أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿قُل یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (۶) وَ لاَ یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (۷) قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (۸) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ (۹) فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلاَةُ فَانتَشِرُوا فِی الأرْضِ وَ ابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۱۰)﴾
سوره مبارکه «جمعه» همان طوری که ملاحظه فرمودید در مدینه نازل شد. در فضایی نازل شد که بسیاری از مسائل اسلامی روشن شده بود. در این بخش یهودیها ادّعایی داشتند میگفتند ما اولیای خدا هستیم، یک؛ و در این ولایت هم مخلِص هستیم و بدون اخلاص ولایت نداریم و فقط برای رضای خدا و در راه خدا ولیّ او هستیم که این «لام» لام اختصاص است. دیگران یا ولیّ خدا نیستند یا اگر ولیّ خدا باشند «لله» نیست خلوصی برای ولایت اینها نیست. «نحن اولیاء لله» دیگران یا اولیای خدا نیستند یا اگر باشند «لله» نیست، اخلاصی در کارشان نیست.
ذات اقدس الهی در برابر این ادّعا، برهان طلب کرده است. همان طوری که در برابر مشرکین که داعیه شرک داشتند برهان طلب میکند و خودش برهان بر توحید اقامه میکند، به این یهودیها هم میفرماید شما برهان اقامه کنید. بهترین برهان این است که علاقه به «لقاء الله» داشته باشید، چون موت «لقاء الله» است، شما قبول کردید که ولیّ خاص خدا هستید، کسی که ولیّ خاص خداست از لقای مولای خودش هراسی ندارد. ﴿إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ﴾، این ﴿مِن دُونِ النَّاسِ﴾ هم بیان آن است که دیگران یا اولیای الهی نیستند، یا اگر باشند لله نیست اختصاصی به الله ندارد. اصل ولایت را ما داریم، یک؛ خلوص و اختصاص هم داریم، این دو. دیگران یا «ولیّ الله» نیستند یا اگر هم باشد لله نیست که این «لام» برای اختصاص است. لازمه ولیّ «لِلّه» بودن، این است که سعادت دارین برای آنها باشد. قرآن کریم میفرماید برهان اقامه کنید. برهان شما هم علاقه به موت است، چون هر ولیّای علاقهمند است مولای خود را دیدار کند. ادّعای اینها در سوره مبارکه «بقره» قبلاً گذشت. آیه 94 سوره مبارکه «بقره» این بود که فرمود: ﴿قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عَنْدَ اللّهِ خَالِصَةً مِن دُونِ النَّاسِ﴾، شما میگویید ما اولیا هستیم، یک؛ «خالصاً لِلّه» این ولایت را داریم، دو؛ ﴿مِن دُونِ النَّاسِ﴾؛ دیگران یا ولیّ نیستند، یا اگر ولیّ باشند مثل ما مخلِص و مخلَص نیستند، این سه؛ لذا آخرت برای ماست، بهشت برای ماست. اگر کسی اولیای خاص الهی باشد و دیگران این سِمَت را نداشته باشند، پس بهشت برای آنهاست. ایشان میفرماید برهان اقامه کنید، اگر بهشت برای شماست، الله هم مولای شماست، شما هم ولیّ او هستید، تمنّی لقای مولا را داشته باشید. در آیه 94 سوره مبارکه «بقره» این چنین فرمود: ﴿قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عَنْدَ اللّهِ خَالِصَةً مِن دُونِ النَّاسِ﴾؛ شما میگویید که ما ولیّ هستیم، یک؛ و این ولایت ما هم لِلّه هست که «لام» برای اختصاص هست، دو؛ دیگران هم این سِمَت را ندارند، سه؛ این حرف را میزنید. اگر این سه حرف را دارید، معنای آن این است که بهشت مخصوص شماست. ﴿إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عَنْدَ اللّهِ خَالِصَةً مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾، چرا از مرگ میترسید؟ آنها برابر این ادّعا که ما اولیای، یک؛ لِلّه که «لام» برای اختصاص است، دو؛ ﴿مِن دُونِ النَّاسِ﴾، سه؛ این حرف را داریم، چون ما این چنین از ولایت الهی برخورداریم، آیه 111 سوره مبارکه «بقره» این بود که ﴿قَالُوا لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُودَاً﴾؛ هیچ کس بهشت نمیرود، مگر اینکه یهودی باشد. نصارا هم همین داعیه را داشتند، چرا؟ چون ما ولیّ هستیم، یک؛ لِلّه هستیم، این «لام» اختصاص دارد؛ یعنی فقط ولیّ او هستیم. دیگران در این کار هیچ سهمی ندارند، پس بهشت برای ماست. ﴿لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَی﴾؛ یعنی «لن یدخل الجنة الا من کان نصاری»، آن وقت هر کدام از این دو نحله هم دیگری را مذمت میکند.
﴿تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾؛ اصل کلّی را در آیه 112 میفرماید: ﴿بَلَی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ﴾، این مسلِم خالص باشد، این حُسن فعلی. ﴿وَ هُوَ مُحْسِنٌ﴾؛ حُسن عقیده داشته باشد، فاعلی. ﴿فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾؛ این اختصاصی به شما ندارد، شما در عصر و مصرتان این هستید، دیگران هم در سرزمین خودشان این هستند. اینکه انحصاری گفتید مثل فلان کالا منحصراً برای ماست، این برهان ندارد. قاعده کلّی این است که هر کس بنده خدا باشد در عمل صالح، بنده خدا باشد در ایمان صالح؛ یعنی عقیده سالم و فعل صالح، این اهل سعادت است.
پرسش: در متون روایی داریم که تمنّی موت مکروه است.
پاسخ: نه، این از کسی که از دنیا خسته شده است، در موقع امتحان نمیخواهد از امتحان موفق بیاید، تقاضای مرگ میکند، این بله مکروه است؛ اما در سوره «بقره» فرمود اینها کسانی هستند که ﴿أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَی حَیَاةٍ﴾ هستند. ﴿وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَی حَیَاةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ مَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ﴾، اینکه در تبریکات عید نوروز به یکدیگر میگفتند هزار سال و ماه بمانید، این را بعضی از مفسران میگفتند که از دیار دیگر آمده. آنها علاقه داشتند هزار سال بمانند. عمر طولانی داشته باشند حالا هزار سال اگر بیشتر هم شد شد. کمکم به ایران زمین هم آمد، در دعاهای نوروزی میگفتند هزار سال و ماه بمانید. این هزار سال بمانید از خود ایرانیها برنخاست، از جای دیگر برخاست که ﴿لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ﴾. این کسی که ﴿أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَی حَیَاةٍ﴾ است، هیچ تمنّی موت ندارد، علاقه به مرگ ندارد. یک وقت است میگویند از امتحان الهی یک وقت کسی خسته شد در موقع بحبوحه امتحان است، در موقع کار است، این تمنّی موتش روا نیست مصلحت نیست، این را خدا دارد میپروراند. آزمایش الهی است و کلاس امتحان است و باید انسان صابر باشد. ما در زمان صبر نباید از کلاس صبر خارج بشویم.
پرسش: پس معنای دعای «خَلّصنِی»[1] آقا موسی بن جعفر(علیه السلام) چه میشود؟
پاسخ: به هر حال همین امام وقتی که شاگردانش را میدید میگفت: «أَشْکُو إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَحْدَتِی وَ تَقَلْقُلِی»؛[2] وقتی که دستش بسته است زبانش بسته است فقط باید رنج ببیند از علمش کسی استفاده نمیکند از زندان: «خَلِّصْنِی مِنْ یَدِ هَارُون» نه «عجّل وفاتی». غرض این است که بله، باید آزاد باشد که مردم از او استفاده کنند. اینها ﴿أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَی حَیَاةٍ﴾ بودند؛ نظیر مشرکینی که علاقهمند بودند هزار سال بمانند، چرا؟ چون اینها میگفتند مرگ پوسیدن است بعد از مرگ هم خبری نیست. یهودیها که بعد از مرگ را قبول داشتند، خدا میفرماید اگر شما اولیا هستید، آن هم «لِلّه»، «لام» برای اختصاص است، آن هم کسی این طور نیست و از آن طرف هم میگویید که ﴿لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَی﴾، پس ﴿فَتَمَنَّوا الْمَوْتَ﴾. چرا این قدر از مرگ میترسید؟ چرا ﴿أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَی حَیَاةٍ﴾ هستید؟ سرّش این است که دروغ میگویند؛ لذا برهان مسئله که اگر کسی واقعاً علاقهمند به مرگ باشد؛ یعنی ولیّ خدا باشد، علاقه به لقای مولای خود دارد.
این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) علاقهمند به موت «مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّه»[3] که بحث آن قبلاً هم گذشت، به خاطر همین جهت است. در همان خطبه نورانی که متقیان را معرفی میکند، فرمود: «لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ] عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْن»[4] اینها تابع قضا و قدر الهی هستند، تابع امتحانات الهی هستند و در دنیا میمانند. اگر نبود آن زمان مقرر، اینها یک لحظه حاضر نبودند در دنیا بمانند. در همین دعای روز سهشنبه ببینید میگوید حیف آدم است که در دنیا بماند، این بساط بازی که شما میبینید «کُلٌّ یجرُّ النّار إلی قُرصه»[5] یک آدم عاقل میگوید حیف من است که اینجا بمانم. این دعای روز سهشنبه یعنی چه؟ «وَ الْوَفَاةَ رَاحَةً لِی مِنْ کُلِّ شَر»[6] از جامعه دروغگوی منافق «کُلٌّ یجرُّ النّار إلی قُرصه»، ما نجات پیدا میکنیم. دعای روز سهشنبه که پسفردا میخوانید همین است. میگویند حیف آدم حسابی که اینجا بماند جهنم را خدا کند از نزدیک نبینیم و وارد نشویم و خبر هم نداشته باشیم؛ اما فرمود جهنم این است که ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾,[7] جامعهای که این به او بد میگوید او به این بد میگوید، جهنم است. این آبروی او را میبرد، او آبروی این را میبرد؛ این درصدد ضعف آن است آن در صدد ضعف این است، ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾. «وَ الْوَفَاةَ رَاحَةً لِی مِنْ کُلِّ شَر» معمولاً ما دعا یا کم میخوانیم یا خیال میکنیم این دعا هم مثل رسائل و مکاسب است! این طور نیست فهمیدن اینها یک جان کَندن میخواهد. آنها با بنای عقلا حلّ میشود. حیف آدم خوب است که در دنیا بماند، این دعای روز سهشنبه است من از جای لجن دارم به بهشت میروم این دعای روز سهشنبه است.
اگر کسی ولیّ خدا باشد، چرا ﴿أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَی حَیَاةٍ﴾؟ ﴿قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ﴾؛ دلیل بیاورید. میگویید ما «ولیّ الله» هستیم، در نهج البلاغه که اولیا آمده همه با اضافه است هیچ جا «لام» ندارد. همه «اولیاء الله»، «اولیاء الله» است. در قرآن کریم هم هر جا سخن از اولیاست، «اولیاء الله» است. اینجا فقط «لام» اختصاص را مدعیان دروغین آوردند که ما فقط ولیّ خدا هستیم.
دو تا حرف است: یکی اینکه ما فقط ولیّ خدا هستیم در ولایت ما شرکی نیست. این نمیرساند که دیگران این سمت را ندارند؛ اما آن ﴿مِن دُونِ النَّاسِ﴾ این را میرساند. وقتی میگویند: «نحن اولیاء الله»؛ یعنی ما فقط و فقط صد درصد برای خدا هستیم، ممکن است دیگران هم همین طور باشند؛ اما برای نفی دیگری میگویند: ﴿مِن دُونِ النَّاسِ﴾؛ دیگران این طور نیستند؛ یا اصلاً ولیّ نیستند یا صد درصد نیستند. ما صد درصد برای خدا هستیم. خدا میفرماید اگر این است برهانتان را اقامه کنید شما باید مولایتان را ببینید، چرا ﴿أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَی حَیَاةٍ﴾ هستید؟ شما که میگویید بهشت مختصّ ماست، غیر از ما کسی بهشت نمیرود، بسیار خب! پس ﴿فَتَمَنَّوا الْمَوْتَ﴾. بعد میفرماید شما از مرگ فرار میکنید! تمام تلاش و کوشش شما این است که نمیرید، پس معلوم میشود که دروغ میگویید.
پس درخواست مرگ اگر مکروه است، برای اینکه انسان در کلاس امتحان است باید تابع قضا و قدر باشد. یک زمانی را برای ما معین کردند این زمان باید بمانید، این زمان باید بروید ما باید بگوییم چشم!
پرسش: ...
پاسخ: نه، غرض آن است که اینها تابع مقررات الهی هستند، در برابر این مقرارت الهی در همان خطبه نورانی حضرت امیر فرمود که یک أجل و مدتی است که مشخص شده است، «لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْن» ولی ما بندهایم زمانی برای ما مشخص کردند که اینجا باید باشیم ما باید بگوییم چشم! این امتحانها را بدهید، باید بگوییم چشم! دیگر بیحوصله بگوییم، بگوییم ما را زودتر ببر این طور نیست. اما هر وقتی که دستور آمد ما منتظریم؛ اما ﴿أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَی﴾، یا هزار سال و ماه بمانید، اینها نیست. این دعای روز سهشنبه یعنی خدایا کاری بکن که به هر حال ما از این جامعه لجن نجات پیدا کنیم، همین! چرا حالا طوری زندگی بکنیم که عدهای دعای روز سهشنبه را این طور بخوانند؟ چرا تمدن نباشد؟ چرا روح و ریحان نباشد؟ چرا «سلام من رب العالمین» نباشد؟ چرا این گونه نباشد؟ چرا تمدن ما در تدین ما نباشد؟ چرا به هم راست نگوییم؟ چرا مثل بهشت نباشیم که ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾؛ یکدیگر را که دیدند سلام سلام، سلام سلام. اما در جهنم هر چه هست لعن لعن لعن لعن: ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ﴾، این میگوید تو باعث شدی، او میگوید تو باعث شدی! ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾، اما در بهشت ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾. آن هم ﴿عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلین﴾،[8] که از معانی دشوار قرآن کریم است اینها همیشه رودرروی هم هستند. ما میتوانیم این طور هم زندگی بکنیم.
غرض این است که تمنّی مرگ به معنای اینکه من بخواهم برخلاف آن زمانی که خدای سبحان برای من مشخص کرده بروم. نمیخواهم امتحان بدهم، این نشد، ما را آوردند به میل ما نیاوردند به میل ما نمیبرند، یک امتحان است باید امتحان بدهیم؛ اما این گروه که میگویند ما اولیا هستیم، یک؛ این ولایت ما صد درصد خالص است لِلّه، دو؛ کسی هم این طور نیست، سه؛ لذا ﴿لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُودَاً﴾. فرمود اگر این است ﴿فَتَمَنَّوا الْمَوْتَ﴾.
بنابراین این برهان مسئله است آنها ﴿وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَدا﴾، هرگز تمنّای مرگ نمیکنند و به اوضاع خودشان علاقهمندتر هستند ﴿قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ﴾، آیه 112 سوره مبارکه «بقره» این است که هر کسی حُسن فاعلی و فعلی داشته باشد اهل سعادت است در عصر و مصر خودش؛ البته در عصر اسلام باید برابر اسلام عمل بشود.
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَ لاَ یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ﴾ و خدا هم میداند که اینها ظالم هستند هم ظلم به «حق الله» دارند و «حق الناس» دارند. بعد میفرماید شما که ﴿أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَی حَیَاةٍ﴾ هستید، تمنّی موت که ندارید، یک؛ ﴿أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَی حَیَاةٍ﴾ هستید، دو؛ پس از مرگ گریزان هستید، سه؛ بدانید مرگ به سراغ شما خواهد آمد. ﴿قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ﴾، چون ﴿أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَی حَیَاةٍ﴾ هستند. این ﴿مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ﴾، که در دعاهای نوروزی سابقیها که این بود هزار سال بمانی هزار سال و ماه بمانی، از همین جا نشأت گرفته این ﴿أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَی حَیَاةٍ﴾ است. فرمود: ﴿فَإِنَّهُ مُلاَقِیکُمْ﴾، مرگ عصاره زندگی است، یا خیلی شیرین است، به قول فردوسی:
اگر بار خار است خود کِشتهای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رشتهای[9]
مرگ شربتی است که انسان مینوشد که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾؛[10] این شربت عصاره میوه زندگی است اگر کسی در مدت عمرش حنظل کاشت، او فشار مرگ دارد مرگ برای او بسیار سخت است و اگر طیّب و طاهر عمل کرد برای او خیلی گواراست. خدا مرحوم کلینی را غریق رحمت کند! کافی جلد اوّل و دومش مربوط به اصول است، جلد هشتمش که لطایف فراوانی دارد، آن پنج جلدش مربوط به فقه است. در بخش جنائز که مربوط به فقه است و مربوط به حال احتضار است، آنجا این روایت را از معصوم(علیه السلام) نقل میکند که هیچ لذّتی در تمام مدت عمر برای مؤمن به اندازه لذت مردن نیست،[11] هیچ لذّتی! الآن تمام آرزوهای ما این است که دستمان به حرم مطهر سیّدالشهداء برسد. تازه ضریح اوست، آن وقت خود انسان به جایی برسد که وجود مبارک سیدالشهداء بیاید به بالین آدم، چه در میآید او! فرمود هیچ لذتی در تمام مدت عمر برای مؤمن به اندازه لذت مرگ نیست. وجود مبارک پیغمبر میآید، وجود مبارک حضرت امیر میآید. در همان روایت دارد که این را برای همه نقل نکنید، چون خیلیها شاید متوجه نباشند که آن صحنه، صحنه دنیایی نیست. فرمود فاطمه زهرا(سلام الله علیها) میآید معرفی میکنند که این که پیشاپیش همه است پیغمبر است، آن علی بن ابیطالب است، آن بانو که کنار ایستاده است در پشت علی بن ابیطالب فاطمه زهراست، این یکی امام حسن است، آن یکی امام حسین است. هیچ لذتی! این است. به هر حال انسان لذائذ فراوانی در دنیا دیده است این را معصوم فرمود اولیای الهی کاملاً از این باخبرند یقیناً علاقهمند هستند. فرمود اگر این حرفهایی که شما میزنید راست باشد ﴿فَتَمَنَّوا الْمَوْتَ﴾ و مؤمن عصاره زندگی خود را در آن شربت مینوشد: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾. این هم ملاقات میکند و به صورت خوبی هم درمیآید. فرمود چرا شما فرار میکنید؟ ﴿ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ﴾، که قبلاً عالم غیب و شهادة معنا شد. جهان البته جهان غیب داریم جهان شهادت داریم؛ عالم محسوس داریم، عالم غیر محسوس داریم، مجردات داریم، ارواح انبیا و اولیا، مقام عصمت، مقام اعجاز، مقام کرامت، اینها حقایق خارجیه هستند، مجرد هستند. آسمان و زمین و اینها هم داریم که عالم شهادت است. خدا عالم غیب و شهادت است این درست است عالم دو قسم است: عالم غیب و عالم شهادت؛ اما عالِم غیب و شهادت بودن ما نداریم که کسی به غیب علم داشته باشد، چون علم یعنی حضور و کشف. این اصلاً به غیب تعلق نمیگیرد، این ارشاد به نفی موضوع است؛ یعنی آنچه نزد دیگران غیب است نزد ذات اقدس الهی حاضر است و گرنه غیب «بما أنه غیب» با علم سازگار نیست، علم یعنی حضور، شهود، کشف. این ارشاد به نفی موضوع است؛ یعنی خدای سبحان به مجردات و مادّیات، به ارواح و ﴿أَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾[12] به سماء هم عالم است. درباره زمین ﴿زُلْزِلَتِ الأرْضُ زِلْزَالَهَا﴾[13] هم عالم است، ﴿بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَی لَهَا﴾[14] هم عالم است. او عالم غیب و شهادت است؛ یعنی برای خدا غیبی نیست. ﴿فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾. این در سوره مبارکه «قیامت» این کلمه «ینبّأ» که باب تفعیل است و یعنی گزارشهای فراوان، جدّی، رسمی، باب تفعیل است. «نبأ»؛ یعنی خبر، «أنبَأَ»؛ یعنی خبر داد. «یُنَبِّأ و نبّأ»؛ یعنی خیلی خبر وافر و همه جانبه. اینجا فرمود: ﴿فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾. در سوره مبارکه «قیامت» دارد که ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَ أَخَّرَ﴾، بعد استدراک فرمود که ما را چه حاجتی به «تنبئة»؟ چرا ما این همه گزارش به او بدهیم؟ این «بل» بل اضرابیه است، اینکه فرمود: ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَ أَخَّرَ﴾، بعد فرمود: ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ٭ وَ لَوْ ألْقَی مَعَاذِیرَهُ﴾،[15] حالا مرتّب عذر بیاورد ولی خودش را که خودش میشناسد اعمالش هم که حاضر است حالا چه حاجت که ما بگوییم؟ ولی ما میگوییم برای تتمیم مطلب و گرنه او نمیداند؟ نمیبیند؟ این نیست، هم میداند هم میبیند؛ اما ما برای اتمام حجت در مشافهه ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَ أَخَّرَ﴾، وگرنه ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ﴾، نه «بصیرٌ»، ﴿بَصِیرَةٌ﴾! این «تاء» مثل تای «علامة» است تای تأنیث نیست. خبر است برای «الانسان». ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ﴾، مثل «علامة»؛ خیلی بود، ﴿وَ لَوْ ألْقَی مَعَاذِیرَهُ﴾ هر چه هم عذرخواهی بکند به هر حال میداند که دروغ میگوید. پس معلوم میشود آنچه انسان انجام میدهد در مجموعه جان او هست؛ لذا فرمود ما نیازی به تنبئه نداریم، ولی برای اتمام حجت این کار را میکنیم.
بعد فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ﴾، وقتی حضرت(سلام الله علیه) وارد مرز مدینه شدند در قبا اولین کاری که کردند مسجد ساختند که اوّلین مسجد همان است. احکام مسجد قبا هم در بحثهای قبلی گذشت. بعد اوّلین جمعه هم که شد یا جمعه مناسب، نماز جمعه دستورش رسید که اینها اقامه کردند. دستور هم این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ﴾، چون بهترین ذکر همان نماز است که ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی﴾.[16] ﴿وَ ذَرُوا الْبَیْعَ﴾ این بیع تمثیل است و نه تعیین؛ یعنی کاری که جلوی رفتن به نماز جمعه را میگیرد انجام ندهید. این حرمت تکلیفی دارد، یک؛ صحت وضعی دارد، دو. این آقایانی که اصلاً نماز جمعه نمیروند و مشغول داد و ستد هستند، این کار حرام است ولو باطل نیست. این ﴿ذَرُوا الْبَیْعَ﴾ از سنخ حرمت تکلیفی است نه حرمت وضعی. این بیع هم تمثیل است نه تعیین. بیع باشد، اجاره باشد، مشغول مطالعه و خرید و فروش و رفتن و صحبت کردن، هر چه باشد. این به عنوان مثال ذکر شده، نه اینکه بیع حرام است و اجاره جایز است عقود دیگر جایز است صحبت کردن جایز است، مهمانی رفتن جایز است. نه، کاری که جلوی نماز جمعه را بگیرد نکنید.
﴿ذلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾، نماز جمعه که تمام شد، به دنبال کارتان بروید.
مستحضرید ما الآن با تمام فشار موظّف هستیم این خونهای پاک شهدا را حفظ بکنیم. در آن روز هم به عرض شما رسید که اگر ـ خدای ناکرده ـ این نظام آسیب ببیند لعنت ابد دامنگیر ما میشود. این طور نیست که حالا یک وقت کسی معصیتی کرده سرقتی کرده مثلاً، این طور نیست. این به آسانی به دست نیامده، الآن طوری شد که این بگوید بخندیم و آن بگوید بخندیم، مسخره شده باشد این واقع ما مسئول هستیم ما اگر درست همان کار اساسی که داریم میکنیم، نه بیراهه برویم نه راه کسی را ببندیم، نه بازی بکنیم نه کسی را بازی بدهیم نه تعریف بیجا بکنیم نه تکذیب بیجا بکنیم. الآن بهترین دوران امتحان ماست؛ شما نگاه کنید مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله علیه) در بحث نماز جمعه چه میگوید؟ این جلد یازده جواهر صفحه 178 و صفحه 179 ـ من این را مقدمتاً عرض کنم نام بعضی از شهرها را ایشان میبرد آن شهر از شهرهای بزرگ دینی ماست، یک؛ ما به آن شهر افتخار میکنیم، دو؛ مردان بزرگی از آن شهر برخاستند، سه؛ الآن هم مردان بزرگی در آن شهر هستند، چهار؛ جزء شهرهای نمونه این کشور است، پنج؛ اگر شما این صفحه را مراجعه کردید نام آن شهر را دیدید معنایش این نیست که آن شهر ـ خدای ناکرده ـ از دیگر شهرها کم است؛ منتها آنجا جای حکومت بود، پایتخت بود همه سِمَتها آنجا توزیع میشد یک چنین مشکلی در آن شهر پیش آمد ـ در صفحه 178 این را دارند در صفحه 179 نام آن شهر را میبرند. میفرمایند در جریان نماز جمعه بعضی فقها یعنی فقها، بعضی از همین آقایان فقها میگفتند نماز جمعه در عصر غیبت حرام است، چون سمَت مخصوص معصوم است، حرام یعنی حرام! وقتی که به او ابلاغ دادند، به او سمَت دادند که تو بیا نماز جمعه بخوان، فوراً برگشت گفت نماز جمعه واجب است، اصلاً کاری کردند که احتیاطاً آن نماز چهاررکعتی را هم نخوانند. گفت ما با چنین وضعی روبهرو هستیم این صاحب جواهر! این دیگر دین میشود مسخره. این میگیرد مسخره میکند، آن در فضای مجازی قهقه میخندد. ـ خدای ناکرده، خدای ناکرده ـ!
من زود وارد جامعه شدم، قبل از بیست سال، برای من همه یک غده بدخیمی بود که محرّم به هر دلیلی که هست از ماه مبارک رمضان جمعیت مردم بیشتر است. حالا چه هست نمیدانیم! حضور مردم در مراسم مذهبی در مراکز دینی در ماه محرم و صفر بیش از ماه مبارک رمضان است، هست. کاری کرد حسین بن علی(سلام الله علیه) که خودش را نشان داد؛ اما رضاخان آمد مشهد خود حرم مطهّر حضرت برای کشف حجاب، آنجا را که توپ بست. حالا چهار تا شهر را یک مقدار حفظ کردند. بقیه به حمل شایع همه حسینیهها را ویران کرد، خراب محض! سقاخانهها را خراب کرد، حسینیهها را خراب کرد، عمامهها را گرفت، ما در شهرمان دو تا شاگرد مرحوم آخوند داشتیم، چند تا شاگرد مرحوم آقا ضیاء نائینی داشتیم بقیه هم علمایی بودند که نزد اینها درس خواندند. عمامههای همه اینها را گرفت فقط آن دو نفر که شاگرد آخوند بودند و پیرمرد بودند مجاز بودند که عمامه داشته باشند؛ اما ابدا حق منبر رفتن نداشتند. یکی از اینها که ما نزد ایشان قوانین میخواندیم، شاگرد مرحوم آخوند بود این میگفت فقط برای اینکه مردم دین را فراموش نکنند من عصا میگیرم امروز از فلان خیابان عبور میکنم که مردم عمامه را ببینند و دین فراموش آنها نشود تنها راه او همین بود. اگر تقویمهای کتابچهای را دیده باشید نوشته دوره املاکی املاکی. دوره املاکی این بود که رضاخان ملعون میگفت که هر که هر چه دارد باید به من بفروشد، املاک خصوصی را میخرید املاک رسمی را که معتبر بود رسید به اوقاف، تمام موقوفات را، متولّیان را آورد در دفترخانه رسمی. فروشنده فلان متولّی، مبیع فلان مِلک وقفی، خریدار اعلی حضرت همایونی. به طور رسمی! وقفنامه را علناً میدیدند پاره میکردند به طور رسمی متولی مجبور بود که مِلک وقف را بفروشد و صدای مردم در نیامد همیشه برای من یک غدّه بدخیم بود. بعدها که کمکم پایان قجر و حکومت آخوندها در بعضی از موارد و این ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ﴾ و این بازیهایی که احیاناً کم و بیش میشنوید آن وقت رواج پیدا کرده، مردم از دین به ستوه آمدند رضاخان هم آمد کلاً بساط کرد. صدای کسی هم در نیامد. آن وقت ـ خدای ناکرده ـ اگر ذرّهای این دین آسیب ببیند این طور نیست که ما با کفار عادی یکجا بسوزانند این طور نیست. این همه شهید، این همه جابناز!
من یک وقت رفتم در همین آسایشگاه عزیزان شاید یک وقت عرض کردم، دیدم جوانهای حسابی، قطع نخاعی، زیر لب زمزمه میکنند مناجات میکنند ذکر میکنند، من قدری دور زدم دیدم که هیچ نمیتوانم تحمل کنم. از آنجا درآمدم و رفتم یک گوشه نشستم و قدری گریه کردم و سبک شدم دیگر نرفتم که نرفتم، چون جز خجالت چیز دیگری نیست. خجالت! این برای چه کسی رفته؟ این برای همین دین رفته است. کاری هم کرد، نه آن استجابت دعا را داریم، نه قدرتی دیگر داریم نه اگر قدرت داشته باشیم کارآیی نسبت به اینهاست. دیدم هیچ راهی ندارم، دیگر نرفتم. الآن اینها هستند، بیست، سال 25 سال، 26 سال. هیچ یعنی هیچ! این طور نیست آقایان ما را با کافر یکجا بسوزانند. خیلی خون داده شد، جانبازان و عزیزان و شهدا، اینها جوابشان را ما چه بگوییم.
این صاحب جواهر سلطان فقه است، فرمود وضع این شد. حالا کمکم کمکم شد آخر قجر، مرحوم صاحب جواهر که از قدما نیست، به هر حال کمکم آخر قجر، حکومت اسلامی، مقداری هم دست آخوندها بود و بعد آمدنِ رضاخان، همه را یکسره قلع و قمع کرد. الآن شما میبینید اسپانیا، این اسپانیا همان اندلس سابق است ششصد هفتصد مسجد داشت که الآن همه شد کلیسا. بازی یعنی بازی! اسلاممالی مثل شیرمالی و ماستمالی نیست که ما نان را ماستمالی بکنیم ما صد درصد باید پاک باشیم مسئولین ما، خود ما، بالا و پایین ـ خدای ناکرده ـ کم بیاوریم این طور برمیگردد. غیر از گریه که چیزی دیگر از ما برنمیآید. ما چه کار بکنیم اینجا؟ این ما را مسخره میکند، او ما را مسخره میکند. فضای مجازی شده مسخره، مثل نهم ربیع. این باید به دادش رسید و دادش هم همین است. همه مسئولین ما بالا پایین همه، همه ما به هر حال میگوییم خدا پیغمبر اهل بیت، ما که به مسئولین رسیدیم این طور که حرف نمیزنیم به دلالت مطابقه میگوییم. بدتر از این میگوییم، تندتر از این میگوییم، ولی غرض این است که ما باید بدانیم در چه فضایی هستیم. آن وقت همین صاحب جواهر، این را حتماً یعنی حتماً جلد یازده صفحه 178 و 79 یک فقیه فتوای رسمی این بود که نماز جمعه حرام است. همین که به او ابلاغ دادند منصوبش کردند، گفت نماز جمعه واجب است. بعد هم آن طور میشود. این خطر این غدّه همه ما را تهدید میکند همه ما در معرض این آزمون هستیم.
بنابراین جز ناله کردن و تضرّع به درگاه حق چارهای نیست جز توبه کردن نیست، جز مواظب بودن نیست، جز سفارش کردن نیست، جز نصیحت کردن نیست، جز دعوت به هدایت مسئولین و غیر مسئولین نیست. آن بانکها از آن طرف، آن مشکلات از این طرف، این به او بد میگوید، او به این بد میگوید، این خبرنگارها، این روزنامهنگارها، این دست به قلمها، ما میتوانیم چیزی باشیم و چیزی بنویسیم که خدا هم به قلم ما قَسم بخورد هم به مکتوب ما. چرا این را ارزان میفروشیم؟ مگر نفرمود قَسم به قلم! قَسم به کتاب! قَسم به روزنامه! قَسم نخورد؟ ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُونَ﴾،[17] ﴿یَسْطُرُونَ﴾، یعنی مسطورات، یعنی نوشتهها. چرا ما این نباشیم؟ چرا یک رساله ننویسیم چرا یک مقاله ننویسیم که خدا بپذیرد؟ این به او بد بگوید، او به این بد بگوید مگر جهنم چه خبر است همین است! آثار جهنم همین است؛ منتها آنجا آتش است اینجا فحش است.
غرض این است که ما همیشه هر لحظهای باید خودمان را به خدا بسپاریم. این خطر بود و پیامد آن هم رضاخانی بود و ـ خدای ناکرده ـ اگر ما این راه را برویم یک رضاخان دیگر هم در راه است.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات انفسنا»
[1]. عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج1، ص94.
[2]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج8، ص215.
[3]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه5.
[4]. نهج البلاغه(للصبحی صالح), خطبه193.
[5]. الامثال المولدة(خوارزمی)، ص353.
[6]. المصباح للکفعمی (جنة الأمان الواقیة)، ص119.
[7]. سوره اعراف، آیه38.
[8]. سوره حجر، آیه47؛ سوره صافات، آیه44.
[9]. شاهنامه فردوسی, فریدون, بخش20.
[10]. سوره آل عمران، آیه185.
[11]. الکافی(ط ـ دارالحدیث)، ج5، ص339؛ «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامْ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ یُکْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَی قَبْضِ رُوحِهِ قَالَ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ جَزِعَ عِنْدَ ذَلِکَ فَیَقُولُ لَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ یَا وَلِیَّ اللَّهِ لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لَأَنَا أَبَرُّ بِکَ وَ أَشْفَقُ عَلَیْکَ مِنْ وَالِدٍ رَحِیمٍ لَوْ حَضَرَکَ افْتَحْ عَیْنَکَ فَانْظُرْ قَالَ وَ یُمَثَّلُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ ع فَیُقَالُ لَهُ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ عَلَیْهِمُ السَّلَامْ رُفَقَاؤُکَ قَالَ فَیَفْتَحُ عَیْنَهُ فَیَنْظُرُ فَیُنَادِی رُوحَهُ مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ فَیَقُولُ ﴿یٰا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ إِلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ ﴿ارْجِعِی إِلیٰ رَبِّکِ رٰاضِیَةً﴾ بِالْوَلَایَةِ ﴿مَرْضِیَّةً﴾ بِالثَّوَابِ ﴿فَادْخُلِی فِی عِبٰادِی﴾ یَعْنِی مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ ﴿وَ ادْخُلِی جَنَّتِی﴾ فَمَا شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنِ اسْتِلَالِ رُوحِهِ وَ اللُّحُوقِ بِالْمُنَادِی».
[12]. سوره فصلت، آیه12.
[13]. سوره زلزله، آیه1.
[14]. سوره زلزله، آیه5.
[15]. سوره قیامت، آیات14 و 15.
[16]. سوره طه، آیه14.
[17]. سوره قلم, آیه1.