اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ لا رَیْبَ فیها وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ (59) وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ (60) اللَّهُ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ (61) ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ (62) کَذلِکَ یُؤْفَکُ الَّذینَ کانُوا بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (63) اللَّهُ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ (64) هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (65)﴾
پرسش: حضرت استاد ببخشید! سوالی که مربوط به جلسه گذشته است، این است که در بحث کوهها که «رواسی»[1] و میخهای زمین هستند، زمینشناسان ثابت کردند که منشأ آتشفشانها و هر رخدادی زیر پوشش این کوهها هستند و این با ظاهر قرآن نمیسازد.
پاسخ: ظاهر قرآن همین را تثبیت میکند؛ منتها میفرماید که اگر این کوهها نباشد، این انفجارها و آتشفشانها دائماً این زمین را میلرزاند، این نگهبان اوست؛ یعنی در عین حال که انفجار زیر پوشش این کوهها است، این کوهها حافظ آنها هم است؛ البته این مباحث به علوم قرآنی برمیگردد که ممکن است ـ انشاءالله ـ جداگانه مطرح شود.
در ابتدای این بخش از آیات فرمود که قیامت قطعی است؛ بعد از مسئله توحید و وحی و نبوّت که چند بار راجع به معاد و بهشت و جهنم مانند ﴿وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّار﴾[2] سخن به میان آمده است، به صورت صحیح اصل سوم از اصول سهگانه دین، یعنی معاد را مطرح فرمود که ﴿وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَة﴾؛ این ﴿لارَیْبَ فیها﴾ هم به منزله «بالضرورة» است؛ یعنی«المعاد حقٌّ بالضرورة»، بعد فرمود که خیلیها ایمان ندارند؛ بعضیها نمیدانند، بعضیها میدانند؛ امّا اثر عملی ندارد.
علّت گمراهی کافران و به اجابت نرسیدن دعاهای آنان
آنگاه مسئله دعا و نیایش و خواندن و خواستن را بیان میفرماید که این خواندن در همه بخشها حضور و ظهور دارد. درباره کفّار در آیه پنجاه همین سوره مبارکه «غافر»فرمود: ﴿فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْکافِرینَ إِلاَّ فی ضَلالٍ﴾؛ کافر مثل آن صیادی است که تیر در تاریکی رها میکند و به مقصد نمیرسد، پس اختصاصی به دعای در دوزخ ندارد، بلکه به صورت اصل کلّی فرمود: ﴿وَ ما دُعاءُ الْکافِرینَ إِلاَّ فی ضَلالٍ﴾، برای اینکه خودش گمراه است و در صراط مستقیم نیست؛ وقتی در صراط مستقیم نبود، رابطه خود را از آغاز قطع کرده و به انجام مرتبط نکرده، در نتیجه سرگردان و گمراه است. کسی که هویت او از جاده جدا افتاده است، فکر و جدال او هم به مقصد نمیرسد، چون ﴿فی ضَلالٍ﴾ است؛ کار او هم به مقصد نمیرسد، چون بیراهه است؛ دعای او هم به مقصد نمیرسد، چون کجراهه است. اگر کسی در صراط مستقیم باشد، چون صراط مستقیم نه اختلاف در آن است و نه تخلّف، از یک طرف وصل به مبدأ است و از طرفی وصل به معاد، اگر کسی در صراط مستقیم باشد و از صراط مستقیم فاصله نگیرد، مستقیماً به بهشت میرسد؛ هیچ شکافی نیست! هیچ راهی نیست! برای اینکه تنها راهی که ذات اقدس الهی رسم کرده است به نام دین است و صراط مستقیم و به حضرت هم فرمود: ﴿وَ أَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ﴾،[3] پس اگر کسی در متن صراط مستقیم باشد، مستقیماً به «لقاء الله» و بهشت میرسد، زیرا این صراط مستقیم تنها راه مرتبط از مبدأ به معاد و از معاد به مبدأ است. «ماذا بعد الحق الّا الضّلال»؛ اگر کسی از صراط مستقیم جدا شد، هویّت و شناسنامه خود را گم کرده است؛ خود این شخص وقتی گم شد، استدلالهای او هم گم است؛ لذا هر جدالی که داشته باشد به مقصد نمیرسد، چون بین مقصد و دلیل، تنها در صراط مستقیم راه است و اگر بیراهه رفته است، بین مقدمات و نتیجه دلخواه این شخص راه نیست، چون راه نیست به گمراهه و کجراهه میرود؛ پس جدال او که برای «إدحاض»[4] حق است به مقصد نمیرسد؛ اعمال او هم به مقصد نمیرسد، برای اینکه «فی سبیل الغَیّ» است و هر کاری هم که کند نه به مبدأ ارتباط دارد و نه به معاد؛ هر دعا و نیایش و خواندن و خواستنی هم که داشته باشد تیر به تاریکی رها کردن است؛ لذا به صورت «موجبه کلیه» فرمود: ﴿وَ ما دُعاءُ الْکافِرینَ إِلاَّ فی ضَلالٍ﴾.
حرکت در صراط مستقیم عامل رسیدن به مقصد و قبولی دعاها
امّا در این بخش هم صدر این قسمت و هم در پایان این قسمت که فرمود: ﴿فَادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّین﴾؛ فرمود کسی که در بستر صراط مستقیم باشد، این شخص هویت او هویتِ دینی است و کجراهه نیست؛ استدلالهای او به مقصد میرسد، چون بین مقدمات و نتیجه رابطه مستقیم است؛ عمل صالح او به هدف میرسد، زیرا بین عمل صالح و مقصد رابطه مستقیم است؛ دعا و خواندن و ندای او به مقصد میرسد، زیرا بین «نداء» و «مَدعو» و «مدعوٌ لَه» یک راه مستقیم است؛ کسی که در متن صراط مستقیم است، خودش، جانش، عملش، علمش، فکرش، دعایش، عبادتش و دعوتش همه در بستر مستقیم است؛ لذا هر کس در این صراط باشد دعای او «بالضرورة» مستجاب است، این مطلب اول بود.
آموزش بهترین دعاها در قرآن و آداب آن
منتها ما مصالح خودمان را نمیدانیم که چیست، بهترین راه عبادت این است که بگوییم: ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾؛[5] امّا به ما چه چیزی بده، فلان شیء را به ما بده یا فلان امر را به ما بده، در واقع ما نمیدانیم که مصلحت ما در آن است یا نه؟ بهترین دعا این است که از خدا «خیر»، «حسنه» و «صلاح» خودمان را بخواهیم که اینها یقیناً مستجاب میشود و اگر پیشنهاد دادیم که به ما گفتند خیلی پیشنهاد ندهید که فلان چیز را به ما بدهید یا فلان چیز دیگر را به ما بدهید، چون ما در واقع نمیدانیم که فلان چیز به مصلحت ماست یا به مصلحت ما نیست! این دعاهای «ربنا»یی که در قرآن کریم است، اینها راه آموزش دعاست: ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً﴾، ﴿رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَة﴾،[6] ﴿رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا﴾،[7] این راه دعاست! آنکه به ما گفته دعا کنید، گفته چگونه دعا کنید یا نگفته است؟ گفته که چگونه بخوانید! امّا اینکه بگوییم به ما فلان وسیله را بدهید، فلان شیء را بدهید، فلان چیز خاص را بدهید یا فلان مقام را بدهید، اینها را نگفتند! چون در واقع ما نمیدانیم که به مصلحت ماست یا نه؟ اگر آمد و این چیزها را در دعا خواستیم، اگر همینها مصلحت بود یقیناً عطا میکنند و اگر اینها مصلحت نبود، چون او «اعلم» به حال ماست، سیّئهای از سیّئات ما را میبخشد و اگر ـ إنشاءالله ـ ما اهل سیّئه نبودیم، عادل بودیم و هیچ گناهی نداشتیم حسنهای بر حسنات ما میافزاید؛ لذا شما در بحث دعا ملاحظه بفرمایید ـ به نحو قضیه «سالبه کلیه» ـ هیچ صاحب دعایی نیست که با دست خالی برگردد؛ اینکه ائمه(علیهم السلام) خودشان این کار را میکردند و به ما هم دستور دادند که وقتی به دست دعا کردید، این دست را به صورت بمالید، برای این است که دست از جای بلند و دور آمده و این دست خالی برنگشته است، چیزی به آن دادند؛ اگر همان مصلحت بود همان را دادند و آن مصلحت نبود، سیئهای از سیئات انسان را بخشیدند و اگر سیئهای نداشتیم، حسنهای بر حسنات ما افزوده شد؛ این سه ضلع در دعاها و ادعیه هست؛ لذا گفتند شما این دست را به صورت بمالید، برای اینکه از جای بلندی آمده و خالی برنگشته است، بنابراین دعا یقیناً مستجاب است.
پرسش: مرحوم کلینی میگوید قِسم دیگری هم هست که در آخرت مستجاب میشود.[8]
پاسخ: بنابراین مستجاب شده است؛ یعنی به ما اینجا نوشته دادند که در آخرت به شما میدهیم؛ این نوشته در دست ماست، این را باید بوسید و بر چشم نهاد! اینچنین نیست که در آخرت جواب دهد، الآن جواب داد که ما آخرت به شما میدهیم؛ این وعده او بوسیدنی است و به هر تقدیر دعا بیجواب نخواهد بود.
متصوّر بودن صراطهای غیر مستقیم با توجه به رحمت رحمانیه حق
پرسش: استاد ببخشید! وقتی تمام عالَم هستی مصدر نور الهی است؛ یعنی جایگاه حق و عدالت است، آیا جایی برای راه غیر حق هم وجود دارد؟
پاسخ: به این معنا هیچجا غیر حق نیست! جهنم هم هست، عذاب هم هست، فرشتگان دوزخ هم هست، ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ﴾[9]هست، به این معنا آن رحمت «رحمانیّه» است ﴿رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾؛[10] امّا ما با رحمت «رحیمیه» کار داریم! ذات اقدس الهی فرمود من براساس رحمت خودم جهنم را خلق کردم، برای اینکه بسیاری از افراد باید کیفر ستمی را که بر مظلومان تحمیل کردهاند بچشند و فرمود که در روز قیامت خدای سبحان درد آسیبدیدگان را شفا میبخشد؛ اگر هیچ دادخواهی نباشد و از ظالم دادِ مظلوم را نگیرد که رحمت نیست، پس میگیرد! و این کار بر اساس رحمت «رحمانیه» است که کلّ عالَم مظهر ذات اقدس الهی هست و آیه الهی است که به آن معنا دوزخ هم اینچنین است و مانند آن؛ امّا بحث در رحمت «رحیمیه» است که انسان راه بهشت را طی کند، نه راه جهنم! آنهایی که راه جهنم را طی کردند، از هر نظر قرآن کریم راههای آنها را تحلیل کرد، بعد جمعبندی کرد و فرمود: ﴿وَ ما دُعاءُ الْکافِرینَ إِلاَّ فی ضَلالٍ﴾، ادلّه و جدالهای آنها را ذکر کرد و فرمود جدال آنها برای «إدحاض» حق و بلوغ کِبر است؛ امّا ﴿ما هُم بِبالِغِیهِ﴾، نه به آن مقصد «مشئوم» خودشان میرسند که حق را باطل کنند و نه به این مقصد «مذموم» خودشان میرسند که به غرور بار یابند که ﴿إِنْ فی صُدُورِهِمْ إِلاَّ کِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغیهِ﴾[11] چرا به آن نمیرسند؟ برای اینکه انسانِ گمشده و گمراه، هر کاری هم انجام دهد ﴿وَ ما دُعاءُ الْکافِرینَ إِلاَّ فی ضَلالٍ﴾؛ امّا به مؤمنین فرمودند که اگر شما دعا کنید، استجابت یقینی است؛ منتها بدانید که چه چیزی را بخواهید و ما هم در قرآن گفتیم که چه چیزی بخواهید؛ تمام این «ربنا»هایی که در قرآن کریم هست دعاست و به ما هم گفتند که این گونه دعا کنید! حالا ما اگر اینطور دعا نکردیم و خواستههای خودمان را در این گفتههای الهی ضمیمه کردیم؛ اگر آن گفته، آن تطبیق و آن مصداق مصحلت بود، ذات اقدس الهی عطا میکند و اگر مصلحت نبود یا سیئهای از سیئات را میبخشد یا حسنهای بر حسنات ما میافزاید؛ لذا فرمود: ﴿ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ﴾ و اگر کسی اهل نیایش نباشد و اعراض کند، این ﴿سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ﴾؛ خدا را نخواند و او را عبادت نکند، گرفتار عذاب میشود. حالا چرا خدا را بخوانیم؟
تبیین هدفمند بودن مجموعه زیبای آفرینش با دو بیان
در ادامه جریان «لیل و نهار» را ذکر میکند، جریان «أرض و سماء» را ذکر میکند، جریان تصویر صور انسانی را ذکر میکند و میفرماید این مجموعه زیبا بیهدف نیست؛ خدا همانطوری که آسمانها را، زمین را، انسانها را، نظام نجومی و زمان «لیل و نهار» را حکیمانه تدبیر میکند، شما را هم تدبیر میکند، پس از او بخواهید! این یک؛ و این نظام «محیّرالعقول» نمیشود بیهدف باشد که این نظام بگردد و پایان آن پوچ شود! لذا ﴿إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ﴾ که جمعبندی اعمال و عقاید و اخلاق و رفتار و گفتار است، این دو؛ اگر ـ معاذ الله ـ این نظام دقیق ریاضی، بعد از مدتی پوچ شود، یعنی عالَم باطل شود، آن وقت بازیچه میشود؛ فرمود ما بازیگر نیستیم ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ﴾،[12] که عالم را با این نظم خلق کنیم تا هر کسی هر چه کرد، کرد! هر کسی هر چه گفت، گفت! هر مکتبی و نحلهای در عالَم، خودش را نشان داد، نشان داده باشد و حساب و کتابی نباشد! اینکه باطل میشود! ﴿وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَاطِل﴾؛[13] این مضمون بخشی از آیاتی است که گاهی به صورت «سالبه» است که ما باطل خلق نکردیم و گاهی به صورت «موجبه» است که فرمود ما اینها را ﴿بِالْحَقِّ﴾[14] آفریدیم، پس باید به مقصد برسد و مقصد هم معاد است که هر کسی در برابر سیئات و حسنات اعمال خود پاداش میگیرد، یک؛ و تمام این نِحلهها مشخص میشوند که کدام نِحله حق است و کدام نِحله باطل، دو؛ تمام این مکتبها و آرای متضارب روشن میشود که کدام مکتب و رأی حق است و کدام باطل، این سه؛ در این مکاتب گوناگون، روزی باید مشخص شود که کدام رأی حق است، کدام فقه حق است، کدام نظر حق است و کدام جهان بینی حق است، یا هیچ راهی برای تشخیص حق و باطل نیست؟! روزی باید این همه آرای متضارب مشخص شود که کدام حق است، ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾[15] در آن روز هم دارد که ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ﴾.[16] بنابراین این 72 ملت، روزی معلوم میشود که کدام ملت از این ملل حق است؛ نحلههای فراوانی که هست، کدام نحله حق است؛ مکتبهای گوناگونی که هست، کدام مکتب حق است و درباره اشخاص هم اینگونه است که حق مظلوم از ظالم گرفته شود و مانند آن؛ لذا سرفصل این بخش از آیات این است که ﴿إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ لاَ رَیْبَ فِیهَا﴾، بعد فرمود شما که در مسیر صحیح هستید دعا کنید که یقیناً مستجاب میشود، البته در قبال آنها که از مسیر جدا افتاده هستند و ﴿عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ﴾؛[17] سقوط کردند که «ناکب» و ساقط از صراط هستند ﴿وَ ما دُعاءُ الْکافِرینَ إِلاَّ فی ضَلالٍ﴾، آن وقت این نظم دقیق ریاضی را ذکر میکند و میفرماید خدایی که با این نظم مهندسی جهان را اداره میکند، شما را هم حکیمانه تدبیر میکند و پایان کار شما هم آن محکمه عدل و علم و عقل الهی است.
پرسش: سوالی که میشود از ما که چرا اصلاً ما باید به دنیا بیاییم با این همه شدت و گرفتاری بعدش آن دنیا هم در عذاب؟
پاسخ: این یک نحوه جود و کمالی است، هستی کمال است.
پرسش: انسان در آمدن به دنیا که از خود اختیاری ندارد!
پاسخ: نهخیر! از خود اختیاری ندارد؛ ولی اینجا که آمد به او اختیار داد، راه داد، راه خوب را نشان داد، فطرتی که دلپذیر است را به او نشان داد، انبیا و اولیا را برای هدایت او فرستاد و فرمود که برای ابد زندهای و به کمال ابد میرسی، همه این کارها را برای او انجام داد، اگر ـ إنشاءالله ـ این راه سعادت را او طی کند یا همین دنیا اگر بفهمند که دنیا بازیچه است و راه صحیح در چیز دیگری است، شب و روز سجده شکر دارد! آنهایی که فهمیدند کجا دارند میروند، میگویند ای کاش ما مُهری داشتیم به پیشانی ما چسبیده بود و دائماً سجده میکردیم، به کجا داریم میرویم. مشکل این آقایان این است که نمیدانند که کجا دارند میروند؟! خودشان را به بازیچه سرگرم کردند.
ناهماهنگی سبک زندگی ما با دستور قرآنی زمان کار و استراحت
فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ﴾؛ شب را برای آسایش قرار دادیم که این سبک زندگی اسلامی میشود. در بحثهای قبل هم اشاره شد، اینطور نیست که آدم تا نزدیکهای ظهر بخوابد و بعد بیاید مغازه را باز کند و تا نزدیکهای نیمه شب نیرو مصرف کند، انرژی مصرف کند، دیدگان نامَحرم و مَحرم کنار هم ردیف شود که میخواهد کاسبی کند! کسب از صبح زود است تا پایان روز، شب برای استراحت است و عبادت است و تشکیل جلسات علمی است و حلّ مشکلات، اینطوری که ما الآن به این وضع داریم به سر میبریم صحیح نیست! فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ﴾، این یک؛ ﴿وَ النَّهَارَ مُبْصِراً﴾، دو؛ شما مُبصر در «نهار» هستید، «نهار» مشخص است و کار شما به «نهار» اسناد داده شد: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَشْکُرُونَ﴾، چون اصلاً نمیدانند از کجا آمدند و به کجا میخواهند بروند، چون اگر آدرس آن را بدانند شب و روز شاکر هستند.
نقد بر کجراهه رفتن کافران با تبیین توحید در خالقیت
﴿ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ﴾، تمام این تعبیرات از ربوبیت شروع میشود؛ گاهی از «الله» سخن به میان میآید؛ ولی محور اصلی در این امور، ربوبیّت خدای سبحان است. ﴿ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ﴾؛ او همانطور که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید «کان تامّه» را به عهده دارد و ﴿خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ است، «کان ناقصه» را هم به عهده دارد که تدبیر صحیح امور شماست. ﴿لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ﴾؛ یعنی «تُسرفون» کجا میروید؟! این ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾[18] همین است! «إفک» یعنی انصراف، شما را کجا منصرف کردند؟ کسی که از جاده منصرف و گمراه شده میگوید که چه کسی مرا آفرید و من نمیخواستم بیایم! تو خودت را اینجا انداختی، وگرنه آن کسی که تو را آفرید در بستر صراط مستقیم آفرید. ﴿فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ ٭ کَذٰلِکَ یُؤْفَکُ الَّذِینَ کَانُوا بِآیَاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ﴾؛ آنهایی که آیات الهی را انکار میکنند، آنها هم خودشان را از راه عمداً منصرف کردند؛ «الله»ی که «رب» آسمان و زمین است؛ «الله»ی که «ربّ الیل و النهار» است ﴿اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأرْضَ قَرَاراً وَ السَّماءَ بِنَاءً﴾.
تبیین فرق بین علوم قرآنی و علوم مطرح در قرآن
علوم قرآنی را مستحضرید که در چند بخش است؛ این چیزی که فعلاً در علوم قرآن رایج است، مربوط به این است که وحی چیست؟ معجزه چیست؟ سُور مکّی یعنی چه؟ سّور مدنی یعنی چه؟ عناصر محوری سُور مکّی چیست؟ عناصر محوری سُور مدنی چیست؟ آیات قبل از هجرت کدام است؟ آیات بعد از هجرت کدام است؟ فرق بین «إنزال» و «تنزیل» چیست؟ تواتر قرائات یعنی چه؟ اینها علوم قرآنی مصطلح است؛ امّا بخش دیگری که مطرح است، علومی است که قرآن مطرح کرده است؛ علومی که قرآن مطرح کرده است کیفیت پیدایش و پرورش آسمانها و زمین است که در سوره مبارکه «انبیاء» فرمود کلّ این مجموعه اول بسته بود: ﴿أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما﴾؛[19] اول ما اینها بسته خلق کردیم که «رَتق» است، بعد «فَتق» و باز کردیم. اینکه میگویند ستارهای از ستاره متولّّد میشود یا تولّد کرهای از کره دیگر است، میتواند با این رابطه داشته باشد. بعد فرمود ما اینها را هم در شش مرحله خلق کردیم ﴿فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾[20] که دو مرحله مربوط به روز است؛ دو مرحله مربوط به شب است؛ دو مرحله مربوط به زمین است؛ دو مرحله مربوط به آسمان است و دو مرحله هم مربوط به بین آسمان و زمین است. این ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ را به دو قسم مصرَّح و یک قسم غیر مصرّح تقسیم کرد؛ زمین را فرمود: ﴿فی یَوْمَیْنِ﴾[21] آسمانها را فرمود: ﴿فی یَوْمَیْنِ﴾[22] و آن دو روز مانده معلوم میشود که برای «بین الأرض و السماء» است؛ امّا آنکه دارد ﴿وَ قَدَّرَ فیها أَقْواتَها فی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾، آن «یوم» از این ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ نیست، آن به معنای فصول چهارگانه است که فصول چهارگانه تأمین کننده ارزاق مردم است؛ فرمود ما زمین را طوری خلق کردیم که چهار فصل است و مردم زمین در هر جایی که بخواهند زندگی کنند، بالاخره فصول چهارگانه را تجربه میکنند؛ اینها را که شما کنار هم بگذارید بعد میبینید که خدای سبحان درباره پیدایش آسمانها فرمود که اول «دُخان» بود، یک مشت گاز بود و ما از یک مشت دود و از یک مشت گاز شمس و قمر و راه شیری را آفریدیم: ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ﴾؛[23] خیال نکنید که ما این را از برلیان ساختیم، نه! یک دود بود که ما آن را به صورت شمس درآوردیم، بعد هم به صورت دود درمیآوریم که ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[24] دارد آن را تعقیب میکند؛ اینطور نیست که «شمس» همیشه «شمس» باشد و «قمر» همیشه «قمر» باشد، بساط اینها را هم یک روز برمیچینیم! اینها جزء علوم قرآنی است که اگر هرکدام از اینها را به مؤسسهای پژوهشی و تحقیقی دهید، میبینید که چیزهای مختلفی از آن به دست میآید؛ همانطوری که در «لَا تَنْقُض»[25] بارها به عرض شما رسید که این قاعده «لَا تَنْقُض» حدود پنج، شش کلمه بیشتر نیست که از این پنج، شش کلمه در این سالهای اخیر حداقل پنجاه جلد کتاب درآمده است؛ چه رسد به اینها که عمیقتر، تجربیتر، دشوارتر، پیچیدهتر و پژوهش آن بیشتر خواهد بود. به هر تقدیر آن بحثها در قبال علوم قرآنی مصطلح است.
اختلاف چهرهها و صداها، مصداقی از خلقت احسن انسان و عامل شناسایی او
فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأرْضَ قَرَاراً وَالسَّماءَ بِنَاءً وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ﴾، برای اینکه شما یکدیگر را نشناسید و یک شناسنامه طبیعی همراه هر کسی باشد ـ الآن این هفت میلیاردی که روی زمین هستند هیچکدام شبیه دیگری نیستند؛ نه صدای اینها شبیه دیگری است و نه چهره اینها شبیه دیگری است ـ ﴿وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ﴾؛[26] فرمود که این اختلافها یک شناسنامه طبیعی است. مردم یک کوی و برزن یکدیگر را با اسم ممکن است بشناسند؛ امّا انسانی که در جامعه بینالمللی دارد به سر میبرد که الآن به صورت یک دهکده یا شهر بزرگ درآمده است، هیچکدام از این هفت میلیارد شبیه هم نیستند؛ نه آهنگ آنها و نه چهره آنها ﴿وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ﴾، فرمود این اختلاف یک شناسنامه طبیعی است که مبادا کسی یک کسی را بیجا یا اشتباه بگیرد و مانند آن.
تأمین رزق طیّب انسان از موارد خبیث و شباهت توبه به آن
﴿فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ﴾؛ چیزهای پاکیزه و فراوان و حلال را روزی شما نمود. شما میبینید این همه کودهای بدبو را میدهند به این گل یاس، به فلان میوه درختی یا به میوه زمینی، فرمود این کودهای بدبو را ما به این صورت درآوردیم؛ شما اگر توبه کنید، ما شما را اصلاح میکنیم! اینطور نیست که آدمِ بدبو همیشه بدبو باشد! آن بیان نورانی حضرت علی(علیه السلام) که فرمود: «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ لَا تَفْضَحنَّکُمْ رَوَائِحُ الذُّنُوب»[27] همین است! فرمود گناه یک بوی بدی دارد و بوی آن درمیآید. توبه همین است! توبه آن است که این کود بدبو به صورت یاس در میآید و این کود بدبو را به صورت سیب و گلابی درمیآورد؛ کار ذات اقدس الهی در این نظام همین است! خبیث را به طیّب تبدیل میکند، توبه کارش این است! فرمود این کار را بکنید! ﴿ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾؛ حالا که این است، پس انسان یاوه نیست.
﴿هُوَ الْحَیُّ لَا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَادْعُوهُ﴾ که این ﴿فَادْعُوهُ﴾ از باب «رَدّ العَجْز علی الصَّدْر» که در مطوّل[28] ملاحظه کردید، بازگشت پایان جریان به اول جریان این پاراگراف را بست؛ اول فرمود دعا، آخر میفرماید دعا، وسط ادلّه و براهین آن را ذکر میکند ﴿فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾.
استفاده از تمثیل در کنار برهان برای فهم توده مردم از معارف
آنگاه میفرماید که ما هم برهان اقامه کردیم و هم مَثَل ذکر کردیم، چون همه مردم اهل برهان نیستند. در تمثیل گاهی مثل همین سوره مبارکه «غافر» آیه 58 فرمود: ﴿وَ مَا یَسْتَوِی الأعْمَی وَالْبَصِیرُ﴾، میدانید که به حکیم و فقیه یا مهندس درس خوانده لازم نیست که بگویند کور و بینا یکسان نیستند؛ ولی توده مردم با این تشبیه راه میافتند، چون این قرآن برای همه نازل شده است. فرمود: ﴿وَ مَا یَسْتَوِی الأعْمَی وَ الْبَصِیرُ﴾، یک؛ ﴿وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ لَا الْمُسِیءُ﴾، دو؛ چون محور اصلی این بخشها این است که کافر را هدایت کند، از کافر و شبیه کافر سخن به میان میآورد و «اعمیٰ» را بر «بصیر» مقدم میدارد، وگرنه «بصیر» باید ذکراً و لفظاً بر «اعمیٰ» مقدم باشد؛ یعنی انسان فکر میکرد که گفته میشود «و ما یستوی البصیر و الاعمی»؛ بینا و نابینا مساوی نیست، نه نابینا و بینا! امّا چون محور اصلی بحث کفّار است و آنها «اعمیٰ» هستند، از آنجا ذکر میکند؛ لکن در جمله دوم آنچه را که محور اصلی است ذکر میکند؛ فرمود مؤمنی که عمل صالح دارد؛ یعنی «مُحسن» است با «مسیء» یکسان نیست؛ این دو نوع سخن گفتن در سوره مبارکه «فاطر» مبسوطاً گذشت؛ در سوره «فاطر» قدری بازتر، وسیعتر و به صورت چهار ضلعی بیان شده است؛ آیه نوزده به بعد سوره مبارکه «فاطر» این بود: ﴿وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ﴾،[29] یک؛ ﴿وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ﴾،[30] دو؛ در این دو قسمت، آن ناقص قبل از کامل ذکر شده است؛ یعنی «اعمیٰ» قبل از «بصیر» ذکر شده است و «ظلمت» هم قبل از «نور» ذکر شده است؛ امّا در این دو قسمت بعدی، آن کامل قبل از ناقص ذکر شده است؛ ﴿وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ﴾؛[31] آنجا که سایه است و نرم است و خنک است و دلپذیر است با آنجا که داغ و سوزنده است یکسان نیست؛ ﴿وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ﴾؛[32] زنده و مرده یکسان نیستند که در اینجا «احیاء» قبل از «اموات» ذکر شده است، این هم یک مطلب که تقابل محفوظ است.
ضرورت تأمّل در فهم عدم تساوی عالم و غیرعالم در قرآن
مطلب دیگر اینکه «ما یستوی» در قرآن کریم دو قسم است: یک وقت اگر گفتند «الف» و «باء» باهم مساوی نیستند، این با قرینه شفاف روشن است که «الف» بهتر از «باء» است؛ اگر گفتند زنده و مرده مساوی نیستند، بهشت و جهنم مساوی نیستند، ایمان و کفر مساوی نیستند یا بینا و نابینا مساوی نیستند، این معلوم است که کدام افضل است؟ امّا وقتی که بفرماید عالِم و غیر عالم مساوی نیستند، معنای آن این نیست که عالِم بهتر است! این نفی تساوی میکند، یک؛ بیان اجمالی دارد که «احدهما» افضل هستند، دو؛ امّا تفصیلاً بیان نمیکند که کدام افضل است؟! شما در بحثهای گذشته هم ملاحظه فرمودید که «مایستوی» کم نیست؛ دارد که زنده و مرده مساوی نیستند، نابینا و بینا مساوی نیستند، «ظلّ و حرور» مساوی نیستند، بهشت و جهنم مساوی نیستند، کفر و ایمان مساوی نیستند، در میان اینها معلوم است که کدام بهتر است؛ امّا وقتی فرمود عالِم و غیر عالم مساوی نیستند، این صراحتاً نفی تساوی میکند، یک؛ بیان أفضل بودن یکی بر دیگری است، دو؛ امّا آن أفضل کیست؟ اگر عالِم برابر صدر آیه سوره «زمر» که شبزندهداری و ایمان باشد عمل کند،[33] آن عالِم یقیناً از جاهل بهتر است؛ اگر عالِم به علم خود عمل نکند، آن جاهل یقیناً از عالِم بهتر است؛ لذا همین جُهّال به آن علمایی که اهل جهنم هستند ـ شما روایات دوزخ را ملاحظه بفرمایید ـ به آنها میگویند که قدری دورتر که بوی شما ما را آزار ندهد! چون اهل جهنم از بوی عالم بیعمل رنج میبرد حتماً این را در روایات دوزخ ملاحظه بفرمایید.[34] بنابراین آیه سوره «زمر» نمیگوید عالم بهتر از جاهل است، ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾ ذیل آیه است، نه صدر آیه و نه تمام آیه؛ اول آیه این است: ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾.
مشخص شدن أفضلیت عالم یا غیرعالم در پایان کار
بنابراین «فهاهنا امورٌ ثلاثة»: اول این است که نفی تساوی صریح است، دوم این که «احدهما» أفضل است و این روشن است؛ امّا آن «احدهما» کدام هستند؟ در آن بخشهایی که میفرماید بهشت و جهنم مساوی نیست، زنده و مرده مساوی نیست، کور و بینا مساوی نیست، «ظل و حرور» مساوی نیست، مشخص است که کدام أفضل است؛ امّا در جریان عالِم و جاهل که فرمود اینها مساوی نیستند، مشخص نیست که کدام أفضل است! روشن شدن امور در پایان کار است!
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود ٭٭٭ تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار[35]
آن وقت معلوم میشود که نام چیست و نام کیست؟ کم نیست این روایاتی که جاهلها با عالمان بیعمل در جهنم میگویند که قدری کنارتر که بوی شما ما را آزار نکند! پس این «هل» استفهام انکاری است که به معنای «لا یستوی» است و این سه پیام دارد: دو معنا روشن است؛ یعنی یقیناً عالِم و جاهل یکسان نیستند، یک؛ یقیناً یکی برتر از دیگری است، دو؛ امّا «گر کند میل آن شود به از آن»، یقیناً عالِم بهتر از جاهل است! به عالِم میگویند تو حق شفاعت داری، درست است راه بهشت باز است و داری میروی، «قِفْ تَشْفَع»؛[36] این جمله را به عالِم با عمل میگویند، میگویند تشریف داشته باش هر که را خواستی شفاعت بکن و به همراهت ببر «قِفْ تَشْفَع»؛ یعنی شفاعتت مقبول است؛ امّا به عالم بیعمل حرف دیگری میزنند! این ﴿کَمَثَلِ الْکَلْبِ﴾[37] برای همین است یا ﴿کَمَثَلِ الْحِمَارِ﴾[38] برای همین است! این تمثیلهایی که قرآن کریم دارد، برای عالم بیعمل است! جریان سامری همین است! بلعم باعور همین است! این نِحلهها که در برابر انبیا آوردند همین است! بنابراین این ﴿هَلْ یَسْتَوِی﴾ که به معنای «لایستوی» است، پیام سوم آن روشن و شفاف نیست که آن کسی که أفضل است کیست؟ این مربوط به عمل «صالح» یا «طالح» خود آن شخص است که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره رعد, آیه3؛ ﴿وَ جَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ﴾.
[2]. سوره غافر, آیه48.
[3]. سوره انعام, آیه153.
[4]. سوره غافر, آیه5؛ ﴿وَ جَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ﴾.
[5]. سوره بقره, آیه201.
[6]. سوره کهف, آیه10.
[7]. سوره آل عمران, آیه8.
[8]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص490 و 491؛ «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَدْعُو اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی حَاجَتِهِ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَخِّرُوا إِجَابَتَهُ شَوْقاً إِلَی صَوْتِهِ وَ دُعَائِهِ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَبْدِی دَعَوْتَنِی فَأَخَّرْتُ إِجَابَتَکَ وَ ثَوَابُکَ کَذَا وَ کَذَا وَ دَعَوْتَنِی فِی کَذَا وَ کَذَا فَأَخَّرْتُ إِجَابَتَکَ وَ ثَوَابُکَ کَذَا وَ کَذَا قَالَ فَیَتَمَنَّی الْمُؤْمِنُ أَنَّهُ لَمْ یُسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیَا مِمَّا یَرَی مِنْ حُسْنِ الثَّوَابِ».
[9]. سوره حاقه, آیات30 و 31.
[10]. سوره اعراف, آیه156.
[11]. سوره غافر, آیه56.
[12]. سوره دخان, آیه38.
[13]. سوره ص, آیه27.
[14]. سوره انعام, آیه73؛ ﴿وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیر﴾.
[15]. سوره حج, آیه6.
[16]. سوره نور, آیه25.
[17]. سوره مؤمنون, آیه74.
[18]. سوره تکویر, آیه26.
[19]. سوره انبیاء, آیه30.
[20]. سوره اعراف, آیه54.
[21]. سوره فصلت, آیه9؛ ﴿خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ﴾.
[22]. سوره فصلت, آیه12؛ ﴿سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ﴾.
[23]. سوره فصلت, آیه11.
[24]. سوره تکویر, آیه1.
[25]. وسائل الشیعه، ج1، ص245؛ «وَ لَا تَنْقُضِ الْیَقِینَ أَبَداً بِالشَّکِّ وَ إِنَّمَا تَنْقُضُهُ بِیَقِینٍ آخَر».
[26]. سوره روم, آیه22.
[27]. وسائل الشیعه، ج16، ص70.
[28]. کتاب المطوّل و بهامشه حاشیة السید میرشریف، ج1، ص287.
[29]. سوره فاطر, آیه19.
[30]. سوره فاطر, آیه20.
[31]. سوره فاطر, آیه21.
[32]. سوره فاطر, آیه22.
[33]. سوره زمر, آیه9؛ ﴿أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِداً وَ قَائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ﴾.
[34]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص44؛ «...یُحَدِّثُ عَنِ النَّبِیِّ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) أَنَّهُ قَالَ فِی کَلَامٍ لَهُ الْعُلَمَاءُ رَجُلَانِ رَجُلٌ عَالِمٌ آخِذٌ بِعِلْمِهِ فَهَذَا نَاجٍ وَ عَالِمٌ تَارِکٌ لِعِلْمِهِ فَهَذَا هَالِکٌ وَ إِنَّ أَهْلَ النَّارِ لَیَتَأَذَّوْنَ مِنْ رِیحِ الْعَالِمِ التَّارِکِ لِعِلْمِهِ وَ إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النَّارِ نَدَامَةً وَ حَسْرَةً رَجُلٌ دَعَا عَبْداً إِلَی اللَّهِ فَاسْتَجَابَ لَهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ فَأَطَاعَ اللَّهَ فَأَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ أَدْخَلَ الدَّاعِیَ النَّارَ بِتَرْکِهِ عِلْمَهُ وَ اتِّبَاعِهِ الْهَوَی وَ طُولِ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ طُولُ الْأَمَلِ یُنْسِی الْآخِرَة».
[35]. دیوان حافظ، غزل246.
[36]. علل الشرائع، ج2، ص394؛ «...وَ قِیلَ لِلْعَالِمِ قِفْ تَشْفَعْ لِلنَّاسِ بِحُسْنِ تَأْدِیبِکَ لَهُم».
[37]. سوره اعراف, آیه176.
[38]. سوره اعراف, آیه176.