اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (65) قُلْ إِنِّی نُهیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبِّی وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمینَ (66) هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّی مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّی وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (67) هُوَ الَّذی یُحْیی وَ یُمیتُ فَإِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (68) أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یُجادِلُونَ فی آیاتِ اللَّهِ أَنَّی یُصْرَفُونَ (69) الَّذینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (70) إِذِ الْأَغْلالُ فی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ (71) فِی الْحَمیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ (72) ثُمَّ قیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ (73) مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرینَ (74)﴾
بخشی از سؤالاتی که مربوط به مسائل قبلی است، این است که کتابهای علمی دو قسم است: بعضیها فنی محض است؛ مثل کتابهای ریاضی و علوم عقلی که در آنها تعبیرات ادبی، تشبیهات، مسامحات و تعبیرات محاورهای نیست یا بسیار کم است. قسم دوم کتابهای علمی و عمیق هستند که هم برای تعلیم نازل شدند و هم مانند قرآن کریم برای تربیت و تزکیه نازل شدند؛ چنین کتابی که با توده مردم هم به عنوان ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ سر و کار دارد، با مشرکان و ملحدان هم برنامه دارد که برای آنها آیات نازل کرده و برهان اقامه میکند.
قرآن کریم برای اهل کتاب ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾،[1] برنامه دارد؛ برای مؤمنان عادی برنامه دارد؛ برای مؤمنان ویژه به عنوان ﴿أُولِی الْأَبْصارِ﴾[2] برنامه دارد؛ برای مؤمنان برتر به عنوان ﴿أُولُوا الْأَلْبابِ﴾[3] برنامه دارد؛ برای ﴿لِأُولِی النُّهَی﴾[4] برنامه دارد؛ اگر قرآن کریم برای همه اینها برنامه دارد، قهراً باید طوری آیات خود را نازل کند که همانطور ﴿أُولُوا الْأَلْبابِ﴾ و ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾[5] و ﴿ِأُولِی الْأَبْصارِ﴾ و ﴿لِأُولِی النُّهَی﴾ میفهمند، ﴿یا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ هم بفهمد و ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ هم بفهمد؛ لذا در چنین کتابی از آداب و سنن محاوره و گفتگوهای روزانه دور نیست، این یک مطلب؛ ولی چون این کتاب علمیِ محض است، تعبیرات محاورهای آن در سایه آن تعبیرات علمی حلّ میشود. اگر جریان آسمان و زمین را به صورت سقف محفوظ[6] یا به صورت بِنا[7] ذکر میکند، برای این است که روشن شود زمین واقعاً کروی است که ﴿مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا﴾[8] را ذکر میکند، «مشرقین و مغربین» که مربوط به آغاز بهار و آغاز اعتدال بهاری[9] و پاییزی[10] است را ذکر میکند، بعد ﴿رَبُّ الْمَشارِقِ﴾[11] را بدون «مَغارب» هم ذکر میکند که اصلاً ما مغربی در عالم نداریم! اگر این آیات سه طایفه است، هم «مشارق» و «مغارب»[12] را ذکر میکند که هر لحظه در گوشهای از زمین مشرق است و گوشهای از زمین مغرب که کرویّت را نشان میدهد، هم ﴿رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْن﴾[13]را نشان میدهد که اعتدال «ربیعی» و «خریفی» که در این دو اعتدال «بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار»؛[14] یعنی شب و روز دوازده ساعت است و این را نشان میدهد، در بخشهایی نظیر سوره «صافات» میفرماید که ما اصلاً مغرب نداریم ﴿وَ رَبُّ الْمَشارِقِ﴾، این دقایق فنی را برای ﴿أُولُوا الْأَلْبابِ﴾ ذکر میکند آن جریان سقف محفوظ و بِنا و امثال آن را به عنوان آداب محاوره برای همه ذکر میکند یا طلوع و غروب را، گرچه طلوع تعبیر نشده، بلکه ﴿فَلَمَّا رَأَی الشَّمْسَ بازِغَةً﴾[15] تعبیر شده است، این را برای این است که آداب محاوره سر جای خود محفوظ باشد؛ امّا وقتی که آداب محاوره را بیان میکند، آن محکمات را هم ذکر میکند که مبادا کسی خیال کند که شمس طلوع میکند. در جریان همین سقف محفوظ یا بِنا و مانند آن، این برای محاوره آن روز بود، وگرنه الان کسانی که سوار این سفینههای با سرنشین میشوند، مثلاً وقتی وارد کره مریخ یا مانند آن شدند، اینها زمین را بِنا و سقف خود حساب میکنند، چون وقتی به بالا رفتند، اینچنین نیست که زمین را در پایین ببینند. اینهایی که به فضا میروند، از دو طرف بالا میروند؛ هم وقتی که به سوی کُرات میروند بالا میروند و هم وقتی به سوی زمین میآیند بالا میآیند، چون همه این کُرات در فضای وسیع معلّق هستند، بالا و پایینی در عالَم نیست! اگر کسی به کره مریخ برود، زمین را بالای سر خود میبیند، پس هر دو طرف بالایی دارند میروند؛ این تعبیر آنجا اگر باشد، زمین برای آنها سقف محفوظ و بِنای مجلل و مانند آن است؛ این تعبیرات، تعبیرات محاورهای است؛ امّا قبل از کشف این مطالب، چگونه قرآن کریم خبر داد؟ قرآن کلام کسی است که خالق اینهاست، استدلال قرآن کریم این است که ﴿أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ﴾؛[16] خود خدا اینها را خلق کرده است و خدا امور مربوط به انسان و غیر انسان را خلق کرده است ﴿أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ﴾.
مطلب دیگر این است که قرآن همه بخشهای جهان را که آیات الهی است تبیین میکند؛ جهان را چه با آیات «آفاقی» و چه با آیات «أنفسی» که آیات «آفاقی»، «بعضها» با «بعض» و آیات «أنفسی» هم «بعضها» با «بعض» که آن مجموع با این مجموع با هم نظام تکوین را تشکیل میدهند و میشوند آیات خارجی و تکوینی. آیات تدوینی قرآن کریم هم یکدیگر را تفسیر میکنند؛ آیات مکّی و آیات مدنی یکدیگر را تفسیر میکنند. وقتی آیات قرآنی «بعضها مفسّر بعض»[17] شد و عصاره قرآن روشن شد، این آیات تدوینی آن آیات تکوینی را تفسیر میکند؛ یعنی این آیات تدوینی دارد آسمان را شرح میدهد، زمین را شرح میدهد، دنیا را شرح میدهد، آخرت را شرح میدهد، انسان را شرح میدهد، مَلَک را شرح میدهد، بهشت را شرح میدهد و جهنم را شرح میدهد که آنها آیات تکوینی خدای سبحان هستند و قرآن آیات تدوینی خداست؛ در اینجا چهار کار صورت میگیرد: یکی اینکه آیات تکوینی، چه «آفاقی» و چه «أنفسی» که دو قسم میباشند، هر کدام با هم هماهنگ میشوند، یک؛ مجموع هم باهم هماهنگ میشوند، دو؛ کلّ نظام میشود: ﴿ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ﴾،[18] سه. در آیات تدوینی هم همین دو کار انجام میشود؛ آیات مکّی و آیات مدنی هم یکدیگر تفسیر میکنند، هم آن مجموع این مجموع را تفسیر میکنند که کلّ قرآن میشود یک کلمه واحده و این کلمه واحده آن امر واحد را تشریح، تبیین و تفسیر میکند؛ لذا قرآن کریم بعد از مسئله توحید فوراً آیات «آفاقی» را تشریح میکند، دربارهٴ آسمان و زمین؛ آیات «أنفسی» را تشریح میکند، درباره کیفیت پیدایش انسانها و بدن و روح و مانند آن، بعد هم ارتباط اینها را به هم نزدیک میکند و بازگو میکند؛ میفرماید کسی که این نظام را آفرید و کسی که این آیات را نازل کرد و این آیات را برای شرح و تفسیر آن نظام نازل کرد، شما را به خودش دعوت کرد؛ به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود من نهی شدم؛ امّا نفرمود که ناهی کیست! من امر شدم نفرمود آمر کیست؟ ﴿قُلْ إِنِّی نُهیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾، یک؛ ﴿وَ أُمِرْتُ﴾، دو؛ امّا آمر و ناهی من چه کسی است را مشخص نکرد، آن هم به خاطر عظمت آن آمر و ناهی، لکن در همان آیه دو بار کلمه «ربّ» را ذکر کرد تا معلوم شود آن آمر و ناهی همان «ربُّ العالمین» است: ﴿قُلْ إِنِّی نُهیتُ﴾، چه کسی نهی کرده روشن نیست؛ ﴿إِنِّی نُهیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبِّی﴾ که «ربّ» را اینجا ذکر کرد، ﴿وَ أُمِرْتُ﴾، آمر کیست هم مشخص نیست، لکن محفوف به دو قرینه است: قبل آن فرمود: ﴿لَمَّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبِّی﴾ و بعد آن هم فرمود: ﴿وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمینَ﴾، پس معلوم میشود ناهی وآمر «ربُّ العالمین» است و باید در پیشگاه «ربُّ العالمین» خضوع کرد، این «ربُّ العالمین» کیست؟ فرمود «ربُّ العالمین» کسی است که ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ﴾ بعد از اینکه آن آیات تکوینی را ذکر کرد؛ یعنی آیه64 به بعد که﴿اللَّهُ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ﴾؛ فرمود بالاخره آسمان و زمین با اراده الهی یا با جاذبهای که خدای سبحان خلق کرده است ﴿بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها﴾[19] میبینید. فرمود تمام این مرغهای سنگینوزن را هم ﴿ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ﴾، اینها که ﴿صافَّاتٍ وَ یَقْبِضْنَ﴾ هستند، چه کسی اینها را در فضا نگه میدارد؟ هزارها کیلومتر را این مرغهای تالابطلب حرکت میکنند، چه کسی اینها را در فضا نگه میدارد؟ فرمود: ﴿الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ یَقْبِضْنَ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ﴾؛[20] اینها اجرام سنگین هستند، چه کسی اینها را روی هوا نگه میدارد که صدها کیلومتر پَر میکشند و میآیند؟ فرمود اینها را ما در آسمانها نگه میداریم، کُرات را نگه میداریم، اینها به اراده ما خلق شدند، به اراده ما وابسته هستند، به جایی متّکی نیستند و ستونی ندارند، مگر همان جاذبهای که مأمور و مخلوق ماست و مانند آن؛ فرمود بعد هم بساط آنها را هم جمع میکنیم: ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾.[21]
بعد از اینکه آیات «آفاقی» را تشریح فرمود که آسمان و زمین این است ﴿فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ﴾،[22] به آیات «أنفسی» میپردازند که ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ﴾. مستحضرید که به حسب ظاهر بررسی انسان، معرفت نسبت به انسان، معرفتِ بدن انسان و معرفتِ روح انسان گاهی به صورت آیات «أنفسی» به شمار میآید که فرمود: ﴿سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ﴾؛[23] امّا اینها «عند التحقیق» آیات «آفاقی» هستند؛ بدن آیات «آفاقی» است، چون جدای از جان ماست؛ تصورات و علوم حتی معرفت نفس، استدلالهای نفس، «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» بودن نفس که علوم استدلالی است و مفاهیمی است به صورت قضیه و تصور و تصدیق، اینها جدای از جان ماست، چون مفهوم است و اینها میشوند آیات «آفاقی»، نه آیات «أنفسی»! اگر حقیقت کسی را کسی شهود کرده است، آن میشود آیات «أنفسی»، وگرنه کسی دلیل نفس را بگوید که روح موجودی است مجرد و ارتباط آن با بدن اینچنین یا آنچنان است، درست است که درباره نفس سخن گفته؛ ولی چون مفهوم در دست ذهن اوست و علم او علم حصولی است، این دیگر آیات «آفاقی» است، نه آیات «أنفسی»! این مفهوم جدای از جان اوست! تنها چیزی که جدای از جان او نیست محبّت است، نه مفهوم محبّت؛ حقیقت محبّت جدای از جان ما نیست، قهراً علم شهودی هم که با این محبّت همراه است جدای از جان ما نیست و آن در حقیقت میشود آیات «أنفسی» که طبق آن آیات «أنفسی» اگر کسی نفس خود را شناخت یقیناً «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»،[24] برای اینکه این حقیقتاً وابسته به ذات اقدس الهی است و به تعبیر بعضیها یک معنای حرفی است؛ اگر معنای حرفی است، ممکن نیست بدون معنای اسمی و مستقل مشاهده شود. انسان اول مبدأ را مشاهده میکند و در سایه مبدأ آن معنای حرفی یعنی خود را میبیند، چون اگر بخواهد خود را ببیند ﴿أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ﴾،[25] اول آن «أقرب» را میبیند و بعد خود آن نفس را میبیند، چون از نفس قبلاً فاصله گرفته بود.
بعد از بیان به حسب ظاهر آیات «أنفسی»، فرمود همه اینها را ما برنامهریزی کردیم ﴿لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ و آن قبلی هم برای همین بود! فرمود آن بخشهای قبلی را هم که ما گفتیم، برای این بود که شما شاکر باشید ﴿فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ﴾، اینجا هم فرمود: ﴿لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾، بعد برهان اقامه میکند که ﴿هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ﴾؛ آنچه را الآن احیا کرده است، شما قبلاً میّت بودید که به شما حیات داده است و بعد هم «إماته» میکند که وارد سرزمین برزخ میشوید و این «إحیاء» و «إماته» فرصت مناسبی دارد و هندسه شده است، هر کسی أجل و مدت مشخصی دارد که ﴿فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾،[26] ﴿لا یَسْتَأْخِرُونَ﴾ مشخص است؛ امّا ﴿لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ یعنی چه؟ اگر زمان مرگ فرا رسید، قبل از آن زمان نمیمیرند یعنی چه؟ معنای آن جمله دوم روشن است؛ یعنی وقتی فرصت رسید دیگر مهلت نمیدهند ﴿فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً﴾، پس معنای آن روشن است؛ امّا ﴿لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ یعنی چه؟ الآن فرصت تمام شده است، الآن که فرصت تمام شده است و پیش از این نمیمیرید یعنی چه؟ چون تا الآن زمان مرگ نرسیده بود، این تعبیر محال است! اگر زمان مرگ رسید جلو نمیافتد، جلو فرض ندارد! جلویی در کار نیست! آن ﴿لا یَسْتَأْخِرُونَ﴾ معنا دارد؛ امّا این ﴿لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ برای این گفتند که معنای آن ﴿لا یَسْتَأْخِرُونَ﴾ شفاف شود؛ یعنی همانطوری که ﴿لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ «مستحیل» است ﴿لا یَسْتَأْخِرُونَ﴾ هم همین است! این را گفتند تا اینکه آن ﴿لا یَسْتَأْخِرُونَ﴾ را شفافتر کنند «اذا جاء اجلهم لایستعجلون»، «استعجال» محال است، «استقدام» محال است، برای اینکه تا حال زمان مرگ نرسیده بود! اگر زمان مرگ نرسیده چگونه مرگ میآید؟! پس همانطوری که ﴿لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ محال است ﴿لا یَسْتَأْخِرُونَ﴾ هم محال است، چون همه چیز نظم خاص دارد؛ اگر این نظم هست این ناظم یک حساب و کتابی هم دارد.
پرسش: ... بر چه اساسی است؟
پاسخ: ذات اقدس الهی او را امتحان میکند، شرایطی را برای او قرار میدهد که بتواند به کمال برسد.
پرسش: آنکه به کمال نمیرسد... .
پاسخ: به سوء اختیار خودش است، هر کسی یک کمال لایقی دارد. آن ﴿لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ برای همین است! فرمود ما این کار را کردیم تا هر کسی به اندازه خودش به عقلانیت برسد.
فرمود که اگر شما کاملاً بررسی کنید، چیزی جدای از جان شما نیست! آنچه در نظام هستی راه پیدا میکند هم با هم مرتبط هستند و هم با شما مرتبط میباشند؛ اینطور نیست که آنچه را شما انجام میدهید از شما جدا باشند، کلّ نظام یک نظام هماهنگ است. شما اگر بد کردید، اینطور نیست که سیئات شما در بخش عقیده و اخلاق و حقوق و فقه از شما جدا باشد، اینطور نیست! شما شنیدهاید که غُل و زنجیری در جهنم و در قیامت هست؛ امّا نمیدانید این غُل را شما با دست خودتان دارید میبافید و به گردنتان میاندازید! این ﴿سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا﴾،[27] همان طوق لعنتی است که میگویند. فرمود این بخلی که بعضیها دارند، این طوق لعنت میشود! این اغلالی که در قرآن آمده، همان زنجیری که انسان در دست و پای دیگری میبندد و مشکلی برای جامعه ایجاد میکند، همانها به صورت غُل درمیآید که دامنگیر یا گردنگیر اینها میشود. در سوره مبارکه «جن» که ملاحظه فرمودید! فرمود که خود «قاسط» و ظالم هیزم جهنم میشود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾،[28] «حطب» یعنی هیزم؛ حالا اسرار جهنم چیست که انسان نمیداند و خدا نکند که انسان هم از نزدیک ببیند و بداند! ولی این مقدار که در قرآن کریم شفاف است، این روشن است که بالاخره ما از جنگل هیزم بیاوریم اینچنین نیست، بلکه خود ظالمان هیزم هستند و گُر میگیرند. اگر اول سوره مبارکه «نساء» دارد که ﴿إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً﴾ که با ﴿إِنَّما﴾ ذکر کرده است ﴿إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً﴾ و بعد ﴿سَیَصْلَوْنَ سَعیراً﴾،[29] باطن گناه آتش است! اگر باطن گناه آتش است و کلّ این اعمال با یکدیگر و با نظام هماهنگ هستند که داد و ستدی بین اعمال و نظام هست، اغلالی که در اینجا مطرح است، هیزمی که در آنجا مطرح است و «نار»ی که در سوره «نساء» مطرح است، محصول همین سیئات خواهد بود؛ یعنی این سیئه به صورت «نار» درمیآید.
در بعضی از این رسانههای کتبی و غیر کتبی شما شنیدید که برخیها گفتند خدایی که ـ معاذ الله ـ انسان را به آن صورت عذاب میکند با «زقّوم» عذاب میکند؛ مثلاً این خدای انتقامجویی است و مانند این حرفها، اینها اصلاً نمیدانند که این آبروبردن مردم، این نیشزدن به این و آن، این سلب حیثیت و این اختلاس بیتالمال خودش «زقّوم» است؛ لذا فرمود اعمال شماست! ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾،[30] فرمود ما اینجا بساط آهنگری نداریم، شما خودتان به همراه خومیآورید! اینطور نیست که ـ معاذ الله ـ ذات اقدس الهی در صدد انتقام باشد، فرمود اعمال شماست که به این صورت درآمده است، شما نمیدانید که آبروی مؤمن را بردن یعنی چه! شما نمیدانید اختلاس بیتالمال یعنی چه! شما نمیدانید جامعه را بیکار کردن و تولید نکردن و جلوی ازدواج را گرفتن یعنی چه! این دست و پا بستن جامعه به صورت غُل درمیآید! فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ از این شفافتر؟! در سوره مبارکه «فجر» فرمود که ما جهنم را میآوریم: ﴿وَ جیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾،[31] این جهنم چیست؟ جهنم منقول است یا غیر منقول است؟ این کجاست که خدا آن را میآورد؟ روایاتی که ذیل آن آیه شریفه است را ملاحظه بفرمایید! فرشتگان فراوانی با غُل و زنجیر جهنم را میآورند![32] این جناب جهنم کجاست؟ اگر کسی واقعاً بداند، درک کند و باور کند که خیانت به اموال مسلمین این است، دست برمیدارد! بداند که آبرو بردن مسلمین همین است، دست برمیدارد! فرمود ما آنجا آهنگری نداریم، هر کسی میآید به همراه خودش میآورد، اغلال اگر هست، این است! ﴿وَ أمّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ و در سوره مبارکه «نساء» هم فرمود اینکه مال مردم را میخورد، در درون آن آتش است که میخورد، ناگهان بیدار میشود! منتها «سَکْرَة الْحَیَاةِ الدُّنْیَا» این تخدیر شدن با لذایذ دنیا نمیگذارد که اینها احساس کنند. اگر کسی را بردند در اتاق عمل و او را مدهوش کردند، بیهوش کردن، «مغمی علیه» شده، تخدیر شده و بدن او را که تکهتکه کنند او احساس نمیکند؛ همین که به هوش آمد احساس میکند. خیلیها در حال اغما هستند! ﴿إِنَّهُمْ لَفی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾؛[33] اینها مست مال، مست مقام و مست جمال هستند و این سکرت نمیگذارد که اینها احساس کنند. بنابراین اینطور نیست که ذات اقدس الهی ـ معاذ الله ـ یک خدایِ خشنِ قهّارِ بیمهرِ نامهربان باشد؛ او رئوف و رحیم و «أرحم الراحمین» است که لطف و رحمت او نامتناهی است؛ ولی انسان با غُل و زنجیر به همراه خودش میآورد. فرمود که این کار را که کردند، به اینها بگو: ﴿هُوَ الَّذی یُحْیی وَ یُمیتُ فَإِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾؛ وقتی که برنامه تمام شد، با یک ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ مسئله حل است. آن بیان نورانی حضرت امیر هم در نهجالبلاغه این بود که فرمود: «فاعل لا بالحرکة»،[34] اینطور نیست که خدای سبحان با اعضا و جوارح و ابزار کار کند، او با اراده کار میکند «فاعل لا بالحرکة»؛ این با حرکت کار نمیکند، با اعضا و جوارح کار نمیکند، اعضا و جوارح خدا همان دست و پای دیگران است.
فرمود وقتی فرصت افراد تمام شد، خدای سبحان آنها را با اراده منتقل میکند و به «نشئه» دیگر میبرد که در حقیقت انسان از این مرگ با بدترین وضع عبور میکند. فرمود: ﴿فَإِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ که آن را هم حضرت در جمله دیگری از نهجالبلاغه معنا کرده که «لِمَنْ أَرَادَ کَوْنَهُ کُنْ فَیَکُونُ لَا بِصَوْتٍ یَقْرَعُ وَ لَا بِنِدَاءٍ یُسْمَع»؛[35] فرمود اینطور نیست که بگوید «کن»، بلکه حرف خدا کار اوست! «لِمَنْ أَرَادَ کَوْنَهُ کُنْ فَیَکُونُ لَا بِصَوْتٍ یَقْرَعُ وَ لَا بِنِدَاءٍ یُسْمَع»؛ این کلام از سنخ «قرع» نیست، کوبیدن نیست، لهجه نیست و برخورد زبان در فضای کام و دهن نیست.
﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یُجادِلُونَ فی آیاتِ اللَّهِ﴾، اینها ﴿أَنَّی یُصْرَفُونَ﴾؛ کجا میخواهند بروند؟! ﴿الَّذینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ﴾؛ اینها هم آیات الهی را هم معجزاتی را که انبیا آوردند تکذیب کردند، چون انبیا(علیهم السلام) انحای گوناگونی از وحی را دریافت میکنند و به جامعه میرسانند یا خود لفظ و معنا هر دو را مثل قرآن کریم بر آنها «القاء» میکنند که تلقی میکنند و میرسانند یا لفظ را با معنا بدون اینکه معجزه باشد تلقی میکنند؛ نظیر حدیث قدسی یا خود معنا را بدون اینکه لفظی در کار باشد تلقی میکنند؛ نظیر احکام روایی و اخلاقی و امثال آن، فرمود همه اینها را ذات اقدس الهی به اینها داده است و هیچکدام از آنها براساس اجتهاد ظنّی اینها نیست، همه وحی الهی است؛ اینها هم کتاب الهی را تکذیب میکنند، هم آن معجزات و کرامتها و آیاتی که ما انبیا را با آنها فرستادیم تکذیب میکنند، ﴿فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ﴾؛ اینها مستقیم وارد کار خودشان میشوند! این ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾ همین است! اینطور نیست که اعمال از بین برود! انسان هر کاری که کرده است درگیر آن کار است؛ آن کار زنده و موجود است، یک؛ موجودِ خارجی سرگردان و شناور و معطّل نیست که موجودی در عالم باشد و معلوم نباشد که به چه کسی مرتبط است، دو؛ چنین چیزی در عالم نیست! هر موجودی بالاخره به علل و معالیل خود مرتبط است، به لوازم و ملزومات و ملازمات خود مرتبط است؛ ما یک موجود سرگردانی که معلوم نباشد برای کیست را نداریم! فرمود: ﴿لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلاَّ مَا سَعَی﴾، پس هر کاری که انسان انجام داد، این در خط تولید میافتد، چرا در خط تولید؟ برای اینکه تعطیل در عالم نیست؛ حرفی که آدم زده مطلبی را که نوشته، کاری که کرده، این در عالم موجود شد؛ اگر موجود شد اینطور نیست که بیکار و «عُطله» در یک گوشه بیفتد و هیچ اثری نداشته باشد. چرا آدم دروغگو رسوا میشود؟ سرّش این است که وقتی که این آقا دروغ گفت، این کار و فعل دروغ یا قول دروغ موجود شد، یک؛ وقتی موجود شد در خط تولید میافتد، مگر میشود که چیزی در عالم موجود باشد، بیکار و معطل باشد؟! اینکه نیست! قهراً لوازمی، ملزوماتی، ملازماتی، مقارناتی، سبق و لحوقی دارد که یک وقت خودش را نشان میدهد که در این حال این شخص رسوا میشود. اینچنین نیست که اگر کسی کار بد کرد رسوا نشود یا دروغ گفت رسوا نشود، این را کجا میخواهد پنهان کند؟! یعنی میشود انسان در نظام تکوین چیزی را خفه کند و کار نکند؟! اینچنین نیست! نظام، نظامِ علیّ و معلولی است؛ نظام، نظامِ اسباب است.
پرسش: پس چرا استغفار میکنیم؟
پاسخ: همان را تبدیل میکند. همان خدایی که کود را گل یاس میکند، توبه همین است! فرمود توبه کنید طیّب میشوید، طاهر میشوید، پاک میشوید، منزّه میشوید، این خدایی که تمام این کودهای بدبو را به صورت گل یاس درمیآورد! این میوههای شیرین بخش وسیعی از آنها محصول همین کودهای بدبو است! فرمود این توبه شما همین است که تطهیر میکند، طیّب و پاک میکند؛ نظام، نظامِ تکامل است؛ نظام، نظامِ تغییر و تبدیل است؛ همانطوری که پاک را گاهی آلوده میکند، همین گُل اگر بپوسد بدبو میشود، این کود بدبو را هم به صورت گُل درمیآورد؛ خاصیت این نظام تحوّل است، انسان چه بهتر که در این مسیر بیفتد و در مسیر صحیح حرکت کند. فرمود: ﴿أَنَّی یُصْرَفُونَ﴾ کجا میخواهند بروند!؟ اینچنین نیست که بگویند حرفی زدیم و باد برده، این نیست! یا مالی را حرام کردیم باد برده، اینطور نیست! فرمود کجا میخواهند بروند؟! هیچ ممکن نیست که کسی حرفی بزند، کاری انجام بدهد و بتواند این را نگه بدارد. ما مادامی که حرفی نزدیم و کاری نکردیم، حرف ما و کار ما در رهن ماست؛ امّا وقتی که حرفی زدیم و کاری کردیم ما در رهن او هستیم؛ مگر اینکه آن را طیّب و طاهر کنیم، وگرنه ما در رهن آن هستیم؛ لذا اگر این کار «کما هو الحق» در خط تولید افتاده است، یک وقت اثر خود را ظاهر میکند؛ در روایات دارد که «کِذب لا یفلح»[36] یا «کاذِب لایفلح»؛[37] این به مقصد نمیرسد، چرا؟ برای اینکه این کاری که کرده، این کار در خط تولید افتاده است و یکجا خودش را نشان میدهد. اگر ذات اقدس الهی که «سَتَّارِ الْعُیُوب»[38] بخواهد جلوه کند، اگر کسی ستّار بود، هیچ وقت آبروی کسی را نبرد و سعی کرد که آبروی دیگران را حفظ کند، لکن یکبار لغزید، خدای سبحان ستّاری میکند. این حدیث چند بار در همین محفل از وجود مبارک پیغبمر(صلّی الله علیه و آله و سلم) خوانده شد و در کلمات قصار آن حضرت است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) به ذات اقدس الهی در قیامت عرض میکند که خدایا! اعمال امت مرا به من واگذار کن که من نزد دیگران خجل و شرمنده نشوم؛ پیغمبر خاتم است، از همه «أفضل» است و امت او اگر ـ خدای ناکرده ـ کجراهه رفته باشند حضرت متأثر میشود. ذات اقدس الهی در جواب فرمود که اعمال امت تو را من خودم به عهده میگیرم که اگر یک وقت لغزشی داشتند، حتی تو هم نبینی![39] این خداست! حالا آدم خیلی باید هتّاک باشد که از این فیض عظیم استفاده نکند! این در کلمات قصار حضرت است که چند بار هم این حدیث شریف خوانده شد، فرمود من این کار را میکنم! با این خدای «ارحم الراحمین» جز عرض ادب و اشک چیز دیگری نیست! فرمود: ﴿أَنَّی یُصْرَفُونَ﴾؛ کجا میخواهند بروند؟! حرفی زدند کاری کردند خودشان را میخواهند غایب کنند؟! در حالی که ما تمام این تپه چالهها، کوهها و درختها را برمیداریم، ﴿وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً ٭ فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً ٭ لا تَری فیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً﴾؛[40] فرمود تمام کوهها رادر درّه میریزیم، همه را صاف و نرم میکنیم و میکوبیم، اینها کجا میخواند بروند؟! کوه و دامنه کوهی نیست، تپهای نیست، تپهماهوری نیست، درختی نیست، چالهای نیست ﴿فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً ٭ لا تَری فیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً﴾ کجا میخواهند خودشان را پنهان کنند؟! هر جا هم بروند اعمال اینها با اینها هست، این میشود طوق لعنت! فرمود: ﴿سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ﴾؛ آنچه را اینها به عنوان بخل انجام دادند، همین میشود طوق لعنت! اینجا هم فرمود: ﴿الَّذینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ ٭ إِذِ الْأَغْلالُ فی أَعْناقِهِمْ﴾. با خودشان این آهنگری را آوردند،﴿إِذِ الْأَغْلالُ فی أَعْناقِهِمْ﴾ این برای گردن، ﴿وَ السَّلاَسِلُ﴾ سلسله هم در پای اینهاست، ﴿یُسْحَبُونَ﴾ کشیده و کشانکشان میشوند؛ حالا ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ﴾،[41] در ذیل آن ﴿وَ جیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ که جهنم را میآورند؛ معلوم میشود خود این شخص ارتباطی با این جهنم دارد که میرود و به آن جهنم اکبر گرفتار میشود که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیئات أعمالنا».
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره نساء, آیه47.
[2]. سوره حشر, آیه2.
[3]. سوره بقره, آیه269.
[4]. سوره طه, آیات54 و 128.
[5]. سوره هود, آیه116.
[6]. سوره انبیاء, آیه32؛ ﴿وَ جَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ﴾.
[7]. سوره بقره, آیه22؛ ﴿الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِرَاشاً وَ السَّمَاءَ بِنَاءً وَ...﴾.
[8]. سوره اعراف, آیه137.
[9]. فرهنگ واژههای مصوّب فرهنگستان؛ «اعتدال ربیعی: یکی از دو نقطه تلاقی استوای آسمان و دایرةالبروج که وقتی مرکز خورشید به آن نقطه میرسد، سال شمسی نو میشود».
[10]. فرهنگ واژههای مصوّب فرهنگستان؛ «اعتدال خریفی: یکی از دو نقطه تلاقی استوای آسمان با دایرةالبروج که وقتی خورشید در مسیر ظاهری سالانهاش به آن میرسد، آغاز پاییز نیمکره شمالی زمین است».
[11]. سوره صافات, آیه5.
[12]. سوره معارج, آیه40؛ ﴿بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ﴾.
[13]. سوره الرحمن, آیه17.
[14]. دیوان سعدی، قصیده25؛ «بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار ٭٭٭ خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار».
[15]. سوره انعام, آیه78.
[16]. سوره ملک, آیه14.
[17]. کامل بهایی(طبری)، ص390؛ «القُرآن یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً».
[18]. سوره قمر, آیه50.
[19]. سوره رعد, آیه2؛ سوره لقمان، آیه10.
[20]. سوره ملک، آیه19.
[21]. سوره انبیاء, آیه104.
[22]. سوره غافر, آیه64.
[23]. سوره فصلت, آیه53.
[25]. سوره ق, آیه16.
[26]. سوره اعراف, آیه34؛ سوره نحل، آیه61.
[27]. سوره آل عمران, آیه180.
[28]. سوره جن, آیه15.
[29]. سوره نساء, آیه10.
[30]. سوره زلزال, آیه7.
[31]. سوره فجر, آیه23.
[32]. الأمالی( للصدوق)، ص176؛ «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ سُئِلَ عَنْ ذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فَقَالَ أَخْبَرَنِی الرُّوحُ الْأَمِینُ أَنَّ اللَّهَ لَا إِلَهَ غَیْرُهُ إِذَا جَمَعَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ أُتِیَ بِجَهَنَّمَ تُقَادُ بِأَلْفِ زِمَامٍ أَخَذَ بِکُلِّ زِمَامٍ مِائَةُ أَلْفِ مَلَکٍ مِنَ الْغِلَاظِ الشِّدَادِ لَهَا وَهْدَةٌ تَغِیظُ و...».
[33]. سوره حجر, آیه72.
[34]. نهج البلاغه, خطبه1؛ «فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَی الْحَرَکَات وَ الْآلَة».
[35]. نهج البلاغه, خطبه186.
[36]. سوره یونس، آیه69؛ سوره نحل، آیه116؛ ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ لاَ یُفْلِحُونَ﴾.
[37]. ر.ک: تاریخ بغداد, ج7، ص 388؛ «سَمِعْتُ مَالِکَ بْنَ أَنَسٍ، یَقُولُ: لا یُفْلِحُ کَذَّابٌ أَبَدًا وَ لا یَأْتِی بِخَیْرٍ».
[38]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص380.
[39]. نهج الفصاحة، ص517؛ «سَأَلْتُ اللَّهَ أنْ یَجْعَلَ حِسابَ أُمَّتِی اِلَیَّ لِئَلا تَفْتَضِحَ عِنْدَ الأُمَمِ، فَأَوْحَی اللَّهُ عزَّ وَجَلَّ اِلَیَّ: یا مُحَمَّدُ بَلْ أنَا أُحاسِبُهُمْ فَإِنْ کانَ مِنْهُمْ زَلَّةٌ سَتَرْتُها عَنْکَ لِئَلا تَفْتَضِحَ عِنْدَکَ».
[40]. سوره طه, آیات 105 ـ 107.
[41]. سوره حاقه, آیات30 و 31.