18 02 2020 453448 شناسه:

تفسیر سوره فجر جلسه 5 (1398/11/30)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ (15) وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ (16) کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ (17) وَ لا تَحَاضُّونَ عَلی‏ طَعامِ الْمِسْکینِ (18) وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ أَکْلاً لَمًّا (19) وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا (20) کَلاَّ إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا (21) وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا (22) وَ جی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّی لَهُ الذِّکْری‏ (23) یَقُولُ یا لَیْتَنی‏ قَدَّمْتُ لِحَیاتی‏ (24) فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ (25) وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ (26) یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (27) ارْجِعی‏ إِلی‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً (28) فَادْخُلی‏ فی‏ عِبادی (29) وَ ادْخُلی‏ جَنَّتی‏ (30).

این سوره مبارکه‌ای که «علم بالغلبه» آن «الفجر» است و در مکه نازل شد بعد از چند سوگند مربوط به زمان، شب، صبح و مانند آن و گرامیداشت این سوگند برای انسان عاقل، قسمتی از جریان اقوام طاغی گذشته را ذکر فرمود؛ بعد در پایان فرمود مهم‌ترین اقوام ستمگر و ستمکار همین عاد و ثمود و فرعون «ذی الأوتاد» بودند و این تعذیب اختصاصی به گذشته ندارد، اصل کلی و جامع با این علت بیان شده که ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصاد﴾[1] او چون «ربّ الدنیا و الآخرة» است ربوبیت دنیایی آن را با آن وضع ذکر کرد ربوبیت اخروی آن را بعداً به وسیله ﴿کَلاَّ إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا﴾ که صحنه معاد است ذکر می‌کند هم مرصاد است در دنیا که تبهکاران را سر جایشان می‌نشاند هم مرصاد است که تبهکاران را در معاد سر جایشان می‌نشاند.

اما آن نظام ارزشی که توده مردم منهای وحی و نبوت چه طور فکر می‌کنند؛ بعد انسان در سایه تعلیم کتاب و حکمت باید چه طور فکر بکند آن را ذکر کرده است. در قرآن فرمود خدا به وسیله پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) معلم کتاب است معلم حکمت است مذکّی نفوس و مذکّر نفوس است و آن نکته چهارم که نوآوری است فرمود: ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[2] که بحث این نکته چهارم قبلاً گذشت؛ یعنی انبیا حرف تازه‌ای می‌آورند حرفی که در هیچ جای عالم نیست. دانشمندان با علوم تجربی نه از عالم غیبِ گذشته خبر دارند، نه از عالم غیبِ آینده، از کجا حرف می‌زنند؟ هم به خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود، فرمود: ﴿وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾[3] این «کان»ی منفی نشان می‌دهد که چیزهایی است که انسان به هیچ راه ممکن نیست یاد بگیرد از چه راهی یاد بگیرد؟ غیب گذشته را انسان چه خبر دارد؟ غیب آینده را انسان چه خبر دارد؟ این برای خود شخص حضرت.

به جامعه بشری هم گذشته از ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ[4] فرمود: ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ این ﴿مَا لَمْ تَکُونُوا﴾ یعنی اصلاً مقدور شما نیست که یاد بگیرید کجا یاد بگیرید؟ ازل چه خبر است؟ لوح چه خبر است عرش چه خبر است؟ عالم ذر چه خبر است؟ این را از چه راهی یاد بگیرد؟ برزخ چه خبر است؟ قیامت چه خبر است؟ بهشت چیست؟ جهنم چیست؟ ابدیت چیست؟ این را از کجا بفهمد؟ فرمود این حرف‌ها حرف‌های تازه است که انبیا آوردند عموماً و وجود مبارک حضرت آورد خصوصاً، این یک مطلب.

مطلب درباره نظام ارزشی خود انسان است، انسان در اثر اینکه نه می‌داند از کجا آمده؟ نه می‌داند به کجا می‌رود؟ مسافری است که یک ساک دست او است این را اینجا پیاده کردند این حتماً راهنما می‌خواهد. ما یک موجود مسافری هستیم که یک ساک خالی دست ما است اصلاً نمی‌دانیم از کجا آمدیم؟ به کجا می‌رویم؟ «من أین و إلی أین»؟! حتماً راهنما می‌خواهیم. ما فقط چاله‌ای می‌بینیم به نام قبر، آیا این آخر راه است یا تازه یکی از منازل اولیه راه است؟ آیا ما با مُردن می‌پوسیم یا از پوست به در می‌آییم؟ آیا ما مرگ را می‌میرانیم یا مرگ ما را می‌میراند؟ این چیزها را از کجا ما بدانیم؟ لذا آن ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ یعنی انبیا حرف تازه و نو دارند.

یکی از آن بحث‌هایی که مربوط به همین حقیقت انسان است و به گذشته و آینده او ارتباط دارد این است که نظام ارزشی نزد انسان مال است و جاه است و ثروت است و مکنت است و زمین است و باغ. دین آمده گفته نظام ارزشی چیز دیگری است. بزرگان حکمت از همین راه استفاده کردند که یک درخت هرگز ترقی نمی‌کند و کسانی هم که درختی زندگی می‌کنند درختی فکر می‌کنند هرگز ترقی نمی‌کنند.

«بیان ذلک» این است که یک درخت درست است که شاخ و برش بالاست و میوه می‌دهد؛ اما اینها فروعات آن است اصل درخت سر آن درخت است دهن درخت است ریشه درخت است مغز درخت است که در لجن است درخت کجایش ترقی کرده است؟ انسانی که طبق روایات ائمه(علیهم السلام) «سَلَّطَ اللَّهُ‏ عَلَیْهِ‏ الْبِنَاءَ وَ الْمَاءَ وَ الطِّین‏»[5] در روایات مسکن ملاحظه بفرمایید! فرمود کسی که بیراهه رفته است فکر نمی‌کند که از راه حلال درآورده از راه حرام درآورده، حقوق الهی را عطا می‌کند تولید بکند مشکل مردم را حل بکند به فکر نیست فقط برج‌سازی و به فکر ساختن مسکن و گران شدن مسکن و پول درآوردن است. روایات مسکن هم اینجا وارد شده است فرمود: «سَلَّطَ اللَّهُ‏ عَلَیْهِ‏ الْبِنَاءَ وَ الْمَاءَ وَ الطِّین‏» مرتّب می‌سازد تا چه وقت گران بشود و بفروشد! این شخص که ترقی نکرده فرمود این دهن و سر و مغز  او در لجن است کجای آن ترقی کرده است؟

در این قسمت فرمود نظام ارزشی را خدا باید معین کند خیلی‌ها خیال می‌کنند که اگر وضع مالی‌شان خوب بشود این گرامیداشت خدا است نخیر، این چنین نیست این امتحان است و اگر ـ خدای ناکرده ـ مقداری مشکل مالی پیدا کند خدا ـ معاذالله ـ به آنها اهانت کرده، نه! اهانت نکرده است امتحان کرده است چرا اگر صدقه باشد اول ذات اقدس الهی خودش قبول می‌کند برابر روایتی که وجود مبارک امام سجاد اول دست خودش را می‌بویید و می‌بوسید می‌گفت دست من به دست بی‌دستی «الله» رسید؛ چون خدا در قرآن فرمود: ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾؛[6] این ﴿یَأْخُذُ﴾ یعنی چه؟ او می‌گیرد. یک وقت می‌گوییم خدا قبول می‌کند آن درباره توبه است؛ اما درباره صدقه فرمود می‌گیرد: ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾؛ وجود مبارک امام سجاد رسماً این کار را می‌کرد اگر صدقه‌ای می‌داد اول دست خود را می‌بویید و می‌بوسید بعد راحت می‌شد.

در اینجا فرمود توده مردم آن گونه خیال می‌کنند ولی این طور نیست وظیفه گرامیداشت یتیم است و تأمین نیازهای مسکین است و مانند آن. این ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصاد﴾ درباره گذشته دنیا را فرمود، عاد را فرمود، ثمود را فرمود و قوم فرعون را فرمود که همه اینها را به عذاب الهی گرفتار کردیم درباره معاد چه کار می‌کند؟ می‌فرماید درباره معاد این است ﴿کَلاَّ یعنی این بینش‌ها و گرایش‌ها حساب نیست ﴿إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا﴾ این ﴿دَکًّای دوم تأکید ﴿دَکًّای اول نیست؛ یعنی آن گوشه را می‌کوبیم این گوشه را می‌کوبیم این گوشه را می‌کوبیم آن گوشه را می‌کوبیم آنجا مُندک می‌شود آنجا مُندک می‌شود! این دو تا یعنی «ما لیس بواحد» نه یعنی دو تا، نه یعنی دو جا را می‌کوبیم. اگر گفتند: ﴿إِلاّ قِیلاً سَلاَماً سَلاَماً﴾[7] یعنی «ما لیس بواحد»، اینجا هم دکّ «لیس بواحد» است، آنجا را مُندک می‌کنیم آنجا را مُندک می‌کنیم آن آسمان را مُندک می‌کنیم آن کوه را مُندک می‌کنیم ﴿صَفًّا صَفًّا﴾ هم همین است. آنجا فرشته‌ها صف بستند اینجا صف بستند؛ تثنیه در این گونه از موارد یعنی «ما لیس بواحد»، نه یعنی دو و نه دومی تأکید اولی است.

پس «فهیهُنا امورا ثلاثة» یکی اینکه در صدد تأکید نیست که دومی بشود عین اولی، یکی اینکه در صدد تعدید و شماره نیست که بشود دو؛ بلکه در صدد تکثیر است یعنی «ما لیس بواحد»، بیش از یکی؛ آنجا صف می‌بندند آنجا صف می‌بندند آنجا صف می‌بندند، آنجا را می‌کوبیم آنجا را می‌کوبیم ﴿دَکًّا دَکًّا﴾ کرد یعنی نه دو تا! ﴿صَفًّا صَفًّا﴾ یعنی نه دو تا. ﴿إِلاّ قِیلاً سَلاَماً سَلاَماً﴾ نه یعنی دو تا. در بین امور ثلاثه دو مطلب آن درست نیست یکی درست است؛ دومی تأکید اولی نیست که بشود یکی، دومی به معنی دومی نیست که بشود دو تا؛ بلکه دومی یعنی «ما لیس بواحد» ﴿دَکًّا دَکًّا﴾ آنجا را می‌کوبیم آنجا را می‌کوبیم آنجا را می‌کوبیم ﴿صَفًّا صَفًّا﴾ فرشته‌ها آنجا صف می‌بندند اینجا صف می‌بندند؛ یعنی یک صف، در حالی که صفوف فراوانی است برای ملائکه اینها یک درجه نیستند، یک جا را که نمی‌کوبد یک دَک که نیست.

حالا در چنین صحنه‌ای می‌خواهد جریان جهنم را ترسیم بکند؛ حالا افتادن در آن هیچ! خدا نکند هم ببینیم. آن وقتی که نعره می‌کشد مگر کسی می‌تواند تحمل بکند، این جهنم وقتی افراد تبهکار را از دور می‌بیند ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً﴾،[8] ﴿إِذا رَأَتْهُمْ﴾ یعنی ﴿إِذا رَأَتْهُمْ﴾ جهنم ببیند نه «رأوها»! یک چیز روشن بیدار مدرکی است می‌بیند که چه کسانی را دارند می‌آورند ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً﴾ فریادش خفه می‌کند خدا نکند ما از نزدیک او را ببینیم نمی‌خواهیم تماشا کنیم، برای چه تماشا کنیم؟

وظیفه‌ ما این است که «آمنّا بجمیع ما جاء به النبی و الأئمه علیهم السلام» این وظیفه ما است. درباره خصوصیات آن، آنچه بیّن الرشد و یقینی است که آدم اظهار نظر می‌کند؛ اما آنچه قطعی و بیّن و شفاف نیست با احتیاط حرکت می‌کند. در جایی مثلاً صریحاً قرآن داشته باشد که جهنم گودالی است چاله‌ای است افراد را می‌اندازند در آن، چنین چیزی که در آیات نیست؛ اما مسئله آوردن جهنم در قرآن مطرح است که جهنم را می‌آورند؛ معلوم می‌شود که جهنّم یک چیز منقولی است. حالا آن روایتی که در ذیل این آیه است را هم می‌خوانیم بعد هم ملاحظه بفرمایید! فرمود وقتی که همه جا را کوبیدیم، فرشته‌ها هم همه اینها صف بستند جهنم را می‌آورند.

پرسش: ...

پاسخ: یعنی چه کار بکنیم؟

پرسش: ...

پاسخ: نه، ما اگر قرینه داشته باشیم بله، می‌گوییم ما می‌رویم آنجا؛ اما قرینه نداریم هیچ، روایتی هم که در ذیل این آیه آمده است آمدنِ جهنم را تأیید می‌کند؛ کما اینکه این روایت را هم می‌خوانیم ـ به خواست خدا ـ. فرمود وقتی که همه جا را کوبیدیم، یک؛ همه فرشته‌ها هم صف بستند، دو؛ دستور الهی می‌رسد که جهنم را بیاورید. اولاً جهنم مثلثی است که سه ضلع دارد این اضلاع سه‌گانه را قرآن در سه بخش از آیات مشخص کرد که این اضلاع سه‌گانه جهنم عناصر محوری جهنم چه کسانی هستند؟ الآن این کوره‌های بلند ذوب آهن و امثال آهن که بخواهند چیزی را داغ کنند یا گرم کنند بسوزانند آب کنند چه کار می‌کنند؟ یک مواد اولیه را که سابقاً هیزم بود حالا یا بعد ذغال سنگ است یا نفت است یا گازوئیل است این مواد اولیه سوخت و سوز است این را می‌ریزند، بعد چیزی که آتش‌زنه است؛ حالا یا مواد «تی‌‌ان‌تی» که با آن این مواد آماده مشتعل می‌شود، این را می‌ریزند، این کوره مشتعل می‌شود، این دو؛ بعد آن چیزهایی که باید بریزند اینجا و آب بکنند یا داغ بکنند می‌ریزند، این سه. این کار کوره است. این کوره جهنم را ذات اقدس الهی مشخص کرد. فرمود هیزم آن خود ظالمین هستند این ترامپ است آن اختلاسی است آن نجومی است، ما از جنگل هیزم نمی‌آوریم، این قاسطانی که در برابر حضرت امیر ایستادند اینها هستند «مارقان و قاسطان و ناکثان»؛ ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً[9] هیزم جهنم اینها هستند پس مواد اولیه اینها هستند.

این مواد اولیه این هیزم‌ها را که در جهنم ریختند، خود این هیزم‌ها که مشتعل نمی‌شوند چیزی باید اینها را بگیراند؛ آن چیزی که این مواد را مشتعل می‌کند به آن می‌گویند: ﴿وَقُودُ النَّار﴾؛[10] ﴿وَقُود﴾ حالا یا آتش‌زنه است یا آتش‌گیره است به هر حال «ما تُوقَدُ بِه النّار»[11] است مثل کبریت است، کبریت را می‌گویند «وقود». «وقود» چیست؟ «وقود» هم خود همین انسان‌ها هستند منتها آنکه سرقت جزئی دارد آن جزء حطب است، آنکه اختلاس و نجومی دارد او جزء وقود است. وقتی قرآن وقود را معرفی می‌کند می‌گوید: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ[12] این حجاره را هم حالا سنگ‌هایی که گفتند از آن بُت درست کردند آنها وقتی سوخته می‌شود جهنم می‌رود تعذیب مضاعفی نسبت به آن بت‌پرستان دارد. ممکن است یک حجاره دیگری هم باشد ولی این طور تعبیر شده که ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ به قرینه این ناس است. رهبران بت‌پرستی رهبران طغیان رهبران استکبار اینها ﴿وَقُودُ النَّار﴾ هستند. ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ، این یک اصل کلی است.

بعد از باب تطبیق آن اصل کلی بر مصداق هم فرمود: ﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْن؛ فرعون با قاسطون فرق می‌کند افراد قاسط می‌شود هیزم، فرعون می‌شود ﴿وَقُودُ النَّار﴾؛ البته آن یک آیه دیگری است که ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ. اما این آیه دیگری است که دارد که جریان «ما یوقد به النار» وقودش ﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْن است. شاهد آن هم این است که ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾[13] این اول می‌رود جهنم، بعد پشت‌سرش پیروان او می‌روند جهنم. در حقیقت با آتش فرعون اینها دارند می‌سوزند. پس ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ، یک؛ ﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْن، دو. پس «ما یوقد به النار» هم رهبران کفر هستند. سوم: بقیه انسان‌ها را در آتش می‌اندازند. پس هر سه انسان شد؛ یعنی آن مواد اولیه‌اش هم انسان شد، آن گازوییل هم انسان شد، آن بنزین هم انسان شد، آن «تی‌ان‌تی» هم انسان شد چیزی دیگر نیست. خود انسان هیزم است خود انسان وقود است، خود افراد دیگر هستند و باید تعذیب بشوند می‌سوزند منتها آنها چون اصل هستند آنها مواد اصلی‌اند آنها را اول می‌برند بعد اینها را که ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾ حالا هر چیز دیگری هم هست «علی الرأس و العین»! ولی اینها که ظاهر قرآن است.

اگر وضع جهنم این است که عناصر محوری‌اش هم همین انسان است این می‌آید. جناب زمخشری، بعد هم فخر رازی و بعد هم دیگران این احتمال را دادند که اینکه فرمود: ﴿وَ جی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾؛ جهنم را می‌آورند یعنی جهنم بروز می‌کند وگرنه جهنم آوردنی نیست و آیه سوره «نازعات» را هم شاهد آوردند که در آن سوره «نازعات» که بحث آن قبلاً گذشت؛ وقتی از جریان جهنم یاد می‌کند ﴿فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْکُبْری ٭ یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعی‏ ٭ وَ بُرِّزَتِ الْجَحیمُ لِمَنْ یَری﴾[14] جهنم دیده می‌شود. خواستند بگویند این ﴿وَ جی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ همان ﴿بُرِّزَتِ الْجَحیمُ لِمَنْ یَری﴾ است؛ این را جناب زمخشری در کشاف گفته،[15] بعد فخر رازی پذیرفته،[16] بعد متأخران بعدی. [17]

اما در روایات ما دارد وقتی این آیه نازل شد وجود مبارک پیغمبر لرزید! اصحاب دیدند که حضرت وضع او عوض شد؛ این را سنّی‌ها هم نقل کردند؛ یعنی زمخشری هم نقل کرد، چون در این گونه از موارد تنها کسی که می‌توانست مثلاً در خدمت حضرت باشد وجود مبارک حضرت امیر بود. به هر حال وجود مبارک حضرت امیر را گفتند جریان این است که پیغمبر خیلی وضعش به هم خورده است حضرت آمد، پیغمبر را بغل کرد بوسید عرض کرد چیست؟ فرمود آیه نازل شد جهنم این است! حضرت عرض کرد که چه کسی این را می‌آورد؟ ـ چون ﴿جی‏ءَ﴾، «مبنیٌ علی المفعول» است ـ فرمود چند هزار فرشته زمامش را می‌کشند می‌کشند می‌کشند می‌آورند! این ترس است این خوف عظیمی بود، با آمدن حضرت و بغل کردن حضرت و بوسید، چه طوری بوسید وجود مبارک حضرت امیر او را؟! بعد حضرت آرام شد، فرمود هزار فرشته زمامش را می‌کشند می‌آورند! این است.

غرض این است که ﴿عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ[18] این گونه چیزها هم هست. اگر تفسیر هم مثل همین بحث‌های صوم و صلات مثل فقه بود خیلی از چیزها برای ما روشن می‌شد. مرحوم ابن بابویه حشرش با انبیا و اولیای الهی! از بزرگان کم‌نظیر ما هستند اینها از فقهای صدر اول اسلام هستند. شما فقه مقنع مرحوم صدوق را با جواهر صاحب جواهر را نگاه کنید! غالباً آن بزرگان چون به عصر ائمه(علیهم السلام) نزدیک بودند؛ خدا غریق رحمت کند مرحوم آقای بروجردی(رضوان الله تعالی علیه) را! می‌فرمود این بزرگان فقهشان شبیه رساله عملیه بود که برابر با روایت فتوا می‌دادند خیلی فرق نداشت؛ چون آن وقت اجتهاد و استنباط و فروع فقهی و اشکالات و این چیزها کمتر بود. غالب فتواهای مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) در مقنع برابر با روایات است که این گونه از فقهای بزرگ ما با فتوای ابن بابویه در مقنع عمل روایت می‌کنند. با اینکه فتوا است این را به منزله روایت می‌دانند می‌گویند چون غالباً این بزرگواران برابر با روایت فتوا می‌دادند طبق روایت. کل مقنع را شما نگاه کنید مگر چند صفحه است؟ اما وقتی به جواهر می‌رسد می‌شود چهل جلد!

اگر تفسیر قرآن هم این طور در حوزه‌ها بشود خیلی از مبهمات ما و سؤالات را به ما پاسخ می‌دهند که چه گونه است؟ انسان چه نحوی می‌شود؟ برزخ چه گونه است؟ قیامت چه گونه است؟ بهشت چه طوری است؟ جهنم چه طور است؟ فاصله چه گونه است؟ اینها است. اما این حرف‌ها برای ما تازه است برای اینکه تفسیر متأسفانه در حوزه نیست، اگر این هم مثل فقه بود همان طوری که از یک جلد کوچک مقنع مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) به چهل جلد تبدیل شد که همه آنها نور است، این هم همین طور می‌شود. الآن خیلی از چیزها برای ما سؤال است. این آقایان آمدند، این ﴿وَ جی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ را به آن ﴿بُرِّزَتِ الْجَحیمُ﴾ برگرداندند چرا آن به این برنگردد؟ برای اینکه وقتی هیزمش خود این شخص است و در بخش‌های دیگری هم که آیات دارد این ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئِدَةِ[19] یعنی این آتش از درون سر می‌زند از فؤاد سر می‌زند. دنیا اگر کسی بخواهد بسوزد از بیرون می‌سوزد از درون که نمی‌سوزانند، از بیرون می‌سوزانند از بیرون به درون سرایت می‌کند؛ اما در قیامت عذاب از درون شروع می‌شود بیرون را می‌سوزاند ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئِدَةِ بعد پوست و گوشت را می‌سوزاند. حالا اگر چنین چیزی است ما چه می‌دانیم که جهنم وضعش چطور است؟ این است که در حدّ احتمال ذکر می‌کنیم. آن روایت را هم که این طور می‌فهمیم، می‌گوییم روایت این است ظاهر آیه این است «و العلم عند الله» اما به هر حال خطر هست.

این بزرگان به ما فرمودند که حالا شما چه کار دارید آن طور می‌سوزانند یا این طور می‌سوزانند؟ ما باید خودمان را دریابیم که نسوزیم. اما چه آن طور چه این طور به هر حال می‌سوزانند آنچه مشکل ما را حل می‌کند عمل صالح است البته آن اثر علمی خاص خودش را دارد حالا یا آن طور یا این طور.

غرض این است که اگر کسی انسان نباشد حیوان باشد در ردیف حیوان‌ها قرار می‌گیرد و حشر آن حیوان‌ها چیست خدا می‌داند! اما ﴿وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾[20] بدترین عذاب قیامت این است که کسی به صورت حیوان در بیاید چرا؟ حالا اگر کسی درّنده بود و به صورت کلب و خنزیر درآمد پلنگ درآمد چه عذابی برای سگ است؟ سگ در سگ بودن چه عذابی دارد؟ تمام پیچیدگی علمی قرآن این است که این انسان است که به صورت سگ درآمده و می‌فهمد و هر لحظه در عذاب است وگرنه ﴿کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾[21] تناسخ مُلکی که عذاب نیست این تناسخ ملکوتی است که عذاب است حالا ﴿کُونُوا قِرَدَةً﴾ اگر کسی بوزینه شد بوزینه در بوزینه بودن که لذت می‌برد از بوزینه بودن ازدواج دارد أکل دارد شُرب دارد فرزند دارد زندگی دارد اینکه درد ندارد اما تمام مشکل این است که این «حقیقته انسانٌ صار قردة» به تناسخ ملکوتی نه مُلکی، نه اینکه انسان بوزینه شد انسان انسانی است که بوزنیه است نه به شکل بوزینه درآمده! به شکل بوزینه هم نیست. این است که بزرگان در حکمت متعالیه برای تبیین این وجوه می‌گویند آنچه در منطق ارسطویی و امثال ارسطویی و حکمت مشاء و اینها رایج است این است که انسان را «نوع الأنواع» می‌دانند و حیوان را جنس سافل می‌دانند انسان را نوع اخیر می‌دانند نه نوع عالی، نوع عالی از بالا شروع می‌شود این را «نوع الأنواع» می‌دانند که پایین‌تر از انسان نوع دیگری نیست؛ اما حکمت متعالیه به وسیله راهنمایی این گونه از آیات، می‌گوید آنچه در حکمت ارسطویی و مشّاء و بوعلی و اینها آمده که حیوان جنس سافل است و انسان «نوع الأنواع»، این تام نیست؛ انسان جنس سافل است تحت انسان، انواع چهارگانه است با حرکت جوهری، بعضی واقعاً حیوان می‌شوند، بعضی واقعاً در حدّ فرشته می‌شوند، بعضی‌ها واقعاً در حدّ شیاطین الإنس می‌شوند. انسان نوع متوسط است نه نوع اخیر، تحت انسان چهار نوع است، آنکه در بازی و مکر و خیانت و دغل و مانند آن کار می‌کند می‌شود جزء «شیاطین الإنس» واقعاً. آنکه در اختلاس و ربودن و نجومی و اینها کار می‌کند می‌شود جزء بهیمه که شکم‌سرا است واقعاً، آنکه قتّال و بکش و مانند آن است هیتلر است این درّنده‌خو است می‌شود به صورت گرگ و اینها واقعاً. آنکه راه عدل و عقل را طی کرده است پیرو اهل بیت بود، «مع الملائکة» محشور می‌شود واقعاً. یک عده «مع الملائکة» هستند ﴿فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ﴾[22] این بزرگان راه‌حلی نشان دادند که انسان نوع متوسط است «تحته انواعٌ اربع»؛ حالا هر کدام زیر مجموعه خودشان اصنافی هم دارند، این یکی از احتمالات فلسفی است؛ ولی «علی أیّ حال» اگر ـ معاذالله ـ کسی بوزینه شد این طور نیست که نظیر بوزینه جنگل واقعاً بوزینه بشود، یعنی بوزینه مُلکی، بوزینه مُلکی چه عذابی دارد؟ این مثل سایر حیوانات لذت می‌برد. اصلاً خجالت نمی‌کشد برای چه چیزی خجالت بکشد؟ و اگر به صورت بوزینه در بیاید این هم یک امر عرضی است آن راه فلسفی ندارد؛ اما می‌گویند انسان نوع متوسط است تحتش این شخص است که این تناسخ ملکوتی است نه مُلکی. «ما من مذهب إلا و للتناسخ فیه قدم راسخ‏» این درباره تناسخ ملکوتی است حالا ﴿وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾ ناظر به این نباشد ولی به هر حال یک عده به صورت قردة محشور می‌شوند این بیان نورانی امام باقر هم امام سجاد(سلام الله علیهما) در صحنه عرفات بود آن جریان «مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ‏ وَ أَقَلَّ الْحَجِیج»[23] که حضرت فرمود چه بود؟ دید که صحنه عرفات پر از حیوانات است! این تناسخ ملکوتی است تناسخ مُلکی که نیست.

این حقیقتاً انسانی است که حیوان شده است و می‌فهمد لذا شرم دارد لذا دائماً در عذاب است وگرنه اگر تناسخ مُلکی باشد یعنی مثلاً بشود بوزینه حالا بوزینه شد چه عذابی برای او است؟ این مثل حیوانات دیگر لذت می‌برد. عمده این است که این می‌فهمد که انسان است که بوزینه شده است این می‌شود عذاب برای او. حالا ممکن است جهنم غیر منقولی هم باشد، اینها مثبتین هستند. اگر ما دلیل تامی داشتیم که جهنمِ غیر منقول داریم جمعش این است که مثبتین هستند. نعم! اگر دلیل داشتیم بر حصر که جهنم الا و لابد غیر منقول است این بر آن حمل می‌شود. این آیه سوره مبارکه «فجر» برابر ﴿وَ بُرِّزَتِ الْجَحیمُ﴾ در سوره «نازعات» بود بر آن حمل می‌شود این آسان است.

پرسش: ...

پاسخ: بله وقتی منقول بود البته جایی مکان دارد، اما این گودال نیست، جهنمی که به معنی گودال باشد این منقول نیست.

پرسش: تعبیر به طبقات که شده ناظر به چیست؟ راجع به جهنم دارد که طبقاتی دارد!

پاسخ: بله چه منقول و چه غیر منقول مثل بُرج منقول و غیر منقول درجات دارد درکات دارد درک أسفل دارد یک چیز منقولی یک شیء منقولی هم ممکن است چندین درجه داشته باشد درکه داشته باشد.

غرض این است که این روایت که دارد که آن را با زمامش چندین فرشته می‌آورند تأیید می‌کند بر منقول بودن آن و هیچ منافاتی ندارد که جهنم غیر منقولی هم داشته باشیم.

﴿وَ جی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّی﴾ این را جناب زمخشری می‌گوید این یک تناقض است، نه! تناقضی در کار نیست ﴿یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ﴾ اما این تذکر فایده ندارد ﴿وَ أَنَّی لَهُ الذِّکْری﴾ یعنی این متذکر می‌شود ﴿یا لَیْتَنی﴾ می‌گوید اما حسرت است بی‌اثر است. یک وقت یک تذکر سودمندی است که انسان جبران می‌کند بله؛ اما الآن جا برای جبران نیست. همین معنا هم در سوره مبارکه «نازعات» آنجا هم گذشت؛ آیه 35 سوره مبارکه «نازعات» همین بود ﴿یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعی﴾ به یادش می‌آید که چرا بیراهه رفته؟ منتها این تذکر فایده ندارد راهی برای جبران نیست چون «إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل»[24] آنجا هم جای عمل و توبه و اینها باشد آنجا یک شریعت می‌خواهد دستور می‌خواهد فقه می‌خواهد رساله عملیه می‌خواهد آنجا که این طور نیست آنجا دار جزا است فرمود: ﴿وَ أَنَّی لَهُ الذِّکْری﴾ در انسان که دیگر فایده ندارد ﴿یَقُولُ یا لَیْتَنی‏ قَدَّمْتُ لِحَیاتی﴾ در آن روز عذاب سخت و تلخی دارد.

در بحث قبل اشاره شد قرآن این ظرفیت را دارد که بدترین وضع را به بهترین وضع تبدیل کند، الآن هم همین طور است. در بحث قبل اشاره شد که عربی که سوسمار می‌خورد و برای تغذیه به شکار سوسمار می‌رفت او را ذات اقدس الهی طرزی تربیت کرد و اینها هم طرزی هدایت شدند که در ایام إحرام در حرم الهی از آهو صرف نظر می‌کردند فرمود: ﴿لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنَالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِمَاحُکُمْ[25] در حرم در حال احرام، صید ممنوع است گفتیم: ﴿لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾؛[26] از آن طرف این آهوهای بالای کوه و این حیوان‌های خوش‌گوشت و لذیذ، اینها را ذات اقدس الهی راهنمایی می‌کرد چون احساس امنیت می‌کردند. الآن شما ببینید جایی که احساس امنیت بشود حیوانات احساس امنیت بکنند کبوتر زیاد است فرمود ما این حیوانات را چون شما این طور شدید احساس امنیت می‌کنند ﴿لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنَالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِمَاحُکُمْ﴾.

پرسش: ...

پاسخ: نه، همین صید ماهی در جدّه در کنار مکه است آنجا آسان است و صید بحری عیب ندارد؛ اما صید برّی ﴿لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾؛ اما ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ﴾ و مانند آن. اینها که محرِم می‌شدند، یکی از مواقیت چندگانه همین جحفه است که نزدیک جدّه است. این بیابان وسیع که از هر جایی می‌شود چادر زد و ماند به آن می‌گفتند «مهیعه»؛ وقتی سیل آمد و یک بخش وسیعی از آن را درّه درست کرد و از بین بُرد به قول عرب‌ها «إجحاف» به این سرزمین شد شده «جحفه».

در این دعای نورانی و صلوات نورانی که امام سجاد فرمود در ماه شعبان در هنگام زوال ظهر خوانده می‌شد که به ما دستور دادند به ذات اقدس الهی عرض کنیم: «وَ اجْعَلْهُ لِی شَفِیعاً مُشَفَّعاً وَ طَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعاً»[27] یعنی پیغمبر را برای ما مهیع قرار بده! یک بیابان باز که هر وقت خواستیم به حضورش برویم، از شریعت، دین و فکر او استفاده کنیم پیغمبر را خدا مهیع قرار داد، یعنی بیابان وسیع هر وقت کسی بخواهد وارد سعه رحمت نبوت بشود باز است.

اینجا إحرام می‌بستند صید بحر هم برای آنها جایز بود؛ اما «صید البرّ» جایز نبود، این بحث قبلی ما بود که گذشت این معنایش این نیست که ـ خدای ناکرده ـ عرب و عجم داریم عرب کذایی بود عجم کذایی بود! خود وجود مبارک حضرت امیر و اهل بیت عرب بودند؛ اینها این فرمایش را فرمودند که شما این وضع را داشتید و قرآن و دین را شما را به این صورت درآورد شما این خطبه 26 وجود مبارک حضرت امیر را ببینید این درباره عرب‌های قبل از اسلام چه گفت و بعد درباره عرب‌های بعد از اسلام چه گفت! در خطبه 26 نهج البلاغه وجود مبارک حضرت امیر می‌فرمود که شما عرب‌ها چه داشتید؟ به شما بهداشت داد محیط زیست داد، فرمود: «إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَی‏] بَعَثَ مُحَمَّداً ص نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمِیناً عَلَی التَّنْزِیلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ مُنِیخُونَ بَیْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍ‏»[28] شما در مار و عقرب زندگی می‌کردید، کدام مارها؟ این مارهای بزرگ کَر، آن بیابان‌ها این جور بود. مار وقتی که کَر نباشد صدا را بشنود، صدای پای عابر را بشنود، خودش را جمع می‌کند اما این کَر است صدایی نمی‌شنود که چه کسی می‌آید و چه کسی می‌رود هر جا را ببیند نیش می‌زند، فرمود این جاها زندگی می‌کردید آب شما مگر چه بود؟ این را خود حضرت که عرب است دارد می‌گوید!

غرض این نیست که ـ خدا ناکرده ـ عرب کذا و عجم کذا! غرض این است که آن روز مردم کشورهای دیگر هم همین طور بودند. فرمود شما نه بهداشت داشتید نه جای زندگی داشتید در حیوانات زندگی می‌کردید «بَیْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍ‏»؛ «صُم» جمع أصمّ است. این مارهای بزرگ کَر که کارش فقط نیش زدن است بین اینها زندگی می‌کردید و شما را الآن آورد آقا کرد.

 «إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَی‏] بَعَثَ مُحَمَّداً ص نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمِیناً عَلَی التَّنْزِیلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ مُنِیخُونَ بَیْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍ‏ تَشْرَبُونَ‏ الْکَدِرَ»؛ آب سالم نداشتید، آب دست‌خورده، آب آلوده «وَ تَأْکُلُونَ الْجَشِبَ» غذاهای خشک، غذاهای سخت، غذاهای دیرهضم؛ «وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ»؛ کارتان خونریزی بود. بعضی‌ها وقتی برای پسرانشان همسر می‌گرفتند که او بتواند قافله‌ای را غارت کند وگرنه او کسب و کاری نداشت! «وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ الْأَصْنَامُ فِیکُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِکُمْ مَعْصُوبَة»؛ بعد دین آمده شما را آقا کرد شما رفتی ایران را گرفتید شما رفتید روم را گرفتی الآن آقا شدید.

غرض این است که این تعبیراتی که عرب سوسمارخور را با این وضع که ﴿لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنَالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِمَاحُکُمْ این تحقیر قومی نیست وگرنه خود اینها عرب بودند. غرض این است که عظمت و جلال و شکوه اسلام این است که گروهی که در جاهلیت جهلا به سر می‌برند اینها را به برترین تمدن برساند چون تمدن ما در تدین ما است.

«و الحمد لله رب العالمین»



[1]. سوره فجر، آیه14.

[2]. سوره بقره، آیه151.

[3]. سوره نساء، آیه113.

[4]. سوره بقره، آیه129.

[5]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏6، ص531.

[6]. سوره توبه، آیه104.

[7]. سوره واقعه، آیه26.

[8]. سوره فرقان، آیه12.

[9]. سوره جن، آیه15.

[10]. سوره آلعمران، آیه10.

[11]. لسان العرب، ج3، ص466.

[12]. سوره بقره، آیه24.

[13]. سوره هود، آیه98.

[14]. سوره نازعات، آیات34 ـ 36.

[15]. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج‏4، ص751.

[16]. مفاتیح الغیب، ج‏31، ص159.

[17]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏20، ص284 و 287.

[18]. سوره تحریم، آیه6.

[19]. سوره همزة، آیات6 و7.

[20]. سوره تکویر، آیه5.

[21]. سوره بقره، آیه65؛ سوره أعراف، آیه166.

[22]. سوره نساء، آیه69.

[23]. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج‏4، ص184؛ «قَالَ أَبُو بَصِیرٍ لِلْبَاقِرِ(عَلَیْهِ السَّلَام) مَا أَکْثَرَ الْحَجِیجَ وَ أَعْظَمَ الضَّجِیجِ‏ فَقَالَ بَلْ مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ أَ تُحِبُّ أَنْ تَعْلَمَ صِدْقَ مَا أَقُولُهُ وَ تَرَاهُ عِیَاناً فَمَسَحَ عَلَی عَیْنَیْهِ وَ دَعَا بِدَعَوَاتٍ فَعَادَ بَصِیراً فَقَالَ انْظُرْ یَا أَبَا بَصِیرٍ إِلَی الْحَجِیجِ قَالَ فَنَظَرْتُ فَإِذَا أَکْثَرُ النَّاسِ قِرَدَةٌ وَ خَنَازِیرُ وَ الْمُؤْمِنُ بَیْنَهُمْ کَالْکَوْکَبِ اللَّامِعِ فِی الظَّلْمَاءِ...».

[24]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه42.

[25]. سوره مائده، آیه94.

[26]. سوره مائده، آیه95.

[27]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص829.

[28]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه26.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق