14 04 2015 449398 شناسه:

تفسیر سوره فصلت جلسه 12 (1394/01/25)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (21) وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ (22) وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرینَ (23) فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْویً لَهُمْ وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبینَ (24) وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فی‏ أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرینَ (25) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ (26)

    کاربرد نداشتن علم غیب در فقه و تعیین کننده بودن آن در معاد

جریان معاد که از اصول سه‌گانه دین است و در سوَر مکّی کاملاً مطرح است، به این صورت بیان شد که هیچ کسی در برابر عمل‌هایی که انجام شده است رها نیست. در دنیا نظامی است که نظام آزمون است؛ لذا محدوده محاکم قضایی مشخص است، علم ملکوتی و غیب در محاکم قضایی راه ندارد، همین علوم عادی است، این بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که با حصر فرمود: «إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَان‏»[1] همین است. اگر اصول می‌توانست و این رسالت خودش را انجام می‌داد که کدام «قطع» حجّت است و کدام «علم» سند حکم فقهی است، خدمتی به حوزه‌ها می‌کرد؛ ولی متأسفانه اصول این قصور را همچنان دارد. «قطع» درست است که حجّت است؛ امّا قطع عادی، یعنی علم عادی که از راه عادی به دست بیاید.

بیان لطیفی مرحوم کاشف‌الغطاءِ بزرگ در کتاب کشف‌الغطاء دارد ـ کاشف‌الغطاء مستحضرید که یک فقیه کم‌نظیری است. مرحوم صاحب جواهر در جواهر دارد که من فقیهی به حدّت ذهن کاشف‌الغطاء ندیدم یا کم دیدم.[2] «یَجب» و «یَحرم» برای او مثل آب خوردن است؛ مثلاً احتیاط بکن و اینها نیست، یک فقیه فحلی است. ایشان یک دوره اصول دین نوشته که مقدمه این کتاب است و یک اصول فقه نوشته و بعد وارد فقه شده است؛ البته اصول دین و اصول فقه او چند صفحه است که بعد وارد مسئله فقهی شد ـ در بخش‌های اصول دین دارند که علم غیب سند فقهی نیست؛[3] لذا هیچکس نمی‌تواند سؤال کند که آیا حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) می‌دانست در شب نوزده ضربت می‌خورد یا نه؟ بله! عالِم و قاطع بود که ضربت می‌خورد؛ ولی این علم برتر از آن است که سند حکم فقهی باشد؛ جریان سیّدالشهداء و امام مجتبی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هم این‌طور است. با علم غیب و با علم ملکوتی کسی کار فقه اصغر را انجام دهد روا نیست، آن علم سند حکم فقهی نیست. این مطلب را یک فقیه فحلی مثل کاشف‌الغطاء می‌خواهد که بیان کند؛ ولی متأسفانه بعدها این در اصول نیامده است؛ لذا همواره برای خیلی‌ها سؤال است که آیا وجود مبارک امام مجتبی(علیه السلام) می‌دانست این آب سمّ دارد یا نه؟ بله! عالِم و عاقل بود؛ ولی این علم اشرف از آن است که به درد حکم فقهی بخورد؛ ولی در معاد آن علم ملکوتی سهم تعیین‌کننده‌ای دارد.

    نمونهای از آگاهی معصوم(علیه السلام) از غیب و به کار نبردن آن در محاکم

پرسش: چرا علم ملکوتی نمیتواند سند حکم فقهی شود؟

پاسخ: مثل اینکه کسی بخواهد این میز را با «تحت حنک» عمامه پاک کند؛ میز را که با «تحت حنک» پاک نمی‌کنند، میز را با یک دستمال پاک می‌کنند. فقه اصغری که دنیا باید با آن بچرخد این را با همین علم عادی حل می‌کنند، علم ملکوتی اشرف از آن است که سند حکم فقهی شود. این حرفی است که شیعه و سنّی نقل کرده که وجود مبارک پیغمبر فرمود محاکم قضایی من با علم عادی حل می‌شود: «إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَان‏». با اینکه خدمت وجود مبارک پیغمبر و همچنین ائمه(علیهم السلام) و امروز وجود مبارک حضرت حجّت این عَرض اعمال می‌شود همین‌طور است، هر کاری می‌کنیم به «اذن الله» می‌داند.

کسی خواست محضر امام باقر(سلام الله علیه) وارد شود، دَر زد, کنیز رفت جلوی در تا در را باز کند، او یک نگاه نامحرمانه کرد؛ وقتی خواست وارد اتاق شود، وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) از اندرون منزل داد زد و فرمود: «ادْخُلْ لَا أُمَّ لَک‏»، این شخص دستپاچه شد و عرض کرد «یابن رسول الله» من این کار را کردم که بفهمم شما می‌بینید یا نه, فرمود: «لَئِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ هَذِهِ الْجُدْرَانَ تَحْجُبُ أَبْصَارَنَا»؛[4] تو خیال کردی دیوار نمی‌گذارد ما پشت دیوار را ببینیم؟! این نزد ما شیعه‌ها یک چیز «بیّن‌الرشدی» است که همه امور به علم و عنایت الهی به اینها عرضه می‌شود و عرضه اعمال هم هفته‌ای دو روز است. این بیان نورانی قرآن در سوره مبارکه «توبه» همین است که فرمود: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾،[5] این «سین», «سین» تحقیق است نه «تسویف», نه یعنی خدا بعدها می‌بیند، بلکه هر کاری که می‌کنید «الله» می‌بیند؛ به اذن «الله», «رسول الله» می‌بیند؛ به اذن «الله», ائمه(علیهم السلام) می‌بینند! ﴿فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾.

    عمل بر مبنای علم غیب در محاکم منافی با اختیار انسان

وجود مبارک رسول خدا فرمود مبادا یک وقت بگویید ما رفتیم محکمه پیغمبر و خود پیغمبر حکم کرد و ما از دست پیغمبر گرفتیم! برای اینکه دنیا، دنیای آزمون است و دست شما باز باشد چنین حکم میکنیم! اگر ما برابر علم غیب عمل کنیم که شما مجبور می‌شوید و خودتان را مجبور احساس می‌کنید که کار خیر انجام بدهید، شما آزادید! مبادا کسی بیاید با قسم دروغ یا بیّنه دروغ به محکمه من و من هم برابر بیّنه یا یَمین حکم کنم، آن وقت این مال را از محکمه من و به دست من بگیرد و بگوید من از دست خود پیغمبر گرفتم! فرمود این «قِطْعَة مِنَ النَّار» است که ذیل همان روایت است؛ فرمود حواستان جمع باشد که بین آن علم غیب و عالم عادی فرق بگذارید! ما برابر ظاهر حکم می‌کنیم. آن وقتی که بنا شد ما به علم غیب عمل کنیم و معجزه داشته باشیم، آن وقت هم دست خود ماست؛ ولی بنا بر این نیست که ما با علم غیب، محاکم را اداره کنیم، با حصر فرمود: «إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَان‏»، بعد در ذیل آن فرمود که اگر کسی بیّنه کاذبه یا یمین کاذب در محکمه داشت و ما بر اساس آن بیّنه کاذب یا یمین کاذب حکم کردیم و این مال را از دست ما گرفت، این «قِطْعَة مِنَ النَّار» است، آتش را دارد می‌برد!

بنابراین حساب دنیا با حساب آخرت کاملاً فرق می‌کند؛ در آخرت علم غیب و علم ملکوتی است؛ اصلاً ظهور, ظهورِ حق است! آن‌جا جای این نیست که کسی با ظاهر حکم کند، بلکه خدا با علم خود عمل می‌کند, پیغمبر با علم خود عمل می‌کند, اهل بیت(علیهم السلام) با علم خودشان عمل می‌کنند و چیزی در عالم فروگذار نیست، بنابراین بین دنیا و آخرت کاملاً فرق است. سراسر عالم از ستاد و سپاه الهی‌ هستند، حتی «اعضاء» و «جوارح» آدم!  

    تفاوت مواجهه مشرکان و مؤمنان با فرا رسیدن دفعی قیامت

چون منکرین معاد از معاد هیچ خبر و اطلاعی ندارند و انکار می‌کنند، وقتی معاد دفعتاً فرا می‌رسد اینها مبهوت می‌شوند و می‌گویند این چه صحنه‌ای است؟ این کجاست؟ این چیست؟ ﴿تَأْتیهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ﴾،[6] بهتان را که بهتان می‌گویند، برای اینکه انسان چیزی را که نمی‌داند و به او اسناد دهند، دفعتاً او را مبهوت می‌کند. فرمود اینها چون از قیامت هیچ خبری نداشتند و باور نمی‌کردند که قیامتی هست، وقتی صحنه قیامت فرا رسید، دفعتاً مبهوت می‌شوند که این‌جا کجاست؟ این چیست؟ امّا مؤمنی که منتظر قیامت بود می‌گوید: ﴿هٰذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُ﴾؛[7] آن روزی که خدا به ما وعده داد رسیدیم. آنها چون خبر ندارند مبهوت‌ میباشند، از آنها سؤال می‌کنند چه قدر شما خواب بودید؟ چه قدر در زمین بودید؟ می‌گویند: ﴿یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾،[8] در حالی که میلیون‌ها سال خوابیدند! این وضع کسی است که از معاد هیچ خبری ندارد و معاد را باور نکرده است. بنابراین هیچ کاری در عالَم نیست که به آن توجه نشود؛ منتها در دنیا که جای آزمون و امتحان الهی هست راه باز است. فرمود ما کاری به اسرار شما نداریم، اسرار شما نزد ماست که گاهی معجزه ایجاب می‌کند تا ما پرده را برداریم؛ ولی همیشه این‌طور نیست، هر کسی هر کاری بخواهد بکند ما فعلاً پرده را برنمی‌داریم! مبادا خیال کنید که با بیّنه و  یمین کاذب به محکمه ما بیایید و مالی از ما بگیرید و بگویید که ما از دست خود پیغمبر گرفتیم، فرمود این «قِطْعَة مِنَ النَّار» است؛ ولی در معاد همه علوم غیب سهم تعیین‌کننده دارند؛ «ذات اقدس الهی» شاهد است, «پیغمبر» شاهد است, «امام» شاهد است, «زمین» و «زمان» شاهد هستند, «جلود» هم شاهد میباشند.

 

    اقرار نبودن «شهادت» زبان علیه انسان

در جریان شهادت، گاهی دارد که «لسان» آنها شهادت می‌دهند؛ حتی زبان هم اگر بخواهد شهادت دهد اقرار نیست، چون زبان غیر از خود نفس است. آن راهی که امین‌الاسلام به عنوان توجیه پیش گرفته، آن درست است که دهن بسته است؛ ولی زبان شهادت می‌دهد یا در همان لحظه‌ای که زبان شهادت می‌دهد، هنوز دهن بسته نشده است.[9] «فُوه» یعنی دهان, فرمود: ﴿نَخْتِمُ عَلی‏ أَفْواهِهِمْ﴾،[10] نه «ألسنتهم»! در سوره «یس» فرمود: ما دهن را مُهر می‌کنیم؛ ولی در آیه دیگر فرمود زبان شهادت می‌دهد. آن چیزی که در سوره «یس» است: ﴿نَخْتِمُ عَلی‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ﴾ است که «لسان» ندارد، آن‌جا که ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾[11] دارد، «خَتم فُوه»؛ یعنی مُهر دهان ندارد. این راهی که امین‌الاسلام(رضوان الله علیه) برای جمع بین این آیات طی کرده، این است که خدا دهان را مُهر می‌کند و زبان بیرون از فضای دهان حرف می‌زند؛ این یک راه است. آیا زبان در همان دهانِ بسته حرف می‌زند یا زبان را از دهان در می‌آورند، دهن را می‌بندند و زبان در بیرون فضای کام حرف می‌زند؟ آیا زبان می‌تواند بدون مخارج کام سخن بگوید؟ به هر تقدیر یا بسته یا باز, زبان هم شهادت می‌دهد که اقرار نیست، چون زبان مثل چشم و گوش, عضوی از اعضای بدن انسان است.

    ناتمامی نقد به تغییر بدن در طول عمر و موجّه نبودن شهادت

مطلب دیگر این است که حیات بدن، یک؛ وحدت بدن، دو؛ به حیات و وحدت نفس وابسته است، سه؛ بنابراین ده‌ها بار هم که بدن عوض می‌شود، این بدن دهمی عین بدن اوّلی است، چون حیات و وحدت اینها به وحدت نفس است که نفس یکی است؛ در محاکم عدل دنیایی هم همین‌طور است! اگر در محکمه امام و پیغمبر(علیهم السلام) هم کسی سرقتی کرده و بیست سال فراری بوده که در طیّ بیست سال تصادف‌های زیادی کرده دست و پای خود را از دست داده و دست‌های دیگری را به او پیوند دادند. کسانی که گرفتار مرگ مغزی شدند، «اعضاء» و «جوارح» او را گرفتند و به بدن این شخص پیوند زدند، این شخص دستش از دیگران است, پایش از دیگران است, بسیاری از «اعضاء» و «جوارح» او از دیگران است؛ حالا سر و کار او بعد از بیست سال به محکمه عدل علوی افتاد, او می‌تواند در محکمه عدل علوی(علیه السلام) بگوید شما که این دست مرا می‌خواهید قطع کنید، این دست، آن دست بیست سال قبل نیست یا این حرف پذیرفته نیست، چون این دست عین دست بیست سال قبل است و حیات بدن به حیات نفس است, وحدت بدن به وحدت نفس است؛ در دنیا همین‌طور است و در آخرت هم همین‌طور است! حالا «اعضاء» و «جوارح» که عوض شد، این شخص نسبت به همسرش نامحرم می‌شود؟! این‌طور که نیست! حیات بدن به حیات نفس است, وحدت بدن به وحدت نفس است؛ در معاد این‌طور است و در دنیا هم این‌طور است! مادامی که شخص همان شخص است، تمام «اعضاء» و «جوارح» او از اوست، دیگر نمی‌شود گفت که این عضو شما بیست سال قبل نبود، چطور شهادت می‌دهی؟ وحدت این ابدان به وحدت نفس است، چون وحدت ابدان به وحدت نفس است، اگر کسی بیست سال قبل گناه کرده و بدن او بعد از بیست سال دارد شهادت می‌دهد، این عین همان بدن بیست سال قبل است.

    تبیین مشکلات اساسی مشرکان

فرمود ما چنین صحنه‌ای داریم؛ منتها مشکل اساسی شما این است که شما از مردم رو می‌گیرید؛ ولی از خدا رو نمی‌گیرید، خیال می‌کنید که «الله» نمی‌داند؟! ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی‏ مِنَ الْقَوْلِ﴾،[12] در سوره مبارکه «نساء» و مانند آن فرمود اینها از مردم فاصله می‌گیرند که کسی آنها را نبیند؛ امّا از «الله» فاصله نمی‌گیرند، چرا؟ برای اینکه خیال می‌کنند «الله» نمی‌بیند، البته گمانِ اینها گمان نبود، یقین بود؛ منتها یقینِ بی‌اثر تعبیر به گمان شده است. فرمود شما خیال می‌کنید: ﴿أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ﴾، پس مشکل اساسی آنها چند چیز بود: اول اینکه انکار معاد؛ دوم اینکه انکار علم الهی به بسیاری از این امور جزئی؛ سوم اینکه از مردم احتجاب می‌کنند؛ ولی از «الله» احتجاب نمی‌کنند، برای اینکه ـ معاذ الله ـ او نمی‌بیند. فرمود همین‌ها بود که شما را به هلاکت رسانده است.

    ثمره یا پیامد اطاعتپذیری یا نافرمانی خدای سبحان در دنیا

حالا که به این وضع درآمدید، ما سالیان متمادی به شما مهلت دادیم که شاید شما به راه بیایید، وقتی دیدیم به راه نمی‌آیید، برای شما یک همسایه بدی فراهم کردیم. آنها که سال‌های متمادی راه خوب را طی کردند، ما همسایه‌های خوب برای آنها فراهم کردیم و شما که سالیان متمادی بدراهه و کجراهه رفتید، همسایه بدی برای شما فراهم کردیم. در سوره مبارکه «مجادله» فرمود مردان الهی که راه خوب را طی کردند، ما خودمان در دل اینها ایمان را تثبیت کردیم. در آیه پایانی سوره مبارکه «مجادله»؛ یعنی آیه 22 فرمود: ﴿أُولئِکَ کَتَبَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾؛ ایمان را در قلبشان تثبیت کرده است، اگر ایمان در قلب آنها تثبیت شده است، دیگر هیچ وقت جا برای تزلزل و شک و تردید و نفاق و گناه و امثال آنها نیست و فرشتگانی هم هستند که آنها را تأیید می‌کنند. بعضی‌ها همین که صدای اذان مؤذّن را می‌شنوند اصلاً بی‌تابانه و مشتاقانه به طرف نماز اول وقت می‌روند، اینها نماز اول وقت و اذان را دوست دارند، این گرایش است! این گرایش غیر از آن حکم فقهی است که بر همه ما واجب است نماز بخوانیم و نماز اول وقت هم مستحب است؛ این گرایش و علاقه در اثر ﴿وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ است و از گناه هم منزجر هستند. در قبال آن تبهکارانی که مدت‌ها ذات اقدس الهی به اینها مهلت داد که اینها بیراهه و کجراهه رفتند و برنگشتند، خدا اینها را کیفر می‌دهد که آن رفیق بد از بیرون و شیطان بد از درون است. «قُرَنَاءَ السَّوْءِ» گاهی از بیرون و گاهی هم از درون است؛ در همین بخش‌ها فرمود: ﴿نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ﴾؛[13] کسی که بیراهه رفته است ما ﴿قَیَّضْنا لَهُمْ﴾؛ یعنی «بدّلنا له» ﴿قُرَناءَ﴾؛ ما به او فطرت دادیم و ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[14] را بهره او کردیم؛ انبیا را از بیرون فرستادیم؛ عقل را از درون به حمایت او وادار کردیم؛ با همه این چراغ‌ها ﴿قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها﴾[15] دامنگیر او شد که او همه اینها را پشت‌سر گذاشت؛ از این به بعد ما رفقای بد دامنگیر او کردیم، هم شیاطین انس و هم شیاطین جن؛ دوستان و رفقای بد که ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ﴾.[16] دوستان بد اینها شیاطین انس از بیرون هستند و شیاطین جن و ابلیس از درون میباشند که ﴿إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ﴾.[17]

    تبدیل رفقای خوب به بد، پیامد نافرمانی خدا در دنیا

فرمود: ﴿قَیَّضْنا﴾، یعنی «بدّلنا»؛ به جای آن دوستان الهی که ما برای او گذاشتیم, رفقای بد برای او هستند که آن وقت این رفقای بد گذشته و آیندهٴ زشت را برای او زیبا می‌کنند. سوابق بدی را که داشت، به او زیبا نشان می‌دهند؛ نسبت به او، فرزندان او و میراث او تصمیم‌های بد می‌گیرد. آینده اینجا نه یعنی معاد, بلکه آینده او در دنیا و نسبت به زندگی خودش در آینده که مثلاً نسبت به فرزندان خود تصمیمات بد می‌گیرد و خیال می‌کند که ماندنی است، ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ﴾؛[18] خیال کرده که برای همیشه می‌ماند، ﴿عَدَّدَهُ﴾؛[19] مال خود را شمرده و خیال می‌کند آنچه نزد اوست او را جاودان نگه می‌دارد؛ لذا نزد او زیبا جلوه می‌کند، وقتی نزد او زیبا جلوه کرد به سراغ آن می‌رود. این «قُرَنَاءَ السَّوْءِ» ﴿یُوَسْوِسُ فی‏ صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ﴾؛[20] فرمود هم از جن‌ها, هم از انس‌ها, هم تحت وسوسه ابلیس‌ هستند و هم خود آنها جزء ﴿شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ﴾[21] هستند که ما در دنیا دامنگیر اینها کردیم. صریحاً می‌گویند: ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾[22] که به انبیای خودشان هم می‌گویند, دیگر نمی‌گویند: «سَواء عَلینا أ وَعَظتَ أم لَم تَعِظ»، بلکه می‌گویند: ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾؛ اصلاً جزء واعظین باشی یا نباشی برای ما بی‌تفاوت است. اینها به این‌جا می‌رسند که صریحاً به انبیا, به اولیا, به دین, به مکتب و به عالمان دین چنین می‌گویند, اینها سرانجام در قیامت گرفتار می‌شوند که باید بگویند: ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحیصٍ﴾،[23] این‌که در دنیا می‌گوید چه انبیا و اولیا بگویند و چه نگویند برای ما بی‌تفاوت است، روزی می‌رسد که می‌گویند چه ناله بزنیم و چه ناله نزنیم برای ما بی‌تفاوت است؛ این تسویه بد دنیا به آن تسویه بد آخرت ختم می‌شود. فرمود این‌جا گوش نمی‌دهید: ﴿وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ﴾، امّا ﴿وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ﴾؛ شبیه اُممی که قبل از اینها بودند؛ یعنی در نظام ما بین جن و انس فرقی نیست, بین شرق و غرب فرقی نیست، آنها تبهکاران بی‌تفاوت بودند و شما هم تبهکاران بی‌تفاوت هستید؛ جنّی‌ها و انسان‌هایی که مُردند مثل شما هستند, ﴿إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرینَ﴾.

    تشبیه به موات و بایر بودن زمینه تجارت بعضی از انسانها در دنیا

ما شما را برای تجارت آفریدیم و ابزار تجارت به شما دادیم، بعد راه تجارت را هم به شما نشان دادیم و گفتیم: ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی‏ تِجارَةٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ﴾[24] و کسانی هم که به راه افتادند، گفتیم اینها کسانی هستند که ﴿یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ﴾[25] و به کسانی هم که بیراهه رفتند گفتیم: ﴿فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ﴾.[26] برخی زمین‌ها جزء «موات», برخی زمین‌ها جزء بایر[27] و بعضی هم دایر هستند؛ زمینه زندگی مردم هم این‌چنین است که بعضی جزء «موات»‌, بعضی جزء بایر و بعضی هم دایر میباشند که درباره بایرها فرمود: ﴿کانُوا قَوْماً بُوراً﴾[28] که این «بور» جمع بایر است؛ یعنی اینها زمینه‌شان بایر است و برای کشاورزی فایده‌ای ندارد. خدایی که ﴿وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً﴾،[29] روی زمین‌های بایر چه کند؟ فرمود: ﴿کانُوا قَوْماً بُوراً﴾ این «بور» که جمع بایر است؛ یعنی زمینه زندگی اینها بایر است و برخی‌ها هم جزء «موات» ‌هستند که ﴿أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ﴾.[30]

یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است که فرمود: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ لاَ یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَّبِعَهُ وَ لاَ بَابَ الْعَمَی فَیَصُدَّ عَنْهُ وَ ذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ»؛[31] فرمود اینها جنازه‌های عمودی‌ هستند که بعد از مدتی هم بر زمین می‌افتند و می‌شوند جنازه افقی، وگرنه این زنده نیست، بلکه در زنده‌ها مرده است! «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ لاَ یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَّبِعَهُ وَ لاَ بَابَ الْعَمَی فَیَصُدَّ عَنْهُ وَ ذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ» که این «مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ»؛ یعنی جنازه عمودی، همان تعبیر قرآن کریم است که فرمود: ﴿أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ﴾، پس برخی‌ها مرده هستند و برخی‌ها مُرده نیستند؛ ولی بایر میباشند و برخی‌ها هم دایر هستند که ﴿یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ﴾؛ فرمود ما اصلاً شما را برای تجارت خلق کردیم، خسارت برای همین گروه است که سرمایه را باخته است.

    تبیین جهل مرکب مشرکان در دنیا و خسارت آنها در آخرت

آن ظنّی که در آیه مورد بحث تعبیر شده است، در حقیقت به معنی یقین؛ یعنی جهل مرکّب است: ﴿وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرینَ﴾؛ یعنی «صرتُم من الخاسرین» که سرمایه را باختید؛ در معاد اگر صبر کنید که آتش جایگاه دائمی شماست و اگر بخواهید عذرخواهی کنید که از نظر روانی مقداری سبک شوید به شما اجازه عذرخواهی هم نمی‌دهند و اگر «استعتاب» بکنید؛ یعنی طلب عفو از سرزنش کنید، تا مورد عتاب قرار نگیرید، به شما اجازه عذرخواهی هم نمی‌دهند تا یک مقدار از نظر روانی سبک شوند، آیه 36 سوره مبارکه «مرسلات» این است: ﴿وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ﴾؛ بنابراین اینها در دنیا چون منکر معادند و از طرفی از نظر توحید به این فکر هستند که ـ معاذ الله ـ «الله» این کارها را نمی‌بیند به این روز سیاه افتادند. فرمود خطر شما همین است: ﴿فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْویً لَهُمْ وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبینَ﴾، «مُعتب» کسی است که به عذرخواهی او گوش داده شده و مقداری از نظر روانی سبک شده است. این گروه که در دنیا این‌چنین هستند، «قُرنای» بدی دارند و این شوری را که در دل دارند، نمی‌دانند از کجاست. این حادثه بی‌سبب که نیست و اتفاق که در عالم راه ندارد! انسان طبعاً گرایش به گناه ندارد, بلکه انسان طبعاً مایل به ثواب است، برای اینکه فطرت و عقل او این است! ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها﴾[32] این است! امّا این رفقای بد که در درون او ذخیره شدند، اینها کسانی‌ هستند که ﴿فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ﴾؛ یعنی به فکر آینده و گذشته بودند؛ یعنی به این فکر بودند که بچه‌ها را و میراث را تأمین کنند، نه آینده به معنای معاد! آن کارهایی را که انجام دادند، می‌گویند کارهای بسیار خوبی است؛ کارهایی را هم که در مورد فرزندانشان در آینده در پیش دارند، آنها را هم می‌گویند کارهای خوبی است، ﴿فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ﴾؛ «قول» الهی که عذاب الهی است، هم بر اینها و هم در بین اُممی که مثل اینها بودند، ﴿قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرینَ﴾؛ آن‌گاه این گروه نه تنها خودشان به حرف قرآن کریم گوش نمی‌دادند، به دیگران هم می‌گفتند سعی کنید در قرآن لغو ایجاد کنید که این مطلب طلیعه بحث جدید است.

    پرهیزکاران واجدان شرایط مدیریت حرمین و آل سعود فاقد آن

امّا در مورد آنچه مسئله روز است عرض میشود، آن‌ سالی که حادثه تلخ به شهادت رساندن بسیاری از زائران حرمین بود، آن سال عده‌ای مقالاتی نوشتند و بررسی کردند که این حرمین ـ مکّه و مدینه ـ باید در اختیار چه کسی باشد؟ برابر استدلالی که آن سال‌ها شده بود و قرآن کریم کمک کرد، این بود که متولّی سرزمین وحی باید مردان باتقوا باشند، نه آل‌سعود! فرمود: ﴿إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ﴾؛[33] ولیّ کعبه باید انسان باتقوا باشد. اینها همان‌هایی هستند که اجدادشان همین کعبه را به صورت بتکده درآورده بودند و تمام شراب‌خواری‌ آنها بر روی بام کعبه بود که به تعبیر برخی‌ها تولیت و کلیدداری کعبه را در مجلس قمار باختند و به چند مَشک شراب فروختند و معامله کردند، اجداد همین‌ها بودند! «زِقُّ خمرٍ»[34] با یک مَشک یا با دو َمشک در قمارخانه‌‌های مکّه، حقّ تولیت و کلیدداری کعبه را معامله می‌کردند، همین‌ها بودند! اینکه فرمود: ﴿إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ﴾ همین‌طور است!

الآن اگر جامعه اسلامی ـ به فکر دولت‌ها نباید بود ـ خود ملت‌ها و مِلل اسلامی، اینها اگر به این فکر باشند که حرمین را از اسارت و غارت آل‌سعود نجات دهند، این جهاد اکبر است! آن روزی هم که ﴿إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ﴾ بخواهد عمل شود، همین‌طور است!

    ضعف فرهنگی جامعه اسلامی سبب اسارت گرفتن حرمین توسط آل سعود

آن بیان نورانی حضرت امیر ـ یک وقت خوانده شد ـ که وجود مبارک حضرت امیر فرمود: می‌دانید اینها اگر بخواهند غدیر را خاموش کنند و سقیفه را روشن کنند چه کار می‌کنند؟ اینها فرهنگ یک ملت را غارت می‌کنند و به اسارت می‌گیرند، وقتی فکر و فرهنگ یک ملت به غارت رفت، آن ملت تسلیم می‌شود، چون عاملی برای قیام ندارد. آن بیان نورانی حضرت در عهدنامه مالک این است که فرمود: یا مالک! «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا»؛[35] فرمود ممکن نبود که مرا با دست‌ بسته ببرند و برای سقیفه بیعت بگیرند! اینها اول آمدند دین را, فرهنگ ملت را, عقیده ملت را و ایده ملت را به بند کشیدند و به اسارت بردند، آن وقت دینی که اسیر شد قدرت تحریک ندارد! «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ». قبل از وجود مبارک حضرت امیر نماز بود, روزه بود, حج بود, عمره بود, قرائت قرآن بود؛ امّا یک قرائت قرآنی که به تعبیر مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله علیه) ـ در جواهر دارد ـ کار حضرت امیر(سلام الله علیه) به جایی رسید که می‌گویند: «و فی قراءة علیٍّ کذا»،[36] او را در ردیف «حفص» و «عاصم» قرار دادند؛ آنها این‌طور قرائت کردند، علی(صلوات الله علیه) این‌طور قرائت کرده است؛ او که قرآن ناطق است را در ردیف قاریان قرار دادند! بحث قرآ‌ن این‌طور شد!

بحث سنّت هم که مستحضرید، یک قرن یا بیش از یک قرن نقل حدیث ممنوع بود، بعد کاملاً سازمان‌دهی شد و با دسیسه‌ای نقل حدیث آزاد شد. پس قرآن به آن صورت درآمد, نقل حدیث تا حدود یک قرن ممنوع شد, عقل را هم از کار انداختند و گفتند عقل حُسن و قبح را درک نمی‌کند؛ یعنی به جامعه گفتند شما نفهمید! چطور می‌شود به یک ملت بگویند که عقل حُسن و قبح را درک نمی‌کند؟! عدل حَسن است و ظلم قبیح است که جزء مستقلات عقلی هستند؛ ولی آنها گفتند و اینها هم باور کردند. اینکه می‌بینید ابن‌ابی‌الحدید می‌گوید: «الحمد لله الذی ... قَدَّم المفضول علی الافضل»[37] همین است! می‌گویند که عقل حُسن و قبح را درک نمی‌کند؛ وقتی عقل حُسن و قبح را درک نکند، می‌شود حاکم معزول, قرآ‌ن هم که در حدّ قرائت رایج است, سنّت هم که نقل آن ممنوع است، بعد از یک قرن که بر همه امور مسلّط شدند، آمدند گفتند حالا حدیث را نقل کنید, چه کسی نقل کند؟ کسی که مجوّز گزارش دارد، آن وقت به تعبیر مرحوم علامه عسکری(رضوان الله علیه) ـ ایشان که 150 نقل کردند, بیش از آن است ـ حداقل 150 گزارشگر و راوی و محدّث جعل کردند؛[38] هر کدام از اینها چندین روایت مجعول دارد، آن‌ وقت شما دلتان می‌خواهد غدیر با آن جلال و شکوه خودش را نشان دهد و سقیفه کنار برود؟ اگر فکر یک ملت, عقیده یک ملت, اندیشه یک ملت, تعقّل و درک یک ملّت به اسارت برود، وضع همین وضع آل‌سعود است! مسلمانان جهان اسلام باید بازگشتی کنند تا این دین را آزاد کنند؛ یعنی قرآن آزاد شود, روایات آزاد شود, عقل آزاد شود, آن‌گاه معلوم می‌شود که ﴿إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ﴾ یعنی چه؟ و حرمین که الآن در اسارت آل‌سعود است، از این اسارت در بیاید؛ به امید روز ظهور ولیّ عصر(ارواحنا فداه)!

«و الحمد لله ربّ العالمین»

 



[1]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص414.

[2]. جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج‌13، ص 105؛ «و أستاذی المحقق النحریر الذی لم یکن فی زمانه أقوی منه حدسا و تنبها الشیخ جعفر».

[3]. کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء(ط ـ الحدیثة)، ج‌3، ص113 و 114؛ « أنّ الأحکام الشرعیّة تدور مدار الحالة البشریّة، دون المِنَح الإلهیّة. فجهادهم و أمرهم بالمعروف و نهیهم عن المنکر إنّما مدارها علی قدرة البشر و لذلک حملوا السلاح و أمروا أصحابهم بحمله و کان منهم الجریح و القتیل، و کثیر من الأنبیاء‌ ‌و الأوصیاء دخلوا فی حزب الشهداء و لا یلزمهم دفع الأعداء بالقدرة الإلهیّة و لا بالدّعاء و لا یلزمهم البناء علی العلم الإلهی و إنّما تدور تکالیفهم مدار العلم البشری. فلا یجب علیهم حفظ النفس من التلف مع العلم بوقته من اللّه تعالی، فعلم سیّد الأوصیاء بأنّ ابن مُلجَم قاتلُه و علم سیّدالشهداء علیه السّلام بأنّ الشمر لعنه اللّه قاتلُه مثلًا مع تعیین الوقت لا یوجب علیهما التحفّظ، و ترک الوصول إلی محلّ القتل».

[4]. الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص272 و 273.

[5]. سوره توبه, آیه105.

[6]. سوره انبیاء, آیه40.

[7]. سوره احزاب, آیه22.

[8]. سوره بقره, آیه259.

[9]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏7، ص211؛ «فإنه یجوز أن تخرج الألسنة و یختم علی الأفواه و یجوز أن یکون الختم علی الأفواه فی حال شهادة الأیدی و الأرجل».

[10]. سوره یس, آیه65.

[11]. سوره نور, آیه24.

[12]. سوره نساء, آیه108.

[13]. سوره زخرف, آیه36.

[14]. سوره شمس, آیه8.

[15]. سوره شمس, آیه10.

[16]. سوره زخرف, آیه67.

[17]. سوره اعراف, آیه27.

[18]. سوره همزة, آیه3.

[19]. سوره همزة, آیه2.

[20]. سوره ناس, آیات5 و6.

[21]. سوره انعام، آیه112.

[22]. سوره شعراء، آیه136.

[23]. سوره ابراهیم، آیه21.

[24]. سوره صف, آیه10.

[25]. سوره فاطر, آیه29.

[26]. سوره بقره, آیه16.

[27]. لغتنامه دهخدا، بایر: [ی ِ] زمین خراب نامزروع. «بائرة» یا «بائر» مقابل آباد و مقابل دایر.

[28]. سوره فرقان, آیه18.

[29]. سوره نوح, آیه17.

[30]. سوره نحل, آیه21.

[31]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه87.

[32]. سوره شمس, آیه7.

[33]. سوره انفال, آیه34.

[34]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏3، ص362؛ «... فباعه أبو غبشان من قصی بن کلاب ببعیر و زق خمر و فی ذلک یضرب المثل السائر أخسر ممن صفقة أبی غبشان...».

[35]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), نامه53.

[36]. جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج9، ص296؛ «...کما یومی الیه ما فی کتب القراءة من عدهم قراءة النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) و علی و أهل البیت(علیهم السلام) فی مقابلة قراءاتهم ...».

[37]. شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏1، ص3.

[38]. یکصد و پنجاه صحابی ساختگی(علامه عسگری).

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق