اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ مِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ وَ مَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَابَّةٍ وَ هُوَ عَلَی جَمْعِهِمْ إِذَا یَشَاءُ قَدِیرٌ (۲۹) وَ مَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَن کَثِیرٍ (۳۰) وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ وَ مَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَ لاَ نَصِیرٍ (۳۱) وَ مِنْ آیَاتِهِ الْجَوَارِ فِی الْبَحْرِ کَالأعْلاَمِ (۳۲) إِن یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَوَاکِدَ عَلَی ظَهْرِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (۳۳)﴾
دو عنصر محوری در استکبار ستیزی
امروز از آن جهت که سیزده آبان است، مسائلی مربوط به استکبارستیزی لازم است. جلسه گذشته تا حدودی برابر آیات قرآن کریم مشخص شد که دو عنصر محوری برای استکبارستیزی لازم است: یکی تقویت بنیه نظامی و دوّم هم هوشیاری و هوشمندی دولت و ملت بود. امیدواریم که ـ إنشاءالله ـ همه ما به این دو آیه قرآن عمل کنیم تا ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾[1] عملی شود.
در جریان این آیات اخیر، یک کلمه ﴿یَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ﴾[2] بود که اشاره شد «واو» در اینجا حذف شده، حذف «واو» در این آیه ﴿یَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ﴾ یا ﴿یَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ﴾[3] یا ﴿سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ﴾[4] و مانند آن، البته برای التقای ساکنین است. برای رفع این محذور در التقای ساکنین، گاهی یکی از دو ساکن را حرکت میدهند و محذور برطرف میشود و گاهی هم یکی از دو ساکن را حذف میکنند که محذور برطرف شود.
تبیین دیدگاه فخررازی و زمخشری در معنای «دابّه»
امّا مطلب اساسی این است که فرمود یکی از نشانههای قدرت، خالقیت و ربوبیت الهی این است که دو کار درباره نظام سپهری انجام داد: یکی کان تامّه و دیگری کان ناقصه است؛ یکی خالقیت و دیگری ربوبیت است؛ یکی آفرینش و دیگری پرورش است، ﴿خَلْقُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ وَ مَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَابَّةٍ﴾ و منظور از این ﴿دَابَّةٍ﴾ فرشته نیست که جناب فخر رازی چنین پنداری داشت. [5] ﴿دَابَّةٍ﴾ همان جنبنده است که حیوان و امثال آن است. زمخشری که متفطّن این نکته شد، گفت که این به لحاظ «مجموع» است نه به لحاظ «جمیع»، این ﴿وَ مَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَابَّةٍ﴾؛ یعنی در «مجموع» آسمان و زمین جنبنده هست، نه در آسمان جنبنده است و در زمین جنبنده که این ﴿دَابَّةٍ﴾ به «کلّ واحد»، یعنی به جمیع برگردد، بلکه به «مجموع» برمیگردد؛ مثل اینکه میگویند در قبیله «بنو تمیم» شاعر هست، قبیله «بنی تمیم» زن دارد، مرد دارد، کودک دارد، نوجوان دارد، جوان دارد، پیر و فرتوت دارد، اینطور نیست که همه اینها شاعر باشند، در این «مجموع» شاعر وجود دارد؛ در «مجموع» آسمان و زمین ﴿دَابَّةٍ﴾ وجود دارد، شاهد قرآنی که ایشان ذکر میکند این است که خدای سبحان میفرماید: ﴿مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ﴾[6] که ﴿بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ یَبْغِیَانِ﴾،[7] یکی ﴿مِلْحٌ أُجَاجٌ﴾ است و دیگری ﴿عَذْبٌ فُرَاتٌ﴾[8] و گوارا که ﴿یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ﴾،[9] ایشان میگوید که طبق آزمایش، لؤلؤ در آب شور است نه در آب شیرین،[10] با اینکه قرآن کریم دارد که ﴿الْبَحْرَیْنِ﴾،[11] یعنی بحر شور و بحر شیرین را ذات اقدس الهی آفرید، به طوری که ﴿بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ یَبْغِیَانِ﴾؛ نه آب شیرین وارد مرز آب شور میشود و نه آب شور وارد محدوده آب شیرین میشود و این یک قدرت غیبی الهی است که بین اینها حاجز ایجاد کرد، با توجه به آن میفرماید: ﴿یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ﴾، در حالی که لؤلؤ و مرجان از دریای شور است و نه دریای شیرین، پس «مجموع» مراد است نه «جمیع». این توجیه بهتر از آن توهّمی است که در تفسیر فخر رازی آمده که منظور فرشتگان هستند، برای اینکه مثلاً آنها ﴿دَابَّةٍ﴾ میباشند، ﴿وَ مَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَابَّةٍ وَ هُوَ عَلَی جَمْعِهِمْ إِذَا یَشَاءُ قَدِیرٌ﴾ که بحث آن گذشت.
اصلاح تفکر جامعه دربارهٴ فلسفه نعمتها و بلاها
بعد فرمود: ﴿وَ مَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾، در اینجا ﴿مَا أَصَابَکُم﴾ خطاب به «مجموع» است نه خطاب به «جمیع»؛ اگر خطاب به مجموع باشد، «مجموع» جامعه ممکن است که در اثر معصیت گرفتار کیفر شوند و اگر منظور «جمیع» باشد برای اولیا و انبیا و اتقیا ابتلا و آزمون است و برای دیگران کیفر. امّا در هیچ جای قرآن ندارد که «مَا أَصَابَکَ مِن مُصِیبَةٍ» که خطاب به شخص حضرت باشد. مصیبت نیست، ﴿مَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ﴾[12] است؛ این ﴿سَیِّئَةٍ﴾ که در سوره مبارکه «نساء» مبسوطاً مطرح شد، خطاب «بما انّه انسان» به انسان است، نه خطاب به شخص حضرت باشد. در سوره مبارکه «نساء» که جزء مشکلترین آیات آن سوره بود ـ مسئله جبر را باطل کرد، تفویض را باطل کرد و «امر بین الامرین» را ثابت کرد ـ در آیه 78 و 79 سوره مبارکه «نساء» فرمود: ﴿وَ إِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾؛ اگر نعمت، صفا و لطفی نصیب آنها شود، اینها میگویند که از نزد خداست، ﴿وَ إِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِکَ﴾؛ اگر یک ناکامی دامنگیر اینها شود، اینها تطیّر و تشؤّم دارند و میگویند بدقدمی توست. ﴿قُلْ کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾؛ هم حسنات ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ و هم سیئات ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است، این موجبه کلیه. ﴿فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾؛ اینها چرا این مطالب دقیق را که ما تکرار کردیم و به کمک سنّت حضرت تبیین کردیم و آیات آن را فرستادیم متوجّه نمیشوند؟ آنگاه جمعبندی نهایی آن در آیه 79 است: ﴿مَا أَصَابَکَ﴾، «أیها الانسان»! خطاب به شخص پیغمبر نیست، چون آنها درباره اصل کلّی حرف داشتند ـ در مورد جبر و تفویض در نظام کیانی حرف داشتند ـ اختصاصی به پیغمبر نداشت. ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾، پس موجبه کلیه این است که هر چیزی که باشد ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است، برای اینکه «ممکن الوجود» است و «ممکن الوجود» مبدأ واجب میخواهد، نه تصادفی در عالَم هست و نه مبدأیی غیر از خداست! پس ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾،
بلاها محصول عملکرد انسان
این ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ یعنی مبدأ اصلی هر چیزی خداست؛ ولی حَسنات و سیئات باید مشخص شود؛ اطاعات و معاصی باید مشخص شود. ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾؛ حسنات و نعمتها و نیکیها براساس آن اصل کلّی که ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾، هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است و هم براساس این تصریحی که فرمود: ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾، ﴿مِنَ اللّهِ﴾ است؛ امّا ﴿سَیِّئَةٍ﴾ و مصیبت که ﴿مِنَ اللّهِ﴾ نیست! ﴿وَ مَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ﴾، ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست، امّا ﴿مِنَ اللّهِ﴾ نیست. فرق ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ که ثابت شده و ﴿مِنَ اللّهِ﴾ که نفی شده، چند روز در سوره مبارکه «نساء» بحث شد که سیئات و بدبختیها ﴿مِنَ اللّهِ﴾ نیست، بلکه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است. ذات اقدس الهی خیر و رحمت و برکت میدهد؛ مثلاً این نسیم و باد صبا میوزد، حالا اگر به گُل وزید، بوی خوش از آن صادر میشود؛ بر قاذوره وزید، بوی بد از آن صادر میشود، این بوی بد ﴿مِنَ اللّهِ﴾ نیست، گرچه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است. خدا فرمود ما باد را آفریدیم، یک؛ باد رسالت ما و مأموریت ما را به عهده دارد، دو؛ ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾،[13] باد در نظام تکوین رسول خداست، نه خود ساخته است و نه بیگُدار به آب میزند ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾؛ این را ما فرستادیم، برای اینکه عقد ازدواج بین گیاهان بخواند، تلقیح کند و نر و ماده را به هم جفت کند، خیلی از کارها را این باد با مأموریتی که دارد انجام میدهد؛ امّا وقتی میوزد به گُل بوی خوب منتشر میشود، وقتی میوزد به قاذورات بوی بد منتشر میشود؛ این ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست، ولی ﴿مِنَ اللّهِ﴾ نیست؛ این بالا نمیرود، این بوی بد دو قدم که آمد به همین قاذوره برمیگردد و دیگر از قاذوره بالاتر نمیرود؛ امّا آن حَسنه که لطف و توفیق و صبغه وجودی و برکات و امثال آن دارد، هم ﴿مِنَ اللّهِ﴾ است و هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾.
بنابراین در سوره مبارکه «نساء» سخن از مصیبت نیست، بلکه سخن از ﴿سَیِّئَةٍ﴾ است و خطاب به پیغمبر نیست، بلکه خطاب به انسان «بما أنّهُ انسانٌ» است؛ زیرا اینها در صدر و ساقه این بحث میگفتند که حسنات ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است و ﴿سَیِّئَةٍ﴾ ـ معاذ الله ـ از طرف خود پیغمبر است که نحس هست. خدای سبحان فرمود: نه، هر حادثهای که رخ میدهد ریشه اصلی آن از خداست؛ یعنی اصل هستی از آنجاست، وقتی اینجا که آمد رنگ میگیرد. این آفتاب وقتی که میتابد رنگی ندارد؛ امّا بر شیشه رنگی که تابید، رنگ قرمز و سبز و زرد میگیرد. این نور ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است، امّا رنگ ﴿مِنَ اللّهِ﴾ نیست، رنگ از شیشه است؛ یعنی ذات اقدس الهی نور شمس را به عنوان یک فیض دامنگیر گسترده به جهان میتاباند؛ هر جا که رفت رنگ همانجا را میگیرد، اینطور نیست که بگوییم آفتاب نور زرد دارد، نور سفید دارد یا نور قرمز دارد، این نور برای شیشههاست. پس اگر خیر بود هم ﴿مِنَ اللّهِ﴾ است و هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾، اگر نقص بود ریشه اصلی آن که همان نور است یا «ریح» است ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است، ولی صبغه خاص آن ﴿مِن نَفْسِکَ﴾ است، ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ کما اینکه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است؛ امّا ﴿وَ مَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ﴾، گرچه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست، امّا ﴿مِنَ اللّهِ﴾ نیست ﴿وَ أَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾.
توصیه لقمان بر ضرورت توجه به آزمون بودن نقمتها و نعمتها
در بخشهای دیگر هم لقمان و مانند ایشان نصیحت کردند و گفتند که مواظب اعمالتان باشید که گاهی نقمت به عنوان آزمون داده میشود و گاهی نعمت، لقمان به فرزند خود در آیه هفده سوره مبارکه «لقمان» میفرماید: ﴿یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاَةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ اصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾؛ آنچه پیش میآید، حالا تلخ یا شیرین یا سیئه یا حَسَنه در هر حال امتحان است، انسان تا زنده است باید امتحان بدهد؛ گاهی نشاط و نعمت است و گاهی اندوه و نقمت، هم در آنجا باید شکر کند و هم در اینجا باید صبر کند؛ زیرا چیزی در جهان پیدا نمیشود که صبغه آزمونی نداشته باشد. فرمود موفقیت در امتحان ﴿مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾ است. ﴿مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾ یعنی چه؟ یعنی «من الامور التی یجب ان یعزم علیها»، یعنی چه؟ مگر میشود ما کاری را بدون عزم و اراده انجام دهیم؟ هیچ کاری بدون اراده نمیشود؛ یعنی انسان اگر بخواهد یک عمل بیارادهای را انجام دهد محال است؛ مثل اینکه دو دوتا پنجتا محال است، انسان بخواهد طنز بگوید، جوک بگوید و شوخی هم بکند باید قصد کند، انسان کارِ بیاراده انجام دهد مستحیل است، چون فاعل، مرید، مختار و متحرّک خلق شده است؛ اگر دست کسی را بگیرند از جایی به جایی ببرند این مورد فعل است نه مصدر فعل، او کاری نکرده است! همانطوری که لباس او جابهجا شد، خود او هم جابهجا شد؛ او مورد فعل است، نه فاعل فعل، پس از بحث بیرون است؛ اگر بخواهد کاری انجام دهد، محال است که بیاراده باشد. انسان حتماً با اراده کار میکند؛ هیچکاری بیاراده نیست، نفس کشیدن ما هم با اراده است، امّا یک وقت به ما میگویند که طبیب میگوید فعلاً نفس نکش، میبینیم نفس در اختیار ماست! میگوید نفس تُند بکش، میبینیم نفس در اختیار ماست! کارِ بیاراده از انسان محال است، چون انسان مرید است و فاعل مختار است؛ امّا اینکه فرمود: ﴿مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾؛ یعنی این کار جزء کارهای عادی نیست، ما قدمهایی را که برمیداریم، نفسهایی که میکشیم و حرفی که میزنیم همهشان با اراده است؛ امّا کسی بخواهد ازدواج کند یا خانه تهیه کند مدتها فکر میکند، ﴿مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾ یعنی از اموری است که «یجب عن یعزم علیها» و «ینبغی عن یعزم علیها» است؛ یعنی فکر کردن، تأمّل کردن، تدبیر کردن، صدر و ساقه آن را بررسی کردن، متن و حاشیههای آن را دیدن و آن وقت تصمیم گرفتن. فرمود موفقیت در آزمون ﴿مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾ است؛ «أی من الامور التی ینبغی»، یک؛ «أو یجب»، دو؛ «ینبغی أو یجب عن یعزم علیها»، باید جداً تصمیم بگیرید که بیمطالعه نمیشود؛ این مربوط به آزمون است و هر دو هم امتحان است.
«فی الجمله» بودن صبغه پاداشی و کیفری نعمتها و نقمتها در دنیا
در سوره مبارکه «فجر» امتحانهای دو جانبه را ذکر کرد و فرمود چیزی ما در عالَم نمیدهیم که پاداش نهایی باشد؛ پاداش نهایی در «یوم الجزاء» است که خدا ﴿مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾؛[14] یعنی مالک روز جزاست. امّا آنچه در دنیا هست گرچه «فی الجمله» ممکن است که صبغه پاداشی داشته باشد یا «فی الجمله» ممکن است که صبغه کیفری داشته باشد، ولی همه اینها آزمون است. در سوره مبارکه «فجر» آیه پانزده به بعد این است: ﴿فَامّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ﴾؛ ما اگر کسی را مبتلا به ثروت کردیم، مبتلا به سلامت کردیم و مبتلا به علم کردیم، او میگوید خدا مرا گرامی داشت، در حالی که بداند او مبتلا به سواد است، مبتلا به ثروت است و مبتلا به سلامت است، ﴿وَ امّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ﴾؛[15] اگر کسی گرفتار فقر و بیماری و مشکلات شود، میگوید خدا مرا اهانت کرده، ﴿کَلَّا﴾؛[16] نه آن سخن درست است، نه این سخن درست است. انسانهای سالم مبتلای به سلامت هستند و بیمارانِ بیمارستانی مبتلای به مرض میباشند، مبتلا یعنی «ممتحَن». خدا افراد سالم را با سلامت میآزماید و افراد بیمار را با مرض میآزماید تا روشن شود که درون افراد چیست؟ هیچکسی از نقمت یا نعمت سخن نمیگوید، مگر در کلاس امتحان! فرمود هر دو امتحان است، «الْغِنَی وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَی اللَّهِ»؛[17] جمعبندی آنجاست! بنابراین اگر کسی قدر سلامت خودش را ندانست در امتحان ردّ شد؛ مثل اینکه کسی که قدر فرصت بیماری خود را ندانست در امتحان مردود شد، هر دو امتحان است!
امیدبخشترین آیه از آیات قرآن از دیدگاه علی(علیه السلام)
یک بیان نورانی را زمخشری از وجود مبارک حضرت امیر در ذیل همین آیه ﴿یَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ نقل میکند که در این آیات بعدی هم همان ظهور را دارد. این تعبیری که ایشان نقل میکند این است که میگوید این آیه بر وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) خوانده شد، حضرت فرمود اگر ذات اقدس الهی کسی را در دنیا عذاب کرد، او اکرم از آن است که دوباره او را عذاب کند و اگر از سیئه کسی گذشت، کریمتر از آن است که بعد از عفو، کیفر بدهد، پس «هذه أرجی آیة»؛[18] این کلمه را ما قبلاً هم نقل کردیم، منتها فخر رازی[19] گونهای این جمله را نقل نکرد که معلوم شود که از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) است؛ ولی زمخشری در کشّاف «بالصراحة» روشن کرد که این جمله نورانی از حضرت امیر است؛ یعنی «هذه أرجی آیةٍ للمؤمنین فی القرآن»؛ از امیدبخشترین آیات قرآن کریم همین است که خدا از بسیاری لغزشها میگذرد و اگر گذشت دوباره دیگر به رُخ کسی نمیکشد و آنچه را که بخواهد عفو کند، عفو کرده است و اگر از معصیتی نگذشت در قیامت ممکن است پاداش دهد؛ اینطور نیست که اگر در دنیا کیفری داد دوباره بخواهد کیفر دهد، اینطور نیست. پس هر دو جمله از وجود مبارک حضرت امیر است؛ هم آن جملهای که خدا اکرم از آن است تا از چیزی که گذشت دوباره عذاب کند و اکرم از آن است تا چیزی را که اکرام کرده دوباره صرف نظر کند و دوباره به حساب بیاورد و کیفر دهد، اینطور نیست؛ وقتی بخشید، بخشید و چیزی که آنها دادند برنمیگردند، دیگر فیض خدای سبحان طوری است که دوباره ذات اقدس الهی آن را به حساب نمیآورد. جمله دوم این است که «هذه أرجی آیة للمؤمنین فی القرآن»، این هم جمله نورانی وجود مبارک حضرت امیر است.
پرسش: ...
پاسخ: بله، آن گذشت، چون آنها گفتند که شک دارد، وگرنه وجود مبارک پیغمبر «علی یقین من ربک» بودند و هیچ تردیدی نداشت، با یقین سخن میگفت، با جزم سخن میگفت و هیچ شکی نداشت آنها نسبت به شک دادند که حضرت هم پاسخ مثبت داد یا در جریان «فاسئل ما ارسلنا»، آنجا این آیه گذشت که اگر شک دارید از انبیای قبلی سؤال کن، چند روایت است که فرمود این آیات از قبیل «إِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَة»[20] نازل شده است.
فرمود: ﴿وَ مَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾، که گفتیم ﴿یَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ این است، ﴿وَ مَا أَصَابَکُم﴾ این است،
تبیین فقر اقتصادی و طبیعی
بعد فرمود: ﴿وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ﴾، چند قضیه را در این آیه 31 بیان کرده است؛ فرمود شما نمیتوانید جلوی اراده و تصمیم خدا را بگیرید، هیچ کاری از شما ساخته نیست. در جریان بسط رزق و روزیها، فرمود مبادا شما خیال کنید شما رازق هستید یا شما مالک میباشید و شما دارید به فقرا میدهید؛ ما دو کار به شما گفتیم: یکی اینکه ما فقر اقتصادی در عالَم نداریم و دوم اینکه این عالَم، عالم طبیعت است و فقر طبیعی، یک امر طبیعی است. «بیان الفرق بین الاقتصادین» این است که فرمود ما برای هر کسی روزی معین کردیم: ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الأرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾؛[21] منتها چه حیوان و چه انسان باید تلاش و کوشش کنند! فرمود: ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها﴾،[22] ﴿وَ ابْتَغُوا﴾؛[23] بر روی دوش زمین سوار بشوید، از «مِنکب» و دوش زمین کمک بگیرید، روزیتان هست و ما روزیتان را فراهم کردیم! این فقر اقتصادی است که برای هیچ کسی فراموشی سهو و نسیان نیست که کسی بیروزی خلق شده باشد، پس فقر اقتصادی در نظام هستی نیست. امّا فقر طبیعی لازمه عالم طبیعت است؛ یکی کودک و نوزاد است، یکی سالمندِ فرتوت است، یکی مریض است، یکی تصادفی است و نمیتواند به ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها﴾ و ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ عمل کند، این یک امر طبیعی است. ما دنیا داشته باشیم که در آن کودک نباشد، پیرزن نباشد، پیرمرد نباشد، افتاده و تصادفی نباشد، اینکه دیگر دنیا نیست، میشود آخرت! دنیا اینها را دارد.
تأمین رزق فقرای طبیعی از اموالِ الهی نزد اغنیا
امّا اینها که زمینگیر شدند یا خردسال هستند یا سالمند میباشند، فرمود ما سهمیه اینها را در اموال اغنیا قرار دادیم، هیچ غنیای مال خودش را به مستمند نمیدهد! «مُست» یعنی فقر و «مستمند» یعنی صاحب فقر، غنی باید بداند که او شریک دارد! در قرآن فرمود شما مال خودتان را نمیدهید، مال من هست که سهمیه این فقرای طبیعی است و در مال شما گذاشتم، شما را به حفظ امّانت امر کردم و میآزمایم: ﴿وَ آتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ﴾،[24] نه مال شماست! این «مال الله» است که به دست شما دادیم، شما حق خودتان و مال خودتان را که به فقیر نمیدهید!
خمس و زکات از مصادیق اموالِ الهی و عدم مالکیت اغنیا بر آن
این خمس را اگر گفتیم که برای شما نیست، این یک دهم زکات یا یک بیستمی را که گفتیم که برای شما نیست. چرا اگر کسی خمس نداد، لباس غصبی است و نماز باطل است؟ برای اینکه یک پنجم آن مال برای او نیست! فرمود برای شما نیست! برای من هست که سهمیه فقراست، آن را برای آزمون در مال شما گذاشتم! آن کسی که حالا یا کودک است یا بیمار است یا سالمند است که توان کسب را ندارد، من روزی او را آنجا قرار دادم، برای خود من هست، در مال شما گذاشتم و گفتم بدهید. هم ﴿وَ آتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ﴾ ـ نه «مِن مالِکُم» ـ ﴿مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ﴾ یک، هم ﴿وَ أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُسْتَخْلَفِینَ﴾، دو؛ شما نماینده من هستید! یا «مُستخلَف» از اقوام گذشته هستید که آنها هم این گونه میباشند یا «مُستخلَف»، جانشین، خلیفه و نمایندههای من هستید، شما که مال خودتان را نمیدهید! اگر کسی خمس یا زکات نداد، سرّ بطلان صوم و صلات و سرّ حرمت زندگی او برای این است که شریک دارد. در باب زکات دارد که «أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ فِی أَمْوَالِ الْأَغْنِیَاءِ لِلْفُقَرَاءِ»[25] و مانند آن، درباره خمس هم که دارد که ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾،[26] این یک پنجم اصلاً مال آن آقا نیست! اگر برای آن آقا بود، یا در ذمّه او بود و به منزله دَین بود، اگر کسی خمس نداده بود که نماز و روزه و حجّ او که درست بود! برای اینکه ذمّه او بدهکار است نه عین! این به عین تعلق میگیرد، یک؛ به نحو کسر مشاع است، دو؛ نه «کلّی فی المعین»! هر جزئی را که دست میزند، یک پنجم آن مال برای او نیست.
ناتمامی توهّم عدم مطابقت اراده الهی با تأمین فقرای طبیعی
بنابراین این طور نیست که غنی برابر آن توهّمی که برخیها در سوره مبارکه «یس» داشتند، بگویند که ﴿أَنُطْعِمُ مَن لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ﴾؛ اگر خدا میخواست به او میداد! بله، خدا خواست و به او داد، منتها مال او در مال شماست و امانت است و به شما میگوید که مال مردم را بدهید، مال مردم را نخورید. چرا میگویید: ﴿أَنُطْعِمُ مَن لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ﴾؟ بله، «شاءَ الله و أَطْعَمَهُ» و راهش این است که او مال نمیتواند کسب کند، ولی مال نقد را به او داد! به شما که مال نقد نداد! به شما گفت بروید کسب کنید، قدرت به شما داد و میروید کسب میکنید؛ او که قدرت کسب ندارد، مال نقد به او داد و آن مال نقد همین است که یک پنجم آن را در مال شما گذاشته است.
بنابراین توهّمی که در سوره مبارکه «یس» برای برخیها پیش آمد که گفتند: ﴿أَنُطْعِمُ مَن لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ﴾، خیال کردند که خدای سبحان سهمیهای را برای فقرا قرار نداد. آیه 47 سوره مبارکه «یس» برابر توهّم آنها این است: ﴿وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ﴾؛ شما میخواهید بگویید که این باطل است، پس او سهمی ندارد. خیر! «شاءَ الله»، یک؛ «أطعَمَه»، دو؛ مال او را گذاشته در مال شما، سه؛ شما امین هستید نه مالک، چهار؛ باید امانت را بدهید و خیانت نکنید، پنج.
اغنیا خلفای الهی در تأمین رزق فقرای طبیعی
بنابراین آنچه در سوره مبارکه «حدید» ذکر شده است، گاهی تعبیر به انفاق دارد که شما خلیفه هستید؛ در سوره «حدید» آیه هفت فرمود: ﴿آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ﴾، حالا یا «مُستخلف» اقوام قبلی هستید که آنها هم اینچنین هستند، یک؛ یا خلیفه خدا و جانشین او هستید، دو؛ اصلاً مال شما نیست! در سوره مبارکه «نور» به تعبیر دیگر فرمود: ﴿وَ آتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ﴾،[27] اگر ﴿وَ آتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ﴾، کسی حق ندارد بگوید که ﴿أَنُطْعِمُ مَن لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ﴾، در حالی که اینطور نیست. فرمود آنچه را که ذات اقدس الهی به شما داد، مال خداست که در اختیار شما گذاشته و باید به فقرا بپردازید؛ آیه 33 سوره مبارکه «نور» ـ درباره بردگان و امثال آن که ﴿فَکَاتِبُوهُمْ﴾، ﴿کَاتِبُوهُمْ﴾؛ یعنی با اینها مکاتبه کنید، مکاتبه را در کتاب عِتق ملاحظه فرمودید، یکی از احکام تجاری بین مولا و عبد است ـ چنین است: ﴿وَ آتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ﴾ مال شما که نیست. بنابراین ما فقر اقتصادی در جهان هستی نداریم، فقر طبیعی هست که هر کسی بالاخره باید امانت پیش خودش را برگرداند و به صاحب مال آن بپردازد.
پرسش: ...
پاسخ: بله، اگر به ذمّه باشد، تصرف در مال غصبی نیست.
پرسش: ...
دلیل بر عدم مالکیت اغنیا بر اموال متعلق خمس
پاسخ: خیلیها ممکن است که اینچنین نگفته باشند، خمس به معنای کسر مشاع است و در روایات زکات هم دارد که «أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ فِی أَمْوَالِ الْأَغْنِیَاءِ لِلْفُقَرَاءِ»، نه «فی ذمَمِهم» نه اینکه در ذمّه آنهاست، در مال آنها سهمی برای فقرا قرار داده است. بعد فرمود اگر خدا میدانست این مقدار کافی نیست، بیشتر جعل میکرد؛ امّا حالا بعضیها براساس نصوص تحلیل و مانند آن «منةً علی العباد» ممکن است چنین فتوایی داده باشند؛ ولی فتوای بیّن و روشن این است که در خود مال تعلّق میگیرد، یک؛ به نحو کسر مشاع است نه به نحو «کلّی فی المعین»، دو؛ بعضیها خیال میکنند به نحو «کلّی فی المعین» است، میگویند ما خمس نداده میرویم مکّه بعد میآییم و اصلاح میکنیم؛ تعیین آن به عهده ماست و ظاهر آیه خمس هم به نحو کسر مشاع است.
بنابراین ما فقر طبیعی نخواهیم داشت و اینکه فرمود آزمون است، البته برای طرفین آزمون است که برای یکی آزمون صبر است و برای یکی آزمون شکر.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سوره توبه، آیه123.
[2] . سوره شوری، آیه24.
[3] . سوره اسراء، آیه11.
[4] . سوره علق، آیه18.
[5] . مفاتیح الغیب، ج27، ص599؛ «الثانی: أن الدبیب هو الحرکة و الملائکة لهم حرکة...».
[6]. سوره الرحمن, آیه19.
[7]. سوره الرحمن, آیه20.
[8]. سوره فرقان, آیه53.
[9]. سوره الرحمن, آیه22.
[10]. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج4، ص224 و 225؛ «لم جاز فِیهِما مِنْ دابَّةٍ و الدواب فی الأرض وحدها؟ قلت: یجوز أن ینسب الشیء إلی جمیع المذکور و إن کان ملتبسا ببعضه، کما یقال: بنو تمیم فیهم شاعر مجید أو شجاع بطل و إنما هو فی فخذ من أفخاذهم أو فصیلة من فصائلهم و بنو فلان فعلوا کذا، و إنما فعله نویس منهم و منه قوله تعالی ﴿یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ﴾ و إنما یخرج من الملح...».
[11]. سوره فرقان, آیه53.
[12]. سوره نساء, آیه79.
[13]. سوره حجر, آیه22.
[14]. سوره فاتحة الکتاب, آیه4.
[15]. سوره فجر, آیه16.
[16]. سوره فجر, آیه17.
[17] . نهج البلاغة، حکمت452.
[18]. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج4، ص226؛ «و عن علی رضی اللّه عنه و قد رفعه: من «عفی عنه فی الدنیا عفی عنه فی الآخرة و من عوقب فی الدنیا لم تثن علیه العقوبة فی الآخرة» و عنه رضی اللّه عنه: هذه أرجی آیة للمؤمنین فی القرآن بِمُعْجِزِینَ بفائتین ما قضی علیکم من المصائب مِنْ وَلِیٍّ من متول بالرحمة».
[19]. مفاتیح الغیب، ج27، ص601؛ «و قال إذا کان کذلک فهذه أرجی آیة فی کتاب اللّه...».
[20]. الأمثال، زید بن رفاعی، ص71.
[21]. سوره هود, آیه6.
[22]. سوره ملک, آیه15.
[23]. سوره مائده, آیه35.
[24]. سوره نور, آیه33.
[25]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص498.
[26]. سوره انفال, آیه41.
[27]. سوره نور, آیه33.