21 01 2018 439533 شناسه:

تفسیر سوره مجادله جلسه 3 (1396/11/02)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا وَ تَشْتَکِی إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (۱)

الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنکُم مِن نِسَائِهِم مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلاّ اللّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (۲) وَ الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِن نِسَائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِن قَبْلِ أَن یَتَمَاسَّا ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۳) فَمَن لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ مِن قَبْلِ أَن یَتَماسَّا فَمَن لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ (٤) انَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ کُبِتُوا کَمَا کُبِتَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ قَدْ أَنزَلْنَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَ لِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُهِینٌ ٭ (۵)

سوره مبارکه «مجادله» همان طوری که ملاحظه فرمودید، در مدینه نازل شد. بخش اوّل این سوره قصّه ظهاری است که واقع شده و کفّاره ظهاری است که مطرح شد. همان طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید شغار یک نکاح خاصّی بود در جاهلیت. ظهار یک طلاق مخصوصی بود در جاهلیت. آنچه در جاهلیت واقع شد اسلام کاری به آن ندارد براساس قاعده الزام براساس قاعده «لِکُلِّ قَوْمٍ نِکَاح‏»،[1] هم آن شغار را به رسمیت می‌شناسد و هم آن ظهار را، زیرا هر قومی نکاحی دارند و طلاقی دارند. در روابط بین‌الملل، اسلام نکاح هر ملّتی را طلاق هر ملّتی را امضا میکند؛ اما وقتی اینها اسلام آوردند باید برابر اسلام عمل بکنند. شغار را «بالقول المطلق» باطل کرده است، ظهار را با پرداخت کفّاره تعیین و تحدید کرده است، این یک مطلب.

مطلب دیگر آن است که آنچه در جاهلیت بود و اسلام آن را نفی کرد، گرچه لغتاً می‌گویند نسخ، ولی نسخ نظیر تخصیص نظیر تقیید، جزء اصطلاحات اصولی است که دایره شریعت انجام میگیرد. نمی‌گویند اسلام، ناسخ جاهلیت است، میگویند اسلام ناسخ بعضی از احکام مسیحیت است، بعضی از احکام یهودیت است، یا در داخله اسلام جریان قبله که از بیت المقدس به کعبه منتقل شد می‌گویند حکمی حکم دیگر را نقض کرده و مانند آن و هرگز نمی‌گویند قرآن ناسخ احکام جاهلیت است، زیرا هر دو باید؛ یعنی ناسخ و منسوخ باید در حوزه شریعت باشند و آنکه شریعتی نبود؛ یعنی در جاهلیت.

مطلب بعدی آن است که این نزاع معروف در اصول که اگر ما عامی داشتی و خاصی، خاص بعد از عام وارد شد، این مخصّص آن است یا مقیّد بعد از مطلق وارد شد، این مقیّد آن است؛ اما اگر عام بعد از خاص وارد شد یا مطلق بعد از مقیّد وارد شد، آیا این عام یا مطلق ناسخ‌اند یا آن خاص و مقیّد که قبل بودند مخصّص و مقیّدند؟ فخر رازی از بعضی از علمای خودشان نقل می‌کند[2] که اگر خاص اوّل وارد شد عام بعد وارد شد، این عام ناسخ آن خاص است.

در اینجا این توهّم که در مسئله ظهار دو تا آیه است: یکی خاص و یکی خاص؛ آن خاص قبل وارد شد و آن عام بعد وارد شد، این عام ناسخ آن قبل است. این توهّمِ باطل از اینجا پیدا شده که آیه دوم همین سوره «مجادله» این است: ﴿الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنکُم مِن نِسَائِهِم﴾، آیا این در یهودیت هم هست؟ اگر دو نفر یهودی بودند یا مسیحی بودند، ظهار این حکم را دارد یا نه؟ چون ظاهر ﴿الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنکُم﴾ مربوط به خصوص مسلمین است، پس عموم یا اطلاقی در کار نیست.

آیه سوم این است که ﴿وَ الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِن نِسَائِهِمْ﴾، دیگر ﴿مِنکُم﴾ ندارد؛ این طبق توهّمی که فخر رازی از ابی‌حنیفه نقل کرد، این آیه سوم عام است آیه دوم خاص است و اگر عام بعد از خاص وارد شد، ناسخ آن است، نه اینکه آن خاص قبلی مخصّص این عام باشد! در حالی که این مجموع یک کلام است، وقتی به بنای عقلا عرضه بشود این خاص را حالا یا چون نص است مقدم بر عام است، یا چون اظهر است مقدم بر ظاهر است! شبهه نص و امثال آن در خاص مقدم بر عام نیست که اگر اوّل خاص وارد شد بعد عام وارد شد ما بگوییم این عام ناسخ آن است، بلکه می‌گوییم آن خاص، مخصّص یا مقّید این عام یا مطلق است.

مطلب بعدی آن است که در این کریمه که شما گفتید: ﴿مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلاّ اللّائِی وَلَدْنَهُمْ﴾، اگر همین جمله قبل بود که مُظاهِر که به زنش می‌گوید ظَهر تو مثل ظَهر مادر من است، آن را شبیه یا حکم مادر می‌داند، اگر همین مقدار این حکم نفی شده بود، ﴿مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ﴾، این نیازی به بحث نداشت؛ اما جمله بعد «امهات» را منحصر کرده به مادر نسبی: ﴿إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلاّ اللّائِی وَلَدْنَهُمْ﴾، اینجا سخن از حرمت نکاح و حلیّت نکاح است. در این فضا وقتی «امهات» منحصر می‌شود، دو تا نقد را به همراه دارد، برای اینکه الآن سخن از نسب نیست، آنکه به زنش می‌گوید «ظهرُک کظهر أمی» یا «أنتِ علیّ کأمی»، این ناظر به نسبت نیست، این ناظر به حرمت آمیزش است. اگر ناظر به حرمت آمیزش است، سه تا أم است که در اسلام نکاح با آنها حرام است و اینجا حصر کرده که فقط مادر نسبی این حکم را دارد، ﴿إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلاّ اللّائِی وَلَدْنَهُمْ﴾. محور بحث در حرمت نکاح است، أمهاتی که نکاح اینها حرام است سه تا هستند: یکی ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُم‏﴾[3] که نسب است. بعد از بیان نسب، ﴿وَ أُمَّهَاتُکُمُ اللاَّتِی أَرْضَعْنَکُمْ﴾[4] که این آیه در سوره مبارکه «نساء» خوانده شد، مادر رضاعی است. قسم سوم: ﴿وَ أَزْواجُهُ﴾،[5] أمهات مؤمنین است، این قسم سوم. این قسم سوم که دارد همسران پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) «أمّ المؤمنین»اند، این ضمن اینکه خواست به دهن‌کجی برخی از منافقان پاسخ بدهد آنها را ادب کند، یک حکم فقهی که حکم اصولی را هم به همراه دارد بیان کرده است. آنها بی‌ادبی کردند گفتند اگر حضرت رحلت بکند، ما مثلاً با همسران ایشان ازدواج می‌کنیم. آیه نازل شد جلوی بی‌ادبی اینها را گرفته، یک؛ بعد دو تا مطلب را گفته: یکی حکم فقهی؛ دیگری حکم اصولی. حکم فقهی این است که ازدواج با همسران پیامبر بعد از رحلت آن حضرت حرام است، این یکی. دیگر اینکه تعبیر نکرده نظیر آن آیه‌ای که ﴿وَ لاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾،[6] آن آیه که دارد که کسی حق ندارد با همسران پیامبر بعد از رحلت او ازدواج کند، فقط یک حکم فقهی دارد، یعنی این کار حرام است؛ اما این آیه که دارد: ﴿وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ﴾، گذشته از حکم فقهی، حکم اصولی را به همراه دارد. وقتی می‌فرماید: ﴿وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ﴾؛ نظیر «اَلطَّوَافُ فِی البِیتِ صَلاةٌ»[7] که حاکم بر دلیل طواف است به توسعه موضوع؛ اگر فرمود: «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ»،[8] یک وقت است می‌فرماید که طائف باید طاهر باشد، این فقط یک حکم فقهی است که طواف بدون طهارت نمی‌شود؛ اما یک وقت همین حکم فقهی را به ضمیمه یک حکم اصولی بیان می‌کند، می‌فرماید: «اَلطَّوَافُ فِی البِیتِ صَلاةٌ»، یعنی «للصّلاة فردان احدهما» همین صلات معروف است، دوم طواف است که طواف مصداق توسعه یافته صلات است، این را می‌گویند حاکم. این دلیل مخصّص یا مقیّد و مانند آن نیست، این حاکم بر «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ» است به توسعه موضوع. پس یک وقت است که می‌فرماید طواف بدون طهارت نمی‌شود که چنین چیزی هم وارد شده، این فقط یک حکم فقهی است. یک وقت می‌فرماید: «اَلطَّوَافُ فِی البِیتِ صَلاةٌ»، تا کسی نداند که «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ»، از این حدیث چیزی استفاده نمی‌کند، ولی وقتی مراجعه کرد فهمید که «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ»، بعد هم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید که «اَلطَّوَافُ فِی البِیتِ صَلاةٌ»، می‌فهمد که صلات دو تا مصداق دارد: یک مصداق واقع، یک مصداق تنزیلی به توسعه موضوع، آن وقت این «اَلطَّوَافُ فِی البِیتِ صَلاةٌ» حاکم بر «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ» است به توسعه موضوع.

این بیان که کسی حق ندارد با همسران پیامبر بعد از رحلت آن حضرت ازدواج کند، در دو آیه است با این تفاوت که یکی فقط حکم فقهی است؛ دیگری گذشته از حکم فقهی، حکم اصولی را هم به همراه دارد. آن آیه‌ای که دارد: ﴿وَ لاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾، فقط یک حکم فقهی را دارد؛ اما این آیه که می‌گوید: ﴿وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ﴾، گذشته از آن حکم فقهی این حکم اصولی را دارد. اگر ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُم‏﴾ مادر شما سه تا مصداق دارد: یک مصداقش همین مادر نسبی است؛ دیگری هم امهات رضاعی شماست: ﴿وَ أُمَّهَاتُکُمُ اللاَّتِی أَرْضَعْنَکُمْ﴾؛ یکی هم ﴿أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ﴾.

پرسش: ... مادر زن هم حرام است.

پاسخ: بله، آن دارد: ﴿وَ أُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ﴾، نه ﴿أُمَّهَاتُکُمُ﴾. بنابراین در آنجا که مادرزن حرام است فرمود مادر همسرانتان، نه مادر شما. اما در جریان همسران پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود مادر شما که این گرچه صریحاً از آن آیه ﴿وَ لاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ﴾، حرمت ازدواج با همسران پیامبر صریحاً استفاده می‌شود؛ اما فقط یک حکم فقهی است. اما این آیه گذشته از حکم فقهی، مسئله اصولی را هم به همراه دارد. این بخش سوم هم باید ضمیمه بشود. این که فرمود: ﴿إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلاّ اللّائِی وَلَدْنَهُمْ﴾، با دو تا تقیید این حصر نسبی توسعه پیدا می‌کند، ﴿إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلاّ اللّائِی وَلَدْنَهُمْ﴾، «و الا اللّائی ارضعنکم»، «و الا ازواج النّبی»، چون بحث در نسب و تکوین و زایمان و اینها نیست. بحث در حرمت نکاح است، حرمت نکاح، سه تا مادر هست.

چون اینها در سیاق واحدند؛ لذا این را نمی‌شود گفت که بعد نازل شد. این متکلم که دارد با هم سخن می‌گویند، این را نمی‌گویند بعد نازل شده، این باهم نازل شده ظاهراً.

پرسش: اینکه فرمود همسران پیامبر مادران شما هستند؛ یعنی نکاح با آنها حرام است از یک طرف؛ اما مادر انسان یک محرمیتی ... .

پاسخ: نه، فقط آن به قرینه ﴿لاَ أَن تَنکِحُوا﴾ است. این ﴿لاَ أَن تَنکِحُوا﴾ همین است، به قرینه ﴿وَ لاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ﴾ و ردّ بی‌ادبی آنها، همین بود. آنها می‌گفتند حضرت که رحلت کرد ما با همسرانشان ازدواج می‌کنیم که در دو آیه جلوی بی‌ادبی اینها را گرفته.

فرمود: ﴿وَ الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِن نِسَائِهِم﴾، پس این طور نیست که آن خاص باشد این عام باشد و سخن جناب فخر رازی در نقل از ابی‌حنفیه مثلاً مورد استفاده قرار بگیرد که این عام بعد از خاص وارد شده است و ناسخ آن است نه اینکه آن خاص مخصّص این باشد. ﴿وَ الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِن نِسَائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا﴾ که بخواهند برگردند و با او آمیزش کنند این کفّاره ترتیبی دارد. ﴿فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِن قَبْلِ أَن یَتَمَاسَّا ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ﴾.

آیاتی که جملات کنار هم قرار می‌گیرند، یک وقت است که قرینه است بر اینکه آن قبلی را خدا بخشوده که درباره خصوص قبلی است، یک وقت قرینه بر بخشودن نیست یک مطلب عامی است. این مطلب عام در کنار یک خاص، دو پیام دارد: یکی از طرف خدا وعده است؛ دیگری برای بندگان امید است. یک وعده عام دارد که خداوند می‌بخشد؛ اما نه اینکه این گناه را بخشیده! خدا غفور و رحیم است، معنایش این نیست که کار این اوس را بخشیده! این شخصی که جدال کردند حضور پیامبر آمدند را بخشیده!

پرسش: این مربوط به همین آیه است؟

  پاسخ: بله؛ منتها امید ایجاد کرده در دل اینها. خدا غفور است؛ یعنی استغفار بکنید، خدا عفوّ است؛ طلب عفو بکنید، نه اینکه «ان الله غفره و عفیٰ عنه». یک وعده عمومی است از طرف خدا، یک امید عمومی است از طرف بندگان، ولی مستحضرید برابر آیات سوره مبارکه «نساء» که فرمود شرک را بی‌توبه نمی‌آمرزد: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ؛[9]یعنی بی‌توبه. با توبه هر شرک و الحادی را خدا می‌آمرزد. هر کمونیست ملحد، هر وثنی و صنمیِ مشرک اگر توبه بکنند بخشیده می‌شوند. همه مشرکین صدر اسلام بودند که توبه کردند و اصحاب حضرت شدند. اینکه فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ؛ یعنی بی‌توبه. آنکه در سوره مبارکه «زمر» آمده است که ﴿لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾[10] که هم «ذنوب» جمع است، هم محلّیٰ به «الف و لام» است. فرمود تمام گناهان را خدا می‌بخشد؛ یعنی باتوبه، چون در آیه بعد دارد: ﴿وَ أَنیبُوا إِلی‏ رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا﴾;[11] به هر حال هیچ گناهی نیست که بخشیده نشود. الآن هر کمونیستی هر ملحدی هر مشرکی توبه کند و دین الهی را بپذیرد یقیناً بخشوده می‌شود و «الْإِسْلَامُ یَجُبُّ مَا کَانَ قَبْلَه‏»[12] هست؛ اما نسبت به این بیش از وعده نیست نسبت به مادون شرک وعده است؛ اما وعده اجمالی نه وعده تفصیلی. فرمود: ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ﴾،[13] بی‌توبه البته؛ بی‌توبه‌اش مربوط به مشیئت الهی است گاهی می‌بینید در اثر داشتن یک فرزند شهیدی یا پدر خوبی یا کار خیری مادر صالحی به هر حال خدا از گناه کسی بی‌توبه می‌گذرد. آن وعده است و قضیه موجبه جزئیه است و امیدآور است که فرمود: ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ﴾. اما کسی که توبه بکند، ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾، دیگر ﴿لِمَنْ یَشاءُ﴾ نیست، چون خودش صریحاً اعلام کرد که هر کسی توبه بکند ما قبول می‌کنیم: ﴿إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ،[14] اینجا هم بیش از وعده از طرف خدا و امید برای این تبهکاران نیست. پس از اینکه فرمود: ﴿مُنکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً﴾، می‌شود کاملاً اشعار را لااقل احساس کرد که این کار بدی بود. از اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ﴾، وعده الهی از یک سو، امید بندگان گنهکار از سوی دیگر هست. فرمود: ﴿وَ الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِن نِسَائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا﴾، این کفّاره ترتیب را باید بدهند، بعد فرمود ما موعظه می‌کنیم، معلوم می‌شود موعظه الهی تنها در مسائل استحباب و امثال آن نیست، در مسائل الزامی مثل وجوب و حرمت هم جا برای موعظه هست. ﴿ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ﴾، فرق قرآن کریم با سایر کتاب‌های علمی این است که این حکمت نظری را با حکمت عملی، فقه را با اخلاق، فقه را حقوق آمیخته؛ یک کتابی است برای تعلیم و تربیت. شما مثلاً می‌بینید در تمام کتاب‌های فقهی ما ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ﴾[15] مطرح است ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[16] مطرح است؛ اما قبلش یا بعدش ﴿وَ اتَّقُوا اللَّه﴾[17] مطرح نیست، برای اینکه کتاب، کتاب علمی است کتاب فقهی است. اما قرآن نور است که کتاب فقهی یا یک کتاب علمی یا کتاب فلسفی نیست. هر جا سخن از حکمت نظری است آن را با حکمت عملی هماهنگ می‌کند. هر جا سخن از فقه است با اخلاق؛ حقوق است با اخلاق؛ اصولی است با اخلاق که بشود نور؛ لذا هر جا که یک حکم شرعی دارد حکم اخلاقی‌اش را هم کنارش ذکر می‌کند.

فرمود: ﴿تُوعَظُونَ بِهِ﴾، مستحضرید که وعظ به معنای سخنرانی، تبلیغ، ارشاد، سخن‌خوانی که آدم یک چیز نوشته را برای کسی بخواند، این وعظ نیست. این سخنرانی است، این مقاله خواندن است. «وَعَظَ»؛ یعنی «جذب الخلق الی الحق». «واعظ»؛ یعنی کسی که آن عُرضه را داشته باشد که شنونده را به خدا جذب بکند، ﴿إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ﴾. خود خدا واعظ است، پیغمبر واعظ است. «الموعظة جذب الخلق الی الحق» نه سخنرانی کردن. فرمود من شما را جذب می‌کنم، آنچه شما می‌خواهید اینجا هست. هر وقت هم که نیاز داشتید اینجا هست. قبل از اینکه از ما بخواهید ما به شما خواهیم داد، ولی شما حواستان جمع باشد. فرمود: ﴿ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ﴾.

وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با آمدن این آیات، اوس را خواست؛ یعنی شوهر این زن را. فرمود قدرت داری بنده آزاد کنی؟ عرض کرد نه. فرمود قدرت داری دو ماه روزه بگیری؟ عرض کرد من پیر هستم، سالمند هستم، مقدورم نیست. فرمود قدرت داری اطعام ستّین مسکین کنی؟ گفت یک مختصر مثلاً غذا دارم گندم و اینها را دارم. حضرت پانزده مَن ظاهراً از طرف خودش دادند او هم پانزده مَن تهیه کرد شده سی مَن، این سی مَن توانست غذای این شصت نفر باشد که به کمک وجود مبارک پیغمبر، این شخص این کفّاره را داد و این زن به خانواده خودش برگشت.

پرسش: وقتی پیرمرد گفت ندارم پیغمبر به خودش بخشید.

پاسخ: بله، این را آن طوری که فخر رازی نقل می‌کند، «خمس عشر صاع» را حضرت داد، او بقیه را تأمین کرد و اطعام ستّین مسکین حاصل شد. علیٰ أیّ حال از جای دیگر هم بگیرد درست است. کسی تملیک بگوید به او بگوید این مال را ما به شما دادیم شما از هر راهی بخواهی صرف بکنی می‌تواند صرف کفّاره بکند. ﴿فَمَن لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ و اینها حدود الهی است: ﴿وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ﴾ و کافری که در برابر خدا حدّشکنی می‌کند «عذاب الیم» دارد. آن روزها عده‌ای علناً و عملاً مرزشکنی داشتند حدّشکنی داشتند. ذات اقدس الهی فرمود: ﴿أَنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ﴾، مستحضرید رسول «بما انه رسول» همان احکام الهی را ذکر می‌کند؛ اما یک سلسله حکم‌هایی را که ذات اقدس الهی به رسول «بما انه رسولٌ» مدیر جامعه هست، قائد جامعه هست، سرپرست جامعه هست، ولیّ جامعه هست، به او دستور می‌دهد که فلان جا مبارزه کنید، فلان جا صلح کنید، فلان جا بجنگید، فلان جا جزیه بگیرید، فلان جا اسیر بگیرید. اینها احکامی است که خدای سبحان از راه حدیث قدسی یا از راه روایات به خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید، چون هیچ ممکن نیست که پیامبر از طرف خودش بفرماید، چون فرمود: ﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾.[18] رسول «بما انّه رسول» هیچ حرفی ندارد مگر پیام الهی، ﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾. بعد هم در سوره مبارکه «احزاب» که فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی،[19] خود پیغمبر هم این آیات را جمع‌بندی کرده در جریان غدیر فرمود: ﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾، «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه‏»[20] همین طور است. من که از طرف خودم ندارم، اگر ﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾، پس «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه‏» او هم از من دارد، از خودش ندارد ـ معاذالله ـ که. این نشانه آن است که حکمی که اینها دارند از طرف خداست؛ منتها گاهی به صورت آیه است، گاهی به صورت حدیث قدسی است، گاهی به صورت روایت است که همه «من الله سبحانه و تعالی» است؛ لذا فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ﴾، یک؛ ﴿وَ رَسُولَهُ﴾، دو؛ رسول را در غیر قرآن، چون در خود قرآن که همان حرف خداست؛ اما اگر حدیث قدسی بود، فرمایش دیگری بود، فرمود شما در جریان قصّه تبوک که فلان کس نگویید جوان است، این فرمانده لشکر است بروید در جریان قصّه تبوک او را تنها نگذارید، این حرف در حقیقت حرف الهی است. فرمود: ﴿کُبِتُوا کَمَا کُبِتَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾، اقوامی بودند در برابر انبیایشان مقاومت کردند به ذلّت افتادند، چون یک حقیقت است که گاهی به صورت موسی، گاهی به صورت عیسی(سلام الله علیهما)، گاهی آن مهیمن اینها که ﴿وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾[21] به صورت قرآن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ظهور می‌کند. یک واقعیت است به این صورت در می‌آید. اگر کسی در برابر انبیای قبلی می‌ایستاد به ذلّت مبتلا می‌شد، شما اگر در برابر پیامبر قرار بگیرید به ذلت می‌افتید، ﴿أَنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ کُبِتُوا کَمَا کُبِتَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ قَدْ أَنزَلْنَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَ لِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُهِینٌ﴾.

«و الحمد لله رب العالمین»



[1]. تهذیب الأحکام(تحقیق خرسان)، ج‏7، ص472.

[2]. مفاتیح الغیب، ج‏29، ص480.

[3]. سوره نساء، آیه23.

[4]. سوره نساء، آیه23.

[5]. سوره احزاب، آیه6.

[6]. سوره أحزاب، آیه53.

[7]. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج‏2، ص372.

[8]. من لا یحضره الفقیه، ج‌1، ص33.

[9]. سوره نساء, آیات48 و 116.

[10]. سوره زمر، آیه53.

[11]. سوره زمر، آیه54.

[12]. مستدرک الوسائل، ج7، ص448.

[13]. سوره نساء, آیات48 و 116.

[14]. سوره نساء، آیه64.

[15]. سوره بقره, آیه275.

[16]. سوره مائده، آیه1.

[17]. سوره بقره، آیات189و194و196.

[18]. سوره نساء، آیه80.

[19]. سوره احزاب، آیه6.

[20]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج‏1، ص420.

[21]. سوره مائده، آیه48.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق