أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرَی إِنَّا مُنتَقِمُونَ (۱۶) وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جَاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ (۱۷) أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (۱۸) وَ أَن لاَ تَعْلُوا عَلَی اللَّهِ إِنِّی آتِیکُم بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ (۱۹) وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَن تَرْجُمُونِ (۲۰) وَ إِن لَمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُونِ (۲۱) فَدَعَا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاَءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ (۲۲) فَأَسْرِ بِعِبَادِی لَیْلاً إِنَّکُم مُتَّبَعُونَ (۲۳) وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُندٌ مُغْرَقُونَ (۲٤) کَمْ تَرَکُوا مِن جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (۲۵) وَ زُرُوعٍ وَ مَقَامٍ کَرِیمٍ (۲۶) وَ نَعْمَةٍ کَانُوا فِیهَا فَاکِهِینَ (۲۷) کَذلِکَ وَ أَوْرَثْنَاهَا قَوْماً آخَرِینَ (۲۸) فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الأرْضُ وَ مَا کَانُوا مُنظَرِینَ (۲۹)﴾
آیه ده تا آیهٴ شانزده مورد اختلاف صاحبنظران است که این چند آیه یک قضیه را بیان میکنند یا دو قضیه را؟ برخیها خواستند بگویند صدر آن متوجّهٴ عذاب دنیاست و ذیل آن هم متوجّه عذاب آخرت است؛ بعضی از شواهد دلالت میکند بر اینکه ﴿فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ﴾[1] مربوط به دنیاست، آنگاه ﴿یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرَی إِنَّا مُنتَقِمُونَ﴾ مربوط به عذاب آخرت است و چون صدر و ذیل با هم هماهنگ نیست، ابهامی در خلال کلمات بعضی از مفسّران هست؛ ولی اگر ما آیه ده تا آیه پانزده را مربوط به عذاب دنیا بدانیم و ﴿یَوْمَ نَبْطِشُ﴾ را مربوط به آخرت بدانیم، ابهامی در کار نیست و تعارض صدر و ذیل هم نیست. فرمود در دنیا چنین حادثهای پیش میآید، آنها پناهنده میشوند و میگویند: ﴿رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ﴾؛[2] ما عذاب را برمیداریم، اینها دوباره به طرف گناه برمیگردند. این ﴿إِنَّا کَاشِفُوا الْعَذَابِ﴾[3] نمیتواند مربوط به مسئله آخرت باشد، چون ﴿إِنَّکُمْ عَائِدُونَ﴾[4] یعنی برمیگردید به طرف گناه! اگر «عَائِدُونَ إِلَی العِصیان»، پس معلوم میشود که کشف عذاب مربوط به دنیاست نه آخرت؛ در آخرت عذاب هست و برای بعضیها کشف عذاب و نجات هست؛ اما «عُود إلَی العِصیان» دیگر نیست. مرحوم امین الاسلام نظر شریفشان این است که ﴿إِنَّا کَاشِفُوا الْعَذَابِ﴾، یعنی موقتاً عذاب را برمیداریم[5] «إِنَّکُم عَائِدُونَ إِلَی العَذَابِ الاَکبَر»، در حالی که چنین چیزی در معاد سابقه ندارد؛ عدّهای که معذّب هستند، رفع عذاب متخلّل نخواهد بود؛ یا تخفیف است و نجات، یا عذاب مستمرّ.
بنابراین احتمال اینکه ﴿إِنَّا کَاشِفُوا الْعَذَابِ﴾ مربوط به معاد باشد تام نیست، برای اینکه دارد ﴿إِنَّکُمْ عَائِدُونَ﴾؛ یعنی «عَائِدُونَ إِلَی المَعصِیة»، معلوم میشود که مربوط به آخرت نیست، بلکه درباره دنیاست و آنچه را که مرحوم امین الاسلام فرمودند که بین عذاب محدود و عذاب اکبر یک چند لحظهای اینها آرام هستند، شاهد قرآنی نداریم.
مطلب بعدی جریان وجود مبارک موسای کلیم نسبت به قوم فرعون است. مستحضرید که جریان کلیم حق را قرآن بیش از صد بار ذکر کرده است! بخشی از سُوَری که در مکه نازل شد داستان انبیا را به طور اجمال ذکر میفرماید؛ مثل اینکه در همین سوره «دُخان» جریان قوم «تُبَّع»[6] را در عرض یک سطر ذکر میکند، ولی تا حدودی خطوط کلّی جریان موسای کلیم را به صورت باز بیان میکند. سرّش آن است که جریان موسای کلیم مطالب فراوانی را به همراه دارد که ـ إِنشَاءَالله ـ بخشی از آنها را اشاره میکنیم. فرمود: ﴿وَ لَقَدْ فَتَنَّا﴾ قبل از قوم حجاز و مانند آن، قوم فرعون را آزمودیم و رسول کریمی، یعنی موسای کلیم(سَلامُ اللهِ عَلَیه) از طرف خدا آمد و چند پیام آورد: یکی اینکه مردم ـ بندگان خدا ـ «أَمَانَةُ اللَّه» هستند و مسئولین امین خدا میباشند که باید این امانت را رعایت کنند و من «أَمِینُ اللَّه» هستم، باید امانت خدا را به «أَمِینُ اللَّه» داد، این یک مطلب. بعد فرمود اگر شما درباره مردم بدرفتاری کردید، نسبت به امانت خیانت کردید و اگر نسبت به من بدرفتاری کردید، نسبت به «أَمِینُ اللَّه» بدرفتاری کردید؛ چه ظلم شما نسبت به «أَمَانَةُ اللَّه» باشد و چه ستم شما نسبت به «أَمِینُ اللَّه» باشد، در هر دو حال ظلم به خدا در مقام فعل است؛ یعنی دین خدا و حکم خدا را شما ستم میکنید؛ مثل ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ﴾؛[7] یعنی «إنْ تَنصُرُوا دِینَ الله»؛ شما به دین خدا، حکم خدا و قانون خدا دارید ستم میکنید. در هر دو حال؛ چه ستم به «أَمَانَةُ اللَّه» باشد و چه ستم به «أَمِینُ اللَّه» باشد، ستم به حکم خدا و دین خداست؛ لذا فرمود: ﴿وَ أَن لاَ تَعْلُوا عَلَی اللَّهِ إِنِّی آتِیکُم بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ﴾؛ من یک معجزه شفّاف و روشنی دارم که هیچ بهانهای برای شما نمیگذارد و اگر بخواهید به من ستم بکنید، گرچه نیّت شما و تهیه مقدمات شما خیانت به حکم خداست، ولی من به مأمنی پناهنده شدم که او مرا پناه میدهد: ﴿وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَن تَرْجُمُونِ﴾؛ یعنی «رَجم» بکنید که در بحث گذشته آیه سوره مبارکه «طه» خوانده شد که خدای سبحان به موسی و هارون(سَلامُ اللهِ عَلَیهِمَا) فرمود: ﴿لاَ تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَ أَرَی﴾؛[8] نترسید من با شما هستم؛ لذا وجود مبارک کلیم حق بین دو خطر، یعنی بین ارتش جرّار فرعون و بین دریا گفت: ﴿کَلّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾؛[9] من هیچ هراسی ندارم، با اینکه بین دو خطر قرار گرفته بودند! آنجا خدا فرمود: ﴿لاَ تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَ أَرَی﴾، پس ﴿لاَ تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا﴾. اینجا هم کلیم حق فرمود: ﴿وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ﴾ که شما مرا «رَجم» کنید. این جریان «رَجم» در مَدین بود و در جریان خیلی از انبیا بود که آنها را به آن تهدید میکردند که منظور همان سنگسار است یا تبعید است و مانند آن، بعد فرمود اگر ایمان نمیآورید مرا رها کنید تا آزاد باشم، من باشم و این مردم: ﴿وَ إِن لَمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُونِ﴾؛ یعنی کاری با من نداشته باشید، بعد با ذات اقدس الهی مناجات کرد: ﴿فَدَعَا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاَءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ﴾؛ اینها حرفها را گوش نمیدهند! نه مردم را که «أَمَانَةُ اللَّه» هستند به عنوان امانت میشناسند و نه من را که به عنوان رسول امین هستم به عنوان پیامبر میشناسند ﴿هؤُلاَءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ﴾، پاسخ آمد که عذاب اینها رسیده است ﴿فَأَسْرِ بِعِبَادِی﴾؛ یعنی امانتهای مرا شبانه جابهجا بکن. ﴿فَأَسْرِ بِعِبَادِی لَیْلاً﴾، این ﴿لَیْلاً﴾ تأکید است، چون «إسراء» همان سِیر در شب است ﴿فَأَسْرِ بِعِبَادِی لَیْلاً﴾؛ اما بدان که وقتی حرکت کردید، آنها هم مأمورانی دارند که مواظب هستند و شما را تعقیب میکنند، وقتی که به دریا رسیدید: ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾،[10] بعد به این فکر نباشید حالا که شما از دریا گذشتید، اینها هم میتوانند از دریا بگذرند و شما را دستگیر کنند، شما فقط یک عصا بزن و بعداً را کاری نداشته باش: ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾؛ این دریا خشک میشود، حتی گفتند پاهای آنها هم تَر نشد! کفش یا پای آنها تَر نشد! بعد فرمود نگران این نباش که این جاده و بستر خاکی چه میشود! دست به آن نزن، ما با آن کار داریم. ﴿وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً﴾؛ یعنی به همین باز بودن، به همین وسعت، به همین صافی و به همین خشکی بگذار باشد، ما کار داریم! «رَهو» را هم به معنی «ساکن» معنا کردند و هم به معنی «سِعِه»؛ یعنی به این راه بازِ وسیعِ خشک دست نزن، چون ما کار داریم؛ اینها همهشان باید بیایند داخل، بعد ما این راه را ببندیم! شما آخرین نفرتان که رد شدند، همه آنها تازه میرسند به وسط این راه، شما به این فکر نباش که این جاده خشک چگونه میشود؛ جاده خشک برای شما جاده خشک بود، ما با این جاده خشک کار داریم، دست به آن نزن و عصا به آن نزن که دوباره به حالت اوّل برگردد: ﴿وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً﴾؛ یعنی «ساکناً» و «سِعَةً»، بگذار این جادهٴ خشک، وسیع و آرام همینطور سرجای خود باشد، تا همه اینها بیایند و بعد ما اینها را جمع بکنیم.
پرسش: این کسانی که در آنجا بودند، نفهمیدند که این خشک بودن دریا معجزهٴ حضرت موسی(عَلَیْهِ السَّلَامْ) بوده است؟
پاسخ: اینها میگویند ـ مَعَاذَالله ـ سِحر است. وقتی کسی ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[11] شد و در معرفتشناسی گرفتار حسّ و تجربهٴ حسّی شد، آن سقف درک او حسّ است و از آنجا دیگر بالا نمیآید! وقتی بالا نیامده، همینها ـ تازه خوبان آنها ـ وقتی که رسیدند به منطقهای که بتها را میپرستیدند، به کلیم حق گفتند: ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾،[12] همینها بودند! همین بنی اسرائیل بودند! اگر کسی معرفتشناسی او در حدّ حسّ و تجربه حسّی باشد، آن دریا را هم که به آن صورت ببیند، از دریا هم که گذشت و به قریّهای رسید که عدّهای داشتند بتپرستی میکردند، به کلیم حق پیشنهاد دادند که ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾؛ البته سالیان متمادی این «آل فراعنه» اینها را ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾؛[13] آنها را شستشوی مغزی دادند! ایران قبل از اسلام هم همینطور بود! درس خواندن مخصوص یک گروه خاص بود، تقسیم کرده بودند که چه گروهی درس بخوانند، چه گروهی کار بکنند و چه گروهی وارد مسائل سیاستِ سلطنتی بشوند؛ اصلاً خیلیها حق درس خواندن نداشتند! شما تاریخ ایران قبل از اسلام را بخوانید، اگر درس خواندن وجود داشت، برای یک گروه مخصوص بود، چون خیلیها حق درس خواندن نداشتند! در جریان فرعون هم وجود مبارک ذات اقدس الهی فرمود که ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾؛ یک ملت خفیف و تهیمغز همین حسّ را فقط میبیند! تازه با آن همه معجزاتی که کلیم حق به اینها ارائه کرد، گفتند: ﴿یَا مُوسَی اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾، تازه خوبان آنها بودند!
پرسش: همین حالا هم دو رکعت نماز با حضور قلب خواندن خیلی مشکل است!
پاسخ: با آن حضور قلب عالی مشکل است؛ اما تقرّب الهی، معنای ملائکه، معنای بهشت، معنای امامت و معنای ولایت خیلی برای آدم روشن شد.
پرسش: منتها کسی میتواند انسان را اشباع ... .
پاسخ: بله، آن درک عالی هم کم است، آن رابطه هم کم است؛ آن رابطه با محبّت حاصل میشود و محبّت هم که با دو محبوب در یک قلب جا نمیگیرد؛ در سوره مبارکهٴ «احزاب» فرمود: ﴿مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ﴾؛[14] انسان نه دو دل دارد و نه در یک دل دو محبوب میگنجد! مشکل ما در مسئله «حُبّاً لله، حُبّاً لِلرَّسُول، حُبّاً لِآل الرَّسُول» این است که خیلی از چیزها در دل هست و نمیگذارد که انسان «مُحباً لأولیا»ی الهی به سَمت آنها حرکت کند؛ البته آن محبّت چیز دیگری است؛ اما برهان راه حصولی دارد و ما هم به این برهان مکلّف هستیم، البته آن خیلی کار سختی است!
فرمود: ﴿فَأَسْرِ بِعِبَادِی لَیْلاً﴾، اما بدانید که اینها شما را تعقیب میکنند، ﴿إِنَّکُم مُتَّبَعُونَ﴾. در بخشهای دیگر فرمود وقتی که به دریا رسیدید: ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾؛ همین که عصا زدی به دریا، یک جادهٴ خشک و شفّافی بین شما، از این ساحل تا آن ساحل گشوده میشود؛ اما وقتی که بیرون رفتید به این فکر نباشید که اینها شما را تعقیب میکنند و میگیرند، دست به این راه باز نزنید: ﴿وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً﴾؛ «ساکناً» و «سعةً»، بگذارید که این جاده خاکی باز، همینطور وسیع باشد. شما به این فکر نباش که بعد چه میشود، چون ما بعد کار داریم ﴿وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً﴾، آن وقت اینها میآیند در همین وسط آب و همین جا که آمدند، ما دستور میدهیم این بسته بشود، چرا کاری نداشته باش؟ چون بقیه به عهدهٴ ماست! ﴿إِنَّهُمْ جُندٌ مُغْرَقُونَ﴾، شما فقط یک عصا باید بزنی، بقیه کارها را ما باید انجام بدهیم، آن عصا زدن هم باز به اذن ماست! ﴿وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُندٌ مُغْرَقُونَ﴾؛ یک گروهیاند که به حساب خودشان ارتش جرّار هستند، ولی همه آنها غرق میشوند؛ منتها ما دستور میدهیم بدن فرعون را که عبرت قرار بگیرد: ﴿فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً﴾،[15] بقیه را آب میبرد. بعد فرمود: ـ حالا این قصه مانده که بعد دوباره برمیگردیم ـ اینها یعنی آل فرعون که به دریا افتادند و غرق شدند: ﴿کَمْ تَرَکُوا مِن جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ﴾؛ چقدر باغها و پارکهای فراوانی احداث کردند و گذاشتند! چقدر چشمههای خوبی جوشان کردند یا از چشمههای جوشان مدد گرفتند و استفاده کردند! ﴿وَ زُرُوعٍ وَ مَقَامٍ کَرِیمٍ﴾؛ کشاورزیهای فراوان، منزلتهای خوب، زیبا و دلپذیر داشتند که همه اینها را ترک کردند، ﴿وَ نَعْمَةٍ کَانُوا فِیهَا فَاکِهِینَ﴾؛ چه نعمتهای فراوانی که خدا به اینها داد و اینها بهرهمندانه در آن نعمت زندگی میکردند! تنها اینها نبودند که به کام خطر افتادند و همه اموال آنها به ارث دیگران رسید، بلکه اینها سنّت ماست! ﴿کَذلِکَ وَ أَوْرَثْنَاهَا قَوْماً آخَرِینَ ٭ فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الأرْضُ وَ مَا کَانُوا مُنظَرِینَ﴾؛ به اینها مهلت دادیم و وقتی که مهلت آنها تمام شده، از این به بعد مهلتی در کار نبود، آسمان و زمین برای اینها اشک نریختند! دربارهٴ مؤمن دارد که اگر مؤمن بمیرد، آسمان برای او اشک میریزد؛ حالا منظور از آسمان در بعضی از تعبیرات «أهلُ السَّماء» است؛ فرشتههایی که حامل نامههای او و ناظر اعمال او بودند برای او اشک میریزند که گریه فرشتهها معنای خاص خودش را دارد؛ یا نه، اینطور نیست که «أهل» مقدّر باشد، گریه هر چیزی مناسب با خود اوست، خنده هر چیزی مناسب با اوست، هر چیزی به هر حال ادارک دارد، شهادت میدهد و شکایت میکند؛ این زمین که آمده روزی چند بار حرف میزند، اینها تمثیل نیست! مسجد شکایت میکند از همسایهها، یا شهادت میدهد که فلانکس آمده فلانکس نیامده، اینها تمثیل و تخییل نیست، بلکه حقیقت است، اینها درک میکنند! منتها حالا مأذون نیستند؛ این ﴿یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ٭ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَی لَهَا﴾[16] نشان میدهد که اینها حامل اسرار الهی هستند. بنابراین زمین میتواند برای مؤمن گریه بکند، آسمان میتواند برای مؤمن گریه بکند، گریه خاص خودشان را دارند و ادراک هم دارند و لطف هم دارند، به اذن خدا هم گریه میکنند.
پرسش: آیا نفس دارند؟
پاسخ: لازم نیست که نفس داشته باشند! هر جا هستی هست، ادراک هست؛ منتها هستیهای قوی، با ادراکهای قوی همراه است و هستیهای ضعیف، با ادراکهای ضعیف همراه است؛ اینکه مسجد شکایت میکند و شهادت میدهد، اینها تشبیه نیست، در قیامت همین سرزمین شکایت میکند که فلانی همسایه مسجد بود نیامده یا فلان همسایه مسجد میآمد؛ اینها شهادت میدهند، شکایت میکنند، اینطور نیست که تشبیه باشد یا نفس خاصی در حدّ حیوانات داشته باشد، چون هر جا هستی هست ادراک هست؛ فیض خدا یک مجموعه از اسمای حُسنا را داراست، این مجموعه در عین بساطت ظهور میکند که گاهی به صورت زمین درمیآید، گاهی به صورت آسمان درمیآید، گاهی به صورت موجود پایینتر و گاهی هم به صورت موجود بالاتر، در هر جایی اثر خاص خودش را دارد! فیض خدا بیشعور نیست، فیض خدا بیادارک نیست، این فیض به هر جا درآمده است، با ادراک همراه است؛ به زمین دربیاید ادراک میکند، به آسمان دربیاید ادراک میکند، ما چیزی که ادراک نکند نداریم! منتها مرحوم میرداماد و اینها معتقدند که معجزه وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) این نبود که این سنگریزهها را به تسبیح دربیاورد، معجزه حضرت این بود که آن پردهٴ غفلت را از گوش آن کافر و مشرک بردارد تا او بشنود این سنگریزهای که در دست اوست چه میگوید و چه شهادت میدهد، چون آن شخص سنگریزه را در دست خود گرفته و به حضرت گفته که شما اگر پیامبر هستی بگو چه چیزی در دست من است؟ حضرت فرمود من بگویم یا آنچه در دست توست بگوید؟ گفت آنکه در دست من است بگوید، آن وقت آن سنگریزهها تسبیح کردند![17] این بزرگوارها میگویند معجزه حضرت این نبود که این سنگریزهها را گویا بکند، بلکه معجزه حضرت این بود که پردهٴ غفلت را از گوش این مشرک بردارد.
غرض این است که فیض خدا که از خدای سبحان ظهور میکند، مجموعه اسمای حُسنا را به همراه دارد؛ آن وقت هر جایی که فیض ظهور کرد ادراک هست، این پنج طایفه[18] از آیات مَجاز نیست، ﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ﴾،[19] ﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾،[20] ﴿فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا﴾،[21] برخی بزرگواران اینها را حمل بر تمثیل کردند، تمثیل نیست! اینطور نیست که ﴿فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾ این تمثیل باشد؛ نظیر اینکه شاعری به «اطلال و دَمن» که میرسد با اینها حرف میزند و شعر میگوید «بخوانم»، «چه زمانی میخواند» و مانند آن؛ البته اینطور نیست؛ اینها واقعاً ادراک دارند، واقعاً حرف میشنوند و واقعاً اطاعت میکنند و مانند آن.
پرسش: وقتی در قیامت زمین برچیده میشود، چگونه شهادت میدهد؟
پاسخ: تبدیل میشود به زمین، نابود که نمیشود؛ در سوره مبارکه «ابراهیم» دارد که ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الأرْضُ غَیْرَ الأرْضِ وَ السَّماوَاتُ﴾،[22] انسان که نابود نمیشود، بلکه انسان به صورت دیگر درمیآید؛ همین انسان است، منتها به صورت دیگری درمیآید. زمین هست، آسمان هست، نابود نمیشوند، یک؛ حقیقت آنها عوض نمیشود، دو؛ به صورت دیگر درمیآیند، سه؛ چون همین زمین است که به صورت دیگر درمیآید، اسرار را آگاه است، حقایق را آشناست و به اذن خدا سخن میگوید.
پرسش: آسمان و زمین همانند قطعهای هستند که بر حضرت سیدالشهداء(سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْه) گریستند![23]
پاسخ: آنها بیشتر است! درباره مؤمن آسمان گریه میکند، درباره حضرت خیلی گریه میکنند! تأثّرهست، تألّم هست؛ اما درباره کفّار بیتفاوت هستند، فرمود: ﴿فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الأرْضُ﴾ مؤمن که گریه بکند: «لَتَبْکِی عَلَی الْمُؤْمِنِ إِذَا مَاتَ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً»،[24] اما درباره وجود مبارک حضرت به این آسانیها و به این زودیها گریه آسمانها تمام نمیشود؛ حالا گریه آنها به چه معناست و چه اثری دارد، به هر حال گریه و خنده برای آن «مفهوم جامع» وصف شدند، نه مشترک لفظی هستند و نه حقیقت و مَجاز، یک معنای جامع و قدر مشترکی دارند که در هر جا به اندازهٴ خودش ظهور میکند.
پرسش: ﴿وَ أَشْرَقَتِ الأرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾[25] ... .
پاسخ: درباره وجود مبارک حضرت تعبیر شده است، در ذیل همین آیه ﴿وَ أَشْرَقَتِ الأرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾ آن روایاتی که هست، «رَبُّ الأَرض» آن روز وجود مبارک ولیّ عصر است و زمین به نور وجود مبارک ولیّ عصر روشن میشود![26] البته این یکی از مصادیق آن است، تطبیق مصداقی است و نه تفسیر مفهومی. زمین به نور «رَبُّ الأَرض» روشن میشود، به ذات خودش که روشن نیست! حتی شمس هم به نور «رَبُّ الشَّمس» روشن است، ذاتاً که او جِرم خاص ندارد، وگرنه ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[27] چرا آن روز نور ندارد؟ ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾، وقتی که بساط آفتاب و ماه برچیده میشود، دیگر خبری از نور نیست! «شمس» هم اگر هست، ﴿بِنُورِ رَبِّهَا﴾ است و «قمر» هم اگر هست، «بِنُورِ رَبِّهِ» است.
آن مطلب مهمی که میخواهم عرض کنم، این است که ما واقعاً کنار سفره شهدا و شهادت اینها نشستهایم و حقی هم بر ما دارند که چیز «بیّن الرُّشد» و روشنی است. خدماتی که به شهدا میشود، از عطرافشانی گلزار آنها گرفته تا طلب مغفرت و فاتحه و گرامیداشت و همایشها و اینها که انجام شده و انجام میشود، کاری که از حوزه علمیه ساخته است و میتواند تحت عنوان پایاننامه برای بعضی از آقایان باشد، این است که اگر ملتی شهید داد، این خونها زمینه ظهور یک ولیّ خواهد بود! عرفا معمولاً ـ میدانید که ـ در بحث کشورداری و سیاست و اینها کمتر بحث میکنند، بحث آنها معمولاً در فضای ولایت و امامت و رسالت و اینهاست؛ آنها معتقد هستند که اگر گروهی «لِلَّه» شربت شهادت بنوشند، این زمینهٴ ظهور ولیّای از اولیای الهی خواهد بود؛ حالا یا آن ولیّ پیغمبر است یا شاگرد پیغمبر است! یا امام معصوم است یا شاگرد او! قبل از مولوی عرفایی بودند که همین حرف را زدند که به وسیله شهادتِ آن کودکانی که ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ﴾[28] برکت آن همان شد که موسای کلیم پیدا شد، بعد شما وقتی نگاه میکنید چندین جا میگویند: «صدهزاران صد هزاران».
صد هزاران طفل سر ببریده گشت ٭٭٭ تا کلیم الله صاحب دیده گشت[29]
شهادت در مکتب عرفان تنها این نیست که انسان به استقلال و آزادی برسد، اینها در نزد عارف برکتهای متوسط است، آن برکت مهمی که عارف از خون شهدا توقع دارد، ظهور ولیّای از اولیای الهی است! حالا یا امام است یا شاگرد امام، اینطور خواهد بود. اگر این حرفها را شما در کتابهای معارف قرآنی و روایی جمعبندی کنید، یک پایاننامهٴ عالمانهای خواهید نوشت و حق خون شهدا را به اندازهای که مقدور ماست أدا خواهد کرد، تنها این نیست که حالا فاتحهای بخوانیم و جشنواره بگیریم، اینها این مراحل ابتدایی یا میانی حقگذاری خون شهداست، آنها این قدرت را دارند که برای ما یک ولیّای را ظاهر کنند! اگر کسی خون داد؛ اما نه در راه دین، یا اثری ندارد یا اگر اثری داشته باشد، همین اثر حفظ آب و خاک است. در جنگ جهانی اوّل و دوم ـ حداقل آن هفتاد میلیون است، کمتر از این را که نگفتند ـ هفتاد میلیون نفر کشته شدند، محصول آن چه بود؟ محصول جنگ جهانی اوّل چه بود؟ محصول جنگ جهانی دوم چه بود؟ آلمان به صورت خاکستر درآمد! این آمریکای پلید قدرتی داشت و زورآزمایی کرد که الآن به خیال خودش باید حرف را او بزند. بیست میلیون نفر همین روسیه کشته داد ـ شوروی سابق ـ نیتجهٴ آن چه شد؟ اگر ـ خدای ناکرده ـ الآن جنگ جهانی ظهور بکند، هفتصد میلیون نفر کشته است نه هفتاد میلیون! در این جنگها هفتاد میلیون نفر کشته شدند، برکت آن چه بود؟ یک ولیّای ظاهر شد؟! غالباً آن تظاهرات آنهایی که سنّشان کافی بود و در تظاهرات شرکت میکردند، معمولاً وضو میگرفتند، همان ذکرهایی را که وجود مبارک پیغمبر در غزوات میخواند: «یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ» [30] آنها را میگفتند، «یَا ﴿کهیعص﴾»،[31] اصلاً ما در راهپیماییهایمان این ذکرها بود: «یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ»، «یَا ﴿کهیعص﴾»، همانطوری که پیغمبر در جبهههای جنگ این ذکرها را میگفت، این دوستان ما هم همین ذکرها را میگفتند. این شهادتها باید ولایتی را هم به همراه داشته باشد، آن کسی که رابط بین ظهور ولیّ و تأثیر خون است، شما آقایان هستید! شما باید این کارها را بکنید! زیرا که موسای کلیم برای مردمِ مصر اینطور ظهور نکرد! مادر موسی تنها یک نفر نبود، از این قبیل مادرها کم نبودند، فقط درباره مادر موسی آمده که ﴿وَ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ﴾[32] و همین موسای کلیم وقتی وارد محضر خضر شد، ببینید آیا یک سؤال جدّی کرده یا جوابی شنیده؟ هیچ ارتباطی بین آن جواب و این سؤال نیست؛ اما او آرام شد! موسای کلیم گفت شما این کِشتی را شکستی؟ یک عدّه غرق میشوند! خضر در جواب گفت اینجا اگر کشتی سالم باشد، در این بندر پادشاهی هست: ﴿وَ کَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً﴾؛[33] کشتی سالم را غصب میکند، این کشتی هم اگر ما این را نمیشکستیم به غصب میرفت، هیچ ارتباطی بین این سؤال و آن جواب نیست! موسای کلیم میگوید این غرق میشود و الآن ما به بندر نمیرسیم تا کسی غصب بکند! دقّت کردید که هیچ ارتباطی بین این سؤال و آن جواب نیست! ولی موسی فوراً ساکت شد! چگونه خضر به موسی فهماند که تو یادت نرفته باشد، تو هم یک روز سوار این کشتی شدی و او تو را نجات داد! تو چرا این حرف را میزنی؟! این فوراً گفت چشم! این شعر:
میان عاشق و معشوق رمزی است ٭٭٭ چه داند آنکه اُشتر میچراند[34]
این است! آن دو سؤال هم همینطور است! یک طوری خضر حرف زد که موسی گفت چشم! با اینکه این جواب و سؤال هیچ ارتباطی با هم ندارند، این میتوانست بگوید ما که به بندر نمیرسیم، شما که این را سوراخ کردی آب میآید داخل و همه چیز را به هم میزند؛ این سقف کشتی را که شکاف نداد! اگر سقف را میشکافت و یک تَرَکی در سقف این کشتی ایجاد میکرد که این دیگر ﴿لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا﴾[35] نبود! این زیر پا و زیر صندلی را سوراخ کرده، جایی که آب نفوذ میکند. موسی عرض کرد که این کار را کردی، ﴿لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا﴾ همه را به هم میزنی؟! این فرمود: ﴿وَ کَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً﴾، او گفت چشم! او چگونه گفت چشم؟! این میتوانست بگوید که این کشتی که سوراخ شد، آب بیرحم وارد کشتی میشود، تعادل را به هم میزند و همه را فرو میبرد، نمیگذارد که ما به آن بندر برسیم! طرزی به او گفته که تو چرا چنین حرفی میزنی؟! تو که یک روز سوار همین کشتیها شدی؟ یک روز هم سوار همین ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾[36] شدی، مگر داخل جعبه نرفتی؟! جعبه که یک پَرِ کاه بود در روی آب و آب آن را به هر طرف میبرد! کسی که تو را بر دریا مسلّط کرد، همان کس به تو گفت که برو نزد استاد خودت! این رمز و راز در فرمایشات کلیم حق هست، آن دو کار دیگر هم همینطور است!
آن وظایف دیگر را موظف هستیم و باید انجام بدهیم؛ اما کار علمی که تبیین شود فرق است بین شهادت شهدای ایران زمین که با وضو میرفتند، با آن جنگ جهانی اوّل و دوم که هفتاد میلیون نفر کشته دادند و نتیجهای نگرفتند و استکباری تبدیل به استکبار دیگر شد، چه نتیجهای جنگ جهانی اوّل و دوم داشت؟ اصلاً جلوی ظلم گرفته شد؟ حقی حاکم شد؟ عدلی حاکم شد؟ یا ظالمی به جای ظالمی دیگر نشست؟! یعنی محصول جنگ جهانی اوّل و دوم با آنطور بمباران کردنها برقراری عدل و امر شد؟ یا سکوت شد، نه سکون؟! اما دیدید ایران به چه عظمتی تبدیل شد! این اثر را این بزرگان معتقدند! ما برای همه این علما و بزرگان و ادبای خودمان احترام قائل هستیم، ولی این سطح حرف برای علما و دانشمندان ایرانی قبل از اسلام نبود که اگر کسی «قُرْبَة إِلَی اللَّه» شربت شهادت بنوشد، زمینهٴ ظهور ولیّای از اولیای الهی میشود. این حرفهای مثنوی برای بعد از اسلام است! حرفهای عرفایی که قبل از او بودند، برای بعد از اسلام است! این زمینه را از آیات ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ﴾ گرفتند تا ظهور «کلیم الله» پیدا شده است، چون آیات قرآن دارد که اینها ذَبح میکردند ذَبح میکردند تا ﴿أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی﴾ که ﴿أَنْ أَرْضِعِیهِ﴾،[37] این اگر در یک پایاننامهٴ عالمانه و محققانه نوشته بشود، یعنی آیاتی که دارد ﴿وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا﴾[38] که اینها زنده هستند، زنده هستند؛ یعنی دعا میکنند برای ما؟ زنده هستند، خودشان مرفّه میباشند؟ بله، خیلیها مرفّه هستند! مگر علما این کار را نمیکنند؟ «مِدَادِ الْعُلَمَاء»[39] که بالاتر از خون شهید است! او مرفّه است و در بعد از مرگ هم مرفّه است؛ اما او این کار را و این اثر را بتواند داشته باشد که ولیّای از اولیای الهی ظهور بکند و یک نظام الهی را مستقر بکند، این اثر که درباره آنها نیامده است! درست است که «مِدَادِ الْعُلَمَاء» افضل است؛ اما نیامده که مثلاً اینها باعث میشوند که ولیّای از اولیای الهی ظهور کند، اما شهید چرا! اینطور هست. اینطور نیست که ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ﴾؛ اینها مرده نیستند، ﴿أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ هستند، ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ﴾[40] میباشند، ﴿وَ یَسْتَبْشِرُونَ﴾ هستند! این ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾، یعنی هر روز و هر لحظه از ذات اقدس الهی میخواهند که به ما بشارت بدهید این کسانی که راهیان راه ما هستند کجا هستند: ﴿وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾، این ﴿بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ همانطوری که در همان آیات سوره مبارکه «آل عمران» گذشت، عدم ملکه است.
افراد سه قسم هستند: یا اصلاً واقف و متوقف هستند، مثل کسی است که اتومبیل دارد و در خانه خود پارک کرده است، او که حرکت نکرده است! به یک آدم واقفِ متحجّرِ ساکن، نمیگویند هنوز نرسید، میگویند او هنوز راه نیافتاد، این یک گروه. گروه دوم کسانی هستند که راه افتادند و راه شهدا را دارند طی میکنند؛ ولی هنوز به مقصد نرسیدند که به اینها به عنوان عدم ملکه میگویند: ﴿بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾؛ گروه سوم کسانی هستند که حرف آنها را گوش دادند، به مقصد رسیدند دارند و دارند وظایف خودشان را انجام میدهند؛ اگر کاری به آنها ارجاع شده است، امینانه دارند انجام میدهند! پس اینها سه گروه هستند. این ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ که فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد، هر روز شهید به خدا عرض میکند که به من مژده بدهید که اینها کجا هستند؟ اینهایی که راهیان راه من هستند و هنوز تا اینجا به ما ملحق نشدند در چه حالت هستند؟ این همان درخواست رحمت و برکت است!
بنابراین اگر این آیات جمع بشود، روایاتی که در ضمن این آیات است تحت تفسیر اینها ذکر بشود و حرف عرفا جمع بشود، آن وقت این عرفان و روایات و قرآن، عظمت شهادت را روشن میکند، آن وقت استقلال مملکت، امنیت و آزادی مملکت، اینها جزء فروعات و شاخههای فرعی برکات خون شهادت است، آن ظهور ولیّای از اولیای الهی، آن شجره طوبیٰ است!
«وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِین»
[1]. سوره دخان, آیه10.
[2]. سوره دخان, آیه12.
[3]. سوره دخان, آیه15.
[4]. سوره دخان, آیه15.
[5]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص95.
[6]. سوره دخان, آیه37.
[7] . سوره محمد، آیه7.
[8]. سوره طه، آیه46.
[9]. سوره شعراء، آیه62.
[10]. سوره طه، آیه77.
[11]. سوره بقره، آیه118.
[12]. سوره اعراف، آیه138.
[13]. سوره زخرف، آیه54.
[14]. سوره احزاب، آیه4.
[15]. سوره یونس، آیه92.
[16]. سوره زلزال، آیات4 و 5.
[17]. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام(لابن شهرآشوب) ؛ ج1، ص90؛ «ابْنُ عَبَّاسٍ قَالَ قَدِمَ مُلُوکُ حَضْرَمَوْتَ عَلَی النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فَقَالُوا کَیْفَ نَعْلَمُ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ فَأَخَذَ کَفّاً مِنْ حَصَی فَقَالَ هَذَا یَشْهَدُ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ فَسَبَّحَ الْحَصَی فِی یَدِهِ وَ شَهِدَ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ».
[18]. سوره حدید، سوره حشر، سوره صف، سوره جمعه، سوره تغابن.
[19]. سوره جمعه، آیه1؛ سوره تغابن، آیه1.
[20]. سوره حدید، آیه1.
[21]. سوره فصّلت، آیه11.
[22]. سوره ابراهیم، آیه48.
[23]. کامل الزیارات، ص92؛ «قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلَامْ مَا بَکَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا عَلَی یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامْ».
[24]. الامالی(للطوسی)، ص535.
[25]. سوره زمر، آیه69.
[26]. تفسیر القمی، ج2، ص253؛ «سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامْ یَقُولُ فِی قَوْلِهِ: ﴿وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها﴾ قَالَ رَبُ الْأَرْضِ یُعْنَی إِمَامُ الْأَرْضِ فَقُلْتُ: فَإِذَا خَرَجَ یَکُونُ مَا ذَا قَالَ إِذاً یَسْتَغْنِی النَّاسُ عَنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ وَ نُورِ الْقَمَرِ وَ یَجْتَزُونَ بِنُورِ الْإِمَامِ».
[27]. سوره تکویر، آیه1.
[28]. سوره بقره، آیه49.
[29]. منطق الطیر عطار، بیان وادی استغنا.
[30]. ر.ک: بحار الأنوار (ط ـ بیروت) ؛ ج32 ؛ ص460؛ «کَانَ عَلِیٌّ(عَلَیْهِ السَّلَام) إِذَا سَارَ إِلَی قِتَالٍ ذَکَرَ اسْمَ اللَّهِ تَعَالَی ... اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ یَا اللَّهُ یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ یَا رَبَ مُحَمَّدٍ اکْفُفْ عَنَّا شَرَّ الظَّالِمِین...».
[31]. ر.ک: مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج11، ص105؛ مَا کَانَ عَلِیٌّ(عَلَیْهِ السَّلَام) فِی قِتَالٍ قَطُّ إِلَّا نَادَی یَا ﴿کهیعص﴾.
[32]. سوره قصص، آیه7.
[33]. سوره کهف، آیه79.
[34]. نظامی گنجوی، مجنون و ساربان.
[35]. سوره کهف، آیه71.
[36]. سوره طه، آیه39.
[37]. سوره قصص، آیه7.
[38]. سوره آل عمران، آیه169.
[39]. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص399.
[40]. سوره آل عمران، آیه170.