04 05 2018 464541 شناسه:

تفسیر سوره تغابن جلسه 4 (1397/02/15)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن لَن یُبْعَثُوا قُلْ بَلَی وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ (۷) فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنزَلْنَا وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۸) یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صَالِحاً یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۹) وَ الَّذِینَ کَفَروا وَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدِینَ فِیهَا وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۱۰) مَا أَصَابَ مِن مُصِیبَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عَلِیمٌ (۱۱)

سوره «تغابن» که ظاهراً در مدینه نازل شد، مانند برخی از سُوَر دیگر، عناصر محوری آن درباره اصول دین است. در آیه هفتم فرمود: گمان باطل کافران این است که اینها بین میلاد و مرگ خلاصه می‌شوند؛ نه قبل از دنیا عالَمی بود و نه بعد از مرگ، خبری هست؛ این گمان باطل کافران است. از این گونه تعبیرها به «زعم» تعبیر می‌کند. هر جا قرآن کریم «زعم، زعم» دارد، این «زعم» نشانه جهل آن گوینده‌هاست که سخن علمی نیست.

فرمود: ﴿زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن لَن یُبْعَثُوا﴾؛ دنیا، پایان زندگی است و بعد از مرگ خبری نیست. فرمود: ﴿قُلْ بَلَی﴾؛ بعد از مرگ خبری هست و انسان نمی‌پوسد از پوست به در می‌آید و در حقیقت در این مصاف، انسان مرگ را می‌میراند، نه بمیرد.

سوگند یاد کن: ﴿قُلْ بَلَی وَ رَبِّی﴾؛ قَسَم به خدای من! که قیامت حق است، شما حتماً مبعوث می‌شوید، یک؛ و تمام اعمال شما به شما گزارش داده می‌شود، دو؛ و این کار برای خدا آسان است، این سه؛ اما این سوگند یاد کردن، با اینکه اینها به الله، به این معنا و به سوگند الهی باور ندارند؛ لکن می‌دانند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امین اینها و صادق ملّت است. یک انسان که امین ملّت و صادق باشد، سوگند یاد کند، حرف او باور کردنی است؛ این سوگند برای آن است؛ این یک.

و قَسَم‌های قرآن هم قبلاً هم ملاحظه فرمودید که قَسَم به بیّنه است، در قبال بیّنه نیست. قَسَم در محاکم قضایی در مقابل بیّنه است؛ یعنی شخصِ مدعی بیّنه می‌آورد و شخص منکر سوگند یاد می‌کند. قَسَم برای منکر است و بیّنه برای مدعی؛ اما قَسَم قرآن که ذات اقدس الهی سوگند یاد می‌کند یا پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سوگند یاد می‌کند، اینها سوگند به بیّنه است، نه در قبال بیّنه؛ مثل کسی که نابیناست، از او سؤال می‌کند که الآن روز شد یا نه؟ او می‌گوید قَسَم به این آفتاب! الآن روز است. این به دلیل قَسَم خورد، نه در قبال دلیل. قَسَم‌های قرآنی همه به بیّنه است، نه در قبال بیّنه. اینجا هم وجود مبارک حضرت که سوگند یاد می‌کند، قَسَم به ربّ! رَبّ آن است که عالم خلقت او حساب و کتاب داشته باشد. رَبّ چون این مضاعَف است، نه ناقص واوی یا ناقص یایی. از باب تربیت نیست، از باب تربیب است. لازمه تربیب، تربیت هم هست. رَبّ آن است که مدبّر باشد. عالم را اگر کسی خلق کرد، بی‌حساب و کتاب که خلق نمی‌کند. اگر رَبّ است، یقیناً محکمه دارد و گرنه رَبّ نیست. او تنها مربّی نیست که بپروراند، بلکه او مدبّر است، او رَبّ است، اگر کسی گفت قَسَم به رَبّ من؛ مثل اینکه بگوید قَسَم به این آفتاب که الآن روز است؛ او به دلیل قَسَم خورد. اصلاً رَبّ آن است که تدبیر بکند. تدبیر آن است که هر کسی حساب و کتابی داشته باشد. این طور نیست رها باشد و هر کسی هر کاری بکند بکند و هیچ حساب و کتابی هم در عالم نباشد.

بنابراین قَسَمِ به رَبّ، قَسَمِ به حد وسط برهان است و قَسَم به دلیل است. قَسَم به کسی که مدبّر عالم است، معاد حق است. یقیناً معاد حق است، برای اینکه او مدبّر است؛ مدبر یعنی عالم را لغو و باطل خلق کرده؟! این دو طایفه از آیات قبلاً گذشت؛ هم طایفه مثبت و هم طایفه منفی؛ هم قضیه سالبه و هم قضیه موجبه. فرمود ما بازیگر نیستیم، ما کار باطل نداریم، ما حرف باطل نداریم؛ این یک. ما عالم را به حق خلق کردیم، این را در این کتاب‌های اهل معرفت می‌گویند «حق مخلوقٌ به، حق مخلوقٌ به»؛ یعنی عالم یا در لباس حق خلق شد که ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ بِالْحَقِّ[1] این «باء»، بای ملابسه است یا در صحابت حق، خلق شد که «باء» بای مصاحبه است؛ عالم پیچیده به حق است. شما معاد را بردارید می‌شود باطل؛ یعنی هر کس هر چه گفت و رفت و برد، برد! می‌شود باطل. فرمود: ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً﴾؛[2] ما بازیگر نیستیم، اینها باطل نیستند، اینها لغو نیستند، اینها قضایای سلبی؛ ﴿ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَق‏﴾[3] قضیه ایجابی است.

رَبّ و مدبر آن است که کار او حساب و کتاب داشته باشد. پس به رَبّ من سوگند! که معاد حق است؛ یعنی به حد وسط، به برهان سوگند یاد کرد. فرمود: ﴿لَتُبْعَثُنَّ﴾، بعد فرمود تمام اعمال، عقاید، گزارش‌های گذشته و قدیم و جدید شما به شما گزارش داده می‌شود. قبلاً هم ملاحظه فرمودید که این ﴿تُنَبَّؤُنَّ﴾ که باب تفعیل است مبالغه، تکثیر و شدت را می‌رساند. در سوره مبارکه «قیامت» که خواهد آمد، فرمود که ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ﴾؛[4] فرمود ما احتیاجی به «إنباء» نداریم، فضلاً از «تنبئه»، چرا؟ ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ﴾،[5] این «بل»، «بل» اضرابیه است؛ فرمود چه حاجت که ما تنبئه کنیم؟ باب تفعیل است: ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ﴾. می‌فرماید نه، نیازی نیست: ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ﴾، نه «بصیرٌ»، این «تاء»، تای مبالغه است و گرنه مبتدای مذکر، خبر مؤنث؟! انسان خیلی به عقاید و اعمال و اخلاق خود بیناست، احتیاجی به گفتن ندارد. قافله‌ای محشور می‌شود، این طور نیست که ما یک دفتر حسابی داشته باشیم: ﴿وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ﴾؛[6] از درون او این کتاب برمی‌خیزد، وگرنه ما یک دفتر حساب و کتابی نداریم که فلان کس، فلان روز غیبت کرد. این غیبت از درون او برمی‌خیزد، این کارهایی که او کرده، از درون او برمی‌خیزد: ﴿وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً﴾، بعد می‌گوید: ﴿یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاَّ أَحْصاها﴾،[7] لذا فرمود نیازی به تنبئه نیست، یک؛ نیازی به إنباء نیست، دو؛ این نبأ را خودش بهتر از دیگران می‌داند، این سه؛ اما در این بخش‌ها فرمود به او گزارش می‌دهند، برای اینکه مقدمه محکمه باشد.

بعد فرمود: ﴿وَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ﴾، این به زبان محاوره حرف زدن است. در عالم کاری نیست که یکی برای خدا دشوار باشد و یکی دشوارتر، یکی آسان باشد و یکی ‌آسان‌تر، این طور نیست. در آن بخش‌های سوره مبارکه «روم» و امثال «روم» فرمود که خدایی که کلّ عالم را خلق کرده است شما می‌گویید چگونه مرده‌ها را زنده می‌کند؟ ﴿قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾،[8] بعد فرمود: ﴿وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾؛[9] معاد آسان‌تر از مبدأ است، برای اینکه در مبدأ هیچ نبود و ذات اقدس الهی «لا من شیءٍ»[10]ـ  نه «من لا شیء» ـ به عنوان ﴿بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[11] عالم را آفرید؛ اما در معاد که همه چیز سر جای خود محفوظ است؛ ارواح که از بین نمی‌رود، ابدان هم که ذرّات آن در عالم هست. لذا فرمود: ﴿وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾، بعد فوراً استدراک کرد؛ فرمود این به زبان محاوره و عادی حرف زدن است و گرنه فرض ندارد که کاری برای خدا آسان باشد و کاری آسان‌تر؛ کاری برای خدا دشوار باشد، یکی دشوارتر، زیرا یک حقیقت نامتناهی اگر با اراده کار می‌کند، خستگی ندارد. الآن شما در ذهن خود یک قطره آب را تصور بکنید، اقیانوس آرام را هم تصور بکنید، چون با اراده اگر کسی چیزی را بخواهد خلق بکند خستگی ندارد، بلکه یکسان است. این طور نیست که تصور اقیانوس آرام برای شما از تصور یک قطره سخت‌تر باشد یا تصور قطره از تصور اقیانوس آرام آسان‌تر باشد. فرمود اینکه ما گفتیم: ﴿وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾، توجه داشته باشید این را برای فهم شما گفتیم.

بنابراین آسان بودن، اهون بودن، به زبان بشر حرف زدن است و گرنه فرض ندارد که کاری برای خدا آسان باشد و یکی آسان‌تر؛ یکی دشوار باشد و یکی دشوارتر!

بعد فرمود: ﴿فَآمِنُوا﴾، حالا که مسئله معاد حق است، ﴿فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنزَلْنَا﴾؛ شما هم به خدا ایمان بیاورید و مشرک نباشید؛ به عنوان رَبّ و به پیغمبر او ایمان بیاورید، به عنوان وسیله هدایت و به قرآن ایمان بیاورید که با اوست. این قرآن، نور است؛ به دلیل معارفی که دارد؛ و گرنه مثل این بیاورید! اگر می‌گویید این حرف برای پیغمبر ـ معاذالله ـ هست یا برای دیگران؛ شما هم مثل دیگران، مثل این قرآن را بیاورید! لذا تعبیر به نور کرد که اشاره به اعجاز آن است.

بعد فرمود: ﴿وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ﴾؛ هر کاری که انجام می‌دهید ذات اقدس الهی آگاه و عالِم است و آن روزی هم که روز گزارش هست، خبیرانه به شما گزارش می‌دهد. درست است که خدا عالم است؛ اما این خبیر بودن خدا چه موقع ظهور می‌کند؟ ﴿یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ﴾، یکی از اسامی قیامت «روزِ جمع» است، نه روز اجتماع. این ﴿إِنَّ الأوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ،[12] نه «لمجتمعون». زندگی‌ آنها زندگی فردی است و هر کسی مهمان کار خودش است. برای مؤمن در همان ساهره معاد «نُورُهُ یَسْعَی بَیْنَ یَدَیْه»؛[13] در کنار او، دو قدمی او، کافری ایستاده است که جای پای خود را نمی‌بیند؛ چنین عالَمی است. ذات اقدس الهی با کسی گفتگو می‌کند، با او مذاکره می‌کند، این کسی که کنار او ایستاده است اصلاً نمی‌شنود.

بنابراین هر کسی مهمان اعمال خودش است روز اجتماع نیست که کسی مشکل دیگری را حلّ کند، بلکه روز جمع است؛ مجتمع نیستند، بلکه مجموع هستند: ﴿إِنَّ الأوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ؛ فرمود: ﴿یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ﴾، آن روز، روز تغابن است. این «الف» و «لام» آن، نشانه کمال است، حصر کامل غبن آن روز است. در دنیا ممکن است، انسان مقداری مغبون بشود؛ اما غبن او محدود است؛ ولی به لحاظ قیامت، غبن اساسی آن روز است که آن روز، روز تغابن است.

ذات اقدس الهی به وسیله انبیا و اهل بیت(علیهم السلام) به ما اطلاع داد که برای بدن ما قیمتی است، برای جان ما قیمتی است و برای مجموع جان و بدن قیمتی است. در بیانات نورانی حضرت امیر که در غرر و درر آمده است فرمود: «أَلَا إِنَّهُ لَیْسَ لِأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا»؛[14] فرمود بدن شما به اندازه بهشت می‌ارزد، آن بهشتی که ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾،[15] که اوصاف آن در قرآن کم نیست. برای روح شما بهشتی است که فرمود: ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾[16] که این جنّت روحی و معنوی است. «فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا»، مبادا جان خودرا به کمتر از جنّت معنوی بفروشید! مبادا بدن خود را به کمتر از جنّت جسمانی بفروشید!

در بخش پایانی سوره مبارکه «قمر» فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ... عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾  «واو» عاطفه دیگر نیست. این جمله دوم با جمله اوّل بدون «واو» ذکر شده؛ یعنی آن مردان الهی در عین حال که ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ را در جسم دارند، در جان خود در محضر ذات اقدس الهی هستند،: ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ هستند. حضرت اینها را به اذن خدا قیمت‌گذاری کرد. فرمود این بدن را اگر به کمتر از بهشت بفروشی مغبون شدی. این روح را اگر به کمتر از «جنّة اللّقاء» بفروشی مغبون شدی. حالا تغابن طرفینی است که انسان نظیر تابع و متبوعی که یک عده در جهنم می‌گویند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا ﴾،[17] آن است؟ یا معنای تغابن ظهور غبن هر کسی است و دو طرف نیست؟ بعضی از افعال مثل «سافرتُ» و مانند آن که یک جانبه است و مسافرت کردن و یا «عاقبتُ اللّصّ»، اینها فعل دو جانبه نیست که این طرف هم باشد آن طرف هم باشد.

غرض این است که تغابن کامل، برای آن روز است که آن روز، روز تغابن است، روز ظهور غبن است، نه روز مغبون کردن. تغابن یعنی روز ظهور غبن و گرنه داد و ستد در دنیاست. فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ اشْتَری‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ‏ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ،[18] سوره مبارکه «صف» که گذشت فرمود: ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ،[19] یک عده فرمود: ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ،[20] یک عده فرمود: ﴿فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ﴾،[21] یک عده را فرمود: ﴿وَ کُنتُمْ قَوْماً بُوراً،[22] اینها همه را فرمود.

یک بیان نورانی از امام سجاد(سلام الله علیه) است در صحیفه سجادیه که این از غُرَر فرمایشات آن حضرت است. فرمود ذات اقدس الهی یک آگهی مزایده دارد، بر خلاف تمام مزایده‌های عالَم؛ مزایده‌های عالم این است که هر کس می‌خواهد بفروشد، آگهی مزایده می‌زند و هر کس می‌خواهد بخرد، آگهی مناقصه می‌زند، این کار عالَم است. هر که می‌خواهد بخرد، می‌گوید هر کس ارزان‌تر می‌فروشد، من از او می‌خرم. اگر کسی کالایی داشت و می‌خواهد بفروشد، آگهی مزایده می‌زند، هر کس بیشتر می‌خرد، من به او می‌فروشم؛ این قانون مزایده دنیاست.

بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه این است که ذات اقدس الهی تنها خریداری است که مزایده می‌زند. به همه می‌گوید که شما به هر کس می‌خواهی بفروشی، من بیشتر می‌خرم: «وَ أَنْتَ الَّذِی زِدْتَ فِی السَّوْمِ عَلَی نَفْسِکَ لِعِبَادِک‏»؛[23] «سوم» با «سین»، مساومه، همین خرید و فروش است. اینکه در فقه دارند که ورود در «سؤم» برادر مؤمن مکروه است یا بعضی‌ها بالاتر از کراهت نظر دادند؛ یعنی کسی که دارد چیزی می‌خرد، آدم وارد آن نشود. حالا اگر خرید برای او خیر باشد، اگر نخرید، آن وقت دیگری وارد می‌شود. کسی که مشغول خرید و فروش است، ورود در «سؤم»؛ یعنی معامله برادر، مکروه است.

بیان نورانی امام سجاد در صحیفه این است که تو در این خرید و فروش، خریداری هستی که آگهی مزایده زدی؛ به مردم می‌گویی این عمر خود را به چه کسی می‌خواهی بفروشی؟ من بیشتر می‌خرم؛ این وقتِ خود را درباره چه می‌خواهی صرف کنی؟ من بیشتر می‌خرم؛ این آبروی خود را کجا می‌خواهی صرف کنی؟ من بیشتر می‌خرم؛ این چهارتا کلمه سوادی که پیدا کردی، در چه راهی می‌خواهی صرف کنی؟ من بیشتر می‌خرم؛ اگر کاری کردی، ده برابر می‌دهم: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾؛[24] گاهی هم از ده برابر بیشتر است. دیگران ممکن است ندهند یا حداکثر یک برابر بدهند؛ اما تنها خریداری که آگهی مزایده زد و می‌زند خداست؛ این خداست! چه بهتر که با او معامله بکنیم!

آن وقت خیلی‌ها غبن آنان روشن می‌شود. در این پنج، شش آیه‌ای که خوانده شد، مشخص است که چه کسی غبن او روشن می‌شود و چه کسی مغبون است و چه کسی مغبون نیست. فرمود اگر بدن خود را به کمتر از بهشت فروختید، آن ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ که جنّت جسمانی است، مغبون شدید. روح شما را که ثمن آن «جنّة اللّقاء» است: ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾؛ به کمتر از آن فروختید، مغبون شدید. این حساب‌ها در قیامت کاملاً روشن می‌شود. بعضی‌ها خاسر و بعضی اخسر هستند که هر دو طایفه در سوره مبارکه «نحل» و امثال «نحل» گذشت. یک عده دارد که ﴿أُولئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴾،[25] درباره یک عده دارد: ﴿هُمُ الأخْسَرُونَ﴾؛[26] خیلی خسارت می‌بینند، تجارت‌ها هم همین طور است.

یک وقت است که فرمود ما چیزهایی داریم که اصلاً نمی‌توانیم بگوییم! چه بگوییم؟ عالَمی است که نمونه آن را ما در دنیا نداریم تا بگوییم. ما نمونه‌های آن را و بعضی از چیزهایی که در دنیا ممکن بود به شما گفتیم؛ اما چیزهایی است که اصلاً نمونه ندارد تا شما بخواهید. در سوره مبارکه «سجده» هم دارد: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ،[27] ما چه بگوییم؟ ما این مقدار گفتیم که نهر عسل هست، اگر دیگران شیشه عسل دارند، آنجا ﴿وَ أَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّی؛[28] ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ﴾؛ نهر شیر هست. نهر شراب است: ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبینَ﴾،[29] حیف که این الفاظ دقیق و ظریف ادبی و قرآنی را بیگانه‌ها گرفتند و آن را زمینی‌ کردند!

شما خمریه مرحوم سید رضی را ببینید؛ آن قصاید بلند! وقتی نهر خمر در بهشت هست و عقل را شکوفا می‌کند، چه کار به خمری که عقل را به صورت حیوان در می‌آورد؟ ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبینَ﴾. فرمود تا اینجا را ما گفتیم؛ اما خیلی از چیزهاست که نمونه آن را شما در عالم ندارید که ما بگوییم شبیه آن است یا چند تا از آنهاست: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ.

در سوره مبارکه «الرحمن» گذشت که ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾؛[30] بهشتی‌ها روی فرشی راه می‌روند که آستر آن ابریشم است، ظهائر آن چیست، نمونه ندارد. الآن بهترین فرشی که در دنیا هست، فرش ابریشم است. فرمود بطائن جمع بطانه است: «الظهاره ابره دان و البطانة آستر»؛[31] فرمود آستر آن ابریشم است، تمام عظمت فرش به أبره آن است؛ اما ظهائر آن چیست؟ فرمود من چه بگویم؟ به چه چیزی تشبیه کنم؟ اصلاً نیست تا ما بگوییم شبیه آن است. فرمود: ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی فُرُشٍ﴾، که آستر آن ابریشم است: ﴿بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾، ظهائر آن به طریق اولی هست؛ لذا در این آیه هفده سوره «سجده» فرمود: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ؛ منتها انسان باید باور کند. اگر باور نکرد، غبن او آنجا ظهور می‌کند. غبن هم درجاتی دارد، چه اینکه خسارت هم درکاتی دارد. حالا لازم نیست کسی ـ خدای ناکرده ـ گرفتار عذاب بشود؛ اما همین که به آن مقامات برتر نرسید، مغبون است. فرمود: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ. اگر «لقاء الله» را گفتند جزای اوست: «الصَّوْمُ لِی‏»[32] و من خودم جزا می‌دهم یا لقای من جزای اوست، از این بالاتر دیگر فرض ندارد. لذا فرمود خیلی‌ها در آن روز مغبون‌ هستند؛ آنها که بهشت نرفتند که خسارت دارند، هیچ! آنها که بهشت رفتند، درجات بهشت برای ایشان هست و بود، در ﴿یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾[33] آمده که برای هر کسی جایی است که اگر راهی را درست طی می‌کرد، به آنجا می‌رسید؛ حالا که نرسیده مغبون هست. هم درجات فرق می‌کند، چه در درجات بهشت جسمانی؛ هم درجات فرق می‌کند در بهشت روحانی. هر کس به آن قله نرسید، نسبت به خودش مغبون است که ـ إن‌شاءالله ـ این فیض نصیب همه بشود.

«و الحمد لله رَبّ العالمین»



[1] . سوره تغابن، آیه3.

[2]. سوره ص، آیه27.

[3]. سوره دخان، آیه39.

[4]. سوره قیامت، آیه13.

[5]. سوره قیامت، آیه14.

[6]. سوره اسراء، آیه13.

[7]. سوره کهف، آیه49.

[8]. سوره یس، آیه79.

[9]. سوره روم، آیه27.

[10] . الکافی(ط ـ الاسلامیّه)، ج1 ، ص134.

[11] . سوره بقره، آیه117؛ سوره انعام، آیه101.

[12]. سوره واقعه، آیات49 و50.

[13]. الخصال، ج‏2، ص516.

[14]. غرر الحکم و درر الکلم، ص177.

[15]. سوره بروج، آیه11.

[16]. سوره قمر, آیه54.

[17]. سوره أحزاب، آیه67.

[18]. سوره توبه، آیه111.

[19]. سوره صف، آیه10.

[20]. سوره فاطر، آیه29.

[21]. سوره بقره، آیه16.

[22]. سوره فتح، آیه12.

[23]. صحیفه سجادیة، دعای45.

[24]. سوره انعام، آیه160.

[25]. سوره نحل، آیه109.

[26]. سوره نمل، آیه5.

[27]. سوره سجده، آیه17.

1. سوره محمد، آیه15.

[29]. سوره محمد، آیه15.

[30]. سوره الرحمن، آیه54.

[31] . نصاب الصبیان.

[32]. الکافی(ط ـ الإسلامیة), ج4, ص63.

[33]. سوره مؤمنون، آیه11.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق