أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ (17) وَ إِلَی السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ (18) وَ إِلَی الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ (19) وَ إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ (20) فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ (21) لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ (22) إِلاَّ مَنْ تَوَلَّی وَ کَفَرَ (23) فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَکْبَرَ (24) إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ (25) ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ (26)﴾.
سوره مبارکه «غاشیه» یعنی سورهای که «علم بالغلبه» است «یذکر فیها الغاشیة» این در مکه نازل شد، صدر آن همان طوری که ملاحظه فرمودید درباره حضور جمعی اوّلین و آخرین در معاد است که «الغاشیة» است بعد از آن تقسیم قیامت به دو گروه اهل بهشت و اهل جهنم، سعادت و شقاوت است. در بخش سوم برهان توحید است که چطور این گروهی که گرفتار جهنم میشوند آیات الهی را نمیبینند؟ قرآن کریم جهان را آیات خود میداند.
نظر همان طوری که در بحث قبل ملاحظه فرمودید یک نظر عرفی است که آدم به در و دیوار نگاه میکند، گاهی نظر به معنای نظریه است؛ نظیر آنچه در مقبوله «عمر بن حنظله» آمده است که «مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَی حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا»[1] یعنی نظریهپردازی کند اهل نظر و فتوا باشد. نظر به این معنا در قرآن کریم آمده است که ﴿أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ﴾ بعد فرمود اینها آیات الهیاند تنها درباره خصوص لیل و نهار نیست که ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾،[2] روز آیت روشن خداست شب آیت تاریک خداست با اینکه ظلمت است و ظلّ است آیت الهی است یک نظم دقیق ریاضی است که آن چهره زمین که به طرف آفتاب است روز است این طرف آن که پشت زمین است شب است، شب سایه روز است یک چیز جدایی نیست و باهم است و آیت حق است. آیت حق بودن هم در بحثهای قبلی به پنج قسم تقسیم شده بود که اگر گفته میشود زمین آیت حق است آسمان آیت حق است یا انسان آیت حق است یعنی علامت و نشانه اوست خدا را نشان میدهد. نشان دادن در آن مخمّس و پنج ضلعی مشخص شد که گاهی علامت یک امر اعتباری است؛ مثل اینکه یک بَنِر مشکی یا سیاهی یک جا نصب میکنند این علامت سوگواری است و عزاست. یک وقت یک پارچه رنگین نصب میکنند با یک علامتهای خاص، اینجا علامت جشن و سرور است؛ اینها علامتهای اعتباری است که در یک کشور هست در کشور دیگر نیست اینها قراردادی است. لیل و نهار آیت حقاند علامت حقاند از قبیل این بنرها نیستند.
قسم دوم این است که این آیت بودن برای زمین یا برای آسمان، عَرَض قریب باشد؛ مثل اینکه «الماء حارّ، الماء باردٌ» آب حرارت دارد آب برودت دارد این حرارت و برودت یک امر عارضی برای آب هستند گاهی هستند گاهی نیستند اگر گفته میشود «الارض آیة لله، السماء آیة لله»، حمل آیت بر زمین و آسمان از سنخ حمل حرارت و برودت بر آب نیست که عَرَض مفارق باشد.
قسم سوم آن است که گفته میشود مثلاً «الأربعة زوجٌ» که حمل عَرَض ذاتی است بر ذات، قابل انفکاک هم نیست. اگر گفته میشود ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ﴾ «اللیل آیةٌ النهار آیةٌ السماء آیةٌ»، ﴿وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ﴾[3] و مانند آن از سنخ «الاربعة زوج» نیست؛ زیرا درست است زوجیت عَرَض ذاتی است و هرگز از اربعه جدا نمیشود ولی به هر حال عَرَض است عَرَض در مقام ذات نیست لازم ذات است آیت بودن برای زمین و آسمان از سنخ زوجیت اربعه نیست که عَرَض ذاتی باشد، چون عَرَض در مقام ذات نیست.
ضلع چهارم این مخمّس این است که اگر گفتیم ﴿وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ﴾ یا «الأرض آیةٌ، السماء آیةٌ»، از سنخ «الانسان ناطق» نیست که ذاتی باب ماهیت باشد؛ زیرا درست است که ناطق ذاتی انسان است اما ذاتی ماهیت اوست نه ذاتی هویت او و ماهیت او تابع هویت اوست اگر هویتی خدا به او ندهد ناطقیتی در کار نیست تا ذات اقدس الهی او را موجود نکند نه حیوانیتی است نه ناطقیتی. پس درست است ذاتی اوست اما ذاتی ماهیت اوست و ذاتی ماهیت بعد از ذاتی هویت است و اگر آیت بودن برای آسمان و زمین از سنخ ذاتی ماهیت باشد یعنی در رتبه هستی نیست.
ضلع پنجم این مخمّس این است که اگر گفته میشود «الارض آیةٌ اللیل آیةٌ النهار آیةٌ»؛ نظیر اینکه بگوییم «الوجود موجود»؛ اگر گفتیم «الوجود موجود»، وجود غیر از هستی چیز دیگری که ندارد این عین اوست آن وقت آیت بودن ذاتی تمام اشیاء است نمیشود گفت که اشیاء دو قسماند از یک جهت آیت حقاند از جهتی دیگر آیت حق نیستند. اگر از جهتی آیت حق نباشند ـ معاذالله ـ معلوم میشود از آن جهت مستقلاند در حالی که چیزی در عالم نیست که مستقل باشد و خدا را نشان ندهد.
پس صدر و ذیل سراسر عالم میشود نشانه خدا. اگر کسی نشانههای این چنین را که کل عالم را گرفته و ذاتی هر چیز است و خود شیء هم آیت حق است او را نبیند این میشود کور؛ لذا قرآن کریم در سور مکی مثل همین سوره میفرماید مگر اینها آسمان را نگاه نمیکنند؟ زمین را نگاه نمیکنند؟ کوه را نگاه نمیکنند؟ شتری که با او زندگی میکنند نگاه نمیکنند؟ بعد در بخشهای دیگر در سوره مبارکه «بقره» فرمود اینها کور هستند اگر نظر چند قسم بود کوری هم چند قسم است. ما یک نظر عادی داریم که ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا﴾[4] به نامحرم نگاه نکنید این نگاه عادی است؛ یک نظر به معنای نظریه داریم که «نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا» اگر کسی به این مقام نرسد کور است ولو از جهت دیگر در و دیوار را میبیند او مقلد است نابینا است، باید به هر حال از مرجع خود تقلید کند.
پرسش: ...
پاسخ: نه، آن نظر رؤیت است ملکوت است، آن فوق علم حصولی است. «نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا» علم حصولی است یعنی استدلال یعنی صور ذهنی یعنی تصور و تصدیق؛ اما «أنظر إلیک» شهود است یعنی «أشهدوا» آن علم حضوری است بالاتر از علم حصولی است. در سوره مبارکه «بقره» بعد از اینکه بخش وسیعی از این آیات را درباره آنها ذکر کرد آیه 171 میفرماید: ﴿وَ مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ﴾ اینها کور هستند. قرآن ـ معاذالله ـ یک کتاب تشبیه و تحقیر نیست کتاب تحقیق است؛ اگر میفرماید: ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ﴾[5] نمیخواهد به کسی فحش بگوید نمیخواهد به کسی بد بگوید دارد واقعیت را میگوید، میگوید من نمیخواهم اینها را تحقیر کنم. شما یا باید چشم باز کنید باطن اینها را ببینید مثل اینکه وجود مبارک امام باقر،[6] یک؛ امام سجاد(سلام الله علیهما)، [7] دو؛ این هر دو بزرگوار در صحنه عرفات نشان دادند فرمودند سخن از «کثر الحجیج» نیست «مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیج» میگویی نه ببین! اینکه فرمود ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ این تحقیق است حالا کسی نمیبیند یک مطلب دیگر است؛ هرگز نمیخواهد اینها را تحقیر کند فحش بدهد این از سنخ فحش نیست سنخ تحقیق است؛ سه تا راه دارد میگوید یا خودتان اهل ملکوت باشید ببینید کاری که امام سجاد(سلام الله علیه) کاری که امام باقر(سلام الله علیهما) در سرزمین عرفات انجام دادند یا نشد حرف اینها را باور کنید که اینها واقعاً حیواناند یا اگر فعلاً باور نمیکنید دو روز صبر کنید ببینید بعد از موت اینها به چه صورتی در میآیند؟ غرض فحش و بد و اینها نیست یک وقت است میگویید که فلان کس مثل حیوان است این دارد فحش میدهد یا تحقیر میکند؛ اما قرآن که فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ﴾ به صورت جمله حصر است فرمود واقع آن این است. اینجا هم میفرماید که اینها کور هستند این آیه 171 سوره مبارکه «بقره» فرمود اینها کور هستند چرا؟ کوری ظاهری که نیست؛ در آن آیهای که قبلاً خواندیم فرمود اینها میآیند حضور شما سلام و علیک هم میکنند تو را نگاه میکنند ولی نمیبینند ﴿وَ تَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾[8] مثل اینکه آدم استهلال ماه میکند، بالا را نگاه میکند اما ماه را نمیبیند. فرمود تو ماه بشریت هستی اینها یک عرب میبینند همین! ﴿وَ تَرَاهُمْ﴾ تو اهل رؤیت هستی نه اینها؛ فرمود اینها تو را نمیبینند خیال میکنند تو یک عربی هستی ﴿وَ تَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ﴾ این نظر مُلکی است ﴿وَ هُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾. پس اگر آیت بودن جهان نسبت به ذات اقدس الهی از قسم پنجم است این نظریه میطلبد نه نظر عرفی؛ فرمود نگاه کنید هیچ کمبودی ندارد تمام هویت آسمان و تمام هویت زمین، تمام هویت این کوهها، تمام هویت این شتر و امثال شتر؛ حالا چون شما در مکه زندگی میکنید و با شتر مأنوس هستید این کار را بکنید بنابراین کلاً اینها جز خدا چیزی را نشان نمیدهند.
مطلب دیگر که برخیها سؤال کردند درباره ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلَی﴾؛[9] آنجا ﴿أعْلَی﴾ همه آن «أفعل تفضیل»ی که به ذات اقدس الهی برمیگردد افعل تعیینی است نه تفضیلی. در بخشهایی از سوره مبارکه «احزاب» در جریان میراث، طبقات سهگانه ارث را که ذکر میکند میفرماید: ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ اولویت تعیینی است یعنی با وجود طبقه اول، نوبت به طبقه دوم در ارث نمیرسد، با وجود طبقه دوم، نوبت به طبقه سوم در ارث نمیرسد؛ این طبقه اول که نسبت به دوم اُولی هستند دوم نسبت به سوم اُولی هستند، اولویت تعیینی هستند تفضیلی که نیست. در قرآن کریم فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ﴾؛ این ﴿أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ﴾ مثل همان بخشی که در همان قسمت است که ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾[10] اولویت تعیینی است اولویت تفضیلی که نیست. فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ﴾ همین آیه سوره مبارکه «احزاب» را حضرت اقرار گرفت «أَ لَسْتُ أَوْلَی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ قَالُوا بَلَی» فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه»؛[11] این میشود اولویت تعیینی.
در جریان ذات اقدس الهی هم هر اسمی که برای خدا گذاشته شد میشود اولویت تعیینی؛ اما میماند در بعضی از موارد خدا علیم است عظیم است، غیر از اعلی هم دارد. خلق خدا را نسبت به ذات اقدس الهی بررسی میکنند میگویند خدا اعلا است این علی است، خدا اعلم است این علیم است و مانند آن. اما با این تحلیل پنجگانه این مخمّس که اشیاء آیت حقاند در حقیقت شما شاخصی دارید که در برابر آینه ایستاده است بعد صورتی که در آینه است این بزرگتر از آن است برجستهتر از آن است اعلی از آن است، این درست است؛ برای اینکه فقط آیت را با «ذی الآیة» سنجیدید. شخصی که الآن در آینه ایوان آینه حرم مطهر امام رضا(سلام الله علیه) است دور در دور هر چه هست آینه است و همه او را نشان میدهند؛ اما نه اینکه مثلاً این با آنها یکی باشد این اعلا است آنها علیاند و آنها هیچ چیزی نیستند فقط این را دارند نشان میدهند یعنی صورتی که در آینه است هیچ سمتی ندارد هیچ جا را نشان نمیدهد فقط او را نشان میدهد. حالا اگر کسی سراسر جهان آینه باشد و صاحبصورت را نبیند این کور است غرض این است که اگر ذات اقدس الهی خود را اعلم میداند اشیای دیگر را علیم، خود را اعلا میداند دیگر اشیاء را علی، خود را اعظم میداند دیگر اشیاء را عظیم؛ دیگری در عالم نیست مگر اینکه آیت اوست فقط او را دارد نشان میدهد؛ منتها آینهی کاملتریاند؛ همان استدلال وجود مبارک پیغمبر در آیه سوره «احزاب» هم همین است ولایت دارد؛ فرمود: «أَ لَسْتُ أَوْلَی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ» معنای آن همین است. منتها یک بیان نورانی مرحوم کلینی از حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل میکند که فرمود «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آیَةٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی»[12] از من آینهای بزرگتر در عالم نیست؛ البته چون پیغمبر و اهل بیت نور واحد هستند یک حساب خاص دارد. این را مرحوم کلینی نقل کرد و درست هم هست که «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آیَةٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی» از علی بزرگتر در عالم کسی نیست.
پرسش: بعد از پیغمبر است!
پاسخ: بله اینکه گفته شد برای اینکه آنجا نور واحدند؛ مثل اینکه پیغمبر بفرماید «ما لله»، مثل اینکه امام زمان بفرماید «ما لله»؛ چون اگر این حقیقت نور واحدند بنابراین «ما لله آیة اکبر منهم»؛ چون فرمودند در آن مقام ما یک نور هستیم؛ در اینجا هم که بیایند برابر آیه «انفال» میشود ﴿أَنْفُسَنَا﴾.[13] قبلاً آدم تعجب میکرد که چطور وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ»[14] این را توجیه میکردیم که «حُسَیْنٌ مِنِّی» نوه من است، اما «أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ» برای اینکه قیام او شهادت او باعث حفظ دین من استست؛ شد؛ بعد معلوم شد این تعبیر درباره وجود مبارک امام حسن هم هست[15] آن را هم باز توجیه میکردند؛ بعد معلوم شد که درباره وجود مبارک حضرت امیر قبل فرمود: «عَلِیٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِی».[16] سند همه این حرفها آیه «مباهله» است ﴿وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ﴾[17] ما یک حقیقت هستیم. وقتی مأمون(علیه من الرحمن ما یستحق) از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) سؤال میکند که شما بنیهاشم هستید ما بنیعباس، پسر عمو هستیم دلیل فضیلت شما چیست؟ فرمود ﴿وَ أَنْفُسَنَا﴾. مأمون هم تاحدودی درسخوانده بود، بیفضل نبود گفت «لَو لا نِسَاءَنَا» این ﴿أَنْفُسَنَا﴾ به معنای «رجالنا» است چون در قبال «نساءنا» است نساء در قبال رجال و رجال در قبال نساء است. تا وجود مبارک امام رضا فرمود: ﴿وَ أَنْفُسَنَا﴾، مأمون گفته بود که «لَو لا نِسَاءَنَا»، این نساء قرینه است بر اینکه منظور از آن انفس رجال است؛ فوراً وجود مبارک حضرت فرمود: «لَو لا ﴿أَبْناءَنا﴾»![18] این «أبناءنا» شامل مرد و زن هم میشود بزرگ و کوچک هم میشود پس «انفس» به معنی «انفس» است «أبناء» به معنی «أبناء» است، این «نساءنا» در قبال «أبناءنا» است یعنی دختران ما در مقابل پسران ما.
پرسش: ...
پاسخ: أبناء رجال را شامل میشود پسر بزرگ را هم شامل میشود اگر کسی پسر بزرگ بود جزء رجال بود فرزند است وقتی بزرگ شد این طور نیست که فرزند نباشد بله اگر «بُنَیّ» باشد مثلاً کودک است اما وقتی گفتیم این پسر اوست اگر بزرگ شد پسر او نیست؟ «أبناءنا» شامل کوچک و بزرگ میشود شامل رجال میشود این وجود مبارک است.
آن نورانیتی که یکسان دارند سرجایش محفوظ است اما در مقام ظاهری «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ» این تقریباً تحت الشعاع ﴿وَ أَنْفُسَنَا﴾ است؛ چون حالا یک حقیقتاند و یک نور هستند وجود مبارک حضرت امیر فرمود از من یعنی از ما چهارده نفر، بزرگتر در عالم کسی نیست «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آیَةٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی».
منتها یک بیان نورانی امام رضا مسئله را حل کرده که اگر شما اشیا را نسبت به یکدیگر میسنجید بله کثرت است زید است عمرو است بکر است اینها خلق کثیر هستند، اما نسبت به ذات اقدس الهی که میسنجید آینهاند صورت مرآتیهاند شما صورت مرآتیه را که دقیق بررسی کنید میبینید همان دو تا روایت جلد هفت وسائل در میآید. وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) در همین کتاب شریف توحید صدوق این استدلالش آمده که حضرت ده تا آینه مثال نزد یک آینه مثال زد؛ فرمود شخصی در وسط ایستاده است شما ده تا آینه براساس اصول ریاضی درست کنید که این ده تا آینه ضلعها، مورّب بودن، سطح آنها از نظر ریاضی باید دقیقاً فرق بکند، یکی کوچک نشان میدهد یکی بزرگ نشان میدهد یکی ضعیف نشان میدهد یکی قوی نشان میدهد یکی نیمرخ نشان میدهد یکی تمامرخ نشان میدهد آینه همه را نشان میدهد همه این صاحبصورت را نشان میدهند هیچ کدام هم نه در بیرون آینه هستند نه در درون آینه. درون آینه، این آینه یک شیشه است پشت آن هم مقداری جیوه است این ده تا عکس که این شخص را نشان میدهند اینها کجا هستند؟ حضرت فرمود: «أرنی»؛ به من نشان بده اینها کجا هستند؟ در آینه ده تا صورت است؟ نه، در آینه که هیچ خبری نیست. بیرون ده تا صورت است؟ نه، بیرون یک شخص است. آینه درست نمیگوید؟ نه، آینه صد درصد درست میگوید؛ ما یک صورت مرآتیه داریم یک سراب، سراب دروغ میگوید اما صورت مرآتیه واقعاً درست میگوید؛ یعنی اگر چیزی را ما در آینه دیدیم یقیناً وجود دارد هیچ تردیدی در او نیست. فرمود شما مسئله آینه را حل نکردی حالا میخواهی نسبت به خدا و خلق حل کنی! این ده تا صورتی که در آینه است در خود این شیشه است؟ اینکه نیست، بیرون شیشه است؟ که نیست، دروغ میگوید؟ هرگز! آینه صد درصد درست میگوید، سراب دروغ میگوید. ببینید اگر فرصتی بود و این بیانات نورانی حضرت شرح میشد آن وقت مشخص میشد که چه خبر است.
در کتاب قیّم همین توحید مرحوم صدوق «باب ذکر مجلس الرضا» در صفحه 434 و 435 آن شخص عرض کرد «أَ لَا تُخْبِرُنِی یَا سَیِّدِی أَ هُوَ فِی الْخَلْقِ أَمِ الْخَلْقُ فِیهِ؟»؛ آیا خدا در خلق است حلول کرده ـ معاذالله ـ یا خلق در خدا هستند ـ معاذالله ـ چیست؟ «قَالَ الرِّضَا ع جَلَّ یَا عِمْرَانُ عَنْ ذَلِکَ لَیْسَ هُوَ فِی الْخَلْقِ وَ لَا الْخَلْقُ فِیهِ تَعَالَی عَنْ ذَلِکَ»؛ هیچ کدام نیست اینها نقیض هم نیستند که ارتفاع نقیضین باشد «وَ سَأُعَلِّمُکَ مَا تَعْرِفُهُ بِهِ» من حالا به تو یاد میدهم که نسبت خدا و خلق که خلق خدا را نشان میدهند چگونه است؟ «وَ سَأُعَلِّمُکَ مَا تَعْرِفُهُ بِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ». بعد حالا یک مثال ذکر کرد. این کلمه «مرآت» اسم آلت است. ما در عرف یک مرآت داریم یعنی همین که شیشه است و پشت آن جیوه است و ابزار است که ما صورت خود را در آن ببینیم؛ اما وقتی در معارف دینی میگویند مرآت، آن صورت را میگویند مرآت، نه این شیشه که خرید و فروش میشود این مرآت عرفی است نه مرآت قرآنی. آن صورت را میگویند مرآت که ابزار دیدنِ آن نادیدنی است.
«أَخْبِرْنِی عَنِ الْمِرْآةِ أَنْتَ فِیهَا أَمْ هِیَ فِیکَ»؛ شما در آینه هستی یا شما در آینه؟ نه شما در آینه هستی نه آینه در شما است و شما شما هستید صورت مرآتیه مرآتیه است ولی صورت مرآتیه آیت شما است او شما را نشان میدهد. مگر شما بخواهی از آیتی به «ذی الآیة» پی ببرید حلول لازم است یا اتّحاد لازم است؟! اینها که الآن راننده اتومبیلاند جلو و عقب و اطراف را با همین آینه کنترل میکنند، اینها آیا آن اشیاء و آن اتومبیلها در آینه هستند؟ یا این صورت مرآتیه در داخل است؟ یا هیچ کدام ولی همه از این راه پی میبرند و آیتاند و علامتاند؟ حضرت فرمود: «أَخْبِرْنِی عَنِ الْمِرْآةِ أَنْتَ فِیهَا أَمْ هِیَ فِیکَ»؛ این که روشن است که هیچ کدام نیست «فَإِنْ کَانَ لَیْسَ وَاحِدٌ مِنْکُمَا فِی صَاحِبِهِ» اگر نه شما در آینه هستید نه صورت آینهای در شماست «فَبِأَیِّ شَیْءٍ اسْتَدْلَلْتَ بِهَا عَلَی نَفْسِکَ»؛ شما اگر میخواهی ببینی صورتتان صاف است یا نه، احتیاج به شستن دارد یا نه، با این آینه میفهمید؛ شما که در آینه نیستید آینه هم که در شما نیست، چطور خصوصیاتتان را در آینه میفهمید؟
عمران گفت که «بِضَوْءٍ بَیْنِی وَ بَیْنَهَا»؛ نوری که بین من و آینه است به وسیله این نور میفهمم «فَقَالَ الرِّضَا ع هَلْ تَرَی مِنْ ذَلِکَ الضَّوْءِ فِی الْمِرْآةِ أَکْثَرَ مِمَّا تَرَاهُ فِی عَیْنِکَ»؛ این کل فضا نور است مگر در آینه این نور بیشتر است؟ چه چیزی در آینه است که تو را نشان میدهد؟ این نور همه جا هست؛ اگر با نور میخواهی بفهمی که صورت تو چیست این نور در جای دیگر هم هست مگر در آینه بیشتر از این است؟ در آینه چیست که تو را نشان میدهد و در جای دیگر تو را نشان نمیدهد؟ «فَقَالَ الرِّضَا ع هَلْ تَرَی مِنْ ذَلِکَ الضَّوْءِ فِی الْمِرْآةِ أَکْثَرَ مِمَّا تَرَاهُ فِی عَیْنِکَ قَالَ نَعَمْ»؛ بله بیشتر است. حضرت فرمود: «فَأَرِنَاهُ»؛ نشانم بده! «فَلَمْ یُحِرْ» «أحار، یُحیر» یعنی توانست حرف بزند «فَلَمْ یُحِرْ جَوَاباً»؛ یعنی راهش بسته شد و دیگر نتوانست جواب بدهد.
آن وقت «قَالَ الرِّضَا ع فَلَا أَرَی النُّورَ إِلَّا وَ قَدْ دَلَّکَ وَ دَلَّ الْمِرْآةَ عَلَی أَنْفُسِکُمَا مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونَ فِی وَاحِدٍ مِنْکُمَا» یک ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[19] است که در هیچ جا نیست و همه جا را نشان میدهد آن نور خداست؛ این نور نه در آینه است نه در شما است نه در بیرون است هیچ جا نیست ولی همه جا را نشان میدهد این همان نور خداست؛ چون اگر آن نور نور جسمی مثل نور فیزیکی بود که مادی بود. فرمود: «فَلَا أَرَی النُّورَ إِلَّا وَ قَدْ دَلَّکَ وَ دَلَّ الْمِرْآةَ عَلَی أَنْفُسِکُمَا مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونَ فِی وَاحِدٍ مِنْکُمَا»؛ آینه بودنِ آینه به آن نور است هویت تو هم به آن نور است دیدن خود صورتت را در آینه به همان نور است «وَ لِهَذَا أَمْثَالٌ کَثِیرَةٌ غَیْرُ هَذَا لَا یَجِدُ الْجَاهِلُ فِیهَا مَقَالًا وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلی ثُمَّ الْتَفَتَ ع إِلَی الْمَأْمُونِ فَقَالَ الصَّلَاةُ قَدْ حَضَرَتْ»؛ فرمود الآن موقع نماز است ما نمازمان را باید بخوانیم. عمران عرض کرد: «یَا سَیِّدِی لَا تَقْطَعْ عَلَیَّ مَسْأَلَتِی»؛ «یا سیدی» این بحث ما را ادامه بدهید. حضرت «فَقَدْ رَقَّ قَلْبِی»؛ حضرت فرمود: «نُصَلِّی وَ نَعُودُ»؛ بلند میشویم نمازمان را اول وقت میخوانیم بعد حرفها را میزنیم.
غرض این است که اگر گفته شد «الله» اسم تفضیلی نیست تعیینی است، اعلای «من أن یوصف»، این در برابر خدا چیزی نیست و هر چه هست صورت مرآتیه است و صورت مرآتیه هم فقط او را نشان میدهد. این تحلیل را گفت و گفت و گفت فرمود اینها کور هستند، کور هستند واقعاً. بعد فرمود اینها نه تنها کور هستند اینها تصمیماتی دارند این ﴿فَذَکِّرْ﴾ را فرمود اول که موظف هستی به همه تذکره بدهی تعلیم بکنی ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ﴾[20] «و یذکرهم» این تذکره باید بگویی. بعد از اینکه گفتی، اگر دیدی یک عده بیاعتنا هستند و هیچ اثر ندارد لازم نیست. ﴿فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْری﴾ این «ذکّر» دوم است. «ذکّر» اول اتمام حجت است، «ذکّر» دوم چون نافع است سودمند است تذکره بده ﴿فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْری﴾. در تذکره دوم است که ﴿یَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَی﴾[21] این بار اول که گفتی اثر نکرد بار دوم بیاثر است. اجتناب، تجنّب کردن یعنی او در جانبی قرار گرفت موضع گرفت شما در موضعی. میگویند فلان کس اجتناب میکند از مسجد! تجنّب میکند از حسینیه، یعنی حسینیه در یک جانب است این شخص در جانب دیگر است. معنای مثبت آن هم خوب است، مردان باتقوا اجتناب میکنند از گناه، یعنی چه؟ یعنی خودشان در یک جانباند گناه در جانب دیگر است، این معنای تجنّب است، این معنای اجتناب است.
کفّار و بیگانگان از پیغمبر تجنّب میکنند اجتناب میکنند، یعنی در جانبی قرار میگیرند این در جانب دیگر؛ این درکاتی دارد این ﴿فَزَادَتْهُمْ رِجْساً﴾[22] درکاتی دارد گاهی بیاثر است گاهی بدگویی است؛ بخشی از اینها را در سوره مبارکه «انفال» مشخص کرده است که درکات اینها یکسان نیست، توطئههای اینها هم یکسان نیست درکات آنها در آیه سیام سوره مبارکه «انفال» این است: ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ﴾ اینها گروههای فراوانیاند اینها در مکه این کارها را میکردند؛ بعضیها در صدد ایناند که تو را محاصره کنند بعضی میخواهند تو را تبعید کنند بعضی در صدد این هستند که تو را حبس کنند بعضی در صدد این هستند که تو را بکشند تا میرسد به آن کفّاری که ﴿وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾[23] تا به آن درجه میرسد. این «أشقی» درکاتی دارد، برای همه این درکات هم در قبالش درجات مؤمنین است و ذات اقدس الهی همه اینها را بازگو کرد.
در سوره مبارکه «أعلی» فرمود: ﴿وَ یَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَی ٭ الَّذی یَصْلَی النَّارَ الْکُبْری﴾[24] چون «نار» مؤنث است آنجا ﴿الْکُبْری﴾ ذکر کرد؛ در اینجا چون «عذاب» مذکر است این را به «اکبر» وصف کرد. این عذاب اکبر همان نار کبرایی است که در سوره «اعلی» آمده است. در همین بخش فرمود: ﴿فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ﴾؛ تذکره هم در عالم ربوبیت به ﴿أَ لَسْتُ﴾[25] برمیگردد همه ما این نشئه را در درون خود داریم؛ یعنی اگر کسی مقداری مواظب زبان و فکرش باشد آن صحنه یادش میآید یا لااقل آن صحنه نمیگذارد او غافل باشد ما چنین صحنهای را سپردیم ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ را همه ما گفتیم ﴿قَالُوا بَلَی﴾ ذات اقدس الهی را مشاهده کردیم در آن عالم و الآن در درون درون ما هست منتها این غواشیه و اغراض و غرائز بیرونی روی آن روپوش گذاشته؛ فرمود ﴿فَذَکِّرْ﴾ تذکره بده! درست است که تعلیم آمده تحکیم آمده، ولی محور اصلی همان تذکره است فرمود اینها صحنهای بودند با من تعهّد سپردند یادشان بیاور. شما تذکره بده، آنها که اشقی هستند که تجدد دارند موضع میگیرند اولاً؛ بعد از موضع گرفتن ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ﴾ اینها مربوط به آنهاست اینها همان کسانی هستند که ﴿وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ شدند «قتلوهم بحق» شدند «یقتلون بحق» شدند به فعل مضارع مفید استمرار این کارها را کردند؛ اینها به هر حال به طرف ما برمیگردند رها که نیستند، کجا میخواهند بروند؟ آسمان بروند زمین بروند هر جا بروند تحت مِلک و مُلک ما هستند.
ما امیدواریم به خواست ذات اقدس الهی این راهپیمایی را با جلال و شکوه طی کنیم ما در بحث صبح امروز هم به دوستان فقه ما عرض کردیم که ما در این راهپیمایی دو تا حرف داریم غیر از آن راهپیمایی قبل از انقلاب؛ قبل از انقلاب راه ما مشخص بود و خواسته ما عدل و استقلال بود اما الآن همان خواستههای راهپیمایی را داریم همه آن خصوصیات را استقلال را امنیت را داریم؛ قسمت دوم هم بیداری است، ما مردان بزرگ جوانهای بزرگ رادمردان الهی در کشور کم نداریم. مگر مرحوم عزیز سردار عزیز سپهبد عزیز ما نور چشم ما مگر همه ما او را میشناختیم به این صورت؟ دیداری که چند سال قبل اینها آمدند با علما داشتند، وقتی که اینها رفتند بعد دیدم میگوید حاج آقا! من یک کاری دارم گفتیم بفرمایید، حالا رفتند. بعد دیدم او کفنش را درآورده است؛ کسی نمیشناسد اینها را ما از اینها را داریم به برکت قرآن و عترت، از این جوانها داریم ما در این راهپیمایی بخواهیم بیانیه باشد قطعنامه باشد که اینها به پا خیزند جلوی کسانی که بیراهه میروند غارتگری راه انداختند. ما دهه کرامت داریم از اول ذی قعده تا یازده ذی قعده، اینها همه درست است، دهه وحدت داریم، دهه ولایت اینها همه داریم؛ اما اینها ده روز است این بیگانهها دهه غارت راه انداختند ده سال است دارند غارت میکنند! چه کار کردند؟ چهار هزار پنج هزار شش هزار، کشور را غارت کردند. این عزیزان ما این بزرگان ما این مسئولین ما این اولیای ما این مربّیان ما اینها بیشتر درایت کنند، هم مال مسلمین را حفظ کنند، هم تولید را حفظ کنند، کشور به لطف الهی همه چیز دارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص67.
[2]. سوره إسراء، آیه12.
[3]. سوره فصلت، آیه53.
[4]. سوره نور، آیه30.
[5]. سوره فرقان، آیه44.
[6]. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج4، ص184؛ «قَالَ أَبُو بَصِیرٍ لِلْبَاقِرِ(عَلَیْهِ السَّلَام) مَا أَکْثَرَ الْحَجِیجَ وَ أَعْظَمَ الضَّجِیجِ فَقَالَ بَلْ مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ أَ تُحِبُّ أَنْ تَعْلَمَ صِدْقَ مَا أَقُولُهُ وَ تَرَاهُ عِیَاناً فَمَسَحَ عَلَی عَیْنَیْهِ وَ دَعَا بِدَعَوَاتٍ فَعَادَ بَصِیراً فَقَالَ انْظُرْ یَا أَبَا بَصِیرٍ إِلَی الْحَجِیجِ قَالَ فَنَظَرْتُ فَإِذَا أَکْثَرُ النَّاسِ قِرَدَةٌ وَ خَنَازِیرُ وَ الْمُؤْمِنُ بَیْنَهُمْ کَالْکَوْکَبِ اللَّامِعِ فِی الظَّلْمَاءِ...».
[7]. التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری(عَلَیْهِ السَّلَام)، ص606 و 607؛ «قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ(عَلَیْهِ السَّلَام) وَ هُوَ وَاقِفٌ بِعَرَفَاتٍ لِلزُّهْرِیِّ: کَمْ تُقَدِّرُ هَاهُنَا مِنَ النَّاسِ. قَالَ: أُقَدِّرُ أَرْبَعَةَ آلَافِ أَلْفٍ وَ خَمْسَمِائَةِ أَلْفٍ کُلُّهُمْ حُجَّاجٌ قَصَدُوا اللَّهَ بِآمَالِهِمْ وَ یَدْعُونَهُ بِضَجِیجِ أَصْوَاتِهِمْ. فَقَالَ لَهُ: یَا زُهْرِیُ مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ! فَقَالَ الزُّهْرِیُّ: کُلُّهُمْ حُجَّاجٌ، أَ فَهُمْ قَلِیلٌ فَقَالَ لَهُ: یَا زُهْرِیُّ أَدْنِ لِی وَجْهَکَ. فَأَدْنَاهُ إِلَیْهِ، فَمَسَحَ بِیَدِهِ وَجْهَهُ، ثُمَّ قَالَ: انْظُرْ. [فَنَظَرَ] إِلَی النَّاسِ، قَالَ الزُّهْرِیُّ: فَرَأَیْتُ أُولَئِکَ الْخَلْقَ کُلَّهُمْ قِرَدَةً، لَا أَرَی فِیهِمْ إِنْسَاناً إِلَّا فِی کُلِّ عَشَرَةِ آلَافٍ وَاحِداً مِنَ النَّاسِ...».
[8]. سوره أعراف، آیه198.
[9]. سوره أعلی، آیه1.
[10]. سوره أحزاب، آیه6.
[11]. دعائم الاسلام، ج1، ص19.
[12]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص207.
[13]. سوره آلعمران، آیه61.
[14]. کامل الزیارت، ص52.
[15]. بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج43، ص306؛ «حَسَنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه».
[16]. الأمالی(للصدوق)، النص، ص9.
[17]. سوره آل عمران, آیه61.
[18]. طرائف المقال، ج2، ص302.
[19]. سوره نور، آیه35.
[20]. سوره بقره، آیه129.
[21]. سوره اعلی، آیه11.
[22]. سوره توبه، آیه125.
[23]. سوره بقره، آیه61.
[24]. سوره اعلی، آیات11 و 12.
[25]. سوره اعراف، آیه172.