اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ (26) فَلَنُذیقَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا عَذاباً شَدیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذی کانُوا یَعْمَلُونَ (27) ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فیها دارُ الْخُلْدِ جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (28) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلاَّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلینَ (29) إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (30) نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ لَکُمْ فیها ما تَشْتَهی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فیها ما تَدَّعُونَ (31) نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحیمٍ (32)﴾
علم غیب لازمهٴ امامت و شرافت آن مانع ورود در فقه
پرسش: ... جایگاه علم غیب کجاست و کاربرد آن چیست؟
پاسخ: از اسرار عالَم باخبر کردن, ولیّ عالم شدن, بر جنّ و انس مسلّط شدن, معجزه آوردن. آنکه بخواهد از گذشته و آینده خبر دهد، گذشته و آینده را تحت تصرّف خود قرار دهد، باید بداند، آن وقت همه مسخَّر اینها میشوند؛ جن مسخّر اینهاست, فرشته مسخّر اینهاست, آب مسخّر اینهاست. تنها شقّالقمر نیست، اینها وقتی بخواهند شقّالأرض هم میکنند, قارون را به دهن خاک میبرند: ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ﴾[1] میشود. تنها شقّالقمر نیست, بلکه شقّالبحر هم هست، با یک عصا دریا را میشکافند و جاده خاکی درست میکنند؛ شقّالبحر هست, شقّالشجر هست, شقّالأرض هست, شقّالسماء هست، معنی آن این است. آینهای که جلوی شماست، اگر یک مقدار گرد گرفته باشد، آن را که با تحت حنک عمامه پاک نمیکنید، آن را با حوله پاک میکنید، تحت حنک برای یک چیز دیگر است، آنکه بخواهد آسمان و زمین را زیر فرمان بگیرد، او علم غیب میخواهد و این علم غیب برای آن است، نه برای اینکه چه چیزی پاک هست و چه چیزی نجس است.
تبیین دو طایفه از نصوص دال بر نامتناهی و محدود بودن علم ائمه(علیهم السلام)
پرسش: «إِذَا شَاءُوا أَنْ یَعْلَمُوا عُلِّمُوا» که درباره علم غیب ائمه وارد شده... .
پاسخ: این مثل مخزن است: «إِذَا شَاءُوا أَنْ یَعْلَمُوا عُلِّمُوا»[2] . مرحوم کلینی بابی دارد تحت عنوان «إِذَا شَاءُوا أَنْ یَعْلَمُوا عُلِّمُوا»؛ هر وقت بخواهند میدانند، چون مخزن در اختیارشان هست. نصوص درباره علم ائمه(علیهم السلام) دو طایفه است: یکی اینکه اینها چون محدودند، علم محدود دارند؛ البته درست است, غیر خدا هر موجودی محدود است و علم آن هم محدود؛ نصوص دیگر دارد که علم اینها نامتناهی است؛ حالا علم اینها نامتناهی است؛ یعنی چه؟ اینها که مخلوق و محدودند, چگونه علم آنها نامتناهی است؛ یعنی چه؟ اینها از این جهت که وصل به مخزن الهی میباشند، علم آنها نامتناهی است؛ لذا «إِذَا شَاءُوا أَنْ یَعْلَمُوا عُلِّمُوا»، چون به مخزن نامتناهی وصل هستند؛ هر چه بخواهند و هر وقت بخواهند یاد میگیرند، برای اینکه بتوانند یک مُرده را زنده کنند، باید عالِم باشند. از وجود مبارک حضرت امیر در خطبه قاصعه نهجالبلاغه[3] هست که ـ این روایت را چندین بار اینجا خواندیم ـ مشرکین مکه آمدند حضور حضرت، عرض کردند: اگر شما دستور بدهید، آن درختی که آنجا هست دو نیم بشود، نیمی آنجا بماند و نیمی بیاید اینجا، ما ایمان میآوریم! وجود مبارک حضرت امیر فرمود من خدمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودم، حضرت این کار را کرد؛ اینها دوباره عرض کردند که اگر آن نیم دیگر هم از جای خود حرکت کند و بیاید اینجا، ما ایمان میآوریم! حضرت این کار را هم کرد, عرض کردند اگر این دو نیمِ جدای از هم به هم مرتبط بشوند، مثل درخت اول بشوند و بروند سر جایشان ما ایمان میآوریم! حضرت امیر فرمود شاخههای درخت روی دوش من بود، درختی که حرکت کرد آمد خدمت پیغمبر, من هم در خدمت پیغمبر بودم و این شاخهها روی دوش من بود، حضرت دستور داد دوباره برگردند به حالت اول؛ ولی آنها ایمان نیاوردند. آن علم برای این است! نه اینکه چه چیزی پاک است و چه چیزی نجس است، آن علم حیف است که اینجا صَرف شود.
فرجام دستور دهندگان به جلوگیری از قرآن با لغو و اجرا کنندگان آن
فرمود مشرکین خواستند در برابر تحدّی حرفی بیاورند، حداکثر آن «سبعه معلّقه»[4] بود، بعد به این فکر افتادند، توطئه کردند که با بیادبی جلوی قرآن را بگیرند؛ لذا هم به خود قرآن اهانت کردند و هم به آورنده آن؛ هم درباره قرآن گفتند سِحر است, شعبده است, کهانت است و فِریه و دروغ است؛ هم به لحاظ درونمایهای گفتند سِحر و شعبده و شعر, هم از نظر ارتباط به فاعل گفتند فِریه، چون فریه کاری به درونمایه ندارد، از نظر استناد به فاعل یا حق است و یا افتراست, قهراً وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را هم از این اهانتها تبرئه نکردند، او را هم گفتند شاعر است, ساحر است, کاهن است ـ معاذ الله ـ مجنون است که فرمود: ﴿ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ﴾[5] اینها اعمال لغو درباره قرآن کریم و آورنده قرآن کریم است.
اینها که دستور دادند به دیگران که شما با «هوچیگری»[6] جلوی پیشرفت قرآن را بگیرید؛ پیروان اینها هم وقتی به دوزخ افتادند، به خدا عرض میکنند پروردگارا! اینها که به ما گفتند شما بگویید قرآن کذا و کذاست, آورنده قرآن کذا و کذاست، اینها را به ما نشان بدهید، تا ما اینها را زیر پایمان لِه کنیم. پس یک عده دستور میدهند و یک عده اجرا میکنند. حالا آن محاورهای که در سوره مبارکه «اعراف» چند بار گذشت, در سوره مبارکه «سبأ» چند بار گذشت، آنها سر جایشان محفوظ است؛ اما در همین مقطع ﴿وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ به چه کسانی گفتند؟ به زیرمجموعه خودشان گفتند, گفتند: ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ﴾؛ اینها هم به دنبال آنها راه افتادند و این حرفها را گفتن, بعد وقتی به دوزخ افتادند، عرض کردند: ﴿رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلاَّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا﴾؛ این یک مطلب.
فعل مضارع ﴿فَلَنُذِیقَنَّ﴾ دال بر استمرار چشیدن عذاب
مطلب دیگر در جریان ﴿فَلَنُذیقَنَّ﴾ است که فعل مضارع هست و مفید استمرار. در بحث ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[7] آمده که هر کسی مرگ را میچشد, هر ذائقی مذوق را هضم میکند؛ اما در جریان عذاب درست است که آن ذائق, مذوق را هضم میکند؛ اما یک وقت است انسان آب گوارا را هضم میکند, یک وقت آب سوزنده و تلخ و شور را هضم میکند, دومی آن را هضم کرده اما با درد; ولی تمام نشده، چون فعل مضارع مفید استمرار است؛ یک ذُق جدید, یک ذق جدید؛ لذا دائماً در عذاب هستند. اگر انسان یک بار عذاب بچشد؛ نظیر مرگ به هر حال تمام میشود؛ اما وقتی عذاب مستمرّ است و با فعل مضارع دارد بیان میکند ﴿فَلَنُذیقَنَّ﴾؛ البته تعبیر ﴿لَهُمْ فیها دارُ الْخُلْدِ﴾ و مانند آن هم همین است; یعنی دائماً اینها در چشیدن دردناکترین عذاب خودشان هستند: ﴿فَلَنُذیقَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا عَذاباً شَدیداً﴾.
پرسش: کام اینها شیرین نمیشود؟ بالأخره اینها هضم میکنند.
پاسخ: هضم میکنند؛ اما داروی تلخ را دارند هضم میکنند؛ هضم کردن که مستلزم حلاوت نیست، اگر کسی سَم بخورد، سم را هم گوارش هضم میکند، اما با تلخی؛ هضم کردن غیر از حلاوت است.
﴿فَلَنُذیقَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا عَذاباً شَدیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذی کانُوا یَعْمَلُونَ﴾؛ بدترین کارِ آنها را ما پاداش میدهیم! وقتی بدترین کار آنها را پاداش بدهند، کارهای کمتر هم زیرمجموعه همان قرار میگیرد.
شدید بودن عذاب ذُق و مقایسه آن با شُرب
میفرماید اینکه ما عذاب اینها را به اینها میچشانیم. این ذُق, ـ فضلاً از شُرب ـ چشیدن است، نه نوشیدن، همین عذاب شدید است، فضلاً از نوشیدن که ﴿لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ﴾[8]. این ذُق عذاب شدید است؛ یعنی همین که لَب میزنند عذاب شدید است. اینکه میگویند در ماه مبارک رمضان، صائم میتواند غذا را ذُق یعنی بچشد ـ نه بنوشد ـ و روزه را باطل نمیکند، آن چیزی که روزه را باطل میکند اکل شُرب است. ذُق آن است که در فضای زبان یک غذایی قرار بگیرد، بعد انسان آن را بیرون بیندازد. ذُق, شُرب نیست؛ فرمود این ذُق, عذاب شدید است، حالا آن شرب که ﴿لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ﴾ همین عذاب شدید است؟!
خلود در آتش جهنم باداش «اعداءِ الله» و علت آن
﴿وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذی کانُوا یَعْمَلُونَ ٭ ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ﴾؛ کیفر اینها آتش است. ﴿لَهُمْ فیها دارُ الْخُلْدِ﴾؛ اینها بیرون نمیآیند، برای اینکه در دنیا هم هر وقت به اینها انذار داده میشد، اینها ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ بودند، خودشان هم میگفتند: ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾ فرق نمیکند؛ لذا ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾، برای اینکه کسی که کار از کارش گذشت، دیگر درمان سودی ندارد.
در بخشهایی از قرآن کریم به این تعبیر آمده، گرچه این تعبیر همگانی نیست، نمیشود این را برای همه به صورت شفاف روشن کرد؛ اما قابل پذیرش برای بعضیها هست و آن این است که قرآن کریم به یک عده دستور تقوا میدهد، حالا به چه کسی دستور تقوا میدهند، دستور پرهیز میدهند، به آن مریضی که با پرهیز خوب میشود؛ اما مریضی که تمام دستگاه بدن او را بیماری گرفته، و او خوب شدنی نیست، به او که دستور تقوا و پرهیز نمیدهد، به او میگویند: ﴿اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ﴾[9]، هر کاری میخواهید بکنید. اگر کسی که از بیمارستان ترخیص میشود وقتی به پزشک بگوید غذای من چیست؟ پزشک بگوید شما پرهیز ندارید، او باید بفهمد کار گذشت! چطور میشود آدم مریض باشد؛ ولی پرهیز نداشته باشد! اینجا دکتر میبیند حالا اینکه دو, سه روز بیشتر نیست، چرا به او فشار پرهیز بیاورد؛ لذا میگوید هر چه خواستید میل کنید، این مریض باید بفهمد کار گذشت. وقتی خدای سبحان به یک عده میفرماید: ﴿اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ﴾؛ یعنی کارتان گذشت، به شما بگویم از چه چیزی پرهیز کنید، چندین سال به شما گفتیم پرهیز کنید، همه اینها ﴿نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾[10]؛ پرهیز برای بیماری است که در صراط درمان است، شما که درمان را قبول ندارید؛ لذا «دارالخلد» دامنگیر اینها خواهد شد: ﴿جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ﴾.
تقاضای بیجای اعداء الله در قیامت و پاسخ به عذاب مضاعف
حالا همین گروهی که زیرمجموعه آن رهبران کفر بودند، ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾[11] بودند، اینها میگویند: ﴿رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلاَّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِیَکُونا﴾؛ این جن و انسی که ما را گمراه کردند ﴿مِنَ الْأَسْفَلینَ﴾؛ جواب اینها در سوره مبارکه «اعراف» بیان شده که شما خودتان اینها را به رهبری قبول کردید؛ لذا ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾[12]. ما که رهبران الهی فرستادیم، کسی هم که شما را مجبور نکرده به دنبال اینها بروید: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾؛ چرا شما حساب نکرده میگویید آنها ما را گمراه کردند؟! آنها دعوت کردند، رهبران الهی هم که بودند و دعوت کردند، این صحف انبیا دعوتنامه است. فرمود هم تابع و هم متبوع شما، هر کدام دو عذاب دارید: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾.
نزول فرشتگان بر مؤمنان با استقامت و برکات آن
مطلبی که از همین سورهٴ، آیه سی شروع میشود این است که ﴿إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾؛ در قبال آن گروهی که فرمود: ﴿وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ﴾. این گروه هستند که خدای سبحان بشارت میدهد و میفرماید: ﴿إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾؛ فرمود کسانی که از نظر ایمان, منطق آنها این است که ما مؤمنیم ﴿قالُوا﴾ این «قُل» در مقابل فعل نیست; یعنی منطق آنها این است, رفتارشان این است, گفتارشان این است, سنّت آنها این است, سیرهشان این است، سریرهشان این است که مؤمناند و عملاً هم ﴿اسْتَقامُوا﴾؛ یعنی برابر ایمان, عمل کردند و مستقیم شدند؛ نه اختلاف داشتند, نه تخلّف داشتند, نه بیراهه رفتند و نه راه کسی را بستند؛ فرشتگان بر اینها نازل میشوند. چندین برکت در تنزّل فرشتهها هست: یکی نجات از هراس است, دوم نجات از غم و اندوه است, سوم بشارت به بهشت است, چهارم اعلام ولایت است که ما با یکدیگر در تحت ولای «الله» به سر میبریم، ما مأموران الهی هستیم که در دنیا ولایت شما را داشته باشیم، بعد این ولایت ما گذشته از اینکه در دنیاست در آخرت هم هست، نه اینکه در دنیا هست، در آخرت هم هست؛ این وسط منقطع است، چون دنیا متّصل به آخرت است، ولایت ما مستمر خواهد بود؛ ما «دائمالولایة» هستیم، شما «دائمالتولّی» هستید.
مقصود از «نُزُل» در توصیف بهرهمندی مؤمنان از نعمتهای بهشتی
﴿وَ لَکُمْ فیها ما تَشْتَهی أَنْفُسُکُمْ﴾. آنچه را بدن شما میخواهد در بهشت حاصل است، آنچه جان شما میطلبد حاصل است: ﴿وَ لَکُمْ فیها ما تَشْتَهی أَنْفُسُکُمْ﴾؛ در بخشهای اکل شرب و امثال ﴿وَ لَکُمْ فیها ما تَدَّعُونَ﴾؛ آنجا در سوره مبارکه «یونس» گذشت که ﴿دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ﴾[13]؛ شما هر چه را بخواهید، با «سبحان الله» برای شما حاصل است: ﴿وَ لَکُمْ فیها ما تَدَّعُونَ﴾. بنابراین آنچه مربوط به مشتهیّات است، برای شما حاصل است؛ آنچه مربوط به مدّعیات است، برای شما حاصل است؛ شما خواستید با سبّوح و قدّوس به «الله» نزدیک شوید که حاصل است؛ شما خواستید با بدن خود از لذایذ نفسانیتان بهره برده و با حور و قصور همراه باشید، حاصل است؛ شما در نعمت الهی غرق هستید: ﴿وَ لَکُمْ فیها ما تَدَّعُونَ﴾؛ تازه اینها ﴿نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحیمٍ﴾ است. «نُزُل» آن تازه چیزی است که برای مهمان نازل شده میآورند، آن را میگویند «نُزُل». مهمان که آمد انسان بعد از تعارف لفظی یک شربتی, یک میوه مختصری به او تعارف میکنند، تا سفره پهن کنند و مائده حاضر شود، این پذیرایی کوتاه و زودگذر و مختصر را میگویند «نُزُل». خدای سبحان میگوید این هفت, هشت چیزی که ما دادیم این تازه «نُزل» است.
وعده الهی به بهرهمندی مؤمنان از نعمتهای غیر متصوّر
یک سلسله چیزهایی است که چه در سوره مبارکه «فصلت» و چه در سایر سوَر فرمود: در بهشت چیزهایی است که اصلاً شما نمیدانید، تا دعا کنید و بخواهید، چون بارها به عرض شما رسید که دعای هر کسی, آرزوی هر کسی, پیشنهاد هر کسی محدود به معرفت اوست، اگر کسی معرفتش محدود است، آرزوی او و خواستههای او هم محدود است؛ ـ شما میبینید هیچ کشاورزی در تمام مدت عمر هرگز آرزو نمیکند ای کاش من نسخه خطّی تهذیب شیخ طوسی را داشته باشم، او شیخ طوسی را نمیشناسد, تهذیب را نمیشناسد, مقنعه را نمیشناسد، او هرگز آرزو نمیکند ای کاش من نسخه خطی شیخ طوسی را داشته باشم ـ فرمود در بهشت چیزهایی است که اصلاً شما نمیدانید، تا آرزو کنید: ﴿لَکُمْ فیها ما تَشْتَهی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فیها ما تَدَّعُونَ﴾، یک؛ هر چه بخواهید؛ اما ﴿وَ لَدَیْنا مَزیدٌ﴾[14]؛ یعنی فوق آرزوی شماست. آرزوی هر کسی به قدرت درک اوست، حالا کسی فارابی را نمیشناسد, نسخه خطی کتابش را او ندیده؛ لذا آرزو هم نمیکند تا آن را داشته باشد؛ فرمود چیزهایی است که ﴿وَ لَدَیْنا مَزیدٌ﴾, ﴿فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ﴾؛[15] در ذیل این آیه که مربوط به نماز شب و مانند اینهاست، فرمود: کسی که شبزندهدار است و با ما رابطه دارد، ما با کدام لغت آن حرفها را به شما بگوییم، این لغت را هم شما وضع کردید، ما چقدر با کنایه و تشبیه از این لغات استفاده کنیم، تا به شما بفهمانیم؛ اجمالاً بدانید که هر چه شما بخواهید هست, هر چه بخواهید! چیزهایی هم هست که اصلاً شما نمیخواهید، برای اینکه نمیدانید تا بخواهید. فرمود: ﴿فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ﴾, ﴿وَ لَدَیْنا مَزیدٌ﴾ که آن ﴿لَدَیْنا مَزیدٌ﴾ درباره ﴿لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فیها﴾[16] است؛ هر چه بخواهید هست، چیزهایی هم هست که شما نمیخواهید برای اینکه نمیدانید تا از ما بخواهید؛ اینجا هم میفرماید این همه که ما گفتیم هست, تقریباً هفت, هشت نعمت است که شمردیم، اینها تازه «نُزُل» است; یعنی شما که وارد شده و مهمان الهی میشوید، این هفت, هشت امری که ما گفتیم، مثل هفت, هشت حبّه نباتی است که جلوی شما آوردیم: ﴿نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحیمٍ﴾؛ «مائده» را که «نُزل» نمیگویند, «مأدبه» را که نزل نمیگویند؛ یعنی اول پذیرایی که ما میکنیم همین است. مهمانی که بر «مائده»ای دعوت شده است، همین که از راه رسیده یک استکان چای به او میدهند، این را میگویند نُزُل, فرمود همه این هفت، هشت نعمتی که ما گفتیم، اینها ﴿نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحیمٍ﴾.
انسانی که در صراط مستقیم است، در حقیقت سالک و کادح «الی الله» است. اینکه کسی کادح «الی الله» است، مهمان «الی الله» است، این بیان نورانی حضرت امیر است که فرمود شما از ابنای آخرت باشید: «فَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ»[17]؛ برای اینکه شما از آخرت آمدید و به طرف آخرت هم برمیگردید، در حقیقت این بزرگواران ابنای آخرت هستند فرزندان قیامت هستند، هر لحظه مهمان خدای سبحاناند و هر لحظه هم خدای سبحان به اینها «نُزل» عطا میکند، تا برسند به آن مستقرّ عرش الهی که آنجا فوق این «نُزل» را عطا میکنند.
پرسش: ببخشید اگر حول ... ولایت مطرح شود با توجه به اینکه بحث ولایت خیلی مهم است ... .
پاسخ: بله, اما ولایت اینها به اندازه خود آنهاست؛ اما آنجا که ﴿اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا﴾[18] یا در سوره «شوری» دارد ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ﴾[19] که حصر میکند، معلوم میشود ولیّ مطلق اوست، این با الف و لام که آمده منحصر است؛ ما یک ولیّ بیشتر در عالم نداریم و آن «الله» است: ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ﴾[20]؛ اما اینکه گفتند اولیای الهی, مأموران آن ولایتاند اگر کسی با اینها باشد اینها «نُزُل» است، اگر برسد به ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾؛ آنجا دیگر «مائده» است و «مأدبه» است، تا آنجا نرسیده اینها «نُزل» است.
تبیین تفاوت «ولیّ» بودن خدای سبحان برای مؤمن و کافر
اما حالا برگردیم به اصل مطلب و آن این است که ذات اقدس الهی «ربّ عالمین» است، یک؛ انسان, جهان, فرشتهها, شیاطین, همه، نِعَم الهی و مخلوق خداست و او «ربّ عالمین» است، چون ربّ عالمین است، «ولیّ» عالمین هم هست منتها «اله» جهانیان هم هست، لکن «اله» بودن برای مؤمنین, «ولیّ» بودن برای مؤمنین, «رب» بودن برای مؤمنین، با مِهر و لطف و صفا و وفا همراه است و برای کفار و مشرکین، با قهر و عذاب همراه است؛ اینکه گفته شد: ﴿اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾، بعد فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾[21]؛ آن اولیا که مستقل نیستند ـ معاذ الله ـ ما دوتا «ولیّ» در عالم نداریم, دوتا «رب» در عالم نداریم، آن اولیا جزء مأموران قهر ذات اقدس الهیاند و بدون اذن او کار نمیکنند؛ چه ابلیس و چه غیر ابلیس هر که باشد، در نظام تشریع ممکن است که معصیت کند؛ ولی در نظام تکوین, عبد «داخر»[22] اوست؛ لذا فرمود ما وقتی این کَلب معلَّم را بخواهیم به طرف کسی «اغراء» کنیم، برابر ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾[23]، مثل کلب معلّم اینها را «اغراء» میکنیم: ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾[24]، مثل کلب معلّم است که «اغراء» میکنیم؛ اگر دیدید اینها ولایت دارند, رسالت ما را دارند انجام میدهند؛ اگر اینها جزء اولیای کفّارند، رسالت ما را دارند انجام میدهند؛ ما اول اینها را به عنوان یک کلب پارسکننده نگه داشتیم، این باید پارس کند، اگر کسی بیراهه رفت و قصد سرقت داشت، این کلب او را میگیرد.
پذیرش ولایت شیطان، منشأ شبهات در بخش اندیشه و وسوسه در انگیزه
فرمود ما اول جامعه بشری را هدایت کردیم, اینها به سوء اختیار خودشان بیراهه رفتند؛ ما مجبورشان نکردیم, چون همانگونه که تفویض باطل است, جبر هم باطل است؛ لذا راه باز است و میتوانند برگردند؛ اما دو عامل است که کیفر تلخ کارهای اینهاست: یکی عامل اندیشه است که همه این مغالطات در اثر ﴿إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ﴾ هست؛ تمام شبههها, تمام مغالطات, تمام اشکالهای ضدّ دین یک منشأ شیطانی دارد که آن را در سوره مبارکه «انعام» به این صورت فرمود: ـ آیه 121 ـ ﴿وَ إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ﴾؛ پس تمام شبهات و مغالطات و اشکالات ضدّ دین منشأ شیطانی دارد، او تحریک میکند تا عدهای علیه دین قلمفرسایی کنند، بنویسند و بگویند, این در بخش نظر و اندیشه؛ در بخش عمل و انگیزه هم که ﴿یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ﴾ است.
شیطان و فرشته دو مأمور تحت ولایت خدای سبحان
آنکه وسوسه میکند، به اذن خود وسوسه میکند یا به اذن ولیّ مطلق؟ هرگز بدون اذن ذات اقدس الهی کسی کاری نمیکند, پس ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾، یک مطلب؛ ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾ هم یک مطلب, معلوم میشود که ولایت شیاطین تحت ولایت مطلق «الله» است, ولایت فرشتهها هم اینچنین است، فرشتهها هم که اولیای مؤمنین هستند و نازل میشوند، آنها هم تحت ولایت مطلق ذات اقدس الهی است؛ اینکه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ﴾؛ چه کسی اینها را انزال میکند؟ چه کسی به اینها دستور میدهد؟ چه کسی به فرشتهها دستور میدهد که در جنگ «بدر» حاضر شوند؟ در جهاد اصغر چه کسی فرشتهها را فرستاد؟ در جهاد اوسط هم همان فرشتهها را میفرستد, در جهاد اکبر هم همان شخص فرشتهها را میفرستد. انسانی که هراسناک است میترسد, انسانی که گرفتار غم و اندوه است قلبش را و اندوه قلبش را تطهیر میکند, شفاف میکند, او را به صبر و امثال صبر موفق میدارد، این کار خدای سبحان است. پس از طرفی ولایت مطلقه ذات اقدس الهی درباره شیاطین، کارش همان آیات قرائتشده است.
استقامت در مسیر حق شرطِ بهرهمندی از برکات ولایتِ الهی
از طرفی درباره مؤمنین ولایت ذات اقدس الهی این است که فرشتهها را برای مؤمنین نازل میکند؛ هم در دنیا، هم در حال احتضار, هم در برزخ, هم در ساهره قیامت, هم در بهشت. درباره بهشت که ﴿فَادْخُلُوها خالِدینَ﴾. نسبت به کلّ جهان هم فرمود شما اگر به راه بروید؛ ما باران را به موقع, آفتاب را به موقع, ابر را به موقع, نسیم را به موقع, روزی شما میکنیم، چون کلّ اینها در تحت تدبیر ذات اقدس الهی است.
در سوره مبارکه «جن» فرمود: ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾[25]؛ اگر اینها به راه باشند; یعنی به مقداری که راه الهی را باید طی کنند بیراهه نروند, کجراهه نروند, ما باران رحمت را نازل میکنیم؛ اما وقتی ببینیم که رحمتهای ما را هدر میدهند، به این ابرها دستور میدهیم که باران را بر روی دریا بریزد. شما روایت وجود مبارک امام سجاد(علیه السلام) را ملاحظه بفرمایید، فرمود: هر گیاهی روزی دارد، اگر امّت این منطقه بیراهه رفتند، ذات اقدس الهی دستور میدهد تا باران در کویرها ببارد یا در دریاها ببارد که نصیب مردم نشود؛ ولی صریح وعده قرآن این است که ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾؛ بارانِ پر, سدها را پر میکنیم؛ فرمود شما خودتان را اصلاح کنید، باران به عهده ما؛ اما اگر کمفروشی باشد, گرانفروشی باشد, اختلاس باشد, بدرفتاری باشد دل شما میخواهد که سد پر شود، اینچنین نیست: ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾؛ اینجا هم ﴿الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ﴾؛ آمدن فرشته، مشروط به استقامت ماست, آمدن باران، مشروط به استقامت ماست, غم و حزن از طرف برداشته شود مربوط به استقامت ماست, در بخشهای دیگر هم بر اساس این تلازم فرمود: همه همینطورند ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ﴾[26] مردم سرزمین, اگر اختلاس نکنند, سرقت نکنند, کمفروشی و گرانفروشی نکنند همه روزیها تأمین است، این آیات قرآن است و صریحاً وعده داد: ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ﴾؛ بعد درباره اهل کتاب هم اینچنین است، فرمود: ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ﴾[27] ما اینچنین میکنیم, بنابراین یک مدیر کل است که دارد عالم را اداره میکند. جهان را, انسان را, فرشتهها را, ابر و باد و مه و خورشید را, شیاطین را با نظم دارد اداره میکند؛ اگر یکجا سخن از ﴿قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ﴾ است, یک جا هم ﴿تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ﴾ است؛ اگر یک جا قحط و غلاست، یک جا هم ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾ است؛ فرمود برای ما فرق نمیکند هر کسی در هر زمان و زمینی به دین خود عمل کند و بیراهه نرود، ما نعمتهای الهی را برای او نازل میکنیم؛ تازه اینها که ما دادیم، اینها از آن جهت که «ضِیْف» ما هستند، اختصاصی به مرگ ندارد، ماه مبارک رمضان انسان جزء «ضیوفالرحمان» است؛ حاجیان و معتمران ـ که روزی به حقّ قرآن و عترت این حرمین از شرّ آل سعود نجات پیدا کند ـ جزء ضیوفالرحماناند. به ضیف «نُزُل» میدهند. در دنیا کسانی که راه صحیح را طی میکنند جزء ضیوفالرحماناند, در حج و عمره جزء ضیوفالرحماناند، همیشه جزء ضیوفالرحمان هستند؛ منتها آن زمان و این زمین, مظهر قویتر برای ضیافت است، وگرنه ماه پربرکت رجب در پیش است و فردا هم اول ماه پربرکت رجب است، تا میتوانید مخصوصاً کسی قدرت جوانی دارد، روزههای این ایام، مخصوصاً مبعث و ایام اعتکاف فراموش نشود؛ درس و بحث گوشهای از راه است، اساس راه جای دیگر است. اگر آن اساس را ما رعایت کنیم، آن وقت لذّت علم را آدم میچشد, لذّت طهارت را میچشد, اگر لذّت طهارت را چشید، با هیچ چیزی آن را معاوضه نمیکند, عالَم را به او بدهی برای آنها گزنده است، بوی بد ماسوا را هم استشمام میکند؛ ماه رجب چنین خصیصهای دارد.
فرمود اینها همه تحت ولایت من هستند, پس همه امور را که شما حساب کنید؛ آسمان و زمین و باد و باران همه را حساب کنید، قرآن تنظیم کرده و فرمود شما بیراهه نروید، همه چیز را من تأمین میکنم، این وعده صریح قرآن کریم است. بنابراین اگر درباره عدهای فرمود: ﴿قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ﴾؛ درباره عده دیگر هم فرمود: ﴿تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ﴾.
تبیین آغاز و انجام بهرهمندی از برکات ولایتِ الهی
اینطور نیست که حالا ملائکه برای یک گروه خاص، فقط در قیامت نازل شود، نه, در دنیا هم نازل میشود، در قیامت هم نازل میشود؛ تازه اینها «نُزُل» پروردگار محسوب میشود؛ از آن به بعد که ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾[28]؛ آنجا فرشته نیست تا پذیرایی کند، مَلَک و فَلکی در کار نیست تا پذیرایی کند، اگر کسی «عنداللّهی» شد, «عند ربّ» شد، کسی نیست که از اینها پذیرایی کند، فقط ذات اقدس الهی است که «رزقنا الله و ایّاکم تحت عرشه و مستقرّ رحمته»!
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1]. سوره قصص, آیه81.
[2] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص258.
[3]. نهج البلاغه, خطبه192؛ «...فَقَالَ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وَ مَا تَسْأَلُونَ قَالُوا تَدْعُو لَنَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّی تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَیْنَ یَدَیْک...».
[4] . قصائدی زیبا که گویندگان این قصائد به شعرا (المُعَلقات السَبعَة)؛ یعنی «اصحاب معلقات سبعه» معروف هستند که هفت تن از شاعران روزگار جاهلیت عرب بودند که هر یک قصیدهای غرّا سرودند و برحسب رسم معمول آن دوران آنها را از در کعبه بیاویختند که واردشوندگان آنها را ببینند و مایه شهرت و افتخار آنان گردد.
[5]. سوره قلم, آیه2.
[6]. لغتنامه دهخدا؛ هوچی: [هُو] آنکه عوام را اغوا کند، در ظاهر برای منافع آنان و در باطن برای سود خود.
ـ هوچی بازی: سر و صدای بیهوده به راه انداختن برای سود خود.
ـ هوچی گری: هوچی بازی.
[7]. سوره آل عمران, آیه185.
[8]. سوره انعام, آیه70؛ سوره یونس, آیه4.
[9]. سوره فصلت, آیه40.
[10]. سوره بقره, آیه101.
[11]. سوره بقره, آیه257.
[12]. سوره اعراف, آیه38.
[13]. سوره یونس, آیه10.
[14]. سوره ق, آیه35.
[15]. سوره سجده, آیه17.
[16]. سوره ق, آیه35.
[17]. نهج البلاغه, خطبه42.
[18]. سوره بقره, آیه257.
[19]. سوره شوری, آیه9.
[20]. سوره قمر, آیه55.
[21]. سوره بقره, آیه257.
[22]. لغتنامه دهخدا: داخر [ خ ِ] خوار، ذلیل، صاغر.
[23]. سوره اعراف, آیه27.
[24]. سوره مریم, آیه83.
[25]. سوره جن, آیه16.
[26]. سوره اعراف, آیه96.
[27]. سوره مائده, آیه66.
[28]. سوره قمر, آیات54 و 55.