اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذی خَلَقَ الْأَرْضَ فی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِکَ رَبُّ الْعالَمینَ (9) وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فیها وَ قَدَّرَ فیها أَقْواتَها فی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلینَ (10) ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ (11) فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ (12) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ (13)﴾
تبیین تفاوت دو طایفه از آیات در خلقت آسمان و زمین
سُور مکّی عموماً و سوره مبارکه «فصّلت» خصوصاً، اصول توحیدی را خوب تبیین میکند. در جریان آفرینش آسمان و زمین؛ گاهی از نظم عمیق و علمیِ اینها سخن میگویند تا هم وجود مبدأ را ثابت کنند, هم علم و تدبیر و نظم و حکمت آن را ثابت کنند و همچنین این ساختار را میفرمایند به حق خلق شد تا حکومت عدل و عقل را در دنیا و ضرورت معاد را بعد از مرگ ثابت کنند که این مسئله سومِ از اصول سهگانه دین است.
در این بخشها میفرماید نظم عمیق علمی بر جهان حاکم است و در بخشهای دیگر میفرماید که ما آسمان و زمین را به حق خلق کردیم؛ گاهی به صورت «موجبه» و گاهی به صورت «سالبه» که گاهی میفرماید ما آسمان و زمین را به حق خلق کردیم و گاهی میفرماید باطل در کار ما نیست: ﴿ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾[1] که به نحو سالبه است. آسمان و زمین به حق خلق شدند ـ در بحثهای قبل گذشت ـ که ساختار داخلی اینها گاز نیست، گاز برای بدن و بدنهٴ آسمانهاست؛ امّا این ساختار, ساختار حق و هدفمند است. یک وقت است میگویند این را از چه چیزی خلق کردی؟ میگوید از گاز خلق کردم. چرا خلق کردی؟ برای اینکه این جامعه به هدف برسند.
اثبات توحید با خلقت بدنه آسمان و زمین و معاد با حق بودن آن
اینکه فرمود ما از گاز آفریدیم، این برای بدن و بدنهٴ این نظام است، آنکه میفرماید: ﴿ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ﴾؛[2] ما آسمان و زمین را به حق خلق کردیم؛ یعنی این نظام هدفمند است، این نظام به پوچی نمیرود و اهل این نظام هم پوچ نیستند و پایان زندگی هم پوسیدن نیست، بلکه از پوست به در آمدن است؛ لذا آنجا که سخن از معاد است، میفرماید ما آسمان و زمین را به حق خلق کردیم، باطل و یاوه خلق نکردیم که هر کسی بیاید هر کاری بکند و مسئول نباشد؛ آنجا که میخواهد مبدأ را ثابت کند، از نظم و تدبیر عمیق ریاضی سخن میگوید که ما گاز را به این صورت در آوردیم, آسمانها را چند طبقه کردیم, ستارههای پرنور آفریدیم و مانند آن و در این بخش که دارد ما آسمان و زمین را با این تدبیر و نظم آفریدیم، برای اثبات توحیدی ربوبی است که فرمود: ﴿أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذی خَلَقَ الْأَرْضَ فی یَوْمَیْنِ﴾.
تفصیل دو طایفه از آیات دال بر خلقت آسمان و زمین در این سوره
آن دو طایفهای که قبلاً گذشت را در این سوره تفصیل میدهد؛ یک طایفه این بود که آسمان و زمین را در شش روز خلق کرد که در هفت آیه و سوره است: [3] ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾[4] که این طایفه «اُولیٰ» بود. طایفه «ثانیه» تقریباً در سه سوره از سُور قرآن بیان کرد که آسمان و زمین و ﴿ما بَیْنَهُمَا﴾[5] را در شش روز خلق کرد و این هم طایفه «ثانیه» بود. طایفه «ثالثه» آمد توضیح داد که دو روز آن برای زمین, دو روز آن برای آسمان و آن دو روز دیگر که میماند، روشن است که برای «بَیْنَ الْأَرْض و السَّمَاء» است, پس ﴿خَلَقَ الْأَرْضَ فی یَوْمَیْنِ﴾, «خَلَقَ السَّمَاء فی یَوْمَیْن» و قهراً ﴿ما بَیْنَهُما﴾ هوا و فضاست که در «جوشن کبیر»[6] و سایر ادعیه آمده است برای آن دو روز است.
پرسش: جمع این آیات و روایتی که میفرماید: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی»[7] چه میشود؟
پاسخ: آنها مربوط به مجرّدات است، نه عالم ماده و عالم «أرض و سماء», آنجا که سخن از «أوّل مَا صَدَرَ» یا «أوّل مَا ظَهَرَ» است آن مربوط به ارواح انبیا و اولیا(علیهم السلام) و امثال آنهاست.
تأمین بودن رزق همه موجودات و بهرهمندی از آن مشروط به تلاش
مطلب دیگر این است، اینکه فرمود «أَقْوات» را در چهار روز قرار داد، این ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ را هم در کنار آن ذکر کرد; یعنی هم برابر نیاز جامعه و افراد و موجودات جمادی و نباتی و حیوانی ما روزی خلق کردیم و اینکه هر کس به اندازه سؤال و استعداد و کوشش و تلاش خود بهرهمند است؛ ما کم نیاوردیم و هر چه اینها خواستند خلق کردیم: ﴿وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾[8] که این سؤال به لسان تکوین است; یعنی موجودات زمین هر چه بخواهند خدا خلق کرد، اینطور نیست که به زبان تکوین، موجودات چیزی از خدا بخواهند و خدا عطا نکند. در اوایل سوره مبارکه «هود» گذشت که فرمود همه موجودات عائله خدا هستند: ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ رِزْقُها﴾؛[9] فرمود تمام مار و عقربها در دستگاه ما پرونده دارند, رزق دارند, روزی دارند, حساب و کتابی دارند و ما هیچ ماری, هیچ عقربی، هیچ حیوان آبزی, هیچ حیوان خشکی و هیچ حیوان دو زیستی را بیروزی نگذاشتیم؛ در آیه با ﴿عَلَی﴾ تعبیر کرده و فرمود که من «معیل» هستم و اینها عائله من هستند، همه از من روزی میخواهند و من هم روزی اینها را دادم و میدهم. این ﴿آتاکُمْ﴾ سوره «ابراهیم» را به فعل ماضی یاد کرد تا تحقّق ضروری را بفهماند، با اینکه بخشی از اینها مستقبل است! پس هر موجودی که روزی میطلبد در دستگاه خدا پرونده دارد و جزء عائله خداست و ذات اقدس الهی «معیل» است و این عائله را به خوبی میپروراند؛ همه اینها به زبان تکوین از خدای سبحان روزی طلب میکنند: ﴿یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[10] و خدا هم پاسخ همه اینها را داد و میدهد که فرمود: ﴿وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾ و در این آیه هم فرمود: ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾.
نفی نظام اقتصادی سوسیال و کاپیتال با قید ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾
الآن سه فکر و مکتب در عالم حاکم است: یکی مکتب کاپیتال[11] و نظام سرمایهداری غرب است و یکی هم مکتب سوسیال[12] و بُلشِویکی[13] یا اشتراکی شرق است و یکی هم مکتب اسلام است که «لَا شَرْقِیٌّ وَ لَا غَرْبِیٌّ»[14] پیام اوست. در قرآن کریم فرمود نه نظام سرمایهداری حق است که به ستوه بیایند و بگویند چون بشر زیاد هست و روزی کم و ما بهتر از دیگران هستیم، باید با نظام سرمایهداری جهان را اداره کنیم و لو یک عدّه گرسنه باشند، پس نه سرمایهسالاری حق است که غرب به آن مبتلاست و نه دولتسالاری حق است که نظام بُلشِویک و سوسیالیسم به آن مبتلاست, بلکه نظام عقلمداری و عدلداری و امثال آن حق است. گاهی تعبیر قرآن کریم این است که ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ که چه دولت و چه ملت، هر کس تلاش و کوشش کند راه برای ارتزاق او باز است.
در سوره مبارکه «حشر» آیه هفت به این صورت بیان کرد و فرمود: ﴿ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ﴾؛ ما این اموال را توزیع کردیم، ﴿کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ﴾; یعنی ثروت دنیا نباید در دست یک گروه خاص قرار بگیرد، خواه آن گروه خاص سرمایهداران غرب باشند یا گروه خاص دولتهای شرق باشند. سرمایه نه در اختیار گروه خاص سرمایهدار است و نه در ضبط و اختیار دولتهاست، این سرمایه به منزله خون جامعه است که باید در تمام رگها حرکت کند؛ اگر بخشی از جامعه از این سرمایه الهی محروم باشد، آن بخش فلج است و فرمود این را ما دولت نامیدیم، برای اینکه «تداول» شود, دور بزند و به تمام اجزا برسد؛ منتها هر کس برابر استعداد و استحقاقی که دارد ﴿کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ﴾، پس این سرمایه نباید در یک نیم منحنی خاص دور بزند؛ کسی چندین اتومبیل بفروشد و چند کشتی بخرد؛ یک نفر چند کشتی بفروشد و چند هواپیما بخرد؛ یک نفر چند هواپیما بفروشد و چند کارخانه بخرد! سرمایه در غرب دست چندین نفر است که میلیاردی معامله میکنند و بقیه مردم کارگر یا کارتنخواب هستند! فرمود این باید بین همه مردم «تداول» پیدا کند، نه ﴿بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ﴾. در نظام سوسیال شرق هم همینطور است که ثروت از دولتی به دولت میرسد، نه از مردم به مردم و از جامعه به جامعه برسد.
یکسانی انسانها در بهرهمندی از نعمتها در نظام اقتصادی اسلام
چه در سوره «حشر» و چه در سوره «فصلت» فرمود مردم در بهرهبرداری از نعمت الهی یکسان میباشند؛ مثل فراگیری علم که مثلاً راه حوزه علمیه برای همه باز است، منتها هر کسی به اندازه استعداد خود بهره میگیرد یا راه دانشگاه هم برای همه باز است و هر کسی به اندازه استعداد خودش بهره میبرد؛ راه کسب و تجارت هم باید برای همه باز باشد! راه بانکها هم باید برای همه باز باشد! راه وامها هم باید برای همه باز باشد! تا این ﴿کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ﴾ نشود! «کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الدُّول مِنْکُمْ» نشود! اگر اینچنین باشد این اقتصاد مقاومتی سامان میپذیرد و اگر اینطور نباشد، بالأخره یکجا فلج است و یکجا خون فراوانی دارد. چه در سوره «حشر» چه در سوره «فصلت»، گاهی به صورت ﴿کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ﴾ تعبیر میکند که صورت سلبی و قضیه سلبی است, گاهی به صورت ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ تعبیر میکند که قضیه, قضیه موجبه است؛ آنجا فرمود: ﴿کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ﴾ و در محلّ بحث فرمود: ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾.
مقصود از «تسویه» آسمان در آیات مورد بحث
بعد فرمود بین آسمان و زمین یک فرق است: ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ﴾، این ﴿اسْتَوی﴾ درباره «عَرش» یک حساب دیگری دارد که به معنای «إسْتَوْلَیٰ» است و روی «عَرش» است؛ بعضی حامل «عَرش» هستند, بعضی تکیه به «عَرش» دارند, بعضی روی «عَرش» میباشند و کارهای مستوی و ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ را میخواهند انجام بدهند و مانند آن, اینجا که فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ﴾ سخن از «عَرش» نیست؛ یعنی «ثمّ قصد الی السماء لتسویتها»؛ لذا فرمود: ﴿فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ﴾. در سوره مبارکه «بقره» به جای ﴿فَقَضاهُنَّ﴾, ﴿فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ﴾ یاد کرد، آیه 29 سوره مبارکه «بقره» که قبلاً بحث آن گذشت این بود: ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ﴾، «تسویه» نه یعنی همه اجزا و اعضا را مساوی قرار دادند، اینجا ﴿فَسَوَّاهُنَّ﴾ همان «تعدیل» است; یعنی هر موجودی, هر جزئی, هر مرحلهای به اندازه استعداد خود که دارد، ما به آنها پاسخ مثبت دادیم که این «تسویه» همان «تعدیل» خواهد بود، نه اینکه همه را یکسان خلق کردیم. در جریان بدن انسان فرمود: ﴿فَإِذا سَوَّیْتُهُ﴾،[15] ﴿سَوَّیْتُهُ﴾ یعنی دست را به اندازه خود, چشم را به اندازه خود, گوش را به اندازه خود که «کلٌّ بحسبه» ﴿فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ﴾، «تَسویه» یعنی هر جزء و عضوی را به اندازه استعداد و لیاقتی که دارد، به همان اندازه من نظم بخشیدم و اینجا هم که فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ﴾ که در سوره «بقره» هست; یعنی هر کدام از این آسمانها را به حسب استعداد و صلاحیتی که دارند حقّ آنها را ادا کردیم و آنچه در محلّ بحث، یعنی سوره «فصلت» است که فرمود: ﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ﴾، این با همان ﴿فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ﴾ سوره مبارکه «بقره» هماهنگ است تا ﴿اسْتَوی﴾ معنای خاصّ خودش را پیدا کند; منتها درباره آسمانها خصیصهای است که درباره زمین نیست. درباره زمین فرمود: ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ که زمین را هم به همین صورت فرمود: ﴿وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فیها وَ قَدَّرَ فیها أَقْواتَها فی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ و امثال آن؛ امّا «وَ أَوْحی فیِ الْأَرْض أَمْرَها» در آن نیست که امر زمین را ما وحی فرستادیم تا بحث شود که این وحی را به چه کسی فرستاد؛ امّا درباره آسمانها فرمود: ﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾؛ امرِ هر آسمانی را ما وحی فرستادیم.
اخبار قرآن به وجود فرشتگان عهدهدار مقررات در آسمان
در سوره مبارکه «نجم» از فرشتههایی که در آسمان هستند سخن به میان آمده که آیه 26 سوره مبارکه «نجم» این است: ﴿وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضی﴾، در هر آسمانی یک سلسله فرشتههایی هستند و شاید گیرندگان وحی آسمانها همان فرشتههایی باشند که در آسمانها مستقرّ میباشند؛ درباره زمین چنین چیزی نفرمود, نه درباره زمین فرمود فرشتههایی در زمین هستند و نه درباره زمین فرمود: «وَ أَوْحی فیِ الْأَرْض أَمْرَها»، بلکه فقط درباره آسمانهاست و در آسمانها هم فرمود: ﴿وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ﴾؛[16] ارزاق ظاهری و معنوی همه اینها از آسمان به سوی شما میآید و در آسمان هست؛ اگر همه ارزاق در آسمان هست ﴿فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ﴾،[17] پس یک سلسله اموری است که نیازمند به «تعدیل» هست, نیازمند به «تدبیر» هست, نیازمند به اعتصام از سهو و نسیان و خطاست؛ لذا فرشتههایی را در آسمانها خلق کرده که این امور را تنظیم کند و این فرشتهها مقدّرات الهی را به عهده دارند که در شبهای قدر نازل میشوند و شاید اینکه درباره زمین نفرمود فرشتهای در زمین هست، آن ولیِّ هر عصری به منزله فرشتهای باشد که کارها به وسیله او انجام میگیرد.
استدلال امام(علیه السلام) به نزول فرشتگان مقدّرِ شب قدر بر امامت
قبلاً هم این روایات نقل شده است که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همان جلد اول اصول کافی[18] فرمود با دیگران اگر خواستید احتجاج کنید، به سوره مبارکه «قدر» استدلال کنید. به حضرت عرض کردند سوره «قدر» چه دلالتی بر مسئله امامت دارد؟ فرمود از اینها سؤال کنید که آیا با رحلت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شب قدر از بین رفته است یا هست و خواهد بود؟ آنها لابد خواهند گفت شب قدر هر سال هست, از آنها سؤال کنید در شب قدر که فرشتهها میآیند و امور را میآورند, میآورند که ببرند؟ پس چرا آوردند؟ اگر میآورند که بسپارند و به کسی بدهند آن شخص کیست؟ اگر ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ﴾[19] که همه مقدّرات را میآورند؛ یعنی به همراه خودشان بسته میآورند که ببرند؟ چرا آوردند؟ چرا میآیند؟ اگر آوردند که به کسی بدهند، آن شخص کیست؟ پس یک ولیّای در زمین هست و در لیله قدر مهماندار فرشتههاست که همه مقدّرات را از آنها تحویل میگیرد «و هو الامام المعصوم»؛ این استدلالی است که وجود مبارک امام(سلام الله علیه) به سوره «قدر» میکند و به شاگردانش میآموزد که شما هم با دیگران به سوره «قدر» استدلال کنید.
دلیل دال بر وجود آسمان غیر از آسمان نجومی
اگر درباره آسمانها آمد که ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ و درباره زمین نیامد، برای اینکه در زمین حجّت الهی هست که به اذن خدا این امور را میگیرد, بنابراین آسمانها این خصوصیت را دارند که رزق ما ـ چه رزق علمی, بدنی و چه روحی ـ در آسمانهاست ﴿وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ﴾ و درهای این آسمان هم به روی کفّار باز نمیشود ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾،[20] معلوم میشود غیر از این منظومههایی که اهل نجوم و هیئت بررسی میکنند, غیر از این کُراتی که رفتند و ارزیابی میکنند که چه باسرنشین و چه بیسرنشین باخبر هستند, آسمانهای دیگری هم هست که درهای آن آسمان به روی کفّار باز نمیشود و آن آسمانها به اذن خدا در تحت تدبیر فرشتههایی هستند که ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾.
پرسش: ببخشید! ولیّ خدا که فرق نمیکند زمین و آسمان ... .
پاسخ: بله, او ولیّ است و تدبیر میکند، از آسمان هم میگیرد و او در زمین مدیر و مدبّر است. مأموریتها فرق میکند, رسالتها فرق میکند, دستورها فرق میکند، گرچه از نظر مقام روحی در آنجا که هستند «کُلُّهُم من نورٍ واحِد»[21] ولی مسئولیتها, مأموریتها, دستورها برای هر زمان و زمین یکسان نیست.
مقصود از نزول وحی از آسمان و حفظ آن با سنگهای آسمانی
آنجا که فرمود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾؛ درهای آسمان به روی اینها باز نمیشود، معلوم میشود این آسمان یک وجود دیگری دارد, فرشتههای دیگر دارد که مرکز وحی هستند و این هم که فرمود: ﴿وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ حِفْظاً﴾، در سوره مبارکه «ملک» دارد که ﴿وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطینِ﴾.[22] خود این ستاره که «رَجْم» نیست، این شهابسنگها که از این ستارهها ریزش میکند، به منزله تیری است که به این شیاطین میخورد که اینها بالا نروند؛ منتها این سؤال میماند که مگر این وحی در آسمان هست؟ مگر این شهابسنگها مأموریتی دارند که این شیاطین را طرد کنند تا آسمان نروند؟ پاسخ آن چنین است که درست است وحی یک امر مجرّدی است و زمان و زمین برایش یکسان است، امّا برای گیرندههای وحی یک فرصتهای مناسبی مثل لیله قدر لازم است یا یک سرزمین مخصوصی مثل سرزمین وحی ـ مکّه ـ و مانند آن لازم است که این مکان یا زمان خصیصهای دارند. ابلیسها و شیاطین قبلاً برخی از این وحیها را باخبر بودند و به بخشهای زیرمجموعه خودشان میگفتند که مقداری از حق و مقداری از باطل را تلفیق میکردند و مزاحم دیگران میشدند. فرمودند اینها اگر بخواهند وحی بگیرند، باید یک جا و منطقه مناسبی باشد که بتوانند, مثل اینکه میگویند اگر بخواهید اعتکاف کنید باید به مسجد بروید یا اگر میخواهید فیض بیشتری نصیب شما شود «لیله قدر» را درک کنید، پس زمان گاهی ممکن است زمینه استعداد را فراهم کند, مکان گاهی ممکن است زمینه استعداد را فراهم کند, قُرب به آن آسمانها گاهی ممکن است زمینه استعداد را فراهم کند؛ لذا فرمودند همانطور که کفّار نمیتوانند در حرم الهی وارد شوند، در طول سال ورودشان ممنوع است و نباید اینها را آزاد گذاشت که تشریعاً ممنوع است, اگر شیاطین بخواهند قدری بالاتر بروند آنجا جای وحی نیست; ولی این فرصت و زمینه برای وحییابی مناسب است؛ اگر اینچنین شد ﴿وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطینِ﴾، نه اینکه خود این کُره را ما پَرت میکنیم، این شهابسنگهایی که از آنها ریزش میکند، برای از بین بردن این شیاطین میتواند سهمی داشته باشد.
ناتمامی تلاش علامه طباطبایی در تمثیل دانستن حفظ وحی با سنگهای آسمانی
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه)[23] و سایر مفسّران همه اینها به زحمت افتادند که این ستاره چندین برابر زمین است، مگر این میتواند تیر و رجم باشد؟! غالب این بزرگواران این را بر تمثیل حمل کردند; ولی یک راه عادی هم دارد که بر تمثیل حمل نشود. درست است که وحی مجرّد است؛ امّا اگر یک موجود مادّی بخواهد از وحی استفاده کند، زمینههای مناسبی لازم است که گفتند «لیله قدر» را درک کنید, گفتند سرزمین وحی را درک کنید که آنجا جزء «ضیوفالرحمان» هستید و اگر فرشتهای هم بخواهد این را درک کند فرصتهای مناسبی میطلبد و اگر شیاطین بخواهند از آن وحی کم و بیش استفاده کنند باید مقداری سری به آسمانها بزنند در سوره مبارکه «جن» و سایر سُور هست که جنها میگویند ما قبلاً بیشتر میرفتیم، امّا الآن ﴿فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً﴾؛[24] الآن پر از نیروهای محافظ است که جلوی ما را میگیرند و ما نمیتوانیم برویم. در بخشی از آیات هم مثل سوره «ملک» دارد که ﴿وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطینِ﴾ که این آیه میتواند معنای ظاهری خودش را هم حفظ کند.
شباهتهای آسمان با بدن انسان در تسویه و تدبیر
پس آسمانها شبیه انسان هستند، نه مثل انسان! درباره انسان فرمود: ﴿فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ و درباره آسمانها فرمود: ﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ این معلوم میشود که آسمانها یک مدیر و مدبّر فرشتهای دارند، چه اینکه انسانها یک مدیر و مدبّر ملکوتی به نام روح دارند, پس این تعبیر درباره زمین نشده است و اینکه فرمود: ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾، با آنچه در سوره مبارکه «نجم» آمده که فرمود: ﴿کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ﴾،[25] این نشان میدهد که آسمانها بعد از «تسویه» نیازمند به یک مدیر و مدبّر هستند که فرشتهها میباشند؛ مثل اینکه انسان بعد از «تسویه» بدن نیازمند به یک مدیر و مدبّر به نام روح الهی است که فرمود: ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾، این روح که مدیر و مدبّر بدن است، همانند آن فرشتههایی است که مدیر و مدبّر آسمانها هستند, بنابراین اینکه در سوره «ملک» دارد که ﴿وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطینِ﴾ تا حدودی میتواند معنای ظاهری خودش را هم حفظ کند و اینطور نیست که حالا ما مجبور باشیم حمل بر تشبیه کنیم.
عدم نقض ممنوعیت رهیافت کفار به آسمانها با رفتن به کُرات دیگر
آیه پنج سوره مبارکه «ملک» این است: ﴿وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطینِ﴾، شیاطین که بالأخره باید به بالا بروند! اینکه بالا میرود و کُره مریخ را وجب به وجب میپیماید، این شخص که آسمان نرفته است! او آسمانی حرف میزند؛ ولی زمینی فکر میکند! این شخص هنوز در زمین است! در آن آسمانی که ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ جا برای ورود کفّار نیست! فرمود درهای آسمان به روی اینها باز نمیشود. ما از آسمان اول باخبریم, از آن آسمان ششگانه که خبری نداریم! فرمود ما هرگز اجازه نمیدهیم که کفّار به آسمانها راه پیدا کنند و درهای آسمان به روی کفّار باز نمیشود؛ مثل اینکه درب حرم به روی کافر باز نمیشود؛ منتها اینجا تشریع است و آنجا تکوین است که احدی قدرت تخطّی ندارد.
تفاوت زندگی در زمین و آسمان با زمینی و آسمانی فکر کردن
بنابراین نمیشود مسئله آسمانی را با این زمین حل کرد و اینها که به کُره ماه و کُرات دیگر رفتند، اینها به حسب ظاهر آسمانی حرف میزنند؛ ولی زمینی فکر میکنند، ﴿أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ﴾؛[26] یعنی همین! تا آنجا که سخن از من و ماست و تا آنجا که سخن از آب و خاک است، زمین است! این از بحثهای عمیق قرآنی بود که چند روز قبل نقل شد؛ بعضیها روی زمین زندگی میکنند, زیر آسمان زندگی میکنند, با آب و هوا زندگی میکنند، با دریا و صحرا زندگی میکنند، اینها انسان هستند و واقعیّت دارند و مؤمن میباشند و سرانجام به فیض الهی میرسند و در قیامت اهل بهشت هستند، برای اینکه اینها با حقیقت سر و کار دارند؛ اگر جهانبینی هم داشته باشند میشوند حکیم و اگر معرفتشناسی هم داشته باشند، دیگر از شکّ و سفسطه و اینها منزّه و مبرّا هستند. بعضیها در زمین زندگی نمیکنند! بعضی زیر آسمان زندگی نمیکنند! بعضیها با دریا و صحرا کار نمیکنند! بعضیها با دنیا سر و کار دارند! این از دقائق قرآن کریم است؛ در سوره مبارکه «حدید»[27] پنج قسمت کرد و در سوره «محمد»[28] و «انعام»[29] به دو قسم تقسیم کرد که فرمود دنیا جز بازیچه چیز دیگر نیست. قبلاً تحلیل شد، یک نوجوانی که افتاد در مسئله بازی تا دوران هفتاد ـ هشتاد سالگی که به مقام پیشکسوتی برسد، این در بازی زندگی کرده است! اندازه میدان بازی چقدر است؟ عرض دروازه چقدر است؟ چه کسی برنده است؟ چه کسی بازنده است؟ همه اعتباری است و حقیقتی که ندارد، طبق قرارداد است! اگر طبق قرارداد است، این پنج بخش سوره مبارکه «حدید» درباره اینها صادق است؛ با ﴿أَنَّما﴾ حصر کرده و فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ﴾.[30] این شخص از نوجوانی تا هفتاد ـ هشتاد سالگی که پیشکسوت میشود در اعتبارات دارد زندگی میکند و اعتبارات یعنی هیچ! یعنی پوچ! این شخص در دنیا دارد زندگی میکند. اگر هم یک وقت خواست فکری داشته باشد، فکر فلسفی ندارد، فکر سفسطهای و شک و اعتبارات است. در دیگر امور هم فرق نمیکند، لکن این برای بازی است؛ اگر کسی ـ معاذ الله ـ به حوزه بیاید و به فکر «حجّت» و «آیت» و «عظمی» و «اعظم» باشد، او هم همین است! او هم وقتی به دوران کهنسالی رسید، او هم در دنیا دارد زندگی میکند، او روی زمین زندگی نمیکند! زمین حقیقتی است و آیت الهی است؛ دریا حقیقتی است و آیت الهی است. این شخص به دانشگاه هم برود و به فکر استادیاری و دانشیاری و استاد شدن باشد، او هم در دنیا دارد زندگی میکند! در پوچی زندگی میکند! سرانجام هم پوچ میمیرد! آخر هم وقتی او را به خانه سالمندان بردند، سرگردان است که من از کجا آمدم و به کجا میروم؟ پس بعضیها در دنیا دارند زندگی میکنند و بعضی روی زمین, اینها که روی زمین زندگی میکنند مثل فرشته هستند، برای اینکه با آیتِ الهی کار دارند و اینها را نمیگویند ﴿أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ﴾. آنها که با دریا و صحرا کار دارند که به دریا بنگرند اینطور و به صحرا بنگرند اینطور, [31]دائماً به یاد حقّ هستند، اینها اهل آخرت هستند. این بیان نورانی حضرت امیر هم قبلاً قرائت شد که فرمود دنیا فرزندانی دارد و آخرت نیز فرزندانی دارد: «وَ لْیَکُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ»،[32] شما شناسنامه بگیرید فرزند بهشت و آخرت باشید که ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ﴾،[33] شما فرزندان عالَمی هستید که آن عالَم, عالمَِ حیات است؛ لذا بعد از مرگ هم «أَلعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهرُ»[34] شما زندهاید! امّا اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ در بازیهای من و ما بیفتد، این در دنیا دارد زندگی میکند و زمین در حاشیه زندگی اوست، آسمان در حاشیه زندگی اوست, دریا و صحرا در حاشیه زندگی اوست؛ امّا اگر کسی روی زمین زندگی کند واقعیّتی است و دنیا در حاشیه زندگی اوست، نه در متن زندگی او; لذا فرمود شما باید مواظب باشید که ما یک پوچی داریم و یک حقیقت, بعضیها در پوچ دارند زندگی میکنند و بعضی در حقیقت دارند زندگی میکنند؛ آنها که ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ﴾،[35] اینها در حق دارند زندگی میکنند. هر کس باید حساب خودش را بررسی کند.
تلاش قرآن بر تقسیم جهان و انسان به حقیقت و پوچ
تمام تلاش و کوشش قرآن کریم این است که هم جهان بیرون را به دو قسمت تقسیم کند که یکی حقیقت است و دیگری پوچ و هم اینکه افراد را به دو قسم تقسیم کند: یکی حقیقت و دیگری پوچ! فرمود اینها به دنبال سراب میگردند، وقتی پایان کارشان شد ﴿إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً﴾؛[36] نه خبری و نه چیزی! در دوران بازنشستگی و پیشکسوتی که برایشان جشن گرفتند، دستشان خالی است؛ من چندتا گُل زدم, چندتا هورا برایم گفتند, دروازه فلان کشور را باز کردم، اینها واقعیّتی ندارند! همه اینها قرارداد و اعتبار است! اگر قرارداد و اعتبار است، وقتی آن طرف قضیه، یعنی به برزخ که میخواهد برود دستش خالی است! اینکه در دو بخش از قرآن خدا فرمود فرشتگان عدّهای را با فشار از دنیا بیرون میکنند ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾،[37] برای همین است.
فرمود: ﴿وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ حِفْظاً﴾، هم مصباح بودن اینها روشن است که چراغ ظاهری هستند و هم مانع خاموش کردن چراغ باطنی میباشند که به وسیله اینها وحی و دین از «تطرّق» شیاطین حفظ میشود. ﴿ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ﴾؛ خدایی که نفوذناپذیر است و «عالِم بکلّ شیء» است، اینچنین آسمانها و اینچنین زمین را مشخص کرده است. ﴿اسْتَوَی عَلَی الْعَرْش﴾[38] هم به همین معناست و بر خلاف حمل «عَرش» که ﴿وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ﴾[39] و مانند آن است, بنابراین انسانی که از روح مدیر و مدبّری برخوردار است، خودش شبیه آسمانی است که با ملائکه دارد کار میکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1]. سوره آل عمران, آیه191.
[2]. سوره دخان, آیه39.
[3]. سوره اعراف, آیه54؛ سوره یونس, آیه3؛ سوره هود, آیه7؛ سوره فرقان, آیه59؛ سوره سجده, آیه4؛ سوره ق, آیه38؛ سوره حدید, آیه4.
[4]. سوره اعراف, آیه54؛ سوره یونس, آیه3؛ سوره هود, آیه7؛ سوره حدید, آیه4.
[5]. سوره فرقان, آیه59؛ سوره سجده، آیه4؛ سوره ق, آیه38.
[6]. البلد الأمین و الدرع الحصین، ص407؛ «یا مَنْ لَهُ الْهَواءُ وَ الْفَضاءُ».
[7]. عوالی اللئالی, ج4, ص99؛ بحارالانوار، ج1, ص97.
[8]. سوره ابراهیم, آیه34.
[9]. سوره هود, آیه6.
[10]. سوره الرحمن, آیه29.
[11]. لغتنامه دهخدا: کاپیتال (فرانسوی، اِ) سرمایه، دارایی.
[12]. جامعهخواهی یا سوسیالیسم، اندیشهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که برای ایجاد یک نظم اجتماعی مبتنی بر انسجام همگانی میکوشد، جامعهای که در آن تمامی قشرهای اجتماع سهمی برابر در سود همگانی داشته باشند.
[13]. بُلشِویکها (در روسی به معنای اکثریت)، دستهای از حزب کارگر سوسیال دموکرات مارکسیستی روسیه بودند که در دومین کنگره حزب در ۱۹۰۳ به رهبری لنین از دسته منشویکها (اقلیت) جدا شده و نهایتاً حزب کمونیست شوروی را تشکیل دادند.
[14]. سوره نور, آیه35؛ ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لاَ شَرْقِیَّةٍ وَ لاَ غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیم﴾.
[15]. سوره حجر, آیه29؛ سوره ص, آیه72.
[16]. سوره ذاریات, آیه22.
[17]. سوره ذاریات, آیه23.
[18]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص242؛ «بَابٌ فِی شَأْنِ إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ تَفْسِیرِهَا».
[19]. سوره قدر, آیه4.
[20]. سوره اعراف, آیه40.
[21]. ر.ک: الغیبة( للنعمانی)، ص93؛ «...فَأَنَا الْأَعْلَی وَ هُوَ عَلِیٌّ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی خَلَقْتُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ نُورٍ وَاحِد...».
[22]. سوره ملک, آیه5.
[23]. تفسیر المیزان، ج19، ص351؛ «...تنفصل من الکواکب شهب تکون رجوما للشیاطین أما الکواکب أنفسها فلیست تزول إلا أن یرید الله إفناءها. و هذا الوجه أوفق للأنظار العلمیة الحاضرة، و قد تقدم بعض الکلام فی معنی رمی الشیاطین بالشهب».
[24]. سوره جن, آیه8.
[25]. سوره نجم, آیه26.
[26]. سوره اعراف, آیه176.
[27]. سوره حدید, آیه20؛ ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلاَدِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ یَکُونُ حُطَاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ﴾.
[28]. سوره محمد, آیه36؛ ﴿إِنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَ لاَ یَسْأَلْکُمْ أَمْوَالَکُمْ﴾.
[29]. سوره انعام, آیه32؛ ﴿وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ﴾.
[30]. سوره حدید, آیه20.
[31]. دیوان اشعار بابا طاهر، دو بیتی162؛ «به صحرا بنگرم صحرا ته وینم ٭٭٭ به دریا بنگرم دریا ته وینم
بهر جا بنگرم کوه و در و دشت ٭٭٭ نشان روی زیبای ته وینم».
[32]. نهج البلاغه, خطبه154.
[33]. سوره عنکبوت, آیه64.
[34]. نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت147.
[35]. سوره لقمان, آیه30.
[36]. سوره نور, آیه39.
[37]. سوره انفال, آیه50؛ سوره محمد, آیه27.
[38]. سوره اعراف, آیه54.
[39]. سوره حاقّه, آیه17.