24 11 2019 455604 شناسه:

تفسیر سوره نازعات جلسه 6 (1398/09/04)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿هَلْ أَتاکَ حَدیثُ مُوسی‏ (15) إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوی (16) اذْهَبْ إِلی‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی‏ (17) فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلی‏ أَنْ تَزَکَّی (18) وَ أَهْدِیَکَ إِلی‏ رَبِّکَ فَتَخْشی‏ (19) فَأَراهُ الْآیَةَ الْکُبْری‏ (20) فَکَذَّبَ وَ عَصی‏ (21) ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعی‏ (22) فَحَشَرَ فَنادی‏ (23) فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی‏ (24) فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولی‏ (25) إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشی‏ (26).

سوره مبارکه «نازعات» که در مکه نازل شد و با بحث معاد شروع کرد این را با برهان و همچنین با موعظه تبیین می‌کند، قبل از اینکه آن برهان را ذکر بکند که >أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها<[1] که قدرت خدا و علم خدا و حکمت خدا را بازگو کند تا روشن بشود این عالم لغو نیست عبث نیست باطل نیست به مقصد می‌رسد «دار القرار»ی دارد، حرکت شفاف و روشنی دارد حرکت بی‌هدف نخواهد بود حرکت دائم نخواهد بود حرکت دائم لغو است حرکت بی‌هدف هم در ساحت قدس الهی نیست، حتماً دنیا به «دار القرار» می‌رسد. برای اینکه این کتاب بپروراند یک کتاب علمی محض نیست؛ نظیر کتاب‌هایی که علما می‌نویسند یک کتاب برهانی است که این برهان را با موعظه همراه می‌کند.

اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ[2] این را در عین حال که دستور کار قرار داد. تنظیم آیات الهی و نزول آیات الهی در قصص قرآنی هم به همین صورت است حکمت آن در کنار موعظه، حکمت و موعظه در کنار جدال أحسن است. جدال أحسن آن است که قیاسی که تشکیل می‌شود مقدماتش حق باشد، از ضعف و جهل طرف کسی سوء استفاده نکند وگرنه می‌شود مراء باطل همان است که در جریان حج تحریم شده است مراء و جدال باطل تحریم شده است. جدال أحسن این است که تمام مقدمات آن حق است، منتها اگر از جهت حق بودن و عقلانی بودن ترکیب بشود می‌شود برهان، از جهت مقبول بودن مخاطب ترکیب بشود می‌شود جدال أحسن. جدل وقتی حسن خواهد بود که از مقدمات حق، «لا من حیث أنه حق» بلکه از مقدمات حق «من حیث أنه مقبول للمخاطب» استفاده بشود، می‌شود جدال. جدال أحسن هم همین است موعظه دارد که «جذب الخلق إلی الحق» است. اگر خودش فرمود آیات قرآن این سه دسته است حکمت است و موعظه است و جدال أحسن، خودش هم آیات الهی را به همین سه دسته تنظیم می‌کند.

آن مسئله مقدمات برهان که در همین سوره مبارکه نازعات تا آیه چهارده مشخص شد، همین قسمت برهان را هم در همین سوره از آیه 27 به بعد شروع می‌کند که >أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها<؛ وسط قصه حضرت موسای کلیم(سلام الله علیه) را ذکر می‌کنند که صبغه موعظه دارد از آن جهت که برهان است در جای دیگر مطرح است اما از این جهت که سرنوشت تلخ فرعون را ذکر می‌کند که فرمود: >فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولی‏ ٭ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشی< صبغه موعظه‌ای دارد.

مطلب دیگر این است که فرمود: ﴿هَلْ أَتاکَ< همان طوری که خودش به وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که اگر یک رهبر خشن بودی مردم از تو فاصله می‌گیرند >لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ<[3] به انبیای دیگر مخصوصاً به وجود مبارک کلیم الهی فرمود: ﴿فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً﴾[4] که این نرنجد، یک؛ بهانه‌ای نداشته باشد، دو. هم به حضرت رسول فرمود اگر تو خشن بودی مردم فاصله می‌گرفتند هم به موسای کلیم فرمود نرم‌گفتار باش تا او بهانه نگیرد ﴿فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً﴾ حالا او داعیه ربوبیت دارد داعیه الوهیت دارد اینها را بعد اظهار کرده است. آنچه در مصر می‌گذشت نظام بردگی بود که خدای سبحان به موسای کلیم فرمود مردم بندگان خدا هستند الآن در بند تو هستند >أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ<؛[5] مردم را به اسارت کشاندی این مردم را به ما بده! مردم امین خدا هستند، یک؛ انبیا «امین الله»اند، دو؛ امانت خدا را باید به «امین الله و اُمناء الرحمن» داد، سه. موسای کلیم سخن از سرزمین مصر و معدن و اینها نگفت فرمود مردم امانت الهی‌اند این امانت الهی را تو باید به «امین الله» تأدیه کنی >أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ؛< ما امین خدا هستیم، مردم امانت الهی‌اند باید به دست ما باشد.

اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به امین معروف شد تنها برای آن سه چهار قصه‌ای که امانت‌های مالی هست نیست، آنها البته یک امانت‌داری‌های کوچکی است؛ عمده اینها امین وحی الهی است، وحی خدا امانت است، امانت را «امین الله» نگه می‌دارد، جامعه امانت الهی‌اند امانت الهی را «امین الله» نگه می‌دارد، مردم امانت الهی‌اند مردم را نمی‌شود همین طور رها کرد، نمی‌شود ضایع کرد نمی‌شود در افکار مردم، آرای مردم، اندیشه مردم عقاید مردم خیانت کرد فرمود: >أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ< بندگان خدا این چنین هستند این را با قول لیّن بیان فرمود؛ لذا در تعبیراتش هرگز بوی خشونت و مانند آن نمی‌دهد.

مطلب بعدی آن است که ما وادی مقدس داریم اما وادی أیمن نداریم «کما تقدّم مراراً». این «أیمن» وصف آن جانب است. وادی مقدس را در قرآن کریم بالصراحه مثل این سوره «نازعات» و در سور دیگر هست آنجا که دارد >فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً[6]< که «طوی» اسم آن وادی است؛ اینجا هم دارد >إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ< خود این وادی قداست دارد، این مکان قداست دارد برای اینکه جای گفتگوی وحی الهی است. وادی آن شکاف بین دو کوه است که از آن به درّه یاد می‌کنیم این شکاف بین دو کوه را می‌گویند وادی. اینکه فرمود وقتی باران تند آمد ﴿فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا﴾[7] یعنی هر شکافی به اندازه ظرفیتش آب می‌گیرد، قله کوه، سینه کوه اینجاها را وادی نمی‌گویند، دشت را وادی نمی‌گویند، بین دو کوه وقتی شکافی هست تمام سیل‌ها آنجا می‌ریزد و آب‌ها در آنجا جمع می‌شود؛ بین دو کوه که شکاف است به آن وادی می‌گویند و این شکاف «بین الجبلین» که وادی است در اثر اینکه جای نزول وحی شد شده مقدس. پس ما وادی مقدس داریم اما وادی أیمن نداریم چون این أیمن در قرآن هر جا آمده وصف آن جانب است، نه وصف خود وادی.

در سور دیگر فرمود: >فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً< نگفت حالا اینجا زمین است من چرا کفش‌هایم را در بیاورم؟ نه، اینجا وادی مقدسی است. ما وقتی مدینه مشرف شدیم و به حرم مطهر این ائمه بقیع در بقیع رسیدیم، این کفش‌ها را که می‌گرفتیم تعجب می‌کردند که اینجا که جای کفش گرفتن نیست چرا شما بی‌کفش می‌روید؛ اینها نمی‌دانستند که هیچ فرقی بین اینجا و حرم مطهر امام رضا نیست که کفشداری دارد حالا آنجا چون مفروش است کفشداری دارد، اینجا خاک است و بستر است، به هر حال وادی مقدس است که بعدها آنها که در بعثه بودند سعی می‌کردند وقتی وارد حرم مطهر ائمه بقیع شدند کفش‌ها را در بیاورند. قداست این سرزمین به این نیست که حالا فرش داشته باشد کفشداری داشته باشد، قداست این سرزمین به همان وجود مقدسی است که آرمیده است. به وجود مبارک موسای کلیم فرمود کفش‌ها را در بیاور! >فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً<.

وجود مبارک موسای کلیم هم در این «طوی» که آثار قداست را در آیات دیگر احساس کرده بود در وادی مقدس این حرف‌های را شنید. خدای سبحان به او فرمود برو به فرعون این حرف‌ها را بزن. در مصر آنچه رایج بود یک سلسله بت‌پرستی بود، بت‌فروشی، بت‌تراشی، بت‌نگهداری، خدماتی بود که درباره بت انجام می‌دادند عده‌ای هم بت را می‌پرستیدند؛ اما حالا یک کسی باید باشد قانونی برای اداره مملکت طرح کند و این کسی که قانون‌گذار جامعه بشری است به نام ربّ است اینها در مصر و امثال مصر مطرح نبود.

در نوبت‌های قبل آن مراحل پنج‌گانه اشاره شد که اگر جایی نام «ربّ» و «اله» آسمانی مطرح نباشد کسی ادّعایی ندارد، اگر جایی وحی و نبوت نباشد متنبّی نداریم، اگر جایی امامت و مانند آن نباشد غدیر و سقیفه‌ای نخواهیم داشت و اگر عالمان دین که نائبان ائمه هستند مطرح نباشند کسی مدعی بابیت و مانند آن نیست و اگر در کشوری و سرزمینی ایمان مطرح نباشد نفاق هم پدید نمی‌آید. دعوی ربوبیت، دعوی نبوت که متنبّیان این را دارند، دعوی امامت که سقفی‌ها دارند، دعوی نائب بودن که بابیه دارند، دعوی ایمان که منافقین دارند این مراحل پنج‌گانه، بعد از اینکه اصلش ترسیم شد، در قبال هر اصلی بدلی آمد.

فرعون گفت شما چه کسی هستید؟ گفت من از طرف «رب العالمین» آمدم؛ جامعه انسانی را خدا آفرید و خدا باید اداره کند. چه چیزی بد است و چه چیزی خوب است و کجا راه است و کجا بیراهه است را آن کسی که نظام را آفرید انسان را آفرید، پیوند انسان و نظام را آفرید، یعنی صراط مستقیم به عهده اوست. ما به وسیله عقل و نقل که سراج‌اند و نه صراط، چراغ‌اند و نه دین، دین‌شناس‌اند و نه دین‌آور، تشخیص می‌دهیم. صراط را انبیا از طرف خدا می‌آورند، سراج را انسان با عقل و نقل دارد و می‌فهمد. آنچه به دست بشر است سراج است عقل چراغ است نه صراط! نباید بگوییم شرعاً و عقلاً که عقل را در برابر شرع قرار بدهیم عقل در کنار شرع نیست در برابر شرع نیست، شرع مقابل ندارد شرع صراط است؛ عقل چراغی است که صراط دین را تشخیص می‌دهد، عقل قانون‌گذار نیست قانون‌شناس است، شرع قانون‌گذار است صراط را او تنظیم می‌کند. ذات اقدس الهی به او فرمود راه را نشان بده حالا یا قبول می‌کند یا نکول.

فرمود او که معبود است الهی است که «إله العالمین» است و آسمان و زمین در برابر او خاضع‌اند، آنکه قانون‌گذار است «ربّ العالمین» است. مسئله الوهیت به این معنا که معبود راستین است، وجود مبارک موسای کلیم ترسیم کرد، مسئله ربوبیت که قانون‌گذاری است وجود مبارک موسای کلیم ترسیم کرد. این دو عنوان به این دو معنا در مصر سابقه نداشت وگرنه آنها آلهه‌ای داشتند بت‌هایی داشتند می‌پرستیدند؛ نه این آلهه آفریدگار بودند و نه این آلهه قانون‌گذار بودند. اما «إله» به معنای معبود راستین جهانی و «ربّ» به معنای قانون‌گذار جهانی را کلیم الهی در مصر آورد، از آن به بعد فرعون گفت که ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾،[8] بعد گفت: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾[9] این دو پیام را که کلیم الهی آورد این ادعا کرد که من اله هستم با اینکه خودش بت‌پرست و فرعونیان و درباریان فرعون به او گفتند اگر به موسی فرصت بدهی و بساطش را جمع نکنی، او تو و بت‌های مصر همه را برمی‌چیند ﴿یَذَرَکَ وَ آلِهَتَک‏﴾[10] یعنی همه را به هَم می‌زند. این آمده نگفته که من الهی هستم در قبال این بت‌ها؛ اینها را می‌دانستند چوب و سنگ و گِل‌اند که خودشان ساختند که خدا فرمود به آنها بگو >أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ[11]< چیزی که خودتان تراشیدید می‌پرستید. «اله» به این معنا که کلیم الهی آورد در مصر بی‌سابقه بود، «ربّ» به این معنا که کلیم الهی آورده بود بی‌سابقه بود.

بعد از تبیین این دو رهآورد الهی آن وقت فرعون در مقطعی گفت: ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾، یک؛ بعد ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾، دو؛ قانون دین مملکت است این قانون از خود من است و لاغیر و من می‌ترسم که موسی دین شما را از بین ببرد ﴿إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ﴾[12] آن دین به معنای مجموعه قانون که باید آن را احترام بکنند و عمل بکنند از طرف من است نه از طرف آنچه را که موسای کلیم می‌آورد وگرنه دین به معنای قانون‌گذار نبودن و مربی نبودن و منشأ تدبیر و تعلیم نبودن را اینها به این صورت داشتند یک سلسله آداب و سنن و آیینی داشتند که بت‌ها را می‌پرستیدند و اما «اله» به معنایی که موسای کلیم آورد بی‌سابقه بود رب به معنایی که موسای کلیم(سلام الله علیه) تفسیر کرد بی‌سابقه بود، از آن به بعد فرعون گفت هر دو من هستم؛ یعنی ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ وگرنه آن اله به معنای بت و پرستش آن بت، سابقه داشت.

این بیانات نورانی موسای کلیم را قرآن کریم در موارد فراوانی ذکر می‌کند؛ گاهی خدا به مناسبت‌هایی که آن سوره اقتضا می‌کند نام مبارک انبیا را یکی پس از دیگری می‌برد >إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ< و کذا و کذا، بعد یوسف، بعد موسی و عیسی این نام را می‌برد، بدون اینکه قصه‌های آنها را ذکر بکند؛[13] گاهی هم اجمالاً مثل سوره «ذاریات» دارد که: >وَ فی‏ مُوسی‏ إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلی‏ فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبینٍ ٭ فَتَوَلَّی بِرُکْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ ٭ فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ وَ هُوَ مُلیمٌ<؛[14] همین! حالا موسای کلیم چه فرمود؟ او در برابر فرمان موسای کلیم چه عکس‌العملی نشان داد؟ اینها را اصلاً در سوره «ذاریات» ذکر نمی‌کند.

در سوره «طه» و مانند آن یک مقدار مبسوط‌تر ذکر می‌کند، اینجا به گوشه‌ای از آن قصه اشاره می‌کند؛ اجمال آن این است که بعد از اینکه موسای کلیم او را راهنمایی کرد به تذکیه و خشیت دعوت کرده است خشیت آن ابتدایی‌ترین مرحله سیر و سلوک است بعد از خشیت اجلال است و نه تجلیل. تجلیل به معنی پوشاندن است نه به معنای تکریم. اجلال به معنای گرامیداشت است، تجلیل از «جَلَّلَ الفرس‏»،[15] «الجلّ للفرس» از آن باب است. در ادعیه ما هر جا «جَلِّلْنِی» آمده به معنی «وَ اسْتُرْنِی بِسِتْرِک‏» است، «وَ جَلِّلْنِی بِسِتْرِک‏»؛[16] اما «جَلِّلْنِی» تجلیل بکن مرا! به معنای «أکرمنی» و گرامیداشت من نیست. گرامیداشت یک شخص، زنده نگهداشتن نام شخصی اجلال است و نه تجلیل. اجلال بعد از مسئله خشیت است، بعد کم‌کم مسئله تعظیم است، بعد کم‌کم مسئله هیبت است، پنجمین مرحله که عالی‌ترین مرحله است مقام فناء است که دیگر کسی خودش را نمی‌بیند و فقط عظمت و جمال و جلال معبود خودش را می‌بیند؛ این آغاز مرحله است که انسان موظف است اهل خشیت باشد. کلیم الهی او را به خشیت دعوت کرده است و این راهنمایی با قول احسن انجام شد.

پرسش: ...

پاسخ: بله، اما آنکه ما می‌گوییم «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللَّه‏» و «امین وحیه» و مانند آن را قرآن آورده است، فرمود آن قصه‌ای که قبل از اسلام در زمان جاهلیت حضرت را به عنوان محمد امین(صلی الله علیه و آله و سلم) ذکر می‌کردند به عنوان امین ذکر می‌کردند یک وصف اجتماعی بود افرادی که امین بودند کم نبودند اما این باعث بشود که همه انسان‌های آینده موظف باشند در پیشگاه او سلام عرض کنند که «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللَّه‏»؛[17] این «أَمِینَ اللَّه‏» یعنی وحی الهی را در سه مقطع خوب حفظ می‌کنی، هم در موقع گرفتن همه‌اش را می‌گیری در موقع نگهداری و ضبط همه‌اش را نگه می‌داری در موقع ابلاغ و تعلیم همه‌اش را می‌گویی، کم یا زیاد و مانند آن در حرم امن تو نسبت به وحی الهی نیست، این امین وحی الهی است و این لقب است که ذات اقدس الهی او را در قرآن[18] یا ائمه(علیهم السلام) او را به این لقب می‌ستایند و وجود مبارک حضرت به این معنا «امین الله» است و ما به این معنا عرض می‌کنیم که «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللَّه‏».

>فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلی‏ أَنْ تَزَکَّی ٭ وَ أَهْدِیَکَ إِلی‏ رَبِّکَ فَتَخْشی<؛ ظاهراً در اینجا همان >اسْلُکْ یَدَکَ فی‏ جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ[19]< به آن سبک نشان داد ممکن است مسئله ثعبان مبین هم مشمول این آیه کبری باشد. با «فاء» عطف کرد، یعنی فاصله‌ای نبود بعد از آن دعوت، فوراً تکذیب کرد، یک؛ و عصیان و معصیت ورزید، دو؛ و عکس العلم حاد نشان داد، سه؛ پشت کرد تا اینکه جبران کند و ریشه دعوت و دعوت‌کننده را از مصر بَرکَند. >ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعی< سعی کرد و کوشش کرد چه کار بکند؟ >فَحَشَرَ فَنادی< جمع کرد و فرمان رسمی داد گفت موسی که می‌گوید من از طرف ﴿رَبُّ الْعالَمینَ< آمدم >أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی< موسی که می‌گوید من از طرف «اله العالمین» آمدم ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾.

پرسش: ...

پاسخ: بله همان است این معلوم می‌شود که وسط‌های جریان بود این وسط‌ها یک وقت است که نام الله را می‌برد یک وقت کل قصه را نقل می‌کند، یک وقت ذات اقدس الهی جمع‌بندی می‌کند، بخشی از قصه را ذکر می‌کند، یک بخش پایانی را ذکر می‌کند؛ وگرنه اصلاً سخن از «رَبُّ الْعالَمینَ» در اینجا نیست آن در سوره «طه» است که من از طرف ﴿رَبُّ الْعالَمینَ< آمدم؛ بعد فرعون می‌گوید که >وَ ما رَبُّ الْعالَمینَ< فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾[20] که در سوره مبارکه «طه» مبسوطاً قصه‌اش گذشت. اما در مکه که اینها قبل از آن سور مدنی است و مختصر است و کوتاه سخن می‌گوید، بسیاری از بخش‌های میانی را ذکر نمی‌کند وگرنه مسئله الوهیت یک جا مطرح شد، مسئله ربوبیت یک جا مطرح شد، مسئله سؤال و جوابی که «رَبُّ الْعالَمینَ»ی که تو می‌گویی من از طرف «رَبُّ الْعالَمینَ» آمدم کیست؟ >وَ ما رَبُّ الْعالَمینَ<.

پرسش: ...

پاسخ: بله قدری مبسوط‌تر است قدری نیمه مبسوط است، مقداری مثل آن سوره‌ای که «ذاریات» دو سه سطر است؛ اینجا یک بخش دیگری است وگرنه اول سخن از «رَبُّ الْعالَمینَ» نبود بعد از اینکه موسای کلیم گفت من از طرف ﴿رَبُّ الْعالَمینَ﴾ آمدم فرعون گفت که >وَ ما رَبُّ الْعالَمینَ< گفت ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ بعد به حضار خطاب کرد این چه دارد می‌گوید؟ می‌بینید این حرف‌های ناشناخته‌ای می‌گوید و مانند آن. غرض این است که در سوره مبارکه «نازعات» تقریباً هر آیه‌ای ناظر به گوشه‌ای از این جریان مصاحبه چند دوره‌ای موسای کلیم(سلام الله علیه) با فرعون است.

پرسش: ...

پاسخ: اصلاً «إله» به معنای معبود آسمانی را نمی‌شناختند، خود او همانند سایر بت‌پرست‌ها بت‌پرست بود و اینکه موسای کلیم فرموده بود من از طرف إله آمدم از طرف ﴿رَبُّ الْعالَمینَ﴾ آمدم این گفت ﴿رَبُّ الْعالَمینَ﴾ کیست؟ بعد وقتی که مشخص کرد که او آفریدگار آسمان و زمین است؛ این دو تا مطلب دارد: یکی اثباتی، یکی نفی‌ای. در جریان اثباتی گفت: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾ از من قانون‌گذارتر در این مملکت کسی نیست این یک، و درباره آن قصه «اله» گفت: ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ این ادعای ربوبیت مطلقه و الهیت مطلقه است.

بیان آن این است که اگر کسی بگوید که من چیزی غیر از این نمی‌دانم؛ این می‌گویند «عدم العلم لا یدل علی عدم المعلوم»، «عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود»، اگر کسی بگوید «من نمی‌دانم» می‌گویند شما نمی‌دانی دیگری می‌داند. این چون می‌گوید: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾ وقتی من «رب» هستم اگر چیزی را من نمی‌دانم یعنی نیست! قرآن کریم درباره خدای سبحان هم همین حرف را دارد خدا می‌فرماید شما چیزهایی را می‌گویید که ما نمی‌دانیم، اینجا «عدم الوجدان یدل علی عدم الوجود»؛ چیزی در آسمان و زمین به نام رب نمی‌داند؟![21] یعنی نیست. اینکه می‌گویند «عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود» در باره موجودات متناهی است، موجود نامتناهی اگر چیزی را نیابد، یعنی نیست. موجودی که علم او نامتناهی است اگر چیزی را نداند یعنی نیست؛ پس «عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود» موجودات محدودند. فرعون داعیه ربوبیت نامتناهی دارد من نمی‌دانم! «من نمی‌دانم» یعنی نیست. همان تعبیری که خدا در قرآن کریم راجع به خودش دارد همان تعبیر را فرعون درباره خودش دارد.

در قرآن آمده است که شما حرفی می‌زنید که خدا نمی‌داند، یعنی نیست؛ یعنی «می‌دانم که نمی‌دانم» >أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ< حرفی می‌زنید که خدا نمیداند خدا چون حقیقت نامتناهی است اگر چیزی در عالم باشد حتماً تحت اشراف آن حضرت است؛ چون خدا نمی‌داند شرک را، یعنی شرک نیست. همین حرف را فرعون ادعا دارد که ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾؛ من غیر از خودم الهی نمی‌بینم یعنی نیست این داعیه ربوبیت است منتها این به صورت لسان نفی است آن به صورت اثبات؛ ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾ همین است منتها این ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾ وقتی به لسان نفی در بیاید می‌شود: ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ هر دو ادعای ربوبیت مطلقه است چیزی که من نمی‌دانم یعنی نیست.

پرسش: ...

پاسخ: نه این نتیجه کار تلخ است، هدف موسای کلیم همین است که >وَ أَهْدِیَکَ إِلی‏ رَبِّکَ فَتَخْشی< >فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلی‏ أَنْ تَزَکَّی< که انسان طاهر و طیب بشود، اگر نشد بیراهه رفت، پایان بیراهه رفتن ویل است وگرنه هدف اصلی همان طهارت جامعه و ایمان جامعه است.

پرسش: ...

پاسخ: آن یکی از کارهاست، آن حرف‌های آزاد کردن مردم اینها مقدمه است اینها تدبیر پیغمبر است؛ اما آنچه را که پیامبران آوردند «لا اله الا الله» است. حفظ امنیت مردم اینها تأمین منافع دنیایی است؛ ممکن است کسی بیاید و جامعه را آزاد کند اما این کار انبیا نیست این یک آزادی به معنی رهایی است وگرنه انسان بنده است وقتی بنده شد باید در دو طرف نفی و اثبات کار بکند چیزهایی که حرام است نرود چیزهایی که اثبات است را حفظ بکند بنده، بنده است رها نیست. ممکن است کسی بیاید همین حرف‌های آزادی را بزند، اما آزادی به معنای رهایی از بند، انسانی نیست. عبد، عبد است در تمام کارها یک مرزی دارد که کجا بد است و کجا خوب است؟ کجا صراط مستقیم است و کجا حاشیه صراط است؟ اصل حرفی که انبیا آوردند «لا اله الا الله» است و فرعون همین را گاهی به زبان اثبات ادعا می‌کند و می‌گوید: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾ هم به زبان نفی ادعا می‌کند می‌گوید: ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾؛ من غیر از خودم الهی نمی‌دانم یعنی نیست.

آن وقت وجود مبارک موسای کلیم بعد از این صحنه، این حرف را که ذات اقدس الهی به موسای کلیم بیان کرد برای ما این قصه را نقل می‌کند میفرماید: >فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولی<. چند تفسیر درباره اُولی و آخرت ذکر کردند آنجا که گفت: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾ یک نکالی دارد آنجا که گفت: ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ یک نکالی ‏دارد و مانند آن، سه چهار وجه ذکر کردند که سیدنا الاستاد(رضوان الله تعالی علیه) آنها را ذکر کرده است؛ لکن ظاهرش همین است که خودشان هم پذیرفتند یعنی عذاب دنیا که اُولاست و عذاب آخرت دامنگیر فرعون شد که فرمود: >فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ< اینها را در دریا ریختیم بعد هم درباره آیات عذاب او فرمود او و امثال او: ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾[22] اینها که پیشوایان کفر بودند ائمه کفر بودند پیش از دیگران وارد جهنم می‌شوند ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾ که ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ﴾.[23]

روز رحلت حضرت آیت الله میرمحمدی(رضوان الله تعالی علیه) است. ایشان از شاگردان سابقه‌دار مرحوم آقای داماد بود ما که سال 34 یعنی 64 سال قبل تقریباً وارد قم شدیم، فقه‌مان را درس مرحوم آقای داماد قرار دادیم. مرحوم آقای محقق بزرگوار آسید ابوالفضل از قدمای شاگردان مرحوم آقای داماد بودند. حضرت آیت الله شبیری زنجانی که اینها یک ارتباط سببی هم دارند ایشان و این بزرگوار و مرحوم آیت الله آسید مهدی روحانی، مرحوم آیت الله احمدی میانجی، اینها یک دوره‌ای بودند البته مرحوم احمدی میانجی مقداری از اینها کوچک‌تر بود؛ سن این بزرگوار از دیگران یک مقدار بیشتر بود، اینها از فضلا و شاگردان سابقه‌دار مرحوم آقای داماد بودند. حشر همه اینها با انبیای الهی ـ إن‌شاءالله ـ در اجلال ایشان چه در تشییع چه در مجلس چه در نماز شرکت می‌کنیم و طلب مغفرت می‌کنیم و برای روح مطهر ایشان هم فاتحه می‌خوانیم.

«و الحمد لله رب العالمین»



[1] . سوره نازعات، آیه27.

[2]. سوره نحل، آیه125.

[3] . سوره آل عمران، آیه159.

[4] . سوره طه، آیه44.

[5] . سوره دخان، آیه18.

[6] . سوره طه، آیه12.

[7]. سوره رعد, آیه17.

[8]. سوره قصص، آیه38.

[9]. سوره نازعات، آیه24.

[10]. سوره اعراف، آیه127.

[11]. سوره صافات، آیه95.

[12]. سوره غافر، آیه26.

[13] . سوره ص، آیه45.

[14] . سوره ذاریات، آیه 38 ـ 40.

[15] . الفائق فی غریب الحدیث، ج‏1، ص307.

[16] . الصحیفة السجادیة، دعای31.

[17] . کامل الزیارات، النص، ص18.

[18] . سوره شعراء، آیات 107، 125، 143، 162، 178.

[19] . سوره قصص، آیه32.

[20] . سوره طه، آیه50.

[21] . سوره یونس، آیه18؛ ﴿أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی‏ عَمَّا یُشْرِکُون‏﴾.

[22]. سوره هود، آیه98.

[23]. سوره اسراء، آیه71.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق