اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ (4) تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِکةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (5) وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اللَّهُ حَفیظٌ عَلَیْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیلٍ (6) وَ کذلِک أَوْحَیْنا إِلَیْک قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فیهِ فَریقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَریقٌ فِی السَّعیرِ (7) وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ ولیٍّ وَ لا نَصیرٍ (8)﴾
طوایف سهگانه آیات پیرامون آسمان و مقصود از آن در آیه
سوره مبارکه «شوریٰ» ـ همانطوری که ملاحظه فرمودید ـ چون در مکّه نازل شد، عناصر محوری این سوره را اصول دین تشکیل میدهد. قرآن کریم بحثهایی که مربوط به «سماوات و أرض» است را در سه طایفه از آیات مشخص میکند: یک طایفه مطلق است که هم «سماوات» سپهری و نجومی را شامل میشود و هم «سماوات» ملکوتی و معنوی را؛ آن آیاتی که درباره اصلِ خلقت است که خدا خالق «سماوات و أرض» است, مدبّر «سماوات و أرض» است و مانند آن. طایفه دوم آیاتی است که مربوط به سماوات نجومی و سپهری است آن آیاتی که درباره «شمس و قمر» است و «لیل و نهار» است و «خسوف و کسوف» است و ﴿یَسْئَلُونَک عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَواقیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ﴾[1] است و امثال آن. طایفه سوم آیاتی است که مربوط به فرشتههاست و نزول وحی است و استجابت ادعیه است و باز نشدن درهای آسمان به روی کفّار است و ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾[2] و مانند آن, این «سماوات», «سماوات» ملکوتی است. آیه چهار و پنجم این سوره محل بحث که درباره فرشتهها و «تفطّر سماوات» و عبور وحی از «سماوات» است، این نشان میدهد که این مربوط به «سماوات» ملکوتی است، نه «سماوات» سپهری و نجومی؛ یعنی آن آسمانهایی که ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ کلمه «فوق» درباره مجرّدات است و هم درباره مادیّات است. ذات اقدس الهی «فوق کلّ شیء» و «عرش» است و مانند آن, این کلمه «فوق» اختصاصی به مسائل مادی ندارد، چه اینکه بالا و پایین همینطور است, «علوّ» و «دنوّ» اینطور است. در بیانات نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه سجادیه این است که «الدَّانِی فِی عُلُوِّهِ وَ الْعَالِی فِی دُنُوِّه».[3]
همگانی و همیشگی بودن رسالت پیامبر از آغاز آن
مطلب بعدی آن است که رسالت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از همان آغاز این دو اصل کلی و دوام را داشت: کلی بود یعنی همگانی و دوام بود؛ یعنی همیشگی، یعنی برای جمیع مردم «الی یوم القیامة» است. این دو اصل کلی و دوام، یعنی همگانی و همیشگی در متن رسالت آن حضرت بود؛ منتها نحوه اجرا و تبلیغ آن اول از ﴿وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَک الْأَقْرَبینَ﴾[4] شروع شد، بعد ﴿إِنَّهُ لَذِکرٌ لَک وَ لِقَوْمِک﴾[5] رسید, بعد ﴿لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها﴾ شروع شد، بعد با اهل کتاب مناظره و مباحثه کردن و دعوت کردن ﴿یا أَهْلَ الْکتابِ﴾[6] شد، بعد هم در بخش پنجم و ششم آیات جهانشمول بودن وحی را ذکر کرد ﴿ذِکری لِلْبَشَرِ﴾[7] است, ﴿لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾[8] است, ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾[9] است و ﴿کافَّةً لِلنَّاسِ﴾[10] است، این چند آیه و طایفه ناظر به آن جهانی بودن؛ یعنی همگانی و همیشگی, کلی و دوامدار بودن است، این تدریج در بیان است، نه تدریج در منصِب.
پرسش:...
پاسخ: بله وکیل هیچجا هم نیست، تو وکیل نیستی؟! ﴿ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ﴾ تو که مجبور نمیکنی و نباید هم مجبور کنی؟! مردم آزادند.
پرسش:...
پاسخ: اقامه دین با وکالت نمیسازد؛ امّا با تبلیغ و ارشاد و هدایت و امثال آن که میسازد؛ تو مسئول نیستی! اگر نپذیرفتند, نپذیرفتند! اینطور نیست که حالا شما وکیل باشی و باید حتماً القا کنی، شما باید تبلیغ کنی، مردم آزادند و کمال در آزادی مردم است.
دو برهان بر اثبات همگانی و همیشگی بودن رسالت پیامبر از آغاز آن
بنابراین این چند مرحله نظیر مراحل دنیایی نیست؛ در مراحل دنیایی اگر به کسی بخواهند سِمت ریاست بدهند، اول آزمایشی او را در مراحل پایین نگه میدارند، بعد مراحل دوم، بعد سوم و چهارم تا به آن قلّه درجه برسد که او را امیر کنند در لشکر یا رئیس بکنند در منطقهای؛ امّا جریان رسالت و نبوّت اینطور نیست که اول آنها را رسول یک منطقه کنند، بعد رسول یک منطقه وسیعتری، بعد رسول منطقه جهانی، اینطور نیست! از همان اول وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با این دو اصل مبعوث شد «الکلیّ, الدوام»؛ همگانی و همیشگی. دو برهان در مسئله هست که هر دو این را ثابت میکند: یکی برهان عقلی که بشر «الی یوم القیامة» نیازمند به راهنماست ـ همان بحثهای پایان سوره مبارکه «نساء»[11] ـ دوم همین آیات فراوانی است که خوانده شد، این بخش وسیعی از آیات که میگوید تو برای «بشریّت» پیام داری! تو برای «ناس» پیام داری! تو برای «من فی الأرض» پیام داری! تو برای «عالمیان» پیام داری! تو برای «عالمیان» منذری! تو برای «عالمیان» رحمتی! این چند طایفه آیات نشانه همان کلی و دوام است و اگر گفته شد: ﴿وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَک الْأَقْرَبینَ﴾؛ یعنی مأموریت اجرایی شما از اینجا شروع میشود، نه اینکه شما رسول «أقربا» و «أرحام» و امثال آن هستی، به همان دلیل بود که در طلیعه رسالت آن حضرت هم از حبشه آمدند ایمان آوردند هم از روم آمدند ایمان آوردند, هم از ایران رفتند ایمان آوردند، اینها همهشان در مکّه جمع شدند و در اوایل رسالت آن حضرت بود؛ اگر صهیب رومی بود, اگر بلال حبشی بود و اگر سلمان ایرانی بود همه اینها از این منطقههای دور و نزدیک خاورمیانه رفتند آنجا، از این جهت معلوم میشود که رسالت حضرت از نظر اجرا درجه داشت، نه اینکه از نظر سِمت! پس دعوت آغاز ایشان برای کلی و دوام بود.
مروری بر چند نکته از مباحث گذشته
مطلب بعدی آن است که درباره فرشتهها همان خطبه نورانی نهجالبلاغه که اوّلین خطبه حضرت است، فرشتهها طوری هستند که پاهای آنها از اعماق زمین است تا فوق «عَرش», معلوم میشود اینها یک موجود مجرّدی هستند و همه اینها در این بحثهای ﴿و الْمَلائِکةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ﴾ حضور دارند و معلوم میشود که بحث, بحث سپهری و نجومی نیست.
مطلب دیگر اینکه ما نمیتوانیم آیه سوره «غافر» را با آیه سوره «شوریٰ» بگوییم یکی است؛ اصلاً مطلق و مقیّد, عام و خاص و ظاهر و أظهر, نص و ظاهر, قرینه و ذیالقرینه، اینها فرهنگ محاوره است، ما نمیتوانیم بگوییم دلالت استعمالی این دو آیه این است، آن اراده جدّی و جمعبندی محاوره بله, بعد از اطلاق و تقیید, بعد از عام و خاص, بعد از تقدیم نص و أظهر بر ظاهر نتیجه میشود که پیام سوره «شوریٰ» و پیام سوره مبارکه «غافر» یکی است، وگرنه اصلاً اطلاق و تقیید یک قاعده عقلایی و فرهنگ محاوره است.
مطلب بعدی آن است که در جریان «خُلود» بحثهای مبسوطی شده است که تا حدودی سامان میداد، چون آن آیات صریح و مربوط به «خُلود» بود که حساب روح و جسم چیست؟ کجا «دارالثبوت» است کجا «دارالسکون» است؟ کجا «دارالقرار» است؟ کجا «دارالفرار» است؟ اینها تا حدودی ـ الحمدلله ـ روشن شد و اینجا، چون بحث مستقیم درباره «خُلود» نبود آن مباحث گسترده و مبسوطی که «خُلود» را ثابت میکرد و «خُلود» را معنا میکرد دیگر اینجا مطرح نشد.
علّت تذکّر بیشتر قرآن بر مُنذر بودن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
مطلب بعدی آن است که فرمود ما بشر را آزاد گذاشتیم؛ ولی تو باید «إنذار» کنی! مستحضرید که در بسیاری از بخشها کلمه «إنذار» به تنهایی آمده، یک؛ در بعضی از بخشها با «حصر» آمده، دو؛ در بخشهای دیگر «تبشیر» و «إنذار» کنار هم آمده: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ﴾؛[12] امّا هیچجا «تبشیر» به تنهایی نیامده، یک؛ هیچجا رسالت انبیا در «إنذار»، «حصر» نشده، دو؛ این دو کار درباره «إنذار» هست، بخشهایی از آیات قرآن فقط «إنذار» ذکر شده: ﴿لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری﴾ که در سوره مبارکه «انعام» هم همینطور بود؛ یعنی چند جا، حالا خصوص آیه سوره مبارکه «شوریٰ» نیست. در سوره مبارکه «انعام» آیه 92 این است: ﴿وَ هذا کتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَک مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها﴾، این خصوص مکّه و اطراف مکّه را ذکر کرده است و با «حصر» نیست؛ ولی کلمه «تبشیر» هم در کنار آن نیست. در بخشهای دیگر ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ﴾,[13] ﴿إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ﴾[14] و مانند آن به صورت «حصر» آمده است، با اینکه کار انبیا هم «تبشیر» است و هم «إنذار»؛ امّا به صورت این دو خصیصه است؛ یعنی در هیچ جا «تبشیر» به تنهایی نیامده، یک؛ در هیچ جا رسالت انبیا به «تبشیر» حصر نشده، دو؛ پس درباره «إنذار» این دو، خصیصه هست که در بعضی از آیات اصلاً «تبشیر» ذکر نشده و فقط «إنذار» ذکر شده و در بخشی از آیات، رسالت آن حضرت درباره خصوص «إنذار» است که فقط برای «إنذار» است: ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ﴾, ﴿إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ﴾، راز این کار چیست؟ راز این کار همین است که الآن ما میبینیم؛ یعنی آنچه که در خاورمیانه میگذرد، یک؛ در مجموعه جهان کنونی میگذرد، دو؛
امروز شاهد بودید که حوزه علمیه قم در مدرسه پُر برکت فیضیه این اجتماع عظیم را, این تجمّع عظیم را و این سخنرانی عظیم را بزرگان ما, زعمای ما, طلاب و دانشجویان و عزیزان ما همه، برای این فاجعهای که توسط عربستان سعودی دارد رخ میدهد داشتند؛ البته این دود آن در درجه اول به چشم آلسعود میرود، بعد دیگران را رنج میدهد.
تبیین طوایف سهگانه آیاتِ دال بر «انذار»
قرآن کریم در سه قسمت این آیات «إنذار» را تبیین کرده است. در جریان «إنذار» یک «إنذار» عمومی است که ﴿ذِکری لِلْبَشَرِ﴾ است و ﴿لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾ است، اینها عمومی است؛ امّا در دو قسمت دیگر یک «إنذار» خصوصی دارد که منحصراً اینها را ذکر میکند؛ آن قسمت عمومی که «إنذار» هست، مانند: ﴿أَنْذِرِ النَّاسَ﴾[15] و ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾[16] این طایفه اُولاست. طایفه ثانیه آنجاست که «إنذار» ثمربخش است که فرمود: ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها﴾،[17] این ﴿إِنَّما﴾ که «حصر» میکند با اینکه ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾ هست و کفّار را هم «إنذار» میکند، در این بخش از آیات دارد که فقط مردان الهی را «إنذار» میکنی؛ یعنی آنها که از «إنذار» تو بهره میبرند، مردان الهی هستند؛ مثل ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾[18] و ﴿هُدیً لِلْمُتَّقینَ﴾،[19] ﴿ذلِک الْکتابُ﴾[20] که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است؛ ولی چون بهرههای هدایتی نصیب متقیان میشود ﴿هُدیً لِلْمُتَّقینَ﴾ ذکر فرمود، وگرنه ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است، اینکه میفرماید: ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها﴾؛ یعنی مردان الهی و عالمان دین که اهل خشیت هستند از «إنذار» تو بهره میبرند. طایفه سوم نظیر إنذاری است که به سران استکبار و صهیونیست دارد, به سران آلسعود دارد که ـ انشاءالله ـ آلسقوط شوند! در این قسمت فرمود: ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا﴾؛[21] ما این قرآن را فرستادیم تا سرکشان را بترسانیم.
تعلّق طایفهای از آیات انذار بر سران استکبار و آل سعود
امروز سرکشان جهان, استکبار است و صهیونیست و مزدوران اینها که همین آلسعود باشند. میبینید شما حرفی که آلسعود در یکی از ادلّه محکومیت این عالِم بزرگوار جناب شیخ نَمر(حفظه الله و ایّده الله و جعله فی کنفه و قرآنه و العترة) به اعدام این است که چرا شما در جریان کشور بحرین دخالت میکنی؟ شما روز روشن لشکرکشی میکنی و این یمن را به خاک و خون میکشی، آن دخالت در کشور نیست؟! امّا این عالِم بزرگوار که چند مورد نصیحت نسبت به بحرین کرده، این دخالت در امور بحرین است؟! این میشود قوم «لُدّ», در بخشهای پایانی سوره مبارکه «مریم» فرمود ما اصلاً این کتاب را فرستادیم: ﴿فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِک لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا﴾، «لُدّ» جمع «ألَد» است ﴿أَلَدُّ الْخِصامِ﴾[22] امروز در منطقه خاورمیانه آلسعود است و آن بالاترها استکبار هستند، اینها در اصل به آدمکشی عادت کردند، اینها خیال میکنند مرگ پایان راه است و بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی﴾[23] اینها دارند حرکت میکنند و بارها به عرضتان رسید که الآن اگر آمریکا خود را برجسته میبیند، برای این است که زیر پای او هفتاد میلیون قبر است! در این جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم این هفتاد میلیون را چه کسی کشت؟ حداقلّ آن هفتاد میلیون است! بیشتر از هفتاد میلیون هم گفتند, اگر اتم بود، برای اینها بود! اگر راهزنی بود برای اینها بود! اگر خونریزی بود، برای اینها بود! اینها یک روستاییهایی بودند قبل از کشف کریستف کلمب،[24] انسانهایی که دارای عقل و تمدّن و فرهنگ و عدل باشند، نبودند! دانشمندانی از ایران و غیر ایران مهاجرت کردند که آمریکا به این صورت درآمده، وگرنه آنجا قبل از کشف کریستف کلمب روستای کوچک و ویرانه و مهجور بود؛ اینها تمدنی, سابقهای, عقلی, درایتی و عدلی داشته باشند، نبود! اسلحه به دست آوردند و زدند و راهزنی کردند و کشتند و روی هفتاد میلیون قبر ایستادند! شما آمار جنگ جهانی اول و دوم را ببینید که حدّ حداکثر در طول پنجاه سال بود، در این پنجاه سال اینها حداقل هفتاد میلیون را کشتند، کارشان همین است! قرآن یک کتاب زنده است، پیام آن به دولتها نیست، پیام آن به ملتهاست! اینها باید بیدار شوند! هم اسلحه را باید از دست آلسعود بگیرند، هم اینها را سر جایشان بنشانند و هم این ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا﴾ را عملی کنند.
جهانی بودن پیام قرآن در انذار سران استکبار
پیام, پیام جهانی است! این کلی بودن هست, این دائمی بودن هست, این ﴿یا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ هست، این بیان نورانی حضرت امیر که قرآن ناطق است به همین صورت تفسیر و تبیین کرده، فرمود من اگر باشم به اینها هیچ روزی مهلت نمیدهم من نه فقر را اجازه میدهم که باشد و نه ظلم را! من اگر فقر را ببینم گردن میزنم. کارِ حضرت امیر کار عاطفی نبود، کار عقلی بود! کمک کردن به فقیر عملی است که برای همه مردم روی زمین هست، شما از تاشکند تا واشنگتن, چه کشور اسلامی، چه غیر اسلامی, چه الحادی و چه شرک هر جا بروید، مانند کمیته امداد دارند، کشوری روی زمین نیست که حمایت از طبقه محروم را نداشته باشد. به فقیر کمک کردن کار اسلامی, عقلی و کار الهی نیست، این یک کار عاطفی است که کافر و مُلحد هم این کار را میکند. آن کار اسلامی این است که فقر را بردارند، نه به فقیر کمک کنند! بیان نورانی حضرت امیر این است که «لو تَمثّل لِی الفقر رجلاً لَقَتلتُهُ»؛[25] من اگر ببینم فقر کجاست گردن فقر را میزنم، وگرنه کمک کردن به فقیر را کافر و ملحد هم انجام میدهد، این یک امر عاطفی است، اینکه هنر نیست! در جریان ظلم و ستم هم همینطور است، فرمود من ظلم را ببینم گردن میزنم![26]
انذار سران استکبار وظیفهای همگانی
این ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا﴾ وظیفه همه است، مخصوصاً حوزویان و دانشگاهیان که آلسعود را باید «إنذار» کنند، بگویند اگر ننشستی تو را به سر جایت مینشانیم! این کارِ مردم است! وگرنه ما توقع داشته باشیم با زبان دیپلماسی این سران دولتها مشکل آنها را حل کنند این شدنی نیست این «کلّهم کذا و کذا من وادیٍ واحد»، این ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا﴾؛ یعنی همین! شما مسلمانها باید همین کار را بکنید. گفتند فقها بروند در حوزههای علمیه که رفتند, برای اینکه درس بخوانند یا کتاب بنویسند؟ نه! برای اینکه مرجع شوند؟ نه! فتوا دهند؟ نه! اینها کارهای علمی است، این کارهایی است که شدنی است و آسان هم است، فرمود: ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾،[27] کار اساسی حوزه «إنذار» است، نه سخنرانی, نه کتاب نوشتن و نه درس گفتن! اینها آسان است! «إنذار» را هم از هر کسی گوش نمیدهند، اگر کسی خداترس باشد حرف او در جامعه اثر میگذارد, اگر او نه به تهدید, نه تحبیب هیچ راهی نداشته باشد الاّ راه الهی، این به آیه سوره مبارکه «توبه» دارد عمل میکند؛ فرمود برو درس بخوان قوم لُدّ را بترسان! ﴿لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ نه «لیألّفوا», نه «لیدرّسوا», نه «لیبلّغوا» آنها ابزار کار است و آنها آسان هم است! مدرّس شدن, فیلسوف شدن, فقیه شدن و مفسّر شدن اینها سخت نیست، آن چیزی که سخت است این است که آدم پیام قرآن را به قوم «لُدّ» برساند و اگر ـ خدای ناکرده ـ دیوانگی آلسعود گُل کرده باشد و این بزرگوار را به شربت شهادت برسانند او آسیب نمیبیند؛ ولی طولی نمیکشد که آلسعود سقوط میکند و به بدترین وجه هم به دَرَک سقوط میرسد. امیدواریم که ـ انشاءالله ـ اینچنین باشد!
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1]. سوره بقره, آیه189.
[2]. سوره اعراف, آیه40.
[3]. الصحیفة السجادیة، دعای47.
[4]. سوره شعراء, آیه214.
[5]. سوره زخرف, آیه44.
[6]. سوره آل عمران, آیه64.
[7]. سوره مدثر, آیه31.
[8]. سوره فرقان, آیه1.
[9]. سوره انبیاء, آیه107.
[10]. سوره سبأ, آیه28.
[11]. سوره نساء, آیات164 و 165.
[12]. سوره نساء, آیه165.
[13]. سوره رعد, آیه7؛ سوره نازعات, آیه45.
[14]. سوره ص, آیه65.
[15]. سوره یونس, آیه2؛ سوره ابراهیم, آیه44.
[16]. سوره مدثر, آیه2.
[17]. سوره نازعات, آیه45.
[18]. سوره بقره, آیه185.
[19]. سوره بقره, آیه2.
[20]. سوره بقره, آیه2.
[21]. سوره مریم, آیه97.
[22]. سوره بقره, آیه204.
[23]. سوره طه, آیه64.
[24]. کریستف کلمب (کریستوبال کُلُن) سوداگر و دریانورد اهل جنُوا در ایتالیا بود که بر حسب اتفاق قاره آمریکا را کشف کرد. او که از طرف پادشاهی کاستیل (بخشی از اسپانیا) مأموریت داشت تا راهی از سمت غرب به سوی هندوستان بیابد، در سال ۱۴۹۲ میلادی با سه کشتی از عرض اقیانوس اطلس گذشت؛ امّا به جای آسیا به آمریکا رسید. کلمب هرگز ندانست که قارهای ناشناخته را کشف کرده است.
[25]. علی امام المتقین، ج2، ص45 و 46؛ محاضرات عقائدیة، ج1، ص77؛ روائع نهج البلاغه(جرج جرداق), ص233؛ الإمام علی صوت العدالة الإنسانیّة، ص341.
[26]. ر.ک: غرر الحکم و درر الکلم، ص357؛ «خَیرُ المُلوکِ مَن اَماتَ الجَورَ وَ اَحیی العَدلَ».
[27]. سوره توبه, آیه122.