اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (30) نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ لَکُمْ فیها ما تَشْتَهی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فیها ما تَدَّعُونَ (31) نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحیمٍ (32) وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ (33) وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ (34) وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظیمٍ (35) وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ(36)﴾
اداره جهان با حقیقت اسماء الهی
در جریان علم معصوم(علیه السلام) مستحضرید که اهل بیت(علیهم السلام) و انسانهای کامل معصوم مثل انبیا، اینها در مسائل علمی معصوم از خطا هستند و در مسائل عملی مصون از خطیئه. اسرار عالم را ذات اقدس الهی به اینها آموخت، برای اینکه عالَم را خدا با اسمای حسنا اداره میکند. اینکه در دعای «کمیل» و مانند آن میآید که «وَ بِعَظَمَتِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکانَ کُلِّ شَیْءٍ»؛[1] خدا جهان را با اسمای حسنا اداره میکند و این اسمای حسنایی که «مَلَأَتْ أَرْکانَ کُلِّ شَیْءٍ» الفاظ نیستند؛ لفظ «علیم», لفظ «قدیر», لفظ «حَیٌّ لَا یَمُوتُ» و اینها نیستند، یک؛ مفاهیم ذهنی اینها هم نیستند، دو; زیرا با مفهوم نمیشود عالم را اداره کرد. مصادیق خارجی اینها هم نیستند، سه؛ آن حقایقی که ظاهر در این مصادیقاند و این مصادیق مظهر آن حقایق است، چهار؛ آنها در حقیقت اسمای الهیاند که عالَم با آنها اداره میشود.
تعلیم حقیقت اسماء الهی به اهلبیت و «انباء» آنان به فرشتهها
در جریان تعلیم اسما، ذات اقدس الهی این حقایقی که عالَم با آنها اداره میشود را به خلیفه خود تعلیم داد ـ که امروز وجود مبارک ولیّ عصر(عج) است ـ که ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها﴾؛[2] مرحله سوم آن است که این اسماء را در حدّ «اِنباء» ـ انباء یعنی انباء، نه در حدّ تعلیم ـ فرشتهها میتوانند از اینها باخبر شوند، چهار؛ «اِنباء» مادون تعلیم است؛ اما فرشتهها آن صلاحیّت را ندارند که بلاواسطه از ذات اقدس الهی این «اِنباء» را تحویل بگیرند، پنج؛ «خلیفةالله» واسطهٴ فیض است، ذات اقدس الهی این خلیفه را معلَّم و متعلِّم کرده است به اسمای الهی, بعد به خلیفهاش میفرماید این اسما را در حدّ «اِنباء» نه در حدّ تعلیم، به فرشتهها یاد بده، شش؛ آنگاه فرشتهها با این اسما دارند عالم را اداره میکنند، مدبّرات امر هستند، هفت؛ اگر فرشتهها شایستهٴ تعلُّم بلاواسطه یا شایسته اصلِ تعلُّم بودند، ذات اقدس الهی فرشتهها را به این اسما عالِم میکرد؛ اما وقتی فرمود: ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها﴾؛ بعد فرمود: ﴿ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ﴾؛[3] بعد فرمود: ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ﴾،[4] نه «عَلِّمهم», ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾؛ فرشتهها با «اِنباء»ی انسان کامل که خلیفهاند به این اسما دسترسی پیدا کردند، از آن به بعد شدند مدبّرات امر. اگر کسی خواست ائمه(علیهم السلام) را بشناسد آدرس آنها آنجاست؛ وگرنه اینجا یک کار عادی که فلان چیز پاک است, فلان چیز نجس است, فلان چیز حلال است، آن علم برای اینها نیست.
مجاز نبودن اهل بیت(علیهم السلام) در افشای اسرار عالم
ذات اقدس الهی اسرار عالم را به اینها آموخت، اینها مجاز نیستند که اسرار عالم را به هر کسی بگویند. بعضی از کسانی که اصحاب سرّ اینها بودند و هستند، به اینها یاد میدهند. صاحب کتاب شریف تفسیر معروف روایی ـ برهان ـ این بزرگوار در ذیل آیه ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ﴾[5] دارد که «سفیان« یا دیگری از حضرت سؤال میکند که ﴿ن وَ الْقَلَمِ﴾ چیست؟ فرمود: «ن» مرکّب هست و «قلم» نوشتن است؛ عرض کرد اینها را میدانم، باطن آن را بفرمایید، فرمود: اینها دو نهر هستند در بهشت؛ بعد عرض کرد «زدنی بیاناً»، فرمود: ﴿ن وَ الْقَلَمِ﴾ دو فرشته از فرشتگان الهی هستند؛ عرض کرد «زدنی بیاناً»، فرمود: بلند شو برو، چون یک عده دارند میآیند، من دیگر بیش از این نمیتوانم بگویم![6] این نشان میدهد که اسرار عالم نزد اینهاست و برای هر کسی هم بیان نمیکنند، گوشهای از آن اسرار را هم برای افراد خاص میگویند.
مأمور نبودن اهل بیت از به کار گرفتن علوم غیبیه در احکام و علت آن
در جریان استفاده از آن علم برای احکام ظاهری، مأمور نیستند، علمی که مربوط به شریعت است ذات اقدس الهی به اینها آموخت و اینها آن احکام شریعت را بدون کم و زیاد به مردم منتقل کردند. خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم همین کار را کرد؛ اما کجا برابر مصادیق خارجی, بر اساس علم غیبی که دارند عمل بکنند ـ چون علم غیب به موضوع تعلّق میگیرد ـ که حق با کیست؛ فلان کس این مال را میبرد، فلان کس این مال را نمیبرد، اینها موضوعات است نه احکام؛ احکام را کاملاً بیان کردند که چه چیزی حلال و چه چیزی حرام است؛ اما از علم غیب استفاده کنند که فلان شخص این مال را که میبرد با خدعه و فریب دارد میبرد, اگر در محکمه یا غیر محکمه به علم غیب عمل کنند، دیگر کسی خلاف نمیکند؛ لذا فعلاً مصلحت الهی بر این است که اسرار محفوظ بماند تا «یوم القیامة» و انسان مختار باشد. همان کاشفالغطاء(رضوان الله علیه) بیان کردند که کجا ضرورت و مصلحت الهی اقتضا میکند که ائمه برابر آن علم غیب خود عمل کنند[7]، وگرنه مأمور نیستند که به علم غیب عمل کنند؛ محاکم قضایی را با «إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَانِ»[8] اداره میکنند؛ در غیر این صورت, کجا جای تقیّه در حکم است بیان شده, کجا جریان تقیّه در عمل به حکم است بیان شده؛ اما اینجا مصلحت کلّی اقتضا میکند که اسرار مردم محفوظ باشد، این مزاحم با بیان کردن احکام است، سخن از تعارض نیست، سخن از تزاحم است، اسرار مردم باید محفوظ بماند تا هر کسی با اختیار خود راه صحیح را طی کند، این است که اینها به علم غیب خود عمل نمیکنند، احکام را هر چه خدا بیان کرد اینها بیان کردند؛ اما در تطبیق احکام که اینجا حق با چه کسی است، این مال برای چه کسی است، این زن مَحرم یا نامحرم اوست، این اسرار را مأمور نیستند که اظهار کنند، مگر در حدّ ضرورت.
نزول همراهان سوء پیامد بیراهه رفتن انسان
اما اینکه فرمود: ﴿وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ﴾[9] که در بحث گذشته اشاره شد، فرمود مردم دو قسماند: در قسمت اوّلی یکساناند برای اینکه همه را خدای سبحان با گنجینه آفریده، هیچ کس را بدون سرمایه خلق نکرده، بر اساس ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[10] آفریده؛ فطرت داده, نور عقل داده، هم به حوزویان گفت و هم به دانشگاهیان گفت که «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ»؛[11] به همه اینها گفت علمی که از بیرون تهیه میکنید، این علمِ مهمان است، مهمانی بیاورید که با صاحبخانه بسازد. در درون شما یک علوم حقیقی هست, فطرت هست, توحید هست, قبول وحی و نبوّت هست, قبول معاد هست، اینها را من به عنوان گنجینه در درون شما به صورت امانت قرار دادم؛ این ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ ناظر به همین است. درسی بخوانید که با این صاحبخانه هماهنگ باشد، نه اینکه با صاحبخانه درگیر باشد شما همیشه در حیرت و تلاش و ناآرامی باشید، بعد ـ خدای ناکرده ـ این صاحبخانه را خفه کنید! درسی بخوانید که با او هماهنگ باشد. اینکه میگویند علوم دینی, علوم اسلامی, یعنی همین, اگر علم ـ معاذ الله ـ الحادی شد دیگر با آن هماهنگ نیست. اگر کسی بیراهه رفت، ذات اقدس الهی به او مهلت کافی میدهد، راه توبه و انابه را باز میکند، از آن به بعد آیه 25 سوره فصلت درباره او مطرح است که فرمود: ﴿وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ﴾.
نزول فرشتهها بر انسان ثمره استقامت بر توحید او
اگر به راه رفت خدای سبحان او را تایید میکند ـ برابر آیهٴ سی همین سوره ـ که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ﴾؛ یعنی منطق آنها این بود نه تنها قول, منطق آنها این بود، ما میگوییم ببینید فلان کس حرفش چیست؟ حرفش چیست نه یعنی قولش در برابر عقیده یا قولش در برابر فعل; یعنی مکتب او چیست, روش او چیست, برنامه او چیست؟ اینجا هم که فرمود: ﴿قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ﴾؛ یعنی منطق آنها این است که ما موحّدیم در ربوبیت و روی این اعتقاد هم ایستادگی کردند: ﴿ثُمَّ اسْتَقامُوا﴾؛ همانطور که برای تبهکاران, شیاطین بسیج میشوند، برای پرهیزکاران هم فرشتهها بسیج میشوند: ﴿تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ﴾؛ چه در دنیا و چه در آخرت؛ منتها در آخرت ظهور بیشتری دارد. ترس و حزن را از اینها برمیدارند، زیرا اینها به چیزی دل بستهاند که از دست رفتنی نیست، یک؛ آنچه از دست دادنی است محبوب اینها نیست، دو؛ بنابراین نه خوفی دارند نه حزنی، سه؛ اگر کسی به چیزی دل ببندد که در دسترس بیگانه باشد، او در معرض خوف و حزن است؛ اما چیزی محبوب اوست که مورد دستبرد دیگری نیست و چیزی که مورد دستبرد دیگری است مورد علاقه او نیست، بنابراین او خوف و حزنی نخواهد داشت؛ اینها برداشته میشود و به او بشارت میدهند، هم در حال احتضار, هم در برزخ نسبت به جنّت کبرا و در همه این حالات یا صریحاً یا تضمیناً میگویند ما اولیای شما بودیم و هستیم. این مستمِرّ است: ﴿فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ تأییدتان کردیم: ﴿وَ فِی الْآخِرَةِ﴾ در بهشت هم هر چه در مرحله نفسانی بخواهید حاصل است، یک؛ هر چه در مرحله عقلانی بخواهید حاصل است، دو؛ که در بحث قبل گذشت. فرمود تازه اینها ﴿نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحیمٍ﴾.
ضرورت انتقال منطق توحیدی همراه با استقامت به جامعه
بعد فرمود حالا که خودتان را دریافتید، جامعه را هم دریابید؛ این قولی که شما دارید گفتید ﴿رَبُّنَا اللَّهُ﴾ و این استقامتی هم که ورزیدید، این دو را به جامعه منتقل کنید تا تنزّل فرشتهها هم بهره جامعه شود. شما گفتید ﴿رَبُّنَا اللَّهُ﴾ این جزء «أحسن الأقوال» است؛ مستقیم بودید «أحسن الحالات» است، این استقامت آن قول را تقویت کرد، همین کارها را نسبت به جامعه انجام بدهید.
بیان مراحل چهارگانه آیات در وظیفه جامعه در قبال «أحسن الأقوال»
بعد فرمود ما به جامعه گفتیم: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾؛[12] گفتیم بروید به سراغ «أحسنالأقوال»، در آیه دیگر گفتیم: ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ﴾؛[13] هم گفتیم بشارت باد به محقّقان و پژوهشگران که مکتبهای گوناگون را بررسی میکنند و قدرت انتخاب دارند و «أحسن الأقوال» و «أحسن المکاتب» را میفهمند و میپذیرند؛ هم به اینها گفتیم بعد از فهمیدن, پیروی کنید. این دو مرحله که در دو بخش از آیات گذشت که ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ بعد در آیه دیگر گفتیم: ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ﴾؛ ما کلّیگویی نکردیم، مصداق هم بیان کردیم، گفتیم: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾؛ اگر گفتیم: ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ﴾, اگر گفتیم: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾؛ این کلی را تطبیق کردیم بر یک مصداق خاص و آن «أحسنالقول», قول کسی است که مردم را به «الله» دعوت کند قولاً و فعلاً؛ لذا فرمود: ﴿دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً﴾ و منطق او هم این باشد که من جزء مسلمین هستم؛ عملاً, قولاً, اعتقاداً و اخلاقاً اینطور باشد.
سیره عملی پیامبر و پیروان او از مصادیق «أحسن الأقوال»
بعد از گذشت این سه مرحله, یعنی اول فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ﴾ در مرحله سوم, مصداق را خصوصیتر کرده است، فرمود: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً﴾؛ در طایفه چهارم از آیات, مصداق را عینی کرده؛ در بخش پایانی سوره مبارکه یوسف از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت او و پیروان او و علما که در این خط هستند نام میبرد، به پیغمبر فرمود: ﴿قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾؛[14] این میشود بخش چهارم, پس از کلی به مراحل میانی, از مراحل میانی به مراحل جزئی مشخص کرده که «احسنالأقوال» قول پیغمبر است و «أحسنالمبلّغان» پیغمبرند و علما که در این خط هستند: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی وَ سُبْحانَ اللَّهِ﴾.
تشابه استقامت در مسائل نظامی با مراحل چهارگانه استقامت در مسائل اعتقادی
همین کار را در مسائل نظامی هم انجام داد. (امروز این تجمّع بزرگی که عزیزان ما و بزرگان حوزه ما تصمیم گرفتند که اجر همه اینها با اولیای الهی باشد و سهم همه اینها به برکت اهل بیت محفوظ بماند، برای اینکه ما هم در این سهم شرکت کرده باشیم، این بحث را عنایت کنید). نظام اسلامی در مسائل اعتقادی و اخلاقی و فقهی و فلسفی و کلامی، این چهار رشته را یکی پس از دیگری به عنوان یک مهندس تنظیم کرده است. گفت به پژوهشگران بشارت بدهید, بعد گفت پیروی کنید, بعد گفت «احسنالأقوال» چیست, بعد گفت «احسنالأقوال» قول چه کسی است، همه را گفت. در مسائل نظامی و دفاعی (که خدا به برکت قرآن و عترت این یمنیهای مظلوم را مورد عنایت ویژه خود قرار دهد، برای آنها ﴿تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ﴾ بشود و آلسعودی که غارتگران حرمیناند، مخذول و منکوب بفرماید). میبینید چطور تنظیم کرده است. این مهندسی بحثهای علمی و اعتقادی را که در چهار طایفه دیدید، همین را شما در مسائل نظامی میبینید.
تبیین مراحل چهارگانه استقامت در مسائل نظامی
در بخش اول فرمود شما حمله نکنید؛ اما ﴿وَ لْیَجِدُوا﴾, ﴿وَ لْیَجِدُوا﴾ امر غایب است: ﴿وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً﴾؛[15] یعنی حتماً باید بیگانه در شما عظمت و قدرت را احساس کند، این یعنی چه؟ یعنی تا میتوانید خودتان را مستحکم کنید، نه حمله کنید, نه «اُغلُظوا علیهم»، فرمود حتماً باید بیگانه! این امر غایب است، بیگانه که کافر است، حرف خدا را گوش نمیدهد، وقتی ببیند شما سلسله جبال البرز هستید، کسی به شما حمله نمیکند. هیچ عاقلی حاضر نیست با بیل و کلنگ به جنگ قلّه دماوند برود، وقتی فهمید شما سَتبْرید, غلیظ هستید, نفوذناپذیرید، برای چه به شما حمله کند. این امر غایب, دستور به کفار است؛ ولی کفار که حرف خدا را گوش نمیدهند، فرمان مستقیم به ما هست؛ یعنی آنقدر سَتَبر باشید که دیگران هوس حمله نکنند: ﴿وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً﴾. حالا از این طرف گفتند: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾[16] بخش دوم است, ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ﴾[17] بخش سوم است, بعد قصه یحیی را ذکر کرد: ﴿یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ﴾[18].
تبیین گستره مخاطب به خطاب أخذ به قوه در نظام اسلامی
همین قصه را به نیروهای ارتش و سپاه و نظامیان ما گفته که ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾؛ فرمود: تنها حرف ما به یحیی و امثال یحیی(علیهم السلام) نیست که کتاب الهی را به قوّه بگیرند، خطاب به نظامیها و بسیجیهای ما هم این است که این اسلحه را محکم بگیرید: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾؛ ذیل آیه ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾[19] از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که «أَقُوَّةٌ فِی الْأَبْدَانِ أَمْ قُوَّةٌ فِی الْقُلُوبِ»؛[20] اینکه خدا فرمود: ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ است، همان خطابی است که به یحیای شهید, به یحیای زاهدی که جنگجو نیست میدهد، یا وسیعتر از آن است؟ فرمود وسیعتر از آن است! یحیی(سلام الله علیه) حکومتی نداشت؛ نه داودگونه بود و نه سلیمانگونه، نه جنگی داشت، نه رهبری انقلاب را به عهده داشت؛ داود حساب دیگری داشت, سلیمان حساب دیگری داشت(سلام الله علیهم اجمعین)؛ اما یحیای زاهد جنگجو نبود، به او گفتیم ﴿یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ﴾؛ اما به شما میگوییم هم کار یحیی را بکنید و هم کار داود را؛ اگر ﴿قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ﴾،[21] شما هم کار داود را بکنید ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ هم کار یحیی را بکنید که با قوّه بگیرید. وقتی از حضرت سؤال کردند «أَ قُوَّةٌ فِی الْأَبْدَانِ أَمْ قُوَّةٌ فِی الْقُلُوبِ»، حضرت فرمود: «قَالَ فِیهِمَا جَمِیعاً»؛ این روایت نورانی ذیل آیه نورانی ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ است. بنابراین وظیفه همه ما ـ دولت و ملت و سراسر مملکت ـ این است که این معارف الهی را یحییگونه بگیریم که ﴿یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ﴾؛ بدانیم باسواد شدن معصیت کبیره نیست, بدانیم این مقدار که دست و پای خیلیها ریخته است، این هم سواد نیست: ﴿یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ﴾؛ انسان تا جان نکَند و به اجتهاد نرسد، به این آیه عمل نکرده؛ آن وقت لذّت اجتهاد را میچشد. وقتی به خدمت آیه میرسد, به خدمت روایت میرسد و مطلبی را خودش درک میکند ـ نه اینکه حمل و نقل کند انبارداری دیگران را بکند ـ آن وقت لذّتش را احساس میکند. هم کار یحیی را باید انجام بدهیم: ﴿یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ﴾، هم کار داود را باید انجام بدهیم: ﴿قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ﴾؛ این کارهای ماست، این ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾؛ هم به حوزه کار دارد, هم به دانشگاه کار دارد, هم به دولت کار دارد, هم به ملّت کار دارد، تا این ملت به جایی از نصاب برسد که ﴿وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً﴾ باشد.
ضرورت بیاعتنایی به وسوسههای شیطانی با رفتن به پناهگاه مقاومت
بعد فرمود شیطان بیکار ننشسته، او هم وسوسه میکند، میگوید مگر میشود با آنها در افتاد, مگر میشود در برابر آنها مقاومت کرد، بله میشود در برابر اینها مقاومت کرد! وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی فاتحانه وارد مکه شد، دید ابوسفیان ـ جدّ همینهایی که غاصبان حرمین هستند (خزلهم الله) ـ دارد راه میرود و میگوید: «لیت شعری بأیّ شیء غلبنی»، چطور شد اینها پیروز شدند؛ ما با شتر رفتیم اینها پیاده بودند؛ ما با شمشیر رفتیم، اینها با چوب بودند؛ ما به سربازان خود کباب میدادیم، اینها خرما میدادند؛ جمعیت ما چند برابر اینها بود: «لیت شعری بأیّ شیء غلبنی». وجود مبارک حضرت از پشت سر رسید، دست مبارک را روی دوش نحس جدّ همینها ـ ابوسفیان ـ گذاشت و فرمود: «بِالله غَلْبتُکَ»[22] همان خدا امروز هم هست! آن خدایی که دفاع مقدّس را حفظ کرد، یمنیها را به حقّ محمد و آل محمد حفظ میکند! این هست؛ منتها فرمود اگر یک وقت وسوسهای شد، خیالی در شما پیدا شد، این را بدانید این شیپور خطر است، این «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»؛ البته ذکر است ثواب دارد؛ اما از این کاری ساخته نیست؛ فرمود: هر وقت شیپور خطر شنیدید، وسوسهای در شما پیدا شد، فوراً به پناهگاه بروید: ﴿وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾؛ هم در این بخش است و هم در بخش پایانی سوره مبارکه اعراف، آیه دویست آمده است: ﴿وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ﴾؛ در همین بخش سوره مبارکه فصّلت هم همین هست. نَزْغ یعنی سیخی که این دامدارها به این حمار و فَرس و استر میزنند. این سیخی که میزنند میگویند نَزْغ, فرمود اگر وسوسهای احساس کردی فوراً برو به پناهگاه: ﴿وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾؛ نَزْغ یعنی همین وسوسه این وسوسه یک شیپور خطری است، آژیر خطر است؛ فرمود هر وقت این آژیر خطر را شنیدید بروید به پناهگاه. در این زمان دفاع مقدس، وقتی آژیر خطر را میشنیدیم چه کار میکردیم؟ میرفتیم به پناهگاه, این ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾، نه یعنی همینجا بایست و بگو «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»؛ وقتی شیپور خطر را میزدند، معنایش این بود که بروید پناهگاه، کفایت نمیکرد که انسان در خیابان بایستد و بگوید من میخواهم بروم پناهگاه، این گفتن که آدم را حفظ نمیکرد, اگر کسی شیپور خطر را شنید؛ یعنی وسوسه را شنید که فلان نامَحرم را نگاه کن, فلان مال را بگیر, فلان حرف را بزن، این شیپور خطر است، فرمود آژیر خطر را که شنیدی فوراً برو پناهگاه، نه بگو «أَعُوذُ بِاللَّهِ». انسان سراسیمه چه کار میکند، اگر دارد غرق میشود چه کار میکند؟ اگر اتومبیل تصادف کرده چه کار میکند؟ آنطور فرمود بروید پناهگاه: ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾؛ یعنی بروید پناهگاه، نه بگویید: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» هر وقت هوس گناه کردیم دستپاچه شویم بگوییم «یا الله»، این معنای پناهگاه رفتن است.
وعده خدای سبحان به پیروزی جامعه اسلامی در صورت مقاومت
اگر این شد آدم محفوظ است، چون فرمود من دژی دارم که همهجایی است: ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾؛[23] دژبان شخص خود من هستم، این «کَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی»؛[24] یعنی همین, حِصْن یعنی دژ, حِصنی یعنی من دژبانم. اگر یک قلعهای است, یک حِصن است, یک دژ است, دژبانش هم «الله» است, همیشه هم هست, همه جا هم هست, با ما هم هست، ما فوراً برویم داخل آن دژ, این همه جا ممکن است. این چه در مسائل نظامی هست, چه در مسائل فرهنگی هست, چه در مسائل اعتقادی هست, چه در مسائل اخلاقی هست. الآن این یمنیهای عزیز و عظیم که ـ انشاءالله ـ ﴿ذُو حَظٍّ عَظیمٍ﴾ هستند، بسیاری از اینها جزء پیروان خاصّ اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هستند، اینها الآن باید بروند در پناهگاه، چه اینکه رفتهاند فرمود ما اینها را پیروز میکنیم همان حرف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: «بِالله غَلبتُکَ»؛ امروز هم برای یمن مظلوم هست.
ضرورت تفکیک در تاکتیک دفاعی بین دشمن خارجی و داخلی
در این بخش از سوره مبارکه فصلت که محلّ بحث است، مراحل پایانی بحث به این صورت بود که فرمود: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾؛ منطق او این باشد، بعد فرمود بد و خوب یکسان نیستند؛ شما اگر بخواهید با دشمن مثل آلسعود بجنگید، باید با «بد» بجنگید, اگر مشکلی در داخله اسلامی دارید باید با «بدی» بجنگید نه با «بد», با «اختلاف» بجنگی نه با «طرف اختلاف»، فرمود: ﴿وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ﴾؛ در دو بخش دیگر دارد که مردان الهی کسانیاند که با خوبی، بدی را دفع میکنند؛ یعنی با عفو, با گذشت, با وحدت, با محبت جلوی «اختلاف» را میگیرند؛ اما وقتی جریان دفاع مقدس شد با گلوله جلوی «مخالف» را میگیرند؛ اینکه فرمود: ﴿وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾؛[25] برای امور داخلی است, اینکه فرمود: ﴿ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ﴾ آن «السیّئة» که مفعول است و محذوف است برای داخل است؛ فرمود در داخل خود اینطور باشید، با خوبی, بدی را حل کنید، نه با بدی, بدی را حل کنید، تا یک نظام یکدست, نظام روحانی, نظام دینی, نظام عقل و عدل باشد. پس ﴿وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ﴾ چه چیزی را؟ آن مفعول که «السیّئه» است محذوف است: ﴿فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ﴾؛ صبر و بردباری کار هر کسی نیست، این یک حظّی است و این مقام را افراد صابر که نظیر نماز میتواند کمک انسان باشد و مورد عنایت الهی است که فرمود: ﴿وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ﴾،[26] چنین گروهی توانا هستند که آن بار را به دوش بکِشند: ﴿وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظیمٍ﴾. صبر کار آسانی نیست، اگر صلات عمود دین است، صبر, عمود مسائل اجتماعی است. انسان چه در داخله منزل, چه در محیط کار، وقتی مشکلات رفیق خود را تحمل کند، مشکلات دوستانش را تحمل کند, فوراً نرنجد, سیّئه را با سیّئه پاسخ ندهد، این جامعه یکدست خواهد بود. فرمود: ﴿وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظیمٍ﴾ در این راه و جهاد سنگین، اگر شیطان یک نزغ زد، اگر دیدید سیخی زد, میخی دستش بود فشار داد, سوزنی دستش بود فشار داد، فوراً بروید پناهگاه, احساس کنید که دارید سقوط میکنید. الآن اگر ـ خدای ناکرده ـ در همین خیابان و بیابان اتومبیل در حال تصادف باشد، انسان چه کار میکند؟ فوراً میگوید «یاالله» یا نمیگوید؟ این معنای پناهگاه رفتن است. فرمود هر وقت در خودتان احساس خطر کردید پناهگاه دم دست شماست، دژبانش هم خداست، در هم همیشه باز است: ﴿وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ﴾. از خدای سبحان میخواهیم سراسر جهان اسلام را از خطر تکفیری و سلفی و داعشی و آلسعود نجات مرحمت بفرماید!
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1]. البلد الامین و الدرع الحصین، ص188.
[2]. سوره بقره, آیه31.
[3]. سوره بقره, آیه31.
[4]. سوره بقره, آیه33.
[5]. سوره قلم, آیه1.
[6]. البرهان فی تفسیر القرآن، ج5، ص452؛ «... قال: «و أما النون فهو نهر فی الجنة، قال الله عز و جل: اجمد فجمد، فصار مدادا، ثم قال عز و جل للقلم: اکتب فسطر القلم فی اللوح المحفوظ ما کان و ما هو کائن إلی یوم القیامة، فالمداد مداد من نور، و القلم قلم من نور، و اللوح لوح من نور». قال سفیان: فقلت له: یا بن رسول الله، بین [لی] أمر اللوح و القلم و المداد فصل بیان و علمنی مما علمک الله؟ فقال: «یا بن سعید، لو لا أنک أهل للجواب ما أجبتک، فنون ملک یؤدی إلی القلم و هو ملک، و القلم یؤدی إلی اللوح و هو ملک، و اللوح یؤدی إلی إسرافیل، و إسرافیل یؤدی إلی میکائیل، و میکائیل یؤدی إلی جبرئیل، و جبرئیل یؤدی إلی الأنبیاء و الرسل (صلوات الله علیهم)». قال: ثم قال [لی]: قم ـ یا سفیان ـ فلا نأمن علیک».
[7]. کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء(ط ـ الحدیثة)، ج3، ص113 و 114؛ « أنّ الأحکام الشرعیّة تدور مدار الحالة البشریّة، دون المِنَح الإلهیّة. فجهادهم و أمرهم بالمعروف و نهیهم عن المنکر إنّما مدارها علی قدرة البشر و لذلک حملوا السلاح و أمروا أصحابهم بحمله و کان منهم الجریح و القتیل، و کثیر من الأنبیاء و الأوصیاء دخلوا فی حزب الشهداء و لا یلزمهم دفع الأعداء بالقدرة الإلهیّة و لا بالدّعاء و لا یلزمهم البناء علی العلم الإلهی و إنّما تدور تکالیفهم مدار العلم البشری. فلا یجب علیهم حفظ النفس من التلف مع العلم بوقته من اللّه تعالی، فعلم سیّد الأوصیاء بأنّ ابن مُلجَم قاتلُه و علم سیّدالشهداء علیه السّلام بأنّ الشمر لعنه اللّه قاتلُه مثلًا مع تعیین الوقت لا یوجب علیهما التحفّظ، و ترک الوصول إلی محلّ القتل».
[8]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص414.
[9]. سوره فصلت, آیه25.
[10]. سوره شمس, آیه8.
[11]. المحاسن، ج1، ص225.
[12]. سوره زمر, آیات17 و 18.
[13]. سوره زمر, آیه55.
[14]. سوره یوسف, آیه108.
[15]. سوره توبه, آیه123.
[16]. سوره انفال, آیه60.
[17]. سوره انفال, آیه60.
[18]. سوره مریم, آیه33.
[19]. سوره بقره, آیه63.
[20]. تفسیر العیاشی، ج1، ص45.
[21]. سوره بقره, آیه251.
[22]. السیرة الحلبیة، ج3 ص55.
[23]. سوره حدید, آیه4.
[24]. کشف الغمة فی معرفة الأئمة(ط ـ القدیمة)، ج2، ص308.
[25]. سوره رعد, آیه22؛ سوره قصص, آیه54.
[26]. سوره بقره, آیه45.