أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّی إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّاً بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذلِکَ وَ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِن لِیَبْلُوَا بَعْضَکُم بِبَعْضٍ وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ (٤) سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بَالَهُمْ (۵) وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ (۶) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ (۷) وَ الَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ (۸) ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ (۹) أَ فَلَمْ یِسِیرُوا فِی الأرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لِلْکَافِرِینَ أَمْثَالُهَا (۱۰) ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکَافِرِینَ لاَ مَوْلَی لَهُمْ (۱۱)﴾
سوره مبارکهای که به نام پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هست، از اینجا شروع شده که چیزی که باطل محض است، یک؛ یا مَشوب به باطل است، دو؛ یا حق است و مَشوب به باطل نیست، ولی حق محدود است، سه؛ این با ساختار کلّ جهان هماهنگ نیست. چیزی با ساختار کلّ جهان هماهنگ است که اصلاً بطلان در او راه نداشته باشد و باطل نباشد، یک؛ مَشوب به باطل هم نباشد، دو؛ حقِّ محدود نباشد، سه؛ حقِ طِلق و مطلق باشد که با کلّ هستی بسازد، چهار؛ آن اسلام هست و آورندهٴ آن هم شخص پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میباشد؛ لذا با ضمیر فصل و با «الف» و «لام» فرمود: ﴿وَ آمَنُوا بِمَا نُزِّلَ﴾ بر حضرت که ﴿هُوَ الْحَقُّ﴾،[1] این ﴿هُوَ الْحَقُّ﴾ یعنی نه نظیر صَنَمی و وَثَنی، باطل محض است؛ نه نظیر دینهای مُحَرَّف، حقِ مَشوبِ به باطل است؛ نه نظیر دینهای غیر محرَّف، آنچه را که مسیح و کلیم(سلام الله علیهما) آوردند که حق است ولی حق محدود، زیرا اینها کلّی و دائم نیستند، اینها محدود به زمان ختمی مرتبت هستند. حق محدود با کلّ نظام هماهنگ نیست و تنها چیزی که با کلّ نظام عالم هست، آن اصل چهارم است که حق باید مَشوب به بطلان نباشد، حق محدود نباشد و حق مطلق باشد که کلّی و دائم است؛ لذا در هر زمان و زمین سخن از پیغمبر و اهل بیت او(سلام الله علیهم) هست، این است که میماند!
مطالبی که مربوط به سؤالات قبلی است، یکی ﴿إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم﴾[2] است؛ مستحضرید تعبیر قرآن کریم گاهی به تکفیرِ سیئات است، گاهی به سَترِ سیئات است، گاهی به تخفیف است و گاهی هم به غفران که آن درجه عالیه مغفرت است. گاهی ممکن است این مفاهیم با غفران نزدیک باشد؛ ولی پوشاندن، زمینه بخشودن را فراهم میکند، ولی انسان را وادار میکند که در نهایت زمینهٴ بخشایش را به توبه فراهم بکند؛ لذا اگر تکفیر کفّاره سیئات شد یا سَترِ سیئات شد، انسان در امان محض نیست؛ وقتی در امان محض است که غفران باشد، این مطلب اوّل.
مطلب دوم این است که در آیه دوم همین سوره فرمود: ﴿وَ أَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾ که این مربوط به مسائل دنیاست؛ در روایات هم اهل بیت(علیهم السلام) فرمودند: «مَنْ أَصْلَحَ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْلَحَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاس»؛[3] یعنی از طرف او هیچ مشکلی نیست که میتواند حجّت الهی را به مردم برساند؛ اما مردم با یکدیگر یک حساب دارند و با رهبران الهی حساب دیگری دارند؛ ممکن است در آن دو مقطع آسیب ببینند، ولی رهبران الهی هیچ مشکلی با مردم ندارند و حجّت الهی را در حدّ بالغ به مردم ابلاغ میکنند. بنابراین «مَنْ أَصْلَحَ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْلَحَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاس»؛ یعنی از طرف رهبران الهی حجت الهی بالغه است، هیچ مشکلی ندارند و حق را بیان میکنند! حالا قبول و نکول به دست خود مردم است. بنابراین این ﴿وَ أَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾ که مربوط به مسائل دنیایی است سر جایش محفوظ است، برخلاف آن ﴿یُصْلِحُ بَالَهُمْ﴾[4] است که فعل مضارع است و مربوط به بعد از مرگ و شهادت است که به خواست خدا اشاره میشود.
مطلب بعدی این است که نظام سیاسی اسلام بخشهای فراوانی دارد که بخشی از آنها مربوط به جنگ و صلح است از یک نظر، مربوط به قصاص است از نظر دوم، مربوط به حدود است از نظر سوم، مربوط به تعزیرات است از نظر چهارم، که قتل و اعدام و زندان و اسیرگیری و امثال آنها در این بخشهای چهارگانه است؛ مسائل سیاسی دیگری مربوط به مسئله امور مالی، زَکَوات و خراج و مانند آنها جداگانه است. در مسائل سیاسی و نظامی که مسئله قتل و اعدام و امثال آن است جنگ یک احکام ثابتی دارد و احکام متغیّر، قصاص احکام ثابتی دارد و احکام متغیّر، حدود احکام ثابتی دارد و احکام متغیّر و تعزیرات هم که به رأی حاکم شرع است متغیّرات هستند؛ هرکدام از اینها را حاکم شرع برابر با مصحلتهایی که حکومت اسلامی و امام مسلمین صلاح میداند اجرا میکند؛ البته بخشی از اینها به صورت تعیین ذکر شده و بخشی هم به صورت تمثیل ذکر شده است. اینکه فرمود: ﴿فَضَرْبَ الرِّقَابِ﴾ این تمثیل است، لازم نیست که حتماً گردن را بزنند یا سر را بزنند یا اینکه فرمود: ﴿فَاضْرِبُوا فَوْقَ الأعْنَاقِ﴾[5] بالای گردن که سر است را بزنید، چون این قسمتها کُشنده است فرمود: ﴿فَضَرْبَ الرِّقَابِ﴾ یا ﴿فَاضْرِبُوا فَوْقَ الأعْنَاقِ﴾؛ گردن بزنید یا بالای گردن که سر است را بزنید، منظور اعدام کردن و قتل کردن است. الآن که با تیر و امثال آن رقیب را از پا درمیآورند، سخن از «رقبه» و «فوق رقبه» و «فوق اعناق» و امثال آن نیست، آنها در حد تمثیل بود؛ اینکه فرمود: ﴿فَضَرْبَ الرِّقَابِ﴾، اینها تمثیل است و نه تعیین!
در جریان اسیرگیری این مربوط به حکومت اسلامی است؛ در بخشهای قبلی هم فرمود که پیامبر نمیتواند اسیر بگیرد ﴿حَتَّی یُثْخنَ فِی الأرْضِ﴾؛[6] تا اینکه خون دامنگیر آنها بشود و اینها اسلحه را زمین بگذارند، آن وقت از این به بعد حکومت اسلامی ممکن است که از اینها اسیر بگیرد؛ وگرنه اینها را الآن اسیر بگیرد و بعد آزاد بکند، دوباره همان راههایی که باطل بود و طی کردند را طی میکنند؛ لذا این آیه چهارم که فرمود: ﴿فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّی إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ﴾ و مانند اینها طبق مصالحی که رهبران الهی و ائمه(علیهم السلام) تشخیص میدهند احیاناً تغییرپذیر است.
پرسش: ببخشید! طبق آیات و روایاتی که شما فرمودید، کسی که آخرت خود را اصلاح کند دنیای او هم اصلاح میشود، ما در علمای قدیم به وفور دیدیم که تحت تقوا، نماز شب، درس و تدریس؛ اما با غذای ناچیز زندگی خودشان را می گذراندند، چرا دنیای اینها اصلاح نشد؟
پاسخ: اصلاح به معنای این نیست که وضع مالی آنها خوب است، داشتن کمال نیست! فقر به آن معنا که دیگری مزاحم آدم بشود و غارت بکند نقص نیست! فدک را غصب کردند و خیلی چیزها را هم غصب کردند، این معنایش این نیست که داشتن کمال باشد و نداشتن نقص، معیار کمال و سلامت این نیست! مردم از آن طرف خلاف نکنند و معصیت نکنند تأمین نشد، این به هر حال با دیانت زندگی کرد و نه بیراهه رفت و نه راه کسی را بَست، این تا آخر عمر با عزّت زندگی کرد! اینطور نیست که اگر کسی بین خود و بین خدای خود را اصلاح بکند وضع مالی او خوب میشود، چنین وعدهای را دین نداده است؛ اما اگر کسی تلاش و کوشش بکند، برابر تلاش و کوشش خود بهره صحیحی میبرد. عمده آن است که فرمود تلاش و کوششتان از یادتان نرود ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها﴾،[7] ﴿فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ﴾.[8] تنبلی و بیکاری و شمّ اقتصاد نداشتن و کارها را به دست دیگری رها کردن و توکّل نابجا داشتن، این با ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها﴾ و ﴿فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ﴾ سازگار نیست! فرمود روی دوش زمین سوار بشوید: ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها﴾؛ مِنکَب یعنی شانه؛ روی دوش زمین حرکت کنید، روی کوهها و تپّهها حرکت کنید این معدنها را استخراج کنید! انسان بنشیند و بگوید ذات اقدس الهی روزیِ مرا تأمین میکند، این بین خود و بین خدای خود را اصلاح نکرده است! فرمود ما این چیزها را به شما یاد دادیم که شما این امور را فراهم بکنید ﴿فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ﴾! رایگان بنشینید و درس اقتصاد نخوانید و از دل زمین بیخبر باشید، این دستور خدا نیست. فرمود: ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها﴾ مِنکَب یعنی دوش؛ اگر کسی بخواهد روی دوش اسب سوار بشود زحمت و تلاش و کوشش میخواهد! فرمود روی دوش زمین حرکت کنید، این معدنها را شناسایی کنید، دربیاورید و استخراج کنید تا زندگی شما تأمین شود. همانطوری که در بحثهای نظامی فرمود: ﴿وَ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾، «انتصَرَ» یعنی «انتقَمَ»؛ فرمود اگر ذات اقدس الهی میخواست نیازی به شما نبود و از کفّار انتقام میگرفت؛ اما ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَ ثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾[9] یا ﴿دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ﴾ همه این کارها بود که خدا انجام داده است، فرمود: ﴿وَ لکِن لِیَبْلُوَا بَعْضَکُم بِبَعْضٍ﴾ شما را میآزماید که به کمال خودتان برسید، این در مسائل نظامی و جهاد بود.
در مسائل اقتصادی هم فرمود که شما همینطور بنشینید و بگویید «اَللّهُمَّ ارْزُقْنا»! در بحثهای روایی میفرماید یکی از گروههایی که دعای آنها مستجاب نیست، طبقهای است که کمکار یا بیکار میباشد؛ درس اقتصاد نمیخواند، زمین را نمیشناسد، دل زمین را نمیشناسد، کیفیت استخراج برکات زمین را یاد نمیگیرد، دعای این طبقه مستجاب نیست! فرمود که شما تا دوش زمین سوار نشوید و از دل زمین خبر نداشته باشید و این معدنها را در نیاورید گرفتار فقر هستید! ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها﴾ و ﴿فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ﴾، آن وقت ما دلمان میخواهد با دعا مسئله حلّ بشود؛ البته گاهی با دعای ولیّای از اولیای الهی، مثل اینکه با خواندن یک حمد بیماری را شفا میدهد، آن برای اولیای الهی است و مستجاب الدعوهها و مانند اینهاست؛ آن راه باز است؛ اما رفتن آن راه سخت است. اما در راههای عادی و ﴿عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ﴾، وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در جریان نخلهای اطراف مدینه بارها و بارها کَندوکاو کردند ـ چون آنجا منطقه کمآبی است ـ تا آب بجوشد؛ باغبان حضرت میگوید روزی وجود مبارک حضرت امیر آمد و کلنگ را ـ مِعْوَل ـ از ما گرفت و مثل گذشتهها به سراغ کَندوکاو رفت، چند بار کَندوکاو کرد که از چاه آبی دربیاید، امروز تلاش و کوشش کردند سنگی در بین راه بود که آن سنگ را گرفتند، وقتی سنگ گرفته شد آب از چشمه جوشان بالا آمد، همین که آب از این چشمه ـ واقع در مدینه ـ بیرون آمد، همزمان وجود مبارک حضرت صیغهٴ وقف را خواندند فرمود: «أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا صَدَقَة».[10] اگر بنا بر این بود که با دعا وبا استجابت حلّ بشود که وجود مبارک حضرت امیر آن همه تلاش و کوشش را برای باغداری و کشاورزی انجام نمیداد! نظام عالم بر تلاش و کوشش است، هم در مسئله جنگ فرمود: ﴿وَ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾ و هم در مسائل اقتصاد فرمود شما مادامی که از دل کوه خبر ندارید باید گرسنه بمانید! باید بدانید دل این کوه چه خبر است؛ یا نفت و گاز است یا معادن دیگر است، اگر از دل کوه با فهم اقتصادی آگاه نشدید فقر برای شما یقینی است؛ این «ضَرَبَ اللَّهُ عَلَیهِم کذا و کذا» این است، غرض این است که نظام عالم براساس تلاش و کوشش و پیگیری مداوم است.
پرسش: از این قسمت که فرمود: ﴿حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا﴾، آیا میشود نتیجه گرفت جنگی اگر اتفاق افتاد تا آن وقتی که به پایان نرسید ... .
پاسخ: آن هم هست! یک وقت است که قصد جنگ دارند؛ اما یک وقت است که ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ﴾.[11] در سوره مبارکهٴ «توبه» که در اواخر عمر حضرت نازل شد و تقریباً نظر نهایی حکومت اسلامی درباره جنگ و صلح است، فرمود مادامی که کاری با شما ندارند شما هم کاری نداشته باشید ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ﴾، مادامی که کاری با شما ندارند! ولی شما همیشه در حالت آمادهباش باشید که مبادا یک وقت فریب بخورید و بیگانه به کشور شما حمله کند، این وظیفه شبانهروزی هر مسلمان است که مرزبانی کند! اما هیچ وقت شما به کسی حمله نکنید ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ﴾. اما حِذر بودن ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾،[12] هوشمند بودن، از نفوذ منزّه بودن و نفوذی را راه ندادن این دستور رسمی است! فرمود هوش خود را از دست ندهید، فرمود: ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾، این ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ یعنی هوشتان همیشه در دستتان باشد!
اینجا که فرمود: ﴿وَ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾ به مسئله شهادت و رحلت شهیدانه عدّهای میرسد، بعد فرمود همانطوری که دنیا نظامی دارد، رهبری دارد، زندگی دارد، یک رفاه و گزارشی دارد، مشابه همین صحنه یا غنیتر و قویتر برای شهدا بعد از مرگ است. ما در دنیا «بال» و شأن مردان الهی را اصلاح میکنیم که فرمود: ﴿وَ أَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾؛[13] اما ﴿وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ﴾ اینها یک زندگی اجتماعی دارند، اینها نزد ما زندهاند، نزد ما روزی دارند و تنها مشغول بهرهبرداری نیستند؛ اینها همانطوری که در دنیا به فکر دیگران بودند، الآن هم مرتّب به فکر دیگران هستند، ما باید شأن اینها را اصلاح کنیم؛ آن فعل ماضی که در آیه دو هست ﴿وَ أَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾ یعنی «شأنهم» که مربوط به مسائل دنیاست؛ اما این فعل مضارع که در بخشهای بعدی میآید ـ آیه چهارم همین سوره مبارکه که مربوط به شهداست ـ فرمود: ﴿وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ﴾؛ اینها که در راه خدا شربت شهادت نوشیدند، هیچ عملی از اعمال اینها گُم نمیشود و همه اعمال اینها محفوظ است! هر کار خیری که کردند و هر قدمی که برداشتند! در بخشهای پایانی سوره مبارکهٴ «توبه» فرمود: ﴿وَ لاَ یُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَ لاَ کَبِیرَةً﴾؛[14] یک بند کفشی، یک بند پوتینی، یک مجاهدی یک سربازی به سرباز دیگر کمک کرد در نامه عمل او محفوظ است! ﴿وَ لاَ یُنفِقُونَ نَفَقَةً﴾؛ یک تکه نانی را کسی به دیگری داد یا یک شربت آبی را به او داد ﴿وَ لاَ یُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَ لاَ کَبِیرَةً وَ لاَ یَقْطَعُونَ وَادِیاً﴾؛ هیچ قدمی بر نمیدارند در میدان شلمچه یا غیر شلمچه، مگر اینکه همه آنها را ما مینویسیم و نزد ما ثبت است! ﴿وَ لاَ یُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَ لاَ کَبِیرَةً وَ لاَ یَقْطَعُونَ وَادِیاً﴾؛ هیچ دشمنی را نمیترسانند، مگر اینکه این در نامه عملشان ثبت است؛ هیچ دوستی را خوشحال نمیکنند، مگر اینکه در نامه عملشان ثبت است. این تثبیت اعمال ریز و درشت در بخشهای پایانی سوره مبارکه «توبه» هست، اینجا میفرماید همه اعمال این شهدا محفوظ است، این یک؛ بعد ﴿سَیَهْدِیهِمْ﴾، اینها زندهاند! یک شخص واحد که نیستند، اینها سازماندهی میخواهند؛ هم اعمال اینها را حساب شده به آنها میدهیم، هم راهی را که اینها در برزخ باید طی کنند به اینها نشان میدهیم، هم راهی که از برزخ به بهشت میرسند را به آنها نشان میدهیم، هم مقصد را به ایشان نشان میدهیم و هم مقصود را در مقصد به ایشان نشان میدهیم! همه اینها هدایت است، هدایتهایی که مربوط به برزخ و «ساهره» قیامت است، در طریق بهشت است و در خود بهشت است! هدایت این پنج ـ شش مرحله را ما به عهده داریم و ﴿سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بَالَهُمْ﴾؛ شأن اینها را اصلاح میکنیم. مهمترین شأنی که شهید دارد، این است که این منتظر است ببیند که همراهان او در کجا هستند؟! مستحضرید که دیگران هم البته به اعمال خیرشان میرسند؛ اما آنطوری که برای مجاهدان و مهاجران و شهدا قرآن کریم برنامهریزی کرده، به صورت مبسوط برای دیگران چنین برنامهریزی نکرده است. شهید وقتی وارد آن صحنه شد، قرآن کریم فرمود: ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا﴾،[15] یک؛ ﴿لاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ﴾،[16] دو؛ اینها زندهاند، خوشحال هستند و روزی میخورند؛ اما اینها بخشی از کارهای شهداست! اینها کار رسمی دارند، رسمی یعنی ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾،[17] ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ فعل مضارع مفید استمرار است، مرتّب با ذات اقدس الهی و مأموران الهی در ارتباط هستند و میگویند گوشی دست ما باشد! اینها که راهیان راهِ ما بودند الآن کجا هستند؟ ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾؛ یعنی به ما بشارت بدهید، ما آمدیم اینجا که عدّهای به دنبال ما راه بیفتند، ما که نیامدیم اینجا استراحت کنیم! مژده بدهید اینهایی که به دنبال راه افتادند الآن در چه حالتی هستند؟! اینها هرگز به فکر آنهایی که در خانههایشان پارک کردند نیستند! به فکر «قاعدین» نیستند! به فکر «قائمین» هستند، به فکر راهیان راه شهادت می باشند، به این فکر هستند که خدایا! یک عدّه با ما کاری نداشتند و ما هم با آنها کاری نداریم، هر چه که هستند! اما یک عدّه با ما بودند، از اینهایی که با آنها بودند تعبیر قرآن این است که ﴿الَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾،[18] این ﴿الَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ عدم ملکه است؛ مثلاً کسی که اصلاً وارد حوزه نشده، نمیگویند این مجتهد نشد؛ اما به کسی که وارد حوزه شده و سالیان متمادی درس میخواند، میگویند هنوز مجتهد نشد؛ یعنی خیلی تلاش و کوشش کرده، ولی ممکن است در آینده به مقصد برسد. این ﴿الَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ عدم ملکه است، شما ببینید اگر کسی از تهران حرکت نکرده و اتومبیل او در پارکینگ پارک است، برخیها با این آقا همسفر بودند، منتها وسیله آنها کُند بود که در راه رشدی نکردند و توقف داشتند و به مقصد نرسیدند، آنهایی که هنوز حرکت نکردند از آنها تعبیر نمیشود به اینکه هنوز نرسیدند، میگویند هنوز راه نیفتادند؛ اما اینها راه افتادند و در راه هستند، به اینها میگویند: ﴿الَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ این عدم ملکه است! ﴿الَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ یعنی اینها در راه هستند و هنوز نرسیدند، شهدا با اینها کار دارند! مرتّب به خدا میگویند خدایا! مژده بده اینها در کجا هستند؟ چقدر مانده به ما برسند؟ چقدر مانده به مقصد برسند؟ این ﴿الَّذِینَ﴾، ﴿الَّذِینَ﴾، ﴿الَّذِینَ﴾ کار آنهاست! پس معلوم میشود که آنها بیکار نیستند؛ فعل مضارع هم هست، مفید استمرار هم هست، دائماً هم شهدا سؤال میکنند که همرزمان ما کجا هستند؟ آنها که در خط فکری ما هستند، در راه انقلاب هستند، در راه امام هستند و در راه شهدا هستند اینها کجا هستند؟ به ما بشارت بده! یعنی توفیق بده که اینها این راه را به خوبی ادامه بدهند و ما با هم برسیم ﴿وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾، با دیگران کاری ندارند! یک گروهی هستند، برنامهای دارند و حیاتی دارند باید بعضی از آنها را خدا اصلاح کند! بنابراین با مُردههای دیگر فرق میکنند، مُردههای دیگر مُردهاند و در کارهای خودشان هستند؛ البته هر کسی نعمتی دارد و در همان نعمت خاص خودش است. همانطوری که در دنیا به فکر دیگری نبود، آنجا هم هست به فکر دیگری نیست و به فکر خودش است؛ آدم خوبی بود ـ إنشاءالله ـ اهل صلاح و فلاح است! اما این که شهید بود به فکر دیگران بود، چون به فکر دیگران بود الان مرتّب از خدا سؤال میکند و توفیق طلب میکند که خدایا! اینها را توفیق بده، تأییدشان کن که زودتر راه بیفتند و مشکل آنها را حلّ بکن که به ما برسند. به ما برسند نه یعنی شهید بشوند! گاهی ممکن است کسی شهید بشود و گاهی هم ممکن است که بالاتر از شهید! چون شهادت اوج مقام انسانیت نیست، اوج مقام انسانیت آن است که انسان بتواند کلّ نظام دین را حفظ بکند. میبینید مبارک حضرت امیر شهید هم شد، جنگ خیبر را هم او فتح کرد؛ ولی درباره شهادت حضرت امیر که نیامده «شَهادَةُ عَلِیٍّ یَوم کَذا و کَذا تَعْدِلُ»، این «لَضَرْبَةُ عَلِیِّ لِعَمْرٍو یَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَیْن»[19] این است! پس گاهی انسان فاتح است، ثواب یک سردار فاتح به مراتب بیش از شهداست! ثواب آن جنگ خندق حضرت امیر از شهادت او هم بالاتر است، برای اینکه اگر ـ خدای ناکرده ـ در آن جنگ اسلام رفته بود و کفر بود دیگر علی و اولاد علی نمیماند! شهادتی نمیبود! قَدری نمیبود! ماه مبارک رمضانی نبود! آن «بَرَزَ الْإِیمَانُ کُلُّهُ إِلَی الشِّرْکِ کُلِّه»،[20] آن بود! اینکه فرمود: «لَضَرْبَةُ عَلِیِّ لِعَمْرٍو یَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَیْن»، به این علت است! اگر ـ خدای ناکرده ـ آن روز در جریان جنگ خندق حضرت امیر نرفته بود و آن کار را نکرده بود، چیزی از اسلام باقی نمانده بود! مدینه بود و تحت غارت مشرکان، اصل اسلام رفته بود و چون اصل اسلام ماند در مجموعه او شهادت حضرت امیر است، شهادت کربلا هست، شهادت ائمه دیگر هست و مانند آن، اینها همه زیر مجموعه آن شمشیر هستند؛ لذا فرمود: «لَضَرْبَةُ عَلِیِّ لِعَمْرٍو یَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَیْن». گاهی ممکن است انسان پیروز بشود و ثواب پیروزی او از شهادت شهید بالاتر باشد، ما که نمیدانیم! این است که آدم باید از ذات اقدس الهی خَیر بخواهد! این عزیزانی که میگویند ما شهید بشویم، گاهی به اینها عرض میشود که شما بگویید خدایا! آن عالیترین درجه را به ما بده! هر چه که هست! گاهی انسان شهید میشود؛ البته ثواب آن مشخص است؛ گاهی فاتح میشود و دین را از هر خطری حفظ میکند، یقیناً آن پیروزی بالاتر از این شهادت است! فرمود این شهدا کار دارند ـ حالا در جمع اینها فاتحانی هم هستند ـ فرمود ما همه کارهایشان را اصلاح میکنیم! پس این ﴿یُصْلِحُ﴾ که فعل مضارع است و بعد از شهادت اینهاست یک امر است که مربوط به آخرت است و آن ﴿أَصْلَحَ﴾ای که در آیه دوم هست مربوط به دنیاست و شهدا هم برنامههای رسمی و سنگین روزانه دارند، بیش از آن مقداری که ما عرض ادب میکنیم نسبت به آنها، آنها به فکر ما هستند، این حق شهید است!
پرسش: «فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بَر»[21] چه میشود؟
پاسخ: این نسبی است، نه نفسی! اما این بِرّ باید باشد یا نه؟ «فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بَر» تا اینکه انسان شهید بشود که «یَنْظُرَ إِلَی وَجْهِ اللَّه»،[22] اما اصل دین باید باشد تا مسئله توحید و «نظر إلی وجه الله» باید باشد؟! اگر ـ خدای ناکرده ـ در جریان خندق اصل دین نمانده بود، دیگر «فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بَر» ما نداشتیم! «یَنْظُرَ إِلَی وَجْهِ اللَّه» ما نداشتیم! اگر اصل دین باشد، بله درجات و مراتبی هست، در این درجات و مراتب «فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بَر» هست، حتی اینکه «یَنْظُرَ إِلَی وَجْهِ اللَّه» که کار شهید است؛ اما در محدوده و در زیر خیمه دین! مرحوم کاشف الغطاء را خدا غریق رحمت کند! در آن کتاب بزرگ فقهی خود دارد که به هر حال نماز ستون دین است؛ اما ستون یک خیمه میخواهد یا نمیخواهد؟ جهاد خیمه است! ستون را برای چه میخواهید؟ اصل خیمه است و ستون در خدمت خیمه است! فرمایش ایشان این است که اینکه کافر را سر جای خودش مینشاند، خیمه دین است؛ زیر این خیمه یک ستون میخواهد؟ بله نماز ستون دین است، اینطور نیست که حالا نماز اصل دین باشد، نماز برای این است که دین را نگه بدارد؛ آنچه دین را نگه میدارد مسئله جهاد است.[23]
هر جا راه هست هدایت میخواهد! در جریان دنیا هدایت است و اعمال دین، احکام شرعی و امثال آن؛ حالا وقتی رفتند وارد صحنه قیامت شدند، صحنهای که انسان هیچ سابقه ندارد در آنجا، مخصوصاً در «ساهره» قیامت که ﴿إِنَّ الأوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾؛[24] کجا باید برود این؟ جای این کجاست؟ فرمود ما راهنمایی میکنیم و فرشتهها را میفرستیم! عدّهای هستند وقتی میخواهند رحلت بکنند فرشتهها در خدمتشان هستند و سلام عرض میکنند: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾،[25] اینها را راهنمایی میکنند!
پرسش: ﴿قُتِلُوا﴾ به معنای مقاتله نیست؟
پاسخ: ﴿قُتِلُوا﴾ جنگ و جهاد است.
پرسش: نه کشته شدن! بلکه به معنای اصل مقاتله.
پاسخ: بسیار خب! چه شهید بشوند و چه پیروز بشوند، اینها حکمشان همین است.
پرسش: چرا ﴿سَیَهْدِیهِمْ﴾؟ اگر بماند ﴿سَیَهْدِیهِمْ﴾!
پاسخ: اگر نماند این است، اگر بماند که در دنیاست و مسئله ﴿سَیَهْدِیهِمْ﴾ قبل بیان شده است. فرمود: ﴿وَ أَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾ که هدایتشان میکند؛ اما اینها که فرمود: ﴿فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّاً بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذلِکَ﴾؛ تا اینکه بیگانهها اسلحهها را زمین بگذارند، بعد فرمود: ﴿وَ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾؛ اگر خدا هم بخواهد دین را رایگان حفظ بکند میتواند آنها را از بین ببرد، ﴿وَ لکِن لِیَبْلُوَا بَعْضَکُم بِبَعْضٍ﴾. بعد فرمود: ﴿وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ﴾؛ اینهایی که شربت شهادت نوشیدند، اینها که شربت شهادت نوشیدند پنج ـ شش کار دارند که همه را ما انجام میدهیم؛ تکتک کارهای اینها! آن بند پوتینی که دادند، آن تفنگی که برای دیگری درست کردند، آن ساچمهای که به دیگری دادند، آن خمپارهای که به دیگری دادند، ﴿وَ لاَ یُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَ لاَ کَبِیرَةً﴾، آن تکّه نانی که دادند، آبی دادند! ﴿وَ لاَ یَقْطَعُونَ وَادِیاً﴾، آن خشمی که اِعمال کردند و دشمن را ترساندند ما آن را نوشتیم! آن لبخندی را که زدند و دوستانشان را خوشحال کردند ما آن را نوشتیم! اگر دشمن را ترساندند ما نوشتیم، دوست را خوشحال کردند ما نوشتیم، یک شربت یا آبی را به دوستانشان دادند ما نوشتیم، پوتین دیگری را بستند ما نوشتیم، یک قدمی برداشتند ﴿وَ لاَ یَقْطَعُونَ وَادِیاً﴾ که ﴿لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ﴾[26] ما آن را نوشتیم، همه را نوشتیم! این زیر مجموعه ﴿فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾ که جمع مضاف است؛ بعد حالا تمام این کارها را کردند، از این به بعد تازه وارد صحنه ناآشنا شدند که زنده هستند، کار و زندگی دارند، مرفّه باید باشند، چه کسی اینها را تأمین میکند؟ ﴿سَیَهْدِیهِمْ﴾؛ تمام شئون بعد از مرگشان را ما هدایت میکنیم و شأن اینها را ما اصلاح میکنیم! اینها هر چه میخواهند ما به اینها میدهیم؛ اینها از ما میخواهند که فلان شخص کجاست؟ ما به او میگوییم! ممکن است دیگری نداند که فلان شخص در چه راهی است و در کجای سنگر افتاده است، ولی ما به او میگوییم. این ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾، اینطور نیست که اینها استبشار بکنند و خدا بفرماید اینها از ما مژده بخواهند و ما حرف نمیزنیم، اینطور نیست! آنها از ما مژده میخواهند و ما هم مژده میدهیم؛ آنها از ما مژده میخواهند که راهیان ما، سنگربانان ما و مدافعان ما الآن کجا هستند؟ ما میگوییم فلانکس شهید شد، فلانکس پیروز شد، فلانکس زخمی است، فلانکس بیمارستان است، این راه را دارند میروند، ما تمام جزئیات را به اینها میگوییم، آنها استبشار میکنند. اینجا هم فرمود: ﴿سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بَالَهُمْ﴾، بعد هم وارد بهشتشان میکنند و جاهای آنها را هم نشان میدهند. مگر آدم وارد یک عالَم ناآشنا بشود میداند جایش کجاست؟! در هر حال کسی باید راهنمایی بکنند! آن فرشتگانی که میگویند: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾ برای همین میفرستند، این برای آخرت آنهاست. بعد فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ﴾؛ منتها شما یک قدم بردارید ذات اقدس الهی ده قدم به شما کمک میکند و موقعیت شما را هم تثبیت میکند! اینکه شما را از ترس نجات میدهد و رُعب شما را در دلهای دشمنان القا میکند، این از برکات وعدههای ذات اقدس الهی است. فرمود اما کسانی که کافرانه زندگی میکنند، مرگ بر آنها! این مرگ بر آنها نفرین الهی نیست، این قضا و قدر الهی است: ﴿فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾؛ کارهایشان را گمراه میکند، خیلی از موارد نقشه میکشند و به مقصد نمیرسند، این به معنی ضلالت عمل است! چرا ﴿فَتَعْساً لَهُمْ﴾ مرگ بر اینها؟! یک؛ چرا کارهای اینها بینتیجه است، دو؛ برای اینکه ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ﴾، ما این ﴿مَا أَنزَلَ اللَّهُ﴾ را اصل چهارم قرار دادیم؛ باطل برای ما نیست، مَشوب به باطل برای ما نیست؛ حق محدود، آن هم در محدوده خودش برای ماست، نه حق مطلق! ما فعلاً با جهان کار داریم و جهان را حق مطلق اداره میکند که آن حق نسخناپذیر است و آن حقی است که قرآن و اهل بیت آوردند ﴿وَ هُوَ الْحَقُّ﴾،[27] فرمود ما چنین چیزی آوردیم، اینها ﴿کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ﴾؛ بدشان میآید.
اینجا فرمود: ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ﴾ این برهان حق است و اگر به دنبال حسّ و تجربه هم هستند ببینند که ما همه آنها را خاک کردیم، جهان با حق میماند ولو با کم! الآن کلّ جهان را چهار ـ پنج نفر دارند اداره میکنند! کلّ جهان را! آنهایی هم که کمونیست هستند این بخشهای انسانی دین را گرفتند، وگرنه خودشان که مسئله عدل را و امثال عدل را متوجه نمیشدند! دیدند دین یک سلسله اخلاقیاتی دارد، یک سلسله حقوقی دارد، یک سلسله اعمال و عدالتهایی دارد، اینها را گرفتند و آن جنبههای الهی را ـ متأسفانه ـ کنار گذاشتند؛ وگرنه همین کمونیستها و امثال آنها اگر دم از رعایت حقوق مستضعف میزنند، اینها را از جای دیگر که نگرفتند! اساس سلطنت هم این بود که ﴿إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾،[28] چه در سوره مبارکهٴ «انفال» چه در سوره مبارکهٴ «آل عمران»، این بخشها را بیان کرد که دلها به دست ماست! آن آیه معروف در آیه 63 سوره «انفال» هست که فرمود: ﴿وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعاً مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾، اما آنکه در سوره مبارکه «آل عمران» هست آیه 103 این است که فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ﴾؛ این دشمنی را به دوستی تبدیل کرد، اینکه با مال حل نمیشود! مگر دل، آن کینه، آن عداوت و آن بغضا با مال مسئله حلّ میشود؟! ﴿فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ﴾، این لبهٴ ریزش بودید! شما این نهرهایی را که در دامنه کوه و غیر کوه هست میبینید، این نهرها که میآیند وقتی سیل یا غیر سیل باشد و آب تُند داشته باشد، بخشی از آن آببُرد است؛ آببُرد یعنی این دیوارهها را آب میبرد و آن لبهٴ این نهر که در دسترس آب نیست میماند و این زیرش خالی است؛ اگر کسی روی این لبه پا بگذارد، چون زیرش را آب بُرده چیزی نمیماند، این را میگویند: ﴿شَفَا حُفْرَةٍ﴾، مشابه این گاهی در شنزارهاست و گاهی هم در رودخانههاست؛ اگر کسی نداند و اشتباهاً پا را روی این لبه بگذارد سقوط میکند، چون زیرش خالی است، این را میگویند: ﴿شَفَا﴾ یعنی لبهٴ حفره است. گاهی یک دیوارهای شنی است که بادها این شنها را میبرد، چون در دسترس آن باد نیست آن لبهٴ نازکش میماند، اگر کسی روی لبه پا بگذارد میافتد. در بخشهای نهر هم همینطور است، گاهی این بارانهای سیلی دو طرف دیوارهای اطراف این نهر را میبرد و آنجای هم که در دسترس آب نیست یک چند سانتی بالا میماند، اگر کسی نمیداند همان که آنجا پا بگذارد میافتد، این را میگویند ﴿شَفَا حُفْرَةٍ﴾، فرمود شما آنجا در لبهٴ آتش بودید و ما شما را نجات دادیم! پس طبق آنکه در سوره مبارکه «انفال» هست و آنکه در سوره مبارکه «آل عمران» است، فرمود ما در دلهای شما اثر کردیم؛ امروز هم همین کار را میکنیم، ما که عوض نشدیم و فیض ما هم که عوض نشده است، اگر بخواهید پایدار باشید راه همین است.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره محمد, آیه2.
[2]. سوره نساء، آیه31.
[3]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج8، ص307.
[4]. سوره محمّد، آیه5.
[5]. سوره انفال، آیه12.
[6]. سوره انفال، آیه67.
[7]. سوره ملک، آیه15.
[8]. سوره عنکبوت، آیه17.
[9]. سوره حاقّه, آیه7.
[10]. مستدرک الوسائل، ج14، ص62؛ «... ثُمَّ أَخَذَ الْمِعْوَلَ وَ عَادَ إِلَی الْعَیْنِ فَاقْبَلَ یَضْرِبُ فِیهَا وَ جَعَلَ یُهَمْهِمُ فَانْثَالَتْ کَأَنَّهَا عُنُقُ جَزُورٍ فَخَرَجَ مُسْرِعاً وَ قَالَ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا صَدَقَةٌ عَلَیَّ بِدَوَاةٍ وَ صَحِیفَةٍ قَالَ فَعَجَّلْتُ بِهِمَا إِلَیْهِ فَکَتَبَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا مَا تَصَدَّقَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ تَصَدَّقَ بِالضَّیْعَتَیْنِ الْمَعْرُوفَتَیْنِ بِعَیْنِ أَبِی نَیْزَرَ وَ الْبَغُیْبِغَةِ عَلَی فُقَرَاءِ أَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ لِیَقِیَ اللَّهُ بِهِمَا وَجْهَهُ حَرَّ النَّارِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَا تُبَاعَا وَ لَا تُوهَبَا حَتَّی یَرِثَهُمَا اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ إِلَّا أَنْ یَحْتَاجَ إِلَیْهِمَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَهُمَا طِلْقٌ لَهُمَا وَ لَیْسَ لِأَحَدٍ غَیْرِهِمَا قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ هِشَامٍ فَرَکِبَ الْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلَامْ دَیْنٌ فَحَمَلَ إِلَیْهِ مُعَاوِیَةُ بِعَیْنِ أَبِی نَیْزَرَ مِائَتَیْ أَلْفِ دِینَارٍ فَأَبَی أَنْ یَبِیعَ وَ قَالَ إِنَّمَا تَصَدَّقَ بِهَا أَبِی لِیَقِیَ اللَّهُ بِهَا وَجْهَهُ حَرَّ النَّارِ وَ لَسْتُ بَائِعَهُمَا بِشَیْء».
[11]. سوره توبه, آیه7.
[12]. سوره نساء, آیات71 و 102.
[13]. سوره محمد, آیه2.
[14]. سوره توبه, آیه121.
[15]. سوره آل عمران, آیه169.
[16]. سوره بقره, آیه154.
[17]. سوره آل عمران, آیه170.
[18]. سوره آل عمران, آیه170.
[19]. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج4، ص86.
[20]. کنز الفوائد، ج1، ص297.
[21]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص348.
[22]. وسائل الشیعة، ج15، ص16؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لِلشَّهِیدِ سَبْعُ خِصَالٍ مِنَ اللَّهِ أَوَّلَ قَطْرَةٍ مِنْ دَمِهِ مَغْفُورٌ لَهُ کُلُّ ذَنْبٍ وَ الثَّانِیَةُ یَقَعُ رَأْسُهُ فِی حَجْرِ زَوْجَتَیْهِ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ وَ تَمْسَحَانِ الْغُبَارَ عَنْ وَجْهِهِ وَ تَقُولَانِ مَرْحَباً بِکَ وَ یَقُولُ هُوَ مِثْلَ ذَلِکَ لَهُمَا وَ الثَّالِثَةُ یُکْسَی مِنْ کِسْوَةِ الْجَنَّةِ وَ الرَّابِعَةُ تَبْتَدِرُهُ خَزَنَةُ الْجَنَّةِ بِکُلِّ رِیحٍ طَیِّبَةٍ أَیُّهُمْ یَأْخُذُهُ مَعَهُ وَ الْخَامِسَةُ أَنْ یُرَی مَنْزِلَهُ وَ السَّادِسَةُ یُقَالُ لِرُوحِهِ اسْرَحْ فِی الْجَنَّةِ حَیْثُ شِئْتَ وَ السَّابِعَةُ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی وَجْهِ اللَّهِ وَ إِنَّهَا لَرَاحَةٌ لِکُلِّ نَبِیٍّ وَ شَهِیدٍ».
[23]. کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء(ط ـ الحدیثة)، ج4، ص293؛ «الجهاد أفضل الأعمال بعد العقائد الإسلامیّة و الإیمانیّة حتّی من الصلوات الیومیّة و إن کان لها فی نفسها مَزید فَضلٍ علیه لکنّهُ أفضل بحسب الجِهات الخارجیّة؛ لأنّ ...».
[24]. سوره واقعه، آیات49 و50.
[25]. سوره زمر، آیه73.
[26]. سوره فتح، آیه29.
[27]. سوره محمّد، آیه2.
[28]. سوره نمل، آیه34.