30 09 2015 450095 شناسه:

تفسیر سوره شوری جلسه 22 (1394/07/08)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ (۱۹) مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُوْتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَصِیبٍ (۲۰) أَمْ لَهُمْ شُرَکَاءُ شَرَعُوا لَهُم مِنَ الدِّینِ مَا لَمْ یَأْذَن بِهِ اللَّهُ وَ لَوْلاَ کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (۲۱) تَرَی الظَّالِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ وَاقِعٌ بِهِمْ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِی رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُم مَا یَشَاءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (۲۲) ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَ مَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ (۲۳)

ادبیات قرآن مستفاد از کلمات تلطیف شده رایج عرب

ادبیات قرآن کریم عبارت از آن است که همان الفاظ و کلمات و جملههای رایج در بین قوم عرب را تلطیف، تسطیح و شفّاف میکند، بعد درباره خدا و اسمای خدا به کار میبرد؛ لفظ جدید و کلمهٴ تازهای وضع نمیکند، همان لغت عرب را به کار میبرد؛ منتها لغت عرب که قبل از نزول قرآن به کار میرفت، مثل همین سنگهای معدنی بود که با تضاریس[1] و دندانهها و ناهمواریها و پَستی بلندیها به کار میرفت، در منطقهای که مهندس و دستگاه تنظیم و تلطیف «أحجار» نیست، همان سنگهای معدنی را از دل کوه میگیرند، مختصری چَکُّش به آن میزنند و لای دیوار میگذارند، این دیواری که در روستاها قبلاً ساخته میشد همین طور بود؛ ولی با پیشرفت هنر و صنعت، این سنگهای معدنی که ناهموار است تا کارخانه آورده میشوند و به صورت یک تابلوی زرّین برلیانی درمیآیند که مثلاً میشود سنگ مرمر ایتالیا، این همان سنگ معدنی ناصاف بود. این سنگ «مُضَلّع» ناصاف را مثلاً کارگاهی در ایتالیا به این صورت مرمر شفّاف درمیآورد. وقتی آن سنگهای «مُضَلّع» ناصاف را لای دیوار بگذاری، با یک تکان دیوار میریزد؛ ولی آن سنگهایی که به صورت برلیان درآمده، شفّاف و تابلو شده، مُحکم هستند. قرآن کریم این الفاظ را تراشیده، آن ناصافیها را صاف کرده، «مُضَلّع» بودن اینها را تسطیح کرده، به صورت برلیان و شفّاف و بلور درآورده و درباره ذات اقدس الهی به کار برد؛

نمونه‌هایی از کلمات تلطیف شده عرب در قرآن

این کلمه «یَدْ» همینطور است، کلمه «إصبَعْ» همینطور است کلمه «أنَامِل» همینطور است، کلمه «جَنبْ» همینطور است، کلمه «لطیف بودن» همینطور است، اینها را که قرآن جعل نکرده، این کلمات «لُطفْ»، «لَطیفْ»، «یَدْ»، «قَلبْ» و «جَنبْ» را که جعل نکرده است، تمام این کلمات قبلاً در بین عرب بود؛ این ﴿فِی جَنْبِ اللَّهِ﴾[2] است، این ﴿یَدُ اللَّه﴾[3] است و امثال آنها را قرآن تسطیح و تلطیف کرده، آن ناهمواریهایش را گرفته، شفّاف کرده و به خدا اسناد داد. این «قوی» قبلاً بود، «عزیز» قبلاً بود، «لطیف» قبلاً بود، مردم این «قوی» و «عزیز» و «لطیف» را درباره خودشان به کار میبردند؛ یک شیء نازک و ظریف را لطیف میگفتند، امّا درباره معانی مجرّد که عرب این حرفها را به کار نمیبرد! عرب که فرشتهها و «اسماء حسنیٰ» و قداست عالَم تجرّد را که درک نمیکرد. همین کلمات را، مثل همین قلوه سنگهایی که از معدن درمیآید ناصاف به کار میبرد، قرآن آمد اینها را تسطیح کرده و به کار برده، این ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ[4] را مثل پُتکی است که در کنار همهٴ کلمات به کار برد؛ خداوند فلان صفت را دارد ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ، خداوند به فلان وصف موصوف است ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ، این ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ یک کارگاه و کارخانه تلطیف مَرمَردُرست کُنی است، با این ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ تمام این کلمات ناصاف را صاف کرد؛ جریان «لطیف» بودن هم همینطور است. یک وقت خدا میفرماید: ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الأرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا،[5] چرا؟ چون او رازق و قدیر مطلق است، آنجا دیگر سخن از «لطیف» نیست. چرا ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الأرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا؟ برای اینکه او خالق است، «ربّ» است و «ربّ» باید «مربوب» خودش را بپروراند، امّا جا برای «لطیف» نیست؛ امّا موحّد را بخواهد بپروراند، میفرماید تو را «لطیف» اداره میکند نه «رازق»، ﴿اللَّهُ لَطِیفٌ؛ شما بنده باش، او تو را اداره میکند، چه کار داری که از چه راهی اداره میکند؟! این ﴿اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ﴾، سند است برای ﴿یَرْزُقُ، او قوی است و میتواند اداره کند، او اگر چیزی را اراده کرد نفوذناپذیر است؛ امّا چگونه اداره میکند را تو چه کار داری؟ چگونه اداره میکند که تو نمیتوانی اَدا کنی! ﴿اللَّهُ لَطِیفٌ!  این آیه سوره مبارکه «طلاق» که فرمود: ﴿مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ[6] از قویترین آیات توحید است. خدا هر موجودی را اداره میکند، چگونه اداره میکند وظیفه ما نیست! اگر یک سال باران کم بیاید و متوسط بیاید ما وظیفه داریم نماز «استسقاء» بخوانیم و مانند آن، امّا نگران نباشیم، برای اینکه او ﴿مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ اداره میکند، نه «مِنْ حَیْثُ یَحْتَسِب»؛ لذا فرمود: ﴿اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ﴾، آنجاهایی که جای لطف است، میفرماید او شما را میبیند و شما او را نمیبینید. او شما را میبیند، چون خبیر است و شما او را نمیبینید، چون «لطیف» است، فرمود: ﴿لَا تُدْرِکُهُ الأبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الأبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ،[7] چون خبیر است، چشمهای شما را میبیند؛ چون لطیف است، چشمهای شما او را نمیبیند؛ این کلمه را شفّاف و صاف کرد و مثل یک تابلو درآورد، بعد به کار برد. این کارها، کارهای اعجازی قرآن کریم است. در تعبیرات روایی هم ائمه(علیهم السلام)  همین کلمات را به کار بردند؛ یک وقت کسی بنّاست یا کارگر کارخانه آهنسازی و مانند اینهاست، او با تمام دست کار میکند که اینجا، جای «یَدْ» است؛ امّا یک وقت کسی در کتابخانه دارد صفحات کتاب را ورق میزند، اینکه با دست ورق نمیزند، او با انگشت کار میکند؛ یک وقت کسی زرگر است، کار لطیف انجام میدهد، او که با دست کار نمیکند و کارگری در آهنگری که نیست. آنجایی که انگشترسازی و طلاکاری است، او با انگشت کار میکند و آنجا که ورق زدن صفحات کتاب است، با انگشت ورق میزند؛ امّا آنجا که کار بنّایی و امثال آن است، کار با «یَدْ» است. کارهای مهم را ذات اقدس الهی میگوید که ﴿یَدُ اللَّه﴾ است، امّا قلب را که زیرورو میکند، میگوید قلب مؤمن «بَیْنَ إِصْبَعَیْنِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَن‏»[8] است، نمیگوید با دست خدا قلب را زیرورو میکند، چون کار با قلب به وسیله دست نیست، کار انگشت است. آن ظرافتهایی را که قرآن یا روایت باید اعمال کند، همین کارها را انجام میدهد. بنابراین لطافت آنجایی است که ظریفکاری است، ریزکاری و دقیقکاری است؛ یعنی کارِ تجرّد و غیب است، امّا اصل قوّت و عزّت سرجای خود محفوظ است.

تصریح قرآن بر پاداش رسالت نخواستن انبیا و علت آن

این مراحل را گذرانده، بعد چندینجا حرف انبیا را نقل میکند که انبیا فرمودند: ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً﴾،[9] به شخص پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که ﴿مَا تَسْأَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ؛[10] تو که مزدی نمیخواهی، بدون برهان! در بعضی از آیات برهان مسئله را هم ذکر میکند، میگوید یک مطلب جهانی است که اختصاصی به عرب و عجم ندارد، شما با دیگران سهیم هستید! تازی و فارسی سهیم هستند، حق اجر ندارید! ﴿مَا تَسْأَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ، چرا؟ ﴿إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرَی لِلْعَالَمِینَ،[11] یک حرف جهانشمول است؛ دو اصل کلّی و همگانی و همیشگی: کلّیّت و دوام، همگانی و همیشگی، برای همه مردم و در همه زمان. اگر برای همه مردم و جهانشمول است و اگر دائمی و «الی یوم القیامة» است، یک حرف تازهای که نیست، حرف این مردم نیست و از هیچکسی که اجر نمیخواهی! ﴿وَ مَا تَسْأَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ، چرا؟ چون ﴿إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرَی لِلْعَالَمِینَ، پس سه بیان را قرآن کریم تاکنون ذکر کرد: یکی اینکه حرف همه انبیا این است و حرف تو هم این است؛ یکی هم «بالصراحة» میگوید: ﴿مَا تَسْأَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ، آن حرف انبیا که ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً﴾ در کلمات تو هم هست، من هم مستقیماً بگویم که ﴿مَا تَسْأَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ و برهان مسئله هم این است که ﴿مَا تَسْأَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ، چرا؟ ﴿إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرَی لِلْعَالَمِینَ. حرف انبیا یکی است، تو هم همان حرف را داری و من هم مستقیماً به تو میگویم ﴿مَا تَسْأَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ؛ یعنی اجر نخواه و نمیخواهی و در بخش سوم هم برهان مسئله است. کلّیت و دوام، یعنی برای جمیع افراد، یک؛ «الی یوم القیامة»، دو؛ چه باشی چه نباشی! حرف، حرفِ جهانشمولی است! آنوقت از چه کسی میخواهی مزد بگیری؟ نسل بعدی هم همین حرف را دارند، از چه کسی میخواهی مزد بگیری؟ بنابراین مزدخواهی راه ندارد.

مقصود از ﴿الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾ با توجه به پاداش نخواستن انبیا

میماند این مسئله که فرمود: ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾، همین را در آیات دیگر توضیح داد که ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾؛[12] من چیزی هم از شما نمیخواهم، امّا نفرمود «مودّةُ القربیٰ»، به پنج ـ شش وجه آمدند گفتند؛ یکی اینکه ـ همه آنها ممکن است ـ إنشاءالله ـ در جلسات بعد مطرح شود ـ که ﴿الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾؛ یعنی قبیله تو ـ قریش ـ تو را دوست داشته باشند، آنها که مشرک هستند، چه چیزی را دوست داشته باشند؟ و ثانیاً آیه که نگفت شما مرا دوست داشته باشید، آیه میگوید که اجر رسالت من این است، آنها که رسالت را قبول ندارند، میگویند تو «مُفتَری» هستی! بنابراین هیچ وجهی ندارد که ما بگوییم ﴿الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾، یعنی اینکه قریش او را دوست داشته باشند و هیچ وجه هم ندارد بگوییم انصار او را دوست داشته باشند، اصولاً انصار شیفتهٴ او بودند و شیفتهٴ مسلمانهایی بودند که از مکّه به مدینه مهاجرت میکردند، مردم مدینه فخرشان این بود که قرآن آنها را به عظمت معرفی کرد، فرمود: اهل مدینه ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ،[13] این فخر آنهاست که قرآن کریم مردم مدینه را به عنوان دوستان مهاجران معرفی کرد، فرمود مردم مدینه کسانی هستند که مهاجران را دوست دارند، نه کمک میکنند: ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ و همچنین مسئله «ایثار» هست، مسئله «خصاصة» هست ﴿وَ یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾[14] که آنها کمک مالی میکنند؛ «خصاصة»، یعنی «ما یختص به»؛ یعنی آنچه برای خود اینها ضروری است، این را به دیگری میدهند. این ﴿یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ﴾ این عرب «مُستَأثِر» را قرآن «مُوثِر» کرد. «مُستَأثِر» یعنی خود را بر دیگری ترجیح دهد، این «إستیثار» است. این عربی که کارش و خوی او «إستیثار» بود، قرآن آمد اینها «مُوثِر» کرد؛ یعنی غیر را بر خود ترجیح میداد: ﴿وَ یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾. این عربی که از سوسمار نمیگذشت، این عرب را طوری تربیت کرد که فرمود: ﴿لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنَالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِمَاحُکُمْ؛[15] این آهوهایی که بالای کوه بودند، ما اینها را سرازیر میکنیم تا در تیررس و در دسترس شما قرار بگیرد، این عربی که از سوسمار نمیگذشت، «فی الإحرام و الحرم» از آهو صرف نظر میکرد! فرمود ما شما را به این صورت درآوردیم ﴿لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ که ﴿تَنَالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِمَاحُکُمْ؛ با دست میتوانستید این صیدها را بگیرید، ولی نمیگیرید. این عرب «مُستأثِر» غارتگر را «مُوثِر» کرد که ﴿وَ یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾، اما بالاتر از همه فرمود اینها دوست مهاجرین هستند: ﴿وَ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ،

سرّ استثنا شدن پاداش نخواستن پیامبر به مودّت قربیٰ

پس اینکه وجود مبارک حضرت از اینها اجر بخواهد معنا ندارد؛ نه نسبت به مردم مکه این درست است و نه نسبت به مردم مدینه این درست است. بالاتر از همه فرمود من مودّتی میخواهم که جایگاه مستقری دارد، نفرمود من میخواهم به اهل بیت من علاقهمند باشید، نفرمود «مَودَّة القُربیٰ»، اگر میفرمود: «مَودَّةَ القُربیٰ»، این مضاف و مضافالیه بود و مشخص، یعنی آنها را دوست داشته باشید؛ امّا فرمود: ﴿إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾، این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ مفعول واسطه برای مودّت نیست؛ این ظرف، ظرفِ لغو نیست؛ این ظرف، ظرفِ مُستَقَر است، متعلق به آن «کائن» محفوظ است؛ من اجر رسالتم را دوستی شما قرار میدهم، این دوستی معدنش کجاست؟ کجا باید مستقر شود؟ این دوستی باید در اهل بیت مستقر شود، نه اینکه اهل بیتم را دوست داشته باشید! این دوستی جایش آنجاست! اگر ظرف، ظرفِ لغو بود، یعنی آنها را دوست داشته باشید؛ اما ظرف، ظرفِ مُستَقَر است و متعلق به «کائن» است؛ یعنی دوستی شما در معدن اهل بیت است و فقط همانجاست، جای دیگر نیست! اگر گفتند اینجا جایِ نفت است، اینجا جایِ گاز است و اینجا معدن آب است، یعنی همینجا جایش است و جای دیگری نیست! اگر بخواهد به جای دیگر برسد، باید از اینجا سرایت بکند و این دوستی باید آنجا مستقر شود! اگر خواستید غیر علی و اولاد علی را دوست داشته باشید، باید از اینجا سرچشمه بگیرد. پس معدن محبّت، قرارگاه محبّت، خاستگاه محبّت، جایگاه محبّت و اصل محبّت، علی و اولاد علی است! نه اینکه اینها را دوست داشته باشید که بشود ظرف، ظرفِ لغو، این ظرف، ظرفِ مُستَقَر است. پس «الّا المَودَّةَ المُسْتَقرةَ الْکائنةَ فِی علیٍ و اولادِه»، من اینها را میخواهم! برای اینکه ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ، اگر حسنه باشد، اینها حسنه است؛ ما چیزی از شما نخواستیم مگر آنچه به نفع خود شماست. بنابراین نه مودّت قریش منظور است، نه مودّت انصار منظور است، نه مودّت عرب منظور است، نه مودّت عجم منظور است و نه مودت اینها به عنوان اینکه اینها محلّ علاقه هستند منظور است. خدا علاقهٴ به اعضا و خانواده و برادر و اینها را که در سوره مبارک «توبه» محکوم کرد؛ فرمود: ﴿قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ وَ أَزْوَاجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَ مَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾؛[16] ما شما را دعوت نمیکنیم به اینکه به اعضای منزلتان علاقهمند باشید، بلکه شما را دعوت میکنیم به اسلام، آنها اگر مسلمان بودند، البته صله رحم کنید. اینچنین نیست که علاقهٴ به اعضای منزل اصل باشد. امّا علاقهٴ به اهل بیت اصل دین است و این علاقه هم آنجا مستقر است؛ از هر جا بخواهد علاقه ظهور کند، باید از آنجا بیرون بیاید؛ از جای دیگر، از کجا میخواهی بیرون بیاید؟! جای دیگر مستقر نیست! اگر جایی چشمهٴ آبی بود، حالا میخواهید لولهکشی بکنید، باید بالاخره آب از اینجا بیرون بیاید، از جای دیگر که نیست. اگر مودّت مستقر در علی و اولاد علی بود، به هر چیزی و به هر کسی بخواهید علاقه داشته باشید، باید با اینجا را رابطه داشته باشد، وگرنه برای این دو محبّت در جای دیگر که چشمهای ندارد. مودّت شما یکجا و چشمه آن هم یکجاست؛ اگر در جایی بخواهد این مودّت ظهور کند، باید از همین جا سرچشمه بگیرد.

بنابراین «المَوَدَّة القُربیٰ» نفرمود، ﴿الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾ گفت که این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ مفعول واسطه برای مودّت نیست تا بشود ظرفِ لغو، این متعلق است به «الکائن، المستقر، الحاصل» که فعل ظرفِ مُستَقَر است؛ یعنی من از شما مودّتی میخواهم که در خاندان علی و اولاد علی مستقر باشد، همین! هر جا و حتی به خودت! به خودت هم اگر بخواهی علاقهمند باشی، باید از اینجا ارتباط بگیری، چون این مودّت آنجاست و جای دیگر نیست! ما که نگفتیم آنها را دوست باش، ما گفتیم مودّتی که چشمهاش آنجاست! اگر به خودت خواستی علاقهمند باشی باید از آنجا ارتباط بگیری! ببین آیا آنها گفتند به خودت علاقهمند باش، به کارت علاقهمند باش یا نه، آن وقت این میشود شیعه خالص، این میشود ولایت و حسنهٴ کامل هم همین است.

هماهنگ بودن طوایف سه‌گانه آیات با آیه اَجر خواهی پیامبر

بنابراین اینکه فرمود: ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی، با آن سه طایفه آیات هماهنگ است؛ آن آیات بخشی در سوره مبارکه «انعام» است، بخشی در سوره مبارکه «یوسف» است و بخشی هم در سوره مبارکه «یس»؛ در سوره مبارکه «یس» برهان مسئله است که قبلاً گذشت، حرف انبیا این است که از شما مزد نمیخواهیم. آن کسی که از اقصای مدینه آمد، گفت حرف این مدّعی نبوّت را قبول بکنید، برای اینکه این دو عنصر اصیل به همراه اوست: یکی اینکه خوب حرف میزند و یکی اینکه طمع ندارد؛ این برهان مسئله در سوره مبارکه «یس» گذشت.[17]

پرسش: ...

پاسخ: بله، اما تسطیح و تلطیف کرد، این ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ یک دستگاه صافکنندهای است. شما میبینید که کارگر و بنّای محلّی، همین سنگهایی که از معدن درآمده را چند چکش به آن میزند و لای دیوار میگذارد، امّا وقتی به کارگاه سنگتراشی ایتالیا میروید، همان سنگ را مَرمَر درست میکند؛ مثل برلیان!

پرسش: ...

پاسخ: چرا! ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ همین است! یعنی اگر ما گفتیم قوی است، مبادا خیال کنید شبیه قوای دیگر است ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ؛ اگر گفتیم عزیز است، مبادا خیال بکنید شبیه عزتهای دیگر است ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ، این ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ یک کارگاه صاف کردنی است.

پرسش: یعنی دیگر از متشابهات نیست؟

پاسخ: ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ از محکمترین محکمات است. این ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ که متشابهات نیست! گفتند محکمترین محکمات قرآن کریم این ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ است. هر جا ما لَنگ شدیم، اگر وصفی را برای خدای سبحان ثابت کردند و نمیدانیم چیست، این قَدَر هست که ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ، این جزء محکمترین محکمات ماست؛ این تمام کلمات را صاف کرده است؛ نقصهای ماده، نقصهای حاجت، نقصهای امکان و نقصهای فقر را زدوده و صاف کرده و به خدا اسناد داده است، وگرنه میگفتیم که به یحیی فرمود: ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ،[18] به بنیاسرائیل فرمود: ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾،[19] به نظامیان فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾،[20] امّا میگوییم خدا هم ﴿ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾[21] است و این قوّه را به همه اسناد داد، امّا ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ! آن کارگاه مَرمَر صافکُنی است که تلطیف میکند و تمام نقصهای امکان ماهوی، امکان فقری، امکان حدوث و همه را صاف میکند و به خدا اسناد میدهد، این ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ برای همان است.

سوره مبارکه «انعام» آیه نود این است: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ؛ حرف انبیا حرفِ هدایتآوری است و تو هم همان حرف را میزنی؛ تابع انبیا نیستی، تابع آن هدایت مشترکی هستی که به همه آنها دادیم. نفرمود «فَبِهُم اقْتَدِهْ» که بحث آن در سوره مبارکه «انعام» گذشت، فرمود: ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ؛ نفرمود به انبیا اقتدا کن، فرمود به دین انبیا اقتدا کن و دین انبیا هم همان اسلام است که من آوردم. اگر فرموده بود «فَبِهُم اقْتَدِهْ»، این میشد تابع؛ امّا فرمود ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ؛ یعنی به آن دینشان اقتدا بکن که دینشان را هم من آوردم.

پرسش: دین کامل چگونه میشود ناقص باشد؟

پاسخ: اصل تبعیت و اقتدا نیست، چه رسد به کامل یا ناقص بودن! فرمود دین است و ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾، سلسله انبیا از آدم تا وجود مبارک عیسای مسیح، این سلسله انبیا(علیهم السلام) میباشند، فرمود به اینها اقتدا نکنی، به دین اینها اقتدا بکن!

بعد از اینکه اسم انبیا را برد، ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً﴾، چرا؟ ﴿إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرَی لِلْعَالَمِینَ﴾[22] که کلی و دائم است؛ یعنی برای همه مردم «الی یوم القیامة» جهانشمول است. چیزی است که برای همه مردم است، حتی برای تو و اهل بیت تو! وقتی «الی یوم القیامة» است، دیگر شما حق اجری نداری! این در سوره مبارکه «انعام» بود.

در سوره مبارکه «یوسف» آیه 104 این است: ﴿وَ مَا تَسْأَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعَالَمِین﴾ این یاد و نام خداست، اجربردار نیست!

برهان مسئله در سوره مبارکه «یس» گذشت؛ در سوره مبارکه «یس» آیه بیست به بعد که فرمود: ﴿وَ جَاءَ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی ـ خیلی حرف بلند و علمی زد ـ ﴿قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ﴾،[23] چرا تابع باشید؟ برای اینکه اینها حرف خوب میزنند که غرضی ندارند و عوض هم نمیخواهند. اگر کسی برلیانی را رایگان به شما میدهد، چرا قبول نکنید!؟ این دو اصل را ذکر کرد: ﴿یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ﴾، چرا؟ این ﴿اتَّبِعُوا﴾ را تکرار کرد: ﴿اتَّبِعُوا مَن لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْراً﴾؛ عوض نمیخواهند، ﴿وَ هُم مَّهْتَدُونَ﴾؛[24] راه راست را دارند میروند. اگر کسی کار خوب میکند، خدمت خوب میکند و هیچ چیزی هم نمیخواهد آدم باید آن را قبول کند! این دو قید که حدِّ وسط ضرورت اتّباع است، این ﴿جَاءَ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ﴾ ذکر کرد؛ فرمود اینها حرفهای صحیح دارند و چیزی هم از شما نمیخواهند؛ نه غرضی دارند، نه عوضی میخواهند و نه به دنبال مرید جمع کردن هستند، اینها را نمیخواهند. اگر کسی هیچ چیز از ما نخواهد و خدمت خوبی هم به ما بکند، ما باید بپذیریم. حرف تمام انبیا هم همین است! کلمه ﴿الْمُرْسَلِینَ﴾ را که جمع محلّیٰ به «الف» و «لام» است ذکر کردند، اختصاصی به این دو سه نفر هم ندارد، گرچه ممکن است این ﴿الْمُرْسَلِینَ﴾ «الف» و «لام» آن اشاره باشد و عهد باشد؛ ولی حرف همه انبیا، به دلیل همان سوره مبارکه «انعام» که فرمود به هدایت اینها اقتدا بکن این است و حرف وجود پیغمبر هم همین است؛ فرمود ما حرفهای عالمانه آوردیم و چیزی هم از شما نمیخواهیم؛ نام ما را ببرید، بازی دربیاورید، دنبال ما راه بیفتید! وجود مبارک حضرت امیر فرمود با من کار دارید یا نه؟! عرض کردند: نه! فرمود پس بروید تا من تنها بروم! ما نیامدیم که مرید جمع کنیم! فرمود: ﴿اتَّبِعُوا مَن لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْراً وَ هُم مَّهْتَدُونَ، این برهان مسئله است؛ این برهانی است که همه انبیا هم همین را گفتند. آنگاه در این مسئله به حسب ظاهر ﴿الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾ را میخواهد، بعد این ﴿الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾ را هم در آیات دیگر تبیین میکند؛ به اینکه این چیزی نیست که به سود ما باشد، به سود خود شما است، در غیر این صورت ما با هم هستیم! یک وقت وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: در بهشت شجرهای است که اصل آن در خانه من است، در حدیث و جای دیگر فرمود در بهشت شجرهای است که اصل آن در خانه علی(سلام الله علیه) است، عرض کردند یا «رسول الله»! شما یک وقت فرمودید که اصل این درخت در خانه من است و الآن میفرمایید که اصل آن در خانه علی(سلام الله علیه) است؟ فرمود «دَارِی وَ دَارَ عَلِیٍّ وَاحِدَةٌ»؛[25] ما یک خانه داریم! این «دَارِی وَ دَارَ عَلِیٍّ وَاحِدَةٌ»؛ یعنی جایگاه ما آنجاست!

امّا اینکه گفته میشود انسان از لذایذ دنیا صرفنظر کند تا در آخرت لذت ببرد، این طور نیست! در دنیا انسان از لذایذ و شهوات صرفنظر میکند، برای اینکه لهو و لغو است! یک بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد که فرمود هیچ ظرفی بدتر از ظرف شکم پُر نشد، برای اینکه بالا بیاید «عَفِن» است، پایین بیاید «عَفِن» است، چنین ظرفی است! «مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِه‏»،[26] اگر این ساک و کیف را که شما زیاد پُر کردی، در نهایت زیپ آن پاره میشود، مشکل دیگری که ندارد! امّا این شکم که پُر شد جلوی فهم را میگیرد! مگر آدم پرخور خوشفهم درمیآید؟ آدمی که تا آروغ نزده از کنار سفره بیرون نمیرود، او درس میفهمد؟ به اندازه ضرورت باید باشد، این میشود پیغمبر! در ساک، چمدان، جامدان و مانند اینها اگر زیاد وسایل بریزی پاره میشود و مشکل دیگری ندارد، در نهایت یک ساک دیگر؛ امّا هیچ ظرفی بدتر از شکم پُر نشد، این در دنیاست و آخرت هم همینطور است! آخرت را به صورت نفی جنس یاد کرد، فرمود: ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَ لاَ تَأْثِیمٌ﴾،[27] نه اینکه انسان اینجا نمیخورد که آنجا بخورد؛ آنجا میوهاش تسبیحگوی حق هست، میوهخورش تسبیحگوی حق است، به مقداری که زائد باشد اصلاً نمیخورد، به مقداری که نافع باشد میخورد و دفع ندارد، نه بالا و نه پایین؛ چنین عالمی است! این تازه حداقل آن است که مربوط به خوردن و اینهاست، نه اینکه اینجا نمیخورد تا آنجا بخورد! شما میبینید در خیلی از تعبیرات دارد که هیچ موجودی نیست مگر اینکه تسبیحگوی حق است،[28] بهشتیها تسبیح این موجودات را میشنوند، سبّوح و قدّوس این میوهها را میشنوند، این میوهها با سبّوح و قدّوس ساخته میشوند، نه با کود و بذرافشانی و آبیاری، میوههای او با سبّوح و قدّوس پدید میآید، نه با کود و آب و امثال آنها.

بنابراین اصلاً به عنوان نفی جنس فرمود: ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَ لاَ تَأْثِیمٌ﴾، به این صورت است؛ حتی گفتند: ﴿حُورٌ مَقْصُورَاتٌ﴾،[29] «مقصورات» یعنی مژهکوتاه هستند، کوتاهی مژه که نشانهٴ زیبایی نیست! گفتند اصلاً ممکن نیست که حوری غیر همسر خود را ببیند. این مژه کوتاهی، کوته مژهای و کوتهنظری، یعنی غیر همسر خودش را اصلاً نمیبیند! یک چنین آدمی است، ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَ لاَ تَأْثِیمٌ﴾. این برهانی که در سوره مبارکه «یس» است، نشان میدهد که چنین است، فرمود: ﴿اتَّبِعُوا مَن لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْراً وَ هُم مَّهْتَدُونَ، اگر کسی دارد خدمات صادقانه و خالصانه انجام میدهد و هیچ چیزی هم از ما نمیخواهد، این ﴿أَجْراً﴾ که میگویند، فرمود: ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْاین هم در برنامههای شماست. بنابراین این برهانی که در سوره مبارکه «یس» است، سند آن مطلبهای قبلی است. آیه محل بحث هم که آن را شاهد بیان میکنند،

ضرورت سنجیدن صحت محبت‌ها با محبت اهل‌بیت(علیهم السلام)

فرمود: «﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَالحَاصِلَةَ الکائِنَةَ المُستَقَرةَ الّتی فِی القُربیٰ»؛ آن وقت اگر کسی بخواهد بچه خود را دوست داشته باشد، باید از اینجا ارتباطگیری کند که آیا راضی هستند یا راضی نیستند. اینطور نیست که مودّت در خودش باشد و بدهد به اهل بیت! نه، کلّ مودّت خود را باید به آنجا بسپارد، این مودّت آنجا مستقر است؛ این مودّت که در آنجا مستقر است، حتی اگر خواست خودش را دوست داشته باشد، باید از آنجا ارتباط بگیرد. اینچنین نیست که ما باید دوست آنها باشیم! بله دوست آنها هستیم، امّا دوستی ما آنجاست! به خودمان هم اگر بخواهیم علاقهمند باشیم، باید از آنجا ارتباط بگیریم، چون وقتی چشمه مودّت مُستَقَر در آنجا شد، جای دیگر که نیست! آن آیات سوره مبارکه «توبه» و مانند آن حالا اینجا خودش را نشان میدهد؛ فرمود اگر خودتان را دوست دارید یا مالتان را دوست دارید: ﴿قُلْ إِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ وَ أَزْوَاجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَ مَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ﴾، از اینها معلوم میشود که خودشان را دوست دارند! بله، هر کسی خودش را دوست دارد، امّا آیا این دوستی صحیح است یا نه؟ خودش را دوست دارد، بچههایش را دوست دارد، مالش را دوست دارد، در سوره مبارکه «توبه» فرمود اگر خودتان، مالتان و فرزندتان ﴿أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ﴾، پس معلوم میشود ما دوستیای داریم که باید در اهل بیت مُستقر باشد، هر کسی و هر چیزی را که بخواهیم دوست داشته باشیم، باید از آنجا ارتباط بگیریم.

«و الحمد لله ربّ العالمین»



[1]. فرهنگ لغت معین، تضاریس: (تَ) [ع .] (اِ.) جِ تضریس، چیزهای دندانهدار.

[2]. سوره زمر, آیه56.

[3]. سوره مائده, آیه64؛ سوره فتح, آیه10.

[4]. سوره شوری, آیه11.

[5]. سوره هود, آیه6.

[6]. سوره طلاق, آیات2 و 3

[7]. سوره انعام, آیه103.

[8]. عوالی اللئالی، ج1، ص48.

[9]. سوره انبیاء, آیه90؛ سوره هود, آیه51؛ سوره شوری, آیه23.

[10]. سوره یوسف, آیه104.

[11]. سوره یوسف, آیه104.

[12]. سوره سبأ, آیه47.

[13]. سوره حشر, آیه9.

[14]. سوره حشر, آیه9.

[15]. سوره مائده, آیه94.

[16]. سوره توبه, آیه24.

[17]. سوره یس, آیات20 و 21.

[18]. سوره مریم, آیه12.

[19]. سوره بقره, آیه63.

[20]. سوره انفال, آیه60.

[21]. سوره ذاریات, آیه58.

[22]. سوره انعام, آیه90.

[23]. سوره یس, آیه20.

[24]. سوره یس, آیه21.

[25]. تفسیر فرات الکوفی، ص209؛ «سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم [عَنْ قَوْلِهِ‏] ﴿طُوبی‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ﴾‏ قَالَ شَجَرَةٌ فِی الْجَنَّةِ أَصْلُهَا فِی دَارِی وَ فَرْعُهَا عَلَی أَهْلِ الْجَنَّةِ ثُمَّ سُئِلَ مَرَّةً أُخْرَی فَقَالَ شَجَرَةٌ فِی الْجَنَّةِ أَصْلُهَا فِی دَارِ عَلِیٍّ وَ فَرْعُهَا عَلَی أَهْلِ الْجَنَّةِ قَالَ قِیلَ [قُلْنَا] لَهُ سَأَلْتُکَ [سَأَلْنَاکَ‏] عَنْهَا [یَا رَسُولَ اللَّهِ‏] فَقُلْتَ أَصْلُهَا فِی دَارِی وَ فَرْعُهَا عَلَی أَهْلِ الْجَنَّةِ فَقَالَ إِنَّ دَارِی‏ وَ دَارَ عَلِیٍ‏ وَاحِدَة».

[26]. المجازات النبویة، ص393.

[27]. سوره طور, آیه23.

[28]. سوره اسراء, آیه44؛ ﴿تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لٰکِنْ لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیماً غَفُوراً﴾.

[29]. سوره الرحمن, آیه72.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق