28 09 2015 450127 شناسه:

تفسیر سوره شوری جلسه 20 (1394/07/06)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ (۱۹) مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُوْتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَصِیبٍ (۲۰) أَمْ لَهُمْ شُرَکَاءُ شَرَعُوا لَهُم مِنَ الدِّینِ مَا لَمْ یَأْذَن بِهِ اللَّهُ وَ لَوْلاَ کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (۲۱) تَرَی الظَّالِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ وَاقِعٌ بِهِمْ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِی رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُم مَا یَشَاءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (۲۲)

تکلیفگرایی و اعتماد به غیب دو اصل حرکت توحیدی

ذات اقدس الهی نظام را براساس توحید ربوبی اداره میکند و بشر را هم هدایت کرده است که براساس توحید ربوبی حرکت کند. فرمود بشر روزی میخواهد، اشتیاق به کسب و کار هم دارد، موظف به کوشش هم است؛ لکن اعتماد به غیب باید بیش از اعتماد او بر شهادت باشد. اینکه میبینید یک سال تَرسالی است، یک سال خشکسالی است، یک عدّه پیشمان، یک عدّه پژمرده و یک عدّه نگران هستند، برای اینکه اینها به کارشان تکیه کردند. فرمودند دو اصل است: یکی اینکه انسان موظف به کار است، دوم اینکه به کار تکیه نکند، بلکه به غیب تکیه کند.

آرامش فردی، ثمره عمل به دو اصل تکلیفگرایی و اعتماد به غیب

اینکه فرمود: ﴿وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ﴾،[1] برای این است که انسان همیشه امیدوار باشد و آرام زندگی کند. این ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[2] از بهترین نعمتهاست. ما باور کنیم که او دارد ما را اداره میکند و وظیفه ما هم کار کردن است؛ چه باران بیاید و چه نیاید، چه خشکسالی و چه تَرسالی.

در اینجا دو مطلب است: ما وظیفهمان چیست؟ و اینکه لطف خدا چیست؟ وظیفه ما کار کردن است، امّا لطف خدا بیشتر از جُرم ماست! اگر کسی به لطف خدا زنده باشد ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ و همیشه آرام است؛ خوب غذا میخورد، خوب زندگی میکند، خوب میخوابد و خوب آرام است! فرمود: ﴿وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ﴾، نه «مِنْ حَیْثُ یَحْتَسِب»! فرمود: ﴿اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ﴾ که یک مسئلهٴ توحیدی است.

 تبیین علت استناد صفت رزاقیّت به غیر خدا

در خیلی از موارد «رزق» را طوری قرآن کریم معنا کرده است که به غیر خدا هم اسناد داده میشود؛ زیرا از آنجایی که فرمود خدا ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾[3] است، معلوم میشود یک عدهٴ دیگر «رازق» هستند و خدا ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است. در بحثهای توحیدی قبلاً گذشت که قرآن کریم در مقام ذات که منطقهٴ ممنوعه است، شریکی برای خدا قائل نیست؛ در صفات ذات که منطقهٴ ممنوعه است، شریکی برای خدا قائل نیست؛ امّا در مقام فعل که منطقهٴ امکان است، خیلی از اوصاف را قرآن هم به خدا و هم به غیر خدا اسناد میدهد؛ میفرماید: او ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾[4] است، او ﴿خَیْرُ الْحَاکِمِینَ﴾[5] است یا او ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است؛ این ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾، ﴿خَیْرُ الْحَاکِمِینَ﴾ و ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾؛ یعنی «فاصل» و «رازق» در عالَم زیاد است و خدا بهترین آنهاست. امّا همین قرآنی که اوصاف فعلی را که منطقهٴ سوم هست نه منطقهٴ اول و دوم، در موارد خاص جمعبندی میکند و میفرماید درست است که ما میگوییم خدا ﴿خَیْرُ الْحَاکِمِینَ﴾ است، امّا ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ دیگران حکم او را دارند میگویند. درست است که خدا ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾ است، امّا ﴿کَلِمَةُ الْفَصْلِ﴾ «بید الله» است و دیگران حرف او را میزنند. درست است که خدا ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است، امّا کلمه فصل این است که دیگران رزق او را تقسیم میکنند.

در بخش پایانی سوره مبارکه «ذاریات» دارد که ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ﴾،[6] این کلمه «هو» که ضمیر فصل است، با معرفه بودن خبر که با «الف» و «لام» ذکر شده است، مفید حصر است، ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾، پس دیگران روزی او را تقسیم میکنند. بنابراین درست است که رزق در مواردی به غیر خدا اسناد داده شد، اما دیگران مجاری رزق هستند و روزی او را دارند تقسیم میکنند.

آرامش جامعه در گرو عمل به دو اصل توحیدی

 چه زندگیای بهتر از آرامش است!؟ ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ که این ﴿بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾؛ یعنی آیا با گفتنِ «لا اله الا الله» دل آرام میشود و انسان، آرام میخوابد و آرام مطالعه میکند یا نه، باید مؤمن باشد؟ ما یک وظیفهای داریم بنام کار، او هم که دارد ما را اداره میکند.

این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در نهج البلاغه هم هست که حضرت فرمود: کارها تقسیم شده است: «تَکَفَّلَ‏ لَکُمْ‏ بِالرِّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَل‏»؛[7] فرمود رازق خداست و خدا فرمود شما عائلهٴ من هستید، روزی شما را ذات اقدس الهی تأمین کرده و به عهده گرفته است، ما موظف هستیم که کار کنیم. حالا اگر کسی کارمند مؤسسهای بود، سود و زیان آن مؤسسه به او مربوط نیست، او فقط موظف بود کارش را انجام دهد و آخر ماه حقوق خود را بگیرد. در خطبه 114 نهج البلاغه فرمود: «قَدْ تَکَفَّلَ‏ لَکُمْ‏ بِالرِّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ فَلَا یَکُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَکُمْ طَلَبُهُ أَوْلَی بِکُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَیْکُمْ عَمَلُه‏»؛ شما باید کارتان را بکنید، شما چه کار دارید که حالا باران میآید یا نمیآید؟ چه کار دارید پشت سَد از آب پُر است یا پُر نیست؟ شما کار حلالتان را انجام دهید. این ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ جامعه را آرام میکند. ما هم آرامش میخواهیم که این آرامش به این نیست که بگوییم: «لا اله الا الله»، بلکه باید باور کنیم که ما کارمند هستیم و به ما گفتند که کشاورزی کن، دامداری کن، دَرس خود را بخوان، کار علمی کن، کار فرهنگی انجام بده، اینها را به ما گفتند و ما هم هر کدام یک گوشهٴ کار را گرفتیم؛ اما فرمود شما عائلهٴ من هستید، «قَدْ تَکَفَّلَ‏ لَکُمْ‏ بِالرِّزْقِ»، آن وقت یک چنین جامعهای آرام است و دیگر به دنبال حرام نمیرود و زد و خوردی ندارد. بنابراین، این ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾؛ یعنی یاد خدا در دل، نه نام خدا بر لب. آن نام، یک ثواب لفظی دارد؛ امّا آنکه اثر دارد و جان را آرام میکند، یاد خداست. فرمود: «تَکَفَّلَ‏ لَکُمْ‏ بِالرِّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَل‏».

یک بیان نورانی مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در همین جلد هشت کافی دارد که روضه کافی است و از بهترین مجلّدات کافی است، آنجا وجود مبارک امام(سلام الله علیه) به یکی از اصحاب میفرماید که من اگر به شما بگویم شما کارتان را انجام دهید و تأمین هزینه شما به عهدهٴ من باشد، آیا آرام میشوید؟ عرض کرد: بله، معصوم پسر معصوم، امام پسر امام وقتی بگوید که من عائله شما را تأمین میکنم شما کارتان را بکن، البته ما هم آرام میشویم. حضرت فرمود: ما که هر چه داریم، از ذات اقدس الهی است، همین وعده را خدا به شما داد، پس چرا آرام نمیشوید؟ این استدلالی است که مرحوم کلینی در جلد هشت کافی از وجود امام نقل میکند. این میشود جامعه آرام و جامعه توحیدی جامعه آرامی است.

تأمین رزق موجودات از راه غیب، معنای لطافت خدای سبحان

فرمود: ﴿اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ﴾، لطافتش هم در آن آیه سوره مبارکه «طلاق» مشخص است که ﴿یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ﴾. اگر ﴿یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ﴾ است، به ما هم که گفتند کسب واجب است، ما هم داریم کار میکنیم و هر کسی کار خودش را انجام میدهد، بیکار که نیسـتیم. بر ما واجب است کار کنیم و هر کسی کار خودش را انجام میدهد؛ یک کسی کار فرهنگی میکند، یک کسی کار دامداری میکند؛ امّا آنکه سفره را پهن میکند و ما را اداره میکند، دیگری است، در این صورت است که آدم آرام میشود، ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾.

فرمود: ﴿اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ﴾. آیه اوّل به منزلهٴ متن است که ﴿اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ﴾ و آیه دوم به منزلهٴ شرح است که ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا﴾ حکمش این است، ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ﴾ حکمش این است و در نهج البلاغه میفرماید که اکنون که اینچنین است، شما حواستان جمع باشد. اگر میبینید که سعدی و امثال سعدی میگویند:

حاجت موری به علم غیب بداند ٭٭٭ در بن چاهی به زیر صخرهٴ صما[8]

این از بیانات نورانی حضرت امیر است که در خطبهٴ 185 میفرماید: تمام این حیوانات، با رقم و نام و مشخصاتشان روزی دارند. خطبه 185 این است: «فَهَذَا غُرَابٌ وَ هَذَا عُقَابٌ‏ وَ هَذَا حَمَامٌ وَ هَذَا نَعَامٌ دَعَا کُلَّ طَائِرٍ بِاسْمِهِ وَ کَفَلَ لَهُ بِرِزْقِه‏»؛ چه حلالگوشت چه حرامگوشت، چه دریایی و چه صحرایی، تکتک اینها را اسم بُرد و روزی اینها را مشخص کرد. اینها عائلهٴ خدا هستند و این خداست، اگر این خدا عقاب و غراب را رها نکرده، ما را یقیناً رها نمیکند؛ منتها «قَد تَکَفَّلَ‏ لَکُمْ‏ بِالرِّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَل‏».

آنگاه در خطبه دیگر فرمود: حالا که این چنین است، بیایید باغدار قرآن کریم باشید. در خطبهٴ 176 فرمود: «وَ مَنْ مَحَلَ‏ بِهِ الْقُرْآنُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ صُدِّقَ عَلَیْهِ فَإِنَّهُ یُنَادِی مُنَادٍ یَوْمَ الْقِیَامَة»؛ در قیامت سخنگوی خدا ندا میدهد: «أَلَا إِنَّ کُلَّ حَارِثٍ مُبْتَلًی فِی حَرْثِهِ وَ عَاقِبَةِ عَمَلِهِ غَیْرَ حَرَثَةِ الْقُرْآنِ فَکُونُوا مِنْ حَرَثَتِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ اسْتَدِلُّوهُ عَلَی رَبِّکُمْ وَ اسْتَنْصِحُوهُ عَلَی أَنْفُسِکُمْ وَ اتَّهِمُوا عَلَیْهِ آرَاءَکُم‏»؛ بیایید جزء کشاورزان قرآن کریم باشیم، اگر چیزی به ذهن و عقل شما نیامد، عقل خود را متّهم کنید نه قرآن را، برای اینکه او از گذشته و آینده و از غیب و شهادت خبر میدهد، ولی شما از همه جا بیخبر هستید. اگر چیزی به عقلتان نیامد، عقل خود را متّهم کنید، ذهن خود را متّهم کنید نه قرآن را. برای اینکه شما یک گوشه را میبینید؛ ولی او همه جهان را میبیند. «وَ اتَّهِمُوا عَلَیْهِ آرَاءَکُمْ وَ اسْتَغِشُّوا فِیهِ أَهْوَاءَکُم‏».

بنابراین اگر عُقاب و غُراب، اگر حَمام و نَعام و اگر پرنده و چرنده و خزنده همه حسابشده روزی دارند، ما نگران چیزی نیستیم. ما این دو تا اصل را نباید فراموش کنیم: بر ما تکلیفاً واجب است که کار خودمان را انجام بدهیم، حالا هر کسی کار خودش را انجام دهد؛ ولی اعتماد ما به غیب بیش از اعتماد ما به شهادت باشد، آن وقت راحت زندگی میکنیم و میشود ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾. در اینجا هم فرمود: ﴿اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ﴾. این ﴿لَطِیفٌ﴾ یعنی از راه غیب شما را تأمین میکند؛ همان «کُن لِمَا لا تَرجُو أَرجی مِنکَ لِمَا تَرجُوا».[9] ﴿اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ﴾، آنگاه این متن را شرح میدهد و میفرماید: ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ﴾؛ نه تنها کم نمیکنیم، بلکه زیاد میکنیم. ﴿وَ مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُوْتِهِ مِنْهَا﴾ که اشاره شد، به بعضی از آن خواستههایش میرسد؛ امّا ﴿وَ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَصِیبٍ﴾.

حسابرسیِ جعل شریعت بتپرستان در برابر شریعت الهی در قیامت

بعد وارد اصل مسئلهٴ توحید میشوند که سوره مبارکه «شوری» در آن مصاف حرکت میکرد. فرمود: ﴿أَمْ لَهُمْ شُرَکَاءُ شَرَعُوا لَهُم مِنَ الدِّینِ مَا لَمْ یَأْذَن بِهِ اللَّهُ﴾، در آیهٴ سیزده همین سوره مبارکه «شوریٰ» قبلاً گذشت که خداوند انبیا را فرستاد و شریعتی برای انسانها مشخص کرد: ﴿شَرَعَ لَکُم مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَ مَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی وَ عِیسَی﴾ که پنج پیامبر از پیامبران بزرگ الهی؛ یعنی اولواالعزم(علیهم السلام) را نام میبرد، انبیای دیگر هم حافظان شریعت این پنج پیامبر اولواالعزماند. فرمود ما برای اینها شریعت مشخص کردیم و آنها به شما جهانیان ابلاغ کردند. شما که بُت را میپرستید ـ لابد شریعتی دارید، قانونی دارید، یک حساب و کتابی دارید ـ اینها بدون اذن خدا برای شما شریعت درست کردند: ﴿أَمْ لَهُمْ شُرَکَاءُ شَرَعُوا لَهُم مِنَ الدِّینِ مَا لَمْ یَأْذَن بِهِ اللَّهُ﴾؛ اینها افترا بستند، قانون گذاشتند، در برابر شریعت الهی قانونی وضع کردند و ما اگر قیامتی نبود و فقط دنیا بود، حساب آنها را در همین جا رسیدگی میکردیم؛ امّا اینجا جای اختیار است، جای عمل است، جای امتحان است، ولی صحنهٴ معاد صحنهٴ بررسی و دادخواهی و کیفر و پاداش است و اگر نبود ﴿کَلِمَةُ الْفَصْلِ﴾ که برای «یوم القیامة» است، ما هم اکنون به حسابشان میرسیدیم؛ امّا یک روز فصلی هست، چه عجلهای است؟ آن روز، روز فصل است و هر کسی در آن روز با اعمال خاص خودش محشور خواهد شد و عدهای تعجّب میکنند که ﴿مَالِ هذَا الْکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَ لاَ کَبِیرَةً إِلاّ أَحْصَاهَا﴾.[10] ﴿وَ لَوْلاَ کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ﴾؛ ما هم اکنون بین اینها داوری میکردیم، امّا یک روز فصلی هست، یک حساب و کتابی هست، چه عجلهای است؟!

در روایات ما هست که ذات اقدس الهی شتابان کار نمیکند، برای اینکه کسی شتابزده کار میکند که میترسد از دستش دَر برود، کسی عجله میکند که خوف فوت دارد؛ امّا ذات اقدس الهی که ﴿لَبِالْمِرْصَادِ﴾[11] است و همه چیز نزد او حاضر است، هراسی ندارد، بنابراین چه عجلهای است؟ لذا فرمود: ﴿وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ﴾؛ الآن در دنیا زمان مهلت است؛ امّا ﴿إِنَّ الظَّالِمِینَ﴾ که ظلم، شرک عظیم است، ﴿وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾.

چگونگی امکان اتحاد مسئله ظلم و ظالم در نفس واحد

یکی از بحثهای دقیق قرآن کریم که به معرفتشناسی برمیگردد، این است که در خیلی از موارد دارد که ما به آنها ستم نکردیم، بلکه آنها به خودشان ستم میکنند. اینها به خودشان ستم میکنند یعنی چه؟ ما به دیگری ستم میکنیم که معنایش معلوم است؛ امّا به خودمان ستم میکنیم یعنی چه؟ بعضی از مفاهیم هستند که الّا و لابد تعدّد در آنها شرط است، مسئلهٴ عالِم و معلوم ممکن است یکجا جمع شود، عاقل و معقول ممکن است یکجا جمع شود، مُحبّ و محبوب ممکن است یکجا جمع شود، اینها مفاهیم متعدّدی هستند که در موضوع واحد امکان اجتماع دارند؛ امّا خالق و مخلوق، محرّک و متحرّک و ظالم و مظلوم، اینها دو تا مفهومی هستند که الّا و لابد دو تا مصداق میخواهند، ظالم یعنی چه؟ ظالم یعنی کسی که از محدودهٴ خودش تجاوز کرده و به حریم دیگری رسیده و حق دیگری را ضایع کرده است، این معنی ظلم است. پس در مسئلهٴ ظالم و مظلوم، الّا و لابد دو شیء مطرح است: یک «الف» و دیگری «باء»؛ امّا فرض ندارد بگوییم که «الف» به خودش ظلم کرده است، «الف» به خودش ظلم کرده یعنی چه!؟ «الف» هر حقی که دارد همان است و دیگر از حق خودش که نمیتواند بیرون بیاید. تا «باء» نباشد «الف» ظالم نمیشود و «باء» مظلوم نمیشود.

تبیین مراتب نفس انسان به خودِ حیوانی، نفسانی و ملکوتی

در تعبیرات قرآن کریم دارد که ما به آنها ظلم نکردیم، بلکه اینها به خودشان ظلم کردند، معلوم میشود که در لفّافهها و لایههای درونیِ ما یک خودِ حیوانی داریم، یک خود میانی داریم و یک خود برتر داریم که آن خود برتر به عنوان امانت نزد ماست، ما مالک آن نیستیم. ما این خود حیوانی را مالک هستیم و خود نفسانی را هم تا حدودی مالک هستیم؛ امّا آن خود ملکوتی به عنوان امانت به ما داده شد، این «یاء» یائی نیست که به ما داده باشد: ﴿وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾، این ظهور یای الهی است که در ما پیدا شده است، ما مالک آن نیستیم. ما اگر بیراهه برویم و توحید را انکار کنیم، ظالم هستیم به آن خودی که نزد ما امانت است و ما مالک آن نیستیم، اگر مالک آن بودیم، بالأخره خودمان آزاد و رها بودیم، معلوم میشود آنکه به ما دادند، برای ما نیست، به عنوان امانت به ما سپردند، آن وقت ما در امانت الهی داریم دخالت میکنیم. این خود سوم که خود ملکوتی است، این «یاء» که فرمود: ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾، این «یاء» را به عنوان امانت به ما دادند، نه اینکه به ما تملیک کرده باشند.

آنجایی که ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[12] و مانند آن، آن مائیم که میشویم ظالم؛ اما این «یاء»یی که فرمود: ﴿وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾، این «یاء» یای ملکوتی است، این را به عنوان امانت به ما سپردند که ما از آن بهره ببریم، چراغی به دست ما دادند و ما داریم این چراغ را خاموش میکنیم، این چراغ را ملک ما نکردند. فرمود: ﴿مَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾، این تعبیر در قرآن کم نیست، اینها به خودشان ظلم کردند. ما یک خود حیوانی داریم که فرمود: ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾؛ خیلیها به فکر خودشان هستند. اینها که جبهه و جنگ را به خاطر مسئلهٴ نفاق حاضر نشدند تقویت کنند، در قرآن دارد که هر وقت سخن از جنگ بود، اینها ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾؛ فقط به فکر خودشان هستند، این خودِ حیوانی است.

 در سوره مبارکه «حشر» هم فرمود: اینها خودشان را فراموش کردند، این کدام خود است؟ ﴿لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ؛[13] اینها خودشان را فراموش کردند. اینها که همیشه به فکر خودشان بودند، ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾، چطور خودشان را فراموش کردند؟ این ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ همان خود حیوانی است که اینها به فکر خوردن و نوشیدن هستند. این ﴿وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾، خود انسانی ماست؛ امّا آن خود ملکوتی که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ این چراغی است که به ما داده شده به عنوان امانت، مِلک ما نکرد. فرمود: شما به این چراغ ستم کردید، ﴿مَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾؛ شما به این خود سوم ستم کردید. اینکه فرمود: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[14] برای همین است، شما اگر این «یاء» را بشناسید، این «یاء» به من وصل است، چرا بیراهه میروید؟ «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ».

 اثبات امکان معرفت ربّ و نفس و ردّ بر محال بودن آن

 برخی از اهل معرفت میگویند که این «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» تعلیق به محال است، برای اینکه چون معرفت ربّ محال است، معرفت نفس هم محال است. عدهای از بزرگان از جمله سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) میفرماید که نه، روایات دیگری هم هست که نشان میدهد که این ترغیب میکند که شما بشناسید، برای اینکه دارد که «أَعْرَفُکُمْ‏ بِرَبِّه أَعْرَفُکُمْ‏ بِنَفْسِهِ»،[15] معلوم میشود راه امکانی است؛ ولی بالأخره دشوار است. اینکه فرمود ما به آنها ستم نکردیم آنها به خودشان ستم کردند، این نفس ملکوتی و خود سوم است. فرمود شما به این خود سوم دارید ظلم میکنید، شیشهٴ این چراغ را دارید میشکنید و تاریک میکنید، ما این چراغ را به دست شما دادیم و شما ظلم کردید: ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾. بعد میفرماید: ما به اینها ظلم نکردیم، ﴿لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾. ﴿إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾، چه وقت؟ ﴿تَرَی الظَّالِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا کَسَبُوا﴾؛ اینها هراسناکاند، اینها خائف محشور میشوند، از چهرهٴ اینها خوف و ترس و اضطراب پیداست. توی پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) میبینی، دیگران هم در صحنهٴ معاد میبینند، ﴿تَرَی الظَّالِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ وَاقِعٌ بِهِمْ﴾؛ اینها میترسند عذاب الهی بیاید، ولی عذاب الهی میآید و اینها را فرا میگیرد و فرو میبرد و مانند آن.

 تفاوت درجات مؤمنین در بهشت

 امّا ﴿وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾، در آیهٴ بیست فرمود: بعضیها دنیا را آباد میکنند بعضیها آخرت را؛ آنهایی که دنیا را آباد میکنند همین است که فرمود: ﴿تَرَی الظَّالِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ وَاقِعٌ بِهِمْ﴾ امّا آنها که ﴿یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ﴾، کسانی هستند که ﴿وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ اینها ﴿فِی رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ﴾ هستند. البته اینها جزء مؤمنان میانیاند، اینها در بوستانهای بهشت به سر میبرند. آنکه مشترک بین همه مؤمنین است، همین ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ است؛ امّا آنکه برای اوحدی اهل ایمان است، در بخش پایانی سوره مبارکه «قمر» مشخص شد؛ در آن بخش پایانی فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾[16] دیگر بدون «واو» آنجا ذکر کرده است. فرمود این اوحدی هم ﴿جَنَّات تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ را دارند که مشترک است، هم «عند الله»ی هستند و ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ هستند، این ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ که نصیب هر کس نیست. این برای مؤمنین متوسط و قدر مشترک همه است.

﴿وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِی رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُم مَا یَشَاءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ اینها هر چه بخواهند حاضر است، اراده مهمترین عامل آنجاست، آنجا دیگر باغداری و کشاورزی و اینها نیست؛ ولی همهٴ میوهها دائماً حاضر هستند ﴿أُکُلُهَا دَائِمٌ﴾،[17] «اُکُل» یعنی خوراکی، نه یعنی خوردن، خوردن را «أکل» میگویند. میوههای بهشت که از آن به «اُکُل» یاد میشود دائمی است و چهار فصل است؛ اینطور نیست که میوههای تابستانی و زمستانی داشته باشد، دائماً این درخت میوه میدهد، اما به اراده اینها وابسته است؛ یعنی اراده همه کارها را انجام میدهد. درباره ذات اقدس الهی هست که ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ؛[18] مؤمنین در بهشت مظهر این وصف الهی هستند، خدای سبحان اگر بخواهد چیزی را ایجاد کند ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾، مؤمن هم اگر بخواهد در بهشت چیزی را ایجاد کند با اراده ایجاد میکند، اینطور نیست که آنجا یک باغ و بوستانی باشد، کشاورزی باشد و انسان تابع آنجا باشد.

ذیل این آیه ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً[19] مرحوم امین الاسلام(رضوان الله علیه) نقل میکند که مؤمن هر جایی را که با دست اشاره کرد و خط کشید، همانجا چشمه میجوشد، نه اینکه یک چشمه مثل دنیا باشد که مؤمن تابع چشمه باشد و آنجا برود خیمه بزند. هر جا او بخواهد چشمه منفجر میشود ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً، مفجّر این عیون خود مؤمنین هستند؛[20] اینجا هم فرمود: ﴿لَهُم مَا یَشَاءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ این فضل کبیر است. بعد در دنبال این میفرماید این چیزی است که خدای سبحان بندگانش را بشارت میدهد.

پرسش: ...

پاسخ: آن توحید تام است؛ عمل مشترک بین اوحدی و متوسط است. آن توحید تام است ﴿لاَ نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُکُوراً[21] و امثال آن است که تقوا به ذات اقدس الهی میرسد. در جریان قربانی فرمود: ﴿لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَ لاَ دِمَاؤُهَا وَ لکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ﴾؛[22] اگر کسی قربانی خالص داشت تقوای قربانی به «الله» میرسد، «دَم» و «لَحم» که به «الله» نمیرسد. اگر تقوا به «الله» میرسد، تقوا وصف است، وصف که بیموصوف به «الله» نمیرسد، پس این موصوف میشود «مقرَّب الهی» و جزء مقربان است. وقتی جزء مقربان الهی شد میشود ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾؛ ولی اگر کسی همین قربانی را «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» یا «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ»[23] انجام دارد، این میشود ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ﴾، امّا اگر کسی گفت: ﴿وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی﴾[24] و کار ابراهیم خلیل را انجام داد ـ منتها درباره گوسفند ـ ﴿وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ﴾ که هیچی از شما نمیخواهم ﴿حَنِیفاً مُسْلِماً﴾ و کذا و کذا، این میشود قربانی با تقوا. فرمود شما وقتی قربانی کردید گوشت قربانی را به در و دیوار کعبه آویزان نکنید ـ کار جاهلیت همین بود ـ خون قربانی را به در و دیوار کعبه نمالید، چون در جاهلیت این کار را میکردند فرمود: ﴿لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَ لاَ دِمَاؤُهَا وَ لکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ﴾، این نیل بالاتر از آیه ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ﴾[25] است. صعود یک مرحله است و نیل بالاتر از صعود است؛ فرمود اگر تقوا به «الله» میرسد، یقیناً به متّقی میرسد، این میشود جزء مقرّبین «الی اللهی» و میشود «عند اللهی»، اگر «عند اللهی» شد میشود ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾.

بنابراین اینها که قربانی میکنند، بعضیها «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» است، برای اینکه بر آنها واجب است که انجام بدهند و اگر نباشد عذاب است، بعضی «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ» است که اینها جزء اوساط اهل ایمان هستند. بعضیها «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» یا «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ» نیست ﴿حُبّاً لِلَّهِ﴾[26] است «شُکراً لِلَّهِ» است که بیان نورانی حضرت امیر فرمود که «فَتِلکَ عِبادَةُ الأحرَارِ»،[27] اینجا هم فرمود: ﴿ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾.

حُسن فعلی و حُسن فاعلی دو شرط رسیدن به مقام والا

 باز همین مطلب را بازگو کرد که اگر کسی بخواهد به آن مقام والا بار یابد، این حُسن فاعلی و فعلی؛ یعنی آدم خوب باشد و کار خوب بکند، آدم خوب باشد ﴿الَّذِینَ آمَنُوا﴾؛ مؤمن طهارت روح دارد و حُسن فاعلی دارد، ﴿وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾؛ حُسن فعلی دارد، کار خوب میکند، واجباتش را انجام میدهد و محرّماتش را ترک میکند. اگر کسی جامع این دو کمال بود؛ یعنی گوهر ذاتش خوب بود و عقیده طیّب و طاهر داشت، از نظر جوارح هم به وظیفه انجام داد و ﴿وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ شد، این کسی است که خدا به او بشارت میدهد؛ ارادهٴ او منشأ پیدایش هر کاری است، وگرنه تمام نعمتهای بهشت فراهم است؛ ولی هیچکدامشان با کشاورزی و دامداری آماده نمیشود ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا﴾. در بخشهایی از قرآن کریم فرمود که انسان هر چه بخواهد خدا به او عطا میکند؛ منتها چون مظهر مشیئت الهی است، در آنجا جزاف و گزاف و باطل نمیخواهد، هرگز مؤمن در بهشت چیز باطل نمیخواهد ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَ لاَ تَأْثِیمٌ[28] این نفی جنس است، منتها چون تکرار شده، اسم رفع پیدا کرده است. اصلاً در بهشت بدی نیست و هیچکس به فکر بدی نیست، در صحنهٴ بهشت جا برای بدی نیست ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَ لاَ تَأْثِیمٌ﴾، بنابراین جز طیّب و طاهر چیزی در بهشت نیست؛ امّا هر کاری، هر چه و هر نعمتی را که انسان بخواهد برای او فقط خواستن است، اینجا فرمود: ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُنَ عِندَ رَبِّهِمْ﴾، در آیات دیگر فرمود: ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا﴾؛[29] اما فرمود تنها این نیست، بعضی از چیزهاست که بالاتر از اراده و مشیئت و مانند اینهاست! در بحثهای قبل هم این آیه گذشت که مشیئت و ارادهٴ ما به مقدار معرفت ماست، ما هر اندازه میفهمیم اراده میکنیم، چیزی که بیش از ادراک ما باشد که مشیئت نداریم؛ این نمونه هم قبلاً ذکر شد که یک کشاورز یا دامدار در تمام مدت عمر، هرگز آرزو نمیکرد که ای کاش من نسخهٴ خطی تهذیب شیخ طوسی را داشتم! او تهذیب نشنید تا آرزو بکند! آرزوی هر کسی به مقدار معرفت اوست، ما خیلی از چیزها را نمیدانیم تا آرزو کنیم! فرمود هر چه بخواهی حاصل است، این یک مطلب؛ چیزهایی هم هست که شما نمیخواهید؛ نمیخواهید، نه یعنی دلتان نمیخواهد، نمیدانید تا آنها را بخواهید، مثل همین نمونه؛ در تمام مدت عمر هیچ کشاورز، هیچ دامدار و هیچ پیشهوری این آرزو میکرد که ای کاش من نسخهٴ خطی تهذیب شیخ طوسی را میداشتم؟! اصلاً او نامی از شیخ طوسی و تهذیب را نشنید تا آرزوی آن را بکند. فرمود چیزهایی در بهشت است که شما اصلاً آرزوی آن را هم نمیکنید، برای اینکه آرزو به منطقهٴ ادراک شما وابسته است، شما وقتی نمیدانید آنجا چه خبر است، چه چیزی را آرزو بکنید؟ فرمود: ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا﴾، امّا ﴿وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾، بیش از مشیئت شما چیزهایی هم ما آنجا داریم؛ لذا فرمود: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ[30] نمونههایش را که شما در دنیا ندیدید تا بگویید چه چیزی میخواهید؟ شما نمونهاش را باید در دنیا ببینید که بگویید بیشتر از این یا کمتر از این یا همین محدوده. این هم نکره در سیاق نفی است: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ﴾ در ذیل این آیه بخش نماز شب است و این برای نماز شب خوانهاست ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾.

بنابراین ما یک حدّ خاصی از معرفت را داریم و بیش از آن را نمیفهمیم تا آرزو کنیم. پس برخیها آرزوهایشان محدود است. این دعاهای تعقیبات نماز را میبینید که چه کسانی چه چیزی را انتخاب میکنند؛ طلب مغفرت برای خودشان، پدرشان و شفای بیماری که ـ انشاء الله ـ مشکل حل است؛ امّا آن دعای علمی امام صادق را کم میخوانند؛ وقتی زراره به حضرت عرض میکند که من در عصر غیبت چکار کنم؟ فرمود این دعا را بخوان: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی»،[31] شما صد تا نماز بخوانی این دعا را کمتر میخوانید؛ در این دعا بُعد علمی، یعنی برهان لمّی در آن است. فرمود طرزی دعا بخوان که بفهمی که بین غدیر و سقیفه فرق است! شما اگر بخواهی بفهمی که بین غدیر و سقیفه فرق است راهش چیست؟ با «اللَّهُمَّ ﴿اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ﴾[32]»[33] که حل نمیشود. تا آدم «الله» نشناسد «رسول الله» را نمیشناسد، برای اینکه معرفت خلیفه فرع بر معرفت «مستخلف عنه» است، مگر «رسول الله» وکیل ماست؟ «رسول الله» خلیفهٴ «الله» است، تا کسی «الله» را، اوصاف الهی و کمالات الهی را که «مستخلف عنه» است نشناسد رسالت را نمیشناسد. مگر وجود مبارک حضرت امیر وکیل ماست یا خلیفهٴ رسول خداست؟ این فرق اساسی غدیر و سقیفه است! این با این دعای علمی مشخص میشود، این دعا را شما در نوبَر پیدا میکنید که کسی بخواند؛ اما دعا خدایا حضرت را سالم بدار! خدایا پدر و مادر ما را بیامرز! این دعاها را خیلیها میخوانند، امّا این دعای زندهٴ علمی روحبخش که خدایا من اگر بخواهم علی و اولاد علی را بشناسم باید پیغمبر را بشناسم، برای اینکه من غدیری هستم، من که سقیفی نیستم! من که نمیخواهم بگویم امام نائب و وکیل من است! میخواهم بگویم امام خلیفهٴ رسول است! اگر من رسول را که «مستخلف عنه» است نشناسم، رسالت را نشناسم، عصمت و معجزه را نشناسم که خلیفهٴ او را نمیشناسم «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ»، آنگاه «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی». این فرق غدیر و سقیفه است! این دعا را شما میبینید که خیلی کم میخوانند.

بنابراین تمام مؤمنین هم  یکسان نیستند و بر فرض هم اگر ما مؤمنین کامل داشته باشیم، مَرز آن محدود است و دَرک آن هم محدود است؛ چون دَرک آن محدود است، خدای سبحان فرمود که از این حدّ بیشتر هم هست که اوحدی اهل ایمان هم نمیدانند آنجا چه خبر است؟ ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ یک، ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا ولی ﴿وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌکه ـ إنشاءالله ـ نصیب همه شود!

«و الحمد لله ربّ العالمین»

 



[1]. سوره طلاق, آیات2 و 3.

[2]. سوره رعد, آیه28.

[3]. سوره مائده, آیه114.

[4]. سوره انعام, آیه57.

[5]. سوره اعراف, آیه87.

[6] . سوره ذاریات، آیه58.

[7] . نهج البلاغه (للصبحی صالح)، خطبه114.

[8] . دیوان سعدی، غزل شماره1.

[9] . البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص569.

[10] . سوره کهف، آیه49.

[11] . سوره فجر، آیه14.

[12] . سوره مؤمنون، آیه14.

[13] . سوره حشر، آیه19.

[14] . بحارالانوار، ج2، ص32.

[15] . مشارق انوار الیقین فی أسرار امیرالمؤمنین، ص299.

[16]. سوره قمر, آیات54 و 55.

[17]. سوره رعد, آیه35.

[18]. سوره یس, آیه82.

[19]. سوره انسان, آیه6.

[20]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏10، ص616؛ «أی یقودون تلک العین حیث شاءوا من منازلهم و قصورهم عن مجاهد و التفجیر تشقیق الأرض بجری الماء قال و أنهار الجنة تجری بغیر أخدود فإذا أراد المؤمن أن یجری نهرا خط خطا فینبع الماء من ذلک الموضع و یجری بغیر تعب...».

[21]. سوره انسان, آیه9.

[22]. سوره حج, آیه37.

[23]. علل الشرائع، ج1، ص57.

[24]. سوره انعام, آیه79.

[25]. سوره فاطر, آیه10.

[26]. سوره بقره, آیه165.

[27]. نهج البلاغه, حکمت237.

[28]. سوره طور, آیه23.

[29]. سوره ق, آیه35.

[30]. سوره سجده, آیه17.

[31]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص337.

[32]. سوره ابراهیم، آیه41؛ سوره نوح، آیه28.

[33]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج2، ص530.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق