أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی ظِلالٍ وَ عُیُونٍ (41) وَ فَواکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ (42) کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (43) إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (44) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (45) کُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلیلاً إِنَّکُمْ مُجْرِمُونَ (46) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (47) وَ إِذا قیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا لا یَرْکَعُونَ (48) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (49) فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ (50)﴾
سوره مبارکه «مرسلات» که در مکه نازل شد و ترجیعبندگونه آن هم درباره خطر دامنگیر اهل تکذیب است، صدرش با سوگندهای خاص شروع میشود و محور اصلی آن هم اثبات مسئله معاد است. در جریان اثبات معاد، ضمن بیان خالقیت ذات اقدس الهی که «کان تامه» است که ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[1] و بیان نظم ریاضی عالم است که «کان ناقصه» است که فرمود: ﴿فَقَدَرْنا فَنِعْمَ الْقادِرُونَ﴾؛[2] چون ﴿کُلُّ شَیءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾[3] است ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾[4] است هیچ چیزی از اندازه بیرون نیست.
در بحثهای قبل ثابت شد که طرزی ذات اقدس الهی نظام عالم را آفرید که این نظام، نظام ریاضی است این ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾[5] که گذشت یعنی هر چیزی سرجای خودش است و اگر کسی خیانتی کرد چیزی را از جایش برداشت به هر حال رسوا میشود چرا؟ چون آنچه را که برداشت باید به هر حال در جایی بگذارد و مصرف کند هیچ جای عالم جای آن نیست مثل حلقات ریاضی است؛ در حلقات ریاضی اگر کسی عدد هشت را بین هفت و نُه بردارد اختلاس کند یا نجومی کند در جیبش پنهان کند این در کجا میخواهد صرف کند؟ هر جا صرف بکند رسوا میشود. این طور نیست که اگر خلافی کرد حرف خلافی زد کار خلافی کرد بگوید گذشت، به هر حال این کار میخواهد جایی را پیدا کند پنجاه سال هر جایی باشد یک روز به هر حال میخواهد از آن استفاده کند. هر زمان هر مکان بخواهد از این عدد هشت استفاده کند رسوا میشود، چون جای این فقط همان جای اولی بین هفت و نُه است باید سرجایش باشد این قدر عالم منظم است. فرمود: ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾، ﴿کُلُّ شَیءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ همه بر اساس مسائل هندسه و ریاضی است؛ حالا اگر کسی اختلاس کرد فرق نمیکند یا مال یا حق یا حرف، حرف بیجایی زد به هر حال رسوا میشود، دروغی گفت رسوا میشود؛ مثل اینکه این عدد هشت را بین هفت و نُه بردارد در جیبش قایم کند کجا میخواهد صرف بکند؟ هیچ جای عالم جای این حرف نیست جای این عدد نیست این قدر عالم منظم است؛ حالا یا زود یا دیر، هیچ ممکن نیست کسی خلاف بکند و رسوا نشود چرا؟ چون نظیر این حلقات که فرمود ما با اندازه عالم را آفریدیم. در بعضی از روایات هم ذات اقدس الهی به عنوان مهندس وصف شده است[6] که قبلاً به عرض شما رسید این کلمه مهندِس نظیر مُدَحرِج نیست که رباعی مجرد باشد «هَندس یُهندس مُهندس» مثل «دَحرج» از این قبیل نیست این «هَندسه» معرّب «اندزه» است اندزه مخفف اندازه است این فارسی معرّبی است میشود مهندس. اما «قَدَر قادر مقدار» اینها عربی خالص است فرمود: ﴿کُلُّ شَیءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾، ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾؛ لذا هر کسی حرف بیجا بزند رسوا میشود کار بیجا انجام بدهد رسوا میشود چون اینجا جایش نیست. اگر اینجا جایش نیست کسی این حرف را زد به هر حال روی دستش میماند این قدر عالم منظم است؛ لذا فرمود: ﴿فَقَدَرْنا فَنِعْمَ الْقادِرُونَ﴾. اگر این ثلاثی مجرد هم به معنای اندازهگیری باشد ﴿فَنِعْمَ الْقادِرُونَ﴾ یعنی «نِعم المقدِّرون»؛ اما اگر به این معنا نیامده باشد همان ﴿فَنِعْمَ الْقادِرُونَ﴾ یعنی ما قدرتمندیم که جهان را ریاضیگونه خلق کنیم. حالا برخی از حکماء نظیر ابوریحان بیرونی یک طور حرف میزنند، بعضیها سبک دیگری سخن میگویند. از ابوریحان نقل شد عالم به قدری زیباست که اگر حرف دربیاید میشود موسیقی. موسیقی مستحضرید جزء فنون ریاضی است در فلسفه. اینکه میبینید یک مارش عزا میزنند چه مشرق چه مغرب همه گریه میکنند برای اینکه میدانند این آهنگ عصب گریه را تحریک میکند، آن آهنگ عصب خنده را تحریک میکند؛ این طور نیست یک نوازندگی باشد این مثل مسئله ریاضی است هندسی است کار آسانی نیست. عظمت فارابی در این است که مهمترین کتاب او همین کتاب موسیقی است؛ اگر لهو و لعب باشد که میشود محرَّم، اگر نباشد بر اساس اصول ریاضی، تمام اعصاب یعنی اعصاب را باید شناسایی بکنند کدام عصب با کدام آهنگ حرکت میکند یا به طرف خنده یا به طرف گریه باید شناسایی بکنند، از دقیقترین مسائل ریاضی است و عظمت فارابی هم در همین است کار آسانی نیست نظیر طب و اینها نیست که با تجربه، آزمایشگاه موش و امثال موش حل بشود. ایشان نظرش این است که عالم اگر به حرف دربیاید میشود موسیقی، از بس زیباست. دیگران گفتند عالم به قدری منظم است که اگر ترسیم بشوم میشود ریاضی و حساب.
این آیه که دارد ﴿ما تَری فی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ﴾؛ یعنی فوت! چیزی جایش خالی است هر چیزی سر جای خودش است. اگر کسی مال کسی را گرفت حق کسی را گرفت حکم کسی را گرفت این در دستش میماند یک روز رسوا میشود؛ برای اینکه کجا میخواهد صرف کند؟ این قدر عالم منظم است و چون این چنین است فرمود بهترین قادر و نیرومندترین قادر ما هستیم. اگر این ثلاثی مجرد به معنای اندازهگیری باشد که قادرون همان مقدّرون است، اگر نباشد ما بگوییم قادرون به معنای «مقدّرون» است مقداری تکلف دارد گرچه برخیها نقل کردند «فی قرائة علی علیه السلام» یا قرائت دیگران این «مقدّرون» هم قرائت شده است؛[7] این راجع به ﴿فَنِعْمَ الْقادِرُونَ﴾.
اما درباره اینکه آخرت، باطن دنیاست این «اشراط الساعة»ای که ذکر شده است ﴿فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ﴾[8] از آن به بعد ﴿وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ ٭ وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ﴾[9] که امر زمانی است اگر آخرت، باطن دنیاست که متزمن نیست تا شما آثار زمانی را بازگو کنید. پاسخ آن این است که اینها اشراط ساعت است برای این طرف است؛ یعنی قیامت که باطن عالم است اگر بخواهد ظهور کند ظاهر عالم باید رخت بربندد، چه موقع ظاهر عالم رخت برمیبندد؟ ﴿فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ﴾، ﴿وَ إِذَا الْجِبالُ﴾ کذا ﴿وَ إِذَا الْجِبالُ﴾ کذا[10] این طرف زمانی است. پس اگر آن مطلب هم ثابت بشود که قیامت باطن دنیاست قبل از اینکه آن باطن ظاهر بشود این ظاهر بخواهد فروپاشی کند زمان دارد.
مطلب بعدی آن است که این جریان ﴿وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ﴾ تکرار نیست؛ نظیر سوره مبارکه «الرحمن» است که تکرار نیست چون اگر یک نعمت باشد چند بار گفته بشود: ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾[11] این تکرار است؛ اما اگر چند نعمت باشد در برابر هر نعمتی گفته بشود ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾ تکرار نیست این نعمت است چرا تکذیب میکنید؟ آن نعمت است چرا تکذیب میکنید؟ اینجا هم ﴿وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ﴾ در برابر هر دستور، در برابر هر حکم تازهای که بیان فرمود، ده مورد در این سوره مبارکه فرمود: ﴿وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ﴾، حالا «ویل» یا به معنی چاه است یا به معنی کوبه است هر چه هست صبغه عذابی دارد پس تکراری در کار نیست.
اما این مسئله که فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ﴾؛ برای اینکه روشن بشود قیامت هم بهشت دارد هم جهنم دارد هم پاداش دارد هم کیفر دارد بخش کوتاهی در این سوره مبارکه «مرسلات» درباره پاداش متّقیان است. درباره متقیان یک بیان نورانی از امام باقر(سلام الله علیه) است که فرمود: اگر درهای آسمان و زمین به روی بندهای بسته باشد او اهل تقوا باشد خدا او را نجات میدهد.[12] آنچه الآن شما میبینید مشکل جامعه ایران شیعی را نجات داد همین تحمل او در برابر این تحریمهاست این تحریم خیلی کمرشکن است؛ از طرفی هم خیانتهای داخلی کمرشکن است اختلاس داخلی و نجومی داخلی کمرشکن است از طرفی هم تحریمها کمرشکن است اما به هر حال ایران راستقامت ایستاده است. یک بیان نورانی مرحوم کلینی در جلد هشت کافی از اهل بیت در حضور اهل بیت نقل کرده است که آن بیان خیلی درسآموز است. وقتی خواستند اباذر را از مدینه تبعید کنند دستور باطلی رسید که هیچ کس اباذر را بدرقه نکند ولی وجود مبارک حضرت امیر اعتنا نکرد حسینی(سلام الله علیهما) هم حضور داشتند، برخی از اصحاب خاص حضرت هم حضور داشتند. اباذر را تا مرز مدینه بدرقه کردند وقتی خواستند او را به ربذه تبعید کنند. ربذه یک منطقه بسیار ضعیفی است بین مدینه و مکه که الآن کسی بخواهد چهار تا بز داشته باشد آنجا را اداره کند سخت است چه برسد به آن روز، خیلی کمآب است خیلی سخت است. قبر مطهر اباذر هم در آن سنگهاست اثری از قبر نیست ولی میدانند که اینجا قبر اباذر است. وقتی خواستند او را تبعید کنند هر کدام از این ذوات قدسی وجود مبارک حضرت امیر امام حسن امام حسین(علیهم السلام) فرمایشی فرمودند. بعد توصیه کردند او را به صبر و بردباری. ظاهراً این را خود اباذر گفت آن هم در حضور حجت الهی گفت و اگر این حرف اغراق بود یا مورد قبول نبود آنها اعتراض میکردند. حرف اباذر این است که من در مکتب شما این را آموختم که اگر هیچ قطره بارانی از بالا نیاید و بستر زمین نظیر مس یک فلز گداخته باشد که هیچ علفی از روی زمین نروید من معتقد هستم که خدا میتواند رازق باشد؛ یک چنین اعتقادی حق است و آدم راحت است، این آدم را نجات میدهد همین طور هم بود و وجود مبارک حضرت امیر این را تصدیق کرد؛[13] منتها ما همین مقداری که بلدیم عمل بکنیم و بین ما خلافی نباشد اختلاسی نباشد، بانکهای ما تشکیلات ما مسئولین ما همین مقداری که هست یقیناً خدا رفاه همه را تأمین میکند این فایده قرآن کریم است این فایده مائده الهی است. در ذیل آیه: ﴿وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ﴾[14] از وجود مبارک امام باقر حدیث است که اگر تمام درها بسته باشد خدا نجات میدهد چون درها در برابر خدا که بسته نیست، او ﴿عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾[15] است. وقتی هاجر به ابراهیم(سلام الله علیهما) گفت «الی من تدعونا»، حالا موقع خداحافظی شد. آنجا هیچ ـ به نحو سالبه کلیه ـ هیچ جا برای زندگی نبود آن اطرافیان که دامداری داشتند و باغداری داشتند فاصلههای خیلی زیاد اصلاً میدیدند پرندهای در فضای مکه پرواز نمیکند برای چه چیزی پرواز کند؟ کجا برود؟ نه آبی آنجا هست نه علفی است نه زندگی است؛ پرنده به هر حال یک جایی میرود که آبی بنوشد. بعد از یک مدتی دیدند که پرندهها حالا پرواز میکنند روی سر مکه آنجا هم رفت و آمد دارند. هاجر(سلام الله علیها) به وجود مبارک ابراهیم خلیل گفت شما حالا مأموریت پیدا کردی من و اسماعیل را اینجا گذاشتی میخواهی بروی بسیار خوب، «إِلَی مَنْ تَدَعُنَا» به چه کسی میسپاری؟ اینجا احدی که نیست نه آبی است نه زندگی است به چه کسی میسپاری داری میروی؟ وجود مبارک خلیل حق که «خلیل من همه بتهای آزری بشکست»؛[16] گفت «إِلَی رَبِّ هَذِهِ الْبَنِیَّة» این سرزمین به هر حال صاحبی دارد چه عقیدهای است! او هم گفت چشم. این باور کردنی نیست، احدی در این سرزمین نیست. بعد وقتی که ناله این کودک درآمد این «هَلْ بِالْبَوَادِی مِنْ أَنِیس»[17] بین صفا و مروه چند بار گشت زیر پای اسماعیل چشمه زمزم جوشید، الآن بیش از چهارهزار سال است الآن ما که در منطقههای تابستانی میرویم کنارههای دماوند، این شهر دماوند دامنه کوه دماوند است. سالی که برفش کمتر باشد این چشمه خشک میشود با اینکه چند قدمی قله است برف فراوان میآید باران زیاد میآید، منتها اگر یک قدری سالی یک قدری کمتر باشد این خشک میشود. مکه که جای برف و تگرگ و باران زیاد نیست این خداست. اینکه به نسیه وعده نمیدهد اینکه به چیزی شده وعده میدهد فرمود: «إِلَی رَبِّ هَذِهِ الْبَنِیَّة» این سرزمین به هر حال صاحبی دارد، به صاحبخانه دادم، به صاحب این سرزمین دادم. پس همان بیان نورانی که مرحوم کلینی در حضور وجود مبارک حضرت امیر رخ داد او را نقل کرد این میشود حق؛ هم این جریان و اصل کلی هم این است که ﴿وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ﴾. کمی ما مقاومت بکنیم و قدری مسئولین به عقل و عدل بیایند این کشور بهشت است چون همه چیز در آن هست. غرض این است که اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ مقداری از بیتالمال بگیرد این در دستش میماند. این شخص اگر از جهنم نمیترسد از آبروریزی بترسد؛ این طور نیست که یک وعده خشک و خالی باشد. فرمود عالم مثل حلقات ریاضی است اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ این عدد هشت را که بین هفت و نُه است بگیرد در دستش میماند یک روز بعد از فلان اختلاس در میآید نجومی در میآید رسوایی در میآید. فرمود: ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾[18] با هندسه با اندزه. حرف همین طور است نگاه همین طور است مال همین طور است حق همین طور است حکم همین طور است.
اما درباره مردان باتقوا: ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی ظِلالٍ وَ عُیُونٍ﴾ سایه نیست که مثلاً آفتابی باشد به درختی بتابد سایهای داشته باشد، اما هوا و فضای او سایهگونه است، معطر است خنک و معتدل است هر جا بخواهند چشمه است که خدای غریق رحمت کند امین الاسلام را ذیل آن این روایت را نقل کرد که این ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾[19] فرمود این طور نیست که مثل دنیا باشد که انسان تابع چشمه باشد الآن کسی بخواهد چادری بزند خانهای بسازد ویلایی بسازد به هر حال میبیند چشمه کجاست تابع چشمه است. در بهشت چشمه تابع اراده اهل بهشت است زیرا چشمه را او تفجیر میکند، همین که با دست اشاره کرد چشمه میجوشد: ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾، نه اینکه چشمهای است و او میرود کنار چشمه زندگی میکند هر جا او بخواهد چشمه میجوشد.[20] فضای بهشت که ﴿فی ظِلالٍ﴾ است، عیون آن هم این چنین است؛ منتها عیون را قرآن کریم طبقهبندی کرده و دستهبندی کرده بعضی از عینها متوسطاند بعضی خیلی قویاند و غنیاند و آبش بالاتر است و این آبها را هم تقسیم کرده که ابرار از کدام چشمه مینوشند مقرّبین از کدام چشمه مینوشند، ابراری که صبغه تقرب دارد از کدام چشمه مینوشند. فرمود این چشمهها مشخص است فلان چشمه مخصوص ابرار است فلان چشمه مخصوص مقربین است آن ابراری که به طرف مقربین مایلاند اینها ﴿یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً﴾،[21] «مزاجها» نه یعنی طعم آن طعم کافور است. این «عیناً» بیان این «کافور» است چشمهای است به نام کافور مقداری از آن چشمه کافور را ممزوج میکنند در قدحِ این، ﴿کانَ مِزاجُها﴾ یعنی بخشی از آن چشمه ممزوج میشود به این. خالص آن چشمه مخصوص مقربین است؛ تسنیم همین طور است «عین نضّاخ» همین طور است کافور همین طور است، تمام این چشمهها طبقهبندی شده است که چه کسی خالصش را مینوشد چه کسی ممزوج آن را مینوشد فرق بین ابرار و مقربین چیست؟ فرق بین این چشمهها چیست؟ ولی به هر حال عیون است چون متقین همه شامل ابرار میشود هم شامل مقربین میشود.
﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی ظِلالٍ وَ عُیُونٍ ٭ وَ فَواکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ﴾. یک بیان نورانی از امام رضا(سلام الله علیه) است که به حضرت عرض کردند درباره درخت حضرت آدم یا آن خوشه درخت مشخص نیست که به هر حال گندم است خرما است انگور است؛ چند تا روایت نقل شده است حضرت فرمود همه درست است؛[22] برای اینکه درخت بهشت مثل درخت دنیا نیست که درخت انگور فقط انگور بدهد به اراده بهشتی میوه میدهد اگر او خواست این درخت سیب بدهد سیب میدهد اگر خواست این درخت انگور بدهد انگور میدهد، این طور نیست که آنجا یک درختکاری خاصی باشد تابع موادی باشد تابع زمان و زمینی باشد.
﴿کُلُوا وَ اشْرَبُوا﴾ این اباحه است یعنی هر طوری که شما بخواهید در اختیار شماست میل کنید از قدحش استفاده کنید منتها آدم آنجا به ثبات میرسد درک مسئله بهشت که حریم خصوصی ماست ما هستیم و ابدیت ما. اگر یک میلیارد سال و دو میلیارد سال بود یک حساب دیگر داشتیم ما هستیم که هستیم که هستیم که هستیم. بنابراین فکر ابدی کار ابدی لازم است. کاری که برای این دنیا باشد آن آقا خوشش بیاید آن آقا بپسندد اینها آنجا خریدار ندارد فقط کاری که الهی باشد میماند چون باید ابدی باشد. چیزی که غیر الهی باشد رفتنی است آنجا جایش نیست؛ ما هستیم و ابدیت ما! مرگ را میمیرانند به صورت کبش املح درمیآید،[23] مرگ مرده شد دیگر مرگی نیست یعنی انتقالی نیست؛ منتها ما ابدی بالغیر هستیم ذات اقدس ابدی بالذات است. خیلی حرف است که ما یک موجود ابدی بشویم و هیچ مرگی هم درباره ما نباشد، جز کار ابدی انسان را در آن عالم ابد نجات نخواهد داد.
﴿إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ﴾ اختصاصی به شما ندارد امم قبل هم همین طور بودند ﴿وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ﴾؛ حالا این برای دنیای مکذبین است: ﴿کُلُوا وَ تَمَتَّعُوا﴾؛ هر چه میخواهید بخورید بخورید هر چه میخواهید لذت ببرید لذت ببرید اما ﴿قَلیلاً﴾. در بخشهای دیگر فرمود: ﴿کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ﴾[24] این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) خیلی راهگشا بود که حضرت فرمود در فضل علم همین بس که خدای سبحان علما را با ملائکه یکجا ذکر میکند در همان اوایل سوره مبارکه «آل عمران» که ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ﴾؛[25] بقیه در این روایت نیست،[26] ولی بقیه را میشود از روایت فهمید که اگر این قِران ارزشآور است، مقارنه عالِم و فرشته ارزشآور است، مقارنه بهرهوران از طبیعت با دام هم اعلام خطر است؛ آنجا دارد: ﴿کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ﴾، ﴿مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ﴾[27] این باید بداند که چه خبر است قدری خودتان بخورید قدری به دامهایتان بدهید پوستش برای دام شماست مغز این خربزه برای خود شما! این باید بفهمد این آیه چه میخواهد بگوید ﴿کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ﴾، ﴿مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ﴾. این ﴿کُلُوا وَ تَمَتَّعُوا﴾ هم از همان قبیل است ﴿کُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلیلاً إِنَّکُمْ مُجْرِمُونَ﴾ برای اینکه چیزی را باور ندارید ﴿وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ﴾.
﴿وَ إِذا قیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا لا یَرْکَعُونَ﴾ اگر این مربوط به دنیا باشد این ناظر به آن است که کفار همان طوری که به اصول مکلفاند به فروع هم مکلفاند؛ البته احتیاجی به این آیه نیست آیات فراوانی گذشت که در قیامت به کفار میگویند چرا فلان اطاعت را نکردی؟ فلان عمل را انجام ندادی؟ فلان روزه را نگرفتی؟ فلان نماز را نخواندی؟ این معلوم میشود طبق آیات فراوان قرآن کریم که کفار همان طوری که به اصول مکلفاند به فروع هم مکلفاند؛ اما این آیه خیلی شفاف و روشن نیست که آیا ما در دنیا به اینها میگوییم: ﴿ارْکَعُوا لا یَرْکَعُونَ﴾ این معلوم میشود که اینها در دنیا مکلف به فروعاند، همان طوری که به اصول مکلفاند یا اگر نه در قیامت بگوییم: ﴿ارْکَعُوا لا یَرْکَعُونَ﴾ یعنی تمثل خضوع باشد؛ این دلیل نیست که اینها به فروع مکلفاند و اگر سومی باشد یعنی در قیامت بفرماید ما به اینها در دنیا گفتیم ﴿ارْکَعُوا﴾ اینها رکوع نمیکردند باز هم دلیل است بر اینکه اینها به فروع مکلفاند همان طوری که به اصول مکلفاند.
«فهاهنا امورٌ ثلاثة»؛ اگر این آیه مستقیماً ناظر به دنیا باشد پس اینها به فروع مکلفاند، اگر در قیامت خدا بفرماید که ما در دنیا به اینها گفتیم رکوع کنید اینها رکوع نمیکردند معلوم میشود به فروع هم مکلفاند؛ اما اگر در قیامت به آنها بگویند شما رکوع کنید یعنی خضوع کنید که نشانه خضوع دنیایتان باشد اینها اهل این نیستند این معلوم میشود که اصل خضوع در برابر خدای واحد معیار است این میشود اصل خضوع توحیدی نه خضوع عبادی در برابر سجود. اما اگر این آیه ظهور نداشته باشد آیات فراوانی قبلاً گذشت که اینها درباره حجاب، درباره بسیاری از مسائل، قرآن کریم دارد که اینها هم مثل اصول مکلفاند. ﴿وَ إِذا قیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا لا یَرْکَعُونَ ٭ وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ﴾.
﴿فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ﴾ اینها چه معجزهای میخواهند بالاتر از قرآن کریم باشد؟ اسرار غیبی را که گفته تحدی عالمی کرده فرمود جن و انس جمع بشوید کتابی مثل این بیاورید ما که حرفی نداریم شما که قصاید فراوانی دارید و ادیبانه قصیده میسرایید یک سوره مثل این بیاورید دعوایی نداریم. عظمت قرآن کریم این است که این حبل متین است. بارها به عرض شما رسید که قرآن آن طوری نازل نشده که باران نازل میشود آن طوری نازل شده است که حبل متین را میآویزانند. یک نزول به معنای انداختن است مثل اینکه باران قطراتش را میاندازند به زمین. یک نزول به معنی آویختن است نه انداختن مثل آن بزرگواری که طناب دستش است این طناب را از بالا میاندازد به زمین؛ انزال این طبق بیان نورانی حضرت امیر در نهج تجلی است نه تجافی.[28] باران تجافی دارد وقتی بالا است پایین نیست وقتی پایین است بالا نیست باران را به زمین انداخت اما قرآن را به زمین آویخت. اینکه فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾[29] یعنی چه؟ حبل یعنی طناب. اعتصام کدام طناب نجاتآور است؟ این طناب انداخته که کنار مغازه است این مشکل خودش را حل نمیکند شما ببینید این را محکم بگیرید این چه چیزی را حل میکند برای شما؟ اما اگر این آویخته باشد یک طرفش به دست خدای سبحان باشد یقیناً نجاتبخش است. فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً﴾؛ برای اینکه این بالایش ﴿لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ﴾[30] پایینش عربی مبین است، شما هر جایش را بگیرید به هر حال به این حبل تمسک کردید که ناگسستنی است؛ بعد میفرماید که شما به این قرآن اگر ایمان نیاورید در پناه این قرآن زندگی نکنید، در پناه چه چیزی میخواهید زندگی کنید؟ این است که کل عالم را دارد اداره میکند از کل عالم دارد خبر میدهد و این روایت را مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرد که قرآن وقتی وارد محشر میشود تشریف میآورند، همه صف میکشند میگویند این کیست؟ این کیست؟ خیال میکنند این جزء شهداست میبینند از صف شهدا میگذرد، خیال میکنند این جزء اولیا است میبینند از صف اولیا میگذرد خیال میکنند این جزء ائمه است از صف ائمه میگذرد، خیال میکنند این جزء انبیا است از صف انبیا میگذرد این روایت نورانی بسیار لطیف است مرحوم کلینی نقل کرده است وقتی قرآن در صحنه قیامت تشریف میآورد.[31] فرمود شما اگر به قرآن ایمان نمیآورید به چه چیزی میخواهید ایمان بیاورید؟ کل این زمان و زمین را قرآن کریم در بردارد چنین کتابی است. شما میدانید انبیا مصدق یکدیگرند درست است، سلسله انبیای ابراهیمی میفرماید: ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾[32] درست است؛ اما درباره ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذشته از تصدیق یک چیز دیگر هم دارد به برکت همین قرآن فرمود: ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ وجود مبارک پیغمبر حرفهای انبیای قبلی را تصدیق دارد، بله! اما بیانی دارد مخصوص پیغمبر که نسبت به قرآن کریم است فرمود: ﴿وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾[33] او تنها مصدِّق نیست. اگر وجود مبارک پیغمبر همینه، سیطره و سلطنت دارد نسبت به انبیا، برای اینکه قرآن سلطنت دارد نسبت به تورات و انجیل و صحف ابراهیم و مانند آن. ﴿وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾ این هیمنه مختصّ قرآن است این هیمنه مختصّ اسلام است این هیمنه مختصّ وجود مبارک پیغمبر است قهراً این هیمنه مختصّ اهل بیت(علیهم السلام) است قهراً این هیمنه مختصّ ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ است که امیدواریم ـ إنشاءالله ـ به برکت ظهور آن حضرت این تجلی نصیب همه بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
[2]. سوره مرسلات، آیه23.
[4]. سوره قمر، آیه49.
[5]. سوره ملک, آیه3.
[6]. شرح أصول الکافی (صدرا)، ج3، ص24.
[7]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص632.
[8]. سوره مرسلات، آیه8.
[9]. سوره مرسلات، آیات9 و 10.
[10]. سوره تکویر، آیه3؛ ﴿وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَت﴾.
[11]. سوره الرحمن، آیات13 و 16 و 18 و ... .
[12] .
[13]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج8، ص207 و 208.
[14]. سوره طلاق, آیات2 و 3.
[15]. سوره بقره, آیات20، 106، 109.
[16]. دیوان سعدی، غزل40؛ «دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد ٭٭٭ خلیل من همه بتهای آزری بشکست».
[17]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص201.
[18]. سوره قمر، آیه49.
[19]. سوره انسان، آیه6.
[20]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص616؛ «أی یقودون تلک العین حیث شاءوا من منازلهم و قصورهم عن مجاهد و التفجیر تشقیق الأرض بجری الماء قال و أنهار الجنة تجری بغیر أخدود فإذا أراد المؤمن أن یجری نهرا خط خطا فینبع الماء من ذلک الموضع و یجری بغیر تعب ...».
[21]. سوره إنسان، آیه5.
[23]. تفسیر القمی، ج2، ص50.
[24]. سوره طه، آیه54.
[25]. سوره آلعمران، آیه18.
[26]. بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج1، ص180.
[27]. سوره نازعات، آیه33؛ سوره عبس، آیه32.
[28]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه108؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه».
[29]. سوره آل عمران، آیه103.
[30]. سوره زخرف، آیه4.
[31]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص596.
[32]. سوره بقره، آیه97؛ سوره آلعمران، آیه3؛ سوره مائده، آیه48.
[33]. سوره مائده، آیه48.