أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ (15) الْجَوارِ الْکُنَّسِ (16) وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ (17) وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ (18) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَریمٍ (19) ذی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکینٍ (20) مُطاعٍ ثَمَّ أَمینٍ (21) وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ (22) وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبینِ (23) وَ ما هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنینٍ (24) وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَیْطانٍ رَجیمٍ (25) فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ (26) إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ (27) لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقیمَ (28) وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ (29)﴾.
بخشی از سؤالاتی که مانده است عبارت از این است که معرفت انسان نسبت به ذات اقدس الهی تا چه حدود است؟ کجا منطقه ممنوعه است و کجا منطقه مشروعه؟ انسان از نظر علم حصولی و برهان، منطقه ممنوعهای ندارد راه باز است، منتها استعدادها فرق میکند افراد کم و زیاد میتوانند ذات را با برهانهای دقیقتر بشناسند و بعضیها با برهانهای متوسط. اصل ذات را، بساطت ذات را، غیر متناهی بودن ذات را، همه اینها را میشود با برهان به خوبی شناخت به مقداری که انسان استطاعت دارد؛ زیرا مفهوم «سهل التناول» است، معنای غیر متناهی به حمل اولی، غیر متناهی است و به حمل شایع در ذهن ما یک صورت ذهنی است؛ مثل اینکه فرد که «فاء و راء و دال» است این فرد به حمل اولی فرد است ولی به حمل شایع کلی است؛ برای اینکه همین فرد بر هزارها مصداق صادق است زید فرد است عمرو فرد است بکر فرد است؛ «الفرد فردٌ بالحمل الأوّلی و کلّی بالحمل الشایع». غیر متناهی، غیر متناهی است به حمل اولی و متناهی است به حمل شایع.
بنابراین ما مادامی که در منطقه علم حصولی و برهان حرکت میکنیم راه باز است برای فصل اول و دوم مثل سوم؛ یعنی ذات و صفات ذات را به خوبی میشود با برهان شناخت قرآن هم استدلال میکند ائمه هم استدلال کردند؛ اینها برای ما فریضه است یعنی بر ما واجب است. اما عرفان یعنی «شهود» نافله است، یک؛ منطقه ذات و منطقه صفات ذات ممنوعه است، دو؛ برای اینکه انسان که میخواهد مشاهده کند. وجود خارجی را باید مشاهده کند؛ وجود خارجی ذات اقدس الهی بسیط است، یک؛ نامتناهی است، دو؛ انسان کجایش را مشاهده کند؟ این نظیر آب دریا نیست آب دریا مرکّب است و هر کسی به اندازه خود در آن شنا میکند یا به اندازه خود میچشد؛ «آب دریا را اگر نتوان کشید»[1] این درباره علم حصولی است وگرنه در علم حضوری، ذات اقدس الهی بسیط است، جزء ندارد، یک؛ نامتناهی است، دو؛ انسان کجای آن را مشاهده کند؟! بعضی را مشاهده کند او که بعض ندارد، همه را بخواهد مشاهده کند که نامتناهی است؛ لذا آن منطقه برای أحدی راه نیست، هم منطقه ذات که فصل اول است، هم منطقه دوم که صفات ذات عین ذات است محال است که کسی راه پیدا کند. تجلیات الهی که او ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾[2] است انسان میتواند فیض خدا را، جلوه خدا را، نور خدا را، ﴿فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ﴾[3] اینها را بله میشود مشاهده کرد، این مطلب اول.
مطلب دوم مربوط به این است که این قرآن کریم را ذات اقدس الهی به آورنده هم نسبت داد؛ یکی از سؤالها این بود که آیا میشود به غیر جبرئیل(سلام الله علیه)، به فرشتههای دیگر هم نسبت داد؛ همان طوری که جبرئیل(سلام الله علیه) واسطه است و خدا این قرآن را به واسطه نسبت داد که فرمود: ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ﴾ آیا به وسائط دیگر هم میشود نسبت داد؟ نه! برای اینکه وسایط دیگر در حدّ ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[4] هستند، خدا اجازه نمیدهد که انسان این قرآن را قول فرشتههای عادی قرار بدهد درباره فرشتههای عادی فرمود: ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ اینها همه پاسداران و پاسبانان و حرمدار و حریمدار این کتاب وحی هستند به هر وسیله است در حریم این، دو دستی این را نگه میدارند که به صاحب اصلی آن برسد در حدّ سفیر، در حدّ ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ﴾ بله میشود اسناد داد؛ اما در حدّ قول نه؛ برای اینکه آنکه مستقیماً از ذات اقدس الهی دریافت میکند وجود مبارک جبرئیل است؛ گرچه ذات مقدس حضرت در بحثهای ﴿ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی ٭ فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنیٰ﴾[5] از جبرئیل هم بالاتر است ولی در این تنزّلات فیض الهی که نازل میشود فقط میشود به وجود مبارک جبرئیل اسناد داد ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ ٭ ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ﴾ به فرشتههای دیگر در حدّ ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ﴾ میشود نسبت داد.
مطب بعدی آن است که در جریان ﴿وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾[6] آیا حیوانها محشور میشوند یا نه؟ مستحضرید که دو حشر در قرآن کریم است: یک حشر معروف که معاد است این برای انسان است و جنّ که مکلّفاند شریعتی دارند دینی دارند ﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ﴾[7] اینها بهشت و جهنم دارند، اینها مسئولاند اینها اگر جفایی کردند زیر سؤال میروند. حشر دوم که بالاتر از حشر اول است این برای کل ماسواست که ﴿إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾[8] است؛ هر چیزی به طرف خدا برمیگردد. در آن حشر اول فرمود: ﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ﴾؛ اما در آن حشر اکبر، هر موجودی تسبیحگوی اوست. در سوره «إسراء» فرمود: ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[9] هیچ چیزی نیست مگر اینکه هم «سبحان الله» دارد هم «الحمد لله». تسبیح او در صحابت تحمید است و تحمید او مصاحب با تسبیح است. نفرمود «یسبّح و یحمّد»؛ ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ که برهانش هم در سوره مبارکه «إسراء» گذشت که تسبیح یک مطلب؛ تحمید دو مطلب؛ استدلال تسبیحی به تحمیدی و ارتباط تحمیدی به تسبیحی در سوره «إسراء» گذشت که این دو امر نیست سه امر است و آن امر سوم پیوستگی تسبیح و تحمید است ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾؛ حالا یا «باء» ملابسه است یا «باء» مصاحبه است به هر حال پیوندی برقرار است.
در این حشر اکبر، فرشتهها هم مسئولاند که در سوره مبارکه «أنبیاء» دارد که ﴿وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزیهِ جَهَنَّمَ﴾[10] این مضمون هست تهدید به جهنم برای ملائکه هم هست که شما فرشتهها را «الله» میدانید «إله» میدانید اینها که چنین ادّعایی ندارند اگر ـ معاذالله ـ فرشتهای داعیه داشته باشد جزای او جهنّم است این در حشر اکبر است وگرنه بهشت و جهنم برای انسان و جنّ است آنها مکلّف نیستند تکلیفی ندارند شریعتی نیست فوق این حرفها هستند؛ اما در آن حشر برین برای آنها هم یک حساب و کتابی هست. هم برای بالاتر از انسان و جنّ، یک چنین مسائلی است هم برای پایینتر از انسان و جنّ، یعنی حیوانها و سنگها. ببینید نه تنها درباره حیوانات دارد اینها عبادت میکنند درباره سنگها هم در سوره مبارکه «بقره» گذشت که فرمود بعضی از دلها از سنگ سختتر است ﴿قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ چرا؟ چون ﴿وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ﴾[11] فرمود بعضی از دلها مثل سنگ هستند یا از سنگ پستتر هستند برای اینکه بعضی از سنگها از ترس خدا ناله دارند، افتادن سنگ از بالا به پایین به جهت تواضع سنگ است اینها را که ما متوجه نیستیم، هبوط دارند پایین میآیند رکوع دارند ﴿وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ﴾ خشیت را قرآن وصف علما میداند ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾.[12] کلیم الهی وقتی به خدا عرض میکند چه کار بکنیم در این بیابان؟ فرمود: ﴿اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ﴾[13] این عصا را بزن به این سنگ، چندین چشمه از این سنگ میجوشد؛ پس یک حساب و کتاب دیگری است دوازده چشمه از این سنگ جوشید. اینها در آن حشر اکبر هستند که در حساب ما نیست واقعاً ما إدراک نداریم، این یعنی سنگی از بالا میافتد از ترس خدا خضوع کرده از ترس خدا افتاده اینها یعنی چه؟
اگر «توحیدگوی او نه بنیآدماند و بس»[14] هر بلبلی، نه تنها هر بلبلی هر سنگی که جابهجا میشود تسبیحگوی اوست اگر آن بزرگوار گفت: «هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار» بلکه میشود گفت هر سنگی که میافتد او تسبیحگوی حق است، پس بالاتر از انسانها یعنی فرشتهها برابر سوره «أنبیاء» اگر دیر بجنبند جهنم است این جهنم کدام جهنم است؟ پایینتر از انسانها سنگها مسئولیتی دارند از ترس خدا سقوط میکنند چون آنچه بالا و پایین کلّ نبش جهان را اداره میکند سوره «إسراء» است که ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ آنگاه آیاتی دارد که ﴿أَلا إِلَی اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ﴾ هست؛ آن وقت اگر بعضی از روایات گرچه مرسل است دارد آن حیوانی که به حیوان دیگر بیجا شاخ زد در قیامت مسئول است.[15] ما چیزهایی را که متوجه نمیشویم بهترین راهش این است که علمش را به اهلش واگذار کنیم إنکار نکنیم چون شواهدی هم هست که اینها هوش دارند اینها مسئولیت دارند وگرنه اینکه فرمود: ﴿اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ﴾ در بیابان سینا آنجا که زمین آن آب نداشت چشمه نداشت چه رسد به سنگ روی زمین. فرمود ﴿اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ﴾ دوازده چشمه و مانند آن. پس در آن حشر اکبر که غیر از حشر انسان و جنّ است و قرآن کریم قسمت مهم مسائلاش روی اینهاست یک حساب و کتابی دارد. در آن حشر اکبر اگر برابر روایتی آمده که همه حیوانات محشور میشوند تا حیوان مظلوم از ظالم به اذن خدا انتقام بگیرد یا مأموران الهی انتقام بگیرند قابل قبول است و ما دلیلی بر نفی اینها نداریم.
پرسش: ...
پاسخ: آوردند نه قول آنها باشد، همان ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ﴾ همین طور است، ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ﴾ آوردند نه اینکه آمدند به پیامبر این حرفها را زدند این جملهها را تلاوت کردند پیغمبر شده مستمع، آنها شدند متکلّم، این طور نبود ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ﴾ بود ﴿کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ بود الآن هم هست. غرض این است که إسناد قرآن به جبرئیل به یک نحو است إسناد قرآن به ملائکهای که مادون جبرئیلاند و جبرئیل(سلام الله علیه) ﴿مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ﴾ است و اینها «مطیعٌ ثَمّ امین»اند فرق میکند آن قول دارد به اذن خدا که کلامش کلام الهی است این دست دارد به اذن خدا دستش دست الهی است ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ دارند.
به هر تقدیر در حشر معمولی، حیوانات حساب و کتابی ندارند پایینتر از حیوانات حساب و کتابی ندارند، بالاتر از انسانها یعنی ملائکه حساب و کتابی ندارند، برای اینکه آنچه شریعت است و اسلام آوردن و اسلام و کفر و اینهاست مربوط به انسان و جنّ است.
پرسش: ...
پاسخ: غفلت است بله آنجا دارد که هیچ حیوانی تیر نمیخورد مگر اینکه در آن حال از ذکر خدا غافل است انسان هم همین طور است هیج لحظهای گناه نمیکند مگر اینکه از یاد الهی غافل باشد.
پرسش: ...
پاسخ: بله آن در حشر اکبر است آن حشری که بزرگتر از این حشر معمولی است آن ﴿أَلا إِلَی اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ﴾ هست ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ هست، اگر در آن حال غفلتی بکند تیر بخورد این غفلت باعث تیر خوردن است چه اینکه انسان هم همین طور است ولی آن در حشر اکبر است ما چون در این دایره اول و وسط که داریم زندگی میکنیم و بحث میکنیم انسان است و جنّ، تکلیف دارند دین دارند شریعت دارند بهشت و جهنم دارند که محور اصلی بحث اینهاست؛ اما در آن حشر اکبر که بالاتر از انسانها و پایینتر از انسانها، فرشتهها از یک سو حیوانات و جمادات و سنگها از سوی دیگر، حساب و کتابی دارند آن را ما نمیتوانیم نفی کنیم.
بنابراین جز اینکه علمش را به اهلش واگذار کنیم، یک؛ و جز اینکه بعضی از شواهد است که اینها را تأیید میکند، دو؛ و جز اینکه محتمل است ﴿وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾؛ یعنی انسانهایی که به صورت حیوان در میآیند، سه؛ اینها را ممکن است انسان بگوید ولی اگر آیهای دلالت داشت که حیوانات محشور میشوند یا فرشتگان مسئول قرار میگیرند اینها در آن حشر اکبر است که بالاتر از حشر متوسط که مربوط به انسان و حیوان است.
پرسش: ...
پاسخ: به هر حال دست هر چیزی مناسب با اوست او که چشمی دارد گوشی دارد گوش ملکوتی دارد دست ملکوتی دارد مثل اینکه بگوییم: ﴿یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾،[16] «ید کل شیء» به حسب اوست؛ اگر گفتند دست خدا همان قدرت الهی است، دست فرشتهها از آن جهت که جسمی ندارند قدرت ملکوتی است که خدا به اینها داده است اگر فرشتههایی متمثّل شدند به عالم مثال درآمدند آنها دست مثالی دارند بدن مثالی دارند چشم مثالی دارند هیکل مثالی دارند و مانند آن است که درجات آنها محفوظ خواهد بود.
غرض این است که إسناد قرآن به قول فقط درباره جبرئیل(سلام الله علیه) است، درباره ملائکه مادون در حدّ ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ است.
مطلب دیگر درباره ﴿وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَتْ﴾ است «کَشط» به معنای إزاله آمده، یک؛ به معنای کَندن پوست از جانوری آمده، دو؛ آیا این دومی تفسیر و بیان مصداق همان إزاله است؟ اگر آن باشد در حقیقت ﴿وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَتْ﴾ یعنی آسمانها از جا کَنده شوند و جای این سؤال نیست که حالا اینها که پوستاند پوستش چیست؟ مغز کدام است؟ که خیلی از لغویین و لغتشناسهای اصیل کَشط را به معنی إزاله گرفتند اما اگر کَشط به معنای همان پوست کَندن باشد راهش این است که در قرآن چه در سوره «مُلک» چه در بعضی از سور دیگر فرمود آسمانها «بعضها» محیط به بعضاند، آسمانها را «طبقاً عن طبق» خدا خلق کرده است. اگر آسمانها «طبقاً عن طبق» خلق شده است هر طبقه بالایی حجاب است برای طبقه پایینی. اگر هر طبقه بالایی در آیه سوم سوره مبارکه «ملک» آمده: ﴿الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً﴾ اینها بعضیها محیط به بعضیاند اگر هر کدام محیط به دیگریاند هر کدام را که برداریم پوست این پایینی را کَندیم یعنی حجاب پایین را کَندیم پایینی مکشوف میشود پایینی که سماء دنیاست محیط به زمین و کره أرض است، این را که کَشط کردیم إزاله کردیم کره زمین پیدا میشود. الآن کسانی که در طبقه سوم هستند طبقه اول را نمیبینند چون طبقه اول بینشان حجاب است حجاب است یا نمیتوانند بیایند یا نمیتوانند ببینند اما وقتی این طباق که در دو سوره قرآن فرمود ما طباق و طبقه طبقه، روی هم قرار دادیم هر بالایی حجاب است برای پایینی، وقتی بالایی گرفته شد کَشط شده است؛ یعنی إزاله شد و مجموع اینها هم حجابهایی هستند که انسان ملکوت را نمیبیند.
آن روایتی که روزی از أمالی مرحوم شیخ مفید خواندیم که وجود مبارک امام(سلام الله علیه) طبق نقل مرحوم شیخ مفید در أمالی فرمود که «مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَلَنْ یَلِجَ مَلَکُوتَ السَّمَاءِ حَتَّی یُتِمَّ قَوْلَهُ بِعَمَلٍ صَالِح»؛[17] ما مأموریم که وارد باطن عالم بشویم اصلاً بر ما امر کردند. درباره خلیل الهی فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[18] باطن عالم را ما نشان ابراهیم خلیل دادیم ما ارائه کردیم او هم دید، ارائه از طرف خدا و رؤیت از طرف خلیل الهی است. این در سوره «أنعام» است. در سوره «أعراف» نسبت به ما فرمود: ﴿أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[19] چرا نگاه نمیکنید؟ این نظر برای رؤیت است اگر رؤیت میسّر نبود که دعوت به نگاه درست نبود پس ممکن است که عده زیادی از ما نگاه بکنیم بعضیها ببینند؛ مثل استهلال ماه که برای ثابت شدن اول ماه خیلیها میروند در یک افق بلندی نگاه میکنند بعضیها میبینند بعضیها نمیبینند. آنها که چشمشان قوی است میبینند یا اینکه جای قمر را میدانند میبینند آنهایی که جای قمر را نمیدانند مثلاً نمیبینند. پس نظر یعنی نگاه، رؤیت یعنی دیدن؛ گاهی میگوییم «نظرتُ إلی القمر و لم أره»؛ نگاه کردم ولی ندیدم. در سوره «أعراف» میفرماید چرا به طرف ملکوت نگاه نمیکنید؟ نگاه همیشه مستلزم رؤیت نیست ولی رؤیت را «فی الجمله» نه «بالجمله» در بر دارد اگر اصلاً نظر به رؤیت نرسد که دعوت به نظر لغو است، پس خلیل الهی(سلام الله علیه) رؤیت کرد باطن عالم را و ما موظفیم به طرف باطن عالم نظر کنیم بلکه ببینیم، چه اینکه در بین ما انسانها بعضیها دیدند، چه موقع میتوانیم باطن عالم را ببینیم؟ مادامی که این سماوات و أرض حجاب هستند کَشط بشوند این حجابها برطرف بشوند تا ما باطن را ببینیم.
«فتحصّل» که کَشط یا به معنی مطلق إزاله است که آن وقت تشبیه میکنند لغویها به منزل کَندن پوست گوسفند. اگر واقعاً معنای کَشط شبیه کَندن پوست گوسفند و امثال این باشد این سماوات چون طباق هستند هر کدام پوست دیگری است روی دیگری است پوشش دیگری است اینها هر کدام که برداشته بشود کَشط سماء صادق است و آن سماء دنیا و حجاب و محیط زمین است برداشتن آن به منزله کَشط است کل مجموعه را هم که بردارند این حجاب از رخ آن ملکوت گرفته میشود گرچه به قول مرحوم فیض کاشانی:
پرده ندارد جمال غیر صفات جلال ٭٭٭ نیست در این رخ نقاب، نیست بر این مغز پوست[20]
در پایان میفرماید که ما پوستی نداریم حجابی نداریم ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ کجا میخواهید فرو بروید؟ من که با شما هستم. اگر بخواهید از این راه فرار کنید راه همین است! خدا هست فرشته است جبرئیل است کلام الهی را دریافت میکند فرشتههای دیگر امانتدار هستند تا به قلب مطهر رسول الهی برسد این صراط مستقیم است ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ از اینجا بروید جای دیگر معنی قرآن و وحی را نمیشناسید. اگر بخواهید از دست ما فرار کنید ما که با شما هستیم کجا فرار میکنید؟ شما راه ندارید، هر جا بروید با ما هستید ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾.
بنابراین اگر از نظر معرفت است راه همین است، خدا هست و سخنی دارد و جبرئیل گرفته و ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ﴾ رساند و آنها هم به قلب مطهر حضرت نازل کردند. آن کسی هم که تحویل میدهد باز وجود مبارک جبرئیل است این طور نیست که این قرآن را به دست ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ﴾ بدهند بگویند اینها را شما ببرید درِ خانه پیغمبر این طور نیست. این ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ در صحابت و در خدمت جبرئیل(سلام الله علیه) هستند هستند هستند تا فرودگاه و مهبط وحی که در زیارتها میگوییم شما مهبط وحی هستید[21]یعنی فرودگاه وحی قلب مطهر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است آنجا ﴿نَزَلَ بِهِ﴾ که این «باء» باء تعدیه است ﴿نَزَلَ بِهِ﴾؛ یعنی «أنزَلَهُ» ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ﴾[22] آنجا هم سخنگو وجود مبارک جبرئیل است، نه اینکه ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ﴾ بگوید شما این را ببرید نزد پیغمبر، اینها میآیند تا آن حرم أمن، باز در درون قلب مطهر حضرت سخنگو همان است که قول رسول از اوست همان است که از خدا شنیده و همان خدای سبحان در منطقه قول رسول با جبرئیل است در منطقه ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ﴾ با ملائکه است در مهبط وحی با پیغمبر و رسول است در همه حال ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾.[23] پس این ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ اگر از نظر معرفت و تفسیر و وحی باشد میگوید راه این است مشخص است کجا میروید؟ اگر از نظر کیفر و امثال آن باشد میگوید فرار کردن ممکن نیست.
در مسئله اول فرار کردن ممکن است، راه راست مشخص است قول مشخص است، وحی چیست از کجا آمده چه کسی گرفته چه کسی میبرد چه کسی میبرد اینها مشخص است حرفی غیر از این از این جدا شدن است بله ممکن است ولی بیراهه رفتن است و خطر دارد؛ اما از خدا فرار کردن ممکن نیست: ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ کجا میخواهید بروید؟ منتها قرآن کریم محور اصلی این بحث را نسبت به آن صراط مستقیم و تشخیص وحی و قرآنشناسی و اینها قرار داد، این بله ممکن است که کسی ـ معاذالله ـ بگوید این قول شیطان رجیم است یا قول مجنون است ـ معاذالله ـ این از دین فاصله گرفته از صراط مستقیم فاصله گرفته که فرمود: ﴿عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ﴾،[24] «نَکَب»؛ یعنی افتاد بله بعضیها افتادند؛ اما اگر کسی بخواهد ـ معاذالله ـ از خدا فرار کند این شدنی نیست.
این ستارههای پنجگانه یعنی عطارد و زهره و شمس و مریخ به استثنای شمس و قمر؛ شمس و قمر این 365 درجه را مرتّب طی میکند در بعضی از فرصتها باشند بعضی از فرصتها غایب باشند این طور نیست اما آن پنج ستاره دیگر یک مقدار میروند یک مقدار برمیگردند مثل اینکه پرندهای میآید به لانه خودش یک خَنس و کَنس دارد، یک وقت است که از لانه بیرون میآیند دوباره به آن لانه برمیگردند اینها هم نظم دقیق ریاضی دارند، چون به حساب ما و چشم ما میآید که این مشتری گاهی میآید تا چند بخشی از آسمان دوباره برمیگردد این پنج تا را میگویند «خمسه متحّیره» در اصطلاحات نجومی ستارهشناسان این متحیر نیست به چشم ما وگرنه آن با نظم ریاضی از حَمَل حرکت میکند تا یک بخش دوباره برمیگردد آن هم طبق نظم ریاضی، بار سوم هم همچنین تا اینکه دور خودش را ادامه بدهد.
در این بخش پایانی راجع به یکی دو تا سؤال دیگر هم است که از بحث این سوره خارج است نظیر اینکه تدبّر در قرآن چیست؟ بینید جاهلیت به کجا میرسد که وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) چقدر صابر است چقدر شرح صدر دارد، او که عقل کل است ـ معاذالله ـ متّهم میشود به جنون، آن وقت خدا باید بفرماید که ﴿وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ ٭ وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبینِ﴾ این نه تنها در مکه نشسته است تا از بالا وجود مبارک جبرئیل(سلام الله علیه) به همراهش ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ﴾ نازل بشود خیر! خودش هم از دور میبیند که چه کسی دارد میآید ﴿وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبینِ﴾ او محیط است؛ منتها مرحله زمین یک حساب دارد مرحله معراج حساب دیگری دارد این طور نیست که او از دور نبیند که چه کسی دارد میآید و افق مبین را از نظر دور داشته باشد.
پرسش: ...
پاسخ: این هم ارتکازات ذهنی است چون اینها بتپرستی را اصل میدانستند. اینها وقتی کعبه را بتکده کرده بودند این بتها را میگذاشتند بالای کعبه دیوار کعبه درون کعبه که بعد از فتح مکه وجود مبارک حضرت امیر روی دوش مطهر حضرت رسول(علیهما السلام) پا گذاشت و همه این بتها را ریخت. وقتی کعبه که مطاف مسلمین و قبله جهانیان است و به دست دو پیغمبر ساخته شد بتکده میشود، این چوبها را آنجا میگذارند شما چه توقعی دارید که اینها نسبت به پیامبر تهمت جنون و امثال جنون را نزنند اینها درکشان همین است خدا یعنی بت، بت یعنی خدا.
پرسش: ...
پاسخ: نه، آنها که معتقد بودند جنزده است جن را که معتقد بودند افرادی را میگفتند که جنزده است؛ البته در بحثهای قبلی هم گذشت که این بیادبی، گاهی از یک گروه است در چند زمان و زمین، گاهی از چند گروه است که بعضی گفتند این ساحر است بعضی گفتند کاهن است بعضی گفتند شاعر است بعضی گفتند مجنون است بعضی گفتند مفتری است بعضی گفتند دیگران دیکته کردند به او گفتند او هم دارد برای ما میخواند، اینها یا یک گروهاند در چند فرصت این حرفها را زدند یا چند گروهاند طبق تقسیم کار و قسمت مهم آن است که در بعضی از حالات باهم چون آمدند گفتند که این ساحر است و مجنون! میدانید که سِحر علمش حرام است و باطل است و امثال آن سرجایش محفوظ است؛ اما سحر از دقیقترین علوم تقریباً نیمه ریاضی است یک مجنون چگونه میتواند ساحر باشد؟! این نظیر علوم دیگر نیست ادبیات و امثال آن نیست که انسان برود درس بخواند یاد بگیرد. سحر کردن ساحر شدن این جزء علوم غریبه است کار بسیار دقیق و پیچیدهای است و فهمش بسیار مشکل است مگر هر کسی آن استعداد را دارد که بشود ساحر؟! سر جمع بکند که بشود علم سحر بگیرد طلسم یاد بگیرد ضدّ طلسم یاد بگیرد این طور که نیست خطّی بکشد و اینها بشود سحر، اینکه نیست. تعجب در این است که اینها هم بین مجنون بودن هم بین ساحر بودند جمع کردند آیا دو نفر این حرف را زدند؟ یا در دو مقطع گفتند؟ وگرنه یک نفر در یک حال مگر اینکه اهل شعور نباشند و بگویند این ساحری است مجنون، مجنون که نمیشود ساحر باشد ساحر که نمیشود مجنون باشد؛ این دقیقترین علم نفهته است. غرض این است که توجیه این تهمتها و بیادبیها به یکی از انحای یاد شده است.
پرسش: ...
پاسخ: این ﴿بِالْأُفُقِ الْمُبینِ﴾ که در بعضی از روایات دارد که وجود مبارک حضرت جبرئیل را در دو حال دید یعنی به آن صورت اصلی دید.
پرسش: ...
پاسخ: چرا سعه را میپذیرد کثرت نمیپذیرد وحدت بسیط را دارد سعه را که میپذیرد شرح صدر همین است آنجا درباره حضرت مریم(سلام الله علیها) دارد که ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً﴾[25] آیا حضرت جبرئیل را فرستاد یا یک فرشته دیگری؟ مثلاً زندگی هشت ده ساله را در ظرف هفت هشت دقیقه در عالم رؤیا طی میکند در عالم رؤیا که هفت هشت دقیقه مثلاً کسی خوابیده خواب میبیند که دوران جوانیاش این بود دوران سالمندیاش این بود، سفرهایی کرده درسهایی خوانده که اگر بخواهد به خارج بیاید مربوط به هشت ده سال است این جریان هشت ده ساله را او هفت هشت ده دقیقه میبیند؛ عالم مثال حکم خاص خودش را دارد.
فرمود: ﴿وَ ما هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنینٍ﴾ که در بحث قبل گذشت ﴿وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَیْطانٍ رَجیمٍ﴾ که بعضی گفتند این حرفهای خودش است منتها ـ معاذالله ـ مجنون است، بعضیها گفتند که شیطان جنزدهای به او تلقین میکند او میگوید بعد میفرماید: ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ به یکی از دو معنای یاد شده تفسیر میپذیرد فرمود: ﴿إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ﴾ نظیر سوره «مدّثّر»، این حقوق بشر است ﴿لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾[26] در سوره «فرقان»؛ ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾[27] در سوره «مدّثّر»؛ ﴿ذِکْری لِلْبَشَرِ﴾[28] یعنی حقوق بشر است کتاب بشر است. حضرت(سلام الله علیه) که ظهور کرد که ما انتظارش را میکشیم به ما گفت این قرآن را ببر در فلان منطقه غرب یا فلان منطقه شرق، ما هم باید قرآن را خوب بدانیم هم حرف کانت و دکارت و هایدگر و اینها را بدانیم که به زبان آنها حرف بزنیم. ما اگر حداکثر فکر ما حرم تا جمکران باشد که دیگر نمیتوانیم شاگرد حضرت باشیم؛ حضرت آمد ما چه انتظاری داریم؟ به ما بگوید همین قم باش و درس و بحث را اداره کن یا دستور میفرمایند که برویم جایی تبلیغ کنیم؟ تبلیغ کنیم رفتیم حالا غرب گفتیم ما حرفهای کانت را نمیفهمیم مکتب دکارت را نمیفهمیم حرفهای هایدگر را نمیفهمیم برای چه چیزی به آنجا برویم؟ مارکس و انگلس دو نفر ضدّ دین بودند که الآن بیست برابر ما را در چین به بَند کشیدند. این چین با همه سوابق الآن یک میلیارد و هشتصد میلیون جمعیت دارد بیست برابر ما که دارای قرآن و عترت و علی و اولاد علی هستیم، اینها میگویند کمونیستی است. حالا ما چقدر باید ضعیف باشیم کمکار باشیم با داشتن این همه سرمایهها، دو نفر از غرب برخاستند و بیست برابر ما را به بَند کشیدند؛ این معلوم نمیشود که ما به وظیفه خودمان عمل نمیکنیم. قرآن ما خیال میکنیم که یک کتاب عادی است. میدانید گوشهای از این حرفها در کفایه مرحوم آخوند آمده به نام جبر و اختیار فرمود «قلم اینجا رسید و سر بشکست»[29] از این مطالبی که سر نمیشکند در قرآن فراوان است قرآن کجا کفایه کجا! قرآن کجا مکاسب! کجا آدم خیال میکند قرآن خواندنی نیست! جان کَندن یعنی جان کَندن میخواهد. یک گوشهای از این مطالب در آنجا آمده و مرحوم آخوند آن فحل! فرمود «قلم اینجا رسید و سر بشکست»؛ یک جان کَندن میخواهد یک فهم بالغ میخواهد یک استعداد راقی میخواهد یک وقت فراوانی میخواهد تا انسان گوشهای از قرآن را درس بخواند الآن مهجور است. حالا واقعاً ما که آرزوی شبانهروزی ما این است که حضرت را زیارت کنیم حالا ـ إنشاءالله ـ تشریف آوردند و فرمودند برو فلان شهر! اینکه همه مأموریتها را به ایران نمیدهند فلان کشور برو! ما که دو نفرشان یعنی این مارکس و انگلس توانستند یک میلیارد و هشتصد میلیون نفر را کمونیست کنند ما چه بگوییم، به حضرت چه عرض کنیم؟
پرسش: ...
پاسخ: تأیید میکند حرفی در آن نیست؛ اما زمینه باید باشد. همهاش که به علم غیب نیست اگر به علم غیب باشد که یک لحظه کار تمام است ولی به هر حال ما را آشنا میکنند آگاه میکنند آماده میکنند برای فراگیری.
فرمود: ﴿وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ﴾ که این آیه هم از آن دقیقترین آیات است فرمود هر چه شما بخواهید تحت مشیئت اوست. مشیئت شما که دو ضلعی است تحت مشیئت اوست، نه اینکه اگر کسی خواست ـ خدای ناکرده ـ بیراهه برود این بیراهه رفتن او را خدا میخواهد خیر! خدا در نظام تکوین فرمود آزاد هستید ولی تا او نخواهد در نظام تکوین شما نمیخواهید. در جریان سحر با اینکه حرام هم هست، بخشی از آنها إعدام هم میشوند فرمود درست است که حرام است ولی در شریعت حرام است ولی در نظام تکوین از قلمرو قدرت من بیرون نیستند ﴿یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ﴾ درست است بین زن و شوهر بین دو تا دوست جدایی میاندازند این کارها را میکنند ﴿یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ﴾[30] اما ﴿وَ مَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾[31] این اذن تکوینی است وگرنه تشریعاً که حرام است. در نظام تکوین فرمود هر چه شما بخواهید از کانال مشیئت او میگذرد او میخواهد که شما بخواهید که سر دو راهی انتخاب بکنید، نه اینکه او میخواهد شما گناه کنید؛ او میخواهد شما آزادانه تصمیم بگیرید. تصمیم آزادانه شما در قلمرو اراده اوست نه انتخاب گناه کردن و می خوردن و امثال آن.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش1.
[2]. سوره نور، آیه35.
[3]. سوره اعراف، آیه143.
[4]. سوره عبس، آیات 15 و 16.
[5]. سوره نجم, آیات8 و9.
[6]. سوره تکویر آیه5.
[7]. سوره ذاریات، آیه56.
[8]. سوره شوری، آیه53.
[9]. سوره اسراء، آیه44.
[10]. سوره أنبیاء، آیه29.
[11]. سوره بقره،آیه74.
[12]. سوره فاطر، آیه28.
[13]. سوره بقره، آیه60؛ سوره أعراف، آیه160.
[14]. دیوان سعدی، قصیده شماره12.
[15]. تفسیر نور الثقلین، ج1، ص715.
[16]. سوره فتح، آیه10.
[17]. الأمالی (للمفید)، النص، ص184.
[18]. سوره انعام، آیه75.
[19]. سوره أعراف، آیه185.
[20]. غزلیات ملا هادی سبزواری، غزل شماره36.
[21]. من لا یحضره الفقیه، ج2، ص610؛ «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِکَةِ وَ مَهْبِطَ الْوَحْیِ وَ مَعْدِنَ الرَّحْمَةِ وَ خُزَّانَ الْعِلْمِ وَ مُنْتَهَی الْحِلْمِ وَ أُصُولَ الْکَرَمِ وَ قَادَةَ الْأُمَمِ وَ أَوْلِیَاءَ النِّعَمِ و...».
[22]. سوره شعراء, آیات193 و 194.
[23]. سوره حدید، آیه4.
[24]. سوره مؤمنون، آیه74.
[25]. سوره مریم، آیه17.
[26]. سوره فرقان, آیه1.
[27]. سوره مدثر، آیه36.
[28]. سوره مدثر، آیه31.
[29]. کفایة الاصول، ص68.
[30]. سوره بقره، آیه102.
[31]. سوره بقره، آیه102.