21 02 2015 448822 شناسه:

تفسیر سوره غافر جلسه 24 (1393/12/03)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ (45) النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ (46) وَ إِذْ یَتَحَاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُغْنُونَ عَنَّا نَصِیباً مِنَ النَّارِ (٤۷) قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبَادِ (٤۸) وَ قَالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذَابِ (٤۹) قَالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا بَلَی قَالُوا فَادْعُوا وَ مَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلاّ فِی ضَلَالٍ (۵۰) إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ یَوْمَ یَقُومُ الأشْهَادُ (۵۱) یَوْمَ لاَ یَنفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (۵۲)

    مروری بر مباحث گذشته سوره «غافر»

سوره مبارکه «غافر» بعد از بیان اصول کلّی دین و خطوط جامع فقه و اخلاق و حقوق، دعوت حکیمانه را با «موعظه» و «إنذار» و «تبشیر» همراه کرده است و جریان برخی از انبیا(علیهم السلام) را بازگو کرد؛ قصه حضرت موسای کلیم را مطرح کرد و کسی که به وحی و نبوّت ایمان آورده، لکن ایمان خود را کتمان کرده و در حال تقیّه بود حرف‌های او را هم نقل کرد، استدلال طرفین را هم ذکر کرد و کِید «آل فرعون» را هم که بی­اثر بود بازگو کرد و این مرد مؤمنی که تبلیغ الهی را به عهده داشت او را از خطر و سیئات «آل فرعون» حفظ کرد.

  عدم منافات وجود نبیّ با نیاز جامعه به رسالت

کسانی که از طرف خدای سبحان مأموریت دارند، یا مأمور خودشان هستند که نبیّ محض میباشند یا مأمور دیگران هم هستند.

در اینکه جامعه رسول می­خواهد و حرفی در آن نیست؛ امّا نیاز جامعه به رسالت رسولان، منافی آن نیست که برخی افراد جزء اوحدی جامعه باشند، نبیّ باشند و برای خودشان وحی بگیرند؛ اگر همه انبیا این­طور بودند و رسالت نداشته بودند، بله این شُبهه بود که پس نیاز جامعه را چه کسی حلّ می­کند؛ امّا وقتی رسولان فراوانی آمدند ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ﴾[1] و در بحث قبلی هم گذ­شت که فرمود: ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾، «تَتْرَا»؛ یعنی «وَترا» و «وَترا» هم یعنی «متواتر»؛ یعنی ما مرسلین را متواتر فرستادیم و هیچ امتی را بدون رسول نگذاشتیم؛ امّا برخی از اوحدی افراد شایسته آن هستند که وحیای بگیرند و برای خودشان نبیّ شوند.

پرسش: خاصیّت آن چیست؟

پاسخ: خاصیت رسالت، تبلیغ است و خاصیت نبوّت محض این است که خودش با خدا رابطه دارد و آنچه را که خدای سبحان به او گفت و امثال آن، برای او حجّت است؛ مثل اینکه وجود مبارک حضرت آدم قبل از اینکه فرزندانی بیایند، ایشان رسالتی نداشت که به کسی ابلاغ کند؛ امّا وقتی که افرادی پیدا شدند، برای آنها رسول شد.

پرسش: فرموده نبیّ الهی حجّت نیست؟

پاسخ: فرموده نبیّ الهی برای خودش حجّت است.

پرسش: برای دیگران عمل او حجّت نیست؟

پاسخ: نه، چون دیگران تحت رسالت رسول هستند؛ اگر مأمور به ابلاغ باشد، دیگران موظّف‌ هستند که او را الگو قرار دهند؛ امّا وقتی مأمور به ابلاغ نیست، خودش برای خودش حجّت است.

     تبیین معنای ﴿سُوءُ الْعَذَاب﴾ و عرضه کافر بر جهنّم

فرمود: ﴿فَوَقَاهُ اللَّهُ سَیِّئَاتِ مَا مَکَرُوا وَ حَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ﴾ که این ﴿سُوءُ الْعَذَابِ﴾ را دارد معنا می‌کند؛ می‌فرماید ﴿سُوءُ الْعَذَابِ﴾ «نار»ی است که اینها بر آن بامداد و شامگاه عَرضه می‌شوند. در جریان «نار» و انسان کافر دو نحوه عَرضه عذاب است: گاهی ﴿وَ عَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً﴾[2] که جهنم را بر کافر عَرضه می‌کنند و به او نشان می‌دهند و یک وقت است که کافر را به جهنم عَرضه می‌کنند؛ نظیر این آیه و امثال این آیه که دارد ﴿یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا﴾،[3] پس گاهی عَرض جهنم بر کافر است و گاهی عَرضِ کافر بر جهنم است؛ عَرضِ کافر بر جهنم این است که کافر را نزدیک جهنم ببرند و جهنم را به او نشان دهند؛ امّا عَرضِ جهنم بر کافر برابر آیات پایانی سوره مبارکه «فجر» که دارد ﴿وَ جِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾[4] در آن روز جهنم را ـ در ذیل آیه روایت هم دارد که ـ با غُل و زنجیر می‌آورند.[5] آیا ما دو جهنم داریم که یکی جهنم منقول است و دیگری غیر منقول یا همین یک جهنم است که از آن در سوره «فجر» به عنوان جهنم منقول یاد شده است؟ اگر یک جهنم باشد، جهنم هم قابل نقل و انتقال است که یک جای خاصی نیست و جهنم را می‌آورند. روایاتی که در ذیل این ﴿وَ جِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ آمده است، آن است که فرشتگانی هستند که با غُل و زنجیر این جهنم را می‌آورند؛ اگر دو جهنم باشد که حساب خاص خودش را دارد؛ ولی اگر یک جهنم باشد، معلوم می‌شود جهنم هم قابل نقل و انتقال است. به هر تقدیر آیات راجع به «عَرض» دو طایفه است: یک طایفه می‌گوید که کفّار را بر جهنم عَرضه می‌کنند و جهنم را به آنها نشان می‌دهند که این خود یک نحوه دلهره و اضطراب و ترس است؛ یک وقت است که جهنم را به اینها عَرضه می‌کنند که ﴿وَ عَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً.

     مقصود از عرضه کافر بر جهنّم در بامداد و شامگاه

﴿غُدُوّاً وَ عَشِیّاً که در جریان بامداد و شامگاه کنایه از دوام است؛ اگر در برزخ سخن از مثلاً «لیل و نهار»ی باشد، «غدوّ و عشیّ» فرض دارد؛ ولی اگر «لیل و نهار»ی نباشد، تعبیر «غدوّ و عشیّ» که ما می‌گوییم صبح و شام، یعنی دائماً؛ امّا خطبه نورانی حضرت امیر که فرمود: «أَیُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا فِیهِ کَانَ عَلَیْهِمْ سَرْمَدا»؛[6] انسان چه شب بمیرد سرمدی می‌شود و چه روز بمیرد سرمدی می‌شود؛ اگر به این معنا باشد که اگر شب بمیرد، شب بر او سرمدی می‌شود و اگر روز بمیرد، روز بر او سرمدی می‌شود؛ معلوم می‌شود که ما یک روز سرمدی و یک شب سرمدی داریم، پس حرکتی و «لیل و نهار»ی در کار نیست که شب برود و روز بیاید یا روز برود و شب بیاید! این «کَانَ» را باید طوری معنا کرد که به «لیل و نهار» برنگردد، وگرنه لازمه‌ آن این است که ما یک شب سرمدی و یک روز سرمدی داشته باشیم که هیچ «لیل و نهار»، تحوّل و دگرگونی پیش نیاید.

پرسش: بهشتیان هم همین طور هستند؟

پاسخ: معلوم نیست که ﴿غُدُوّاً وَ عَشِیّاً بهشت ابدی باشد، بلکه محتمل است که بهشت جنّتی باشد؛ آن ﴿رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَ عَشِیّاً﴾،[7] اگر کنایه از دوام باشد عیب ندارد؛ امّا اگر کنایه از صبح و شام باشد راجع به بهشت برزخی است، نه راجع به بهشت دائم، چون در بهشت دائم ﴿لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَ لاَ زَمْهَرِیراً﴾؛[8] نه قمری هست، نه شمسی هست و نه حرکتی هست، چون بساط این مجموعه برچیده شده است.

     سیاق آیات دال بر برزخی بودن عرضه کفار بر عذاب

پرسش: ضمیر ﴿عَلَیْهَا به کجا برمیگردد؟

پاسخ: به آن «نار» برمیگردد، ﴿النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا بر آن «نار» بامداد و شامگاه عَرضه میشوند.

این موارد برای برزخ است؛ ولی ﴿وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ؛ وقتی قیامت قیام می‌کند، به فرشته‌ها دستور می‌دهد که ﴿أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ، پس معلوم می‌شود که اینها در برزخ هستند «حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّیرَان‏»[9] هستند و در قیامت هم که ﴿أَشَدَّ الْعَذَابِ را دارا میباشند؛ چه اینکه درباره مؤمنین هم آمده است که «وَ الْقَبْرُ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّة»[10]و در آخرت هم که ﴿یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم﴾،[11] فرشته‌ها می‌گویند که ﴿ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِینَ﴾[12] و مانند آن.

     اقسام رویارویی کفار از هنگام مرگ تا قیامت

در جریان برخوردهایی که کفّار دارند بر چند قِسم است: یک برخورد است که با یکدیگر دارند؛ یک برخورد است که با فرشته‌ها دارند و یک التماس و تضرّعی هم به درگاه ذات اقدس الهی دارند.

     الف: رویارویی با خدای سبحان و تقاضای بازگشت به دنیا

 کفّار در طلیعهٴ امر به ذات اقدس الهی می‌گویند: ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾[13] که می‌گویند این جمع آوردن،  کنایه از آن است، به جای اینکه سه بار بگویند «إرجِعنِ»، می‌گویند ﴿ارْجِعُونِ﴾، وگرنه ذات اقدس الهی مفرد است و جمع با ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ در آن مقام سازگار نیست. پس این ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ در طلیعه احتضار و ورود به برزخ و امثال آن مطرح است.

