اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغینَ لَشَرَّ مَآبٍ (55) جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ (56) هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمیمٌ وَ غَسَّاقٌ (57) وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْواجٌ (58) هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ (59) قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ (60) قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِی النَّارِ (61) وَ قالُوا ما لَنا لا نَری رِجالاً کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ (62) أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ (63) إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ (64) قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (65) رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الْعَزیزُ الْغَفَّارُ (66) قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظیمٌ (67) أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ (68)﴾
تبیین دو تفسیر در معنای ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم﴾
بعد از تبیین خطوط کلی اصول دین; یعنی توحید و نبوّت و معاد و ارائه خطوط کلی اخلاق و حقوق، به ذکر مسئله معاد و تا حدودی به طور تفصیل بین دوزخ و بهشت پرداختند. فرمودند این نُه پیامبری که اسامی شریفشان برده شد، بخشی از اینها نسبت به دیگران فضیلتی دارند و آنها ابراهیم و اسحاق و یعقوب(علیهم السلام) هستند که ﴿إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ﴾[1] و برای این ﴿إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ﴾ همانطوری که ملاحظه فرمودید دو تفسیر رایج است؛ یکی اینکه ما به آنها جایزه ویژهای دادیم و دیگر اینکه ما آنها را بنده «مُخلَص» خود قرار دادیم و به یک سبب برای خود اختصاص دادیم و آن این است که اینها مرتب به یاد قیامت بودند، نه اینکه ما به اینها جایزه ویژه دادیم. آنچه در نوبت قبل تفسیر شد را آیه بعد هم تأیید میکند، اما این وجه دوم را جناب فخررازی و دیگران هم ذکر کردند که ﴿إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ﴾; یعنی اینکه ما «مستخلِص» هستیم و اینها بندگان «مُخلَص» ما هستند، برای آن است که اینها همیشه به یاد معاد میباشند؛[2] اما آن تفسیر قبلی این است که ما به اینها یک جایزه ویژه دادیم و آن این است که اینها به یاد معاد هستند و اینها نزد ما «مصطفی» و برگزیده میباشند ﴿وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ﴾؛[3] این «صَفوة» بودن, خیر بودن و این به یاد معاد بودن برکاتی است که از ناحیه الهی به اینها رسیده است.
دوزخ بَد جایگاهی برای تبهکاران
مسئله قیامت را که مطرح فرمود، این بحث به دو قسم تقسیم شده است: یکی مسئله بهشت است که نعمتهای بهشت را با ابدیّتِ آن ذکر فرمود، بعد به دوزخ میرسد و میفرماید: ﴿هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغینَ لَشَرَّ مَآبٍ﴾. در این بخشها کلمه «هذا» چندین بار تکرار شده است، چون این احضار مسئله معاد است، این «تجسیم» یا «تمثیل» یا «احضار» مسئله معاد است. میفرماید صحنهها طوری است که ما به کفّار و تبهکاران میگوییم این, این, این, این؛ در این قسمت چهار بار کلمهٴ «هذا» تکرار شده است.
میفرماید: ﴿هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغینَ لَشَرَّ مَآبٍ﴾ بازگشت بدی دارند، چون بالأخره انسان از مبدأیی که آمد به عنوان ﴿إِنَّا لِلَّهِ﴾ به همان مبدأ مراجعه میکنند به عنوان ﴿وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ﴾؛[4] لذا «أَوْب» و رجوع برای انسان مقرّر است و معاد و «مَآب» برای انسان تبیین شده است ﴿هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغینَ لَشَرَّ مَآبٍ﴾، چه اینکه مؤمنین دارای حُسن «مَآب» و خیر «مَآب» هستند. آن مرجع بد چیست؟ عبارت است از ﴿جَهَنَّمَ﴾ که ﴿یَصْلَوْنَها﴾ اینها وارد میشوند میسوزند و بد جایگاهی آماده شد؛ انسان برای خود آماده میکند.
اعمال و رفتار انسان سبب بَد شدن جایگاه در قیامت
فرمود آنچه انسان انجام میدهد ﴿فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ﴾؛[5] اگر فرشی است پهن میکند, اگر جایی است «ممهَّد» و آماده میکند به وسیله عقاید و اعمال و اخلاق خودش هست که ﴿فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ﴾، اینجا هم فرمود «مِهاد» اینها، بستر اینها و آسایشگاه اینها بسیار جای بدی است. بدی آن به چه چیزی است؟ برای اینکه سوزنده است یک, پُر چرک است دو, این کارِ حرام و مال حرام ظاهر آن لذیذ است و باطنش چرک، فرمود: ﴿هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمیمٌ﴾ که گداخته است، ﴿هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمیمٌ وَ غَسَّاقٌ﴾؛ اینها حتماً باید بچشند، هم داغ است و هم چرکین، پُر «غسق» و پُر چرک است. این چروکی که در دنیا به وسیله سیّئات پدید آمد، در آخرت هم غذای اینهاست. اینکه فرمود: ﴿کَلاَّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾،[6] «رانَ» یعنی چرک گرفته و «رِین» همان چرک است؛ فرمود سیّئات و اخلاق بد اینها چرکی است که بر روی جان و دل اینهاست. این نیش زدنها, آبرو بردنها, زخم زبان زدنها به صورت یک تیغ درمیآید که فرمود: ﴿لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَریعٍ﴾،[7] «ضریع» همان بوتههای پرتیغ بیابان حجاز است؛ فرمود اینها در دنیا که بودند مرتب با آبروی مردم کار داشتند، نیش میزدند و افراد را آزار میدادند که همان نیشزدنها به صورت «ضریع»; یعنی بوته پرتیغ درمیآید. فرمود: ﴿هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمیمٌ﴾ یک, ﴿وَ غَسَّاقٌ﴾ دو؛ تنها این نیست، همانطوری که درباره بهشتیها فرمود انواع و اقسام «فواکه»[8] هست، اینجا هم فرمود انواع و اقسام عذابها هست ﴿وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ﴾؛ یعنی مشابه این است یک, «ازواج» یعنی اصناف دو, اصناف فراوانی مشابه این «حمیم» و مشابه آن «غسّاق» در دوزخ هست.
عذاب جهنم سبب ایجاد گفتگوهای متخاصمانه بین تابعان و متبوعان
بعد گفته میشود ﴿هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ﴾، حالا یا «خَزنه» دوزخ میگویند یا متبوعانی که قبلاً وارد دوزخ شدند میگویند؛ گفتگویی بین دوزخیان هست که تابع و متبوع هستند و گفتگویی بین دوزخیان با خود نسبت به پرهیزکاران هست؛ آن گفتگویی که بین خود دوزخیان هست، لعن و طرد و سبّ و شتم است ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾[9] که این میگوید تو باعث شدی و او میگوید تو باعث شدی، اینها در سطح هم گفتگو میکنند؛ اگر یک عدّه جزء ائمه کفر بودند و متبوع بودند که یک عدّه به دنبال آنها راه افتادند، بین اینها هم تخاصمی است که در سوره مبارکه «سبأ»[10] و در سوره «صافات»[11] مشخص شده که این مخاصمهها بین تابع و متبوع است و بین ائمه کفر و امت کفر است که چند بار هم در سوره «سبأ» و هم در سوره «صافات» بیان شد؛ این مخاصمهها را در بخشهای گوناگون قرآن بیان میکند، اینجا الآن تخاصمی است بین تابع و متبوع. ﴿هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ﴾ به آن متبوعها و ائمه کفر گفته میشود دستهای میآیند که با فشار وارد جهنم میشوند و جا تنگ است. ﴿مَرْحَباً﴾، «ترحیب»؛ یعنی جا وسیع است و خوش آمدید, «لا مرحباً»؛ یعنی ناخوشآمدید و جا وسیع نیست؛ نه اینکه جا تنگ باشد، جای جهنمی تنگ است. اینچنین نیست که یک میدان وسیعی یا یک اتاق بزرگی به او بدهند و بگویند اینجا باش و بسوز، یک جای تنگی میدهند و میگویند همینجا باش و همینجا بسوز که «فِی مَکانٍ ضَیّقٍ مُقَرَّنینَ بالْأَصْفادِ»[12] این جای تنگی است؛ آن تنگنظری او, این انحصارطلبی او و عدم تحمّل دیگران همه به این صورت درمیآید، اینطور نیست که حالا جای او در جهنم وسیع باشد «فِی مَکانٍ ضَیّقٍ مُقَرَّنینَ بالْأَصْفادِ». تابعها به متبوعان میگویند این فوجی است که با «اقتتام» و با فشار وارد میشوند، آنها میگویند خوش نیامدید ﴿لا مَرْحَباً﴾. آیا «خزنه»ٴ جهنم این سخن را میگویند یا این گفتگویی بین تابع و متبوع است؟ از تعبیرات بعدی معلوم میشود که این گفتگویی بین تابع و متبوع است که تابعان به متبوعان میگویند: ﴿هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ﴾ متبوعان میگویند: ﴿لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ﴾؛ خوش نیامدند، اینها اهل دوزخ هستند و باید بچشند. تابعان دوباره برمیگردند و میگویند شما ما را به جهنم کشاندید. ﴿قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ﴾؛ تابعها به متبوعها میگویند شما ناخوش آمدید، برای اینکه شما ما را به این جای تنگ گرفتار کردید ﴿أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا﴾؛ شما باعث شدید که ما به جهنم افتادیم، پس جا و قرارگاه بدی است ﴿فَبِئْسَ الْقَرارُ﴾، بعد این تابعها میگویند: ﴿قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِی النَّارِ﴾؛ خدایا آنها که باعث شدند ما به جهنم بیفتیم، عذاب آنها را دو برابر کن! این تخاصم و تلاعنی است که بین اهل «نار» است که ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾[13] این یک اصل، اما حق با تابعان است یا حق با متبوعان، هم در سوره مبارکه «صافات» و هم در سوره مبارکه «سبأ» و هم در موارد دیگر بازگو شد.
تبیین گفتگوی متخاصمانه بین تابعان و متبوعان در دوزخ
در سوره مبارکه «سبأ» آیه 31 به بعد فرمود اینها وقتی به دوزخ گرفتار شدند ﴿یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنینَ﴾؛ تابعها به مستکبران متبوع میگویند شما در اثر تبلیغ سوء ما را گرفتار، گمراه و دوزخی کردید، مستکبرانِ متبوع به تابعان میگویند: ﴿قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدی بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ﴾[14] انبیا آمدند، عقل داشتید, فطرت داشتید ما دعوت کردیم میخواستید نیایید، ما شما را گمراه نکردیم، شما با سوء اختیار خود به دنبال ما راه افتادید، وگرنه حجّت الهی آمدند, انبیا آمدند, صحف الهی آمد, کتابها و اولیا و معصومین(علیهم السلام) آمدند و گفتند, میخواستید حرف آنها را قبول کنید، ما چه تقصیر داریم؟! ما دعوت کردیم آمدید؛ انبیا دعوت کردند, اولیا دعوت کردند, اهل بیت دعوت کردند میخواستید آنجا بروید ﴿قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدی بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمینَ﴾. مستضعفان در دوزخ به مستکبران میگویند آن نقشههایی که شما شب و روز میکشیدید آنها ما را گرفتار کرده، شما نقشهها کشیدید، توطئهها کردید و تبلیغات کردید، این کارها را کردید ﴿وَ قالَ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ﴾؛ شما شب و روز مکر کردید, نقشه کشیدید, توطئه کردید و ما را گرفتار کردید ﴿إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فی أَعْناقِ الَّذینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾.[15]
داوری خدای سبحان بین متخاصمان و عذاب برابر آنان
پایان و داوری آن را ذات اقدس الهی در بعضی از سوَر گذشته به عهده گرفته است. حالا آنچه در سوره مبارکه «صافات» هم گذشت، چون بررسی آن در این مدتهای اخیر بود به طور اجمال اشاره شود و بعد به آن داوری نهایی پروردگار برسیم. در سوره مبارکه «صافات» آیه 27 به بعد فرمود دوزخیان وقتی وارد شدند ﴿وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ ٭ قالُوا إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمینِ ٭ قالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنینَ ٭ وَ ما کانَ لَنا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغینَ ٭ فَحَقَّ عَلَیْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ﴾؛[16] مستکبران با مستضعفان که وارد دوزخ شدند، این تابعها به متبوعها میگویند شما از ناحیه قوّت و قدرت آمدید و ما را گرفتار کردید که اینها میگویند ما تبلیغ کردیم و انبیا هم تبلیغ کردند، میخواستید نیایید. در سوره مبارکه «اعراف» و امثال «اعراف» وقتی ناله یا درخواست مستضعفان را خدا نقل میکند که میگویند: ﴿رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ ٭ رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ﴾؛[17] خدایا این مستکبران و این ائمه کفر ما را گرفتار کردند که در داوری نهایی ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾؛[18] هم عذاب مستکبران دو برابر است و هم عذاب مستضعفان, آنها دو گناه کردند و دو عذاب دارند، شما هم دو گناه کردید و دو عذاب دارید؛ آنها دو گناه کردند یکی اینکه خودشان آلوده شدند و دیگر اینکه تبلیغ سوء کردند و شما را گمراه کردند؛ شما هم دو گناه کردید: یکی اینکه خود آن عمل را مرتکب شدید و دیگر اینکه درب خانه اهل بیت را بستید، شما اگر به طرف ائمه کفر نرفته بودید که درب خانه انبیا و اهل بیت بسته نمیشد، مگر شما کم کاری کردید؟! به هر راهی که گفتند شما راه افتادید و رفتید. اینچنین نیست که درب خانه اهل بیت بیخود بسته شده باشد، شماها بستید، آنها چند نفر بیشتر نبودند، فرمود شما حسابنکرده دارید حرف میزنید ﴿قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾، کم کاری نکردید! هر چه به شما گفتند گوش کردید و راه افتادید؛ دیگر نمیدانستید که انسان باید حجّت و یقین داشته باشد ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾ که این داوری نهایی ذات اقدس الهی است. در آن روایت نورانی که وجود مبارک امام صادق به آن مردی که مستشار دیوان عالی اموی بود و مرحوم کلینی نقل کرد که این شخص در آخر عمر توبه کرد، حضرت فرمود اگر شماها نبودید درب خانه ما بسته نمیشد، شما رفتید و اموی را تقویت کردید، مگر آنها چند نفر بودند؟![19]
تمام بودن حجّت بر تبهکاران علت معذور نبودن آنان
غرض آن است که حجّت بر اینها تمام شد، اینها نمیتوانند بگویند ما معذور بودیم یا گناه مستکبران دو برابر بود. حجّت الهی اگر بر کسی بالغ نشود نظیر افرادی که در روستاهای دوردست هستند، بله! حساب آنها جداست و شاید خدا آنها را اصلاً عذاب نکند، آنها که حجّت الهی به آنها نرسید چه عذابی دارند؟! اما اینها که هر روز به دنبال زید و عمرو راه میافتند، بر اینها حجّت الهی بالغ شده است، اینها در فضایی زندگی میکنند که هم حرف انبیا و اولیا در آنجا مطرح است و هم حرف بیگانهها، فرمود: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾ این تخاصم اهل نار است که ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾،[20] یک سؤال و جوابی هم نسبت به بهشتیها دارند.
یادآوری مؤمنان مورد استهزای تبهکاران توسط آنها در جهنم
بهشتیها در بخشهایی از آیاتی که قبلاً گذشت با یکدیگر صحبت دارند که مثلاً یکی از آنها میگوید من در دنیا رفیقی داشتم که هر وقت نماز میخواندم, اطاعت میکردم و راه دینی را انتخاب میکردم او ما را مسخره میکرد، شما از او خبر دارید یا ندارید؟ ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فی سَواءِ الْجَحیمِ﴾،[21] از بالا نگاه کرد و دید که او در وسط دوزخ است؛ این گفتگوی بهشتیها با هم بود که یکی از اینها به دیگری میگوید کسی در دنیا بود که هر وقت ما راه صحیح میرفتیم و راه قرآن و عترت را طی میکردیم او ما را مسخره میکرد، شما از او باخبرید یا نه؟ خودش از بالا اِشراف پیدا کرد و سری به دوزخ زد ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فی سَواءِ الْجَحیمِ﴾، بعد گفت خدا را شکر که ما در دنیا حرف تو را نشنیدیم؛ اما اینجا خود دوزخیان با یکدیگر سخن میگویند, میگویند بعضی افراد بودند به نام مؤمن در دنیا اینها یا تحت «مسخره» ما بودند یا تحت «تسخیر» ما بودند، از اینها خبر ندارید؟ اینها را نمیدانید در کجا هستند؟ اینها همانهایی هستند که فعلاً در بهشت هستند. فرمود دوزخیان که با خودشان این حرف را داشتند، نسبت به یکدیگر درباره مؤمنین سخن گفتند: ﴿وَ قالُوا ما لَنا لا نَری رِجالاً کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ﴾؛ یک عدّه افراد با ایمانی بودند که ما اینها را به عنوان محور شرارت خیال میکردیم، بعد معلوم شد، یا اینها را «مسخره» میکردیم یا تحت «تسخیر» ما بودند ﴿أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ﴾؛ ما آنها را مسخره میکردیم یا آنها واقعاً اهل بهشت بودند و ما خبر نداشتیم یا خبری از اینها نیست و اینجا هستند و ما نمیبینیم. در بخشهایی هستند که اینها در بهشت میباشند، البته شما از بهشت خبر ندارید، چون دوزخیان از بهشت بیخبرند، اما بهشتیان میتوانند از دوزخیان باخبر باشند.
ظهور ثمره اختلاف تبهکاران و اتّحاد مؤمنان در قیامت
فرمود این عصارهٴ آن چیزی است که در جهنم میگذرد؛ جهنمیها در دنیا گرفتار اختلاف بودند و «کلٌّ یجرّ النار الی قرصه»[22] هر کدام سعی میکردند که دیگری را بکوبند, هر کدام سعی میکردند خودشان بالا بیایند، نام خودشان را طرح کنند، نام دیگری را طرد کنند و از بین ببرند؛ این خصیصه و رذیلت در جهنم به همان صورت ظهور میکند، اما «الْمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ تَتَکَافَأُ دِمَاؤُهُمْ وَ یَسْعَی بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ»[23] این روح اخوّت, روح برادری و روح برابری در دنیا بین مؤمنین هست، همینها او را وارد بهشت میکند؛ این از احادیث وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) است که فرمود: «تَزَاوَرُوا»؛[24] یکدیگر را ترک نکنید, طرد نکنید، به دیدن یکدیگر بروید، به محفل یکدیگر احترام بگذارید، در آن حضور پیدا کنید و با هم باشید «تَزَاوَرُوا»، بالأخره شما شیعه ما هستید وقتی چند نفر از شما یک جا نشستید حدیث ما, حرف ما, سخن ما و منطق ما را مطرح میکنید «فَإِنَّ فِی زِیَارَتِکُمْ إِحْیَاءً لِقُلُوبِکُمْ وَ ذِکْراً لِأَحَادِیثِنَا»، احادیث ما, سخنان ما اهل بیت هم یک امر عادی نیست «وَ أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْضٍ»[25] این کلمات ما از جای دیگر آمده و آن قدرت را دارد که دلها را به هم مرتبط کند. اینکه میبینید میگویند سنگ روی سنگ بند نمیشود درست است، الآن این برجهای بلندی که به طول صد متر یا دویست متر کمتر و بیشتر دارند میسازند، اگر آهن روی آهن باشد یا سنگ روی سنگ باشد که بند نمیشوند، بالأخره یک ملات نرمی لازم است که این دو سنگ را به هم جمع کند، فرمود فرمایشات اهل بیت آن ملات نرم است که دلها را به هم جمع میکند که آن وقت شما میتوانید برج بسازید «وَ أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْضٍ» که عاطفه ایجاد میکند, محبّت ایجاد میکند, علاقه ایجاد میکند, اختلاف را برمیدارد. حرفهای ما که از دنیا نیامده تا باعث کثرت و اختلاف شود، حرفهای ما از جای دیگر آمده است میتوانید برج بسازید «وَ أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْضٍ». اینکه میگویند سنگ روی سنگ بند نمیشود درست است, اینکه میگویند یک ملات نرم باید باشد تا سنگها را به هم مرتبط کند درست است، ملات نرم بنیان مرصوص جامعهٴ متمدّن سخنان اهل بیت است، فرمود ما حرفهایمان از جای دیگر است. فرمود این اوصاف در آنها نبود، آن وقت همین اختلاف و خودخواهی باعث ورود در دوزخ شد و آنجا هم که سخن از لعن است ﴿إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ﴾.
تبشیر و انذار دو وجه مأموریت انبیا و علت کاربرد بیشتر انذار
بعد فرمود ما که نبوّت را آوردیم ـ البته برای مردان الهی تبشیر و بشارت هست ـ اکثر آیاتی که در مکه بر آنها که گرفتار «شرک» و «وثن» و «صنم» بودند نازل شد ـ بخشهای وسیعی از رهبری انبیا ـ به صورت انذار بیان شد. فرمود: ﴿قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ﴾ که به صورت حصر است, ﴿إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ﴾ هست و ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ﴾[26] هست، اما «انما أنا مبشّر» نیست و «انما انت مبشّر» نیست، برای اینکه آن کاری را که انذار میکند تبشیر نمیکند؛ تبشیر یک تشویق است، اما وقتی انسان بگوید ـ خدای ناکرده ـ این کار را نکردی به دوزخ گرفتار میشوی حتماً انجام میدهد. این همه فضایلی که برای نماز شب ذکر شده است کمتر موفق هستند؛ اما دو رکعت نماز صبح را یقیناً میخوانند، برای اینکه اگر نخوانند سخن از جهنم و عذاب است. انذار سهم تعیینکنندهای در عمل دارد ﴿إِنَّما أَنَا﴾ و ﴿إِنَّما أنْتَ﴾، این تعبیرهای ﴿إِنَّما﴾ که مفید حصر است درباره انذار آمده و درباره تبشیر نیامده است.
انذار از شرک مهمترین مأموریت انبیا
﴿إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ﴾ از چه چیزی انذار میکنم؟ از شرک, برای اینکه ﴿وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ﴾؛ الوهیّت برای «الله» است و «الله» هم که شریک ندارد. برهان بر این است که «الله» شریک ندارد، برای اینکه «الله» یک حقیقت نامتناهی است و حقیقت نامتناهی جا برای غیر نمیگذارد؛ «جدال أحسن» هم هست، برای اینکه مشرکین حجاز و مانند حجاز به دو «الله» قائل نبودند، «الله» یکی است ﴿لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾،[27] برای «الله» شریک قرار ندادند، برای «اِله», «رب» و «معبود» اینها مشرک بودند و شریک قائل بودند. میفرماید «اله» بودن برای «الله» است ﴿اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ﴾[28] که در «آیةالکرسی» است، اصلاً «اله» بودن برای «الله» است. «الله» که شریک ندارد، «اله» هم شریک ندارد. غیر از «الله» که کسی نمیتواند «اله» باشد و مدیر و مدبّر جهان باشد، چون غیر «الله» که کسی خلق نکرده است ﴿اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ﴾.
چند سال قبل بحثی مطرح بود درباره تلاش و کوشش مرحوم آخوند و امثال آخوند(رضوان الله علیه)، بر اینکه بگویند مفهوم حصر چیست، جمله مفید حصر چیست و «لا اله الاّ الله» یک جمله است یا دو جمله، آیا «لا اله موجود الاّ الله» که مشکل دارد، «لا اله ممکنٌ» که مشکل دارد, خبر امکان باشد اشکال دارد و مانند آن که بیراهه رفتن است. مرحوم شهید ثانی در همان مقدمه شرح لمعه[29] خوب تشریح کرده که «اِله» برای «الله» است، «الله» هم که شریک ندارد، آن وقت به جای اینکه بفرماید «الله الهٌ» این «لا اله الاّ الله» را فرمود مفید حصر باشد، غیر از «الله» موجودی نمیتواند «اله» باشد، الوهیّت تنها برای «الله» بودن است و «الله» هم که شریک ندارد.
به هر تقدیر فرمود: ﴿وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ﴾ «الله»ی که واحد است و وحدت آن هم وحدت «قاهر» است؛ وحدتی که هر کثرت را برمیدارد، قهر دارد، کثرتزداست و جا برای «اله» دیگر نیست، این یکی و هم «قهّار» است و مشرکان را تنبیه میکند، این دو. «واحد قهّار» برای آن است که جلوی هر شریکی را میگیرد، برای اینکه اگر «الله» یک حقیقت نامتناهی است این وحدت او وحدت «قاهره» است و جا برای غیر نمیگذارد. اگر حقیقتی نامتناهی بود خلأیی نیست تا دیگری بیاید و آن خلأ را پر کند، «الله واحدٌ» و این وحدت هم «قاهر» است و از طرفی هم مشرکین و تبهکاران زیر سلطه «قهر» او هستند.
اقامه برهان بر پرستش خدا و نفی شرک
این «الله» که «واحد» است و «قهّار» و باید او را پرستید، برهان مسئله هم این است که او «ربّ سماوات» است یک, «ربّ أرض» است دو, «ربّ بین السماوات و الأرض» است سه. شما مگر نمیخواهید «ربّ» را عبادت کنید؟ «ربّ» هم که غیر از او نیست، اصلاً عبادت برای چیست؟ عبادت یا خوف است یا شکر، برای اینکه یا ما را آفرید یا ما را تأمین میکند، مشکل ما را حل میکند و اگر عبادت نکنیم ما را تنبیه میکند که همه این کارها برای «ربّ» است و «ربّ» هم که غیر از او نیست، «ربّ سماوات» اوست, «ربّ أرض» اوست, «ربّ بین السماوات و الأرض» اوست.
این بیان بر دو برهان است: یکی اینکه شما که قبول کردید خالق یکی است و دیگر اینکه ربوبیّت الاّ و لابد به خالقیّت برمیگردد، چرا؟ برای اینکه ربوبیّت یا خلقت «کان» ناقصه است که چیزی به یک شیء عطا میکند; یعنی کمالی را ایجاد میکند یک, این کمال را به این «مستکمِل» عطا میکند دو, بازگشت این دو کار به خالقیّت است. ربوبیّت به خالقیّت برمیگردد؛ ربّ است یعنی میپروراند، پروراننده است و پرورش هم به این است که کمالی را به «مستکمل»ی عطا کند، پس باید کمالآفرین باشد یک, کمالبخش باشد دو که هم «کان» تامّه و هم «کان» ناقصه به خلقت برمیگردد و اگر به خلقت برنگردد لازمهٴ خلقت است. کسی میتواند موجودی را بپروراند که از هویّت و هستی او باخبر باشد، غیر از خالق اشیا چه مبدأیی از هویّت اشیا باخبر است تا او را بپروارند؟ اگر کسی موجودی را نیافرید، نمیداند از کجا آمده، نمیداند به کجا میرود، نمیداند گوهر هستی او چیست و چگونه میتواند او را هدایت کند و بپروراند, پس الاّ و لابد ربوبیّت یا به خلقت برمیگردد که شما پذیرفتید خالق غیر از خدا نیست یا لازمهٴ خلقت است و غیر خالق نمیتواند ربّ باشد که تلازم را به همراه دارد. فرمود «ربّ سماوات» خداست, «ربّ أرض» خداست و «ربّ بین الأرض و السماء» خداست؛ او نفوذناپذیر است یک, مشکلات شما را هم حل میکند دو, شما چه چیزی میخواهید؟ صلابت و نفوذناپذیری از آن اوست, غفّار بودن و مهربان بودن و بخشنده بودن از ناحیهٴ اوست, بر اساس جمال بخواهید اطاعت کنید اوست, بر اساس جلال بخواهید اطاعت کنید اوست ﴿الْعَزیزُ الْغَفَّارُ﴾.
امر به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر آگاه کردن مردم از «نبأ عظیم»
بعد میفرماید به این مردم بگو یک خبر مهمّی در پیش است. عِقدالفرید برای ابناثیر است؛ اینها سه برادر بودند که هرکدام یک کار سنگینی کردند؛ یکی تاریخ نوشته, یکی غرائب حدیث و مانند اینها را معنا کرده, یکی هم کتابهای ادبی نوشته است. کتاب عِقدالفرید برای این برادر است به نام ابناثیر، ایشان نقل میکند لوحنوشته برخی از بزرگان این بود؛ یعنی وصیّت برخی از بزرگان چنین بود. در گذشتههای دور وقتی میخواستند لوح قبر بزرگی را بنویسند، در بالای آن مینوشتند: ﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظیمٌ ٭ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ﴾؛ یعنی جریان مرگ به بعد یک خبر مهمّی است، همانطوری که نبوّت «نبأ عظیم» است، ولایت «نبأ عظیم» است، معاد هم «نبأ عظیم» است. لوحنوشتههای اینها این بود که ﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظیمٌ ٭ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ﴾؛ مسئله برزخ و مرگ یک چیز عظیمی است، آنقدر عظیم است که واقعاً عقل متحیّر است، چون نه در دسترس تجربه است, نه امر کلّی است که عقل استدلالی و فلسفی در آن راه پیدا کند. کلیّات را عقل فلسفی و کلامی میفهمد، اما یک موجود مشخّص خارجی است؛ چطور هست, چگونه هست, چطور تأمین میکنند, ورود و خروج آن چطور است، علم به اینها را هیچ راهی نیست؛ لذا ﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظیمٌ﴾.
«قیامت» مقصود از «نبأ عظیم» و عدم منافات آن با دیدگاه علامه طباطبایی
حالا سیّدناالاستاد میفرمایند این به توحید برمیگردد[30] که آن هم درست است، به وحی و نبوّت هم برگردد درست است، اما از اینکه قبل آن درباره معاد بود و بعد آن هم ممکن است درباره معاد باشد، این هم بیارتباط نیست؛ ولی ایشان میفرمایند از اینکه فرمود: ﴿ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ﴾ که توحید است، ﴿رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الْعَزیزُ الْغَفَّارُ﴾ که توحید است, ﴿قُلْ هُوَ﴾ به توحید برمیگردد و خبر توحید, خبر مهمّی است که در عالَم یک نفر دارد جهان را اداره میکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1]. سوره ص, آیه46.
[2]. مفاتیح الغیب، ج26، ص400.
[3]. سوره ص, آیه47.
[4]. سوره بقره, آیه156.
[5]. سوره روم, آیه44.
[6]. سوره مطففین, آیه14.
[7]. سوره غاشیه, آیه6.
[8]. سوره مومنون, آیه19؛ سوره صافات, آیه42؛ سوره مرسلات, آیه42.
[9]. سوره اعراف, آیه38.
[10]. سوره سبأ, آیه31؛ ﴿... لَوْ لاَ أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ﴾.
[11]. سوره صافات, آیه29؛ ﴿قَالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾.
[12]. سوره ص, آیه38؛ ﴿مُقَرَّنینَ فِی الْأَصْفادِ﴾.
[13]. سوره اعراف, آیه38.
[14]. سوره سبأ, آیه32.
[15]. سوره سبأ, آیه33.
[16]. سوره صافات, آیات27 ـ 31.
[17]. سوره احزاب, آیات67 و 68.
[18]. سوره اعراف, آیه38.
[19]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج5، ص106؛ «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام): لَوْ لَا أَنَّ بَنِی أُمَیَّةَ وَجَدُوا مَنْ یَکْتُبُ لَهُمْ وَ یَجْبِی لَهُمُ الْفَیْءَ وَ یُقَاتِلُ عَنْهُمْ وَ یَشْهَدُ جَمَاعَتَهُمْ لَمَا سَلَبُونَا حَقَّنَا وَ لَوْ تَرَکَهُمُ النَّاسُ وَ مَا فِی أَیْدِیهِمْ مَا وَجَدُوا شَیْئاً إِلَّا مَا وَقَعَ فِی أَیْدِیهِمْ...».
[20]. سوره اعراف, آیه38.
[21]. سوره صافات, آیه55.
[22]. الامثال المولدة، ص353.
[23]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص403.
[24]. بحارالانوار، ج75, ص347؛ «تَزَاوَرُوا تَحَابُّوا وَ تَصَافَحُوا وَ لَا تَحَاشَمُوا...».
[25]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج2، ص186.
[26]. سوره رعد, آیه7؛ سوره نازعات, آیه45.
[27]. سوره عنکبوت, آیه61.
[28]. سوره بقره, آیه255.
[29]. الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة(ط ـ الحدیثة)، ج1، ص231.
[30]. تفسیر المیزان، ج17، ص223.