أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً (1) فَالْحامِلاتِ وِقْراً (2) فَالْجارِیاتِ یُسْراً (3) فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً (4) إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ (5) وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ (6) وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ (7) إِنَّکُمْ لَفی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ (8) یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ (9) قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ (10) الَّذینَ هُمْ فی غَمْرَةٍ ساهُونَ (11) یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ (12) یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ (13) ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (14)﴾
سوره مبارکه «ذاریات» که به مناسبت اوّلین کلمه آن در حقیقت، عَلم بالغلبه است و به این نام شهرت پیدا کرد، صدرش نه خطاب به مسلمین است نه خطاب به مجموعه مشرکین و مسلمین است، زیرا مسلمین معاد را باور دارند و در آنها اختلافی هم ندارند. پس خطاب متوجه به کفار و مشرکین است. دو قَسم یاد کرد: قَسم اوّل این که معاد است، قَسم دوم این است که اختلاف شما درباره چیزی است که حق و «بیّن الرشد» است. قَسم اوّل به اصطلاح درباره کان تامه است، قَسم دوم درباره کان ناقصه. قَسم اوّل این است که ﴿إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ ٭ وَ إِنَّ الدِّینَ﴾؛ یعنی «جزاء» ﴿لَواقِعٌ﴾ و «مالک یوم الدین» هم مالک جزاست و قَسم به نظام سپهری که شما درباره حق اختلاف دارید. چه ضمیر به قرآن برگردد چه ضمیر به پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برگردد شما درباره چیزی که «بیّن الرّشد» است اختلاف میکنید. حالا بیانی جناب فخر رازی دارد[1] که سوگندهای خدا گاهی به ثابتات است گاهی به متغیّرات، گاهی به ﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا﴾[2] است گاهی به ﴿وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً﴾. حالا ببینیم تحقیق ایشان تام است یا نه؟ میگوید قَسم خدا گاهی به ثابتات است: ﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا﴾؛ آنجا که صف زدهاند از تغیّر و حرکت خبری نیست، گاهی سوگند به متغیّرات، مثل «ذاریات» و «حاملات» و «جاریات» و «مقسّمات». «مقسّمات» هم جزء ثابتات هستند اینها که متغیّر نیستند. به هر تقدیر، سوگند اوّل درباره این است که معاد حق است، سوگند دوم درباره این است که شما درباره حق اختلاف دارید. در بخشی از آیات دارد: ﴿وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّنات﴾؛[3] علم و حجت و برهان آمده شما درباره برهان و حق اختلاف دارید. چه ضمیر به قرآن برگردد که اختلاف آنها درباره قرآن این است که سِحر است شعبده است جادوست کهانت است اسطوره است، چه به پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برگردد که بگویند ساحر است شاعر است کاهن است مجنون است ـ معاذالله ـ مفتری است. هر کدام از اینها باشد درباره حق اختلاف دارید، برای اینکه ممکن نیست این نظام دقیق بیحساب و کتاب باشد، هر کس در این عالم هر کاری کرد کرد، اینطور نیست. اگر این نظام، منظم خلق شد پس هدف دارد، هدف این نظام این است که مقرّبین به لقای الهی بار یابند، ابرار به مقام والایشان برسند، اشقیا و تبهکاران به کیفرشان برسند، مظلومین تشفّی پیدا کنند، اینطور نیست که هر کسی هر کاری کرد کرد. پس قَسم به دلیل است نه به شیء دیگر. به نظم عالم قَسم که این عالم هدفمند است! به نظم عالم قَسم شما درباره حق اختلاف دارید، وگرنه اختلاف یک چیز روشنی بود، خدا که قَسم نمیخواهد. این همه تعبیرات ناروایی که اینها درباره قرآن داشتند، تعبیرات نابجایی که اینها درباره پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) داشتند، چیزی بود که همه میدانستند، حالا خدا قَسم بخورد که شما اختلاف دارید یعنی چه؟ قَسم بخورد که شما درباره حقّ اختلاف دارید، چیزی که «بیّن الرشد» است شما اختلاف دارید، تمام این اختلافات شما باطل است، چون در برابر حق است. یک وقت است که همه اختلافات حق است، یک وقت است که همه اختلافات باطل است، یک وقت اختلافات دو قسم است: یکی حق است یکی باطل; ولی همه اختلافات شما باطل است. اختلافاتی که همه آنها حق است تفاوت درجات دارد؛ مثل کسانی که معتقدند قرآن کلام خداست؛ منتها درباره اعجازش وجوه فراوانی گفتند؛ آیا بلاغت است، علم به غیب هست، انسجام هست، فصاحت است، چه چیزی است؟ هر کدام از اینها باشد درجهای از درجات اعجاز قرآن را بیان میکند. اگر دَه قول است در کیفیت معجزه بودن قرآن کریم، ممکن است همه این اقوال عشره حق باشد با حفظ تفاوت در درجه. گاهی همه اختلاف باطل است؛ مثل اینهایی که اختلاف کردند در اینکه سِحر است شعبده است جادوست، کهانت است اسطوره است، «إفک» است همه آنها باطل است. آن جایی که یک طرف اختلاف حق است طرف دیگر باطل، آنجایی است که اختلاف بین موحّد و مشرک است؛ موحّدین میگویند این «کلام الله» است، مشرکین میگویند این «إفک» است. الآن بحث در این نیست که خدا قَسم یاد میکند که شما اختلاف دارید، بحث در این است که شما درباره حق اختلاف دارید، چیزی که «بیّن الرشد» است اختلاف دارید و علل و عوامل دیگر شما را از این حق جدا کرده است. پس آن سوگندهای اوّل درباره اینکه معاد حق است، سوگندهای دوم درباره اینکه شما درباره حق اختلاف دارید. ﴿وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً ٭ فَالْحامِلاتِ وِقْراً ٭ فَالْجارِیاتِ یُسْراً ٭ فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً ٭ إِنَّما﴾؛ حالا متأسفانه متصل نوشته شده، ﴿إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ ٭ وَ إِنَّ الدِّینَ﴾؛ یعنی جزاء ﴿لَواقِعٌ﴾؛ قَسم به این امور بعدی ﴿وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ ٭ إِنَّکُمْ لَفی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ﴾؛ درباره حق؛ لذا فرمود: ﴿یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ﴾؛ از این حق کسی که منحرف شد به وسیله صارفان دیگر منصرف شد، هیچ دلیلی نداشت، خودش برابر علم حرکت نکرد، دیگران هم برابر شبهه، او را به چاه انداختند. ﴿یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ﴾؛ یعنی «یُصْرَفُ» از این مورد حق، حالا از قرآن یا از آورنده قرآن که هر دو به یک اصل بر میگردد. ﴿یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ﴾; آنها خیال میکردند که شرک با حق است؛ لذا میگفتند که شما آمدید ما را از حق منصرف کنید. در سوره مبارکه «احقاف» که قبلاً گذشت، آیه 21 و 22 این بود: ﴿أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّه إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ ٭ قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِکَنا عَنْ آلِهَتِنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ﴾؛ بعد ذات اقدس الهی هم فرمود علم نزد خداست و معجزات فراوانی آوردیم، قویترین آن همین کتاب الهی است. در بخشهای دیگر که از اختلاف یاد کردند بعد میگویند که قیامت چه وقت قیام میکند؟ اینکه میگویند قیامت چه وقت قیام میکند دو گونه است: یک وقت مسلمانها سؤال میکنند: ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها﴾; حالا چه کسی به اینها گفته از کجا یاد گرفتند، این سؤال خیلی دقیق است! خدا به پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید به آنها بگو علمش نزد خداست، قیامت یک وقت قیام میکند که من هم از پا در میآیم: ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾;[4] آن وقتی که قیامت قیام میکند من هم که نیستم، من هم مانند شما منتقل میشوم به عالم دیگر. آن قدر سنگین است: ﴿یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها﴾؛[5] مثل اینکه تو «حَفّیّ» و آگاه و عالِم هستی. درست است از جهت علم غیب آگاه هستی; ولی از نظر ظاهر بخواهی از قیامت خبر بدهی، وقتی که قیامت میآید تو هم از پا در میآیی: ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾. این گروه یک سؤال حکیمانه میکنند این سؤال را از چه کسی یاد گرفتند؟ چگونه از محضر اسلام یاد گرفتند؟ خیلی سؤال عمیق است! نمیگویند در چه تاریخی قیامت قیام میکند، یا کجا قیامت قیام میکند! نه جای کِی است که سؤال از زمان است، نه جای کجاست که سؤال از مکان است، چون زمان و مکان کلاًّ برچیده میشود. سؤال محققان این است که این کشتی چه وقت لنگر میاندازد؟ خیلی این سؤال عمیق است! ﴿أَیَّانَ مُرْساها﴾؛ «مُرسا» یعنی لنگرگاه. وقتی در جریان سفینه نوح، خدا سخن میگوید، میفرماید: ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها﴾؛[6] به نام خدا این کشتی حرکت میکند نه با باد، نه با برق، ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها﴾؛ وقتی میخواهد این کشتی نوح حرکت کند، حضرتش میگوید: «بسم الله الرحمن الرحیم» این راه میافتد، این کوهها را میگویند: «رواسی» و ذات اقدس الهی «ارساء» کرده، این «رواسی» را، ﴿وَ الْجِبالَ أَرْساها﴾. ما «رواسی» و لنگرگاه قرار دادیم، لنگر قرار دادیم. این سؤال میگوید قیامت الآن هست؛ منتها سیّال و در گردش است. چه وقت قیامت لنگر میاندازد؟ ﴿أَیَّانَ مُرْساها﴾، نه اینکه قیامت چه وقت به پا میشود! این بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) که فرمود: «لیس منا»[7] کسی که باور نداشته باشد بهشت و جهنم الآن خلق شده است، همینطور است. بهشت مخلوق است جنهم مخلوق است، آن بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُون»[8] همین است.
سؤال این محققان اسلامی این است که قیامت چه وقت لنگر میاندازد؟ آن وقت ذات اقدس الهی جواب داد که ﴿کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها﴾؛ ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ سؤال این چنین است; اما اینها که میگویند: ﴿أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ﴾؛ این سؤال استهزایی است و ـ معاذالله ـ مسخره میکنند، میگویند چه وقت قیامت قیام میکند؟ آیه 48 سوره مبارکه «یس» این است که ﴿وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾؛ به وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و به همراهانشان میگویند اگر شما راست میگویید، بگویید قیامت چه وقت واقع میشود؟ خیال میکنند که یک گوشه تاریخ شمسی، قمری یا میلادی است! این سؤال، سؤال استهزاست؛ اما آن سؤال، سؤال تحقیق و استفهام است. آنگاه فرمود: ﴿ما یَنْظُرُونَ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ﴾.[9]
پرسش: آیات زیادی داریم که قیامت هنوز واقع نشده.
پاسخ: بله، واقع نشده. حالا واقع نشده؛ یعنی اصلاً موجود نیست یا موجود است و سیال است و لنگر نیانداخته است؟
پرسش: اگر این طور باشد که همه چیز به هم میخورد.
پاسخ: نه، وقتی لنگر بیاندازد همه چیز به هم میخورد: ﴿أَیَّانَ مُرْساها﴾؛ الآن بهشت موجود است جهنم موجود است و برزخیها حضور دارند. در روایات برزخ مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) هم نقل کرده که مؤمنینی که در برزخ در رَوح و ریحان هستند وقتی کسی رحلت میکند یکی از برادران ایمانی میمیرد اینها را میبرند نزد مؤمنین، این از آنها سؤال میکند که فلان دوست ما چطور شد؟ فلان رفیق ما چطور شد؟ اینها میگویند که زنده هستند. بعد سؤال میکنند فلان شخص کجاست و چه شد و وضع حالش چگونه است؟ این میگوید فلان شخص، قبل از من مرده است! اینها میگویند که پس چرا اینجا نیاوردند معلوم میشود که «هَوَی هَوَی»[10] در راه افتاده است. این روایت برزخ را مرحوم مجلسی در بحار نقل میکند.
پرسش: ...
پاسخ: الآن هست اگر مشتق حقیقت است در متلبّس بالفعل الآن هست نه اینکه «سَیُحِیْطُ»، الآن ﴿مُحیطٌ بِالْکافِرینَ﴾. بنابراین اگر برزخیها میگویند «هَوَی هَوَی»; یعنی در راه افتاده است یک حساب این چنین است. اگر قیامت یک جای تاریخی باشد مکان تاریخی باشد و فلان باشد، بله؛ اما اگر باطن این عالم باشد هم اکنون موجود است، در آن خطبه نورانی حضرت امیر این است اینها الآن بهشت و جهنم را میبینند و امثال آن.
غرض این است که سؤال یک وقت این است که این کشتی چه وقت لنگر میاندازد، خیلی سؤال عمیقی است! یک وقت سؤال استهزایی است که در سوره مبارکه «یس» از آنها نقل کرد است، آیه 48: ﴿یقولون متی هذا الوعد﴾؛ اگر راست میگویید! اینها که منکر هستند، باور ندارند قیامت را.
پرسش: سوال تحقیقیِ ﴿أَیَّانَ مُرْساها﴾ این کلمه «أَیَّانَ» منسلخ از زمان است؟
پاسخ: نه، خود «مُرسا» نشان میدهد که الآن موجود است، آنها نمیخواهند تاریخ را بدانند، میگویند موجود هست، چه وقت لنگر میاندازد، چه وقت آرام میشود؟ بنابراین این سؤال با آن سؤالی که تاریخی است یا مکان را میطلبند خیلی فرق میکند. ممکن است کسی نداند قیامت چه وقت است و سؤال از زمان بکند، بعد توضیح میدهند که این خودِ زمان و زمین کلّاً برچیده میشود: ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماوات﴾؛[11] اما او در صدد استهزاء نیست; اما آنچه در آیه 48 سوره مبارکه «یس» است در صدد استهزاست. اینجا هم ذات اقدس الهی میفرماید شما درباره حق اختلاف کردید.
فتحصّل که اصل اختلاف یک امر یقینی است و چیز یقینی دیگر قَسم یاد کردن ندارد که خدا قَسم یاد بکند که شما اختلاف دارید! قَسم یاد بکند که شما درباره حق اختلاف کردید، بعد میفرماید که شما مأفوک و منصرف هستید به وسیله علل و عواملی که خودتان میدانید که شیاطین شما را منصرف کردند، فرمود: ﴿یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ﴾ و منشأ آن هم این است که شما براساس علم و برهان حرکت نکردید، بلکه براساس ظنّ و گمان حرکت کردید، کسی که قائم به ظن است با ظنون و شبهات هم قعود میکند: ﴿قُتِلَ الْخَرَّاصُون﴾؛ این «خَرص» تقریباً پنج، شش مورد در قرآن کریم آمده است؛ یعنی کسی با گمان زندگی میکند، با تخمین زندگی میکند، نه با برهان. اگر با برهان زندگی میکرد با یقین زندگی میکرد که راحت بود؛ نه آسان به چیزی یقین پیدا میکرد و نه آسان یقین را از دست میداد؛ اما کسی که با گمان حرکت میکند هر روز به سَمتی بر میگردد. فرمود اینها از خیر محروم باشند این ﴿قُتِلَ﴾ تعبیر محرومیت از خیر است: ﴿قُتِلَ الْخَرَّاصُون﴾؛ اینها چه کسانی هستند؟ ﴿الَّذینَ هُمْ فی غَمْرَةٍ ساهُونَ﴾؛ در سهو و نسیان هستند; اما سهو و نسیانی که در غمره و گودال و فرورفتگی و مستور بودن است. یک وقت انسان در جاده صاف حرکت میکند، یکبار میلغزد، یک وقت در گودال افتاده میلغزد. فرمود اینها در گودال هستند و با سهو آمیختهاند: ﴿الَّذینَ هُمْ فی غَمْرَةٍ ساهُونَ﴾.
بنابراین آن سوگندهای اوّل درباره کان تامه است، سوگندهای دوم درباره کان ناقصه. سوگند اوّل درباره این است که قیامت حق است، سوگند دوم درباره این است که شما درباره حق اختلاف میکنید؛ البته ضمیر ﴿یؤفک﴾ اگر به قرآن برگردد اُولاست، چون محور اصلی آن است و اگر به وجود مبارک حضرت برگشت آن هم از آن جهت که خودش آورنده قرآن است حق است. ﴿الَّذینَ هُمْ فی غَمْرَةٍ ساهُونَ﴾؛ اینها ﴿یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ﴾؛ یک سؤال استهزایی است اگر سؤال استفهامی بود که بد نبود، گفت: ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾؛[12] سؤال استفهامی نعمتی است، چه اینکه «حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْم».[13] چه اینکه گفتند درباره مطالب علمی سؤال کنید برای اینکه علم، مخزون است و کلیدش سؤال است و اگر کسی سؤال عالمانه کرد خودش ثواب میبرد، «مجیب» ثواب میبرد، «مستمع» ثواب میبرد، از طرح سؤال علمی عدهای بهره میبرند؛ اما اینها سؤالشان استهزائی است: ﴿یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ﴾؛ آن وقت میفرماید روزی که در سوخت و سوز رفتید میفهمید که چه وقت است! اگر سؤال اینها سؤال استفهامی بود که گاهی میفرماید: ﴿یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها﴾ یا ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛ من که نمیتوانم بگویم چه وقت، چون چه وقت و کجا رخت بر میبندند. الآن ما چه وقت و کجا داریم، برای اینکه آسمان و زمین داریم، یک؛ این زمین به دور آن خورشید میگردد، دو؛ این حرکت پدید میآید، سه. اگر نظام سپهری ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[14] شد، ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾[15] شد، ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ﴾ شد، هم متزمِّن از بین میرود هم زمان. آن وقت چه وقت یعنی چه؟! کجا یعنی چه؟! اگر چه وقت و کجا رخت بر میبندد، دیگر جا ندارد که بگوییم در فلان تاریخ قیامت اتفاق میافتد، در فلان مکان قیامت اتفاق میافتد، ما نه کِی داریم نه کجا. آن سؤال جوابش این است که ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾, ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماوات﴾ و مانند آن. آن سؤال، سؤال استفهامی است، جوابش هم قرآن مطرح کرده است؛ اما این سؤال، سؤال استهزائی است؛ لذا ذات اقدس الهی میفرماید مرگ بر کسانی که با گمان حرکت میکنند و اهل برهان نیستند وگرنه اگر سؤال، سؤال استفهامی بود که ذات اقدس الهی اینطور جواب نمیداد. ﴿یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ ٭ یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُون﴾؛ روزی که سوخت و سوز کردید، آن وقت میفهمید که کجاست! چه عجلهای دارید؟! یک وقت معلوم میشود که قیامت کجاست و در چه حالت است! ﴿یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُون﴾؛ این فتنه هم به معنای آزمایش است، آنجا میسوزانند تا درون او معلوم بشود که درون او الحاد است. خیلی از افراد هستند که درونشان را روشن نمیکنند در سوخت و سوز معلوم میشود همانطوری که فلز را داغ میکنند تا درونش روشن بشود، فرمود درون شما در قیامت براساس سوخت و سوز مشخص میشود.
پرسش: ...
پاسخ: این سؤال درست نیست، برای اینکه وقتی که برداشته میشود زمان برداشته میشود زمین برداشته میشود، دیگر ما نمیتوانیم بگوییم که چون اگر زمان باشد او متزمّن زمانی است یا مکان باشد آن شیء متمکّن است و مکانی است؛ اما «دفعةً» حادث میشود «دفعةً» رخت بر میبندد. یک وقت است که تبدیل میشود یک امیر تدریجی به امر تدریجی، این هم تا حدودی قابل سؤال و جواب است؛ اما یک وقت تدریج تبدیل میشود به دفعی ﴿وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَب﴾[16] این آدم به زحمت این حرف را میخواهد بفهمد! یک وقت است که از مکانی به مکان دیگر، از زمانی به زمان دیگر، جا برای سؤال هست؛ اما یک وقت از تدریج به «لاتدریج» میروید، از متغیر به ثابت بر میگردید. الآن شما میتوانید بگویید که کره زمین یا نظام سپهری چند میلیارد سال دارد، این سؤالی است معقول، جوابش هم معقول است؛ اما نمیتوانید بگویید که دو دو تا چهارتا چند سالش است!؟ این ثابت است نه ساکن. نه ساکن است نه متحرک. سکون و حرکت متزمناند، زمانبردار هستند سؤال دارند و جواب؛ اما ثابتات متزمّن نیستند زمانمند نیستند سؤال ندارند. فرمود: ﴿وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَب﴾ این یعنی چه؟ اوّلین و آخرین را میخواهند جمع بکنند یک لحظه؛ لذا به حضرت فرمود: ﴿ثَقُلَتْ﴾؛ این مطلب برای آسمان و زمین سنگین است، شما چه چیزی میخواهی به اینها بگویید؟ این که ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الاَْخِرِین ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾،[17] فرمود: ﴿وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَب﴾. دیگر چه وقت و کجا نمیماند! فرمود برای خود تو هم سنگین است، بگو برای من هم سنگین است، آن روز من هم به این وضع نیستم تا اینکه بتوانم جواب بدهم. یعنی سؤال جا ندارد، اگر کسی این گونه سؤال بکند جوابش این است که ﴿وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَب﴾ الآن ما نمیدانیم، چه وقت قیامت قیام میکند و از اوّلش هم که خبر نداریم! اینها با یک لمح بصر پدید میآید، این خداست! اگر ﴿وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَب﴾ این ﴿هُوَ أَقْرَب﴾ یعنی زمانی نیست که شما بگویید چند میلیاردهم ثانیه! مثل اینکه شما نمیتوانید بگویید دو دوتا چندتا چند سالش است!
پرسش: ...
پاسخ: نه، صِرف اهمیت نیست. ما الآن خود ما محضری داریم، الآن خود ما که در اینجا هستیم درباره افرادی که دو هزار سال سه هزار سال قبل بودند اظهار نظر میکنیم، درباره حوادثی که سه هزار سال قبل میخواهد پدید بیاید یک منجّم میتواند اظهار نظر بکند، میتواند خسوف و کسوف را الآن استخراج بکند برای سه، چهار هزار سال بعد، چون براساس نظم ریاضی این از نبش زمان و مکان بالاست، وقتی بالا شد میشود ثابت، نه ساکن؛ لذا در بهشت خستگی نیست تا سؤال بکنیم که اینها میلیارد سال میمانند خسته نمیشوند!؟ الآن هیچ کس سؤال میکند که الآن این دو دوتا چهارتا خسته نشد که این قدر ماند در عالَم!؟ خستگی و گذشت و تغیّر و دگرگوی برای ساکن است و متحرّک. اگر چیزی ثابت بود منزّه از خستگی است، اگر چیزی ثابت بود منزّه از زمان و دگرگونی و فرسودگی و پیری است ﴿وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَب﴾ این خداست!
فرمود روزی که گُر گرفتید معلوم است که چه وقتی است! این گُر گرفتن هم از درون شماست ما از بیرون آتشی فراهم نکردیم، اینها قلوبشان طوری است که ﴿نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتیِ تَطَّلِعُ عَلی الْأَفِْدَة﴾[18] این کینه، این بدگویی، این زشتخویی منتظر است که فرمان الهی برسد گُر بگیرد. فرمود این آتش از درون سر میزند. آن مثالی که مرحوم علامه امینی(رضوان الله علیه) در الغدیر نقل کرد[19] قبلاً هم به عرض شما رسید که آن شخص گفته بود که من این استخوانی که از گورستان گرفتم جمجمه سر کافر است، شما میگویید کفار در قبر «حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّیرَان»[20] است و این جمجمه سرد است و گرم نیست! دربارِ سومی مانده بود گفتند از محضر علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) سؤال کنید، محضر حضرت رسیدند یا حضرت تشریف آوردند، به سائل گفتند: «أعد المسئلة» این سؤالش را دوباره تکرار کرد. گفت شما میگویید قبر کافر «حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّیرَان» من که میآمدم اینجا جمجمعه سر کافری را از کنار گورش در آوردم و این سر سرد است و گرم نیست. حضرت دستور داد «زند و مسعار» را حاضر کنند، «زند و مسعار» همان سنگ چخماخ بود که مدتی رایج بود. برای بیاباننشینها این چوب «مرخ و عفار» رایج است، قبل از اینکه کبریت و مواد آتشزا و اینها اختراع بشود، از این چوب استفاده میکردند، درخت «مرخ و عفار» این طور بود که این شاخههای سبز و ساقه سبز این درخت را وقتی میشکستند و جدا میکردند، چوبی از همین درخت میگرفتند این را دو تکه میکردند میشکستند، یکی را به دیگری میزدند جرقّه در میآمد. کسی است که ﴿مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً﴾[21] حضرت زند و مسعار را فرمود حاضر کنید، نه این چوب مرخ و عفار را. زند و مسعار که آن روز خیلیها داشتند؛ نظیر سنگ چخماق. فرمود دست به زند بزن دست به مسعار بزن، زد. فرمود اینها هیچ کدام گرم نیست، عرض کرد نه. فرمود حالا یکی را به دیگری بزن، یکی را به دیگری زد، آتش در آمد، فرمود: آتش از درون این در میآید، شما دلتان میخواهد که بیرون گرم باشد! آنها دیگر فهمیدند این قبری که «حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّیرَان» است یعنی چه! یک چنین عالمی دفعةً این شخص میبیند که گُر گرفته است ﴿نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ حالا این گوشهای از اسرار قیامت است، خدا نکند ما آن صحنهها را ببینیم ما نه از درکات جهنم خبر داریم، نه از رقمهای جهنم خبر داریم، نه از چند جهنم بودن خبر داریم، ـ إنشاءالله ـ از درجات بهشت باخبر هستیم که فرمود برای اینها ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ﴾[22] بعد فرمود: ﴿وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتان﴾؛[23] چندین بهشت است، چندین جنت است. ما هیچ راهی برای حصر جهنم در جهنم منقول نداریم، ولی به هر حال «این قدر هست که بانگ جرسی میآید»[24]. فرمود این نار از درون بر میخیزد، حالا نارهای دیگری هم هست هیچ دلیل بر نفی آنها نیست. این مقدارش هست، دفعةً میبیند که گُر گرفته، میگویند این معاد توست. ﴿ یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُون ٭ ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ﴾ شما گفتی معاد چه وقت است؟ معاد را از دل شما در آوردیم. اینکه به جان هم افتادید، اینکه سعی کردید جامعه را آلوده کنید، ارباً اربا کنید، این همین آتشی بود که در مدت عمر روشن کردید حالا با این بسوز! این همان فتنهگری تو بود. ﴿ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذی﴾؛ همین چیزی را که شما داشتید همین را میگفتید دروغ است. اگر در سوره مبارکه «جن» دارد درباره مجرمین که ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛[25] آنها که قاسطاند، اهل قَسطاند؛ یعنی سهم دیگری را میبرند. اهل قِسط اهل عدلاند که سهم دیگری را میدهند، قِسط یعنی جزء. اهل قَسط مانند قاسطان و مارقان و ناکثان. «قَسط»؛ کسی که سهم دیگری را میبرد، قَسط در کنار جُوْر است، «قِسط» در کنار عدل است. فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ هیزم جهنم همین است، دفعةً میبیند که گُر گرفته است. آن هم یک آتش نسوز، برای اینکه ﴿إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی أَصْلِ الْجَحیمِ﴾[26] حالا چه چیزهای دیگری هست، همان طوری که بهشت درجاتی دارد خیلیهایش را ما نمیدانیم، جهنم هم درکاتی دارد که خیلیهایش را ما نمیدانیم که امیدواریم ندانیم و نبینیم، ولی به هر حال این است! فرمود یک وقت گُر گرفتی میبینی که این جهنم توست، این معاد است. نه در دنیا گُر گرفتی، فرمود: ﴿نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ از درون سر میزند آن است. ﴿ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ﴾ این در بخش انذار؛ اما در بخش تبشیر از آیه پانزده به بعد شروع میشود که ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ﴾ که ـ إنشاءالله ـ امیدواریم بهره همه بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. مفاتیح الغیب، ج28، ص159و 160.
[2]. سوره صافات، آیه1.
[3]. سوره بقره، آیه213.
[4]. سوره اعراف، آیه187.
[5]. سوره اعراف، آیه187.
[6]. سوره هود، آیه41.
[7]. ر.ک: عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص116. «فَقَالَ ع لَا هُمْ مِنَّا وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ مَنْ أَنْکَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَقَدْ کَذَّبَ النَّبِیَّ صلّی الله و علیه و آله و سلّم»
[8]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه193.
[9]. سوره یس، آیه49.
[10]. بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج6، ص250.
[11]. سوره ابراهیم، آیه48.
[12]. سوره نحل، آیه43؛ سوره انبیا، آیه7.
[13]. کنز الفوائد، ج2، ص190.
[14]. سوره شمس، آیه1.
[15]. سوره انبیا، آیه104.
[16]. سوره نحل، آیه77.
[17]. سوره واقعه، آیات49و50.
[18]. سوره همزه، آیات6و7.
[19]. الغدیر، ج8، ص214.
[20]. تفسیر القمی، ج2، ص94.
[21]. سوره یس، آیه80.
[22]. سوره الرحمن، آیه46.
[23]. سوره الرحمن، آیه62.
[24]. دیوان حافظ، اشعار منتسب، شماره11.
[25]. سوره جن، آیه15.
[26]. سوره صافات، آیه64.