أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ (1) وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ (2) النَّجْمُ الثَّاقِبُ (3) إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ (4) فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ (5) خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ (6) یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ (7) إِنَّهُ عَلی رَجْعِهِ لَقادِرٌ (8) یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ (9) فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ (10)﴾.
سوره مبارکهای که «علم بالغلبه» آن «طارق» است و در مکه نازل شد مانند سایر سور مکی عهدهدار اصول دین است و مهمترین اصلی که برای جامعه آن روز ضروری بود مسئله معاد بود؛ چون اگر انسان معتقد باشد یک حساب و کتابی هست درباره اعمال خود تجدید نظر میکند اما اگر باور او این باشد که انسان با مرگ از بین میرود و هیچ حساب و کتابی نیست بیباک است. سوگند قرآن کریم قسمت مهمّ اینها به آسمانهاست برای اینکه موجودات خیلی مهمّیاند فرمود: ﴿أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها﴾ انسان را قرآن کریم در دو بخش نظر میدهد یکی درباره بدن او، یکی درباره حقیقت و روح او. درباره بدن او میفرماید آسمانها و زمین از شما بزرگتر و سنگینترند ﴿أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها ٭ رَفَعَ سَمْکَها فَسَوَّاها﴾؛[1] ﴿إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولا﴾[2] و مانند آن؛ اما درباره حقیقت انسان که روح انسان است میفرماید: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها﴾ نمیتوانستند ﴿وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً﴾[3] روح انسان یک حقیقت دیگری دارد. درباره بدن انسان میفرماید هرگز حقیقت شما گم نمیشود بدن تغییر میکند خاک میشود و دوباره ذات اقدس الهی میسازد برای این مطلب سوگند یاد کردند فرمود سوگند به سماء، این سماء جنس است و شامل همه سماوات میشود چه اینکه منظور از طارق جنس است و همه کواکب را شامل میشود طارق یعنی کسی که شب وارد میشود، چون شب کسی که وارد شد در نظام عرب این طور بود قبلاً هم همین طور بود در میکوبیدند برخلاف روز که نیازی به کوبیدن دَر نبود. مسافری که شب وارد میشود میگویند «طارق». خود طارق را قرآن کریم با یک جلالی تفسیر کرد فرمود: ﴿وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ ٭ النَّجْمُ الثَّاقِبُ﴾ منظور از این «طارق» جنس است منظور از این نجم هم جنس است؛ یعنی مطلق ستاره، گرچه بعضیها تعبیر کردند گفتند منظور از این ستاره، ستاره زحل است که به نظر پیشینیان دورترین ستاره است که قمر و عطارد و زهره و شمس و مرّیخ و مشتری و آن هفتمین ستاره درخشان زحل است، بعدها هم ستارههای دیگر کشف شد این طور نیست ستاره زحل دورترین و آخرین ستاره روشن باشد.
منظور از نجم جنس است منظور از طارق جنس است منظور از سماء جنس است سوگند به آسمانها و سوگند به نجوم در قرآن کریم از مواقع نجوم به عظمت یاد کرده است در سوره مبارکه «واقعه» وقتی از مواقع نجوم یاد میکند میفرماید: ﴿فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ ٭ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ﴾[4] چون ساختار خلقت سماوات یک چیز عادی نیست فهم آن مقدور انسانها نیست چه رسد به عمل آن؛ فرمود یک قسم مهمی است لذا در این بخشهایی که مربوط به مسئله قیامت است به این امر مهم سوگند یاد میکند که غالباً سوگند قرآن به دلیل است و به بیّنه است نه در قبال دلیل. طبق این بینات خدای سبحان قادر است مثل انسان را دوباره خلق کند.
فرمود: ﴿وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ﴾ که سماء جنس است و طارق هم جنس است و طارق را به عظمت ستود ﴿وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ﴾؛ نجمی است که ثاقب است یعنی کوکب دُرّی است مثل میخ در تاریکی فرو میرود و تاریکی را روشن میکند «ثَقَبَهُ»؛ یعنی آن را سوراخ کرده است و این نجم در روز برای ما روز است ولی نسبت به دیگران که شب است آنجا را روشن میکند این ستارهها این طور هستند شمس این طور است اینجا که مثلاً شب بود آمد روشن کرد الآن جای دیگر که قبلاً شب بود الآن آنها را روشن کرد و سوگند یاد میکند که چه؟ جواب قسمها ﴿إنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا﴾ این ﴿لَمَّا﴾ به معنی «إلّا» است هیچ کسی نیست مگر اینکه حافظی دارد که «هو الذی یرسل علیکم حفظة» نه تنها ﴿إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ ٭ کِراماً کاتِبینَ ٭ یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾[5] یا ﴿یَکْتُبُونَ﴾ آنچه را که شما انجام میدهید بلکه هر کسی را هم فرشتگان الهی حفظ میکنند در دست فرشتهها هستند، هیچ چیزی گم نمیشود. آنها گفتند: ﴿أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْض﴾[6] ما میرویم در زمین گم میشویم فرمود هیچ گم نمیشوید شما در دست حافظان ما هستید ﴿إنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ﴾.
در بحث قبل مشخص شد که انسان حقیقتی دارد بدنی دارد روح او که حقیقت اوست که اصلاً از بین نمیرود تغییر هم نمیکند و همان اصل ثابت است، بدن او تغییر میکند دوباره خدای سبحان میسازد وقتی قرآن درباره بدن سخن میگوید میفرماید دومی مثل اولی است درباره انسان که سخن میگوید، میگوید انسان همان انسان است. در سوره مبارکه «یس» میفرماید ما میتوانیم مثل او را ایجاد کنیم ﴿أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ بِقَادِرٍ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُم﴾[7] ما در قیامت مثل ماست یا خود ما هستیم؟ خود ما هستیم.
بنابراین تمام یعنی تمام ذرات بدن چون در حرکت است مغز مریض میشود فلان دارو برایش خوب است تحلیل میرود لاغر میشود چاق میشود، انسان کمحواس میشود نسیان پیدا میشود، بعد درمان میشود. هیچ عضوی نیست منتها یا زود یا دیر یا تُند یا کُند عوض میشود و اگر کسی هشتاد سال زندگی کرد حداقل ده بار تمام ذرات بدن عوض شد. حالا این مثالها برای اینکه حسی بشود اینها علمی نیست، آن بحث علمی است که انسان متغیر است تمام ذرات بدن. بنابراین ما از نظر بدن مثل یکدیگر هستیم ولی از نظر روح تمام حقیقت ما همان است و تمام تکلیفها متوجه به هویت ماست این طور نیست که اگر در سوره مبارکه «یس» فرمود ما مثل او را خلق میکنیم ـ معاذالله ـ به این معنا باشد که این شخص نیست ولی مثل اوست نه! همین شخص «هو هو» منتها این بدن امثال است مثل دنیاست هیچ فرقی ندارد آخرت هم مثل دنیاست.
پرسش: امثال است یعنی جسم برزخی یا مادی است؟
پاسخ: مثل همین است در برزخ یک حکم دارد در ساهره معاد یک حکم دارد در بهشت ـ إنشاءالله ـ حکم دیگری دارد هر بدنی که این روح با او باشد بدن اوست. اگر کسی رؤیایی دید حالا چه امام چه پیغمبر چه اولیای دیگر(علیهم الصلاة) این در عالم رؤیا، رؤیای صادقه است اینکه گفت: ﴿إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُک﴾[8] این بدن که در رختخواب خوابیده است این در عالم برزخ رفته با بدن مثالی و احکام مثالی تماس گرفته؛ آنجا میبیند ﴿إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُک﴾ من میبینم با اینکه بدن او در رختخواب خوابیده است. انسان که خواب صادق میبیند خوابهای درست میبیند که خیلی از مؤمنین هستند که در طول عمرشان خوابهای صادق دیدند و خدا غریق رحمت کند مرحوم کلینی را در جلد هشت کافی دارد که وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مطالبی را که قبلاً به شاگردانش میآموخت روز بعد یا مثلاً فاصله بعد از اینها سؤال میکرد که «هَل مِنْ مُبَشِّرَات»؟[9] چه دیدید؟ شب برای شاگردان آن حضرت مدرسه بود خواب بود این قدر بخوابند و بخورند که فقط صبح بیدار بشوند که نبود، غذای کم و حلال، مواظب سحرخیزی؛ حضرت از شاگردانش سؤال میکرد در مدرسهها استاد از شاگرد سؤال میکند که چه نوشتی؟ همین علوم حصولی است، در مکتب حضرت از حضور و از علم حضوری سؤال میکرد «هَل مِنْ مُبَشِّرَات»؟ دیشب چه دیدید؟ این بدن که در رختخواب است آن بدنی که سفر میکند مشهد میرود زیارت میکند عتبات میرود و مانند آن که بدن برزخی است. بدن برزخی باشد حقیقت انسان است بدن مادی باشد حقیقت انسان است در ساهره قیامت بدن انسان است در بهشت بدن انسان است در هر عالمی که ذات اقدس الهی انسان را به آن عالم در میآورد.
تعبیر سوره «یس» این است که بدن آخرت مثل بدن دنیاست، اما انسان همان انسان است؛ مثل خود دنیا است در این دنیا این بدن امسالی مثل بدن ده سال قبل است نه عین او. عینیت به این است که بدن با او باشد اما وقتی که تغییر را آدم حساب میکند بله سوره مبارکه «یس» در میآید که خدای سبحان مثل اینها را خلق میکند مثل دنیاست. بدن امسال ما مثل بدن ده سال قبل ماست غیر از این هم نیست اما ما همان هستیم؛ چون بدن معیار سخن و معیار سؤال و معیار تکلیف و معیار احتجاج نیست؛ لذا فرمود هر کسی حافظی دارد. در سوره مبارکه «یس» که فرمود: ﴿أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ بِقَادِرٍ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُم﴾ این درباره معاد است.
پس انسان همان انسان است مثل دنیا است تفاوتی بین دنیا و آخرت نیست و اگر دست عوض بشود پا عوض بشود سر عوض بشود قلب و کلیه و کبد عوض بشود، مادامی که روح همان روح است انسان همان انسان است؛ نه مَحرم نامحرم میشود نه نامحرم محرم میشود، نه پاک نجس میشود نه نجس پاک میشود، نه آن سارقی که سرقت کرده فرار کرده تصادف کرده دستش را قطع کردند فوراً دست آن شخصی که در آستانه مرگ مغزی بود به بدن او وصل کردند بعد محکمه او را گرفته این نمیتواند بگوید این دست مرا قطع نکنید چون دست دیگری است! دست، دست اوست. بنابراین فرمود هیچ کس خیال نکند عوض شده است تمام حقیقت انسان به روح اوست. در آن قسمت فرمود شما که میگویید این معدوم میشود این چنین نیست، «قل» در جواب آنها بگو شما گم نمیشوید. اشکال مستحیلیها در قبال مستبعدها این است که ﴿أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْض﴾ ذرات بدن در زمین گم شد ﴿ءَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾[10] ذات اقدس الهی فرمود در جواب اینها که اشکال معاد میکنند ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾[11] شما متوفَّا میشوید تمام حقیقت شما دست اوست معنای توفِّی همین است خدا متوفِّی است فرشتهها متوفِّیاند ما متوفَّا هستیم تمام حقیقت ما دست اوست. اگر کسی تحقیقی بکند یک گوشهاش ناقص باشد نمیگویند این مقاله مستوفا است. کسی حق خودش را خواست بگیرد، رفته بخشی از حقش را ندادند میگوید من حقّ خودم را استیفا نکردم یک قدری مانده است. «استیفا، توفِّی، متوفِّی، متوفَّا» جایی است که تمام حقیقت باشد اگر چیزی کم باشد و نباشد که توفِّی نیست. فرمود در جواب آنها بگو تمام حقیقت شما در دست فرشتههای ما است ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ﴾ کذا، کذا.
بنابراین آخرت مثل دنیا است هر طوری که در دنیا هستیم در آخرت هم همان طور خواهیم بود.
پرسش: ...
پاسخ: عینیت اجزا به عینیت روح است، همین شخصی که دست او را عوض کردند همین شخص شهادت میدهد که تو سارق هستی؛ برای اینکه هویت این به نفس است انسان که دو تا حقیقت نیست یک حقیقت دارد و آن روح انسان است خود این دست مادامی که به این روح ارتباط پیدا کرد روح سرپرست او شد قیّم او شد مقوّم او شد نگهبان او شد بدن، بدن اوست. تمام اعمال این شخص با همین بدن با همین دست شهادت میدهند وقتی کافری که نجس العین است وقتی مرگ مغزی شد، دست این را به دست یک جانباز و شهیدی که دستش را در جبهه داد این میشود طیّب و طاهر نه برای اینکه جانباز است مسلمان است این دست نجس العین میشود طاهر العین؛ وقتی نفس قبول بکند بدن اوست، آن همسرش نمیتواند بگوید این دست نامحرم است یا این عضو نامحرم است و مانند آن. بنابراین اینکه فرمود: ﴿إنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ﴾ یعنی هیچ حقیقتی از انسان فوت نمیشود.
پرسش: ...
پاسخ: بله لذا فرمود: ﴿لاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ﴾[12] وفات نیست فوت است، هیچ چیزی از انسان کم نمیشود بله بدن گاهی این طور است گاهی آن طور است. پس اگر کسی بگوید انسان نابود میشود این طور نیست سخن از استحاله نیست، این فصل اول.
فصل دوم سخن از استبعاد است؛ اگر کسی بگوید بعید است که انسانی که ذره ذره در عالم خاک رفته دوباره ذات اقدس الهی او را جمع بکند و به حالت اولی در بیاورد این بعید است ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعیدٌ﴾؛[13] این فصل دوم. اگر کسی سخن از فصل اول استحاله بکند که انسانِ نابوده شده، چگونه دوباره برمیگردد فرمود نه، شما در کف دست ما هستی تمام حقیقت شما است. اگر بگوید که این بعید است که دوباره برگردد، فرمود هیچ بعید نیست شما روز اول که هیچ نبودید بعد آبی که بسیار بسیار پلید است و از جای پستی هم درآمده است. درباره شیر میفرماید این شیر ﴿مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً﴾[14] در میآید آنجا لولهکشی که نیست و با این پارچها و اینها هم نگذاشتند یک جداره «فرث» است یک جداره «دَم» و طرزی ذات اقدس الهی بین «فرث» و «دم» این شیر را خارج میکند و از پستان مادر یا پستان حیوان ماده که هیچ آلوده نشود ﴿مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً﴾.
الآن شما این چشمههایی که در دامنه کوه است وقتی سری میزنید بعضی از چشمهها که سابقه هزار سال و اینها دارد تمام آن سنگها و ریگها شفاف است با اینکه این آب از داخل لجن در میآید این زیر زمین که لولهکشی نیست از همین گِلها در میآید، از راه گِل درمیآید از لای گِل این آبهای شفاف درمیآید هیچ چیزی هم به این آبها چسبیده نیست به دلیل اینکه این ریگهایی که در این چشمههای هزار سال قبل است همچنان است منتها حالا سابیده شده کوچک شده کوچک شده از بس آب رفته، این ریگها هیچ آلوده نیست.
در اینجا هم فرمود انسان سینهای دارد صدرش مشخص است ظَهری دارد که ستون فقرات است یک سلسله استخوانهایی هم جلوی سینه اوست؛ بین آن استخوان ظَهر ستون فقرات که صُلب است و این استخوان جلوی سینه که ترائب است که جمع تریبه، استخوان نرم است، بین این دو استخوان، این ماده میآید در بدترین جا که نزدیک مثانه است این به نام مَنی است. فرمود این مَنی از صُلب و از ترائب، نه اینکه ترائب برای زن باشد ترائب برای استخوانهای جلوی سینه مرد است صُلب آن استخوان پشت سرش که به آن ستون فقرات برمیگردد از آن بدترین جایی که غذاها تصفیه میشود و فضولات را میخواهند رد کنند بخشی از آن بول میشود بخشی هم مَنی میشود، فرمود از آنجا در آمدید، ما این را به صورت لؤلؤ لالا درآوردیم.
در بخش پایانی سوره مبارکه «قیامة» هم دارد که ﴿أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی﴾[15] اگر احتلامی بودید چه میشد؟ فقط لباس خیس میشد انسان که نمیشد. فرمود ما این چیز بد و پلید و نجس العین را به این صورت درآوردیم. حالا شما درباره قدرت خدا شک میکنید که دوباره انسان را بسازد آنکه هیچ نبود «لیس»ی تامه بود، یک؛ بعد هم به این صورت درآمد، دو؛ ما این را به این صورت درآوردیم، سه. الآن صدها دانشگاه نه دانشکده، دانشگاه است درباره انسانشناسی، رشتههای گوناگوی بیماری هست، هنوز بسیاری از بیماریهای انسان کشف نشده بسیاری از داروها کشف نشده بسیاری از اسرار و رموز کشف نشده مربوط به این بدن چه رسد به حقیقت انسان که روح است که ﴿وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلا﴾[16] این ﴿وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾ اگر منظور روح انسان باشد فرمود ب شما چه شبههای دارید؟
در سوره مبارکه «قیامة» که بحث آن گذشت بعد از اینکه این شبههها را پاسخ دادند؛ فرمود اینها شبهه علمی ندارند شهوت عملی دارند. ما کاری کردیم که هیچ را به این صورت درآوردیم اینها بخواهند حرف بزنند دستشان خالی است؛ لکن ﴿بَلْ یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ﴾[17] این میخواهد جلویش باز باشد وگرنه چه شبههای دارد برای معاد؟ این شهوت عملی نمیگذارد که این اقرار کند وگرنه شبهه علمی که ندارد. وقتی که هیچ را ذات اقدس الهی به این صورت درآورد، شما دوباره میگویید که اینها که پراکنده شد، روح که از بین نمیرود بدن پراکنده شد جمع میکند. فرمود: ﴿لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ ٭ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾[18] و این قسم، قسم عزیز است و انسان که منکر معاد است ﴿بَلْ یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ﴾ میخواهد جلویش باز باشد و هیچ کسی جلوبند نداشته باشد ولی ما جلو را میبندیم ﴿وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ﴾[19] ما طرزی جلوی او را میبندیم طرزی پشت او را میبندیم طرزی گردن او را میبندیم که او هیچ جا را نمیبیند. در سوره مبارکه «یس» ﴿وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ سَدًّا﴾ از آینده خبر ندارد هیچ نمیتواند پیشبینی بکند ﴿وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا﴾ از گذشته هیچ اطلاعی نمیتواند عبرت بگیرد، سرش را هم نمیتواند خم بکند زیر پای خودش را ببیند که در چه حالت است. وقتی تمام این قسمت گردن با آهن بسته شد این سر به هوا است فرمود: ﴿فَهُمْ مُقْمَحُونَ﴾[20] او نه جلوی خودش را میبیند نه پشت سر خودش را میبیند نه آینده را میبیند نه گذشته را میبیند این جلوی پایش را میبیند تصادف میکند؛ ما اول که این کار را نمیکنیم وقتی نعمتهای فراوانی دادیم بیراهه رفت و بیراهه رفت لذا از سه چهار طریق این را آهنین میکنیم، سدّ آهنین، «مُقمَح» یعنی کسی که سر به هوا است چگونه سر به هوا است، ﴿جَعَلْنا فی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً﴾[21] سدّ آهنین جلو، سدّ آهنی پشت سر سدّ آهنین در گردن این هیچ جا را نمیبیند اول که ذات اقدس الهی اینها را سر به هوا نمیکند اول با فطرت اینها را خلق کرده؛ لذا این شخص جز تصادف راه دیگری ندارد. برهانی که در سوره «قیامة» است این است که برای اینها ما همه ادله را آوردیم او فقط میخواهد جلویش باز باشد حرفی برای گفتن ندارد. وقتی که ذات اقدس الهی «لیس» تام را «کان»ی تام میکند، یعنی نبود را بود میکند؛ هیچ قدرتی در عالم این جور نیست هیچ قدرتی در عالم غیر از قدرت الهی نمیتواند «لیس» تام را «کان»ی تامه بکند فرمود ما همه این کارها را کردیم، این هیچ دلیلی ندارد که معاد را انکار بکند فقط شهوت عملی دارد نه شبهه علمی؛ ﴿بَلْ یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ﴾ جمعبندی که کرده این است.
در این قسمت فرمود: ﴿فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ ٭ خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ﴾ اینجا که فاعل به معنی مفعول است همین است؛ ﴿دافِق﴾ به معنی مدفوق است، «مدفوق» یعنی مدفوع، یعنی دفع شده. پَستترین آب هم همین آب است، کنار مثانه هم هست ﴿یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ ٭ إِنَّهُ عَلی رَجْعِهِ لَقادِرٌ﴾ میتواند برگرداند چه وقت؟ ﴿یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ﴾. «ابتلاء» هم به معنی آزمون است و هم اینکه ما در تعبیرات فارسی میگوییم «من فلان شخص را کهنه کردم»؛ یعنی از بس آزمودم میدانم که او چگونه است. فرمود شما را این قدر میآزمایی که کهنه میکنیم میبینید که چه کار کردید ﴿تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ﴾[22] با شما هست باید کهنهاش بکنید برای اینکه لباس را خودتان دوختید ﴿تَبْلُوا﴾ یعنی کهنه میکند؛ «بِلا» یعنی فرسودگی یعنی کهنگی ﴿تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ﴾ تمام کارها پیش اوست این لباسی که خودش دوخت مرتّب باید همین لباس را بپوشد تا کهنه بکند و کهنه هم که شد باید بپوشد؛ ﴿تَبْلُوا﴾ کهنه میکند ﴿کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ﴾ حرفهایی که زده را باید کهنه بکند حرفها و چیزهایی که حرام بود باید گوش بدهد باید کهنه بکند، غذاهایی که خورده باید کهنه بکند ﴿تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ﴾ چاره هم نیست؛ این میشود ﴿یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ﴾ آنچه در درون است بیرون میآید این شخص کهنه میکند مال خودش است. ﴿یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ ٭ فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ﴾ به هر حال انسان سه راه دارد: یا خودش بتواند کار را انجام بدهد مثل انسان جوان نیرومند، یا هیچ کاره است ولیّ او کار او را انجام میدهد مثل کودک، یا کاره است ولی کمبود دارد مثل نوجوان نه جوان کامل، ناصر میخواهد. ما یک قدرت داریم یک ولایت داریم یک نصرت.
«هیهُنا امورٌ ثلاثه» آنکه خودکفا است قادر است، آنکه هیچ از او برنمیآید تحت ولایت است مثل کودک. کودک ولیّ میخواهد. آنکه بخشی از کارها را خودش به عهده میگیرد نیاز به کمک دارد مثل نوجوان، او ناصر میخواهد. نصرت غیر از ولایت است، ولایت و نصرت غیر از قدرت است فرمود او هیچ کاره است قدرت که ندارد خودش هم که قوه ندارد کسی هم به داد او نمیرسد، ما هم که ولیّ هستیم او را رها کردیم او به چه کسی میخواهد تکیه کند؟ او وقتی توحید را کنار گذاشته، کلّ عالم با او بد هستند چون کلّ عالم فقط حرف یک نفر را گوش میدهند ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[23] همه اینها به خط ایستادهاند، همه اینها فقط حرف یک نفر را گوش میدهند و آن خداست. اگر ذات اقدس الهی فرمان کمک ندهد احدی و هیچ چیزی به او کمک نخواهد کرد این هم نفی جنس تقریباً از آن در میآید ﴿فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ﴾؛ برای اینکه ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ همه سپاه و ستاد الهیاند، ﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ﴾؛[24] بعد بازگو کرد ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ همه دست به سینهاند تا بگیرند، یا گاهی دستور میدهد که ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ﴾[25] زمین بگیر قارون را، میگوید چشم! دریا بگیر فرعون را، میگوید چشم! آتش بگیر آنها را، میگوید چشم! همه چشم است؛ سخن از «شقّ القمر» که نیست تنها «شقّ القمر» که نیست؛ آن «شقّ البحر» است چشم! «شقّ الارض» است چشم! در هر جا چشم چشم چشم! همه ایستادهاند. وقتی این شخص از خدای سبحان بُرید هیچ چیزی در عالم به داد او نمیرسد ﴿فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ﴾ «أعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات أعمالنا».
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره نازعات، آیات27 و 28.
[2]. سوره إسراء، آیه37.
[3]. سوره أحزاب، آیه72.
[4]. سوره واقعه، آیات75 و76.
[5]. سوره انفطار، آیات10ـ12.
[6]. سوره سجده، آیه10.
[7]. سوره یس، آیه81.
[8]. سوره صافات، آیه102.
[9] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج8، ص90.
[10]. سوره مؤمنون، آیه82؛ سوره صافات، آیه16؛ سوره واقعه، آیه47.
[11]. سوره سجده، آیه11.
[12]. سوره بقره, آیه154.
[13]. سوره ق, آیه3.
[14]. سوره نحل, آیه66.
[15]. سوره قیامت، آیه37.
[16]. سوره اسراء، آیه85.
[17]. سوره قیامت، آیه5.
[18]. سوره قیامت، آیات1 و2.
[19]. سوره یس، آیه9.
[20]. سوره یس، آیه8.
[21]. سوره یس، آیه8.
[22]. سوره یونس، آیه30.
[23]. سوره فتح، آیه4.
[24]. سوره مدثر، آیه31.
[25]. سوره قصص، آیه81.