أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿وَ الَّذینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذینَ سَبَقُونا بِالْإیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحیم ﴿10﴾
تعبیر اخوان به منزلهٴ تعلیق حکم بر وصف است, چرا مؤمنین لاحق برای مؤمنین سابق طلب مغفرت میکنند؟ بر اساس دو دلیل: دلیل اول اینکه آنها سبقت در ایمان آوردند و مایه تشویق متأخّران شد. دلیل دوم این است که اینها ابعاد یک واقعیّت هستند، برادر هم هستند، بیگانه نیستند؛ مثل اینکه انسان با دستی مشکل دست دیگر را حل کند، پس این دو تعبیر به منزلهٴ دو نکته است برای طلب مغفرت کردن.
مطلب بعدی آن است که ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ را مسئلت میکنند، این هم دو نکته دارد: یک امر آن است که یک وقت کسی دشمن مؤمن است، چون او مؤمن است و این با ایمان سازگار نیست؛ یعنی اگر کسی دشمن مؤمن بود از این نظر که او مؤمن است، کینهٴ مؤمن «لإیمانه» این کفر است؛ لذا در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که وارد شد: ﴿وَ مَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً﴾[1] گفتند، سرّش این است که گرچه کُشتن یک انسان معصیت کبیره است و مایه خلود نیست؛ ولی اگر کسی مؤمنی را بکُشد، مخلَّد در نار است و چون تعلیق حکم بر وصف مُشعر به علّیت است؛ یعنی مؤمنی را «لإیمانه» بکُشد، اگر کسی مؤمنی را «لإیمانه» بکُشد، میشود کافر و مخلّد در نار، پس کینهٴ مؤمن «لإیمانه» کفر است و اگر «لإیمانه» نباشد، «لجهاتٍ اُخر» باشد، اینها دوتا همسایه هستند با هم نمیسازند یا پیشنهاد این یکی را آن رَد کرده است، این میشود فِسق، پس کینهٴ مؤمن یا کفر است یا فسق است؛ لذا اینها عرض میکنند: ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾.
مطلب بعدی آن است که این ﴿وَ الَّذِینَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ﴾، ممکن است فقط بَعدِ زمانی باشد نه بَعدِ رُتبی، لذا از رسول خدا(صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) رسیده است که «نَحْنُ الْآخِرُونَ السَّابِقُون»،[2] ما دیر آمدیم و زودتر از همه هم هستیم، جلوتر از همه هستیم؛ یعنی زماناً دیر آمدیم و رتبتاً از همه جلو هستیم.
اما آیهٴ ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نَافَقوا﴾،[3] معمولاً در طرح مسایل اجتماعی برای اینکه کسی خیال نکند جامعهٴ صدر اسلام همین سه گروه بودند که گذشت، همانطوری که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید، در آیات سورهٴ «توبه» همهٴ این اقوام و پنج گروه مشخص شدند، در آیات سورهٴ «حشر» هم همهٴ این اقوام مشخّص هستند؛ یعنی مهاجرین, انصار, تابعین و منافقینی که در جمع اینها حضور داشتند. در سورهٴ «توبه» بعد از اینکه جریان مهاجر و انصار و تابع را ذکر کرد، فرمود: ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ﴾،[4] متمرّدین و منافقینی که در درون مردم مدینه به سر میبردند، آنها را هم یادآور شد. الآن هم خطر اجتماعی این گروه ناشناخته را ذکر میکند، میفرماید: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ﴾. خداوند از مؤمنین طوری یاد میکند که اینها را خردمند و فرزانه و اولواالالباب بشناسیم، برای اینکه اینها سعی میکنند هرگز داعیهٴ اختلاف در اینها پیدا نشود، چون به هر حال داعیه اختلاف از همان ارادهٴ سوء است، اگر غِل و کینهای در بین افراد یک جامعه نباشد، یقیناً با هم متّحدند. از اینکه عرض کردم، خدایا ﴿لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾! یعنی نه تنها ما با جامعهٴ خودمان متّحد باشیم با گذشتگان هم متّحد باشیم، کاری نکنیم که آیندهها از ما برنجند، آن توفیق را بدهیم که سیرهای داشته باشیم که آینده هم از ما خوشش بیاید، ما هم از گذشتگانمان خوشحال باشیم، ما با سایر مؤمنین نگرانی نداشته باشیم. این نشانهٴ فرزانگی است از نظر قرآن کریم، چون در همین سورهٴ مبارکهٴ «حشر» آیهٴ چهاردهم که در پیش داریم، میفرماید: ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً و قُلُوبُهُمْ شَتَّی ذلِکَ بَأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَعْقِلُونَ﴾، شما اینها را خیال میکنید با هم هستند و متّفق هستند و کنار هم هستند در حالی که دلهای اینها از هم جداست و سرّ اینکه بدنهای اینها نزدیک هم است و دلهای اینها جدای از هم است، این است که اینها عاقل نیستند, بر اساس آن تحلیلی که ـ به خواست خدا ـ در پیش داریم معلوم میشود هیچ ممکن نیست دوتا مؤمن با هم اختلاف داشته باشند و هر دو عاقل باشند، این شدنی نیست! حالا آن استدلال ـ به خواست خدا ـ در آیه چهارده خواهد آمد. از اینکه خدا میفرماید مؤمنین به خدا عرض میکنند: ﴿لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾؛ یعنی اینها اولواالألباب هستند؛ یعنی اهل عقل هستند؛ یعنی فرزانه و خردمند هستند، برای اینکه میفرماید مؤمنین میگویند، این ﴿یَقُولُونَ﴾، که فعل مضارع است، دلالت بر استمرار دارد؛ یعنی سیرهٴ اینها این است؛ یعنی حرفِ اینها این است، نه فقط در دعا میگویند، اینکه کفّار به رسول خدا(صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) عرض کردند، حرفت را عوض کن! نه یعنی این کلمه را عوض کن؛ یعنی منطقت را عوض کن! ما هم در تعبیرات ادبی و عرفی به یکدیگر میگوییم، حرفت چیست؟ یعنی منطقت چیست؟ اینجا هم که میفرماید، اینها میگویند؛ یعنی منطق آنها این است نه یعنی فقط دعا میکنند و اما کارشان طور دیگر است، سنّت اینها چه در فعل, چه در قول, چه در تقریر این است. یک مؤمن کاری نمیکند که مؤمن دیگر را برنجاند و مایهٴ اختلاف فراهم کند، اگر کاری کرد، معلوم میشود عاقل نیست، چون برهانی که در آیه چهارده همین سوره است، این است که فرمود: ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً و قُلُوبُهُمْ شَتَّی ذلِکَ بَأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَعْقِلُونَ﴾، پس اگر کسی داعیه اتحاد داشت، «فهو عاقلٌ», چرا؟ برای اینکه فرمود اگر کسی داعیه اختلاف دارد، عاقل نیست، پس این هم آخرین نکتهٴ آیه محلّ گذشته.
برای استیعاب اقسام جریان منافقین جامعه را هم بازگو میکند، میفرماید: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نَافَقوا یَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ کَفَروا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ﴾، این کلمهٴ ﴿نَافَقوا﴾، در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث آن گذشت، آن نَقْبها و کانالهای زیرزمینی که موشها احداث میکنند، آنها را میگویند «نافقا» که از سوراخی وارد بشوند و از سوراخ دیگر دربیایند، این کانال و نَقب زمین را میگویند «نافقا», «نَفَق فی الأرض»، اگر بتوانی نَفقی در زمین ایجاد کنی؛ یعنی کانال, نَقْب، منافق خلاصه کانالکش است، از یک طرف مثل موش وارد میشود و از یک سوراخ دیگری هم بیرون میرود، این هرگز سوراخ زیرزمینی نمیکند که خود را دفن کند، این سوراخش کانالی است، طوری است که از راه دیگر بیرون برود؛ لذا از طرف دیگر چون خارج میشود میگویند، «فَسَق»؛ یعنی «خَرج» اینها چنین نَقْب میزنند، اینها را میگویند منافق، وارد میشوند که خارج شوند نه وارد میشوند که بمانند یا دفن بشوند، فرمود این منافقین به برادرانشان چنین میگویند: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نَافَقوا یَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ﴾، اینجا هم ﴿یَقُولُونَ﴾؛ یعنی سیرهٴ آنها این است نه تنها حرف میزنند، بلکه منطقشان این است، «قولاً و فعلاً و تقریراً» و اخوان هم چون «فإن الکفر ملّة واحدة»،[5] همانطوری که ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾،[6] «انما الکافرون» هم «اخوه»؛ لذا گاهی میفرماید: ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ﴾،[7] گاهی میفرماید اینها به شیاطینشان برمیگردند: ﴿یَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ کَفَروا﴾، چون منافقین یک اخوان داخلی دارند که «بعضهم اخوان» بعض هستند، یک اخوان خارجی دارند که منافق با کافر برادر است، سرّش این است که منافق مادامی که حادثهای پیش نیامد، کفر درونی او ظاهر نمیشود؛ اما وقتی حادثهای پیش آمد، همین منافق ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَانِ﴾،[8] حالا که به هر حال یک طرف را باید انتخاب بکند یا درون یا بیرون، چون درون اصل است به درون میگراید. در حال عادی و عدم خطر درونش کافر, بیرونش ایمان، کسی او را نمیشناسد. در روز خطر به هر حال یک راه را باید انتخاب کند؛ لذا میفرماید: ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَانِ﴾، چون کفر اینها ظهور میکند، همین منافقین به برادرانشان که کافر هستند و اهل کتاب هستند؛ یعنی یهود بنینضیر, یهود بنیقینقاع, یهود بنیقریضه با آنها چنین پیمانی داشتند؛ مثلاً دربارهٴ یهود بنینضیر چنین میگفتند, میگفتند: ﴿لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ﴾، این «لام» توطئه قَسم است؛ یعنی «والله» با سوگند حرفشان را شروع کردند، قسم یاد کردند که اگر دولت اسلام بخواهد شما را تبعید کند: ﴿لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ﴾، ما هم با شما از «جزیرة العرب» بیرون میآییم که بیرون آمدن دستهجمعی تودهنی به اسلام باشد، معلوم بشود که اینها کسانی نیستند که بشود با آنها زندگی کرد، دولت اسلام میخواهد شما را تبعید کند؛ ولی وقتی ما با شما باشیم به صورت قَهر، این تبعید رنگِ هجرت میگیرد، ما هم با شما خارج میشویم: ﴿لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ﴾، که این تبعیدِ شما صبغهٴ هجرت بگیرد: ﴿وَ لاَ نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً أَبَداً﴾، ما دربارهٴ شما حرف هیچ کسی را گوش نمیدهیم، هر چه هم به ما پیشنها بدهند که بمانیم، نمیمانیم: ﴿وَ إِن قُوتِلْتُمْ﴾، اگر شما طرف قتال قرار گرفتید، آنها به مقاتلهٴ شما برخاستند، سخن از تبعید نیست، سخن از جنگ و قتال است: ﴿لَنَنصُرَنَّکُمْ﴾، ما هم به سود شما علیه دولت اسلام میجنگیم، پس اگر خواستند تبعیدتان کنند، ما با حیله این تبعید را به صورت هجرت درمیآوریم, اگر خواستند با شما بجنگند، ما تأییدتان میکنیم، شما را پیروز میکنیم، این خلاصهٴ حرف منافقین.
خدای سبحان میفرماید: ﴿وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾، خدا شهادت میدهد که اینها دروغ میگویند؛ یعنی در این قصّه دروغ میگویند، حالا ممکن است منافق در قصّهٴ دیگر کافر را یاری کرده باشد؛ اما در این جریان یهودیهای بنینضیر و امثال آنان، خدا فرمود اینها دروغ میگویند. این یکی از معجزات قرآن کریم است که اِخبار به غیب کرده است. به ضِرس قاطع فرمود اینها دروغ میگویند؛ یعنی در همهٴ این دعواها کاذب هستند، آنگاه این اجمال را تفصیلاً بیان کرد، این متن را شرح داد که آیه بعدی به منزلهٴ شرح است و ذیل آیه قبلی به منزلهٴ متن فرمود: ﴿وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾، چرا کاذب هستند؟ برای اینکه تفصیل آن این است خدا در این سه جمله سهبار سوگند یاد کرد: یک ﴿لَئِنْ أُخْرِجُوا لاَ یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ﴾، اگر این یهودیهای بنینضیر مثلاً تبعید بشوند، آنها را از «جزیرة العرب» ما اخراج بکنیم، اینها اخراج بشوند، منافقین هرگز حاضر نیستند از «جزیرة العرب» بیرون بروند، از مدینه بیرون بروند و بخواهند کار سیاسی کنند و این تبعید را به صورت هجرت دربیاورند، این کار را نمیکنند: ﴿لَئِنْ أُخْرِجُوا لاَ یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ﴾، این یک, ﴿وَ لَئِن﴾، باز هم سوگند یاد میکند: ﴿وَ لَئِن قُوتِلُوا﴾، اگر کار با تبعید تمام نشد، دولت اسلام با آنها به جنگ پرداخت اینها مورد قِتال شدند، مقاتَل شدند: ﴿لاَ یَنصُرُونَهُمْ﴾،[9] منافقین این یهودیهایی که مورد قتال قرار گرفتند، اینها را کمک نمیکنند این دو, سوم؛ ﴿وَ لَئِن﴾، که باز «لام», «لام» توطئه قسم است: ﴿وَ لَئِن نَصَرُوهُمْ﴾، اگر هم اینها را یاری کنند؛ خواه در مسئله تبعید که بخواهند بازی سیاسی دربیاورند؛ خواه در مسئله نظامی که بخواهند کار نظامی بکنند، بر فرض هم که بخواهند منافقین، یهودیها را یاری کنند: ﴿وَ لَئِن نَصَرُوهُمْ لَیُوَلُّنَّ الْأَدْبَارَ﴾، اینها از میدان برمیگردند؛ چه در مسئله سیاست, چه در مسئله نظامی و جنگ اینها روی برمیگردانند. بر فرض در همهٴ این مراحل یاد شده، بخواهند بازی سیاسی کنند، تبعید را هجرت تلقّی بدهند، بخواهند در جنگ کفّار را یاری بکنند، مطمئن باشند که ﴿ثُمَّ لاَ یُنصَرُونَ﴾، این ﴿لاَ یُنصَرُونَ﴾، هم به کفار برمیگردد هم به منافق، بر فرض هم منافقین بخواهند نصرت سیاسی بدهند یا نصرت نظامی، هرگز منصور نخواهند بود نه کفار, نه منافق، کسی به یاری اینها برنمیخیزد، وقتی قهرِ الهی فرابرسد، همهٴ اینها مخصوصاً کفار و اهل کتاب را ریشهکَن میکند.
در اینجا خدای سبحان چند بیان را و چند مطلب را یکی پس از دیگری ذکر کرد؛ اولاً اِخبار غیب کرد، خود میشود معجزه, بعد با سوگند آن اِخبار غیب اجمالی را مفصّلاً بیان کرد، فرمود: ﴿لَئِنْ أُخْرِجُوا لاَ یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ﴾؛ یعنی این کار را نمیکنند بر فرض هم بکنند منافقین با اینها هم تبعید نخواهند شد. در قرآن کریم چنین آمده است که خداوند نه تنها به موجودات، عالِم است به معدومها هم عالِم است و به معدومها بر فرض وجود هم عالِم است، از ذات مقدّس امام هشتم(سَلامُ الله عَلَیْه) سؤال کردند،[10] آیا خداوند به معدومات عالِم است؟ فرمود نه تنها به معدومات عالِم است، بلکه به ممتنعات هم عالم است و نه تنها به ممتنعات عالم است، بلکه به ممتنعات بر فرض وجود آنها هم عالم است که چه خواهد شد؛ یعنی فلان شیء ممتنع که وجود ندارد، اگر وجود میداشت، چه میشد! این بیان امام هشتم(سَلامُ الله عَلَیْه) با آیهٴ قرآن کریم استدلال شد؛ یعنی خود حضرت استدلال کرد، خود حضرت به آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «انعام» ظاهراً استدلال فرمود که ﴿وَ لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾[11] فرمود اینها که در جهنّم الآن در زحمت قرار گرفتند و میگویند خدایا ما را برگردان! چنین نیست که ما اگر اینها را برگردانیم، سودی به حال اینها داشته باشد. آیهٴ 27 سورهٴ مبارکهٴ «انعام»، ﴿وَ لَوْ تَرَی إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ فَقَالُوا یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَ لاَ نُکَذِّبَ﴾، حضرت به این جمله استدلال کرد، فرمود: ﴿وَ لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾، برگشت اینها از جهنم به دنیا محال است، چون بساط دنیا برچیده شد، دنیایی نیست تا اینها برگردند. وقتی قیامت قیام میکند که کلّ آسمانها و زمین وضعش برچیده شود: ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماوَاتُ﴾،[12] وقتی این نظام برچیده شد: ﴿وَ الْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾،[13] کلّ آسمان و زمین برچیده شد، اگر شمس است که ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[14] شد, اگر نجوم هستند که انتثار پیدا کردند,[15] اگر زمین است که تبدیل شد, اگر سماوات است که تغییر پیدا کرد، کلّ بساط دنیا عوض شد. دنیایی نیست تا آنها برگردند، برگشت کافران و اهل جهنّم از جهنّم به دنیا محال است؛ ولی بر فرض محال اگر این محال واقع بشود و جهنّمیهایی که کفر برای آنها مَلکه شد، از جهنّم به دنیا برگردند، باز همان کار سابق را ادامه میدهند. این است که حضرت استدلال به این جمله کرد، فرمود: ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾، مشابه این هم هست که ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾،[16] یا ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾[17] و در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم نمونهای دارد، آیهٴ 23 سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم این است که ﴿وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ﴾، خدای سبحان توفیق خاص را از بعضیها گرفته است، آن توفیق عمومی به نام هدایت عام را نصیب همه کرده است به عنوان ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾؛[18] اما بعضیها را از توفیق خاص محروم کرده، برای اینکه اگر خدا اِسماع بکند؛ یعنی توفیق خاص بدهد که ایمان در دلِ اینها راه پیدا کند، اینها با فشار این ایمان را از دل بیرون میآورند؛ نظیر ﴿وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾؛[19] نظیر ﴿بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا﴾،[20] این دوتا عالِم اسرائیلی که آدم کوچکی نبودند، نه آن بَلْعم یک آدم کوچکی بود نه سامری, سامری را گفتند از آن بزرگان اهل معرفت بود، گفت چیزی را که من دیدم دیگران ندیدند، یک آدم عادی که چنین نیست، به هر حال از او کاری ساخته بود که از دیگران کاری ساخته نبود، پس خدا این توفیق و این لطف را داد، آنها با تمام فشار این توفیق را از دل بیرون بردند، هم ﴿وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا﴾ است که ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾، هم دربارهٴ سامری، منتها دربارهٴ سامری، چون این قصّه که خیلی مبسوطاً در قرآن نیامده، نیازی به توضیح بیشتری دارد، اینکه گفت: ﴿بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا﴾؛ یعنی یک گوشهٴ مخفی بود که من فقط دیدم دیگران ندیدند؛ یعنی با همین چشم ظاهری، اینکه مقام نیست و از آن خاکی که انسان با همین چشم ببیند که کاری ساخته نیست که گوساله را به حرف دربیاورد، این یک آدم غیر عادی بود، چیزی بلد بود که دیگران بلد نبودند, چیزی میدید که دیگران نمیدیدند, چیزی میفهمید که دیگران نمیفهمیدند؛ منتها چون ظرفیت را نداشت، در راه باطل صرف کرد این ﴿بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا﴾ از جایی حکایت میکند. در این آیه سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم میفرماید بعضیها اینطور هستند. ما توفیق را هم درِ خانهٴ آنها ببریم اینها با فشار بیرون میبرند: ﴿لَوْ عَلِمَ اللّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ﴾؛[21] یعنی به گوشِ جان اینها میشنواند نه به گوش ظاهر، چون به گوش ظاهر که رساند، فرمود: ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾، به گوش کیست که قرآن نرسیده است؟ این دیگر نیازی به شرط و جزا ندارد؛ اما دربارهٴ آن گوشِ جان است که میفرماید، اگر ما وارد گوشِ جانشان بکنیم، اینها با گوش دل بشنوند با دستِ دل این را بیرون میکنند، چون ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾,[22] ﴿وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ﴾، اول اعتراض میکنند بعد اعراض میکنند، این اعتراضها زمینهٴ آن اعراض است. یک وقت کسی سؤال میکند به عنوان اینکه سؤال مفتاح علم است. این چیز بسیار خوبی است! یک وقت اعتراض میکند که ـ معاذ الله ـ زمینهٴ اعراض باشد، اینها چنین هستند: ﴿لَتَوَلَّوْا﴾، اول اعتراض میکنند: ﴿وَ هُمْ مُعْرِضُونَ﴾ رو برگردان هستند در این حال, بنابراین همهٴ حالات اهل نفاق با این بیان مشخص شد.
پس کاری از منافقین چه در بُعد سیاست, چه در بُعد نظامی حاصل نیست، اگر هم تازه اهل کتاب را یاری کنند، در میدان جنگ برمیگردند: ﴿ثُمَّ لاَ یُنصَرُونَ﴾، اینها در داخلهٴ اسلامی همینطور بودند، اینها با ما تعهّد بستند که وارد جبهه بشوند، چند قدم آمدند دیدند نه, جنگ جدّی است برگشتند، اینها اهل جنگ نیستند.
در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» وضع منافق را پردهبرداری کرد، فرمود اینها در سودِ ما شرکت کردند، وقتی سخن از غنایم بود، حضور داشتند؛ اما وقتی سخن از غرامت است، اینها برمیگردند. در این سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» دوتا آیه است، این دوتا آیه رو در روی هم است, مقابل هم هستند، یکی از این دو آیه خیلی معروف است و همان آیه است که میفرماید: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ﴾، آیهٴ 23 سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» است، این همان آیه معروفی است که به عنوان تجلیل شهادت شهدا در این اعلامیهها هست که ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً﴾، اینها به عهدشان وفا کردند، در مقابل این گروه که ﴿صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ﴾ گروه دیگری هستند که «کذبوا ما عاهدوا الله علیه»، آنها چه کسانی هستند؟ آنها کسانی هستند که در همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» قبلاً مشخص شده است، آیه پانزده همین سورهٴ «احزاب» است، فرمود: ﴿وَ لَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لاَ یُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَ کَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً﴾ فرمود، اینها قبلاً به ما تعهّد سپردند، با ما بیعت کردند که در جنگ برنگردند، همین که جنگ شد بین راه برگشتند، به هر حال در جریان جنگ اُحد سیصد و اندی که یک سوم رزمندگان آن را تشکیل میدادند، در راه برگشتند. این آیه, آیهٴ نفاق است. در مقابل آن آیه است. آن آیه, آیهٴ ایمان است، این ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ﴾ برای شهداست. در مقابلش که آیه پانزده است، فرمود: ﴿وَ لَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ﴾، که ﴿لاَ یُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ﴾؛ اما برگشتند ﴿وَ کَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً﴾، بین مدینه تا معرکهٴ اُحد فاصلهای نبود، این گروه منافقین که سیصد و چند نفر بودند، همین چند قدمی برگشتند و هر دو گروه پرده برداشته شد، هم آنهایی که ﴿صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلیه﴾، هم اینهایی که تعهّد کردند که ﴿لاَ یُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَ کَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً﴾، اینها برگشتند، فرمود ما به اینها گفتیم: ﴿قُل لَّن یَنفَعَکُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلاً﴾،[23] هر جا بروید به هر حال میمیرید، پس اینها کسانی بودند که هم از این طرف به مسلمین تعهّد سپردند که ما با شما هستیم و در راه برگشتند, هم از آن طرف با کفّار تعهّد سپردند که ما با شما هستیم و برمیگشتند و تازه اگر برنگردند و واقعاً هم بخواهند اهل کتاب را یاری کنند، کاری از اینها ساخته نیست. نتیجه را در ذیل آیه ذکر کرد، فرمود: ﴿ثُمَّ لاَ یُنصَرُونَ﴾؛[24] یعنی بر فرض هم آنها برنگردند، اهل کتاب منصور نخواهند بود، این ﴿ثُمَّ لاَ یُنصَرُونَ﴾ هم یک اِخبار قطعی است؛ چه اینکه ﴿وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾[25] هم یک اخبار قطعی است.
«والْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین»
[1]. سوره نساء، آیه93.
[2]. کشف الغمة فی معرفة الأئمة (ط ـ القدیمة)، ج1، ص11.
[3]. سوره حشر، آیه11.
[4]. سوره توبه، آیه101.
[5]. روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه (ط ـ القدیمة)، ج6، ص127.
[6]. سوره حجرات، آیه10.
[7]. سوره اسرا، آیه27.
[8]. سوره آلعمران، آیه167.
[9]. سوره حشر، آیه12.
[10]. التوحید (للصدوق)، ص136.
[11]. سوره انعام، آیه28.
[12]. سوره ابراهیم، آیه48.
[13]. سوره زمر، آیه67.
[14]. سوره تکویر، آیه1.
[15]. سوره انفطار، آیه2؛ ﴿وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَت﴾.
[16]. سوره زمر، آیه65.
[17]. سوره انبیا، آیه22.
[18]. سوره بقره، آیه185؛ سوره آلعمران، آیه4.
[19]. سوره اعراف، آیه175.
[20]. سوره طه، آیه96.
[21]. سوره انفال، آیه23.
[22]. سوره بقره، آیه10؛ سوره مائده، آیه52.
[23]. سوره احزاب، آیه16.
[24]. سوره حشر، آیه12.
[25]. سوره حشر، آیه11.