أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿أَنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ کُبِتُوا کَمَا کُبِتَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ قَدْ أَنزَلْنَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَ لِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُهِینٌ (۵) یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا أَحْصَاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ (۶) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلاّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لاَ خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لاَ أَدْنَی مِن ذلِکَ وَ لاَ أَکْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ (۷)﴾
سوره مبارکه «مجادله» که در مدینه نازل شد، مصدّر به یک داستان فقهی است. در صدر این سوره مسائل کلامی را همراه با مسائل فقهی یاد کردند. فرمودند ذات اقدس الهی همان طوری که «بکلّ شیء سمیع» است، بعضی از چیزها را میشنود، بعضی از چیزها را نمیشنود. ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ﴾[1] است، بعضی از چیزها را نگاه میکند، بعضی از چیزها را نگه نمیکند؛ یعنی همان طوری که در ادبیات محاوره ما، ما میگوییم فلان شخص به حرف ما گوش میدهد یا گوش نمیدهد؛ یا به ما نگاه میکند، یا به ما نگاه نمیکند؛ یعنی توجه خاص ندارد، خدای سبحان هم همین دو نگاه را دارد، یک نگاه عمومی است که ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ﴾ است که در سوره مبارکه «یونس» فرمود هر کاری که میخواهید بکنید، همین که میخواهید وارد بشوید: ﴿وَ لاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ﴾؛[2] همین که میخواهید وارد بشوید در مشهد ما و محضر ما هستید. همین خدا درباره عدهای میفرماید: ﴿لاَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ﴾، ﴿لاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ﴾، خدا یک عده را نگاه نمیکند. همین معنا در ادبیات عرفی ما درباره خود ما هم صادق است میگوییم فلان کس نگاهی به ما نمیکند یا فلان کس حرف ما را گوش نمیدهد.
یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است در نهج البلاغه، فرمود من مبتلا شدم به افرادی که اینها گوش دارند ولی نمیشنوند، چشم دارند ولی نمیبینند. اینکه گوش دارند و حرف مرا نمیشنوند یا چشم دارند و مرا نمیبینند؛ یعنی توجه نمیکنند. در خطبه 97 به افرادی که حرفهای حضرت را اطاعت نمیکنند، فرمود: «أَیُّهَا الْقَوْمُ الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ»؛ شما در این مجلس هستید ولی عقل شما اینجا با من نیست. «الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ الْمُبْتَلَی بِهِمْ أُمَرَاؤُهُمْ صَاحِبُکُمْ یُطِیعُ اللَّهَ وَ أَنْتُمْ تَعْصُونَهُ وَ صَاحِبُ أَهْلِ الشَّامِ یَعْصِی اللَّهَ وَ هُمْ یُطِیعُونَهُ»؛ من مطیع خدا هستم و شما حرف مرا گوش نمیدهید. معاویه عصیان میکند حکم خدا را آنها حرفش را گوش میدهند. بعد فرمود: «لَوَدِدْتُ وَ اللَّهِ أَنَّ مُعَاوِیَةَ صَارَفَنِی بِکُمْ صَرْفَ الدِّینَارِ بِالدِّرْهَمِ فَأَخَذَ مِنِّی عَشَرَةَ مِنْکُمْ وَ أَعْطَانِی رَجُلًا مِنْهُمْ»؛ من حاضرم یک معامله صرّافی بکنم ده نفر از افرادی که تحت فرمان من هستند بدهم یک نفر از آنها را بگیرم، آنها حرف رهبرشان را گوش میدهند.
بعد فرمود: «یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ مُنِیتُ مِنْکُمْ بِثَلَاثٍ وَ اثْنَتَیْنِ»؛ من به سه امر، یک؛ و به دو امر، دو؛ مبتلا شدم به وسیله شما. «صُمٌّ ذَوُو أَسْمَاعٍ»؛ گوش دارید همه حرفها را میشنوید اما کَر هستید. «صُمٌّ ذَوُو أَسْمَاعٍ وَ بُکْمٌ ذَوُو کَلَامٍ»؛ خیلی حرف میزنید؛ اما آن حرفی که باید بزنید نمیزنید. «وَ عُمْیٌ ذَوُو أَبْصَارٍ»؛ چشم دارید ولی آنکه باید ببینید را نمیبینید. این ترجمه همان آیات قرآن کریم است که ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾، ﴿لاَ یَرْجِعُونَ﴾ یعنی از نظر آثار ظاهری درک میکنند، میشنوند میبینند، ولی ترتیب اثر نمیدهند. قرآن کریم در این بخش هم آیات فراوانی دارد که اینها آنچه را که باید بشنوند و درک بکنند درک میکنند، ولی ترتیب اثر نمیدهند. ملاحظه بفرمایید در سوره مبارکه «اعراف» از آیه 175 به بعد این قصّه را دارد: ﴿وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ﴾، بعد میفرماید مَثل اینها ﴿کَمَثَلِ الْکَلْبِ﴾ است ﴿إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا﴾،[3] بعد میفرماید جهنم برای اینها آماده است، چرا؟ چون ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا﴾،[4] این ﴿لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا﴾، یعنی نمیفهمند؟ اگر کسی نفهمد که حجت بر او تمام نیست! در بخشهایی از قرآن کریم فرمود: ﴿لِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾،[5] آن کسی که متوجه نشد و نفهمید که حجت خدا بر او تمام نیست. یک نفهمیدن است که بد نیست ما هم مکلّف نیستیم؛ نظیر اینکه فرمود: ﴿وَ إِن مِن شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسبیحَهُم﴾[6] ما مکلّف به فهمیدن صدای حیوانات و سنگها و آسمان و زمین نیستیم. فرمود شما متوجه نمیشوید. عدهای که ذات اقدس الهی به اینها عطا کرده است مثل داود، سلیمان(سلام الله علیهما) و دیگران که گفتند: ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ﴾،[7] میفهمند این پرندهها چگونه ضجّه میزنند، چگونه ناله میکنند، چگونه تسبیح میکنند. ﴿یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾،[8] تسبیح و رکوع و سجود و شرکت کوهها و سلسله جبال را داود (سلام الله علیه) میفهمد. ما مأمور نیستیم، مذموم هم نیستیم. این یک سلسله «لا تفقهون» است؛ اما یک سلسله حرفهای عادی است که فرمود: «أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَی قَدْرِ عُقُولِهِم»، اینها که معارف عقلی را برای مردم تعیین نمیکردند. همین احکام ظاهری را میگفتند. اگر خواصّی پیدا میشد، برای آنها اسرار عالم و مطالب دقیق را ذکر میکردند و گرنه فرمود ما اصلاً مأموریم که با مردم با زبان عادی حرف بزنیم: «أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَی قَدْرِ عُقُولِهِم».[9]
مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) این را از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند که «مَا کَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ الْعِبَادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ»؛[10] فرمود در تمام مدت عمر، وجود مبارک پیغمبر به اندازه عقل خودش با هیچ کس حرف نزد. در شرح این حدیث مرحوم صدر المتألهین گفت اهل بیت مستثنا هستند با کنه عقل خودش با اینها سخن میگفت اینها میفهمیدند. بعدها مرحوم مجلسی اوّل بعد از او مرحوم مجلسی دوم اینها آمدند اهل بیت را استثنا کردند که «مَا کَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ الْعِبَادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ». با مردم به زبان عادی حرف میزدند. اینکه میفرماید در این آیه 179 سوره مبارکه «اعراف»: ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها﴾ یعنی اینها مطالب عرشی و ﴿دَنا فَتَدَلَّی﴾[11] و اینها را میگفتند و مردم نمیفهمیدند؟ یا همین حلال و حرام را میگفتند و اینها نمیفهمیدند؟ یعنی نمیخواستند که بفهمند! اگر نمیفهمیدند که حجت بر اینها تمام نبود. ﴿وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها﴾؛ چشم دارند ولی نمیبینند. چه چیزی را نمیبینند؟ آن مراکز صحیح را نمیبینند مراکز فساد را میبینند. ﴿وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ﴾؛ بعد فرمود این کار را انجام بدهید، ﴿وَ لِلّهِ الأسْماءُ الْحُسْنَی﴾[12] آیات بعدی هم درباره مذمت اینهاست. اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود من مبتلا شدم به افرادی که حرفهای مرا خوب میفهمند؛ اما کَر هستند، نمیشنوند، جوابی برای گفتن ندارند؛ این معنایش این است که اینها میفهمند و عمل نمیکنند. آنهایی هم که در سوره مبارکه «هود» آیه 91 گفتند: ﴿یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیراً مِمَّا تَقُولُ﴾؛[13] خیلی از حرفهایت را ما نمیفهمیم، مگر آن معارف بلند عقلی را حضرت شعیب برای آنها گفت؟ میگفت دزدی نکنید، همین! قسمت مهم مشکلات قوم هود، همین بود که میگفتند کمفروشی نکنید! چند جای قرآن کریم وقتی قصّه حضرت شعیب را نقل میکند، فرمود: ﴿وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ﴾،[14] همین! قسمت مهم فرمایشات شعیب این بود که کمفروشی ممنوع، گرانفروشی ممنوع، بانک ربوی ممنوع، اینها گوش نمیدادند. اینها که میگفتند: ﴿ما نَفْقَهُ﴾ حالا این مگر برهان صدّیقین[15] نقل میکرد؟ حرف فیلسوف را نقل میکرد؟ همینها را نقل میکرد. دزدی نکنید، مال مردم را نخورید، گرانفروشی نکنید، احتکار نکنید، اختلاس نکنید، رومیزی و زیرمیزی نگیرید، همینها! آنها میگفتند ما نمیفهمیم که چه میگویی!
غرض این است که انبیا نیامدند برای توده مردم آن معارف عرشی را بیان کنند. آنکه جامعه را اصلاح میکند همین است. جامعهای که بر مدار عقل و عدل حرکت کند، نه بیراهه برود و نه راه کسی را ببندد جامعه سعادتمندی است. حالا شما میخواهید حرفهای بوعلی و فارابی و اینها را بگویید، اینها که از کسی توقع ندارند، انبیا هم نیامدند این حرفهای را برای همه مردم بگویند. ذیل همین ﴿ن وَ الْقَلَمِ﴾[16] که قبلاً هم به عرض شما رسید در تفسیر روایی آمده،[17] خدمت حضرت میرسیدند عرض میکردند این ﴿ن وَ الْقَلَمِ﴾ چیست؟ میفرمود که ﴿ن﴾، نهر است وقتی که ﴿ن وَ الْقَلَمِ﴾ را بخواهد معنا کند، به خواص اصحاب میگوید نهر است. به افراد عادی میگوید قلم، قلم است؛ نون مرکّب است اینهاست! این طور نیست که همه اسرار را برای مردم بخواهند بگویند تا بگویند ما نمیفهمیم که چه میگویی! فرمایشات مهم حضرت شعیب همین بود؛ گرانفروشی نکنید، کمفروشی نکنید، مال مردم را نگیرید «یا قوم، یا قوم، یا قوم» همه همین بود. آنها میگفتند: ﴿أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَن نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا﴾،[18] فرمود: «یا قوم» این حرفها سعادت دنیا و آخرت شماست. شما میخواهید دنیایتان آرام باشد امنیت داشته باشید امانت داشته باشید، راهش همین است. اینها میگفتند ما نمیفهمیم که شما چه میگویید! این داشت شبهه ابن کمونه[19] را میگفت؟ حرفهای برهان صدیقین را میگفت؟ استصحاب تعلیقی و تنجیزی را میگفت؟ نه همین را میگفت که مال مردم را رعایت کنید و اینها میگفتند ما نمیفهمیم!
در بخشهای دیگر هم همین طور است؛ در سوره مبارکه «انفال» که ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ﴾ کذا، درباره همینهایی است که ﴿وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ﴾؛[20] اینها میگویند ما نشنیدیم، چه چیزی را نشنیدیم؟ اگر ـ معاذالله ـ حجت بر اینها تمام نشود که خدا تهدید به جهنم نمیکند. هیچ دیوانهای جهنم نمیرود، الآن خیلی از کفّار هستند که در دورترین منطقه چین، یا ژاپن یا شوروی سابق، اینها هستند کفّار مستضعفاند اینها که جهنم نمیروند. البته بهشت رفتنِ اینها فیض الهی اینها ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾[21] هستند. بعضی از دوستان ما میگفتند اوّل انقلاب ما سفری به چین کردیم، منقطهای از روستاهای دوردست چین اینها مسلمان بودند، چون اوّل انقلاب بود و نام مبارک امام شرق و غرب عالم را گرفته، اهالی آن روستا فهمیدند که ما از طرف امام آمدیم زن و بچه اینها آمدند، تنها اثر دینی آنها همین «لا اله الا الله» بود اصلاً نماز را نشنیدند که چیست! سالیانی است که کمونیست آنجا حاکم است. قرآن که ممنوع است، روایات ممنوع است، اهل بیت ممنوع است، پیغمبر ممنوع است فقط همین که ما را دیدند، میگفتند: «لا اله الا الله، لا اله الا الله». غیر از «لا اله الا الله» را نشنیدند اصلاً، این گونه از کفّار مستضعف را که خدا جهنم نمیبرد، دسترسی ندارند اینها.
خدا مرحوم آیت الله ملکوتی را غریق رحمت کند! خدا آیت الله مروّج را رحمت کند! امام جمعه اردبیل بود و آن امام جمعه تبریز. اوّل انقلاب هنوز شوروی فروپاشی نشده، شما آن وقت اگر نقشه جهان را میدیدید بخش وسیعی از آسیا و بخش وسیعی از اروپا برای اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بود. یک قدَری بود. یک صفحه قرآن را اگر در جایی پیدا میکردند مثل یک خروار هروئین بود، مرگ قطعی بود. وقتی انقلاب شد و به برکت خون شهدا نماز جمعه شد و این بزرگان نماز جمعه را به زبان آذری ایراد میکردند، از همان جا آمدند گفتند که آقای مروّج و آقای ملکوتی برای ما مثل کلینی و صدوق شدند دسترسی به کافی نداشتیم دسترسی به من لا یحضر نداشتیم. وقتی که آقای ملکوتی سخنرانی میکرد میگفتیم ملکوتی این طور گفت، مروّج این گونه گفت، بعد از هفتاد سال! اینها شدند کلینی و صدوق برای آنها. اینها هم اصرار داشتند که حشر اینها با اولیای الهی که خطبه را به زبان آذری بخوانند زبان مشترک بخوانند که آنها هم بفهمند، این گونه از کفار را که خدا جهنم نمیبرد.
بنابراین اینکه اصرار قرآن دارد اینها نمیشنوند؛ یعنی ترتیب اثر نمیدهند و گرنه شما حالا براهینی که وجود مبارک شعیب اقامه کرده باشد که بحثهای دقیق حوزوی یا دانشگاهی باشد، نبود. همین طور «یا قوم، یا قوم، یا قوم» ﴿لاَ تَنْقُصُوا الْمِکْیَالَ وَ الْمِیزَانَ﴾؛ کمفروشی نکنید، گرانفروشی نکنید، احتکار نکنید، همینهاست. آنها میگفتند: ﴿مَا نَفْقَهُ کَثِیراً مِمَّا تَقُولُ﴾.
بنابراین اینکه در قرآن دارد اینها نمیشنوند؛ یعنی ترتیب اثر عملی نمیدهند و گرنه اینها میشنوند و کاملاً درک میکنند. البته بعدها فرمود: ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾،[22] ما دیگر توفیق فهم آن مازاد را از اینها گرفتیم بعد حالا اینها بیایند معارف را بفهمند نیست، چون ما خیلی از این سفرهها را برای اینها پهن کردیم اینها پس زدند. بعد ما توفیق را از اینها گرفتیم. قبلاً هم ملاحظه فرمودید که ذات اقدس الهی اضلال کیفری دارد، یک؛ و اضلال کیفری هم امر وجودی نیست امر عدمی است، دو؛ فرمود: ﴿یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ﴾،[23] ﴿وَ مَا یُضِلُّ بِهِ إِلاّ الْفَاسِقِینَ﴾،[24] هدایت پاداشی امر وجودی است؛ یعنی شرح صدر میدهد، توفیق میدهد، داشتن شاگرد خوب، استاد خوب، رفیق خوب، امکانات خوب، پدر خوب، مادر خوب، همبحث خوب، همدرس خوب، همه اینها توفیقات الهی است. کسی را که خدا بخواهد بپروراند، یک همحجره خوبی، یک همبحث خوبی، یک دوست خوبی به او نصیب میکند تا کمکم کمکم بالا بیاید. داشتن استاد خوب، شاگرد خوب، همحجره خوب، از بهترین توفیقاتی است که خدا میخواهد کسی را بپروراند. اینها برای آنهاست. گرایش قلبی که او میلش به این سمت باشد، این ﴿یَهْدِی مَن یَشَاءُ﴾ و اگر ـ خدای ناکرده ـ کسی بیراهه رفت، چند بار ذات اقدس الهی فیض را در اختیارش میگذارد اگر او پس زد، از این به بعد ﴿یُضِلُّ مَن یَشَاءُ﴾. این ﴿یُضِلُّ مَن یَشَاءُ﴾ که اضلال کیفری است، اضلال ابتدایی نیست، چون ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾[25] است، ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنَّاسِ﴾؛[26] هیچ کس را خدا گمراه نمیکند. اما اگر کسی عالماً عامداً چندین بار فیض الهی را پس زد، از این به بعد ﴿یُضِلُّ مَن یَشَاءُ﴾. این ﴿یُضِلُّ مَن یَشَاءُ﴾ یعنی چه؟ یعنی کسی را گمراه میکند؟ این اضلال کیفری امر وجودی نیست امر عدمی است؛ یعنی آن فضل و فیضی را که قبلاً به او میدادیم حالا گرفتیم. این آغاز سوره مبارکه «فاطر» از امّهات این مسائل است، فرمود: ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ﴾؛ فرمود دری را که خدا از رحمت باز بکند، هیچ کسی نمیتواند ببندد. دری را که رحمت باز نکند، نه درِ عذاب را باز کند، ﴿وَ مَا یُمْسِکْ﴾؛ ندهد، این ندادن امر وجودی نیست؛ نه چیزی به عنوان ضلالت میدهد، آن فیض را میگیرد، آن شخص را به حال خود رها میکند، او میافتد. این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بارها عرض میکرد: «وَ لَا تَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَدا»،[27] همین است. همه ما در حدّ آن کودک نوزاد هستیم، یک لحظه او را رها کنند میافتد. یک لحظه ما را به حالمان رها کنند میبینید که یک حرف بد از زبان ما در میآید، بعد دهها بار باید عذرخواهی بکنیم، «وَ لَا تَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَدا». فرمود ما اگر چندین بار درِ رحمت را باز بکنیم این بیاعتنایی بکند او را به حال خودش رها میکنیم، ﴿وَ مَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾؛ ما چیزی به نام ضلالت نمیدهیم، رحمت خود را به او نمیدهیم.
بنابراین این بخشهایی هم که ذات اقدس الهی درباره آنها فرمود، اینها عمداً میفهمیدند و اگر کسی عالماً عامداً به حرفهای خدا اعتنایی نکند، از آن به بعد یک توفیق فهم را میگیرد این را به حال خودش رها میکند. این بخش مربوط به آن مسئله دو قسم سمع داشتن، دو قسم بصر داشتن، دو قسم کلام داشتن و مانند آن.
اما درباره این بخشهای میانی سوره مبارکه «مجادله» که فرمود: ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلاّ هُوَ رَابِعُهُمْ﴾، در سوره مبارکه «کهف» این تقریباً خیلی مبسوط هم بحث شد که فرق است بین سوره مبارکه «کهف» با سوره مبارکه «مجادله». در سوره «کهف» فرمود سگ اصحاب کهف با آنها بود، آیه 22 سوره مبارکه «کهف» این بود: ﴿سَیَقُولُونَ ثَلاَثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾، گفتند اصحاب کهف سه نفر بودند چهارمی آنها سگشان بود. ﴿یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَ یَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾، که برخی خیال میکردند ـ معاذالله ـ جریان سوره «کهف» با سوره «مجادله» یکی است؛ یعنی وقتی که ناجنس را با جنس میخواهند بشمرند، این ناجنس در ردیف آنها قرار نمیگیرد. اگر سه نفرند سگ، چهارمی سه نفر است، نه چهارمی چهار نفر. این درست است، چون ناجنس است. اما همان وقت بحث شد که سوره مبارکه «مجادله» حرف جهانی میزند؛ اما در سوره مبارکه «مجادله» فرمود هر چیزی در عالم باشد شما بخواهید جماد را بشمارید، نبات را بشمارید، حیوان را بشمارید، انسان را بشمارید، مَلک را بشمارید، فلک را بشمارید، بهشت را بشمارید، جهنم را بشمارید، هر چه را بشمارید اگر سه تا هستند خدا چهارمی سهتاست. این فرق جامع است خدا اصلاً معادل ندارد. چه چیزی را میخواهید بشمارید؟ آنکه معادل دارد که این طوری حساب کرده، فرمود این کفر است: ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾.[28] آنها خیال کردند که ذات اقدس الهی نظیر «أب» و «إبن» میشود، فرمود آن کفر است. در سوره «مجادله» فرمود: ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی﴾ مطلقا، این نکره در سیاق نفی است؛ از آسمان و زمین، از زمین و آسمان، هر چه را بخواهی بشماری، خدا با آنهاست، ولی تحت عدد در نمیآید. اما سگها را بخواهید بشمری، اگر پنج تا سگ هستند این ششمی، سادس سته است، اگر سه تا سگ هستند این چهارمی اربعه است، نه رابع ثلاثه. این فرق جوهری سوره مبارکه «کهف» که به صورت مبسوط بحث شد با سوره مبارکه «مجادله» است.
پرسش: اطلاق عدد بر خداوند مجازی است؟
پاسخ: عدد ندارد فرمود: «وَاحِدٌ لَا بِعَدَد»،[29]
پرسش: این الفاظ که میگوییم ﴿هُوَ رَابِعُهُمْ﴾ که برای اعداد است.
پاسخ: بله، ﴿هُوَ مَعَهُمْ﴾، ولی این رابع که هست این خامس که هست، «وَاحِدٌ لَا بِعَدَد»، «رابعٌ لا بعدد»، «خامسٌ لا بعدد»، «سادسٌ لا بعدد». این از کلمات نورانی اهل بیت است، مکرّر در مکرّر در همین نهج البلاغه است که «وَاحِدٌ لَا بِعَدَد». این اوّلی و دومی و سومی عددی نیست. ببینید این حرفها جایش در مجلس و عمومی و اینها نیست کتاب عرفانی به دست ما نرسیده از محی الدین یا دیگری، الا اینکه همه آنها گفتند تعلیم این علم برای غیر اوحدی محرَّم است. محرَّم یعنی محرَّم! آدم یک جا میرود بعد پایش میلغزد، یک ایمان قوی میخواهد که بفهمد که نفهمد و حق چیست. ببینید قدری آدم جلوتر میرود دستش باز نیست. ما میگوییم خدا واحد است و «اوّل مَا خَلَقَ الله نُورُ نَبِینَا»[30] است، اهل بیتاند و اینها. یک واحد اگر بخواهد ثانی پیدا کند که جمعاً بشود اثنین، واحدی شبیه او کنار او قرار میگیرد، این واحد بعلاوه این ثانی میشود اثنان. اما وقتی ذات اقدس الهی بخواهد ثانی و ثالث و رابع بکند نه اینکه یکی مثل خودش خلق میکند او بشود ثانی، دو تا مثل خودش خلق میکند بشود ثالث! یک بار جلوه میکند میشود صادر اوّل. دو بار در آینه ظهور میکند میشود صادر ثانی. ببینید ما اگر بخواهیم بگوییم واحد داریم ثانی داریم و ثالث داریم یعنی چه؟ یعنی یک دانه داریم، یک دانه گردو داریم، یک گردوی دیگری میآوریم میشود دو تا. یک گردوی دیگری میآوریم میشود سه تا، اینها شبیه هماند، میشود سه تا. اما این گردو نیست این واحد نیست، این ارض نیست، این سما نیست؛ این خودش واحد است «لا شیء غیره». یک بار در آینه جلوه میکند عکسی نشان میدهد میشود پیغمبر. بار دیگر جلوهای میکند، میشود علی و اولاد علی. این علی و اولاد علی که دومی و سومی و چهارمی و پنجمی هستند، چهارمی و پنجمی او نیستند. شما وقتی در این ایوان آینه حضرت میروید میایستید حداقل صد نفر را میبینید، اینها صد نفر نیستند صد تا عکساند که یک نفر را نشان میدهند. شما وقتی بخواهید بررسی کنید میبینید که «واحدٌ لا شریک له». اینکه در ایوان آینه ایستادید چند نفر است؟ «واحدٌ لا شریک له». اینها چه کسانی هستند؟
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود ٭٭٭ یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد[31]
اینها عکسهای او هستند. دیگر «اوّل مَا خَلَقَ الله نُورُ نَبِینَا» نه این گونه است که الله یکی بود، ـ معاذالله ـ پیغمبر آمد کنار الله، شده دو نفر؛ حضرت امیر آمد شده سه نفر! نیست یعنی نیست! شما هر چه بخواهید بشمارید بیش از یک نفر نیست. شما الآن در ایوان آینه که میایستید هرچه بخواهید بشمارید بیش از یک نفر نیست.
مرحوم صدوق، خدا حشرش را با انبیا و اولیا کند! اینکه به دعای وجود مبارک ولیّ عصر به دنیا آمده، بارها به عرض شما رسید به برکت حضرت عبدالعظیم(سلام الله علیه) بسیاری از افراد سعی میکردند مردههایشان را بیاورند در کنار قبر حضرت عبدالعظیم. ابن بابویه را هم که از بزرگان بود آنجا نزدیک حضرت دفن کردند. مرحوم آقا علی حکیم در همین رساله سبیل الرشاد فی علم المعاد که یک رساله مختصری است در علم معاد، ایشان در اوایل رساله این فرمایش را دارند مرحوم آقا علی حکیم ذنوزی برای دویست سال قبل است. گفت یک باران فراوانی آمد و تندباد آمد و بسیاری از قبور ری فرو ریخت و مردم که میرفتند زیارت بکنند میدیدند جمجمههای سر و استخوانها و اینها کم و بیش پیداست یک طرف نگاه کردند دیدند یک پارچه سفیدی هست. بررسی کردند دیدند کفن سالمی است، قدری جلوتر رفتند دیدند بدن سالمی است. اینها نمیدانستند او کیست! از محققان و کارشناسان آن منطقه بررسی کردند معلوم شد که قبر مرحوم ابن بابویه صاحب من لا یحضره الفقیه است آن وقت مردم تهران دسته دسته به زیارت این بزرگوار آمدند. مرحوم آقا علی میگوید که من آن روزی که میخواستم بروم دیدم که صف بود من صبر کردم که جمعیت قدری کمتر بشود بعد از تقریباً بیست روز خودم مشرّف شدم به زیارت. بین من و او هشتصد سال فاصله است، چون آقا علی دویست سال قبل مُرد و مرحوم ابن بابویه هم هزار سال قبل، گفت بین من و ایشان هشتصد سال فاصله است بدن تازه است، کفن تازه است. این ابن بابویه با این قداست که عمری را در راه دین گذراند، چندین کتاب نوشت که همه این کتابها کتاب قیّم است. این توحید صدوق از قیّمترین کتابهای مرحوم ابن بابویه است. ایشان در بحث عرفان که خدا را میشود مشاهده کرد، دارد: «و الروایات التی روی و الاخبار التی رویت فی رؤیة الله سبحانه و تعالی کلّها عندی صحیحة»[32] همان راهی که حضرت امیر رفت که «مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ»[33] این روایت را از ابی بصیر هم نقل میکند. ابی بصیر کور یعنی کور! مثل زراره و حمران و اینها نبود، یک صحابی کور بود. ابی بصیر کور از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میکند که آیا خدا را در قیامت میشود دید؟ فرمود بله. بعد از چند لحظه فرمود مگر الآن نمیبینی خدا را؟ به ابی بصیر کور میگوید. این به عنایت خود امام صادق است. عرض کرد بله میبینیم. عرض کرد من اجازه دارم این روایت را نقل کنم! فرمود نه، تو برای چه کسی میخواهی نقل کنی؟ ـ خدای ناکرده ـ اینها خیال میکنند که با چشم میشود دید! خدا را با چشم نه در خواب، نه در بیداری، نه در دنیا، نه در برزخ نه در آخرت نمیشود دید، آن محال است. فرمود تو این را برای چه کسی میخواهی نقل کنی؟ اینها را مرحوم صدوق در همین توحید خود نقل میکند. [34]بعد در پایانش میگوید: «و الاخبار التی رویت فی الرؤیة الله سبحانه و تعالی کلها عندی صحیحة»، ولی من میترسم نقل بکنم. من کتاب عرفانی ندیدم که این را مثل رسائل و مکاسب فقه و اصول آزاد هستی درس بگویی! تا یک ایمان قوی و فهم قوی و درک سالم نباشد، این کتاب تدریسش ممنوع است. این مشکل فراوانی دارد حالا ببینید تا آنجا که انسان بخواهد برود پا بلغزد میرویم از آن طرف برمیگردیم. مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در همین کتاب توحید صفحه 434 وقتی که امام زمان یعنی امام رضا؛ آن روز امام زمان حضرت بود، یک جایی تشریف داشته باشد مرکز علم میشود. این عمران صابیء به حضرت عرض کرد که «الا تخبرنی یا سیدی أ هو فی الخلق أو الخلق فیه»؛ خدا در مردم است یا مردم در خدا هستند؟ ما میخواهیم او را بشناسیم چگونه بشناسیم؟ او در ما هست یا نیست؟ «قَالَ الرِّضَا علیه السلام جَلَّ یَا عِمْرَانُ عَنْ ذَلِکَ» اینها که نقیض هم نیستند که بگوییم ارتفاعشان محال است «لَیْسَ هُوَ فِی الْخَلْقِ وَ لَا الْخَلْقُ فِیهِ» نه خدا در خلق است نه خلق در خدا. «تَعَالَی عَنْ ذَلِک» میخواهی بفهمی؟ «سَأُعَلِّمُکَ مَا تَعْرِفُهُ بِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه»؛ این را اوّل مقدمه بیانش امام هشتم فرمود. فرمود شما در برابر آینه که میایستید خودت را میبینی و آینه هم تو را نشان میدهد، آیت توست، عرض کرد بله! فرمود: «أَخْبِرْنِی عَنِ الْمِرْآةِ أَنْتَ فِیهَا أَمْ هِیَ فِیک»؟ او به هر حال تو را نشان میدهد. اگر تو نباشی این صورتی نیست. اما تو در آینه هستی؟ نه. آینه در شماست؟ نه، منظور از آینه این صورت است. وقتی بازار آینهفروشی مطرح است اینکه خرید و فروش میشود، این شیشهای که پشتش جیوه است و قطر دارد و قاب دارد برای خرید و فروش این را میگویند مرآت که اسم آلت است و به وسیله این صورت دیده میشود، آلتِ دیدن صورت است. اما وقتی در عرفان به آن میگویند مرآت، به آن صورت میگویند مرآت که آن وسیله دیدن صاحب صورت است. فرمود این صورتی که شما را نشان میدهد شما در آینه هستید یا آینه در شماست؟ عرض کرد من در آینه هستم نه آینه در من. «أَنْتَ فِیهَا أَمْ هِیَ فِیک» عرض کردم نه من در آینه هستم نه او در من است. «فَإِنْ کَانَ لَیْسَ وَاحِدٌ مِنْکُمَا فِی صَاحِبِهِ فَبِأَیِّ شَیْءٍ اسْتَدْلَلْتَ بِهَا عَلَی نَفْسِک»؛ شما خودت را میبینی، میخواهی سر و صورت را اصلاح کنی، خودت را ببینی، با دیدن این صورت، خودت را میبینی و استدلال میکنی و اصلاح میکنی. این داخل که خبری نیست. هیچ یعنی هیچ! هیچ چیزی در آینه نیست. این نور میخورد به سطح آینه، برمیگردد به این شخص، ما این شخص را در زاویه عطف میبینیم به نحو سالبه کلیه، هیچ چیزی در آینه نیست. این است که حرف سعدی درآمده:
ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست ٭٭٭ برِ عارفان جز خدا هیچ نیست
توان گفتن این با حقایقشناس ٭٭٭ ولی خرده گیرند اهل قیاس
پس این آسمان و زمین کیستند ٭٭٭ بنیآدم و دیو و دد کیستند
آن وقت میگوید:
عظیم است پیش تو دریا به موج ٭٭٭ بلندست خورشید تابان به اوج
همه هر چه هستند از آن کمترند ٭٭٭ که با هستیش نام هستی برند
چه سلطان عزت الم برگشود ٭٭٭ جهان سر به جیب عدم در گشود[35]
در نفخه صور که خدای عزیز ظهور کرد کجا میروند اینها؟ الآن هم چه هستند؟ حالا میبینید که کمکم دارد پا میلغزد! ناچار آدم باید خودش را جمع و جور بکند. حضرت فرمود: «هَلْ تَرَی مِنْ ذَلِکَ الضَّوْءِ فِی الْمِرْآةِ أَکْثَرَ مِمَّا تَرَاهُ فِی عَیْنِکَ قَالَ نَعَمْ» من نور بیشتری میبینم. حضرت فرمود به من نشان بده که چه چیزی را میبینی؟ «فَأَرِنَاهُ فَلَمْ یُحِرْ جَوَابا» «أحارَ، یُحِیرُ»؛ یعنی ردّ الجواب. این جوابی نداشت بدهد. فرمود تو به هر حال خودت را میبینی، هیچ یعنی هیچ! هیچ چیزی در آینه نیست. خلق خدا را نشان میدهند و چیزی نیستند. حالا این را میشود در حوزه درس گفت؟ چقدر روح قوی میخواهد، چقدر روح غنی میخواهد، چقدر روح خاضع میخواهد، چقدر روح مؤمن میخواهد که بفهمد که نمیفهمد و خضوع کند.
غرض این است که این بیانات نورانی ائمه(علیهم السلام) برای همه نیست. شما نگاه کنید در کتابهای فقهی خدا غریق رحمت کند فقها را این کار را کردند بعد از کتاب صلات، سه تا کتاب هست، یک کتاب القرآن است یک کتاب الذکر است یک کتاب الدعا. اینها را قدما در کتاب الصلاة که تمام میشد، این کار را میکردند. کمکم رسید به محقق و امثال محقق و وسائل که شرح روایی کتاب شریف شرایع است، همین کار را کرده؛ یعنی این جلد هفتم وسائل از همین باب دعا و اینها شروع میشود؛ یعنی نماز، نماز مسافر، نماز جماعت، نماز آیات، همه تمام شد. حالا که تمام شد، به دعا و قرآن و ذکر میپردازند. در کتاب ذکر، چند تا روایت است که «لا اله الا الله» گفتن، تکبیر گفتن مستحب است و روایات را ببینید همین جلد هفتم آدم صلوات بفرستد مستحب است، «لا اله الا الله» بگوید مستحب است، اینها را میگویند میگویند میگویند میگویند، تا برسند به افراد خاص. خودشان در دعا صریحاً میگویند: «الله اکبر من کلّ شیء». حالا در این باب 33، یعنی جلد هفت، صفحه191 میبینید به خواص اصحاب رسیدند چه میگویند!
روایت اوّل این است که وجود مبارک امام صادق از صحابی سؤال میکند که «أَیُّ شَیْءٍ اللَّهُ أَکْبَر»، «الله اکبر» یعنی چه؟ آن شاگردش که جمیع بن عمیر است میگوید: «اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ کُلِّ شَیْء». حضرت فرمود: «وَ کَانَ ثَمَّ شَیْءٌ فَیَکُونَ أَکْبَرَ مِنْه»؛ چیزی در عالم هست که خدا از او بزرگتر است؟ «کَانَ ثَمَّ شَیْءٌ فَیَکُونَ أَکْبَرَ مِنْه» این جمیع عرض کرد که «فما هو»؟ پس الله اکبر یعنی چه؟ فرمود بگو: «اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَف». خدا را نمیشود وصف کرد.
روایت دوم که از این غنیتر و قویتر و پربارتر است این روایت دوم را هم باز مرحوم کلینی نقل میکند میگوید که کسی حضور وجود مبارک امام صادق عرض کرد «الله اکبر». حضرت فرمود: «اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَیِّ شَیْء»؛ خدا از چه چیزی بزرگتر است؟ عرض کرد: «من کلّ شیء». «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام حَدَّدْتَه»؛ تو خدا را محدود کردی، برای اینکه اشیایی در عالم هستند خدایی هم هست مرزبندی کردی، اگر در قبال خدا شیئی باشد خدا محدود است. اگر ما یک خط نامتناهی داشتیم در این مسیر دیگر خطی نیست. اگر یک سطح نامتناهی داشتیم در این مسیر دیگر سطحی نیست. اگر ما یک حجم نامتناهی در عالم داشتیم دیگر حجمی نیست، اگر یک موجود نامتناهی داشتیم اگر نامتناهی بود دیگر جا برای غیر نمیگذارد. فرمود تو خدا را محدود کردی، برای اینکه مرز خدا این است، مرز اشیای دیگر این است، این از آنها بزرگتر است. «حَدَّدْتَه». این همان خطبه نورانی حضرت امیر است خطبه اوّل که «مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّه»، محدود میشود. اگر نامتناهی است که دیگر نمیشود تجزیه کرد، نمیشود گفت واحد به عدد است. «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام حَدَّدْتَه فَقَالَ الرَّجُلُ کَیْفَ أَقُول»؛ پس چه بگویم؟ فرمود بگو: «اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَف»؛ نمیشود او را وصف کرد. این حرفها مثل «لا تنقض»[36] نیست که بیاید در حوزه. این حرفیها مختصّ اهل بیت است خاک میخورد، ولی در هر هزار نفر یک دو سه نفری باید پیدا بشوند. این طور است! این ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی﴾ شما تمام تفسیرهای شیعه و سنّی را نگاه کنید؛ ببینید که از حق این آیه برآمدند یا نه؟ چه طور میشود که او اگر ثالث ثلاثه بشود میشود کفر؛ رابع ثلاثه باشد میشود توحید؟ آن هم «من شیء» نه نظیر کلب؛ کلب رابع ثلاثه است؛ اما سگها را که بخواهی بشماری او رابع اربعه است. حیوانات را بشماری رابع اربعه است. اجسام را بشماری رابع اربعه است اشیا را بشماری رابع اربعه است. شما هیچ چیزی نمیتوانی در عالم بشماری که چهار شیء باشد و خدا چهارمی چهارتا باشد، چهارمی سه نفر باشد. اصلاً به عدد در نمیآید. این است که جزء غرر آیاتی است که در مدینه نازل شده و به برکت اهل بیت باید روشن بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره ملک, آیه19.
[2]. سوره یونس، آیه61.
[3]. سوره اعراف، آیات175و176.
[4]. سوره اعراف، آیه179.
[5]. سوره أنعام، آیه149.
[6]. سوره إسراء، آیه44.
[7]. سوره نمل، آیه16.
[8]. سوره سبأ، آیه10.
[9]. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص23.
[10]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص23.
[11]. سوره نجم، آیه8.
[12]. سوره أعراف، آیات179و180.
[13]. سوره هود، آیه91.
[14]. سوره هود، آیه84.
[15]. بُرهان صدّیقین؛ از براهین اثبات وجود خدا است که در آن تلاش میکنند بدون استفاده از مقدمات حسی و تجربی و با بحث از حقیقت هستی، وجود خداوند را اثبات نمایند. گفته شده است در براهین دیگر از غیر حق پی به حق میبرند، اما در این برهان چیزی جز حق، حدّ وسط برهان نیست. عنوان صدّیقین را نخستین بار ابن سینا برای این برهان به کار برده است.
[16]. سوره قلم, آیه1.
[17]. تفسیر نور الثقلین، ج2، ص518.
[18]. سوره هود، آیه87.
[19]. ابن کمونه در توحید ذاتی شبهه نموده و میگوید: چرا ممکن نیست در جهان دو هویّت و دو حقیقت مجهول الکنه وجود داشته باشد و هر دو بسیط و واجب الوجود و در تمام ذات از هم دیگر متمایز باشند و عنوان واجب الوجود از حاق ذات آنها انتزاع شود و بر آنها حمل شود؟
[20]. سوره انفال، آیه23.
[21]. سوره توبه، آیه106.
[22]. سوره بقره، آیه7.
[23]. سوره نحل، آیه93؛ سوره فاطر، آیه8.
[24]. سوره بقره، آیه26.
[25]. سوره انعام، آیه185؛ سوره آلعمران، آیه4؛ سوره انعام، آیه91.
[26]. سوره بقره، آیه185.
[27]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص524.
[28]. سوره مائده، آیه73.
[29]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، نامه 185 .
[30]. ر.ک: بحارالانوار، ج15، ص28؛ «فَأَوَّلُ مَا خَلَقَ نُورُ حَبِیبِهِ مُحَمَّدٍ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) ... خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی نُورَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)».
[31]. دیوان حافظ، غزلیات، غزل شماره111.
[32] . توحید شیخ صدوق، ص 119؛«و الأخبار التی رویت فی هذا المعنی و أخرجها مشایخنا(رضی الله عنهم) فی مصنفاتهم عندی صحیحة و انما ترکت ایرادها فی هذا الباب خشیة أن یقرأها جاهل بمعانیها فیکذب بها فیکفر بالله عز و جل و هو لا یعلم».
[33]. الکافی (ط _ الإسلامیة)، ج1، ص98.
[34]. التوحید (للصدوق)، ص117.
[35]. بوستان سعدی، باب سوم.
[36]. وسائل الشیعة، ج1، ص245؛ «لَا تَنْقُضِ الْیَقِینَ أَبَداً بِالشَّکِّ وَ إِنَّمَا تَنْقُضُهُ بِیَقِینٍ آخَر».