اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحیمِ ﴿19﴾ اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی اْلأَمْوالِ وَ اْلأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطامًا وَ فِی اْلآخِرَةِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ﴿20﴾
وقتی که ضرورت ایمان و انفاق «فی سبیل الله» را خداوند سبحان مطرح فرمود, مردم را در برابر این دستور الهی به دو قسمت تقسیم کرد; فرمود: عدهای میپذیرند, هم از نظر اعتقاد و هم از نظر عمل و عدهای انکار میکنند, هم در مقام عمل و هم در مقام عقیده و منشأ انکار منکران هم لذائذ دنیاست و این لذائذ دنیا را در پنج مرحله خلاصه میکند و میفرماید دنیا بیش از این پنج مرحله نیست و همه این مراحل پنجگانه, متاع غرور هستند, واقعیتی در دنیا نیست. آنگاه آخرت را در سه مرحله خلاصه میکند و میفرماید همه مراحل سهگانه آخرت حقیقت و واقعیت است. فرمود: ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾; آنها که مؤمن هستند, نه تنها به پیامبر خود, بلکه به همه انبیا و به احکامِ ایمان عمل میکنند; اینها در روز قیامت به صدّیقین و شهدا ملحق میشوند, نه الآن هر مؤمنی که عمل صالح داشت صدّیق و شهید است, بلکه اینها وقتی به «عند الله» رسیدهاند, در نزد خدا به صدّیقین و شهدا ملحق میشوند, زیرا مقام صدّیقین فوق مقام مؤمنین عادی است. قرآن کریم درباره بعضی از انبیا تصریح فرمود که اینها صدّیقین هستند: ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا﴾[1] درباره ادریس هم(سلام الله علیه) همین تعبیر را دارد: ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْریسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا﴾.[2] درباره مؤمنینی که به ایمان خود عمل کردهاند نمیتوان گفت اینها بالفعل صدّیقین هستند و بالفعل شهدای هستند، زیرا بالفعل به مقام آنها نرسیدهاند و نمیرسند. در قرآن کریم اگر صفت را به «عند الله» واگذار کرد, معلوم میشود آن اشخاص بالفعل به این صفت موصوف نیست و اگر صفت را بالفعل دانست, جزا را به «عند الله» موکول کرد, معلوم میشود موصوفین به آن صفت در آینده که به «عند الله» میرسند, از آن جزا برخوردارند; ولی بالفعل آن صفت را دارا هستند; این دو تعبیر است در قرآن کریم.
درباره متقین میفرماید متقین در قیامت هم از بهشت برخوردارند, هم ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ در مقعد صدق هستند, جایگاه صدق برای آنها است. در پایان سوره «قمر» این است که ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾؛[3] یعنی اینها بالفعل متقین هستند؛ ولی جزای اینها در آینده یک قسمت آن ظاهری است که همان ﴿جَنّات﴾ و یک قسمت معنوی است که ﴿فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾. دو پاداش برای متقین در پایان سوره «قمر» بیان شد از اینکه فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾؛ معلوم میشود اینها بالفعل دارای وصف تقوا هستند، جزای اینها «عند الله» است، نفرمود اینها «عند الله» متقی هستند, فرمود اینها که متقی هستند ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ که رسیدند, ﴿فی مَقْعَدِ صِدْقٍ﴾ هستند؛ یعنی جایگاه صداقت برای اینها است، صندلی صدق برای اینها است, کرسی صدق برای اینها است; همانطوری که از ﴿جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ﴾ برخوردارند, از مقام صدق برخوردارند که صدق مقام است و نورانی، اینها به این مقام میرسند, اینها به آن پاداش میرسند. در آیه دوم سوره «یونس» اینچنین فرمود: ﴿بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا﴾ به مؤمنینی که عمل صالح کردند بشارت بده که ﴿أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾[4] ایمان ایشان بالفعل است؛ ولی جزای اینها «عند ربّ», «قدم صدق» است؛ یعنی استواری صادقانه و پایگاه صدق, «عند الله» برای اینها است، نه اینکه الآن اینها به آن مقام رسیدهاند و اما در آیه سوره «حدید» که محل بحث است فرمود: ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾، خود این صفت را به عند ربّ برگذار کرده است, نه جزا را; نفرمود اینها «عند الله» فلان مقام را دارند, بلکه فرمود اینها «عند الله» جزء صدّیقین و شهدای هستند. معلوم میشود بالفعل به وصف صدّیق و شهید موصوف نیستند, جزای اینها در قیامت آن است که به صدّیقین و شهدا میرسند. پس یک وقت قرآن کریم صفت را بالفعل میداند, جزا را به «عند الله» موکول میکند؛ مثل ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾؛ معلوم میشود اینها بالفعل متقی هستند؛ ولی جزای اینها «عند الله», «جنات» است و «مقعد صدق»; اما در آیه سوره «حدید» که محل بحث است, جزا را به «عند الله» موکول نکرد، خود اتصاف به این اوصاف را به «عند الله» موکول کرد; فرمود اگر کسی مؤمن باشد به خدا و سلسله انبیا(علیهم السلام)، او «عند الله» از صدّیقین و شهداست; جزا را «عند الله» ندانست که بالفعل اینها صدیق و شهید باشند. پس «فکم فرقٍ» بین اینکه بفرماید که صدّیق و شهید «عند الله» جزای او چیست یا بفرماید کسی که به خدا و انبیا ایمان آورده است «عند الله» از صدّیقین و شهداست. این است که مستفاد از آقایان خواهد بود که مؤمنین به خدا و انبیا بالفعل صدّیق و شهید نیستند، «یوم القیامة» به صدّیقین و شهدا ملحق میشوند; نظیر همان آیه سوره«نساء» که فرمود: ﴿وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾[5] که قبلاً بحث شد؛ یعنی اگر کسی مطیع خدا و رسول او باشد در قیامت به آنها ملحق میشود.
در بعضی از ادعیه انبیا(علیهم السلام) است که میگویند: ﴿وَ اَلْحِقْنی بالصَّالِحینَ﴾[6] مرا به صالحین ملحق کن! صالحین غیر از ﴿الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ﴾[7] است. آن صالحین ناظر است به صلاح در مقام ذات, این «عملوا الصالحات» ناظر است به صلاح در مقام عمل; ممکن است کسی مؤمن باشد و عامل عمل صالح باشد; اما جزء صالحین نباشد, قرآن کریم همه را جزء صالحین نمیداند. رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را جزء صالحین میداند; قرآن کریم از زبان حضرت نقل میکند که ﴿إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحینَ﴾;[8] ولیّ من الله است که قرآن را نازل کرده و الله متولی صالحین است. صالحین؛ یعنی افرادی که به جایی رسیدند که از ذات و از جان ایشان جز صلاح چیزی صادر نمیشود.
پرسش: ...
پاسخ: بله, چون اینها به آنها ملحق هستند; آنها اصل هستند و به برکات آنها اینها فیض میبرند, چون به آنها ملحق هستند, اصل در آن پاداش این صدّیقین هستند. ﴿أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ که اصل اتصاف به صدّیق و شهید را به «عند الله» موکول کرده است, نه اینکه جزا را به «عند الله» موکول کرده باشد, بر خلاف آیه سوره «قمر» که جزا را به «عند الله» موکول کرد; فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾.
﴿لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ﴾ چون اینها ملحق به صدّیقین هستند, ﴿لَهُمْ﴾؛ یعنی برای ﴿أُولئِکَ﴾ اجر صدّیقین و شهداست و نور صدّیقین و شهداست. اجر آنها را به اینها میدهند, نور آنها را به اینها میدهند, چون از اصل به ملحق میرسد; این گروه مؤمن با عمل.
اما در مقابل, ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحیمِ﴾ آنها که از نظر عمل و اعتقاد کفر ورزیدند و آیات الهی را دروغ پنداشتند, اینها هرگز از جهنم بیرون نمیآیند. اصحاب جحیم به کسانی میگویند که در صحبت آتش باشند، ملازم آتش باشند, از جهنم جدا نشوند، چون تعبیر به اصحاب در جایی درست است که این صِحابت مستمر باشد، اگر احیانی باشد نه مستمر، از آن به صحابت تعبیر نمیشود. از اینکه فرمود اینها اصحاب آتش هستند, معلوم میشود همواره گرفتار آتش هستند؛ این راجع به اصل مطلب که مردم در برابر وحی الهی دو دسته هستند.
اما سرّ اینکه گروهی گرفتار کفر و تکذیب میشوند چیست؟ میفرماید سرّ آن زرق و برق و لذتهای دنیا است که لذتهای دنیا در پنج مرحله خلاصه میشود و همه این مراحل خمسه هم لهو است و غرور. آیاتی که مصدّر به ﴿اعْلَمُوا﴾ است ـ همانطور که قبلاً بیان شد ـ ناظر به اهمیت و هشدار دادن به آن مطلب است. ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی اْلأَمْوالِ وَ اْلأَوْلادِ﴾; فرمود دنیا پنج مرحله دارد: در مرحله کودکی و نوجوانی انسان گرفتار لعب است و لهو، در دوران جوانی گرفتار زینت است، در دوران کهولت دوران فخرفروشی است، در دوران پیری و سالمندی دوران تکاثر است. ﴿أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ﴾ برای خردسالان که به بازی سرگرم هستند. از دوران خردسالی که گذشتن از آن بازیها فراغت پیدا میکنند, چیزهایی هم آنها را به خود سرگرم میکند. از دوران نوجوانی گذشته به مرحله جوانی که رسیدند, به زینتها میپردازند, به فکر بازی نیستند به فکر زینت, آراستن, لباسهای خوب در بر کردن و همسر گرفتن هستند در این مرحله. از این مرحله که گذشت, دوران فخرفروشی به مقام و جاه و منصَب و سمت است, وقتی بازنشست نشد, دوران اشتغال به کار است که دوران کهولت اوست; بین چهل تا 55 و شصت. و از دوران کهولت که گذشت به دوران پیری و شیخوخیت رسید, دیگر نه اهل لعب است, نه گرفتار لهو و کودکانه و نوجوانانه است, نه میتواند زینت کند خود را «و لن یصلح العطار ما أفسد الدهر»,[9] نه مقامی دارد او فخر کند, فقط به جمع مال و نوه و اولاد افتخار میکند, این قدر داشتم و این قدر دارم, این از بستگان ما است, این قدر نوه دارم, این قدر فرزند دارم, این قدر داماد دارم, این قدر قبیله دارم, این قدر عشیره دارم, تا بمیرد; از لَعِب شروع میشود تا تکاثر؛ این تکاثر آن قدر است: ﴿أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ ٭ حَتّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ﴾[10] این آخرین خطر دامنگیر ابنای دنیا است که فرمود: ﴿أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ حَتّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ﴾ به جای اینکه به دنبال کوثر بروید, گرفتار تکاثر شدید; ما گفتیم معارف الهی کوثر است: ﴿یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثیرًا﴾[11] به دنبال معارف و علوم الهی و اسلامی بروید, اینها کوثر است، کوثر را رها کردید, تکاثر شما را گرفت. این طور نیست که اگر ما نفس را آرام و مهار نکردیم, او ما را رها کند، اگر ما او را سرگرم و مهار نکردیم, او مهار میکند; ما اگر او را به تحصیل کوثر وادار نکردیم، او ما را به تکاثر گرفتار میکند، اگر اهل مال است, او را به تکاثر مال و زمین و باغ گرفتار میکنند؛ اگر طلبه است و معمم است, به تکاثر شرکتکنندهگان در بحث گرفتار میکند; اینطور نیست که او کسی را رها بکند, اینطور نیست که کسی از چنگ او نجات پیدا بکند. اگر امام جماعت است او را به تکاثر مأمومین گرفتار میکند و اگر نویسنده است به تکاثر خوانندگان کتاب گرفتار میکند. کم کسی است که از گرفتاری تکاثر نجات پیدا کند. اینکه گفتند هر لحظه خود را مواظب باشید, این است. آن کسی که از آمدن و رفتن یک عده و پای وعظ او یا به پای بحث او یا به پشت سر او, خوشحال میشود معلوم میشود او هنوز گرفتار تکاثر است; عمری در تحت ولایت شیطان است و خیال میکند تحت ولایت الهی است و دارد کارهای مثبت انجام میدهد. بدترین وضع برای ما است که ما ندانیم در تحت ولایت چه کسی هستیم و خود را نسنجیم، اگر خود را سنجدیم معلوم میشود که این کارهای ما «لله» است یا «للهویٰ»: ﴿أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾[12] و شاید اگر ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) بود چه اینکه هست به ما هم بگوید: ﴿أُفِّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾[13] لازم نیست انسان در برابر یک بت خضوع کند، همین که در برابر هوس خضوع میکند: ﴿أُفِّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ شامل حال او میشود.
بیانی در جوامع روایی ما است که قرآن مانند شمس و قمر در همه حالات میتابد و قرآن برای یک عصر و یک دوره خاص نیست،[14] اگر برای یک عصر و دوره خاص بود که فقط تلاوت آن برای ما میماند، اگر ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) به یک عده فرمود اُف بر شما و معبودهای دروغین شما و قرآن میگوید یک عده معبود ایشان هوس آنها است: ﴿أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾ پس معلوم میشود هنوز ما گرفتار معبود درونی هستیم و بت کدهای در درون داریم که میگوییم من خوشم آمد, میل من این است و به من برخورد; اگر به من برخورد و من خوشم میآید و من دوست دارم و من میپذیرم و من مطرح است, معلوم میشود ما هنوز گرفتار عتاب ﴿أُفِّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ﴾ خواهیم بود. بنابراین اینچنین نیست که تکاثر فقط درباره مالداران و زراندوزان باشد, هر کس گرفتار حبالی از حبائل شیطان رجیم است. این تعبیر از مرحوم شیخ بهایی(رضوان الله علیه) است که قرآن کریم به حسب ادوار پنجگانه که یک دوره، انسان کودک است, یک دوره نوجوان است, یک دوره جوان است, یک دوره به کهولت رسیده, یک دوره به شیخوخیت میرسد; قرآن کریم این ادوار خمسه را تبیین کرد که هر دورهای سرگرمی و غرور است; این لطیفه از مرحوم شیخ بهایی(رضوان الله علیه) است.[15]
بنابراین ما را به تحصیل کوثر دعوت کردهاند, زیرا به پیامبر کوثر دادند که امت خود را به کوثر فرا بخواند, نه به او کوثر دادند که کوثر را به همراه ببرد. او کوثر را گرفت و بعد فرمود: «انی تارکم فیکم الکوثر» اگر کتاب است که کوثر است و اگر عترت است کوثر است. اینکه فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ»؛[16] یعنی یعنی آن کوثری که من گرفتم گذاشتم که شما هم در کنار این بیآرمید و از او بنوشید و اگر از کنار کوثر استفاده نکردید, گرفتار تکاثر خواهید شد و تکاثر, آن خطری است که هیچ پیرمردی را رها نمیکند. اگر پیرمردی است در امور مال کوشیده تکاثر مال و اگر در مسائل سیاسی است, تکاثر قبیله و امت و اگر در مسائل علمی است تکاثر شرکتکنندگان در بحث و خوانندگان کتاب و مانند آن. هرجا که سخن از غیر خدا است, تکاثر در هوا و هوس است; اینها است که نمیگذارد انسان به آن اجر و نور برسد.
متقین یک اجر دارند که ﴿فی جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ﴾, یک نور دارند که ﴿فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾; آنجا جای نور است وگرنه خداوند سبحان که مکانی ندارد که اینها پیش او و نزد او باشند. اگر خداوند سبحان ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[17] است و قرآن میفرماید متقین «عند الله» هستند؛ یعنی عند ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ هستند, عند ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ شدن؛ یعنی نورانی شدن, لذا در این آیه محل بحث سوره«حدید» فرمود: ﴿لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ﴾ آن چه که نمیگذارد انسان به این اجر و آن نور برسد, ادوار پنجگانه است، اگر کودک و نوجوان است که سرگرم لعب و لهو است, به دوران جوانی واگذار میکند; به دوره جوانی که رسید, گرفتار خوشپوشی و آرایش است، به دوران کهولت ارجاع میدهد; به مرحله کهولت که رسید, گرفتار فخرفروشی مقام و مانند آن است, به دوران شیخوخیت ارجاع میدهد; به دوران کهنسالی که رسید, سرگرم تکاثر اموال و اولاد است ﴿أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ﴾, تا اینکه ﴿زُرْتُمُ الْمَقابِرَ﴾؛ این اول و وسط و آخر دنیا. برای این هم مثلی ذکر میفرماید; میفرماید مثل اینکه بارانی ببارد, سرزمینی را سبز و خرم بکند, کشاورز یا غیر کشاورز را خوشحال و شگفت بیاورد که آنها در شگفت قرار بگیرند؛ اما طولی نمیکشد که خزانی در پی است با یک هیجان این را پژمرده میکند و میخشکاند و به صورت کاه در میآورد، این دنیاست، دنیا برای هیچ کسی میوه نشده کاه میشود: ﴿کَمَثَلِ غَیْثٍ﴾ مانند بارانی که میبارد ﴿أَعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ﴾, وقتی که بارید کفار بیش از مؤمنین از زرق و برق دنیا لذت میبرند و فریب میخورند و دلباخته هستند وسر میسپرند، یا ﴿أَعْجَبَ الْکُفّارَ﴾؛ یعنی «اعجب الزرّاع لان الزارع هو الحارس و هو الکافر لانه یدخل و یستر الزرع»؛ چون «الکفر هو ستر»، زارع چون این بذر را در دل خاک که مستور میکند, از زارع به کافر تعبیر میشود، او پوشاننده است: ﴿أَعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ﴾ یا کفار در برابر مؤمنین که او بیش از دیگران فریب دنیا را میخورد یا کفار؛ یعنی زرّاع. زرّاع از سرسبزی و خرمی این گیاه و این محصول در شگفتاند، طولی نمیکشد که با یک تندباد خزانی, هیجان و خشکی دامنگیر این گیاه سرسبز میشود و این را در هم میکوبد و به صورت کاه در میآورد: ﴿کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ﴾ مانند بارانی که به وسیله باران رشد و نمو پیدا میکنند که در حقیقت انبات او است و نبات او, در شگفتی قرار میگیرد: ﴿ُثمَّ یَهیجُ﴾ این نبات; هیجان, آن تندبادِ خزانی است که این را خشک میکند با یک وزش باد این میلرزد و میخشکد، خشک شدن به دنبال اضطراب، ﴿فَتَراهُ﴾ بعد از خشک شدن و هیجان ﴿مُصْفَرًّا﴾ زرد میشود, بعد ﴿ُثمَّ یَکُونُ حُطامًا﴾ در هم کوبیده و به صورت کاه در میآیند «حطام»؛ یعنی کاه. این اول و آن وسط و آن آخر دنیاست; اما در آخرت آخرت سه مرحله دارد هر سه مرحله آن حقیقت است بدون کمترین تخلف یک مرحله آن عذاب الهی است به نام جهنم که حقیقت است, یک مرحله آن بهشت الهی است به نام رحمت و ﴿جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾[18] که حقیقت است, یک مرحله فوق جهنم و بهشت است که مقام رضای الهی و قرب الهی و محبت الهی است. فرمود: ﴿فِی اْلآخِرَةِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانٌ﴾ شما باید از یکی از این سه مرحله حساب ببرید یا از جهنم باید حساب ببرید که احکام الهی را «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» انجام بدهید یا باید به بهشت دل ببندید که احکام الهی را «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة» انجام بدهید یا عبادت شما همانند عبادت آزادگان و احرار باشد که نه «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» است, نه «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة», بل«وَجَدْتُکَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُک»[19] است, برای آن دل بندید و عبادت بکنید; چاره غیر از یکی از این سه کار نیست. اگر جزء ضِعاف و اوساط از مؤمنین هستید یا ترس از جهنم وادار کند یا شوق به بهشت و اگر جزء ابرار و مقربین هستید که فوق اوساط هستید و جزء اوحدی از اهل ایمان هستید، رضوان الهی شما را به اطاعت جذب کند. این بیان تنها از حضرت امیر(سلام الله علیه)[20] نیست، از سید الشهداء(سلام الله علیه)[21] است، از امام صادق(علیه السلام)[22] است که عبادتکنندگان سه قسمت هستند: عدهای خداوند سبحان را عبادت میکنند «خَوْفاً مِنَ النَّارِ», این عبادت بردگان است; عدهای خداوند سبحان را عبادت میکنند برای نیل به بهشت و ﴿جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾, این عبادت سوداگرانه است; عدهای خداوند سبحان عبادت میکنند, چون او کمال محض است و عبادت او؛ یعنی تقرب به کمال محض, برای اینکه او شایسته معبود بودن است و بر اساس محبت او را عبادت میکنند که این عبادت احرار است. هر سه قسم صحیح است; همین تقسیم عبادت به سه قسم, نشانه صحت او است و اگر احیاناً در فقه بعضی شُبهه کردند که اگر کسی «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» عبادت کند عبادت او باطل است، درست نیست, چون همین روایت که عبادت را به سه قسم تقسیم کرده است نشانه صحت عبادتهای سه گانه است مگر اینکه درجاتی دارد یا انسان باید «خوفاً من العذاب الشدید» عبادت کند، آن یک واقعیت است یا «شوقاً الی المغفرة من الله» عبادت کند که آن هم واقعیتی است یا «شوقاً الی الرضوان» عبادت کند تا به مقام رضا برسد, هر چه او میدهد نیکو است و از او غیر او را نخواهد که خود او سِمت بندهپروری میداند, حیف است انسان از خدا چیز بخواهد, زیرا کریم هرگز بنده را رها نمیکند, از او خود او را بخواهد; این همان مناجات محّبین امام سجاد[23] و دیگر معصومین(علیهم السلام); این سه مرحله در قیامت است و همه این مراحل سهگانه واقعیت است.
پرسش: . . .
پاسخ: اینها قبل از رسیدن به آن مرحله پایانی و نهایی است اصحاب اعراف؛ یعنی کسانی هستند که بر اعراف مُشرف و مسلط هستند, اینها کسانی هستند که به مقام رضوان رسیدهاند, لذا بر طرفین مسلط و مشرف هستند و آن روزی که احدی حق تکلم ندارد: ﴿لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَوابًا﴾؛[24] اینها آن روز در سخن گفتن مجاز هستند که به اصحاب نار میگویند شما به اینها میگفتید اینها اهل نجات نیستند, میبینید اینها به ما ملحق شدند و مانند آن. اصحاب اعراف که ظاهراً ائمه معصومین(علیهم السلام) هستند, اینها به مقام رضوان رسیدند که سخن میگویند. گروهی دیگری هم جزء اصحاب اعراف هستند که تکلیف ایشان تا حدودی روشن نیست, بعد مشمول رحمت الهی میشوند به اینها میگویند: «ادخلوا الجنة».
در بسیاری از موارد این تقسیم آثار قیامت به سه مرحله مطرح است. در سوره مبارکه «انعام» این است: ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[25] شما ما را وادار میکنید که تحت ولایت غیر الله باشیم در حالی که او ﴿فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ است; همان بیان ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) که ﴿وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ﴾[26] که این عالیترین مقام است. ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ این مقام کسانی است که به مرحله محبت, رضا و رضوان رسیدهاند. آنگاه آن دو مرحله را کنار این ذکر میکند میفرماید: ﴿هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ خدایی که مُطعم است, خدایی که مُنعم است, هم نعمتهای ظاهره میدهد و هم نعمتهای باطنه میدهد, ما باید تحت ولایت مطعم باشیم; این عبادتی است «شوقاً الی الجنه». آنگاه در آیه پانزده فرمود: ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ فرمود: بگو! من اگر معصیت کنم از جهنم میترسم, این «خوفاً من النار» است. هم مسئله ﴿عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ مطرح است که «خوفاً من النار» است و هم مسئله ﴿وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ مطرح است که مسئله «شوقاً عند المنعم» است, هم مسئله ﴿فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ مطرح است که این «حباً للفاطر» است. قرآن کریم اوساطی از مؤمنین را به نِعَم الهی متذکر میکند میگوید: ﴿یا بَنی إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾[27] به یاد نعمتهای من باشید, به یاد انعامهای من باشید; اما اوحدی ایمان را از اهل ایمان را به خود متذکر میکند میفرماید: ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾.[28] این ﴿اَذْکُرُونی﴾ غیر از ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾ است; آن کسی که خود از همه لذائذ دنیا میگذرد; مانند اهل بیت(علیه السلام) برای این عبادت نمیکنند که بهشت بروند و از میوههای بهتر آنجا بیشتر بخورند، این میکوشد که بر خوردن مسلط بشود, در عین حال که ﴿جَنّات تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ را دارد و در اختیار او است, او سرگرم ﴿فَادْخُلی فی عِبادی ٭ وَ ادْخُلی جَنَّتی﴾[29] است, او مأنوس ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾ است; او اگر از لذت یاد حق بهره ببرد هرگز به فکر لذائذ نفسانی نیست. این سه مرحله در قرآن کریم است و افرادی که خدای سبحان را عبادت میکنند برای یکی از مراحل سهگانه است.
آنگاه در پایان تحلیل آنچه در دنیا و آنچه در آخرت است, به جریان دنیا میپردازد. جریان دنیا را فرمود بیش از پنج مرحله نیست: بعضی کودک دوساله یا دوماهه هستند, بعضی کودک صدساله هستند, بالأخره کودک هستند. آن کسی که گرفتار بازی است کودک است, حالا یا صد سال بر او گذشت یا صد روز بر او گذشت; عمر را خود انسان باید تأمین کند, نه اینکه زمین به دور آفتاب بگردد, عمر ما زیاد بشود. اگر من در سن پنجاه سالگی هستم باید ببینم اگر پنجاه قدم رفتم, سن من پنجاه سال است، نه اینکه من ساکن بودم, زمین پنجاه بار به دور آفتاب گذشت، من شدم پنجاه سال; من همان کودک هستم, پنج روزه هستم. اگر انسان گرفتار لهو است, خواه لهو و لعب بازی میدان بازیگران, خواه تکاثر اموال و اولاد, این شمال و جنوب و شرق و غرب او, لهو است. جامع همه ادوار پنجگانه لهو است, اینطور نیست یکی لهو باشد, دیگری لهو نباشد; آن لهو «بالامعنی الجامع» همه ادوار پنجگانه را شامل میشود. آنچه که انسان را از هدف باز میدارد و سرگرم کننده است لهو. یک وقت کسی تاجر است مشغول خرید و فروش است; اما همین که سخن از حرام و حلال میآید, متذکر است; سخن از احتکار و عرضه میآید, متذکر است; سخن از گرانی و ارزانی میآید, متذکر است; این ﴿رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ﴾.[30] یک وقت حلال و حرام و احتکار و عرضه و گرانی و ارزانی برای او بیتفاوت است, این لهو است; آنجا «لا تُلْهیهِ تِجارَةٌ» اینجا «تلهیهم تجارة». پس اینچنین نیست که اگر فرمود اول لعب است, دوم لهو, سوم زینت است و چهارم تفاخر, پنجم تکاثر، آنها لهو نباشد؛ لهو «بالمعنی الجامع» در آخرین مرحله است و اگر تا مرحله آخر یا در دوران کهولت لهو آدم را رها نکرد, میشود: ﴿لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ﴾ که در اول سوره «انبیاء» است. اگر این لهو از میدان بازی در صحنه دل راه پیدا کرد میشود: ﴿لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ﴾; اگر ﴿لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ﴾ شد هیچ راهی برای علاج و درمان او نیست. جوان و نوجوان و کودک را میشود تربیت کرد؛ اما وقتی به قلب رسید و ﴿لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ﴾ شد, هیچ عاملی در او اثر نمیگذارد. در سوره «انبیاء» آمده که ﴿ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ ٭ لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ﴾[31] پس لعب و لهوی است در برابر زینت و تفاخر و تکاثر, یکلهو و لعب جامعی است که حتی آخرین مرحله را هم میگیرد. «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا»
«و الحمد لله رب العالمین»
[1] . سوره مریم, آیه41.
[2] . سوره مریم, آیه56.
[3] . سوره قمر, آیه54 و 55.
[4] . سوره یونس, آیه2.
[5] . سوره نساء, آیه69.
[6] . سوره یوسف, آیه101; و سوره شعراء, آیه83.
[7] . سوره رعد, آیه29.
[8] . سوره اعراف, آیه196.
[9] . بلاغات النساء، ص137.
[10] . سوره تکاثر, آیه1 و 2.
[11] . سوره بقره, آیه269.
[12] . سوره جاثیه, آیه23.
[13] . سوره انبیاء, آیه67.
[14] . بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد(صلی الله علیهم)، ج1، ص203; «یَجْرِی کَمَا تَجْرِی الشَّمْسُ وَ الْقَمَر».
[15] . ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.
[16] . تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ج2، ص345.
[17] . سوره نور, آیه35.
[18] . سوره فرقان, آیه10.
[19] . سوره , آیه.
[20] . نهج البلاغه(للصبحی صالح), حکمت237.
[21]. تحف العقول، النص، ص246.
[22] . الأمالی(للصدوق)، النص، ص38.
[23] . صحیفه سجادیه, دعای25.
[24]. سوره نبأ، آیه38.
[25] . سوره انعام, آیه14.
[26]. سوره انعام، آیه76.
[27] . سوره بقره, آیه40.
[28] . سوره بقره, آیه152.
[29] . سوره فجر, آیه29 و 30.
[30]. سوره نور، آیه37.
[31] . سوره انبیاء, آیه2 و 3.