     ب: رویارویی با دوستان ناباب دنیا

     وقتی صحنه قیامت ترسیم شده است که حکم دارد اجرا می‌شود و اینها وارد شدند، اولاً هر کدام از اینها که وارد شوند دیگری را لعنت می‌کنند و می‌گویند تو باعث شدی ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾.[14] کسانی که در دنیا دارای دوستی باطل هستند، در آخرت دشمن حقّ‌ میباشند، چون دوستی کاذب، دشمنی صادق را به همراه دارد. اگر دو نفر در راه باطل و بیجا دوست یکدیگرند، اگر دوستی اینها بیجا و باطل است، دشمنی اینها بجا و حقّ است، این یک مقدمه؛ قیامت که ظرف ظهور حقّ است، آنچه حقّ است ظاهر می‌شود، این دو مقدمه؛ لذا تمام دوستانی که یکدیگر را به گناه دعوت می‌کنند، در قیامت دشمن یکدیگر خواهند شد، این نتیجه؛ ﴿الأخِلاَّءُ﴾ که جمع محلّا به الف و لام است، ﴿یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاّ الْمُتَّقِینَ﴾؛[15] دوستیِ مردان باتقوا صادقانه است! حق است! قیامت هم که ظرف ظهور حق است؛ اینها در دنیا دوست یکدیگر هستند، در آخرت هم دوست یکدیگر میباشند؛ امّا کسانی که در مسائل گناه دوست یکدیگر هستند، در حقیقت دوستیِ اینها دوستیِ کاذب است، چون هر کدام ضرر دیگری را می‌خواهند، نه خیر دیگری را! پس دوستی اینها که کاذب بود، دشمنی اینها صادق است و قیامت هم که ظرف ظهور صدق و حق است؛ لذا اینها که در کنار محفل گناه دوستان دنیا بودند، دشمنان واقعی یکدیگر هستند و این واقعیت در قیامت ظهور می‌کند ﴿الأخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾، مگر مردان باتقوا؛ لذا اینها وقتی وارد جهنم شدند ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾، با اینکه در دنیا دوستان یکدیگر بودند! یک وقت است که این مستضعفان به مستکبران می‌گویند ما در دنیا تابع شما بودیم، حرف‌های شما را گوش می‌دادیم، شما می‌توانید یک مقدار از مشکلات ما را حلّ کنید؟! در این بخش دوم گفتگو آنها می‌گویند خدا عادلانه حکم کرده است و همه ما گرفتار عذاب هستیم!

    ج: رویارویی با رهبران گمراهی و تقاضای تشدید عذاب

بخش سوم که شروع می‌شود، اینها که عُقده‌ای هستند به خدا عرض می‌کنند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾؛[16] ما دنبال اینها بودیم و اینها ما را گمراه کردند، ما و اینها با هم داریم عذاب می‌بینیم، پس عذاب اینها را دو برابر کن که مقداری ما احساس راحتی کنیم! ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ الْعَذَابِ﴾،[17] برای اینکه ﴿إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا﴾. جوابی که ذات اقدس الهی در سوره مبارکه «اعراف» و مانند آن داد که بحث آن قبلاً گذشت، این است که ﴿قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾؛[18] شما هم عذابتان دو برابر است! آنها هم عذابشان دو برابر است! عذاب آنها دو برابر است، برای این است که «ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا»؛[19] هم خودشان گمراه شدند و هم شما را گمراه کردند؛ هم خودشان گناه کردند و هم شما را به گناه وادار کردند. شما عذابتان دو برابر است، برای این است که هم گناه کردید و هم درب خانه اهل بیت را بستید و به دنبال دیگران رفتید! شما هم دو گناه کردید! اگر شما به دنبال آنها راه نیفتاده بودید که آنها جزء کبرای شما نبودند! همان بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که به آن مرد شامی اموی فرمود شما باعث شدید که درب خانه ما بسته شد، همین است! فرمود اگر شما نمی‌رفتید و دستگاه اموی را تقویت نمی‌کردید، درب خانه ما بسته نمی‌شد![20] بنابراین همین‌ها که دنباله‌رو مستکبران هستند، اینها هم دو گناه کردند: یکی اینکه خود آن معصیت را مرتکب شدند و آن عمل را انجام دادند، دوم اینکه مسیر رهبری اهل بیت را بستند و عوض کردند؛ لذا استدلال قرآن کریم این است: ﴿قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾؛ شما حساب نکرده حرف می‌زنید!

    د: رویارویی با فرشتهها و تقاضای تخفیف عذاب

بخش چهارم تضرّعی است که اینها به ذات اقدس الهی دارند که بی‌نتیجه است و به فرشته‌ها(سلام الله علیهم) که مسئول جهنم‌ هستند عرض می‌کنند که شما ﴿ادْعُوا رَبَّکُمْ که ﴿یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذَابِ، فرشته‌ها هم پاسخ می‌دهند که درست است خدا در قیامت شفاعت را عطا می‌کند؛ ولی هم دست «شفیع» باز نیست و هم «مشفوعٌ له» شرطی دارد؛ وقتی می‌شود به شفاعت دسترسی پیدا کرد که «مشفوعٌ له»، «مُرتضی المَذهب» باشد ﴿لاَ یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضَی﴾[21] و «شفیع» هم «لایشفعون الّا باذنه» ﴿مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ﴾،[22] پس «شفیع» باید مأذون باشد و خدا به ما اذن نمی‌دهد که از شما شفاعت کنیم و شما هم «مشفوعٌ له» نیستید، برای اینکه «مُرتضی المَذهب» نیستید؛ لذا چون دعای شما ﴿فِی ضَلاَلٍ﴾ است، پیچیده به ضلالت و گمراهی است؛ کسی را می‌خواهید که در دنیا مشکل شما را حلّ می‌کرد و آن هم کسانی هستند که الآن در جهنم دارند می‌سوزند!

     مقصود از قطع اسباب در قیامت با توجه به حاکمیت نظام علّی و معلولی

مسئله مهم آن است که در قیامت مشخص می‌شود که تمام کارها به دست خداست، نظام علّی و معلولی در هیچ نشئه‌ای آسیب نمی‌بیند، چون هیچ ممکنی بدون واجب تعالی یافت نمی‌شود ـ حالا یا «مع الواسطه» یا «بلاواسطه» ـ و نظام علّیت هم در دنیا حق است، هم در برزخ حق است، هم در قیامت حق است، هم در بهشت حق است و هم در جهنّم، چون هر چیزی سببی دارد؛ منتها ذات اقدس الهی در دنیا اسباب و علل فراوانی را فراهم کرده است که وقتی از دنیا وارد صحنه آخرت می‌شوند دیگر ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ﴾[23] خدا هست و ملائکه او و انبیای او و اولیای او و بس! اینها به اذن خدا مدبّرات امر میباشند. در دنیا خدای سبحان به عدّه‌ای به عنوان آزمون اختیاراتی داده است اینها کارشان را انجام می‌دهند تا امتحان الهی محقق شود؛ ولی همین که مرز مرگ رسید ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ﴾، نه اینکه قانون سببیّت از بین رفته است، قانون سببیّت از بین رفتنی نیست، بلکه سبب بودن زید و عمرو از بین رفته است. اینکه فرعون قدرتی داشت، کاری انجام می‌داد و می‌گفت: ﴿أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الأنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی﴾[24] و اینکه نمرود گفت: ﴿أُحْیِی وَ أُمِیتُ﴾،[25] اینکه دیگری قدرت‌نمایی داشت و ﴿أَخْلَدَ إِلَی الأرْضِ﴾[26] بود، اینها دیگر رخت برمی‌بندد که ﴿وَ الأمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾[27] می‌شود، فقط ملائکه الهی، انبیا و اهل بیت به اذن خدا کار می‌کنند و اینها همه کاره هستند و همه کاره یعنی اینکه همه دستورهای الهی را اینها انجام می‌دهند، البته بعضی از قسمت‌ها را هم خود خدای سبحان انجام می‌دهد که «آخَرُ مَنْ یَشفَع أرحَمُ الرَّاحِمْن»،[28] بنابراین برای آنها روشن می‌شود که هیچ کاری از آنها ساخته نیست، این ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ﴾ در سوره مبارکه «بقره» قبلاً بحث آن گذشت که اینها وقتی وارد صحنهٴ معاد می‌شوند می‌بینند که هیچ کاری از اینها ساخته نیست آیه 166 سوره مبارکه «بقره» این بود: ﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوْا وَ رَأَوُا الْعَذَابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ﴾؛ هیچ کاری نمی‌توانند انجام دهند! بخواهند توبه کنند، مقدور نیست؛ بخواهند عمل صالح انجام دهند، مقدور نیست؛ آن روز، روز نتیجه است و نه روز کار!

     سرّ تمسّک کفار به دیگران با توجه به قطع اسباب در قیامت

با اینکه ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ﴾، با این حال به دنبال سبب می‌گردند و سرّ این عمل هم این است که عادت کردند به غیر خدا تمسّک پیدا کنند. شما می‌بینید یک آدم بد دهن که عادت کرده به فحاشی، در خواب هم می‌بینید که فحش می‌دهد یا در خواب هم می‌بینید که بدی مردم را می‌گوید؛ این گناه نیست، چون فعل اختیاری نیست، لکن محصول مَلَکات روز است. در سوره مبارکه «انعام» گذشت که یک عدّه از مشرکان وقتی وارد صحنه قیامت می‌شوند می‌گویند: ﴿مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ﴾؛[29] ما که شِرک نورزیدیم! با اینکه عمری را در کنار بُت گذراندند! این ﴿مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ﴾ را وقتی گفتند ـ در اوایل سوره «انعام» بود ـ خدای سبحان به حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: ﴿انظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ؛[30] ببین چگونه دارند دروغ می‌گویند!؟ آن بت‌ها الآن اینجا هست، بت‌پرستی آنها الآن اینجا هست، تمام اعمال را ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ،[31] ﴿شَرّاً یَرَهُ؛[32] عمل هست، خضوع اینها در برابر بت‌ها هست، حرف اینها ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونَا[33] هست و ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ[34] هست، همه اینها حرف‌ها هست؛ امّا با این حال می‌گویند که ما اینها را نپرستیدیم، برای اینکه آدمی که به «کذب» عادت کرده است، در قیامت برابر ملکات خود حرف می‌زند، نه برابر فعل اختیاری! با اینکه برای همه اینها روشن می‌شود ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ﴾ با این حال به دنبال زید و عمرو می‌گردند. در همین سوره مبارکه «غافر» ضعفا به متکبران می‌گویند: ﴿فَیَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُغْنُونَ عَنَّا نَصِیباً مِنَ النَّارِ؛ ممکن است شما مقداری از آتش جهنم را کم کنید؟ آن روز، روزی نیست که دیگری کاره‌ای باشد؛ ﴿وَ الأمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ است، به عنوان «قضیه موجبه» و ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ﴾ است، به عنوان «قضیه سالبه» که از اینها کاری ساخته نیست، بلکه کار فقط از آنِ خداست که به مدبّرات امر دستور می‌دهد؛ با این حال اینها عادت کردند که به غیر خدا پناهنده شوند. بنابراین اینکه می‌گویند شما می‌توانید مشکل ما را حلّ کنید، نه اینکه واقعاً آنها بتوانند و مضایقه کنند! یا غیر خدا و غیر فرشتگانی که مأمور الهی هستند کاره‌ای باشند و اینها از آنها توقع داشته باشند! این‌طور نیست! لذا وقتی به فرشته‌ها می‌گویند، فرشته‌ها می‌گویند که ما تمام کارهایمان به اذن خداست و خدا هم به فرشته‌ای، به پیغمبری، به امام و اهل بیت(علیهم السلام) اذن می‌دهد که «مشفوعٌ له»، «مُرتضی المَذهب» باشد، شما که ﴿سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾[35] و امثال آن هستید؛ لذا هیچ کاری از آنها ساخته نیست.

     ظهور ملکات دنیوی در محاجّه مستضعف با مستکبر در قیامت

﴿وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ ٭ وَ إِذْ یَتَحَاجُّونَ، در سوره مبارکه «سبأ» این قسمت گذشت که آنها گفتند بخشی از عذاب را دامن‌گیر آنها کنید و ما را نجات دهید که آیه 32 سوره مبارکه «سبأ» این است: ﴿قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أ َنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَی بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم در آیه 31 این است که ﴿وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُؤْمِنَ بِهذا الْقُرْآنِ وَ لاَ بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلاَ أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ؛ مستضعف به مستکبر می‌گوید شما اگر نبودید ما ایمان می‌آوردیم که مستکبرین در پاسخ می‌گویند: ﴿أَ نَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَی بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم؛ انبیا آمدند، هدایت آمده و هدایت به شما بالغ شده است ﴿بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ، بعد دوباره مستضعفان می‌گویند درست است؛ ولی این همه نقشه‌ها را شما در پشت درهای بسته کشیدید! ﴿وَ قَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَروُا بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَ النَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً؛ شما شب و روز نقشه کشیدید، ما را راه انداختید و این طرف و آن طرف بردید، شما ما را گرفتار کردید! ﴿إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً، بعد ﴿وَ أَسَرُّوا النَّدَامَةَ. از آن طرف انبیای الهی آمدند، عقل هم آمد، فطرت آمد، اهل بیت آمد، نامه آنها و وحی الهی آمد؛ این وحی الهی که بر شما شبانه‌روز خوانده می‌شد اثر نکرد، در آن پشت درهای بسته که چهار تا تصمیم گرفتند در شما اثر کرد؟! لذا فرمود: اینها ﴿وَ أَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَ جَعَلْنَا الأغْلاَلَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاّ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ،[36] در سوره «اعراف» فرمود که ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِن لاَ تَعْلَمُونَ؛[37] آن مستضعف دنباله‌رو هم مثل مستکبر است، آن هم دو گناه دارد و این هم دو گناه دارد. بنابراین این محاجّه‌ای که در «نار» می‌کنند، این ظهور مَلَکات دنیاست؛ در دنیا همین‌طور بهانه‌گیری می‌کردند، در آخرت هم خیال می‌کنند همین‌طور است.

پرسش: اگر برهانی که به یوسف(سلام الله علیها) نشان داده شد و ملکوتی که به حضرت ابراهیم نشان داده شده بود، آیا آنها هم عزم و جزم بر .... پیدا نمیکردند؟

پاسخ: مگر به هر کسی قلّه را نشان می‌دهند! فطرت را به ما نشان دادند، جریان عالَم عهد را به ما نشان دادند، انبیا آمدند، مرسلین آمدند و حجّت برای ما بالغ شد! ما اگر به این براهینی که داریم عمل کنیم و به دنبال آنها برویم کم‌کم به جایی می‌رسیم که فرمود اگر کسی علم یقین داشته باشد ﴿لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ؛[38] حالا ما اگر «علم الیقین» داشتیم و هیچ هم عمل نکردیم، دیگر آن رؤیت و شهود و مَلَکات و مقام یوسفی و امثال آن نصیب هر کسی نمی‌شود و هر کسی که پیغمبر و امام نمی‌شود! این مقداری که ما می‌دانیم را اگر عمل کنیم، کم‌کم به این خاندان نزدیک می‌شویم. خیلی‌ها بودند که اهل بیت فرمودند: «مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت‏» حالا سلمان(رضوان الله علیه)[39] مشهور شد بعضی از زن‌ها[40] بودند که حضرت فرمود: «مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت‏»، بعضی از مردها بودند که فرمود: «مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت‏»؛[41] آن وقت این هست و الآن هم وجود مبارک ولیّ عصر هم همین حرف را می‌زند! این‌طور نیست که حالا مخصوص آن ادوار قبلی باشد؛ الآن هم اگر کسی تابع آن حضرت باشد، به دستور آن حضرت کار کند و بین خودش و خدای خودش هر چه که می‌داند حجّت اوست عمل کند، حضرت می‌فرماید: «مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت‏»! این «مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت‏» را وقتی بررسی کنید می‌بینید که خیلیها شامل آن هستند![42] فرقی هم که بین ائمه(علیهم السلام) نیست، حالا آن سعادت اگر نصیب کسی شد که حضرت را زیارت کند «طُوبَی لَهُ وَ حُسْنُ مَآب»؛ امّا عمده آن است که حضرت آدم را! اگر حضرت بفرماید که «مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت‏» خوب «کَفیٰ بِذلک شَرفاً» این راه باز است و حالا لازم نیست که انسان به مقام یوسفی برسد، آن هم مقدور همه نیست.

پرسش: با این وضعیّت فرقی بین ائمه کفر و باقی در عذاب نیست واقعاً افرادی مثل شمر و یزید با بقیه لشکریان  یکسان هستند؟

پاسخ: چرا؟ مسئله برابری گناه فرق می‌کند! سخن از «تابع» و «متبوع» است؛ کسی یک فن قماری را اختراع کرده، دیگران را هم تشویق کرده و همه هم قماربازی کردند، اینها عذابشان یکی است؛ امّا یک وقت است که کسی معصیت کبیره‌ای دارد که این معصیت را دیگران انجام ندادند، او برابر اینکه دَرَکات گناه فرق دارد ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾[43] که دَرَکات جهنم فرق دارد، ﴿أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾ درباره فرعون هست که فرق دارد، پس با دیگران یقیناً فرق می‌کنند. غرض این است که این اصل کلّی سرجای خود محفوظ است. یک گناه است که هم زید انجام داده و هم عمرو که گناه در یک حدّ است؛ منتها زید «متبوع» است که عمرو را منحرف کرده و عمرو «تابع» است که به دنبال زید در اصل این گناه رفته است و اینها در قیامت می‌گویند که او ما را گمراه کرده که خدا می‌فرماید: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ، چرا؟ برای اینکه تو هم امام داشتی، رهبر داشتی، پیغمبر داشتی و هم کتاب داشتی که آنها گفتند، می‌خواستی حرف آنها را گوش بدهی! تو درب خانه آنها را بستی و به دنبال این رفتی! ﴿قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِن لاَ تَعْلَمُونَ؛ شما حساب نکرده اعتراض می‌کنی! این استدلال خدا به آنهاست؛ امّا حالا اگر «متبوع» یک گناه مهم‌تری کرده است و «تابع» آن گناه را نکرده، البته که هر کسی برابر گناه خودش کیفر می‌بیند، دَرَکات آنها یقیناً فرق می‌کند.

پرسش: اینکه از فرشتهها درخواست میکنند خودش کار خوبی است، چون خودشان آبرو ندارند و از یک آبرودار درخواست شفاعت میکنند.

پاسخ: بله! ولی نمی‌دانند که «مُرتضی المَذهب» باید باشند، پاسخ فرشتهها هم همین است! آنها می‌گویند: ﴿مَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلاّ فِی ضَلاَلٍ؛ شما می‌خواهید توسل کنید؟ جای توسل در دنیا بود که انجام ندادید، شما با مجموعه کفر وارد جهنم شدید اینها که ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ[44] اینها در مجموعه «خَطیئه» و «ضَلال» هستند که هم خطای علمی و هم «خطیئه» عملی داشتند و الآن ﴿فِی ضَلاَلٍ هستند که در گمراهی فرو رفته و در این گودال آمدند؛ این شخص هر جا که دست و پا بزند ﴿فِی ضَلاَلٍ است، برای اینکه در دنیا که باید عمل صالح انجام میداد و توبه می‌کرد که نکرد، اینجا هم که جای عمل صالح نیست؛ لذا فرمود: ﴿قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبَادِ، البته خیلی‌ها در آن روز قبول هم ندارند، به دلیل اینکه در سوره مبارکه «انعام» دارد اینها اگر برگردند در دنیا باز هم همان گناه را انجام می‌دهند ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ،[45] چون در درون آنها استکبار هست.

     عمل صالح نبودن تقاضای کفار از خازن جهنم بر تخفیف عذاب

﴿وَ قَالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذَابِ نظر بعضی از بزرگان این است، آنجا که به «مالک»(سلام الله علیه) می‌گویند: ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾،[46] اینها، چون خودشان به خدا معتقد نبودن، اکنون اعتقاد پیدا کردند، این یک عمل صالح است و حال آنکه قیامت جای عمل صالح نیست، جای علم است و تکامل علمی فراوان است، چون حقّ روشن می‌شود؛ ولی نمی‌توانند ایمان بیاورند، چون نمی‌توانند ایمان بیاورند؛ لذا به «مالک» می‌گویند ما که به او معتقد نیستیم و کار هم به دست حق است، تو از او بخواه که مشکل ما را حلّ کند ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾؛ به خدایت بگو که جان ما را بگیرد! بعد از اینکه از ﴿یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذَابِ ناامید شدند، آن‌گاه تقاضای مرگ می‌کنند و جواب هم این است که ﴿لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَ لاَ یَحْیَی،[47] ﴿وَ قَالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ که گاهی به خزنه جهنم و گاهی هم به خود مالک(سلام الله علیه) که ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾.

پرسش: روز قیامت که نمیشود گفت بعضی ایمان ندارند! یقین برای همه حاصل است.

پاسخ: یقین علمی حاصل می‌شود؛ امّا عمل صالح که حالا ایمان بیاورند نیست. ظرف ایمان ظرف دنیاست و ایمان برای عقل عملی است و عقل عملی قفل شده است؛ برای عقل نظری همه این مسائل یکی پس از دیگری شکوفا می‌شود و انسان می‌فهمد؛ امّا اعتراف هست، ایمان نیست! ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ﴾[48] و اقرار دارند که بد کردند؛ امّا اینکه حالا حقّ را قبول کنند، این یک عمل صالح است، این یک تکلیف است و تکلیف در آنجا نیست، این کار صالح است؛ در آنجا نه گناه ممکن است و نه ثواب ممکن است؛ نه ممکن است کسی کاری کند که معصیت باشد، چون اختیار نیست. اگر آنجا جای اختیار بود، جای ایمان و کفر بود، و جای اطاعت و عصیان بود، جای نبوّت و رسالت بود؛ مگر می‌شود اختیار باشد، ایمان باشد، کفر باشد، اطاعت و عصیان باشد و قانون نباشد؟! اگر اطاعت و عصیان است حتماً قانون است که آن وقت می‌شود دنیای جدید، دیگر آخرت نیست و دیگر محکمه نیست! تمام مشکل در قیامت این است که حق به خوبی روشن می‌شود و آدم نمی‌تواند بپذیرد؛ مثل همان انسانی که کاملاً مار و عقرب را می‌بیند؛ امّا چون ویلچری است و دست و پای او فلج است نمی‌تواند فرار کند یا اینکه دفاع کند.

پرسش:  ..درکِ معرفت و درکِ ایمان در خود نفس هست مگر ممکن است در نفس معرفت و علم باشد ولی ایمان نباشد؟

پاسخ: در دنیا اینها بی‌تلازم نیستند؛ امّا در آخرت، بیان نورانی حضرت امیر که در نهج البلاغه از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند این است که فرمود: «وَ إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل‏»[49] اصلاً عمل در قیامت نیست و ایمان هم جزء اعمال قلبی است؛ اگر در آنجا ایمان ممکن بود همه ایمان می‌آوردند و راحت می‌شدند؛ خیلی‌ها ایمان می‌آوردند، چون مؤمن دیگر معذّب نیست، کسی توبه کند و ایمان بیاورد؛ توبه می‌کند و ایمان می‌آورد، این می‌شود دنیا و دیگر آخرت نیست؛ توبه در آنجا ممکن نیست، ایمان در آنجا ممکن نیست، آنجا علم هست، با چه شکوفایی! ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾[50] اینها هم عرض می‌کنند که ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾؛[51] ما را برگردان تا کار خوب انجام دهیم، اینجا که جای کار خوب نیست، برای ما صد درصد یقین شد که بهشت هست، جهنم هست و انبیا هستند، اگر خدا فرمود: ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾، عرض می‌کنند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾؛ امّا ﴿فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ و اینجا هم که جای ایمان نیست! اینجا که جای کار نیست! اینجا جای شهود است! ما را برگردان جایی که جای کار است تا ایمان بیاوریم، جواب می‌رسد که بساطت شما آنجا برچیده شد، دنیایی نیست که شما به دنیا برگردید! تمام مشکلات آدم همین است که در قیامت این‌طور است، وگرنه آدم ایمان می‌آورد، توبه می‌کرد و راحت می‌شد.

پرسش: قرآن دارد که ایمان دارند امّا برای آنها نفعی ندارد.

پاسخ: نه، اگر درباره کسی در دنیا ایمان داشته باشد که ﴿کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾،[52] آن ایمان را میفرماید که نفعی ندارد؛ یک کسی لقلقه لسان او بوده یا در درون او بوده و کاری نکرده، اگر کسی این‌طور باشد در قیامت جزء «مخلّدین» در عذاب مثل فرعون و اینها نیست، برای اینکه بالاخره موحّد است، مؤمن است، یک درجه تخفیف دارد و «خلود» ندارد؛ امّا سالیان متمادی باید عذاب سیئات خود را بچشد و اگر کسی ایمان ندارد، آنجا ممکن نیست که ایمان پیدا کند.

پرسش: ﴿لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا﴾ چه معنا میدهد؟

پاسخ: یعنی ﴿کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾ که این ذیل همین آیه است، ﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا﴾ که ﴿کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾ آن کسی که ایمان آورد؛ ولی عمل نکرد، در قیامت بخواهد عمل کند که جای عمل نیست و آن ایمان بی‌عمل هم او را از عذاب نجات نمی­دهد. یومی است که ﴿لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا﴾ که ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ﴾ یا ایمان نیاورد یا ایمان آورد که این عطف بر آن منفی است ﴿أَوْ کَسَبَتْ﴾؛ یعنی «ما کسبت فی ایمانها خیرا»؛ این دو گروه نفعی نمی­برند، وگرنه آنهایی که «کسبت فی ایمانها خیرا» یقیناً نفع می­برند.

پرسش: آیه درباره رجعت است یا آخرت؟

پاسخ: یکی از مصادیق آن رجعت است، یکی از مصادیق آن برزخ است و یکی از مصادیق آن هم آخرت است؛ سه مرحله دارد هر کدام در طول یکدیگر؛ ولی بالاخره در جریان یونس فرمود: ﴿إِلاّ قَوْمَ یُونُسَ﴾[53] در ذیل آن آیه دارد که قوم یونس را استثنا میکند؛ اگر کسی خطر را ببیند، در روز خطر این سه مرحله برای او هست و اگر کسی ایمان نیاورد و در آن روز بخواهد در حال اضطرار ایمان بیاورد برای او نافع نیست ﴿إِلاّ قَوْمَ یُونُسَ﴾ که در کنار آن قوم «یونس» را استثنا کرده. در زیارت «آل یاسین» همین آیه ﴿کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾ آمده است که به رجعت برمی­گردد.[54]

      پاسخ فرشتهها به تقاضای تخفیف عذاب کفار

﴿وَ قَالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذَابِ که آن فرشتهها می­گویند: ﴿قَالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُم بِالْبَیِّنَاتِ﴾؛ مگر انبیا با معجزات نیامدند؟ ﴿قَالُوا بَلَی﴾؛ آمدند، فرمود: پس حجّت الهی بر شما تمام شد و شما ایمان نیاوردید و «مشفوعٌ له» باید «مُرتضی المَذهب» باشد و شما هم که «مُرتضی المَذهب» نشدید و به ما هم اجازه شفاعت نسبت به افراد کافر داده نخواهد شد و نمی­شود ﴿قَالُوا فَادْعُوا وَ مَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلاّ فِی ضَلَالٍ﴾.

     اعلان یاری پیامبر و مؤمنان توسط خدای سبحان در قیامت

آن‌گاه پیام نهایی ذات اقدس الهی این است که ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِینَ آمَنُوا﴾؛ هم در دنیا و هم در روزی که شاهدان قیام می­کنند که اینجا «أشهاد» جمع شهید به معنای شاهد است، نه شهید به معنای «قتیل» در معرکه. خدای سبحان فرمود ما انبیا را یاری می‌کنیم، یک؛ مؤمنان را یاری می­کنیم، دو؛ در آنجا «تابع و متبوع» «کلاهما فی النار» بودند، اینجا امام و امت «کلاهما فی الجنّة» هستند؛ رسول و «مُرسل الیه» «کلاهما فی الجنة» هستند و همچنین «تابع و متبوع» «کلاهما فی ­الجنة» میباشند؛ در قبال آنجا که «تابع و متبوع» «کلاهما فی النار» بودند، اینجا «کلاهما فی الجنة» هستند، ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِینَ آمَنُوا؛ ما یاری می­کنیم اینها را ﴿فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ برای اینکه ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی﴾،[55] ﴿وَ یَوْمَ یَقُومُ الأشْهَادُ﴾؛ در روزی که شاهدان قیام می‌کنند تا شهادت دهند، در آن روز ما انبیا و مؤمنان را یاری می­کنیم، در آن روز ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ﴾ عذرخواهی اینها اثر ندارد، ﴿وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ﴾ لعنت الهی برای اینهاست، برای اینکه حجّت الهی بر اینها بالغ شد؛ مکرّر در مکرّر معصیت کردند، خدا صبر کرد؛ درب توبه را باز کرد، اینها عمداً بستند؛ راه ولایت را باز کرد، اینها بستند؛ راه نبوّت و رسالت را باز کرد، اینها بستند. بنابراین اینها خودشان با دست خودشان ابواب الهی را بستند؛ لذا فرمود: ﴿وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ﴾ که «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا»!

«و الحمد لله رب العالمین»

 



[1]. سوره حدید, آیه25.

[2]. سوره کهف, آیه100.

[3]. سوره غافر, آیه46؛ سوره شوری، آیه45.

[4]. سوره فجر, آیه23.

[5]. الأمالی(للصدوق)، ص176؛ «...عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ ﴿وَ جِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾‏ سُئِلَ عَنْ ذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فَقَالَ أَخْبَرَنِی الرُّوحُ الْأَمِینُ أَنَّ اللَّهَ لَا إِلَهَ غَیْرُهُ إِذَا جَمَعَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ أُتِیَ بِجَهَنَّمَ تُقَادُ بِأَلْفِ زِمَامٍ أَخَذَ بِکُلِّ زِمَامٍ مِائَةُ أَلْفِ مَلَکٍ مِنَ الْغِلَاظِ الشِّدَادِ لَهَا وَهْدَةٌ تَغِیظُ وَ زَفِیرٌ و...».

[6]. نهج البلاغه, خطبه221.

[7]. سوره مریم, آیه62.

[8]. سوره انسان, آیه13.

[9]. الأمالی(للطوسی)، ص28.

[10]. الأمالی(للطوسی)، ص28.

[11]. سوره رعد, آیه23.

[12]. سوره حجر, آیه46.

[13]. سوره مؤمنون, آیه99.

[14]. سوره اعراف, آیه38.

[15]. سوره زخرف, آیه67.

[16]. سوره احزاب, آیه67.

[17]. سوره احزاب, آیه68.

[18]. سوره اعراف, آیه38.

[19]. سوره مائده, آیه77؛ ﴿قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ﴾.

[20]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج5، ص106؛ «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام): لَوْ لَا أَنَّ بَنِی أُمَیَّةَ وَجَدُوا مَنْ یَکْتُبُ لَهُمْ وَ یَجْبِی لَهُمُ الْفَیْ‌ءَ وَ یُقَاتِلُ عَنْهُمْ وَ یَشْهَدُ جَمَاعَتَهُمْ لَمَا سَلَبُونَا حَقَّنَا وَ لَوْ تَرَکَهُمُ النَّاسُ وَ مَا فِی أَیْدِیهِمْ مَا وَجَدُوا شَیْئاً إِلَّا مَا وَقَعَ فِی أَیْدِیهِمْ...».

[21]. سوره انبیاء, آیه28.

[22]. سوره بقره, آیه255.

[23]. سوره بقره, آیه166.

[24]. سوره زخرف, آیه51.

[25]. سوره بقره, آیه258.

[26]. سوره اعراف, آیه176.

[27]. سوره انفطار, آیه19.

[28]. علم الیقین فی اصول الدین، ج2، ص1325.

[29]. سوره انعام, آیه23.

[30]. سوره انعام, آیه24.

[31]. سوره زلزال, آیه7.

[32]. سوره زلزال, آیه8.

[33]. سوره زمر, آیه3.

[34]. سوره یونس, آیه18.

[35]. سوره مائده, آیه80.

[36]. سوره سباء, آیه33.

[37]. سوره اعراف, آیه38.

[38]. سوره تکاثر, آیه6.

[39]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص401.

[40]. الثاقب فی المناقب، ص281؛ «اللهَّم بارِک لَنا فی فِضَتنا».

[41]. الأمالی(للطوسی)، ص45 و 525؛ «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): یَا ابْنَ یَزِیدَ، أَنْتَ وَ اللَّهِ مِنَّا أَهْلَ‏ الْبَیْت‏»؛ «یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ مِنَّا أَهْلَ‏ الْبَیْت‏».

[42]. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم، ج‏1، ص17 و 18؛ «دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) أَنَا وَ أَبِی عِیسَی فَقَالَ لَهُ أَ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ(صل الله علیه و آله و سلّم) سَلْمَانُ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ أَیْ مِنْ وُلْدِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَالَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ‏ فَقَالَ لَهُ أَیْ مِنْ وُلْدِ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ فَقَالَ لَهُ إِنِّی لَا أَعْرِفُهُ فَقَالَ فَاعْرِفْهُ یَا عِیسَی فَإِنَّهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ ثُمَّ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ طِینَتَنَا مِنْ عِلِّیِّینَ وَ خَلَقَ طِینَةَ شِیعَتِنَا مِنْ دُونِ ذَلِکَ‏ فَهُمْ‏ مِنَّا وَ خَلَقَ طِینَةَ عَدُوِّنَا مِنْ سِجِّینٍ وَ خَلَقَ طِینَةَ شِیعَتِهِمْ مِنْ دُونِ ذَلِکَ وَ هُمْ مِنْهُمْ وَ سَلْمَانُ خَیْرٌ مِنْ لُقْمَانَ».

[43]. سوره نساء, آیه145.

[44]. سوره بقره, آیه81.

[45]. سوره انعام, آیه28.

[46]. سوره زخرف, آیه77.

[47]. سوره طه, آیه74؛ سوره أعلیٰ، آیه13.

[48]. سوره ملک, آیه11.

[49]. نهج البلاغه, خطبه42.

[50]. سوره طور, آیه15.

[51]. سوره سجده, آیه12.

[52]. سوره انعام, آیه158.

[53]. سوره یونس, آیه98.

[54]. الإحتجاج علی أهل اللجاج(للطبرسی)، ج‏2، ص494.

[55]. سوره مجادله, آیه21.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق