اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ ما لَکُمْ أَلاّ تُنْفِقُوا فی سَبیلِ اللّهِ وَ لِلّهِ میراثُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنی وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَریمٌ﴾
بعد از اینکه به اصل ایمان و به انفاق فی سبیل الله امر فرمود و لزوم ایمان را تبیین کرد و لزوم انفاق فی سبیل الله را هم تبیین فرمود آنگاه فرمود گرچه انفاق فی سبیل الله حسن است اما همه انفاقها در یک حد نیست یک وقت نظام اسلامی احتیاج مبرم به کمک و انفاق دارد یک وقت در وسعت و گشایش قرار گرفت آن وقتی که مسلمین نیاز مبرم به کمک و انفاق دارند اگر کسی در آن وقت قیامی کرد و انفاقی کرد و جنگی کرد او درجهاش از درجات دیگران اعظم است گرچه برای هر فضیلتی درجهای است گرچه برای مؤمنین آنطور که در اول سورهٴ «انفاق» آمده درجاتی پیشبینی شده که فرمود اگر مؤمنی این اوصاف را داشته باشد مؤمن حقیقی است و عند الله درجهای دارد ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ این یک فضیلت ﴿وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیمانًا﴾ این دو فضیلت ﴿وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾ این فضیلت سوم ﴿الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ﴾ فضیلت چهارم ﴿وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ فضیلت پنجم ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ اگر کسی از نظر اعتقاد و اخلاق و عمل صالح شایسته بود و از روزی اله انفاق فی سبیل الله کرد درجهای عند الله خواهد داشت ولی اگر این انفاق را در حال ضرورت و نیاز اسلام به انفاق انجام داد «اعظم درجةً» خواهد بود و اگر کسی در حالت عادی انفاق فی سبیل الله کرد درجهای دارد اما نه «اعظم درجةً» نه در حد آن اولی ﴿لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ﴾ آن کس که قبل از فتح مکه که اسلام نیازی به کمک مالی و مبارزه و خون داشت اگر قیام کرد و اسلام را یاری کرد او از نظر درجه «اعظم درجةً عند الله» است نسبت به دیگران زیرا با نصرت اینها فیض خدا نصیبشان شده و خدا یاریشان کرد مکه را فتح کردند بعد از فتح مکه گروه گروه به اسلام منتقل میشدند آن روز ﴿إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجًا﴾ روزی که دسته دسته به اسلام متصل و ملحق میشوند اگر کسی در بین این سیل جمعیت گروندگان قرار بگیرد خیلی هنر نکرد آن روزی که رسول الله و همراهانش تنها بودند و اسلام و مسلمین نیازی به نصرت مالی و مبارزهای داشتند اگر کسی آن روز اسلام را یاری کرد عند الله از درجه عظیمی برخوردار است پس کمک به اسلام یک وقت قبل از فتح مکه است یک وقت بعد از فتح مکه بعد از فتح مکه چون مسئله خیلی روشن شد همگانی شد قبل از فتح مکه یک معرفت عمیق میخواست یک شهامت عمیق میخواست یک گذشت عمیق میخواست تا انسان اسلام را بپذیرد و در راه او انفاق کند و به پای او خون بریزد ولی بعد از فتح مکه که تمام قدرتها در هم شکست مسئله دیگر «بیّن الرشد» شده خیلی روشن شد آنگاه فهمیدن و موافقت کردن و انفاق و مجاهدت کردن کار آسانی است لذا فرمود: ﴿لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ﴾ آن عدل این ﴿لا یَسْتَوی مِنْکُمْ﴾ محذوف شد یعنی ﴿لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ﴾ با کسی که «انفق بعد الفتح» زیرا بعد از فتح دیگر ﴿یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجًا﴾ سورهٴ مبارکهٴ «نصر» این است که ﴿إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجًا فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوّابًا﴾ این فتح مطلق است سه فتح در قرآن کریم نصیب اسلام و مسلمین شد: یک فتح قریب بود که ﴿نَصْرٌ مِنَ اللّهِ وَ فَتْحٌ قَریبٌ﴾ که به اسلام وعده داده شد یکی فتح مبین بود که جریان صلح حدیبیه بود که ﴿إِنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحًا مُبینًا﴾ یک فتح مطلق است که پیروز مسلم اسلام در جزیرة العرب را تبیین میکند که ﴿إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ﴾ این فتح فتح مطلق است که آخرین پیروزی اسلام در حجاز به شمار میآید و دیگر بعد از آن روز کسی در حجاز قدرت مخالفت علنی نداشت این میشود فتح مطلق که همه بتها در هم شکست و همه بتپرستها یا مسلمان شدند یا منافق دودمان اموی قبل از فتح مکه کافر بودند بعد از فتح مکه منافق شدند لحظهای ایمان نیاوردند دیگران بعد از فتح مکه تسلیم شدند و ایمان آوردند آن روز که همه به اسلام و مسلمین میپیوندند انفاق و جهاد فی سبیل الله خیلی فضیلت ندارد گرچه درجهای دارد عند الله اما آن درجه عظمی نصیبشان نخواهد شد ﴿لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ﴾ زیرا ﴿أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا﴾ آنها که قبلاً اسلام را یاری کردند تمامشان در این سبق زمانی نیست آن سبق زمانی خیلی فخر و مباهات نمیآورد عمده آن سبق رتبی است اینکه از فضایل امیر المؤمنین(علیه السلام) آمده که اول کسی که به رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان آورد امیر المؤمنین است نه به خاطر سبق زمانیاش باشد که حضرت زودتر ایمان آورد دیگران بعد ایمان آوردند نه آن که زود حق را بفهمد و آن که در حال خطر به حق تسلیم بشود و گردن بنهد و در برابر تمام باطلهای قدرتمند بایستد او هنر کرده اینکه در جوامع روایی ما و همچنین در جوامع روایی اهل سنت تثبیت شده است که حضرت علی(سلام الله علیه) «اول الناس ایماناً» به حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است نه به خاطر اولیّت زمانی که تاریخ ایمان او چند سال قبل از تاریخ ایمان دیگری است سبق زمانی که دلیل شرف نیست آن که هنوز مسئله برای خیلیها حل نشد برای حضرت حل شده است آنکه خیلیها در برابر سنتهای باطل ضعف نشان دادند و حضرت قدرتمندی نشان داد آنکه برای دیگران دشوار بود به مبارزه با او برخیزند و حضرت به مبارزه علیه آنها برخواست این فضیلت است و قرآن کریم روی این سبقت و پیشگیری تکیه میکند نه سبق زمانی اینکه میفرماید ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ﴾ سعی کنید در میدان فضیلت از دیگران جلو بزنید یعنی بهتر بفهمید و آن روزی که یاری دین مقدور دیگران نیست شما یاور دین باشید اگر معرفت قوی بود و شهامت در خدمت معرفت بود انسان پیش از دیگران به اسلام میپیوندد تنها سبق زمانی و اینکه تاریخ ایمان حضرت قبل از تاریخ ایمان دیگران بود که فضیلتی نیست عمده همان ﴿وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ﴾ خواهد بود لذا در این آیه سورهٴ «حدید» با آنچه که در آیه ﴿إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ﴾ قرار میگیرد روشن میشود که اگر خطرها برطرف شد اگر همه قدرتهای باطل که در برابر اسلام میایستاد همه سرکوب شدند آن روز اسلام آوردن کار سختی است اگر انسان در برابر همه قدرتها حق را بشناسد و از حق حمایت کند هنر کرده است این میشود اهل میثاق و ایثار با آنها یکسان نیستند .
قرآن کریم درباره همه فضایل فیض و رحمت ما را دستور به مسابق میدهد که میگوید از دیگران پیشی بگیرید اما در خصوص مسابقههای انفاق فی سبیل الله و قتال و مقاتله فی سبیل الله دستور خاص میدهد و بیان مخصوص دارد یکی از مواردی که دستور خاص میدهد همین آیه محل بحث سورهٴ «حدید» است و دیگر آیهای است که در سورهٴ «توبه» آمده آنها که در حال نیاز اسلام ، اسلام را یاری کردند قرآن کریم روی آنها حساب بیشتری باز میکند برای آنها میفرماید: در اواخر سورهٴ «توبه» ﴿لَقَدْ تابَ اللّهُ عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرینَ وَ اْلأَنْصارِ الَّذینَ اتَّبَعُوهُ فی ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما کادَ یَزیغُ قُلُوبُ فَریقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحیمٌ﴾ فرمود لطف الهی شامل حال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مهاجرین و انصاری که در بحبوبه سختی و در زمان دشواری اسلام را یاری کردند شده است. توبه سه قسمت است اول توبه خداست بر بنده دوم توبه بنده است به سوی خدا سوم قبول توبه خداست از بنده. «بیانذلک» اگر کسی بیراهه رفت که دیگر خدا او را به حال خودش واگذاشت او مشمول رحمت اله نخواهد شد و به توبه هم موفق نمیشود اگر کسی آن چنان قلبش تیره نشد که خدا او را به حال خودش رها کند در حالی که او معصیت کرد و تبهکار شد لطف خدا شامل حالش میشود او کششی در خودش احساس میکند که توبه کند آن لطف و آن عنایت اله شاملش میشود و این را برمیگرداند تائب میکند و این شخص به سوی خدا برمیگردد آنگاه خدا توبه او را میپذیرد پس اول ریزش فیض الهی است از خدا بر بنده تبهکار و گناهکار دوم بازگشت بنده گناهکار است به سوی خدا که توبه الی الله است سوم قبول توبه خداست که ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ﴾ از گناهانش میگذرد تا لطف اله شامل حال انسان تبهکار نشود او به توبه موفق نخواهد شد و لطفش هم در قرآن کریم معیارهای خاص دارد توبه اول یعنی توجه فیض اله نسبت به شخص خواه همراه با گناه آن شخص باشد خواه به عنوان یک فیض بدئی باشد توبه اول یعنی رجوع فیض خدا به بنده ریزش فیض اله به بنده در این آیه فرمود: ﴿لَقَدْ تابَ اللّهُ عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرینَ وَ اْلأَنْصارِ الَّذینَ اتَّبَعُوهُ فی ساعَةِ الْعُسْرَةِ﴾ که این توبه اول است نه توبه سوم، نه اینکه توبه اینها را قبول کرده است، نه فیض اله بر اینها منعطف شد به شهادت اینکه در صدر این آیه نام مبارک حضرت است و حضرت را خدای متعالی معصوم و مطهر از هر اثم قرار داد ﴿إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا﴾ بنابراین اگر خدا بر پیامبرش توبه میکند یعنی فیضی است که از طرف حضرتش بر حضرت نازل میشود بر رسول خدا ﴿لَقَدْ تابَ اللّهُ عَلَی النَّبِیِّ﴾ این توبه توبه ابتدایی است «من الله» است «علی العبد» نه «من العبد» است «الی المولیٰ» بلکه «من الله علی العبد» است که بر او میریزد و این فیض جدید است این فیض را خدا نصیب پیامبر و نصیب آن همراهانی کرده است که در حالت سختی او را یاری کردند ﴿عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرینَ وَ اْلأَنْصارِ الَّذینَ اتَّبَعُوهُ فی ساعَةِ الْعُسْرَةِ﴾ .
در قرآن کریم به همه فرمود شما اگر پیامبرم را یاری نکنید من خودم یاریش میکنم اینچنین نیست که من دست از اسلام یا رهبر اسلامی بردارم این نخواهد بود نشانهاش آن است که شما همه تان او را تنها گذاشتید او تک ماند و من او را یاری کردم ﴿إِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ﴾ اگر شما او را یاری نکردید من خودم یاری میکنم خدا او را یاری میکند زیرا یک دوره تاریخی سختی را حضرت پشت سر گذاشت که احدی او را یاری نکرد من یار و یاور او بودم و تمام این نصرتها را خدای متعالی در آن حال خطر به خودش نسبت داد که میفرماید من او را یاری کردم ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ از مکه حضرت را بیرون کردند و احدی به کمک او برنخواست خدای متعالی او را از نصرت خاص برخوردار کرد ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلَیْهِ﴾ «انزل علیه» یعنی بر خود حضرت نه بر همراهش چون همه این ضمیرها به خود حضرت برمیگردد ﴿إِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ﴾ همه این ضمیرها به حضرت برمیگردد بنابراین ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلَیْهِ﴾ یعنی بر حضرت نه بر همراهش و نه بر خصوص همراهش بر خصوص حضرت «لاقید» چون همه این ضمائر مفرد به حضرت برمیگردد بنابراین اینچنین نیست که خدا دست از دینش بردارد بگوید حالا که شما یاری نکردید پس دین از بین میرود به ما یعنی مسلمین فرمود شما نبودید دیگران به پیامبر فرمود کسی تو را یاری نکرد من هستم در هر دو حال دین را حفظ میکند برای این دین را نازل کرده است که ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ تهدیدی به مسلمین کرد ویک تهدید و وعدهای به حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داد به حضرت وعده داد فرمود که تو تنها قیام بکن اگر احدی تو را یاری نکرد خدا تو را یاری میکند جریان غار برای آن است تهدیدی نسبت به مسلمین کرد فرمود: ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾ شما اگر برگشتید اعراض کردید و اسلام را یاری نکردید اینچنین نیست که این دین خاموش بشود این دین خاموش شدنی نیست خدا عده دیگر را اعزام میکند که همانند شما سرد نیستند گرماند و یاور دیناند این تهدیدی است کرده. بنابراین چه بهتر که این دین که یقیناً میماند تا حضرت ظهور کند به دست ما زنده بشود نه به دست دیگران و این روح بلند اندیشی را هم در جوامع روایی در ادعیه به ما آموختند. قرآن که صریحاً فرمود دین از بین رفتنی نیست شما نبودید دیگران اینچنین نیست که اگر شما یاری نکردید خدا دست از دینش بردارد نه افرادی دیگر میآورد که همانند شما نیستند پس دین میماند این «مما لاریب فیه» است، ما نبودیم دیگران، کسی نبود خود خدا «من» راه اعجاز دینش را یاری میکند چه اینکه کرد منتها در این ادعیه به ما آموختند فکرتان بلند باشد بگویید خدا تو که دینت را یاری میکنی و دست از دینت برنمیداری بگذار آن توفیق نصیب ما بشود که دینت به دست ما زنده و آبیاری بشود نه به دست دیگران که ما ناظر و تماشاچی باشیم در ادعیه ماه مبارک رمضان است «وَاجْعَلْنی مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدینِکَ وَلا تَسْتَبْدِلْ بی غَیْری» مرا آن توفیق بده که ناصر دین تو باشم آن طور نباشد که دیگران جنگ کفر علیه باطل را به پیروزی برسانند من ناظر تماشا و در تشییعشان شرکت کنم این نباشد «وَاجْعَلْنی» از یاران دینت و من را عوض نکن به جای من دیگری دینت را یاری کند این نظیر امور مالی نیست که انسان از خدا بخواهد بگوید خدا به من بده به دیگری نده بد باشد این قبطه است و مقام محمود مسئلت مقام محمود جزء خواص ایمان کامل است که انسان بگوید خدایا توفیق فداکاری را به من بده که من فداکار باشم نه دیگری اگر لازم بود دیگری هم فدارکاری کند او هم بشرح ایضاً[همچنین] چون یک وقت فداکاری همه لازم است یک وقت فداکاری گروه ﴿انْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمیعًا﴾ یا انسان بسیج عمومی دارد آن وقتی که حمله عمومی است یک وقت بسیج مقطعی و موضعی دارد آن وقتی که حمله مقطعی و موضعی است آن وقتی که بسیج عمومی است که خب همه حضور دارند آن وقت که بسیج مقطعی است و موضعی است میگوییم خدایا توفیق یاری دینت را به ما بده نه به دیگری، تو که فرمودی ﴿انْفِرُوا ثُباتٍ﴾ یا ثبه ثبه و گروه گروه ﴿أَوِ انْفِرُوا جَمیعًا﴾ آنجا که همه حاضرند که خب ما هم هستیم آنجا که یک عده باید حضور پیدا کنند نه همه توفیق حضور در آن مقطع را به ما بده که ما ناصر دین تو باشیم عوض نکن به جای ما دیگری دینت را یاری کند ما در کنار سفره دیگران بنشینیم ما در کنار سفره نصرت خویش بنشینیم این روح بلند را دین به ما آموخت و از آن طرف هم تهدید کرد فرمود شما نبودید دیگران و از آن طرف هم فرمود خدا منتی بر شما گذاشت که شما را به این مبارزه دعوت کرد و الا ﴿لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ این را سورهای که به نام مبارک حضرت است نازل کرده فرمود: ﴿لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ﴾ اگر خدای متعالی میخواست از آنها انتصار و انتقام میگرفت و زمینه پیروزی اسلام را فراهم میکرد منتها خدا میخواهد شما را بیازماید ببینید که شما تا چه حدی او را یاری میکنید در سورهای که به نام مبارک حضرت است فرمود: ﴿لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ﴾ انتصار همان انتقام است خدا از آنها انتقام میگیرد خدایی که توانست ﴿سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّامٍ﴾ خدایی که فرمود: ﴿هَلْ تَری لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ﴾ خدایی که بسیاری از امم و اقوام تبهکار را به خاک نشاند او توان این را دارد که طاغوتیان را از بین ببرد اما میخواهد ما را بیازماید ببینید که ما در برابر این وظیفه چه میکنیم ﴿وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ﴾ در پایان همین سورهٴ یعنی سورهای که به نام مبارک حضرت است فرمود: ﴿ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فی سَبیلِ اللّهِ﴾ شما همانهایی هستید که برای انفاق در راه خدا دعوت میشوید ﴿فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ﴾ بعضیها بخل میورزند در انفاق فی سبیل الله ولی ﴿وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ﴾ از جان خود میکاهند و کم میکنند زیرا ﴿وَ اللّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾ .
اینچنین نیست که اگر کسی دین را یاری نکرد خدای متعالی دست از دینش بردارد بنابراین گرچه در همه امور خیر ما را به سبقت دعوت میکنند ولی در خصوص انفاق فی سبیل الله و انقطاع فی سبیل الله بحثهایی و دستورات خاصی دارند افرادی که در مسائل خیر پیشگاماند و اماماند و پیشروند آنها در سورهٴ «فاطر» مشخص کرد فرمود که گروه مخصوصی پیشروند گروه مخصوصی در وسطاند گروهی هم عقب افتاده در سورهٴ «فاطر» فرمود: ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبیرُ﴾ ما این کتاب را به عنوان میراث الهی در بین امت گذاشتیم بعضی ظلم کردند نپذیرفتند اما این ظلمشان لنفسه است چون آسیبی به دین و خدا نمیرسد چون ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ ِلأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها﴾ که این لام ، لام اختصاص است نه لام انتفاع عمل مختص عامل است انسان چه بد میکند با خودش میکند چه خوب میکند با خودش و برای خودش میکند عمل ممکن نیست از عامل جدا بشود اثر عمل آن آثار ضعیف است که به غیر میرسد والا عمل چه حسن چه سیئ «یختص بالعامل» و این لام هم لام انتفاع نیست نظیر ﴿لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ﴾ که لام در برابرش علیٰ باشد این لام ، لام اختصاص است در اوائل سورهٴ «اسراء» ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ ِلأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها﴾ این لام برای مشاکله نیست چون لام اول لام انتفاع نیست نظیر ﴿لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ﴾ نیست «العمل مختصٌ بعامله ان کان حسناً مختصٌ بعامله و ان کان سیئاً مختصٌ بعامله» اگر عمل مخصوص عامل است؛ لذا اگر کسی ستم کرد به خود ستم کرده است ﴿فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ﴾ گروه دوم کسانیاند که در بیناند ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ یا نه حسنات دارند منتها در حدّ متوسط نه از نظر ایمان و معرفت قویاند نه عملشان آن چنان پر مغز است متوسطاند ﴿وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ﴾ کسانیاند که در خیرات اماماند و پیشروند. در ذیل این آیه کریمه روایاتی که در نور الثقلین آمده در جوامع روایی دیگر است که امام(علیه السلام) میفرماید سابق به خیرات امام است و دیگران که مقتصدند شیعیان ما هستند ولی یک روایت از امام ششم در ذیل این کریمه است و آن این است که این سه گروه را حضرت تبیین کرد فرمود: «ظالم لنفسه یحول حول نفسه» او یک انسان خود محور است هرجا میلش دور میزند او همان جا میگردد «یحوم حوم نفسه» دوم که مقتصد بالخیر مقتصد است «یحوم حوم قلبه» نه «حوم نفسه» هر چه که عقل او میگوید میکند سوم که سابق بالخیرات است «یحوم حوم ربه» او حق محور است نه هر چه عقل او میگوید نه هرچه قلب او میگوید بلکه فوق قلب و عقل هرچه را خدای او میگوید در بضعی از موارد ممکن است عقل انسان بگوید خود را به هلاکت نیانداز اما دستور الهی میگوید این شهادت است نه هلاکت این پیروزی ابد است نه هلاکت پس آن که ظالم است «یحوم حوم نفسه» که خود محور است و هوا مدار آن کس که مقتصد است «یحوم حوم قلبه» آن که سابق بالخیرات است که در جوامع روایی بر امام معصوم(علیه السلام) تطبیق شده است «یحوم حوم ربه» این میشود سابق بنابراین اگر کسی سابق بالخیرات بود عموماً و در مسئله انفاق فی سبیل الله و قتال با اعداء الله سابق بالخیرات بود خصوصاً این «اعظم درجةً» است عند الله ﴿لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ﴾ یعنی بعد از فتح مکه آن روزی که مردم فوج فوج مسلمان میشوند این هم همراه دیگران مسلمان شده ﴿وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنی﴾ گرچه خدای متعالی به همه وعده عاقبت حسن داد همه از عاقبت حسن و مصوبت حسنیٰ برخوردارند ولی آنها که ﴿السّابِقُونَ السّابِقُونَ﴾ بودند مقرباند ﴿وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ﴾ هر عملی که انجام میدهیم خدای متعالی خبیر است این در بحث ﴿وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾ مبسوطاً بحث شده است که علم خدای متعالی در این گونه از موارد یا همه موارد دیگر به شهادت برمیگردد نه یعنی خدا میداند بلکه خدا میبیند منتها «بصیرٌ لابجارحه» که بحثش گذشت .
﴿مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَریمٌ﴾ باز برای تشویق انفاق فی سبیل الله به عنوان قرض الحسنه تعبیر فرمود و به عنوان اجر تعبیر فرمود و به عنوان پاداش مضاعف لحن تعبیر کریمه قرض الحسنه است یعنی کاری که انسان برای خدا میکند گویا دارد به خدا قرض میدهد منظور از این قرض الحسنه قرض در برابر ربا نیست قرض الحسنه در برابر قرض ربوی کار خیری که انسان انجام میدهد چون به خدا تقدیم میکند و برای خدا میکند و خدا میپذیرد گویا به خدا قرض داده است و چون خدا مقترض است و قرضگیرنده است و هرگز خلف وعده نمیکند و تخلف محال است بنابراین به مقتضای این قرض عمل خواهد کرد منتها نه آنطور که هرچه گرفت برگرداند بلکه دو چندان او را برمیگرداند نه تنها دو چندان او را برمیگرداند بلکه پاداشی که کریم است میدهد کرم یک تعبیر بلند قرآنی است که شاید معادل فارسی نداشته باشد کرامت را نمیشود در لغت فارسی به لفظی تعبیر کرد که حق معنای کرامت ادا بشود کرامت به معنای بزرگی نیست تکریم به معنی تعظیم نیست به معنای تکبیر نیست به معنای احترامگذاری نیست واژه خاصی است که شاید معادل فارسی نداشته باشد و بعضی از روزیهای معنوی را به عنوان رزق کریم قرآن یاد کرده شعیب پیامبر میفرماید خدا به من رزق کریم داده است نبوت رزق کریم است آن نعمت همراه با بزرگواری و بزرگداشت را کرامت میگویند خدای متعالی گذشته از اینکه از انفاق به عنوان قرض الحسنه نام برده است و گذشته از اینکه فرمود بر میگرداند منتها مضاعفش را برمیگرداند نه معادلش را وعده اجر کریم هم داد هم اجر تعبیر فرمود که قبلاً گذشت تعبیر به اجر خودش تشویق است زیرا ما برای خود کار میکنیم و از خدا مزد میگیریم برای خدا که کار نمیکنیم چون صاحب کار نیست که نیازی به کار ما داشته باشد ما برای تحصیل کمال خود میکوشیم و از خدا مزد دریافت میکنیم تعبیر به مزد تشویقی است زیرا نشان میدهد که ما برای او کار میکنیم در حالی که ما برای خودمان کار میکنیم چون ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ ِلأَنْفُسِکُمْ﴾ و اگر هیچ کسی کار خیر انجام ندهد از لسان موسای کلیم علیه السلام نقل کرد که ﴿إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیُّ﴾ اگر همه مردم روی زمین کافر بشوند آسیبی به خدای غنی محض نمیرساند پس کاری که میکنیم برای خود ماست نه برای ذات اقدس الهی؛ آن وقت برای خودمان کار میکنیم از خدا مزد میگیریم، این تعبیر اجر به منزله تشویق است برای تشویق است همان است که پدر به پسرش میگوید اگر درس خواندی این قدر به تو کمک خواهم کرد به تو مزد خواهم داد به تو پول خواهم داد که او برای خود درس میخواند و از پدر پول دریافت میکند گذشته از اینکه به اجر تعبیر شده اجر را با کرامت توصیف کرده اجر کریم اجری که در او منّت نیست اجری که در او امتنانی نیست هیچ منتی خدا برای انسان نمیگذارد انسان در آن عالم از اجر همراه با کرامت همراه است ﴿مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ آنگاه ﴿فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَریمٌ﴾ هم پاداش دو چندان و هم اجر میدهد و هم اجر با کرامت چون اعلام کردند اجساد پاک شهدایی را برای تشییع میآورند اجازه بدهید همین مقدار بس باشد .
«و الحمد لله رب العالمین