09 02 2020 453596 شناسه:

تفسیر سوره غاشیه جلسه 4 (1398/11/21)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ (17) وَ إِلَی السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ (18) وَ إِلَی الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ (19) وَ إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ (20) فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ (21) لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ (22) إِلاَّ مَنْ تَوَلَّی وَ کَفَرَ (23) فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَکْبَرَ (24) إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ (25) ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ (26).

سوره مبارکه‌ای که «علم بالغلبه» آن «غاشیه» است و در مکه نازل شد و صدر آن درباره معاد است اثنای آن درباره توحید است و ذیل آن از باب «ردّ العَجُز علی الصدر»[1] بحثش به معاد برمی‌گردد. در قرآن کریم ذات اقدس الهی همه موجودات را آیت و علامت می‌داند نشانه می‌داند و خود را به عنوان هم ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ﴾[2] معرفی می‌کند. خلقت را غیر از صنعت می‌داند در صنعت به هر حال انسان ابزاری را جمع می‌کند و اتومبیلی می‌سازد یا هواپیما می‌سازد یا اتاقی می‌سازد و جِرمی را تحویل می‌دهد. در خلقت این چنین نیست. در آیات دیگر می‌فرماید شما در آسمان فکر کنید در زمین فکر کنید ﴿یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛[3] اما در این بخش از سوره «غاشیه» می‌فرماید شما درباره کیفیت اینها فکر کنید نه درباره خود آسمان. آسمان را ببینید به آسمان‌آفرین پی ببرید، زمین را ببینید به زمین‌ساز پی ببرید شما نگاه کنید ما چگونه آسمان را خلق کردیم چگونه زمین را خلق کردیم. ﴿أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ﴾ چون حیوانات به هر حال یا از توالد هستند که از اجتماع مذکر و مؤنث فرزندی به دنیا می‌آید، یا از راه تولید هستند تخم مرغی را زیر پَر مرغی می‌گذارند جوجه در می‌آید، یا نه پدری دارد و نه مادری نه تولید است و نه تولّد؛ نظیر کِرمی که در یک میوه تولید می‌شود در یک حبّه گندم تولید می‌شود اینها از آن قبیل است. می‌فرماید شما درباره خلقت فکر کنید ما چگونه آسمان را خلق کردیم؟ چگونه زمین را خلق کردیم؟

این دعوت عمومی است مستحضرید که این دعوت به معنای ظاهری مقدور بسیاری از افراد نیست خدا می‌فرماید ما آسمان و زمین را در شش روز خلق کردیم ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‏ سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾[4] این در چند آیه است در سوره مبارکه «حدید» است و امثال «حدید» است که ﴿فی‏ سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ آن روز آن مرحله آن لحظه نه زمانی بود نه زمینی بود، نه روزی بود نه شبی بود، نه سالی بود و نه ماهی. بنابراین این ﴿فی‏ سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ را باید برابر همان آن نشأه معنا کرد. بعد در سوره مبارکه «انبیاء» می‌فرماید: ﴿أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾،[5] اول این مجموع آسمان با کره خاک، بسته و رتق بود بسته بودند ما همه را گشودیم؛ «رتق و فتق» یعنی همین، «رتق» یعنی بستن، «فتق» یعنی گشودن؛ اینها را چه کسی می‌تواند ببیند؟ چه کسی از اینها باخبر است؟

الآن در این بخش از سوره مبارکه «غاشیه» می‌فرماید شما از کیفیت خلقت آسمان باخبر بشوید از کیفیت خلقت زمین، اینها کار بسیار سختی است، کیفیت خلقت مقدور کسی نیست بله! ممکن است که حکیمی متکلمی بگوید اینها موجود ممکن‌اند هر ممکنی واجب می‌خواهد، بله! اینها حادث‌اند هر حادثی قدیم می‌خواهد همین! اما خدا چگونه آسمان را خلق کرد؟ چگونه زمین را خلق کرد؟ چگونه شتر را آفرید؟ نه تولید بود نه تولّد بود؛ این یعنی چه که ما را دعوت می‌کند؟ چرا نگاه نمی‌کنند که خدا چگونه شتر را خلق کرد؟ ما چگونه بفهمیم که خدا شتر را چگونه خلق کرد؟! بله، ما این را می‌فهمیم که این مخلوق خالق می‌خواهد معلول علت می‌خواهد بیش از این هم از ما نخواستند؛ اما این بخش از آیات چه چیزی را می‌خواهد بگوید: ﴿أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ ٭ وَ إِلَی السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ ٭ وَ إِلَی الْجِبالِ﴾ ما آسمان‌ها را چگونه بلند کردیم؟ کوه‌ها را چگونه نصب کردیم و گذاشتیم؟ و زمین را چگونه مسطّح کردیم؟ این مسطّح بودن به معنای مقابل با کره نیست، چون ذات اقدس الهی مکرّر جریان کروی بودن زمین را در آیاتی که لوازم کرویت را دارد بیان کرد؛ چون گاهی می‌فرماید خدا مغرب دارد و مشرق،[6] گاهی می‌فرماید خدا مغربین دارد و مشرقین،[7] گاهی می‌فرماید مغارب دارد و مشارق،[8] گاهی می‌فرماید: ﴿وَ رَبُّ الْمَشَارِقِ﴾؛[9] این چهار بخش از آیات نشان می‌دهد که زمین کروی است برای اینکه هر لحظه یک جا روز است یک جا شب، این معلوم می‌شود که کره است. اگر مسطّح بود یک سمتش روز بود یک سمتش روز و ما بیش از، اما اینجا هر لحظه یک جا شب است یک جا روز، مرتّب این کره در حرکت است. چون کره در حرکت است مشارق دارد و مغارب دارد این کرویت زمین است.

الآن در این بخش‌ها به ما می‌گوید شما ببینید ما چگونه خلق کردیم. گاهی ممکن است یک اتومبیل‌سازی شاگردی را دعوت کند بگوید که ببین ما چگونه اتومبیل درست می‌کنیم! این ممکن است؛ اما خدا می‌فرماید ببینید ما چگونه آسمان خلق کردیم؟ چگونه زمین خلق کردیم؟ برخی‌ها این «إبل» را به معنای ابر رقیق و امثال آن گرفتند چون خواستند تناسب این امور سه‌گانه را با این امر چهارم تبیین کنند. مناسب با آسمان، مناسب با زمین، مناسب با جبال، این سحاب است ابر است، غافل از اینکه آنها معنای خودشان را دارند «إبل» هم معنای خودش را دارد به معنی شتر است و به اینها می‌فرماید چه در مسائل غیر حیوانی، چه در مسائل حیوانی فکر بکنید به مبدأ می‌رسید. عمده این است که می‌فرماید: ﴿کَیْفَ خُلِقَتْ﴾؛ چگونه خلق کرده است؟

پرسش: ...

پاسخ: اینها با «فاء» ذکر نکردند با «واو» است وگرنه اگر زمین و آسمان نباشد که خلقت معنا ندارد. اول چیزی که ذات اقدس الهی خلق کرد چه بود، طبق آن آیاتی که شش روز را معین کرد، آنجا تاحدودی ترتیب را بیان کرد که بخش اول را در آسمان برنامه‌ریزی کرد، بعد ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها﴾[10] و ﴿طَحاها﴾[11] بعد ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخَانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ[12] بعد به تسویه آسمان پرداخت، ستاره‌ها را منظم کرد شمس و قمر را مشخص کرد درجات اینها را مشخص کرد طول و عرض اینها را مشخص کرد، چهار روز را برای اینها قرار داد ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخَانٌ فرمود یک مشت گاز را ما خلق کردیم بعد از این گاز شمس و قمر درست کردیم؛ حواس شما جمع باشد! این طور نیست که حالا شمس برای ما محترم باشد قمر محترم باشد ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخَانٌ؛ ما با یک مشت گاز آفتاب درست کردیم قمر درست کردیم بعد هم بساط اینها را جمع می‌کنیم. عمده این است که اینجا فرمود نگاه کنید ما چگونه خلق کردیم؟ این می‌خواهد خلقت را تفسیر کند نه مخلوق را؛ این کار حکیم نیست کار متکلّم نیست. حکیم و متکلّم می‌گویند که اینها ممکن‌اند و ممکن واجب می‌خواهند معلول‌اند علّت می‌خواهد بله! اما آسمان چگونه خلق شد؟ این را من چه می‌دانم؟! مخلوق به هر حال خالق می‌خواهد من از کار او که سر در نمی‌آورم! زمین چگونه خلق شد؟ خلقت را تفسیر می‌کند نه مخلوق را بگوید این مخلوق واجب می‌خواهد. در کلام و فلسفه و حکمت و مانند آن همین بحث است که به هر حال مخلوق خالق می‌خواهد؛ از همان راه ساده «حادی عشر» که «اثر الاقدام تدل علی المسیر» از آن ساده‌ترین شروع کردند تا به این راه‌های عمیق رسیدند. ﴿أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ﴾[13] این برهان‌های صدّقین حکما، برهان‌های ساده برخی از متفکران، اینها همه‌اش درست است؛ اما این بخش از آیات نمی‌گوید که مخلوق خالق می‌خواهد مگر اینها تصادفی است؟ می‌گوید نگاه کن که ما چگونه خلقت کردیم چگونه آفریدیم؟

پرسش: ...

پاسخ: نه! عقل محض است و شهود صاف، این علی و اولاد علی(علیهم السلام) می‌خواهد. ائمه اطهار شاگردانشان را هم پروراندند. این بحث روایی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید نقل کردند که امام رضا(سلام الله علیه) در آن مجلس مهم جریان آینه را مثال زد؛ معلوم می‌شود ما به اندازه خودمان می‌توانیم بفهمیم که چه خبر هست! مناجات‌ها مخصوصاً دعای «عرفه» این گونه از چیزها خیلی به آدم کمک می‌کند. غرض این است که خدای سبحان فرمود شما نگاه کنید من چگونه خلق کردم؟ این سؤال است. بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که خلقت فقط تجلی است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه‏»؛[14] فرمود خدا تجلی کرد ابزاری باشد و اینها را جمع بکند بشود آسمان و زمین این برای بعضی‌ها که قابل درک باشد اما شما بدانید خدا خودش را نشان داد «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه‏».

درباره قرآن کریم فرمود: «لَقَدْ تَجَلَّی اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِی کَلَامِهِ وَ لَکِنَّهُمْ لَا یُبْصِرُون‏»[15] اینجا دارد که شما شتر را نگاه کنید مگر نمی‌بیند؟ آسمان را نگاه کنید مگر نمی‌بینید؟ زمین را نگاه کنید مگر کور هستید؟ اما قدری که جلوتر برویم به ما هم می‌گوید قرآن بخوانید مگر کور هستید؟ خدا در قرآن تجلی کرد چرا نمی‌بینید؟ «لَقَدْ تَجَلَّی اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِی کَلَامِهِ وَ لَکِنَّهُمْ لَا یُبْصِرُون‏».

 تجلّی یعنی چه؟ تجلی یعنی انسان چیزهایی را جمع بکند امری بسازد به نام آسمان و زمین؟ در این آیه که دارد ﴿وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی﴾ روز تجلی می‌کند، روز یعنی چه؟ ما یک زمینی داریم کره است، آفتابی داریم که آن کره است، این زمین وقتی در حرکت وضعی‌اش در برابر آفتاب قرار گرفت این سطحش می‌شود روشن، به نام روز است، آن سطحش می‌شود تاریک به نام شب است. ما یک تاریکی داریم و یک روشنایی. روشنی یعنی نور آن تاریکی هم ظلّ است نه ظلمت. ما یک کره زمین داریم در برابر آفتاب قرار گرفت این سطحش روشن شد نور شد پشت آن هم ظل است و تاریک است غیر از اینکه چیزی نداریم؛ روز چیست؟ ما چیزی داریم به عنوان روز؟ ما یک زمین داریم و یک نور که این طرف آن روشن است آن طرفش سایه است چیزی به نام روز نداریم! ولی در قرآن دارد که ﴿وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی﴾ این تجلّی پیدا کردن، جلوه پیدا کردن، این می‌تواند از همان بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) در بحث قبل در آن روایات خواندیم که حضرت به صورت مرآتیه مثال زد مقداری کمک بکند. فرمود این کار، کار خیلی سنگینی است من دو راه نشان دادم و شما این دو تا راه را حفظ کنید: یکی یک وقت خودم را به شما نشان دادم ﴿وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ همه گفتند: ﴿قَالُوا بَلَی[16] ما آنجا کافری نداشتیم؛ اگر هم کسی خواست کفر بورزد آنجا نتوانست به هر حال همه گفتند بله! ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ مثل اینکه یک آینه را خلق بکند بعد سر آینه را خم بکند به خود آینه نشان بدهد که چه کسی را می‌بینی؟ این آینه می‌گوید تو را! ما شما را شاهد خودتان قرار دادیم گفتیم من چه کسی هستم؟ همه گفتید خدا! این کدام صحنه بود؟ ﴿وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾؛ شما را شاهد گرفتیم علیه خودتان که گفتیم الآن شاهد باش که در محکمه بتوانی شهادت بدهی، ببین! چه چیزی را بینیم؟ شاهد تا در صحنه حاضر نباشد و عمل را نبیند، یک؛ در مقام محکمه در أدا نمی‌تواند أدا کند، دو. در شهادت وقتی شهادت شاهد مورد قبول است که این دو مرحله را پشت سر بگذارد: یکی در مقام حادثه حضور داشته باشد که تحمل کند این می‌‌شود تحمل شهادت؛ یکی در محکمه حضور پیدا کند بازگو کند می‌شود أدای شهادت. کسی که در حین حادثه نبود چگونه می‌تواند شهادت بدهد؟

فرمود ما صحنه‌ای را ایجاد کردیم مثل اینکه سرِ آینه را خم کردیم به خود آینه نشان دادیم چه کسی را می‌بینی؟ گفت تو را می‌بینم ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ همه گفتند ﴿بَلَی﴾؛ همین مطلب را در درون هر کسی به عنوان فطری قرار دادیم ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[17] این کارها را کردیم؛ الآن به پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) می‌گوییم تو فقط آمدی مردم را تذکره و یادآوری کنی درست است که معلم هستی معلم کتاب هستی معلم حکمت هستی اما چیز جدیدی به اینها یاد نمی‌دهی. ما در هیچ جای قرآن نداریم که وجود مبارک حضرت را منحصراً بگوید «إن أنت الا معلم»! ﴿إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذیرٌ﴾[18] هست ﴿إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ﴾ هست ﴿مَا هِیَ إِلاّ ذِکْرَی﴾[19] حصر ﴿ذِکْرَی﴾ هست اما حصر تعلیم نیست. این تبیین آن حادثه که تذکره است این می‌شود تعلیم وگرنه چیز جدیدی دین به ما یاد نمی‌دهد؛ درست است که فرمود ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ﴾[20] اما هرگز حصر نکرده که «إنما أنت معلم» اما ﴿إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ﴾ کم نیست در قرآن ﴿مَا هِیَ إِلاّ ذِکْرَی﴾ کم نیست. این یاد خداست یعنی نام خدا و یاد خدا فراموشتان نشود شما پس قبلاً یاد گرفتید؛ قبلاً اگر یاد نباشد که الآن تذکره نیست. فرمود به یاد آنها بیاور، اینها یادشان رفته یادشان بیاور!

خدا در این قسمت فرمود شما نگاه کنید ما چگونه خلق کردیم؟ این چگونه خلق کردیم یعنی حرف فلسفی می‌خواهد بزند؟ نه! حرف کلامی می‌خواهد بزند؟ نه! می‌گوییم من خودم را به شما نشان دادم این آیت من است این علامت من است. آنکه می‌گوید:

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم ٭٭٭ به دریا بنگرم دریا ته وینم[21]

آن راه دیگری است این راه مناجات اهل بیت نشان داد؛ شما این دعای عرفه سیّدالشهداء را بخوانید! این چه می‌گوید؟ «عَمِیَتْ عَیْنٌ لَا تَزَالُ [تَرَاکَ‏]»؛[22] آن کسی که تو را نبیند کور است نه کور باد! «عَمِیَتْ عَیْنٌ لَا تَزَالُ [تَرَاکَ‏]» او کور است. خودشان البته آن طور بودند اما به ما گفتند تو می‌توانی گوشه‌ای از این راه را طی کنی آن روایتی که قبلاً از کافی[23] کلینی(رضوان الله علیه) خواندیم در باره «حارثة» که وجود مبارک پیامبر نماز صبح که خوانده شد جوانی را دیدند که خیلی زردچهره است «حارثة» بود فرمود «کَیْفَ أَنْت؟‏» عرض کرد: «أَصْبَحْتُ مُؤْمِناً حَقّا» فرمود هر یقینی علامتی دارد علامت یقین تو چیست؟ گفت: «کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی عَرْشِ رَبِّی» ووو! گویا عرض خدا را می‌بینم فرشته‌ها را می‌بینم! حضرت فرمود: «عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ فَأَثْبَت‏»؛ بعد عرض کرد که دعا کنید من در صحنه‌ای شهید بشوم که حضرت دعا فرمود و در غزوه‌ای که پیش آمد او به فیض شهادت رسید[24] که بعضی از شهدای ما از همین قبیل هستند. حضرت نفرمود که این کار، کار تو نیست، عرض کرد: «کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی عَرْشِ رَبِّی» و خود حضرت هم فرمود «عَنِ الْأَحْسَابِ فَقَالَ: أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ».[25]

بنابراین اگر یک ابزاری باشد آنها همه‌اش درست است، یعنی آنکه حکیم می‌گوید درست است، متکلم می‌گوید درست است؛ مخلوق است، مخلوق خالق می‌خواهد، معلول است اینها بیاناتی است که هم در قرآن است هم در روایات. اما اینکه فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ[26] در سوره «انفال» با سوره «آل عمران» خیلی فرق است یکجا با «لام» است که ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ یعنی برای همین اهل ایمان. یکی هم ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ[27] این طور نیست که آنجا «لام» محذوف شده باشد یک عده خودشان درجه ایمانی‌اند این شخص خودش به اینجا رسیده است که گفت «کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی عَرْشِ رَبِّی» وقتی عرش رحمان را بارز دید ﴿الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی‏﴾[28] را هم مشاهده می‌کند.

 این فرمود من چگونه خلق کردم؟ خیال نکنید که من مثلاً ابزاری را جمع کردم، شده آسمان! من خودم را نشان دادم شده آسمان، من خودم را نشان دادم شده زمین، این می‌شود آیت، شده صورت مرآتی. اینها آینه من هستند لذا اگر کسی صورت مرآتیه را ببیند و صاحب صورت را نبیند کور است؛ خدا نفرین نمی‌کند بدگویی نمی‌کند فحش نمی‌دهد فرمود اینها کور هستند برای اینکه ما آینه دادیم دست آنها این آینه فقط سازنده خودش را نشان می‌دهد. در بحث دیروز و پریروز و اینها هم عرض شد به اینکه ما یک آینه عرفی داریم که شیشه‌ای است که پشتش جیوه است هر کس در برابرش قرار بگیرد او را نشان می‌دهد یک آینه قرآنی داریم این آینه قرآنی فقط سازنده خودش را نشان می‌دهد آسمان آینه است زمین آینه است هر کسی در برابر آن قرار بگیرد او را نشان نمی‌دهد سازنده خودش را نشان می‌دهد و این آینه که اسم آلت است می‌گوییم مرآت اسم آلت است، ما به این شیشه‌ای که پشتش جیوه است و خرید و فروش می‌شود این را می‌گوییم مرآت، یعنی آلتِ دیدن صورت؛ اما وقتی قرآن یا روایات که می‌گوید مرآت، آن صورت را می‌گویند مرآت، نه اینکه این صورت ابزاری باشد که چیز دیگری را نشان بدهد این آینه هر کس در برابرش قرار بگیرد را نشان می‌دهد اما آن صورت فقط صاحب صورت را نشان می‌دهد فرمود نگاه کنید ما چگونه خلق کردیم؟ این خلقت ما تجلی است.

این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه‏» از خود حضرت سؤال کردند که این اذان و اقامه را برای ما تفسیر کنید حضرت این جمله‌ها اقامه را معنا کرد که «اللَّهُ أَکْبَرُ» یعنی چه؟ و «أشهد أن لا اله» اینها را معنا کرد تا رسیدند به این «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» این را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید نقل کردند. به حضرت عرض کردند که پس «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» یعنی چه؟ فرمود: «أَیْ حَانَ وَقْتُ الزِّیَارَةِ»[29] ما حرم می‌رویم ائمه را زیارت می‌کنیم، نماز می‌خوانیم خدا را زیارت می‌کنیم فرمود: «أَیْ حَانَ وَقْتُ الزِّیَارَةِ». اگر کسی وارد نماز بشود و مزور خود را نبیند ﴿فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ ٭ الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ﴾[30] فرمود اصلاً نماز «زیارت الله» است، زیارت‌نامه است؛ این چه می‌خواهد بگوید؟ یعنی می‌خواهید فکر بکنید که خدایی هست؟ آن مقدار هم مقبول ما است مقدور ما هم همان‌ها است، اما آنچه قرآن می‌طلبد این است.

وقتی که درباره قیامت سؤال می‌کنند که قیامت چه موقع قیام می‌کند؟ فرمود یک وقتی است که ﴿لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ﴾[31] این تجلی اوست. حالا وقتی که می‌خواهد نفخه صور بشود حالا معلوم می‌شود که خیلی آسان است اگر با «هو الظاهر» تجلی کرد این آسمان و زمین پیدا می‌شود. اگر با «هو الباطن» تجلی کرد همه اینها غیب می‌شود سخت نیست ﴿عَلَی اللَّهِ یَسیرٌ﴾؛ کلّ این مجموعه عالَم با یک دَم غیب می‌شود. این یک نگاه دیگری است غیر از آن نگاه است.

 از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که اگر ذات اقدس الهی ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است پس چرا ما او را مشاهده نمی‌کنیم و زیارت نمی‌کنیم؟ فرمود بین شما و خدا پرده گذاشتید حجاب است حجاب کجاست؟ چیست؟ آن را توضیح می‌دهند که «لَیْسَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ حِجَابٌ غَیْرُ خَلْقِهِ احْتَجَبَ بِغَیْرِ حِجَابٍ مَحْجُوبٍ وَ اسْتَتَرَ بِغَیْرِ سِتْرٍ مَسْتُور»[32] چقدر این کتاب شیرین است؛ خدا غریق رحمت کند! مرحوم ابن بابویه پدر بزرگوارشان در قم مدفون است، خود ایشان در کنار حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی(سلام الله علیهم اجمعین) است، آنجا یک قبرستان عمومی بود که مردم ری، ری همان تهران فعلی است اینها را می‌گفتند ری. این فخر رازی فخر رازی این تهرانی‌ها و ری‌ها را می‌گفتند رازی. آن روز قبل از اینکه وجود مبارک حضرت امام هشتم(سلام الله علیه) به ایران تشریف بیاورند حضرت عبدالعظیم آنجا ظهور کنند عده‌ای هم به هر حال گرفتار همان تیم و عدی بودند چون ایران به وسیله آنها فتح شد، از غدیر و امثال غدیر خبری نبود وگرنه فخر رازی که اهلِ تهران است که سنّی نمی‌شد. آنجا به برکت خود حضرت عبدالعظیم(سلام الله علیه) قبرستان برکتی پیدا کرد که هر کس در تهران بود مخصوصاً از نام‌آوران، اینها را می‌آوردند کنار حرم مطهر حضرت عبدالعظیم، آنجا قبرستانی بود. مرحوم آقاعلی حکیم اینها زنوزی هستند چون سالیان متمادی در تهران تدریس می‌کردند حکیم تهرانی معروف شدند ایشان دویست سال قبل زنده بود و تدریس می‌کرد. شنید که در اثر یک بارندگی فراوانی قبرستان ری به هر حال آسیب دید و خیلی از قبرها فرو ریخت و مردم بررسی کردند دیدند که از کنار یکی از این قبور، یک کفن تازه‌ای پارچه تازه‌ای است بررسی کردند دیدند بدن تازه است کفن تازه است شناسایی کردند دیدند قبر مطهر ابن بابویه قمی است که من لا یحضر و سایر کتاب‌ها را نوشته است.

مرحوم آقاعلی حکیم رساله‌ای در علم معاد نوشتند، می‌فرماید من الآن دیدم که وضع من آماده نیست که بروم به زیارت ایشان گفتم که چند روزی بگذرد آرام بشود رفت و آمد کم بشود تا خودم مشرّف بشوم. مدّتی گذشت و خودم مشرّف شدم دیدم که بدن تازه است بین من و ایشان هشتصد سال فاصله است آقاعلی حکیم دویست سال قبل بود خود ابن بابویه هم برای هزار سال قبل بود خدا غریق رحمتش کند! این توحید او از آن کتاب‌های بسیار پربرکت علمی است. ایشان می‌فرمایند که بحث‌های رؤیت خدا همه‌اش نزد من صحیح است ولی من جرأت نمی‌کنم اینها را نقل کنم چون ـ معاذالله ـ کسی که آشنا نباشد خیال می‌کند که مثلاً ـ معاذالله ـ جسمی است. اینکه غالب حکما و غالب عرفا اینها مثل فقها نیستند فقها می‌گویند این درس برای همه واجب است باید شرکت کنید. غالب این آقایان در آخر کتابشان یا در اول کتابشان می‌گویند خواندن این کتاب برای خیلی‌ها حرام است، آن وقت شما چطور می‌توانید این درس‌ها را عمومی کنید؟ ـ خدای ناکرده ـ اگر این حرف‌ها عمومی بشود چه در می‌آید؟ خیال می‌کند که ـ معاذالله ـ همین بدن و چشم ظاهری است.

در صفحه 179 در کتاب شریف توحید صدوق ایشان می‌فرمایند از وجود مبارک أبی ابراهیم موسی بن جعفر(سلام الله علیهما): «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کَانَ لَمْ یَزَلْ بِلَا زَمَانٍ وَ لَا مَکَانٍ وَ هُوَ الْآنَ کَمَا کَانَ» گرچه فیض خدا و فعل خدا با همه هست ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾[33] اما هیچ چیزی با او نیست؛ این یک معیّت یک طرفه است فوقیّت یک طرفه است، اضافه «متوافقة الاطراف» ما «متخالفة الاطراف» آن حضرت است. فرمود: «لَمْ یَزَلْ بِلَا زَمَانٍ وَ لَا مَکَانٍ وَ هُوَ الْآنَ کَمَا کَانَ لَا یَخْلُو مِنْهُ مَکَانٌ وَ لَا یَشْغَلُ بِهِ مَکَانٌ وَ لَا یَحُلُّ فِی مَکَانٍ ﴿ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی‏ ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ﴾[34] این از دقیق‌ترین لطایف آیات قرآنی است که «ثالث ثلاثه» کفر است، «رابع ثلاثه» توحید محض است این چه کتابی است؟ ﴿ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی‏ ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ﴾، ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾. اینکه نظیر جواهر و اینها نیست که شما درس بخوانید یا درس بگویید «ثالث ثلاثه» کفر است «رابع ثلاثه» توحید ناب است. «﴿ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی‏ ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی‏ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا﴾» بعد در ذیل فرمود: «لَیْسَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ حِجَابٌ غَیْرُ خَلْقِهِ». حجاب همیشه سه ضلعی است: یک محجوب داریم، یک محجوب عنه داریم، یک حاجب. حجاب دو ضلعی نداریم که بین «الف و باء» حجابی نیست! ما هر چه از حجاب شنیدیم این است که یک «الف»ی است یک «باء»ی است و یک «جیم»ی، این وسطی حاجب است. اما اینجا فرمود شما یک «الف» دارید و یک «باء»، خود این «باء» حجاب است و نمی‌گذارد «الف» را ببیند! «لَیْسَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ حِجَابٌ غَیْرَ خَلْقِهِ» این منصوب است چون کار «إلّا» را می‌کند «غَیْرَ خَلْقِهِ احْتَجَبَ بِغَیْرِ حِجَابٍ مَحْجُوبٍ وَ اسْتَتَرَ بِغَیْرِ سِتْرٍ مَسْتُورٍ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْکَبِیرُ الْمُتَعالِ» انسان تا خودش را می‌بیند خدا را نمی‌بیند.

ایران به هر حال یک کشور بزرگی است شما یک شاعر یک حکیم یک فیلسوف قبل از اسلام بیاورید که این حدّ حرف‌های حافظ و امثال حافظ را بزند که:

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست ٭٭٭ تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز[35]

این را از کجا یاد گرفتند اینها؟ یک نمونه شما حکیمی فیلسوفی بگویید قبل از اسلام این حرف‌ها بود که بین خلق و خالق حجاب خود خلق است تا خودش را می‌بیند خدا را نمی‌بیند؟ این مثل «لا تنقض»[36] نیست که هفت هشت سال درس خواندن طلبه حل بشود. فرمود بین خدا و خلق حجابش خود خلق است؛ بعد حالا او متوجه شد به عمق این روایت امام کاظم(سلام الله علیه) پی برد یا نبرد، به هر حال تا به اینجا رسید و گفت:

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست ٭٭٭ تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

می‌فرماید چرا اینها فکر نمی‌کنند که خلقت تجلی است؟ چرا خودشان را می‌بینند؟ لذا کور هستند چون ما اگر بخواهیم چیزی را فکر بکنیم چیزی را مطالعه می‌کنیم در کتاب، بعد می‌آوریم در مغز و فکر می‌کنیم، یا چیزی را می‌شنویم از استاد یا دیگری، بعد شب فکر می‌کنیم. اگر این چشم نبیند این گوش نشنود چگونه فکر می‌کند؟ این قرآن ـ معاذالله ـ می‌خواهد به کسی فحش بگوید که می‌فرماید اینها کور هستند؟ یا نه، واقعاً کور هستند؟ دو تا آیه‌ای که در سوره مبارکه «بقره» است همین است به همین‌ها می‌گوید، به همین اعراب جاهلی می‌گوید: ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ﴾[37] اینها کور هستند، کور هستند یعنی کور فیزیکی هستند؟ فرمود ما که خودمان را نشان دادیم غرض این است که یک وقت انسان اهل مدرسه است درس‌خواندن لازم است، آن شاید مقدور همه نباشد؛ اما یک وقت راه تهذیب نفس است. این نماز برای همه ما است از حضرت سؤال کردند که «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» یعنی چه؟ فرمود نماز زیارت‌نامه خداست شما داری به زیارت الله می‌روی؛ از آن طرف هم فرمود: ﴿لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ﴾[38] از این قبیل است. غرض این است که این راه کاملاً باز است.

در بخش‌های دیگری هم در بخش پایانی این سوره مبارکه «غاشیة» که «علم بالغلبه» است می‌فرماید تو فقط باید یادآوری کنی تو مصیطر نیستی. عربی گاهی از جامد مشتق می‌سازد. این مهندس که می‌گوییم در حقیقت کلمه معرَّب است این طور نیست که ما مثل «دحرج، یدحرج، مدحرج» اینجا «هندس، یهندس، مهندس» باشد، این مهندس به حسب ظاهر اسم فاعل باب «فعلَلَه» است، لکن اصل آن «اندازه» بود مخفّف شد شده «اندزه»، بعد تعریب شد شده «هندسه» ما یک مشتق این طوری داریم وگرنه این عربی نیست. مصیطری که در این آیه سوره مبارکه «غاشیه» آمده که ﴿لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ﴾ سیطره نداری؛ این سیطره کلمه‌ای است که ما تکرار می‌کنیم. در سوره مبارکه «طور» هم آمده که اینها مگر مصیطر هستند؟ در سوره مبارکه «طور» آیه 37 این است که ﴿أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ﴾ این «مصیطر» این طور نیست که «صیطر، یصیطر، مصیطِرٌ مصیطَر» باب «فعلله» باشد این طور نیست. «صاد» آن از «سین» تبدیل شده است اولش «سین» بود. این «سین» آن سیطره بود که ما می‌گوییم سیطره دارد سیطره دارد! این سیطره مشتق نیست از «ساطور» مشتق شده است چون آن جلّاد ساطور به دست است از کلمه ساطور، سیطره درست کردند فعل درست کردند مشتق درست کردن اسم فاعل درست کردن اسم مفعول درست کردند بعد از تبدیل «سین» به «صاد» وگرنه این نه فعلی است نه مصدری دارد نه مشتقاتی دارد؛ یعنی ساطور به دست نیستی! آن ساطور به دست را می‌گویند «مصیطر» یعنی تو شلّاق دستت نیست ساطور دستت نیست. ﴿مُصَیْطِرُونَ﴾ کسانی‌اند که ساطور به دست هستند شلّاق به دست هستند، تو که این نیستی، نه معلّم هستی، نه مذکّر هستی، بلکه هیچ سمَتی نداری إلا تذکره. اینها بلد هستند؛ منتها الآن محجوب هستند شما باید کاری بکنی که این حجاب‌ها را کنار بزنند و خودشان را نبینند. وقتی من و ما نباشد هم این نظام به الهیتش می‌رسد، این نظام این توان را دارد که عزیزانی تربیت کند. خدا این نیّر تبریزی را غریق رحمت کند! این جریان عاشورا را که تبیین کرد در عاشورا فقط یک نفر بود که در آن روز هم به عرض شما رسید که خلع سلاح کرد و لخت به میدان آمد؛ پیش از عابس شاکری غیر از او نبود. مرحوم نیّر تبریزی که خیلی شعرهای بلندی دارد، درباره این سرباز سیّدالشهداء(سلام الله علیه) دارد که او جوشن یعنی زره:

جوشن ز بر گرفت که ماهم نه ماهیم *** مِغفر ز سر فکند که بازم نیم خروس

 این آخرش هم با سین شروع می‌شود که این تخت آبنوس، یک نفر داشتیم اما این عزیزان ما در شب‌های عملیات که این پلاک‌ها را از گردن می‌انداختند اینها همه عابس بودند. ما شهید گمنام نداریم او نگذاشت اصلاً نامش بماند؛ این دین می‌تواند این طور تربیت کند می‌شود قاسم سلیمانی(رضوان الله علیه) تربیت کند. بعضی‌ها افتخار می‌کردند می‌گفتند که کشور ما کشوری است که در جنگل او شیر تربیت می‌شود! این هم یک فخر است. بعضی‌ها می‌گفتند که ما در سرزمینی زندگی می‌کنیم که فلان ماری که سیصد کیلو وزنش است مگر هر آب و هوایی مار تربیت می‌کند؟ مگر هر جنگلی شیر تربیت می‌کند؟ الآن شما سرتاسر این جنگل شمال را ببینید، مگر هر جایی شیر پیدا می‌شود مگر هر جایی آن مار سیصد کیلویی پیدا می‌شود؟ که شما در یک صحنه‌هایی شاید دیدید این دَم مار ببر را خفه کرده است، مگر این مار در هر جایی پیدا می‌شود؟

غرض این است که این آن قدر توان دارد که قاسم سلیمانی تربیت کند! این قدر توان دارد که صدها عابس شاکری تربیت کند! این دین می‌تواند این کار را بکند چرا ما نباشیم؟ حالا لازم نیست که نام ما باشد. پس می‌شود انسان خودش را نبیند، همین که خود را ندید خدا را ببیند. این از غرر روایات ماست فرمود بین خدا و خلق حجابی غیر از خود خلق نیست تا خودش را می‌بیند خدا را نمی‌بیند. امیدواریم ـ إن‌شاءالله ـ این نصیب همه ما بشود.

 

«و الحمد لله رب العالمین»

 



[1]. لغت‌نامه دهخدا، رد العجز علی الصدر: [رَدْ دُل ْ ع َ ج ُ زِ ع َ لَص ْ ص َ] بازبردن انجام به آغاز. در صنعت عروض و بدیع عبارت است از صفت تصدیر که یکی از صنایع علم بدیع و محاسن شعری است. به اصطلاح عروضی، صنعتی از شعر را گویند که درآن کلمهٴ اول شعر را در آخر آن مکرر کنند یا شعر را به کلمه‌ای ابتدا کنند که شعر ماقبل آن بدان منتهی شده است.

[2]. سوره حدید، آیه3.

[3]. سوره آل عمران، آیه191.

[4]. سوره اعراف, آیه54؛ سوره یونس، آیه3؛ سوره هود، آیه7.

[5]. سوره أنبیاء، آیه30.

[6]. سوره شعراء، آیه28؛ سوره مزمل، آیه9؛ ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب‏﴾.

[7]. سوره یس، آیه17؛ ﴿رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْن﴾.

[8]. ‏سوره معارج، آیه40؛ ﴿رَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِب‏﴾.

[9]. سوره صافات، آیه5.

[10]. سوره نازعات، آیه30.

[11]. سوره شمس، آیه6.

[12]. سوره فصلت, آیه11.

[13]. سوره فصلت، آیه53.

[14]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه108.

[15]. بحار الأنوار( ط ـ بیروت)، ج89، ص107.

[16]. سوره اعراف، آیه172.

[17]. سوره شمس، آیه8.

[18]. سوره فاطر، آیه23.

[19]. سوره مدثر، آیه31.

[20]. سوره بقره، آیه129.

[21]. دوبیتی‌های بابا طاهر، شماره162.

[22]. إقبال الأعمال (ط ـ القدیمة)، ج‏1، ص349.

[23]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏2، ص54.

[24]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏2، ص54.

[25]. مجموعة ورام، ج‏1، ص235.

[26]. سوره انفال، آیه4.

[27]. سوره آل عمران، آیه163.

[28]. سوره طه، آیه5.

[29]. التوحید(للصدوق)، ص241.

[30]. سوره ماعون، آیات4 و 5.

[31]. سوره أعراف، آیه187.

[32]. التوحید(للصدوق)، ص179.

[33]. سوره حدید، آیه4.

[34]. سوره مجادله، آیه7.

[35]. دیوان حافظ، غزل266.

[36]. وسائل الشیعة، ج1، ص245؛ «لَا تَنْقُضِ الْیَقِینَ أَبَداً بِالشَّکِّ وَ إِنَّمَا تَنْقُضُهُ بِیَقِینٍ آخَر».

[37]. سوره بقره، آیه 18 و 171.

[38]. سوره انعام، آیه103.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق