أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صَالِحاً یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۹) وَ الَّذِینَ کَفَروا وَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدِینَ فِیهَا وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۱۰) مَا أَصَابَ مِن مُصِیبَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ (۱۱) وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَی رسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ (۱۲) اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۳)﴾
سوره مبارکه «تغابن» که در مدینه نازل شد، مانند بعضی از سور مکی یا غالب سور مکی، مطالب اصولی را به همراه دارد؛ یعنی توحید و وحی و نبوت و مانند آن. بخشی هم از احکام اخلاقی و حقوقی و اینها را هم در بر دارد و چون مسئله معاد را مطرح میکند و در مسئله معاد، دو عنصر محوری علم و قدرت سهم تعیین کننده دارد، در بسیاری از آیات از علم مطلق ذات اقدس الهی سخن به میان آمده او به تمام ذرّات عالم است، به تمام اعمال عالم است، به تمام ارواح عالم است. فرمود به خداوند ایمان بیاورید، برای اینکه شما را در روزی که به نام روز جمع است یعنی روز قیامت جمع میکند؛ هم افراد را جمع میکند: ﴿إِنَّ الأوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾؛[1] هم عظام را جمع میکند خیال کردند که ما نمیتوانیم: ﴿أَ لَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ٭ بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾؛[2] اما این هشدار را میدهد که این «یوم الجمع» است، نه «یوم الاجتماع». این «یوم الجمع»ی است که عین «یوم الفصل» است. جمعی است که با فصل هماهنگ است.
در سوره مبارکه «مرسلات»، آیه 38 این است که: ﴿هذَا یَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْنَاکُمْ وَ الأوَّلِینَ﴾؛ با اینکه ﴿إِنَّ الأوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾، «یوم الفصل» است، چون هیچ کس با کسی دیگر نیست؛ نه انسابی در کار است نه اسبابی. پس ﴿إِنَّ الأوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ﴾ اما کلّ این اوّلین و آخرین ﴿یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾؛ لذا هم «یوم الفصل» است، هم «یوم الجمع».
گذشته از این که فصل و داوری بین اعمال و عقاید و اخلاق هست و یوم قضاست و فصل خصومت است، فصل فردی و جمعی هم هست؛ لذا در سوره مبارکه «شعرا» و مانند آن که از جمع، یک کار خاصّی خواسته میشود، به عنوان اجتماع، مجتمِع، مجتمَع، مجتمعون یاد میشود. آیه سوره مبارکه «شعراء» این است که ﴿فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقَاتِ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ ٭ وَ قِیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ﴾، که باهم جمع بشوند یک کار واحدی که مبارزه علیه معجزه کلیم حق(سلام الله علیه) بود انجام بدهند.
«فتحصّل أنّ یوم القیامة یوم الجمع» است، نه «یوم الاجتماع». «یوم الفصل» است نه «یوم الاجتماع». کلّ افراد ﴿آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾، «مُنحازاً عن الآخر». یک چنین روزی است؛ لذا هم ﴿فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ﴾،[3] هم ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ﴾.[4] در دنیا یا روابط نسبی است یا روابط سببی، هم اسباب در آن روز منقطع است ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ﴾، چه اسباب قبیلگی و فردی و اجتماعی یا اسباب تکوینی، هم ﴿فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ﴾. فرمود شما را برای چنین روزی ذات اقدس الهی جمع میکند که ﴿یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ﴾، که آن روز غبن افراد ظاهر میشود آماده خواهید شد.
پرسش: پس آیه ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ﴾[5] چه میگوید؟
پاسخ: بله، وقتی که بخواهند بگویند، میگویند علویها بیایند. تکتک افراد شیعه هر کسی به حساب خاص خود میآید؛ اما زید با پدرش، برادرش، دوستش، قبیله و حزبش نمیآید. ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾، با اینکه ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: نه، ﴿إِنَّ الأوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ﴾ در سوره مبارکه «واقعه» گذشت که حشر اکبر همین است.
﴿یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ﴾، آن وقت اصل کلّی این است: ﴿مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ﴾ که حسن فاعلی داشته باشد و آدم معتقدی باشد. ﴿وَ یَعْمَلْ صَالِحاً﴾، حسن فعلی داشته باشد. واجبها را انجام بدهد و محرّمات را ترک بکند و اینها، اگر لغزشهایی داشت ذات اقدس الهی میبخشد، چون در بخشهای دیگر قرآن فرمود که اگر شما گناهان بزرگ را رها کنید آن سیّئات صغیره را ذات اقدس الهی صرف نظر میکند. آن گناهان کوچک مورد وعده است البته، مورد رحمت الهی قرار میگیرد. اما اگر ـ خدای ناکرده ـ گرفتار سیّئات سنگین شدید باید پاسخ بدهید.
اینجا فرمود اگر کسی مؤمن بود؛ یعنی از نظر عقیده کامل بود. قبلاً هم ملاحظه فرمودید که «آمَنَ» به معنای «اعتَقَدَ» نیست. «آمَنَ»؛ یعنی «دَخلَ فی المَأمَن». مَأمن فرمود: «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله»[6] حصن من است، «وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ»[7] حصن من است، قرآن و عترت حصن خداست. «آمَنَ»؛ یعنی «دخل فی المأمن». منتها ورود در مأمن به اعتقاد است. ﴿وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ﴾ این است. ﴿وَ یَعْمَلْ صَالِحاً﴾ که صرف اعتقاد کافی نیست عمل لازم است، آنگاه ﴿یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ﴾، به قرینه تقابل این سیّئات یعنی گناهان کوچک. خدا میپوشاند مستور میکند، گاهی مغفرت میکند گاهی عفو میکند و مانند آن. چنین شخصی البته پاک میشود تا پاک نشد وارد بهشت نخواهد شد. ﴿وَ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ﴾ که ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً﴾ که این فوز عظیم است. این بخش مؤمنان.
در قبالش ﴿وَ الَّذِینَ کَفَروا﴾، این به قبح فاعلی که معتقد به حق نبودند منکر حق بودند. ﴿وَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدِینَ فِیهَا وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ﴾، البته خلود در نار دو کار میخواهد: یکی قبح فاعلی، یکی قبح فعلی، ولی ورود در جهنم یکی کافی است و آن قبح فعلی؛ یعنی گناهکار عذاب میشود خواه کافر باشد خواه غیر کافر. خلودش مختصّ کافران است؛ ولی در بهشت رفتن دو تا شرط است یک شرط کافی نیست هم ایمان هم عمل صالح.
پرسش: خلود به معنی ابدی بودن است؟
پاسخ: بله، مگر اینکه جایی دلیل داشته باشیم که مشمول شفاعت بشوند بعدها که به صورت مکث طویل حمل بشود، ولی ظاهراً خلود یعنی ابدی. در بعضی از جاها که تصریح شده ﴿خالِدینَ فیها أَبَداً﴾.[8]
پرسش: بین تکفیر سیّئات و تبدیل سیّئات تفاوتی هست؟
پاسخ: بله، خیلی فرق است بین پوشاندن، تبدیل کردن، او مبدّل سیّئات است. اصلاً ساتر سیّئات است و تغییر میدهد، تبدیل میکند. تبدیل سیّئه به حسنه مثل این کسی که تبهکار بود توبه میکند وقتی توبه کرد تمام آن رذایل اخلاقی درونش برمیگردد پاک میشود؛ اما اگر کسی مورد عفو قرار گرفت این تبدیل سیّئه نیست این فقط پوشاندن سیّئه است. فعلاً کاری با او ندارد بقیه کارها را خود او باید انجام بدهد. مادامی که در دنیا هستیم تغییر و تبدیل ممکن است تمام این کودهای بدبوست که به صورت گلهای معطّر در میآید. این دنیا جای تغییر و تبدیل است. همه این کفّار و مشرکان و بتپرستها بودند که با آمدن اسلام براساس «الْإِسْلَامُ یَجُبُّ مَا قَبْلَهُ»،[9] آمدند سلمان و اباذر شدند. این طور نیست که در دنیا جای تبدیل نباشد. مؤمنی ـ معاذالله ـ ممکن است بدبو بشود. کافری ـ إنشاءالله ـ ممکن است خوشبو بشود طیّب بشود؛ اما مستور بودن غیر از تبدیل شدن است.
﴿مَا أَصَابَ مِن مُصِیبَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾، هر حادثهای که اتفاق میافتد در نظام تکوین به اذن خداست این طور نیست که اتفاق، شانس، تصادف، بخت و مانند آن در عالم راه داشته باشد. هیچ ذرّهای در عالم بدون نظم علّی و معلولی و بدون اذن ذات اقدس الهی کار نمیکند.
مطلب دوم آن است که این کلمه إذن مشعر به مسئله علم و آگاهی است. وقتی گفتند فلان شیء به اذن خدا کار میکند؛ یعنی میفهمد. براساس آیه سوره مبارکه «اسراء» که ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾،[10] و آیات تسبیحی که در صدر بسیاری از سور هست، آیات تحمیدی که هست، آیات ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعین﴾[11] هیچ موجودی در عالم نیست که نفهمد. همه میفهمند، اگر همه میفهمند هر کاری در هر گوشهای از عالم بخواهد اتفاق بیفتد باید از مولای خود دستور بگیرند، چون اینها ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعین﴾، نه «طائعَین»! گوینده تثنیه است؛ ولی از جمع جواب میدهد. فرمود ما به زمین و آسمان گفتیم ﴿ائْتِیا﴾، تثنیه است. ﴿طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا﴾، تثنیه است. نگفتند «قالتا أتینا طائعَین» گفتند: ﴿قالَتا أَتَیْنا﴾ به همراه همه موجودات میآییم ﴿طائِعین﴾. همه طوع و رغبت دارند در پیشگاه ذات اقدس الهی. همه میفهمند؛ لکن ﴿لا تَفْقَهُونَ تَسبیحَهُم﴾[12] براساس این نظام، مسئله اذن معنای خودش را پیدا میکند و تشبیه و امثال آن نیست.
اما در جریان سحر ساحران که در سوره مبارکه «بقره» آمده است: ﴿وَ مَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾، آنها چون ساحر هستند اهل ادراک میباشند، به کار بردن کلمه اذن در آنجا، یک امر عادی است؛ اما حادثهای که بخواهد به انسان برسد این بدون اذن خدا نیست. شما ببینید همین خدایی که گاهی دستور میدهد قارون را فرو ببر: ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ﴾؛[13] میشود «شقّ الارض» اطاعت میکند. همین دریایی که ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾، همین دریا میگوید چشم! اگر دریاست میگوید چشم! اگر زمین است میگوید چشم! اگر چیزهای دیگر است میگویند چشم! معلوم میشود میفهمند. پس به اذن خدا حادثهای برای کسی پیش میآید.
﴿مَا أَصَابَ مِن مُصِیبَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾، و راه حلّ هم این است: ﴿وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾، راه حلّ را ذات اقدس الهی نشان میدهد. این مربوط به هدایت پاداشی است نه هدایت ابتدایی. هدایت ابتدایی را درباره نزول قرآن در ماه مبارک رمضان در سوره مبارکه «بقره» فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنَّاسِ﴾؛[14] قرآن برای هدایت مردم آمده، هیچ کسی خارج از این دایره نیست.
پرسش: در آیه قبلی که ﴿بِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ است، اگر این صیرورت، صیرورت تکوینی است، تکوین هم که جز خیر نیست، پس چه عذابی ...؟
پاسخ: تکوین جز خیر نیست، حالا برای این آقا شرّ است. مگر جهنم جای بدی است؟ در سوره مبارکه «الرحمن» خواندیم ذات اقدس الهی وقتی از جهنم نام میبرد بهبه! چه جای خوبی است! ﴿هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتیِ یُکَذِّبُ بهَِا المُْجْرِمُونَ﴾،[15] عجب جای خوبی است! وقتی انسان در نظام کلّی جهنم را میبینید، بعد صدامها و هیتلرها و این استکبار و صهیونیسم را میبیند، میگوید بهبه! چه جای خوبی است! در نظام احسن جهنم جای خوبی است؛ منتها جهنم را وقتی نسبت به بهشت میسنجیم جای بدی است. قبلاً هم گذشت که اصلاً غضب در عالم نیست. ذات اقدس الهی صفتی دارد به نام رحمت رحیمیه که آثار خیر هست تا به بهشت میرسد. صفتی هم دارد به نام انتقام و قهر و غضب که ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمینَ مُنْتَقِمُونَ﴾،[16] تا به جهنم برسد؛ اما این رحمت رحیمیه در قبال آن غضب، آن غضب در قبال این رحمت رحیمیه، اینها به رهبری رحمت رحمانیه سامان میپذیرند. این از غرر روایات ماست که امام سجاد(سلام الله علیه) بیان کرده. فرمود خدا یک رحمت دارد یک غضب دارد یک انتقام دارد یک لطف دارد؛ اما اینها مأموم هستند امام اینها را رحمت رحمانیه تنظیم میکند. مهندسی است به نام رحمت رحمانیه که «وَسِعَتْ کُلَّ شَیْء»[17] آن مهندس دستور میدهد کجا بگیر و ببند و کجا رها کن بگذار برود. آن مهندس میگوید تبهکاران را ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾،[18] مؤمنان را ﴿یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فیها بِغَیْرِ حِسابٍ﴾،[19] آن رحمت رحمانیه مقابل ندارد. درست است که رحمت خدا بیش از غضب خداست؛ اما این حرف عادی است حرفی است که فهمیدن آن آسان است. اما آنکه امام سجاد دارد این نیست که رحمت خدا بیش از غضب خداست. این رحمت خدا بیش از غضب خداست در خیلی از جاها هست؛ اما بیان نورانی امام سجاد این است که رحمت خدا پیش از غضب اوست، نه بیش از غضب او: «وَ أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه»[20] کجا باید جهنم باشد؟ کجا باید بهشت باشد؟ چه کسی را باید بسوزانند؟ چه کسی را باید بپرورانند؟ آن رحمت رحمانیه نقشه میکشد، مهندس اوست، عدل اوست. آدم وقتی عدل را میبیند، عدل رهبری میکند که کجا ﴿السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا﴾،[21] کجا ﴿الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا﴾،[22] کجا رحمت کنید! این عدل است که دستور میدهد. در سوره مبارکه «الرحمن» فرمود پیشاپیش همه رحمت الهی است. اصلاً سوره سوره بهبه است، سوره سوره اجلال است، سوره سوره رحمت است. ﴿اَلرَّحْمنُ﴾، این ﴿اَلرَّحْمنُ﴾ مهندسی میکند تا آخر. این ﴿فَبِأَیِّ﴾، ﴿فَبِأَیِّ﴾، ﴿فَبِأَیِّ﴾، ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا﴾، بهبه است. وقتی نام جهنم را میبرد، بهبه چه جای خوبی است! شما بنیانگذاران جنگ جهانی اوّل و دوم را وقتی میبینید ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ﴾، میگویید بهبه چه جای خوبی است! اگر این نباشد عالم ناقص است.
بنابراین رحمت رحمانیه نه تنها بیش از غضب اوست، پیش از غضب اوست؛ خدا قبل از اینکه غضب بکند رحمت دارد. آن وقت هر چیزی هم به نام اوست. اینجا هم فرمود آنهایی که در کمال تباهی هستند آنها هم اگر برگردند فوراً ذات اقدس الهی رحمتش را شامل حال آنها میکند. ﴿وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾، این هم ناظر به مصیبتزدههاست هم ناظر به اصل کلّی هدایت پاداشی است. ذات اقدس الهی یک هدایت ابتدایی دارد که ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾[23] است برای همه هست. هیچ کسی نیست که مشمول این هدایت نباشد، برای اینکه از ناس بالاتر با «الف» و «لام» که ما نداریم، فرمود برای تمام مردم این قرآن کریم هدایت است. چه در سوره «نور» چه در این سوره چه در آیات دیگر، فرمود اگر کسی به این هدایت الهی اعتنا کرد ایمان آورد و عمل کرد ما پاداشی به او میدهیم آن هدایت پاداشی است که ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَ اتَّقَی ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾[24] این به آسانی درس میخواند به آسانی عالم میشود به آسانی عادل میشود به آسانی اهل شبزندهداری میشود، به آسانی اهل نماز شب میشود، به آسانی نماز اوّل وقت را میخواند، به آسانی از مال حرام میگذرد، بر او سخت نیست.
پرسش: هر حادثهای که رخ میدهد میتوانیم بگوییم که از ناحیه خداست؟
پاسخ: نه، البته. فیض خدا به ما داد: ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾؛[25] این بیان نورانی وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) است که فرمود دو حجت خدای سبحان داد حجت باطنی داد، حجت ظاهری داد،[26] عقل داد، انبیا داد، درون ما این ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ هست، تنها مشکل ما این است که این صاحبخانه را داریم میرنجانیم. ما را که خدا لخت و عاری خلق نکرد. فرمود بدنتان بله پوشیده نیست؛ اما شما را با یک صاحبخانه خلق کردیم شما مهمانی دعوت کنید که با این صاحبخانه بسازد. این ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾، یعنی یک علوم فراوان آسمانی صاحبخانه است برای شماست. در حوزه هستی باش، در دانشگاه هستی باش، درسی بخوان که با صاحبخانه بسازد. اگر چیزی بیاورید که با صاحبخانه نسازد، با ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ نسازد همیشه در زحمت هستید. این ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ را ذات اقدس الهی داد. این را صاحبخانه قرار داد. فرمود برای شماست. آنکه از بیرون میآید فرمود: ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾؛[27] درسهای حوزه یا دانشگاه را در زادروزتان نمیدانید، کمکم یاد میگیرید؛ اما چیزی یاد بگیرید که با صاحبخانه بسازد و اگر با صاحبخانه نساخت همیشه در زحمت هستید. علمی آدم تهیه کند که با صاحبخانه نسازد، در درجه اوّل یک جنگ داخلی دارد. چرا بعضیها گرفتار جهاد داخلی نیستند؟ جهاد نفس ندارند؟ برای اینکه صاحبخانه آنها معلوم است مهمانی هم که دعوت کردند مطابق با این صاحبخانه است. این با چه چیزی بجنگند؟ یعنی آنها جهاد درونی دارند جهاد اکبر دارند؟ جهادی ندارند. جهادی اگر هست جهاد بیرونی است که دشمن حمله میکند آنها هم پیروز میشوند.
پرسش: آیه ﴿وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُم﴾[28] با آیه ﴿ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی کِتاب﴾[29] چگونه با هم جمع میشود؟
پاسخ: آنکه درست است جمع میشود؛ منتها این است که ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ درباره ائمه چگونه است که آن هم الآن بحث میشود وگرنه آن دو تا آیه کاملاً قابل جمع است.
فرمود: ﴿مَا أَصَابَ مِن مُصِیبَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾، در نظام تکوین این طور نیست که شیئی بخواهد بدون اذن آفریدگار خودش اثر بگذارد، این نیست. ﴿وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ﴾؛ کسی مؤمن باشد این در کار نمیماند. در هر کاری باشد این به هر حال خروجی دارد، چون ﴿بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ﴾ است. میماند این دو تا مطلب که اگر برخی از مصائب به عنوان ﴿مَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ است این با اولیای الهی مصائبی که برای اهل بیت(علیهم السلام) است چگونه جمع میشود؟ آیه سی سوره مبارکه «شوری» این است که ﴿وَ مَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾، آنها که منزه از سیّئات بودند. این دعای «یَا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیرِ اقْبَلْ مِنِّی الْیَسِیرَ وَ اعْفُ عَنِّی الْکَثِیر»،[30] از همین آیه گرفته شده است. فرمود: ﴿وَ مَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾، خطاب هم عام است آنها که معصوم هستند و طیّب و طاهرند اینها که مشکلی نداشتند که ﴿مَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ باشند! فضای سوره مبارکه «شوری» فضایی نیست که مربوط به معصومین و امثال معصومین باشد، این یک؛ و امتحان سرجایش محفوظ است. ما یک امتحان داریم و یک کیفر. امتحان عمومی است چه برای معصوم چه برای غیر معصوم. رخدادهای تلخی اتفاق میافتد هم برای معصوم(علیه السلام) هم برای غیر معصوم به عنوان آزمون الهی است. اما به عنوان کیفر آنها مصون هستند، چون معصوم بودند هم از خطای فکری هم از خطیئه عملی، بنابراین جا برای کیفر نیست.
در سوره مبارکه «انبیاء» ذیل آیه 35 روایتی از وجود مبارک حضرت امیر است آن آیه این است: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً﴾؛ ما میآزماییم! وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) کسالتی داشتند. مرحوم امین الاسلام نقل میکند عدهای رفتند به محضر حضرت به عنوان عیادت، عرض کردند حال شریف شما چگونه است؟ فرمود: «عَلی شَرّ».[31] به حضرت عرض کردند شما هم تعبیر شر میفرایید؟ فرمود بله برای اینکه در سوره «انبیاء» دارد که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً﴾، بیماری نسبت به سلامت، شرّ است این شرّ بالقیاس است، شرّ بالعرض است و اگر شرّ است در نظام احسن شرّ نیست. این نسبت به خیر، شرّ است و برای خودش هم خیرش بیش از شرّ اوست و چون خدا در قرآن از این گونه از امور به شرّ یاد کرده است من تعبیر میکنم به شرّ. این آزمون است، افتتان است و امتحان الهی؛ اما ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ نیست. این ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ در آن سوره در فضای مربوط به بیگانههاست. این اصل کلّی آیه 35 سوره «انبیا» مربوط به همه است که امتحان الهی است. در امتحان فرقی بین معصوم و غیر معصوم، عادل و غیر عادل و مانند آن نیست؛ لذا فرمود هر مصیبتی که دامنگیر شما میشود به اذن خداست، چون فضای این سوره ملاحظه بفرمایید هم درباره مؤمنین است هم درباره کفار و اگر کسی ایمان پیدا کرد هدایت پاداشی نصیب او میشود این به آسانی راه خیر را طی میکند، ﴿وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ﴾.
بعد فرمود: ﴿وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَی رسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ﴾، ما راه را باید نشان بدهیم، یک؛ و در برابر خیرات شما هم به شما بگوییم این خیر به شما برمیگردد نه به دیگری، این دو؛ آسیبی هم به ما نمیرسد، خیر شما هم به خود شما برمیگردد. در بخش پایانی سوره مبارکه «بقره» فرمود هر کس کار خیر میکند موقعیت خودش را تثبیت میکند، بعد حکم فقهی و اخلاقی را ذکر کرده است؛ بهشت دارد، ثواب دارد و کذا. حکم فقهی، حکم اخلاقی، وجوب یا استحباب در کنار آن حکم تکوینی است که هر کار خیری که انسان انجام میدهد موقعیت خود را تثبیت میکند؛ یعنی اگر این درخت از جای خود حرکت میکرد میرفت کنار نهر، چند ظرف آب برمیداشت به پای ریشه خود میریخت درست است که میوه میدهد؛ اما بعد از تثبیت ریشه خود است ﴿تَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾. هر کار خیری که ما میکنیم مثل آن است که این درخت حرکت کند از نهر، آب بردارد پای ریشه خودش بریزد این درخت حق ندارد کسی را ممنون کند؛ لذا در سوره مبارکه «اسراء» گذشت هر کار خیری که شما میکنید اوّل برای خودتان است: ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ﴾،[32] این «لام»، لام اختصاص است. ﴿وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها﴾، این «لام»، لام اختصاص است نه لام مشاکله. آن اوّلی که لام نفی نیست تا به قرینه این دومی باید «علی» باشد و «علی» نگفتیم و «لام» گفتیم «للمشاکله»، از آن قبیل نیست. عمل مختصّ عامل است به قول فردوسی:
اگر بار خار است خود کِشتهای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رشتهای[33]
لذا فرمود: ﴿وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾، آن احکامی که وجود مبارک حضرت از طرف ذات اقدس الهی بیان میکند که اینها به صورت قرآن یا حکم فقهی است. دستور رهبری که حضرت میدهد، این ﴿أَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ است؛ اما ﴿فَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَی رسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ﴾، ما تا آنجا که هست باید بلاغ داشته باشیم، این یک؛ این بلاغ هم باید مبین و شفاف باشد. بلاغی را مبین میگویند که سخنرانی مبهم نباشد. یا نوشتار مبهم نباشد. تمام یعنی تمام! تمام جملهها معنای خاص خودش را داشته باشد. به چه چیزی میگویند بیان؟ این بیان از بین است؛ یعنی جمله اوّل کاملاً جدای از جمله دوم بین داشته باشد، فاصله باشد. مخلوط و درهم حرف زدن که بیان نیست، تبیان نیست، مبین هم نیست، هر جملهای باید معنای خاص خودش را داشته باشد. اگر این شد میشود بلاغ، میشود بیان، میشود تبیان، میشود مبین. یعنی این جمله اوّل تمام شد جمله دوم تمام شد جمله سوم تمام شد، این میشود بیان. فرمود انبیا آمدند با بیان ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ﴾،[34] درباره قرآن فرمود: ﴿تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾،[35] آن که درهم و تو هم و شنونده منتظر است ببیند که سرانجام چه چیزی دربیاید اینکه بیان نیست، چون بین ندارد. خطکشی نشده است. فرمود این از نظر سخنرانی و تعلیم و اینهاست. بعد این هم کافی نیست. این را باید در دل مردم و جان مردم ببرند، ﴿قُلْ لَهُمْ فی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغاً﴾، انبیا آمدند این کار را کردند، حرف را بردند تا جان مردم که هیچ کس نتواند بگوید من نفهمیدم. با مَثل زدن، با قصّه گفتن، با تکرار، حرف را برده، نه در گوش، حرف را بردند به جان مردم؛ لذا حجت تمام شد در سوره «انعام» فرمود: ﴿قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾،[36] چون ما حرف را بردیم در جان مردم، حالا قبول و نکول از آن به بعد به عهده خود مردم است. ما چیزی را مبهم نگذاشتیم. ﴿عَلَّمَهُ الْبَیَانَ﴾[37] کردیم، یک؛ مبین بود، تبیان بود، ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ﴾ بود همین را با همه این وصفها بردیم در جان مردم، حالا از آن به بعد یا ایمان یا کفر که «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا».
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره واقعه، آیات49 و50.
[2]. سوره قیامت، آیات3ـ4.
[3]. سوره مؤمنون، آیه101.
[4]. سوره بقره، آیه166.
[5]. سوره اسرا، آیه71.
[6] . عیون الاخبار، ج 2، ص 134؛ بحار الانوار(ط ـ بیروت)، ج49، ص127.
[7] . معانی الأخبار، النص، ص371؛ الأمالی(للصدوق)، النص، ص235؛ بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج39، ص246.
[8]. سوره نساء, آیه57.
[9]. المجازات النبویّة، ص67؛ عوالی اللئالی، ج2، ص54.
[10]. سوره اسراء، آیه44.
[11] . سوره فصلت، آیه11.
[12]. سوره اسراء، آیه44.
[13]. سوره قصص، آیه81.
[14]. سوره بقره، آیه185.
[15]. سوره الرحمن، آیه43.
[16]. سوره سجده، آیه22.
[17]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص844.
[18]. سوره حاقة, آیات30 و 31.
[19]. سوره غافر، آیه40.
[20]. الصحیفة السجادیة، دعای16.
[21]. سوره مائده، آیه38.
[22]. سوره نور، آیه2.
[23]. سوره انعام، آیه185؛ سوره آلعمران، آیه4؛ سوره انعام، آیه91.
[24] . سوره لیل، آیات5 ـ 7.
[26]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص16.
[27]. سوره نحل، آیه78.
[28]. سوره شوری، آیه30.
[29]. سوره حدید، آیه22.
[30]. من لا یحضر الفقیه، ج1، ص132.
[31]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج7، ص74.
[32]. سوره اسراء، آیه7.
[33]. شاهنامه فردوسی, فریدون, بخش20.
[34]. سوره آلعمران، آیه138.
[35]. سوره نحل، آیه89.
[36]. سوره أنعام، آیه149.
[37]. سوره الرحمن، آیه4.