند که شعر ماقبل آن بدان منتهی شده است.

[2]. سوره نازعات، آیه7.

[3]. سوره تکویر، آیه14.

2. سوره آل عمران، آیه30.

[5]. سوره ق، آیه22.

[6]. سوره فجر، آیه23.

[7]. الأمالی(للصدوق)، النص، ص176.

[8]. سوره جن، آیه15.

[9] . سوره همزة، آیه6.

[10] . سوره همزة، آیه7.

[11]. سوره فرقان، آیه12.

[12]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص85.

[13]. سوره نازعات، آیه40.

[14]. سوره الرحمن، آیه46.

10. سوره الرحمن، آیه62.

[16]. سوره قمر, آیه 55.

[17]. معانی الأخبار، النص، ص321.

[18]. سوره معارج، آیه1.

[19]. سوره سبأ، آیه7.

[20]. سوره هود، آیه41.

[21]. سوره ابراهیم، آیه48.

[22] . سوره نوح، آیه22؛ ﴿وَ مَکَرُوا مَکْراً کُبَّارا﴾.

[23]. سوره جن، آیات26 و 27.

[24]. سوره نجم، آیه8.

[25]. سوره هود، آیه49.

[26]. علل الشرائع، ج‏1، ص139.

[27]. سوره بقره، آیه185؛ سوره آلعمران، آیه4؛ سوره انعام، آیه91.

[28]. سوره مدثر، آیه36.

[29]. سوره بقره، آیه2.

[30]. سوره مریم، آیه97.

[31]. سوره بقره، آیه204.

[32]. سوره بقره، آیه185.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق