22 10 2016 439453 شناسه:

تفسیر سوره حجرات جلسه 10 (1395/08/02)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ (6) وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ (7) فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (8)﴾

بعضی از مطالبی که مربوط به مسائل گذشته بود، ارائه بشود تا از این بحث فراغت پیدا کنیم. گفته می‌شود که حجّت، یا باطنی است یا ظاهری و حجّت باطن را در روایات بر عقل تطبیق کردند، ولی مستحضرید که معنای «عقل حجّت باطن است»؛ یعنی محسوس نیست، وگرنه تا برهان آن ظاهر و روشن نشود و «بیّن الرشد» نگردد، حجّت نیست. عقل در درون باشد و حرفی برای گفتن نداشته باشد، حجّت نیست. منظور از حجّتِ باطن این نیست که یک امر باطنی حجّت باشد، بلکه منظور آن است که عقل، یک امر باطنی است و محسوس نیست، ولی تا برهانی اقامه نکرده باشد و روشن و شفّاف نکرده باشد، حجّت نخواهد بود.

در جریان اصول که اصل، برائت است؛ یعنی قبل از تصویبِ قانون، اصل بر برائت است، یک؛ قانون عطف بر ماسَبَق نمی‌شود، دو؛ پس هیچ کسی را نمی‌شود متّهم کرد و همه افراد بَرئ از گناه هستند، مگر اینکه گناهشان ثابت بشود، سه؛ این سه اصل در مشرق عالَم و در مغرب عالَم، در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی هست. این طور نیست که اختصاصی به کفایه و امثال کفایه داشته باشد! اینها یک سلسله اصول عُقلایی است که قبل از اسلام بود، بعد از اسلام هم هست، بعد از اسلام در حوزه مسلمین هست، در حوزه غیر مسلمین هم هست و اسلام هم اینها را تأیید کرده است.

بنابراین ما یک چیز جدیدی در اصول داشته باشیم که کشورهای غیر اسلامی نداشته باشند، نداریم؛ اگر احتیاط است، آنها هم در مسائل مهم دارند و اگر برائت است، آنها هم دارند. مستحضرید که همه محققانِ اصول ما از هیچ آیه‌ای، مطلب اصولی را به دست نیاوردند؛ حتی خود مرحوم آخوند می‌فرماید که ﴿ما کُنَّا مُعَذِّبینَ﴾[1] دلیل بر برائت نقلی نیست، چون این مربوط به این است که خدا عذابی را بخواهد بر امتی نازل کند، مثل سیلی، زلزله‌ای، ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ،[2] یا طوفانی، اینها باید بعد از اتمام حجّت باشد. اینها مطالبی بود که مربوط به بحث‌های اصولی بود.

اما درباره جریان حق که حق را نمی‌شود کتمان کرد؛ البته حقی را میگوید که به لحاظ مبدأ فاعلی و به لحاظ مبدأ غائی حق باشد. آنچه در سوره مبارکه «بقره» فرمود کتمان حق هم مثل اِظهار کذب، حرام است،[3]حقی است که به لحاظ مبدأ فاعلی حق باشد و به لحاظ مبدأ قابلی هم حق باشد؛ «کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِل‏»[4] نباشد، واقعاً حق باشد، نه اینکه به زعم عده‌ای حق باشد و به بیگانه وابسته باشد تا بشود حق! آن باطل است، دیگر حق نیست.

مطلب دیگر این است که این عقلی که اسیر است، با علم حلّ نمی‌شود؛ یعنی همان طوری که در آن مثال گفته شد اگر کسی ویلچری باشد و دست و پایش شکسته و بسته باشد، چنین کسی مار و عقرب را می‌بیند، هرگز نمی‌شود با مسائل علمی مشکل ویلچری بودن او را حلّ کرد؛ یعنی اگر کسی مار و عقرب را می‌بیند، شما هر چه به او عینک بدهید، ذرّه‌بین بدهید، دوربین بدهید، تلسکوپ بدهید، میکروسکوپ بدهید، مشکل او حلّ نمی‌شود. از راه علم مشکل او حلّ نمی‌شود، باید دست و پای او را باز و علاج کرد؛ حالا یا راه تشویق است یا راه انذار است یا راه کمک‌های مالی است یا راه تحبیب است یا با راه‌های دیگر باید دست و پای او را باز کرد. این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیر تَحْتَ هَوَیً أَمِیر»[5] همین است.

اما در این قسمت که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ﴾، البته «عند الکلّ» دلیلِ بر حجّیت خبر واحد نیست و همه محققین گفتند این دلیل نیست؛ اما فواید فراوانی برای فرهنگ‌سازی دارد؛ جامعه را آرام می‌کند، این کارِ حرام است، گزارش دروغ، خبر دروغ و رسانههای دروغی جامعه را نااَمن می‌کنند، مضطرب می‌کنند، اینها جزء «مُرجِفین فی المدینه» هستند.[6] در سوره مبارکه «احزاب» فرمود اینها که مُرجِف هستند، اگر دست برندارند به عذاب الهی گرفتار می‌شوند. «مُرجِف»، اینکه می‌گویند فلان شخص اَراجیف می‌گوید، این اَراجیف از «رَجفَه» است، «رَجفَه» یعنی لرزه.[7] در صحنه قیامت راجفه‌ای است ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾،[8] پس‌لرزه است، لرزه‌های متعدّد است. خبری هم که جامعه را لرزان می‌کند، جزء اَراجیف است، رَجفَه است و لرزه ایجاد می‌کند. در سوره مبارکه «احزاب» آیه شصت فرمود: ﴿لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ﴾، یک؛ ﴿وَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ که اینها «ضعیف الایمان»اند، دو؛ ﴿وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَةِ﴾، سه؛ مُرجِف یعنی کسی که گزارش‌های بی‌اساس نقل می‌کند که فلان کس این طور گفته! فلان رسانه این طور گفته! فلان روزنامه این چنین نوشته! کسانی که رَجفه و لرزه در جامعه ایجاد می‌کنند، اگر اینها دست برندارند: ﴿لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فیها إِلاَّ قَلیلاً﴾؛ من دستور می‌دهم که تو ای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اینها را تأدیب کنی!

پس معلوم می‌شود که این ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ﴾، یک کار اساسی و فرهنگی را بیان می‌کند. درست است که دلیل حجّیت خبر واحد نیست؛ اما می‌گوید خبر دروغ، جامعه را می‌لرزاند، اینها رجفه ایجاد می‌کنند، اینها لرزه ایجاد می‌کنند و امنیت جامعه را به هم می‌زنند. اینها اگر دست برندارند، در ردیف منافقین قرار می‌گیرند، در ردیف ﴿وَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ قرار می‌گیرند.

بنابراین خبر دروغ، جامعه را ناآرام می‌کند؛ چه اینکه کتمان حق هم جامعه را ناآرام می‌کند. هر کس مُرجِف باشد؛ یعنی جامعه را بلرزاند، «إما بإظهار الباطل أو بکتمان الحق»، جزء مرجفون خواهد بود و لرزه در جامعه، سلب اطمینان و امنیت از جامعه، جزء گناهان نابخشودنی است.

بنابراین این آیه ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ﴾ از بهترین آیات قرآن کریم است برای برقراری فرهنگ عمومی و تمدّنی که مبادا دروغ بگویید! حالا چون آیه بعد همین را تأیید می‌کند که اگر این ولیدی که برادر مادری عثمان بود و یک خبر دروغی داد که «بنی المصطلق»[9] قصد دادنِ زکات نداشتند و قصد داشتند در برابر نظام اسلامی بایستند! اگر اینها دست به شمشیر می‌بردند و جنگ راه می‌انداختند، مسئول آن چه کسی بود؟ فرمود این کارها را نکنید، جامعه را به لرزه در نیاورید و اِرباً اِربا نکنید. ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ﴾ که ﴿لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ﴾؛ اینها برکات آن گزارش‌های صحیح و امنیت است. صِدق و آرامش و امنیت؛ جامعه را، فرهنگ را و مردم را آرام می‌کند، این ﴿أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾،[10] همین است؛ حالا تنها لازم نیست که امنیت، امنیت نظامی باشد که انسان از غارتگرانِ مسلّح بترسد، همین نااَمنی خودش عذابی ألیم است. البته این آیه ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾، هم‌چنان مطالب فراوانی دارد که ـ إن‌شاءالله ـ ممکن است در بحث‌های بعد ذکر بشود.

مطلب بعدی این است که ذات اقدس الهی فرمود ما انسان را خیلی زیبا آفریدیم، «أحسن تقویم»[11] است، برای اینکه هر چه لازمهٴ کمال او بود، من به بهترین وجه به او دادم. من به او نیروی فهم دادم، یک؛ و جهات فراوانی را در کمکِ فهم او فرستادم از انبیا و ملائکه و ائمه(علیهم السلام)، این دو؛ به او گرایش به خوبی دادم، این طور نبود که من او را در خلأ خلق کرده باشم! این چنین نبود که فقط من به او بگویم: ﴿قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾![12] این گونه نبود. این طور نبود که فقط من بگویم: ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ،[13] این راه حق است و آن راه باطل، این طور نبود، بلکه من او را به گونه‌ای آفریدم که او طبعاً به طرف «خیر» مایل است، به طرف خوبی مایل است. اگر فقط ذات اقدس الهی همین دو تا راه را به ما نشان داده بود: ﴿قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾، باز هم او حجّت را بر ما تمام کرده بود، ولی این کار را نکرد، فرمود من او را طرزی خلق کردم که از دین خوشش می‌آید. یک وقت است که خدا عسل را خلق می‌کند، بعد می‌گوید این عسل است و این هم سمّ است، هر کدام را که خواستی بخور! این گونه نیست. عسل را خلق کرد، سمّ را هم خلق کرد، دستگاه ما را عسل‌دوست کرد، کام ما را با عسل شیرین کرد، دل ما را به طرف عسل گرایش داد، بعد فرمود هر کدام را می‌خواهی بگیری بگیر! این طور نیست که گناه و ثواب را به ما نشان داده باشد، بعد بفرماید هر کدام را که می‌خواهی بگیری بگیر! این طور نیست. فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ.[14] الآن عسل را آفرید، سمّ را هم آفرید، به ما هم فرمود هر کدام را که خواستی بخوری بخور! اما ما را با عسل مأنوس کرد، فرمود من شما را دوستدار عدل کردم، چقدر این خدا خداست! بشریت را خدای سبحان به «أحسن تقویم» آفرید. چه خدایی است! فقط نگفت: ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ،[15] فقط نگفت: ﴿قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾، به اینها بسنده نکرد، بلکه فرمود این همه انبیا را فرستادم که به عقل نظرِ تو کمک کنند، این همه راه‌ها را آفریدم و اصلاً تو را عسل‌دوست کردم! چرا همه از عدل خوششان می‌آید! الآن همه از گُل زیبا خوششان می‌آید، به ما که سفارش نکردند، این جزء لذایذ بین‌المللی هر انسانی است. از آهنگ خوب خوشمان می‌آید، از منظره خوب خوشمان می‌آید، از غذای لذیذ خوشمان می‌آید. الآن این هفت میلیارد نفر، مشترکات ما همین است. فرمود شما را من عدل‌دوست کردم، شما در این هفت میلیارد نفر، کسی را نشان دارید که نسبت به او اِحسان بشود ولی او خوشش نیاید؟! نه، سراغ ندارید! فرمود من محبوب شما کردم، نه اینکه به شما دستور داده باشم دین را دوست داشته باشید! نفرمود: «عَلَّمَکُم حُبَّ الایمان»، این طور نیست، بلکه فرمود من دین را محبوب شما قرار دادم.

اینکه در بعضی از تعبیرات دارد که «إِنَّ اللَّهَ جَبَلَ قُلُوبَ عِبَادِهِ عَلَی‏ حُبِ‏ مَنْ‏ أَحْسَنَ‏ إِلَیْهَا»؛[16] خدا غریق رحمت کند سید مرتضی را! این لطیفه از ایشان است. این «مَجبولةٌ، مَجبولةٌ» و این‌که می‌گوییم: «جِبلّیِ انسان است»؛ یعنی این را کسی به انسان نداد، یک؛ امانت او هم نیست، دو؛ مثل «جَبَل»؛ مثل کوه است در دل انسان. یک وقت است که گِردبادی می‌زند و این شن‌ها را یکجا جمع می‌کند، این می‌شود تپّه، این که کوه نیست. جَبَل آن است که ریشه داشته باشد، این را می‌گویند «جِبِلّی». فرمود جِبلّی هر کسی است، مثل تپّه نیست، مثل کوه است که همه عدل را دوست دارند، محبّت را دوست دارند، احسان را دوست دارند، ادب را دوست دارند، اینها را چه کسی قرار داد؟ فرمود من شما را این طور خلق کردم، رها نکردم و نگفتم این حق است، این هم باطل، هر کدام را که خواستی بگیر! گفتم حق و تأییدات فراوانی برای آن آوردم، گفتم باطل و تأییدات فراوانی برای آن آوردم. طبع شما را حق‌پذیر قرار دادم. شما اگر حرف‌های بیگانه را گوش ندهید و حرف دل‌تان را گوش بدهید، می‌دانید که زیور شما در چیست. ﴿وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ؛ خوشتان می‌آید. «عدل» و «اِحسان» محبوب این هفت میلیارد بشر است، این را چه کسی قرار داد؟ ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ، چرا انسانهااز دروغ بدشان می‌آید؟ اگر نسبت به دیگری دروغ بگوید بَدش می‌آید؟ مثل اینکه اگر زباله‌ای را از جایی برداشت شامه‌ او متأثر می‌شود. این طور نیست که شامه ما نسبت به رایحه مُنتنه و رایحه طیّبه یکسان باشد؛ از یکی لذّت می‌برد و از دیگری منزجر است. باصره همین طور است، سامعه همین طور است، شامه همین طور است، ذائقه همین طور است، لامسه همین طور است. فرمود عاقله شما هم همین طور است، این عقل عملی همین طور است، این را هدر ندهید. آن روز به عرض شما رسید که دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان همین مضمون آیه سوره مبارکه «حجرات» است: «اللَّهُمَّ ... حَبِّبْ إِلَیَّ الْإِیمَانَ وَ زَیِّنْهُ‏ فِی‏ قَلْبِی‏»،[17] «وَ کَرِّهْ إِلَیَّ فِیهِ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَان»،[18] این دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان است، این از همین آیه گرفته شد. این «کَرِّه، کَرِّه» معنایش این نیست که خدایا به من بگو! در حالی که خدا به او گفته است. این یعنی گرایش مرا، طبع مرا طوری قرار بده که من همان طوری که از عسل لذّت می‌برم، از عدل و اِحسان هم لذّت ببرم. الآن ذائقه‌ام را عوض کردند؛ الآن شما ببینید یک کودک اگر مختصری غذای مسموم بخورد، بالا می‌آورد؛ اما در اثر اینکه جوان شد و تربیتِ بد شد، او از سمّ لذّت می‌برد و می‌شود معتاد، این ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[19] است، این کلّ دستگاه را عوض کردن است، این گوارش را عوض کردن است، این ﴿فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ﴾[20] است که شیطان گفت کاری می‌کنم که اینها این دستگاه گوارش خود را به هم بزنند. فطرت را نمیتوانم به هم بزنم، ولی کاری می‌کنم که دیگر از اطاعت خوششان نمی‌آید، از دین خوششان نمی‌آید، سرّش این است که شیطان می‌گوید ما نگذاشتیم آن اساس فطرت بماند. ﴿لَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ﴾ تهدید شیطان است. در قرآن کریم فرمود هر کسی را ما با علم مُسلّح کردیم، به او عقل دادیم و این نیروی عاقله را که باید اندیشه‌های خوب داشته باشد، سرمایه اندیشه‌ورزی را هم به او دادیم، ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾.[21] ما یک لوح نانوشته به کسی ندادیم؛ عقل دادیم که کار او اندیشه است، این ظرف عقل را پُر از الهام کردیم: ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾، این شده سرمایه اندیشه. در قسمت انگیزه هم فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ﴾؛ ما این عقل عملی را که ظرف است، با مظروف خلق کردیم، او محبوبی دارد، محبّتی دارد؛ آنها که بر این محبّت اثر گذاشتند، یا به هم نزدند، اینها کسانی‌اند که وقتی مسجد قُبا ساخته شد ﴿فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُوا﴾؛[22] شخصِ مسجدی طهارت را دوست دارد، ائمه‌ او هم مطهّر هستند، او که به آن مقام نمی‌رسد، ولی می‌خواهد راه ائمه خود را طی کند. این ﴿یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً﴾،[23] برای آن قله‌هاست، ولی این‌که شاگرد اوست، به هر حال می‌خواهد راه آنها را برود، ﴿فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُوا﴾؛ می‌خواهند راه ائمه خودشان را طی کنند.

پرسش: به حُسن و قبح عقلی مرتبط است؟

پاسخ: بله، حُسن و قبح عقلی را عقل نظری می‌فهمد، عقل عملی هم گرایش دارد، ولی منظور آن است که چهار کار را خدا کرد: چراغی داد که آن را مسئول اندیشه قرار داد، یک؛ این چراغ را با ظرفیت ویژه آفرید، ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ و بی‌سرمایه خلق نکرد، دو؛ لذا هیچ کودکی دروغ نمی‌گوید و تا کذب را یادش ندهند او راست می‌گوید، هیچ بچه‌ای دروغ نمی‌گوید. آن قسمت انگیزه‌ او را هم که عقل عملی است و سرمایه است که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»،[24] این سرمایه را به او داد، سه؛ این سرمایه را پُربار کرد، ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ﴾، چهار؛ مثل اینکه به ما ذائقه داد، دندان داد، زبان داد؛ اما این نیروی ذائقه را هم به ما داد که از عسل لذّت می‌برد و از سَمّ لذّت نمی‌برد. تنها دستگاه جونده را به ما نداد؛ کام داد، دهن داد، زبان داد، دندان داد، فضای دهان داد که غذا را بجود؛ اما یکسان نیست که بد و خوب را یکسان بجود، بلکه از یکی لذّت می‌برد و از دیگری لذّت نمی‌برد. این دو تا کار را کرد: به ما ذائقه داد، یک؛ گرایش این ذائقه را هم به طرف شربت و شیرینی و پاکی و طهارت قرار داد، دو. فرمود من عقل عملی را به شما دادم برای دو کار: یکی اینکه نیروی اجرایی است، دیگر اینکه گرایش آن به طرف محبوب است که ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ﴾، این طور است. آنها که ﴿یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُوا﴾ هستند، همین راه را رفتند. این‌که ذات اقدس الهی از مردم مدینه به عظمت یاد می‌کند و می‌فرماید: ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ؛[25] این برای آن است که انصار، دوست مهاجرین بودند، این مدینه را با این عظمت ستود، بعدها ﴿یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ﴾[26] شد، وگرنه مدینه این‌طور بود، قرآن هم با عظمت از مردم مدینه یاد می‌کند، فرمود که اینها ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ؛ مهاجرین را دوست دارند و نسبت به آنها ایثار کردند. اینها کسانی‌اند که در همان مسجد قُبا ﴿یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُوا﴾. این ﴿حَبَّبَ﴾، مثل آن است که می‌فرماید من به شما ذائقه دادم، اما ذائقه نسبت به عسل و سمّ یکسان نیست، عسل محبوب ذائقه شماست. حق و باطل هم برای عاقله شما یکسان نیست؛ حق محبوب شماست، من این را محبوب شما قرار دادم.

پرسش: اینکه امیرالمؤمنین میفرمایند: «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَا مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ شَیْ‏ءٌ إِلَّا یَأْتِی فِی کُرْهٍ»[27] ... .

پاسخ: حالا از جهات دیگر اشاره می‌شود که شیطان از چندین راه دارد دشمنی می‌کند، ولی کار خدا در این چهار بخش «بیّن ‌الرشد» است؛ به ما یک لوح نانوشته نداد، این عقل نظر را که مسئول اندیشه است، پُر کرده است از آنچه را که باید بدانیم. حالا آن مطالب دیگری که جزء تکمیل‌هاست که هر کسی باید بداند، از راه حوزه یا دانشگاه یاد می‌گیرد، ولی هر کسی را در این هفت میلیارد نفر با این سرمایه خلق کرد که می‌داند چه چیزی بد است و چه چیزی خوب است، یک کارگر ساده هم می‌داند که چه چیزی بد است و چه چیزی خوب است.

پرسش: ...

پاسخ: این عقل را ذات اقدس الهی به او داد که خوب می‌فهمد، آنجا هم که باید احتیاط بکند را به او نشان داد. غرض این است که هم اندیشه را در دو بخش کامل کرد، هم انگیزه را در دو بخش کامل کرد، به ما هم هشدار داد دشمنی دارید که در هر چهار بخش با شما دشمنی دارد: ﴿إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی‏ أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ﴾؛[28] تمام این اقسام مغالطه در اثر القائات شیطان است. این ﴿إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ﴾، اینکه انسان دارد مطالعه می‌کند، بعد گرفتار متشابهات می‌شود و شبهه‌افکنی می‌کند، یا به دنبال شبهه است، برای همان است که این راه صحیح را طی نکرده است در تحت ولایت شیطان قرار گرفته است و ﴿إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی‏ أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ﴾، این در بخش اندیشه است.

در بخش انگیزه هم فرمود که خدا ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ﴾؛[29] این کالاهای زمین را، این موجودات زمین را، این زن و بچه را، اینها را برای او زینت نشان می‌دهم. من ابزار چهارگانه دارم؛ هم در جمادات ابزار دارم، هم در گیاهان ابزار دارم، هم در حیوانات ابزار دارم، هم در انسان‌ها. این در سوره مبارکه «آل عمران» که فرمود: ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ﴾،[30] برای همین است. در سوره مبارکه «آل عمران»، این چهار بخش را شیطان گفت که سرمایه من است، در آیه چهارده سوره «آل عمران» گفت که من هم از جمادات دارم، هم از نباتات دارم، هم از حیوانات دارم، هم از انسان؛ بیش از این که نیست، فرشته که ابزار او نیست. ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ﴾؛ این شهوات از این چهار تا بیشتر نیست: ﴿مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ﴾؛ زن و فرزند، این برای انسان است. ﴿وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ﴾؛ برای جماد است. ﴿وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ﴾؛ برای دامداری است. ﴿وَ الْحَرْثِ﴾؛ برای کشاروزی است، بیش از این چهارتا نیست. فرمود همه اینها ابزار من است، من بعضی‌ها را با دامداری، بعضی را با کشاورزی، بعضی را با ماشین خوب، بعضی را با زمین خوب، بعضی را با فرش خوب، بعضی را با همسر خوب می‌گیرم. ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ﴾ با این فِرَق چهارگانه او را گمراه می‌کنم. بالاتر از آن که سخن از فرشته‌هاست، حرفی از او نیست. ﴿مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ﴾؛ از انسان‌ها، ﴿وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ﴾؛ از جمادات، ﴿وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ﴾؛ از دام‌ها، ﴿وَ الْحَرْثِ﴾، از کشاورزی. همین چهارتاست، اینها ابزار کار من است. ﴿ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾؛ اما ﴿وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴾. این ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ﴾، به «هذه الامور الاربعه» است. از آن طرف ذات اقدس الهی فرمود در بحث‌های علمی ﴿إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی‏ أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ﴾.

این نِحَل کمتر از مِلَل نیست. بارها به عرض شما رسید، چه آنچه «إبن حزم» نوشته و چه آنچه شهرستانی نوشته، این دو جلد است؛ مِلَل را انبیا آوردند و نِحَل را درس‌خوانده‌های بشری. در برابر هر ملتی که پیغمبری آورد، نِحله‌ای است که اینها جعل کردند؛ یا متنبّیان بودند، یا بهائیت بودند، یا امثال آن بودند، یا داعش فعلی است. این کار آنهاست، این نِحله را اینها خلق کردند؛ آن مِلَل را انبیا آوردند. پس هم در بخش‌های علمی، شیطان فعّال است: ﴿لِیُجادِلُوکُمْ﴾، هم در بخش‌های عملی؛ در برابر این آیه سوره مبارکه «حجرات» که فرمود: ﴿وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ﴾، او هم گفته: ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾. این می‌شود میدان جهاد. آن فرمود: ﴿وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ﴾؛ من این گونه قرار دادم. شما الآن ببینید عسل را ذات اقدس الهی محبوب ذائقه قرار داد و سمّ را مبغوض ذائقه قرار داد و اگر کسی معتاد شود، سمّ را می‌نوشد.

بنابراین این ﴿حَبَّبَ﴾ معنای علمی نیست؛ البته آثار علمی آن را هم بیان کرده، مثل اینکه درباره عسل؛ هم گرایش به عسل را به ذائقه ما داد، هم فرمود: ﴿فیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ﴾؛[31] هم خطر و ضرر بدن را به ما گفت، هم بی‌میلی نسبت به آنها را به ما داد: ﴿کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ﴾. اوّلین بار انسان بخواهد دروغ بگوید می‌لرزد، بعد کم‌کم عادی می‌شود. این سرمایه را ذات اقدس الهی به ما داد، بعد فرمود من انسان را به «أحسن تقویم» آفریدم. از این زیباتر که دیگر ممکن نیست، چون انسان را در چهار بخش معطّر کرده است؛ هم علم به او داد، هم طبع به او داد؛ هم به او ذائقه داد، هم این ذائقه‌اش نسبت به عسل گرایش دارد، نسبت به سمّ گرایش ندارد: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ﴾، این می‌شود رُشد. وقتی از وجود مبارک ابراهیم می‌خواهد خبر بدهد، قبل از اینکه این جریان بُت‌شکنی و اینها را بگوید، می‌فرماید: ﴿وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ﴾،[32] بعد داستانش را نقل می‌کند، این می‌شود رُشد؛ رشد چیزی است که این عناصر چهارگانه را داشته باشد.

پرسش: ...

پاسخ: اگر کسی خبری آورده که محل ابتلای ماست، بله ﴿فَتَبَیَّنُوا﴾. اگر خبری است که «لَا یَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا یَنْفَعُ‏ مَنْ‏ عَلِمَه‏»؛[33] آدم وقت زائد ندارد که جستجو کند؛ اما اگر خبری است که در سرنوشت انسان اثر دارد و کاری با آدم دارد، گفت که اینها لشکرکشی کردند و علیه ما می‌خواهند بجنگند! اینجا دیگر جا برای تبیّن است؛ وگرنه گزارشی باشد که «لَا یَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا یَنْفَعُ‏ مَنْ‏ عَلِمَه‏»، این جستجو نمی‌خواهد.

بعد می‌فرماید که شما بین حبّ صادق و کاذب باید فرق بگذارید، ﴿عَسی‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ﴾؛[34] آن محبّت، محبّت کاذب است. ما یک محبّت صادق داریم که ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ﴾، ولی آن محبّت ساختگی است: ﴿عَسی‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ﴾ و ﴿وَ عَسی‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ﴾، این مثل آن است که کسی از اعتیاد لذّت می‌برد، این لذّتِ کاذب است. فرمود من انسان را که به «أحسن تقویم» آفریدم، با این عناصر چهارگانه آفریدم؛ یعنی عقل نظری را به عنوان نیروی ادراک خلق کردم، یک؛ به او سرمایه کافی دادم، دو؛ عقل عملی را به عنوان نیروی فعّال و حرکت، خلق کردم، یک؛ به او گرایش‌ها و انگیزه‌های فراوان دادم، دو؛ البته این چهار تا دشمنان فراوانی هم دارند. اما انبیا را فرستادم به کمک شما، اولیا را فرستادم به کمک شما گفتم ﴿وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾؛ هر جا مشکل پیدا کردید بگویید: «یا الله»! آنجا گذشته از همه علل و عوامل، ذات اقدس الهی هم یاور و یاریگر شماست.

«و الحمد لله رب العالمین»

 


[1]. سوره اسراء، آیه15.

[2]. سوره حاقّه, آیه7.

[3]. سوره بقره، آیه42؛ ﴿وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾.

[4]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه40.

[5] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت211.

[6] . سوره احزاب، آیه60؛ ﴿وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَةِ﴾.

[7] . العین، ج6، ص109.

[8] . سوره نازعات، آیه7.

[9] . التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏9، ص343.

[10] . سوره قریش، آیه4.

[11]. سوره تین، آیه4؛ ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویمٍ﴾.

[12]. سوره کهف, آیه29.

[13]. سوره بقره, آیه256.

[14]. سوره حجرات، آیه7.

[15]. سوره بقره, آیه256.

[16]. تحف العقول، النص، ص53.

[17]. إقبال الأعمال(ط ـ القدیمة)، ج‏2، ص619.

[18]. إقبال الأعمال(ط ـ الحدیثة)، ج‏1، ص280.

[19]. سوره شمس، آیه10.

[20]. سوره نساء، آیه119.

[21]. سوره شمس, آیه8.

[22]. سوره توبه، آیه108.

[23]. سوره احزاب، آیه33.

[24] . الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج1، ص11.

[25] . سوره حشر، آیه9.

[26] . سوره احزاب، آیه13.

  [27] . نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه176.

[28] . سوره انعام، آیه121.

[29] . سوره حجر، آیه39.

[30] . سوره آل عمران، آیه14.

[31]. سوره نحل، آیه69.

[32]. سوره انبیاء، آیه51.

[33] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص32.

[34] . سوره بقره، آیه216.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق