14 04 2019 458289 شناسه:

تفسیر سوره مزمل جلسه 6 (1398/01/26)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿وَ ذَرْنی‏ وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلیلاً (11) إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالاً وَ جَحیماً (12) وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلیماً (13) یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثیباً مَهیلاً (14) إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَیْکُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَیْکُمْ کَما أَرْسَلْنا إِلی‏ فِرْعَوْنَ رَسُولاً (15) فَعَصی‏ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبیلاً (16) فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِنْ کَفَرْتُمْ یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدانَ شیباً (17) السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً (18) إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلی‏ رَبِّهِ سَبیلاً (19) إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنی‏ مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذینَ مَعَکَ وَ اللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضی‏ وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (20)

سوره مبارکه «مزمل» که در مکه نازل شد، گرچه در بعضی از نسخ مجمع البیان آمده که این مدنی است؛[1] ولی معمولاً با مرحوم شیخ طوسی[2] ایشان موافق‌ هستند هر دو و غالب مفسّران ما نظر شریفشان این است که این در مکه نازل شد. آیه بیستم که امروز تلاوت شد این در مدینه نازل شد، به دلیل اینکه محتوای این آیه مسئله زکات است، مسئله قتال و جهاد است، اینها مسائلی است که در مدینه نازل شده است. درست است اصل صلات «فی الجمله» در مکه تنظیم شد؛ اما بسیاری از خصوصیت‌های نماز در مدینه آمده، اصل زکات و نصابش و وجوبش در مدینه آمده، اصل جهاد و قتال در مدینه آمده که در سوره «حج» دارد که ﴿أُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾،[3] از این تاریخ به بعد جهاد آزاد است. این آیه بیست مشتمل بر مسئله جهاد هست، مسئله زکات هست، معلوم می‌شود که این در مدینه نازل شد.

عمده آن دو عنصر محوری است که این قول، قول ثقیل است؛ یعنی علم و اجرای آن هم سنگین است. یک وقت است که می‌گویند فلان جا زمینش لرزید، این با چند سال درس خواندن، زمین‌شناسی و گسل‌ها را بررسی کردن آسان است. یک وقت سخن از «زلزلة العالم» است، جهان‌لرزه است؛ این جهان‌لرزه را آدم چگونه بفهمد؟ این کرات می‌لرزند و متلاشی می‌شوند، نه تنها زلزله و لرزش است، ریزش است و پودر شدن است. می‌فرماید تمام این کوه‌ها پودر می‌شود. «کثیب مهیل»، این شن‌های نرمِ روانی که به اندک‌نسیم پراکنده می‌شود را می‌گویند «کثیب مهیل». فرمود تمام این سلسله‌های جبال که می‌بینید، این یک مُشت پودر می‌شود. اینها را ذات أقدس الهی به پیغمبر القا کرد یا علمش را داد؟ این می‌شود قول ثقیل.

الآن ما مرتّب داریم در این زمینه بحث می‌کنیم، ممکن است یک مختصر با افراد عادی فرق بکنیم؛ اما قول ثقیل نیست، چون با مفاهیم و امور حصولیه کار داریم؛ اما کسی بخواهد بفهمد که آسمان می‌شکافد. به پیغمبر این مفهوم را گفته یا حقیقت آن را؟ پیغمبر هم کاملاً فهمیده که چگونه آسمان می‌شکافد. این کرات مثل پودر می‌شوند، این قول ثقیل است. این بخواهد بر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شود، سحرخیزی می‌خواهد، نماز شب می‌خواهد و آن کسی که به ﴿دَنَا فَتَدَلَّی[4] می‌رسد.

بنابراین قول ثقیل بودن قرآن نسبت به وجود مبارک حضرت همین است که این سلسله جبال پودر می‌شود، این کرات پودر می‌شود. سخن از جهان‌لرزه است، نه سخن از زمین‌لرزه که یک مقدار زمین تکان بخورد، پس این قول، قول ثقیل است. اجرا و سیاست و حکومتش هم در سه بخش سنگین است. تو بخواهی جاهلیت را که ملی و محلی است این را متمدن کنی، کار سنگینی است. منطقه موحدان اعم از مسلمان‌ها که اسلام آوردند، مسیحی‌ها و کلیمی‌ها اینها را متمدن کنی، قول ثقیل است. بخش سوم که بخش بین‌المللی اسلام است که کاری به مسلمین ندارد، کاری به اهل کتاب ندارد، کاری به جامعه بشری دارد که فرمود: ﴿إِلاّ ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾[5] حقوق بشر را تنظیم کرد؛ چه مسلمان، چه کافر، چه ملحد، چه مشرک. اینها را شما بخواهید متمدن کنی قول ثقیل است.

پس دو تا کار است: یکی علمی است که باید تلقی کنید که چگونه زمان و زمین می‌لرزد و پودر می‌شود؟ اینها که فهمیدنی نیست. اینها شهود قول ثقیل است. چگونه اینها را اجرا می‌کنی که جاهلیت را به عقلانیت تبدیل بکنی در هر سه بخش؟ این هم قول ثقیل است. وجود مبارک حضرت که حکومت تشکیل داد در مدینه مستقر شد، مگر برای امپراطوری ایران نامه ننوشت؟ قبلاً هم چند بار به عرض شما رسید که ایران یک کشور سلطنتی نبود که ما شاه داشته باشیم. کشور شاهنشاهی بود در طی چند هزار سال. کشور شاهنشاهی کشوری است که از کشورهای دیگر مالیات و باج می‌گیرد. تمام کشورهای کوچک اطراف ایران به ایران باج می‌دادند، مالیات می‌دادند، این می‌شد کشور شاهنشاهی. این‌طور بود. روم هم به همین قدَر بود. به هر دو حضرت نامه نوشت، این قول ثقیل نوشت، این کار سنگین است.

فرمود این کار شدنی است. تو سحر را حفظ کن، نماز شب را حفظ کن! ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾، ربّ تو کیست؟ ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾ است. ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾ کیست؟ ﴿لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾، ﴿لا إِلهَ إِلاَّ الله﴾ است که شریک ندارد. او را وکیل بگیر، یک؛ کار را هم به من بسپار. اینها دو مشکل اساسی دارند که من همه اینها را سر‌جایشان می‌نشانم. ما برهان آوردیم، معجزه آوردیم، دلیل آوردیم، اینها به جای تسلیم تکذیب می‌کنند. به اینها انواع نعمت دادیم، اوّل شدند: «أُولِی النِّعْمَةِ»، بعد در نعمت غرق شدند، مرفّهانه زندگی کردند، شدند: ﴿أُولِی النَّعْمَةِ﴾. اینها همه را ما دادیم. اینها نه تنها «أُولِی النِّعْمَةِ» هستند، ﴿أُولِی النَّعْمَةِ﴾ هم هستند. به جای آن تصدیق تکذیب کردند، به جای شکر کفر ورزیدند: ﴿ذَرْنی‏ وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلیلاً﴾، ما همه کارها را کردیم برای اینها. بعضی‌ها نعمت‌های فراوان دارند؛ اما آن چنان بهره نمی‌برند که خیلی مرفّهانه باشند یا درد دارند، مرض دارند، مشکل دارند. اینها گذشته از اینکه «أُولِی النِّعْمَةِ» هستند، ﴿أُولِی النَّعْمَةِ﴾ هستند. به جای شکر کفر ورزیدند. معجزه فرستادیم، پیغمبر فرستادیم، به جای تصدیق تکذیب کردند، پس اینها را به من واگذار کن. برای اینکه ما دو نشئه داریم، هر دو نشئه اینها را دربند می‌کشد؛ هم ﴿إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالاً﴾؛ یعنی بَندهای فراوان است: ﴿وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلیماً﴾ و هم اینکه جحیم ما داریم.

یک جحیم مطرح است یک جهنم؛ جهنم که با «هاء هوّز» است همان دوزخ است. جحیم که با «حاء جیمی» است، آن شدّت شعله است، آن شدّت سوخت و سوز است که این با «حاء جیمی» است، آن با «هاء هوّز» است. جهنم غیر از جحیم است. فرمود اینها به شماست. اینها هم ﴿أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ﴾،[6] پس اینها همین که ﴿مَهِّلْهُمْ قَلیلاً﴾، چند روزی مهلت بده، از نظر زمان می‌شود مهلت، تأخیر و از نظر مکان که این نام ندارد، این برای این.

 بعد این‌طور نیست که همه را نسیه تحویل بدهیم به قول اینها. در دنیا هم نفَس اینها را می‌گیریم. بعد به مردم مکه خطاب کرد که ﴿إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَیْکُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَیْکُمْ کَما أَرْسَلْنا إِلی‏ فِرْعَوْنَ رَسُولاً﴾، حواستان جمع باشد! برای ما مصر و مکه فرق نمی‌کند. ما برای آنها وجود مبارک موسیٰ را فرستادیم، یک چند روزی مهلت دادیم، بعد همه اینها را در دریا ریختیم. به شما هم چند روزی مهلت می‌دهیم، همه شما را می‌اندازیم در چاه.

چاه بدر ـ آیا به آنجا مشرّف شدید یا نه؟ به زیارت شهدای بدر رفتید یا نه؟ ـ آنجا از اول وجود مبارک مشخص کرد. آنهایی که به بدر رفتند، می‌دانند، یک دیواری است، چون قبرستان کفار و مؤمنین باید جدا باشد. یک دیواری است که شهدای بدر آنجا دفن هستند، بیرون دیوار یک چاهی است که کفار را در آن چاه انداختند. فرمود ما این کار را می‌کنیم. آنها را در دریا ریختیم، اینها را در چاه ریختیم. ﴿إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَیْکُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَیْکُمْ کَما أَرْسَلْنا إِلی‏ فِرْعَوْنَ رَسُولاً﴾، دیر بجنبید، در چاه می‌اندازیم. این‌طور نیست که ذات أقدس الهی همیشه مهلت، همیشه مهلت! آن ﴿مَهِّلْهُمْ قَلیلاً﴾ برای قیامت است؛ اما او همان‌طوری که «سَرِیعَ الرِّضَا»[7] است، گاهی «سریع الغضب» هم هست.

بنابراین این نظام ما و انقلاب ما این دو تا کار را باید در برنامه داشته باشد که دین یک قول ثقیلی است، جهانی شدن این به لطف وجود مبارک حضرت که الآن ما در ایام انتظار و میلاد وجود مبارک آن حضرت هستیم. این برای ما باید حل شده باشد، حالا به دست زید حل نشد به دست عمرو حل میشود، این شدنی است. مستحضر هستید قول ثقیل الآن برای همه ما سنگین است. جهان‌لرزه را ما چگونه می‌فهمیم؟ این کرات بزرگ که زمین در برابر آنها خیلی کوچک است، پودر میشود! انفطار همین است: ﴿إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ﴾[8] همین است. فرمود: ﴿السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ﴾، این «باء» به معنای «فی» هست؛ یعنی در روز قیامت این پودر می‌شود. اینها را پیغمبر فهمید یا نفهمید؟! یا ـ معاذالله ـ مثل ما با علم حصولی فهمید؟! اگر مثل ما باشد که قول ثقیل نیست. این با چند سال درس خواندن حل می‌شود: ﴿إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾، کاملاً برای حضرت تشریح کرد که این کره پودر می‌شود، مگر قبلاً کره‌ای بود؟ ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‏ سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾،[9] مگر یک مُشت دود نبود که خدا با این دود، شمس و قمر درست کرد؟! قدری بخار بود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخَانٌ،[10] مگر ما قبلاً چیزی داشتیم که از آن کره شمس بسازیم؟ کره قمر بسازیم؟ فرمود یک مشت دود و گاز بود، من از این گاز آفتاب ساختم. این قول ثقیل است: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ﴾؛ یعنی وقتی که خلقت آسمان و زمین را تبیین می‌کند: ﴿خَلَقَ الأرْضَ فِی یَوْمَیْنِ﴾،[11] مقداری از این گاز و دود و اینها که مانده اینها را به آسمان داد تا آسمان بسازد: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ﴾، در حالی که این مواد اولیه‌ای که خدا خلق کرد: ﴿وَ هِیَ دُخَانٌ﴾، این‌طور نیست که حالا این آفتاب را از چیز مهمی ساخته باشد. این خداست!

غرض این است که اشیا و اینها مُبدع هستند. «لا من شیء» خلق شدند. ما یک مُبدَع داریم، یک مخلوق. مخلوق آن است که مواد اولیه آن باشد بعد خدا. ذات أقدس الهی اول ابداع کرد؛ یعنی «لا من شیء» که چیزی نبود، خدا انشا کرد، مواد اولیه را آفرید. بعد این مواد اولیه را به صورت انسان و زمین و شجر و حجر و اینها درآورد. اول مُبدَع بود. اینها همه را یاد پیغمبر داد، فرمود: ﴿وَ عَلَّمَکَ﴾،[12] این چهار یعنی چهار: ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ﴾، یک؛ ﴿وَ الْحِکْمَةَ﴾، دو؛ ﴿وَ یُزَکِّیهِمْ﴾،[13] سه؛ ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾،[14] چهار. این را درباره خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم فرمود، فرمود: ﴿وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ﴾، نه «ما لا تعلم». فرمود تو پیغمبر هستی، هوش و استعداد فراوانی ما به تو دادیم؛ اما تو آن نیستی که بفهمی ما چگونه این کرات را پودر می‌کنیم. چیزهایی که ما یاد شما می‌دهیم که تو آن نیستی که بتوانی یاد بگیری، نه «ما لا تعلم». نفرمود: «و علّمک ما لم تعلم»؛ نظیر ﴿عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ﴾.[15] فرمود: ﴿وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ﴾؛ یعنی تو آن نیستی که یاد بگیری. به ما هم فرمود شما هر جان بکَنید، اینها را یاد نمی‌گیرید. از چه کسی می‌خواهید یاد بگیرید؟ ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾.

این ﴿عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ﴾ روشن است؛ اما این «کان» منفی آن نقش را دارد، فرمود بشر هر جان بکَند نمی‌فهمد که اول خلقت چه بود! چگونه دود را آفرید: ﴿فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماوات،[16] بعد فرمود بساطش را جمع می‌کنیم.

فرمود اینها دو تا مشکل جدّی دارند: یکی اینکه ما همه براهین را اقامه کردیم، باید تصدیق بکنند، تکذیب کردند. همه نعمت‌ها را به اینها دادیم به جای اینکه شکر بکنند، کفر ورزیدند، پس اینها را به من واگذار کن. من مشکل آنها را حل می‌کنم. در خیلی از موارد است که انسان خیال می‌کند دخالت کرد بعد معلوم می‌شود که خود انسان هم ابزار کار او بود. خدا امام(رضوان الله علیه) را غریق رحمت کند که فرمود خرّمشهر را خدا آزاد کرد! این همان روح توحیدی امام است. ببینید در سوره «أنفال» ذات أقدس الهی به پیغمبر یک‌ نحوه حرف می‌زند. به آن رزمنده‌ها به نحو دیگری حرف می‌زند. به پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: ﴿وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمَی؛[17] یک اسناد ضعیفی به خود پیغمبر می‌دهد. می‌گوید آن وقتی که تو انداختی، تو نینداختی، ما انداختیم؛ ولی به رزمنده‌ها که می‌رسد، اصلاً سالبه کلیه است، همه اینها را نفی می‌کند، می‌گوید شما کاری نکردید: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾. نفرمود «فلم تقتلوهم اذ قتلتموهم»؛ فرمود: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ﴾، درباره حضرت یک اسناد «فی الجمله‌»ای داد: ﴿وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمَی؛ اما درباره مجاهدین فرمود شما کاری نکردید، من شما را فرستادم، شما دست من بودید. حالا این دست چه حق دارد بگوید که من تیر زدم. دست آدم که حق ندارد بگوید من تیر زدم. فرمود: ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾،[18] هستید. آن بیان نورانی حضرت امیر است که راهگشاست، فرمود: «أَعْضَاؤُکُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُکُمْ‏ جُنُودُه‏‏»؛[19] تمام اعضا و جوارح شما سربازان او هستند. این خداست! این قول، قول ثقیل نیست؟

بنابراین یک وقت انسان می‌خواهد تفسیر کند آیات قرآن را با علم حصولی؛ این یک مقدار درس می‌خواهد درس و بحث می‌خواهد اینکه کار ماست؛ اما یک وقت می‌خواهد عالم بشود که چگونه کره زمین یا کره مریخ پودر می‌شود؟ این قول ثقیل است. اینها همه را یاد پیغمبر داد. ما الآن به حسب ظاهر این را تفسیر می‌کنیم، ترجمه می‌کنیم، این با چند سال درس و بحث عادی حل می‌شود؛ اما چگونه یک مشت دود شمس می‌شود؟ قمر می‌شود؟ ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخَانٌ، «کذا و کذا». اینها قول ثقیل است.

فرمود تو بخواهی این سه بخش را هم از جاهلیت به عقلانیت دربیاوری، این هم قول ثقیل است و اعضا و جوارح شما سربازان ما هستند، نیروهای من هم همه پای کار هستند. دیر بجنبدند یا گلوگیر می‌شود یا در بند کشیده می‌شود، یا اینها را می‌ریزیم در دریا مثل مصر، یا می‌ریزیم در چاه مثل بدر. «قَلِیبِ بَدْر»[20] همین است. حضرت همه اینها را در چاه «قَلِیبِ بَدْر» انداخت. بعد هم این سخنان را فرمود که «هَلْ وَجَدْتَ مَا وَعَدَکَ رَبُّکَ حَقّا»،[21] این بیان نورانی حضرت در بالای چاه است. به حضرت عرض کردند که شما با چه کسی حرف می‌زنید؟ فرمود: «مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا أَقُولُ مِنْهُمْ»؛[22] شما حرف‌های مرا شنیدید، شما شنواتر از اینها نیستید. اینها که الآن در چاه هستند، الآن حرف‌های مرا خوب می‌شنوند. من سؤال کردم که دیدی حق با ما بود؟ همین! به اینهایی که ریختیم در چاه، گفتیم دیدید حق با ما بود؟ «هَلْ وَجَدْتَ مَا وَعَدَکَ رَبُّکَ حَقّا» این هست.

حالا آن روز آن‌طور بود، امروز ممکن است صهیونیسم و استکبار را به طور دیگری بیندازد در چاه، ولی ما باید بدانیم با قول ثقیل همراه هستیم. با برنامه ثقیل همراه هستیم و قرآن قول ثقیل است. اینکه ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ،[23] بعد گفته شد، خُلق وجود مبارک حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) «کانَ خُلُقُه القُرْآنَ»؛ یعنی قول ثقیل. حالا چه عظمتی او دارد؟! «کانَ خُلُقُه القُرْآنَ»، این قرآن قول ثقیل است. چه عظمتی دارد آن حضرت که خدا می‌داند!

فرمود درست است که آن مقام حضرت به دست کسی نیست، نصیب نیست؛ اما می‌شود به او نزدیک شد، به دلیل اینکه عده‌ای در زمان خود آن حضرت با او بودند. این سحرخیزی و نماز شب را حضرت داشتند، یک عده ﴿وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذینَ مَعَکَ﴾ بودند. حالا این کتاب برای به‌به گفتن آن حضرت که نیست! برای ما هم هست. فرمود آن کسی که هوس آن کار را نمی‌کند که مثل پیغمبر بشود؛ اما یک عده با او بودند ﴿وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذینَ مَعَکَ﴾، اینکه ما گفتیم نصف شب، بیش از نصف شب، کمتر از نصف شب بگو «یا الله»! با پیغمبر عده‌ای هم بودند. شما هم باشید.

حالا این برای این نیست که ما بگوییم به‌به و چه‌چه این بود، این بود، این بود! غالب این موارد همراهان حضرت را هم ذکر می‌کند. شما فقط باید بدانید پیامبرتان کیست، آن مربوط به اوست؛ اما وظیفه شما چیست؟ وظیفه شما هم همین است که عده‌ای همراه حضرت بودند، همین سحرخیزی را داشتند، همین اقامه نماز را داشتند، همین جهاد و مبارزه را داشتند، این کار شما هم هست. ملاحظه بکنید، این تنها به‌به آن حضرت نیست که «کانَ خُلُقُه القُرْآنَ»، حضرت این‌طور است، نه! ﴿وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذینَ مَعَکَ﴾، یک عده هم با او بودند.

در همه بخش‌ها فرمود ما نفَس اینها را می‌گیریم، حواستان جمع باشد! دنیا باشد، این است، آخرت باشد، این است، زود باشد این است، دیر باشد این است و ما اینها را رها نمی‌کنیم. این چند آیه‌ای که خوانده شد این است: ﴿یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثیباً مَهیلاً﴾؛ مثل شن روان پودر پودر می‌شود.

پرسش: ...

پاسخ: آن درجات برترش را متعلق به اهل ‌بیت است البته، اما این درجات قابل تحمّلش نه! اصلاً به ما گفتند وقتی حرم مشرّف می‌شوید در مشاهد مشرّفه این بیان نورانی امام هادی(سلام الله علیه) است که در «زیارت جامعه» می‌خوانید، گفت حوایج ما، مشکلات اقتصاد ما، باران به موقع ما، اقتصاد ما، دیانت اینها اخلاق است، اینها سرجایش محفوظ است؛ اما وقتی یک روحانی، یک عالم حوزوی یا دانشگاهی وارد حرم مطهر می‌شود با آن بخش‌هایی که دیگران سهیم هستند که سهیم هستند؛ اما به خودش اجازه می‌دهد نه تنها اجازه می‌دهد، اصلاً به ما گفتند بگویید که من آمدم: «مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُم‏»،[24] عالمانه یعنی عالمانه، مجلس علمی یعنی مجلس نفس‌گیر! شما مجلس نفس‌گیر تشکیل دادید، عالمانه تشکیل دادید، علمای اشعری و معتزلی و اینها را آوردید به اینها چیزی یاد دادید، من هم آمدم اهل تحقیق بشوم. خیلی از ما بر فرض یک کتاب بنویسیم، کتابی است که تاریخ مصرف دارد، کمتر کسی کتابی بنویسد که بشود کتاب مرجع. این یک علامه امینی می‌خواهد و علامه طباطبایی می‌خواهد و آقا سید محسن حکیم می‌خواهد و اینها. الآن شما وقتی الغدیر مرحوم علامه را شصت سال قبل گرفتید، شصت سال یعنی شصت سال در خانه باید باشد، کتاب مرجع است، المیزان را که گرفتید یعنی مرجع است؛ اما برخی از فضلای ما کتابی که می‌نویسند یک بار که آدم بخواند، بس است. مرجعی باشد نیست. چرا ما نمی‌توانیم آن کار را بکنیم؟ اصلاً به ما گفتند برو حرم بگو من می‌خواهم محقق باشم، «مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ، مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُم‏»! آن بخش‌هایی هم که شما فرمودید بعضی از علوم هستند که «لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ»، این را اضافه کردید: «أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَان»؛[25] «مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکُم»[26] خبر به داعی انشاء یعنی به داعی انشاء. این جمله‌ها که خبریه نیست. دعا، زیارت، اینها همه جمله‌های انشایی است. اینکه خبر نیست. این‌گونه از جمله‌های خبریه به داعی انشا القا شده؛ یعنی ای امام رضا(صلوات الله علیک)! من آمدم که یک مقدار از آنهایی که شما گفتی کسی نمی‌تواند حمل بکند، به ما بدهید ما حمل بکنیم، «مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکُم». همین است! فرق ما با عوام چیست؟ ما برای زیارت می‌رویم طلب مغفرت پدر و مادر می‌کنیم، اینکه مشترک همه است.

پرسش: ...

پاسخ: غرض این است که شیعه این قدرت را دارد چقدر می‌دهند را آنها می‌دانند. فرمودند ما چیزهایی می‌دهیم که نه در حوزه است نه در دانشگاه، جای دیگر پیدا نمی‌شود. این در نماز شب پیدا می‌شود و در حرم پیدا می‌شود و در اعتکاف پیدا می‌شود و در زیارت‌ها پیدا می‌شود و اینها. به ما گفتند یا نگفتند؟ به ما گفتند وقتی که به حرم مشرف شدید، عرض کنید من می‌خواهم محقق بشوم، کتابی بنویسم که مرجع باشد بماند چند سال. کتابی بنویسم که «مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکُم»، زوایای آنها را نشان بدهد. به همین بخشی که در پایان همین سوره مبارکه «مزمل» آمده، به حضرت می‌گوید که ﴿طائِفَةٌ مِنَ الَّذینَ مَعَکَ﴾، ما گفتیم: ﴿قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً﴾، یک عده هم با شما بودند و هستند. این اویس قرن‌ها، آن سلمان‌ها، آن اباذرها، آن مقدادها، آن عمارها اینها بودند. چرا ما نباشیم؟ آنها که نه امام بودند نه امامزاده، پس این راه باز است. این راه که باز است. خدا شیخ اشراق را غریق رحمت کند! ایشان بالصّراحه گفته که تاکنون که وقف‌نامه‌ای در عالم پیدا نشده که ذات أقدس الهی ـ معاذالله ـ علم را وقف یک سرزمین یا زمان خاصی بکند.[27] در هر زمان در هر زمین لطف خداست. شما الآن غالب این روستاها را بگردید شخصیت‌های بزرگ برخاستند؛ منتها حالا ما نتوانستیم میراث اینها را حفظ بکنیم. بسیاری از این علما از همین روستاهای کوچک برخاستند. کجاست که خدا علم نداد؟ و کجاست که نمی‌دهد؟ چرا ما نگیریم!؟ فرمود که وقف کسی نشد، فرمود هر کسی بخواهد ما به او می‌دهیم، چرا ما نگیریم؟

این «زیارت جامعه» را مگر گفتند یک گروه خاص باید بخوانند؟ یا گفتند هر کسی توانست بخواند؟ چرا ما روی این «مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ» تکیه نکنیم؟ چرا به جدّ نخوانیم؟ حالا کسی می‌رود، سرماخورده است یا غیر سرماخوردگی دارد، یک مقدار یا چهار روز بیمار است، آن قفل را می‌گیرد، چرا ما این کار را نکنیم؟ چرا ضجّه نزنیم برای «مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ»؟ چرا ضجّه نزنیم؟! چه کسی ضجّه زد به او ندادند؟ چه کسی خواست به او ندادند؟ بله، ما آنها را می‌خوانیم؛ اما می‌گوییم خدایا! علم فراوانی داری، نظام ما، انقلاب ما، خون شهدای ما، ما باید اینها را منتقل کنیم به جهان. چرا چهار تا کمونیست آن حرف را بزند و خدای خالق شمس و قمر که با یک مُشت دود آفتاب را آفرید، حرف او جاری نشود. چرا ما این کار را نکنیم؟! اگر بخواهیم یقیناً می‌دهند. اگر مقدور ما نبود که نگفتند بخواهید. این تقریباً بهترین شناسنامه اهل‌بیت(علیهم السلام) است، چند تا زیارت دارند این «زیارت جامعه کبیر» همین است. «مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ»، چه کسی گفته که به ما نمی‌رسد که مثل علامه طباطبایی یا علامه امینی بشویم؟!

پرسش: منظور از این فراز خطبه حضرت علی(علیه السلام) که فرمودند: «لَا یُقَاسُ بِنَا أَحَد»[28] چیست؟

پاسخ: بله، آن سرجایش محفوظ است، ما که نمی‌خواهیم و کسی نمی‌خواهد به امامت برسد. این اصلش در بیان نورانی ذات مقدس پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است که آنجا به اسم ظاهر تعبیر شد. در بیانات نورانی حضرت امیر همان در نهج‌البلاغه آمد. آنجا دارد: «لَا یُقَاسُ بِآل‏»،[29] «کذا کذا»، اینجا به ضمیر تعبیر شده است، یک فرقی بین دو بیان هست، هر دو یکی از پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است یکی از حضرت امیر. یکی اسم ظاهر دارد، یکی ضمیر. «لَا یُقَاسُ بِنَا أَحَد»؛ کسی که نمی‌خواهد به آن مرحله برسد. آن مرحله اصلاً شدنی نیست. الآن ما تمام بحث‌ها و تلاش و کوشش ما این است که باور بکنیم روزی این کره مریخ پودر می‌شود. این برای ما سخت نباشد، درس و بحثش را داریم که علم حصولی است، ولو برهان، اما روی یافت آن که ما چنین چیزی را نمی‌یابیم. چگونه این کره مریخ پودر می‌شود را خدا به او داد، گفت این قول، قول ثقیل است: ﴿إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾. چگونه زمین پودر می‌شود؟ سلسله جبال پودر می‌شود؟ همان خدایی که با یک مُشت دود این شمس و قمر را آفرید، همان دود می‌کند. این را حضرت قول ثقیل است، فهمیدنش قول ثقیل است. اجرایش هم قول ثقیل است.

 فرمود این بیگانه را به بسپار، ما یا چاه بدر داریم می‌ریزیم در چاه. این صهیونیسم و استکبار را یا در دریا می‌ریزیم. این انقلاب ما، نظام ما، جامعه ما، باید این را باور بکنیم. باور کردنش به این است که قرآنی فکر بکنیم. آن وقت نه بی‌راهه می‌رویم نه راه کسی را می‌بندیم. فرمود این کار را انجام بدهید: ﴿فَعَصی‏ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبیلاً﴾، «وبیل»، این چیزهایی است که کوبنده است به آن می‌گویند «وبیل». بعد فرمود: ﴿فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِنْ کَفَرْتُمْ یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدانَ شیباً﴾، از بس این روز دردناک است که نوزادها را پیر می‌کند از بس غصه دارد، نه از بس طولانی است! آن روز چه وقت است؟ آن روز روزی است که آسمان می‌شکافد. ﴿السَّماءُ﴾؛ فاطر یعنی شکافنده. ﴿فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[30] «منفطر»؛ یعنی شکافته شده. این «باء» به معنی «فی» است. «السَّماءُ مُنْفَطِرٌ فی هذا الیوم»؛ در روز قیامت این می‌شکافد و پودر می‌شود. فهمیدن این قول ثقیل است. ﴿کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً﴾؛ حتمی است. بعد فرمود: ﴿إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلی‏ رَبِّهِ سَبیلاً﴾، این اختصاصی به تو ای پیغمبر ندارد، راه برای همه هست؛ منتها هر کسی به اندازه خود.

پرسش: ...

پاسخ: بله، هر کسی توانی دارد؛ ولی آدم وقتی که بتواند ذهب بشود چرا نشود؟ اگر نبود که به ما دستور نمی‌دادند که بروید در حرم‌ها بخوانید: «مُحَقِّقٌ». به ما گفتند بخوانید، پس شدنی است. اگر شدنی نبود که به ما نمی‌گفتند. گفتند این زیارت را شما نخوانید یا مثلاً فلان دعا را بخوانید، این بله؛ اما این را که گفتند همه شیعیان باید بخوانند. منتها هر کسی آن که ذهب است، تحقیق ذهبی دارد، آن که فضه است، تحقیق فضه‌ای دارد؛ ولی به هر حال می‌شود. آن هم «مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکُم» می‌شود. خیلی از چیزهاست که به افراد می‌دهند، آدم آرامِ آرام می‌شود. اینها راه هست.

فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ﴾، ما اول گفتیم: ﴿قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً ٭ نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً، گفتیم تمام شب را برخیز، مقداری از آن را استثنا کردیم. بعد گفتیم به اندازه نصف یا کمتر یا بیشتر. الآن وقتی که می‌بینیم، تخفیف دادیم، برای شما سخت است! آن در مکه ممکن بود؛ الآن در مدینه مسئله جهاد مطرح است، حوزه اسلامی توسعه پیدا کرده، تجارت می‌کنند، رفت و آمد می‌کنند: ﴿إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ﴾، کمتر از دو ثلث، چون وقتی گفتیم بیش از نصف، می‌شود ثلثین. حالا دارد که شما آن ثلثین مقدورتان نیست، کمتر از دو ثلث. یا به مقدار نصف یا به مقدار ثلث. شما این کار را می‌کنید: ﴿وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذینَ مَعَکَ﴾، یک عده مؤمنین خاص، نظیر اباذرها و عمارها و مقدادها و رشید حجری‌ها و اینها هم این کار را می‌کنند، اهل نماز شب هستند و ما آن که حساب کل شب و روز را دارد، حساب شما را هم دارد، چون ﴿وَ اللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ﴾، ما ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَ یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ[31] داریم. ﴿یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَی النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَی اللَّیْلِ﴾[32] این مضمون‌ها را داریم. ﴿یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ﴾ داریم. همه را داریم، وضع شما را هم بررسی می‌کنیم که چه کسی چقدر بلند شد و چه کسی بلند نشد، اینها را می‌دانیم.

﴿عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ﴾؛ خدا می‌داند که ممکن است شما احصا نکنید. اصلاً احصا با عدّ و اینها فرق می‌کنند، چون با حصا و سنگ می‌شمردند؛ لذا این را می‌گویند احصا. این خصوصیت را لغت عرب حفظ کرد: ﴿فَتابَ عَلَیْکُمْ﴾، این «تاب» در برابر گناه نیست. «تاب» قبلاً هم چند بار بیان سیدنا الاستاد گذشت که هر توبه انسان محفوف به دو توبه پروردگار است؛ اول خدا توبه می‌کند «تاب»؛ یعنی «رَجَع» لطف و رحمت و عنایت الهی برمی‌گردد، این شخص را بیدار می‌کند. دوم این شخص بیدار شده «یتوب إلی الله». سوم خدایی که ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ﴾،[33] انعطاف دارد، توبه او را می‌پذیرد. هر توبه‌ای که انسان انجام می‌دهد، محفوف به دو توبه خداست. هر کار خیری هم همین‌طور است. لطف از آن طرف می‌آید، بعضی ـ متأسفانه ـ این را رد می‌کنند، می‌گویند الآن فرصت نداریم! این به منزله ﴿نَبَذَ[34] است. بعضی‌ها این ندای الهی را می‌شنوند، لبّیک می‌گویند و قیام می‌کنند. وقتی قیام کردند، ذات أقدس الهی عمل اینها را به أحسن وجه می‌پذیرد. هر یعنی هر به موجبه کلیه، هر کار خیری که انسان بکند، محفوف به دو کار خداست: اول فیض از آن طرف می‌آید، دعوت می‌آید. بعضی‌ها گوش می‌دهند، بعضی‌ها گوش نمی‌دهند. آنهایی که گوش می‌دهند و راه افتادند، کار آنها وسط است بعد ذات أقدس الهی کار اینها را به أحسن وجه می‌پذیرد. اینجا هم فرمود همین‌طور است.

﴿عَلِمَ﴾؛ خدا می‌داند. ﴿فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ﴾، حالا دو ثلث شد، نصف شد، یک ثلث شد، هر اندازه که برای شما مقدور شد، این قرآن هم به همان نماز برمی‌گردد که بارها عرض شد، این حقیقت نماز را، شما ده‌ها بار بررسی کنید، چیزی غیر از قرآن در آن پیدا نمی‌کنید. نماز یک قرآن مجسّمی است. اینکه «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّینِ»؛[35] اگر کسی بگوید قرآن عمود دین است، درست گفته است. «حمد» و سوره دارد و رکوع و سجود دارد و اذکار دارد و اسمای حسنا دارد و همین! یک عمل غیر قرآنی ما در نماز پیدا نمی‌کنیم. این قرآن مجسمی است؛ مثل اینکه یک کاموا را بلوز ساختند، این کاموا به هرحال این نخ و این پشمی که هست، اگر پشم ابریشم است، این بلوز ابریشم است. یک وقت است یک نخ است، چهارجا پارچه اضافه می‌کنند، کم و زیاد می‌کنند، بله؛ اما اگر شما یک نخ ابریشم درست کردید، یک کاموا درست کردید، با آن یک بلوز یا یک ژاکت بافتید، این بلوز ابریشم است. این غیر از ابریشم چیزی دیگر که نیست. آستینش، یقه‌اش، جلویش، پشت‌سرش همین کامواست. وقتی باز می‌کنید هم می‌شود یک کاموایی یک کیلو وزنی.

نماز را شما هر چه بررسی کنید یک نمونه به عنوان غیر قرآن در آن پیدا نمی‌کنید. این ﴿فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ﴾ هم برمی‌گردد به همان نماز و می‌تواند برگردد البته. چرا تخفیف داد؟ برای اینکه: ﴿عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضی﴾، یک عده در بینشان بیمار هستند، یک؛ یک عده سفر تجاری دارند، رفت و آمد می‌کنند، تحصیل دارند: ﴿وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ﴾، برای مسافرت یا زائر هستند یا تاجر هستند که اینها تجارت می‌کنند: ﴿یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ﴾. یک عده مجاهد هستند: ﴿وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ﴾، اینها را به ما تخفیف داد. از آن دو ثلث آمدیم به یک نصف. از نصف آمدیم به ثلث. بعد گفتیم: ﴿فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ﴾. ﴿فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ﴾، این ﴿فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ﴾، دو‌ جا در همین آیه بیست تکرار شده است. یک‌جا ﴿الْقُرْآنِ﴾ آمده، یک‌جا هم ضمیر آمده است. فرمود: ﴿فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ﴾، معلوم می‌شود که این در مدینه نازل شده است، برای اینکه در مدینه زکات بود، در مدینه جهاد بود.

﴿وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾، این قرض حسنه که «قرض حسَن، قرض حسَن»! در بیانات نورانی حضرت امیر در نهج هست که او استقراض کرد: «فَلَمْ یَسْتَنْصِرْکُمْ‏ مِنْ ذُلٍّ وَ لَمْ یَسْتَقْرِضْکُمْ مِنْ قُلٍّ وَ لَهُ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏»؛[36] فرمود: ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ﴾؛[37] اما روی ذلت نگفت. گفت: ﴿مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً؛[38] اما روی قلت نگفت. «وَ لَمْ یَسْتَقْرِضْکُمْ مِنْ قُلٍّ» چرا؟ چون «وَ لَهُ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏»، «فَلَمْ یَسْتَنْصِرْکُمْ‏ مِنْ ذُلٍّ»، چون ﴿فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً﴾. اگر گفت: ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ﴾، روی ذلت نگفت. اگر گفت: ﴿مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ﴾، روی قلت نگفت. «وَ لَمْ یَسْتَقْرِضْکُمْ مِنْ قُلٍّ»، «فَلَمْ یَسْتَنْصِرْکُمْ‏ مِنْ ذُلٍّ»، این بیانات نورانی حضرت است، برای اینکه «وَ لَهُ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏» است و «لله کذا و کذا» است.

اینجا هم همین‌طور است، فرمود: ﴿وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾؛ البته قرض حسَن شامل مسایل مالی نیست؛ نماز قرض حسَن است، روزه قرض حسَن است، اعتکاف قرض حسَن است؛ همه کارهای خیر قرض حسَن است. ﴿وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ﴾، حالا چگونه می‌شود که نماز به صورت یک بوستان درمی‌آید؟ این درس را الآن حرف‌هایش را می‌زنیم، اینها را ما می‌فهمیم؛ اما این قول ثقیل نیست. آن که به پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) یاد داد که چگونه نماز می‌شود باغ!؟ این قول ثقیل است. چگونه نماز می‌شود نهر؟! نهر عسل؟! ﴿أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ﴾،[39] تنها سخن از زنبور عسل و کندو که نیست. سخن از یک شیشه و دو شیشه که نیست. نهر عسل است. چگونه قیام، انقلاب، نظام، شهادت، می‌شود نهر عسل؟ ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی﴾، این را ما چگونه می‌فهمیم؟ نماز می‌شود عسل این یعنی چه؟ آن که بلد است به او یاد می‌دهد می‌گوید این قول، قول ثقیل است. این را فقط تو می‌توانی یاد بگیری. بله، ما هم می‌فهمیم، مفهومش نزد ماست؛ اما آن که می‌فهمد چگونه این نماز، این اعتکاف می‌شود ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی﴾ وجود مبارک حضرت است و اهل‌بیت. فرمود این‌طور است. ﴿وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾.

«و الحمد  لله رب العالمین»



[1]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏10، ص565.

[2]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏10، ص160.

[3]. سوره حج، آیه39.

[4]. سوره نجم، آیه8.

[5]. سوره مدثر، آیه31.

[6]. سوره بقره، آیه24؛ سوره آل‌عمران، آیه131.

[7]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد, ج2, ص85.

[8]. سوره انفطار، آیه1.

[9]. سوره اعراف, آیه54؛ سوره یونس، آیه3؛ سوره هود، آیه7؛ سوره فرقان، آیه59؛ سوره سجده، آیه4؛ سوره حدید، آیه4.

[10]. سوره فصلت، آیه11.

[11]. سوره فصلت، آیه9.

[12]. سوره نساء، آیه113.

[13]. سوره بقره، آیه129.

[14]. سوره بقره، آیه151.

[15]. سوره علق، آیه5.

[16]. سوره بقره، آیه29.

[17]. سوره انفال, آیه17.

. سوره فتح، آیه4.[18]

[19]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه199.

[20]. بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج‏19، ص267.

[21]. الفصول المختارة، ص141.

[22]. بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج‏19، ص346.

[23]. سوره قلم، آیه4.

[24]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص275.

[25] . الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص401.

[26]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص275.

[27]. حکمة الاشراق، ص9؛ «فلیس العلم وقفا علی قوم لیغلق بعدهم باب الملکوت و یمنع المزید عن العالمین، بل واهب العلم...».

[28]. بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج‏65، ص45.

[29]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه2.

[30]. سوره ابراهیم، آیه10.

[31]. سوره حج، آیه61؛ سوره لقمان, آیه29؛ سوره فاطر، آیه13؛ سوره حدید، آیه6.

[32]. سوره زمر، آیه5.

[33] . سوره شوری، آیه25.

[34]. سوره بقره، آیه101.

[35]. المحاسن(برقی)، ج1، ص44.

[36]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه183.

[37]. سوره محمد، آیه7.

[38]. سوره بقره، آیه245؛ سوره حدید، آیه11.

[39]. سوره محمد، آیه15.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق