أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیلِ (1) أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فی تَضْلیلٍ (2) وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابیلَ (3) تَرْمیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ (4) فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ (5)﴾.
سوره مبارکهای که «علم بالغلبة» آن «فیل» است و برخی از اهل تفسیر نام دیگری برای این سوره انتخاب کردند این در مکه نازل شد نام غالب آن همان «فیل» است، برای اینکه جریان فیل در این سوره طرح شد.
قبلاً هم در طی تفسیر سوره مبارکه «ضحی» و «شرح» گذشت که از نظر حکم فقهی در نماز آن دو تا سوره حکم یک سوره را دارند، اگر کسی خواست بعد از «فاتحة الکتاب» سورهای بخواند یا یکی از سور قرآنی معروف را میخواند یا اگر خواست «ضحی» یا «شرح» را بخواند باید این دو را باهم بخواند، چون آن دو به منزله سوره «واحده» هستند. سوره «فیل» و سوره «قریش» که ﴿لِإیلافِ قُرَیْشٍ﴾[1] است که در نوبت بعد ـ به خواست خدا ـ مطرح میشود حکم فقهی این دو تا هم این است که به منزله سوره واحده هستند و به یکی از این دو در نماز واجب نمیشود اکتفا کرد. اگر کسی در نماز واجب خواست سوره «فیل» را بخواند حتماً سوره «قریش» را هم باید بخواند؛ یا اگر خواست «قریش» را بخواند حتماً باید «فیل» را هم بخواند چون اینها به هم مرتبط هستند.
اصل قصه از اینجا شروع شد که وقتی نجاشی بر حبشه مستقر و مستقل شد آنجا را پایگاه خود قرار داد یمن که جزء متفرعات حبشه بود، صنعای یمن را انتخاب کرد امیری را برای صنعای یمن قرار داد و تحت سیطره این امیر صنعای یمن و آن اطراف و آن محدوده اداره میشد. نجاشی به این فکر افتاد که در قبال کعبه که سالیان مردم حج میکردند کنیسهای در صنعای یمن بسازند که به آن سمت بروند و حج کنند و یک افتخار فرهنگی برای ملت و ملّیت خود داشته باشد، یک کنیسه مجلل و باشکوهی در صنعای یمن ساخت.
حادثهای رخ داد که در تعیین آن حادثه نمیشود داوری قطعی کرد به هر حال کاری کردند که نسبت به آن کنیسه هتک حرمت شد و اینها در صدد انتقام برآمدند که بیایند کعبه را ویران کنند که کسی آنجا حج نرود و شکوه ملتی در آن حج سالانه که کنگره سالانه آنها محسوب میشود ظهور میکند، تصمیم گرفتند که با فیل جنگی آن روز و عدّه و عُدّهای از یمن حرکت کنند احیاناً از غیر یمن کمک بگیرند که اگر کسی مزاحم قصدِ آنها بود آنها را از سر راه بردارند و در نتیجه کعبه را ویران کنند. این سانحه تلخ وقتی رخ داد عدهای در هنگام هجوم ابرهه و اصحاب فیل مکه را ترک کردند، ولی عبدالمطلب این بزرگوار تا آخرین لحظه در مکه ماند و کنار کعبه مشغول نیایش و دعا و عرض ارادت و ادب به پیشگاه ذات اقدس الهی بود، او هراسی از ابرهه و فیل و امثال اینها نداشت. آن جریانی که «أَنَا رَبُّ الْإِبِلِ وَ لِهَذَا الْبَیْتِ رَبٌّ»[2] هم حکم خاص خودش را دارد.
«علی أی حالٍ» وقتی که اصحاب فیل از صنعای یمن حرکت کردند در بین راه حوادث فراوانی را دیدند که همه آنها را سعی کردند یا با مِهر یا با قهر از سر راه بردارند که برداشتند و تصمیم جدی آنها این بود که این کعبه را ویران کنند. عرب تا آن روز یک مبدأ تاریخی رسمی نداشت، جنگهایی که رخ میداد غارتهایی که میشد اتفاقات گوناگونی که رخ میداد آن مبدأ تاریخ بود و این یک سامان جدّی و واحدی را هم تبعیت نمیکرد، تا آن سالی که ابرهه به وسیله فیل جنگی در صدد تخریب کعبه برآمدند؛ وقتی وارد سرزمین کعبه شدند و مردم کعبه دیدند توان مقابله و مقاومت ندارند فاصله گرفتند آن منطقه را ترک کردند یا شهر را ترک کردند، اینها صبح که برخاستند که بیایند آن هدف مشئوم خود را پیاده کنند، ذات اقدس الهی میفرماید ما دسته دسته این پرندههای کوچک را اعزام کردیم که هم مثلاً با دهنشان یک تکه سنگ کوچک هم با دو پایشان هر کدام از این پا یک سنگ کوچکی که سجّیل بود مثل اینکه میگویند معرّب سنگگِل است این را به همراه داشتند و به هر کسی که این سنگگِل را این سجّیل را میزدند هم اصابت میکرد و هم سوزنده و گدازنده بود هم پوست و گوشت را میشکافت و هم به استخوان آسیب میرساند و طولی نمیکشید که این شخص مصاب را از بین میبرد.
این پرنده که از همان طرف دریا حرکت کردند آمدند دسته دسته بودند از آن جهت میگفتند «أبابیل»؛ «إباله إباله»، یعنی گروه گروه، دسته دسته.[3] اینها به همراهشان این سجّیل را داشتند و به حیات همه این نیروهای یمنی خاتمه دادند. خود ابرهه برخی از این سنگها به او اصابت کرده بود او هم سخت تحت تأثیر این سجّیل قرار گرفت و به هر حال گرچه توانست مقداری مقاومت کند و آن هم عبرت و آیت الهی بود تا به صنعا برگردد که از آنجا به هلاکت رسید.
این صحنه به عنوان «عام الفیل» یک تاریخ رسمی عرب شد؛ هم مورّخان نوشتند، یک؛ به عنوان یک رخداد تاریخی هم مبدأ تاریخ شد، این دو؛ چون خیلی از حوادث و رخدادهای تاریخی را مورّخ مینگارد ولی آن مبدأ تاریخ نیست؛ قصصی که واقع میشود، جنگ و صلحی که واقع میشود، پیمانهایی که اتفاق میافتد اینها را مورّخان مینویسند، اینها هیچ کدام نمیتواند مبدأ تاریخ باشد؛ ولی این جریان «عام الفیل» مبدأ تاریخ شد. همان سالی که وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به دنیا آمد که این شاید جزء معجزات او باشد که در اصطلاح کلامی از اینها به «إرهاص»[4] یاد میکنند، میگویند کاری که ذات اقدس الهی با مریم کرد این جزء ارهاصات مسیح و روح الله(سلام الله علیه) بود؛ البته آن ممکن است مخصوص خود مریم(سلام الله علیها) باشد که در بحث سوره مبارکه «مریم» گذشت.
«علی أی حال» این را آن سالی که حضرت به دنیا آمده است همان سال این حادثه جهانی رخ داد و به عنوان عام الفیل معروف شده است. پس هم مورّخان نوشتند، یک؛ البته هر چیزی را که مورّخ بنگارد مبدأ تاریخ نمیشود و هم مبدأ تاریخ عرب شد، این دو؛ و هم صبغه ادبی پیدا کرد که دواوین شعرا با این داستان و با این قصه خیلی رونق ادبی پیدا کرد، این سه؛ و برکات و آثار دیگری را هم که به همراه داشت. خانهای را که خلیل حق و ذبیح حق بسازند آن وقت کاری که تو میخواهی از فیل نمیآید او نمیتواند خانه خلیل حق و خانه ذبیح حق را در حقیقت «بیت الله»ی است که خلیل و ذبیح به دستور خدا ساختند این را کسی ویران کند، ذات اقدس الهی درباره آن حرم و حریم فرمود: ﴿فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ﴾[5] این قابل تخریب نبود.
این سوره مبارکه مسئله قصد تخریب ابرهه را بازگو کرد که یمنیها، صنعاییها، حبشیها و نجاشیهای آن روز کوشش کردند که این ویران را کنند که خدا نگذاشت و به قدری این داستان مشهود و مسلّم بود که خدا از آن به رؤیت یاد میکند: ﴿أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیلِ﴾، اینها به جای اینکه ارباب فیل باشند اصحاب فیل شدند. فیل مثل جَمَل ساربانی دارد فیلبانی دارد، ساربان شتر را میگویند جمّال و مسئول نگهداری فیل را میگویند فیّال. ارباب فیل میگویند جمّال میگویند فیال میگویند، اما اصحاب فیل معلوم میشود که صحابت آنها به همین حیوان بود. ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[6] در همین حد بودند کسانی که ﴿کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ هستند صحابتشان با حیوان است اصحاب این حیواناند و مصاحب این حیواناند.
فرمود: ﴿أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیلِ﴾، این به اعجاز الهی است؛ البته صدر و ساق نظام سپهری فعل خداست. در آن قسمتهای تکوینی میفرماید آسمان را نگاه کنید زمین را نگاه کنید که ذات اقدس الهی با سبک عالمانه و حکیمانهای که سابقه نداشت و لاحقه هم ندارد این نظام را آفرید، کسی غیر از خدا خالق نیست چه اینکه قبل از خلقت هم کسی خالق نبود. اصل خلقت منحصراً در اختیار ذات اقدس الهی است؛ اما یک سلسله رخدادهایی به عنوان معجزه یا به عنوان کرامت و مانند آن مطرح است که آنها را ممکن است برخیها صبغه علمی بدهند؛ نظیر زلزلهها، نظیر طوفانها، نظیر صاعقهها، نظیر جنگهایی که اتفاق میافتد ﴿قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ﴾،[7] اینها را ممکن است کسی صبغه طبیعی بدهد؛ اما در جریان نوح که میبینید از تنور آتش باید بجوشد و شعلهور شود و همیشه بود، از تنور آب میجوشد: ﴿وَ فارَ التَّنُّورُ﴾.[8] اگر از کنار دامنه کوهی آنجا به عنایت الهی آب بجوشد در عین حال که معجزه است ممکن است کسی بگوید نظام، نظام طبیعی است؛ اما از تنور که جای جوشش آتش است وقتی آب فوران میکند این میشود یک صبغه غیر عادی داشته باشد.
به هر تقدیر درباره آن امور این صحبت ممکن است و اما یک پرنده کوچکی سنگی را در دهن داشته باشد دو تا سنگ را هم به پا داشته باشد، به هر جا که زد مرگ قطعی باشد این یک کار غیر عادی است میشود معجزه. منتها معجزه کعبه است معجزه خلیل الهی است ذبیح الهی است، کار ذات اقدس الهی است که میخواهد حریم خود را حرم خود را بیت خود را حفظ کند. این جریان عام الفیل که البته میتوانست تاریخ باشد و الآن هم میتواند تاریخ باشد و تاریخ هم هست چون حرمت بیت ایجاد میکند؛ اما وقتی اسلام آمد به آن اکتفا نکرد، هجرت را مبدأ تاریخ هجری قمری قرار داد و اگر هجری شمسی هست باز هم به برکت هجرت است. دین که آمده مکتب که آمده تاریخ آورد، کنگرههای رسمی آورد که همه مردم در طول مدت کنار هم جمع بشوند به عنوان نماز جمعه، در طی شبانهروز چند بار کنار هم جمع بشوند در مراکز مذهبی به عنوان نماز جماعت؛ در طی سال، سالانه یک کنگره جهانی داشته باشند به عنوان حج و عمره که آنجا همه از اطراف ﴿مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ﴾[9] جمع بشوند، این میشود یک مکتب آبرومند دقیق حساب شده که مردم در هر عصر و مصری در آن مراکز مذهبی جمع بشوند و گرنه ملتی را شما بخواهی هر هفته یک جا جمع بکنی با جمعیت زیاد، این مقدور نیست، مگر اینکه عقیدتی و فکرتی و دینی و آیینی در درون اینها نهادینه شده باشد که اینها را به آن مراکز دعوت بکند.
به هر تقدیر این کار الهی را ذات اقدس الهی در این سوره مشخص کرد که به اصحاب فیل آسیب رساند؛ دو کار رسمی را در این سوره مشخص کرد: یکی آن نقشه را نقش بر آب کرد، یکی نقاشان را به زمین زد. یکی اینکه فرمود: ﴿أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیلِ﴾ که اصحاب فیل را چه کرد؟ آن را میفرماید: ﴿وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابیلَ ٭ تَرْمیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ﴾. اما کید و نقشه مشئوم آنها را چه کرد؟ فرمود: ﴿أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فی تَضْلیلٍ﴾ اینها راهشان را گم کردند؛ وقتی نقشهای، تصمیمی، پیوندی، هنری به مقصد نرسد گم میشود در بین راه. این نقشه را این سیاست مشئوم را آن کار مرموز و باطل را ذات اقدس الهی گم کرد؛ یعنی تضلیل و اضلال از طرف خداست، ضلالت از نقشه است این نقشه گم شد. چه کسی گم کرد عالماً عامداً؟ ذات اقدس الهی. کید اینها که نقشه بود گم شد چه کسی آن را گم کرد و پراکنده کرد و در دسترس قرار نداد و از ذهنها دور کرد؟ ذات اقدس الهی.
پس تضلیل کار خداست، ضلالت و گم شدن؛ این گم شدن، گم شدن انسانی نیست مثل اینکه انسان مطلبی را گم میکند کتابی که در دستش بود افتاد گم شد خودکاری که در دست او بود گم شد، این نقشهای که در دست آنها بود گم شد. این را چه کسی از دست اینها گرفت و پرت کرد و گم کرد؟ ذات اقدس الهی و خود اینها که اصحاب فیل بودند اینها را چه کسی سرنگون کرد؟ ذات اقدس الهی. هم نقشه را گم کرد، هم نقاش را به عذاب الیم گرفتار کرد؛ فرمود: ﴿أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فی تَضْلیلٍ﴾.
مطلب دیگر؛ گرچه کل جهان مأموران الهیاند مدبّرات تحت امر هستند فرمانبر او هستند، گاهی میفرماید: ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ﴾[10] گاهی هم در جریان شیطان میفرماید: ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾،[11] ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾[12] کسی در کل نظام، کار تکوینی را بدون دستور خدا انجام بدهد مستحیل است. تشریعی امر دیگر است که انسان را خدا مختار آفرید و این اختیار از بهترین برکتهای نظام خلقت است و انسانی که مختار است در نظام تشریع که یا حلال بکند یا حرام و این اختیار در دست خداست خدا انسان را مختار قرار داد. انسان مجبور است آزاد باشد یعنی اگر بخواهد کاری را بدون آزادی و بدون اختیار انجام بدهد محال است مثل دو دو تا پنج تا. انسان مختار خلق شد هم تفویض محال است هم جبر مستحیل است انسان مختار خلق شده است مجبور است که آزاد باشد، آزادی حق او نیست آزادی در نهان او نهادینه شده است؛ شما نگاه کنید و تجربه کنید بخواهید یک کار کوچک را بدون آزادی انجام بدهید این مستحیل است. بدون اراده انجام بدهید! یک وقت است دست انسان را میگیرند از جایی به جایی میبرند انسان در آنجا مورد فعل است نه مصدر فعل، او فاعل نیست او منفعل است. اما انسان بخواهد کاری را انجام بدهد این محال است که آزاد نباشد. انسان با اختیار خلق شده است لکن این اختیار هم به کف اختیار اوست.
این انسانها که این چنیناند فرمود آنچه در نظام جهان هست، چون اختیار هم به کف اختیار اوست، رهبری کل اینها را با حفظ اختیار، ذات اقدس الهی به عهده میگیرد؛ گاهی بادها را به عنوان عقد نکاح میفرستد ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ﴾؛ گاهی شیاطین را برای تنبیه افراد غیر قابل هدایت میفرستد: ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾، ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ﴾ این در بخش کیفر است نه قبل از کیفر؛ بعد از اتمام حجت است نه قبل از اتمام حجت؛ پرندهها هم همین طور هستند.
حالا ممکن است در ساختارهای نظام طبیعی سیل و زلزله کسی حرف دیگری بزند، ولی در جریان این طیر ابابیل جا برای حرف دیگر نیست؛ این بیّن الرشد است که معجزه است عنایت ویژه الهی است و اینها رسالت الهی را به عهده داشتند. در نظام تکوین اینها رسالت تکوینی ذات اقدس الهی را دارند امتثال میکنند ﴿وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابیلَ﴾ که این طیر ابابیل که دسته دسته آمدند ﴿تَرْمیهِمْ﴾ این اصحاب فیل را به سنگریزهای که از سنگ و گِل تشکیل شده است و صبغه سنگی او بیشتر از صبغه گلی اوست؛ لذا هم چسبنده است هم محکم است هم خُرد نمیشود نظیر خشت خام و مانند آن؛ لذا صبغه سنگ بودن آن بیش از صبغه گل بودن اوست، تعبیر کرد به ﴿حِجارَة﴾ که این را به اعظم اجزای یک مرکّب نامید؛ یعنی این مجموعه که از سنگ و گل است چون سنگش غالب است و گلش صبغه سنگی پیدا کرد و گل آن شده سنگ، لذا این سجّیل را به عنوان ﴿بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ﴾ یاد کرده است.
آنگاه اینها را ﴿کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ﴾ قرار داد. یک وقت است که انسان برگی را پیش یک گوسفندی پیش یک حیوان دیگری قرار میدهند، این برگ را این مزروع را و این بوتهها را که پیش او قرار دادند این میخورد و چیزی ته آن نمیماند مگر پوسیدهها و ذرات ریز. آن ذرات ریز و پراکنده و درهمریخته را میگویند «عصف مأکول»؛ قبل از اینکه خورده بشود برگی سالم است بعد از اینکه خورده شد و ذرات و پراکندههایی از آن مانده است میگویند این «عصف مأکول» است. تعبیرات دیگری کردند که به تعبیر سیدنا الاستاد(رضوان الله تعالی علیه) در المیزان فرمود این مطابق با ادب قرآنی نیست. [13]«علی أی حال» برگ خورده شده چیز ته آن نمیماند مگر ذرات ریز؛ ذرات ریزی از این اجرام و اجساد اصحاب فیل بیشتر نمانده است ﴿فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ﴾.
بنابراین اسلام که آمد برای خودش تمدن آورد تاریخ آورد مبدأ تاریخ آورد، برنامههای روزانه و هفتگی و سالانه و امثال اینها آورد و این معجزه همواره هست؛ یعنی دیروز اگر طیر ابابیل بود امروز یک حیوان دیگری است یک ذره دیگری است یک ویروس دیگری است که اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ بیراهه رفت یا راه کسی را بست و این بیراهه رفتن یا راه کسی را بستن، یک سنت سیئه یک دولت غارتگر شد ممکن است ذات اقدس الهی برای تنبیه و بیدار کردن و آماده سازی آنها برای تعلیم و تربیت آینده به وسیله ویروسی آنها را تنبیه کند و بیدار کند فرقی ندارد؛ این اضلال برای همیشه هست این تضلیل برای همیشه هست چه اینکه هدایت هم برای همیشه هست.
بنابراین این یک امر محسوسی است که خدای سبحان آن را قرار داد که همگان میدانند فرمود: ﴿أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیلِ﴾، گرچه فیل آنها را هم از بین برد، ولی عمده اصحاب فیل هستند و دو تا کار اساسی کرد: یکی اینکه کید اینها را از دست اینها گرفت و رها کرد؛ دوم اینکه خود اینها را از پا درآورد. ﴿وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابیلَ﴾ که ﴿تَرْمیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ﴾ و اینها را مثل علف خورده شده قرار داد که دیگر هیچ توان احیای مجدد نداشتند. بعد هم کمکم موفق شدند به اسلام عزیز پناهنده شوند که یمن امروز به لطف الهی جزء پرچمداران اسلام هست؛ امیدواریم ذات اقدس الهی همه مسلمانان جهان مخصوصاً یمنی را از شرّ و بدآموزی مستکبران آزاد کند و امیدواریم ذات اقدس الهی بشر شرق و غرب عالم را از این ویروس تلخ و گدازنده کرونا حفظ کند و بشریت را از این خطر برهاند و امیدواریم ذات اقدس الهی پزشکان عزیز ما، سرمایههای علمی ما، این مجاهدان خط مقدم مبارزه پزشکی ما و سلامت ما را در سایه لطف ولیّاش حفظ بکند و امیدواریم ذات اقدس الهی افکار اینها را هر چه زودتر، هر چه دقیقتر، هر چه بهتر به تشخیص این بیماری و درمان این بیماری و کشف داروی اصیل و ثمربخش این بیماری هدایت بفرماید.
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. سوره قریش، آیه1.
[2]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص447.
[3]. مجمع البحرین، ج5، ص303.
[4]. لسان العرب، ج7، ص44.
[5]. سوره آل عمران، آیه97.
[6]. سوره فرقان، آیه44.
[7]. سوره بقره، آیه251.
[8]. سوره هود، آیه40؛ سوره مؤمنون، آیه27.
[9]. سوره حج، آیه27.
[10]. سوره حجر، آیه22.
[11] . سوره مریم، آیه83.
[12] . سوره اعراف، آیه27.
[13]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص362؛ «و قیل: المراد ورق الزرع الذی وقع فیها الأکال و هو أن یأکله الدود فیفسده و فسرت الآیة ببعض وجوه أخر لا یناسب الأدب القرآنی».