أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ (6) یا أَیُّهَا الَّذینَ کَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (7) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ (8)﴾
سوره مبارکه «تحریم» که در مدینه نازل شد، مصدّر به بعضی از احکام فقهی بود، لازم شد یک نظر مستأنفی درباره آیات اوّلیه این سوره که مربوط به حکم فقهی است بیان بشود. در صدر این سوره سخن از سوگند بود که وجود مبارک حضرت سوگند یاد کرد بعضی از کارها را نکند؛ حالا یا ترک شرب عسل بود یا ترک ارتباط زائد با بعضی از همسرها بود، به هر حال چیزی را قَسم خورد انجام ندهد و این به سود حضرت نبود، به آسایش حضرت نبود؛ رنج خود حضرت بود برای تأمین رضای بعضی از همسرها.
آنگاه ذات اقدس الهی فرمود: چرا این کار را کردید؟ این راه باز است، میتوانید این کارها را انجام بدهید. استفاده فقهی که از این آیه کریمه شد، از دیرزمان یعنی زمان مرحوم مفید و امثال مفید آن عصر تا عصر مرحوم صاحب جواهر گفتند سوگند به هر حال متعلّق آن یا فعل واجب یا ترک حرام، یا فعل مستحب یا ترک مکروه، یا ترک مباحی باشد که به هر حال در ترک آن یک رجحان باشد، یا فعل مباح باشد که در فعل آن رجحانی باشد. اما ترک مباحی که مرجوح است و نه راجح، این یمین اصلاً منعقد نمیشود. کاری که رنج خود آن حضرت بود، آن هم تأمین رضای بعضی از همسرهایی که خدای سبحان درباره آنها میفرماید: ﴿فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما﴾.[1] پس این هیچ وجهی برای انعقاد این یمین نیست.
بنابراین این ﴿تَحِلَّةَ﴾[2] که مصدر باب «تفعیل» است و در حکم تحلیل است، به معنای انحلال است؛ نه اینکه شما میتوانید با کفّاره، قسم را از بین ببرید، اینکه معصیت است! اینکه انحلال نیست! اینکه تحلیل نیست! این تعقید است، با معصیت آدم بتواند کاری را انجام بدهد که این راه تحلیل نیست. پس ﴿قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ﴾ دو تا پیام را دارد: یکی فرض «لَه» است نه فرض «علیه». ما چیزهایی داریم که بر انسان واجب است که این تکلیف است؛ چیزهایی است که «فَرَضَ اللهُ لَهُ»؛ یعنی راهحلّ است.
در سوره مبارکه «احزاب» هم مشابه این تعبیر آمده است؛ درباره پسرخوانده و دخترخوانده مستحضرید الآن هم هست که از شیرخوارگاه و پرورشگاه کسی را به عنوان پسر یا دختر میآورند؛ حالا محبتی میکنند، ولی مَحرَم نمیشود، ارث نمیبرد و مانند آن. در آن عصر هم این چنین بود که پسرخواندهای داشتند که در اوایل سوره مبارکه «احزاب» فرمود شما فرزندخوانده را فرزند خود ندانید، شما پسران خود ندانید، ادعیای شما فرزندان شما نیستند؛ فرزندان شما کسانی هستند که همسران شما آنها را به بار آوردند. این را «بالصّراحه» در اوایل سوره مبارکه «احزاب» فرمود که پسرخوانده پسر نیست. آنگاه اگر کسی پسرخوانده بود بعد خودش زنش را طلاق داد و این مرد بخواهد با زن پسرخوانده ازدواج کند، این حلال است. چرا حلال خدا را تحریم میکنید؟
اوایل سوره مبارکه «احزاب» این بود که فرزندان شما همانهایی هستند که شما به بار آوردید. آیه پنج سوره مبارکه «احزاب» این است: ﴿فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالیکُمْ﴾؛[3] در صدرش هم فرمود: ﴿وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ﴾؛[4] پسرخوانده پسر نیست. این را مقدمه قرار داد بر جریان زیدی که پسرخوانده حضرت بود و همسرش را طلاق داد، خدا هم میفرماید شما میتوانید با آن همسر ازدواج کنید. او بیگانه است، ﴿وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبیلَ ٭ ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ﴾؛ اینها را نگویید پسر ما! اینها را بگویید پسر فلان شخص است. پسرخوانده که پسر نیست. ﴿ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ﴾، بعد زمینه را که فراهم کرد، در آیه 38 آن سوره مبارکه «احزاب» فرمود: ﴿ما کانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ﴾؛ نه «فرض الله علیه»! ترجمه قرآن هم واقع دشوار است. شما ببینید بعضی از خواص از اصحاب که این آیه را ترجمه میکنند میگویند خدا بر او واجب کرد. این «فرض علیه» میشود واجب؛ «فرض له» که واجب نیست. ترجمه قرآن بسیار سخت است. شما مراجعه کنید ببینید بسیاری از بزرگانی که به هر حال سالیان متمادی درس خواندند، فقیه هم بودند عالم هم بودند؛ اما همه میگویند واجب کرد خدا بر او! ﴿ما کانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ﴾، یعنی «قدَّرَ»؛ تقدیر کرد، تعیین کرد که این حکم است در اختیار توست چرا خود را به زحمت میاندازی؟ چه کار بکند؟ ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً﴾؛[5] آن وقت قبلش فرموده بود: ﴿فَلَمَّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها﴾،[6] ما این کار را کردیم؛ برای اینکه این رسم بیفتد که پسرخوانده پسر نیست، مَحرم نیست، ارث نمیبرد. ما این زیدی که پسرخوانده شما بود، همسرش را طلاق داد، گفتیم تو همسر او را بگیر، ازدواج بکن تا این رسم جاهلی برطرف بشود. ما این کار را کردیم: ﴿زَوَّجْناکَها﴾، ما همسر مطلّقه زیدی که پسرخوانده بود این را همسر تو کردیم. ﴿لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ حَرَجٌ فی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ﴾،[7] پسر خوانده اگر همسرش را طلاق داد یا مُرد، چرا حرام باشد کسی با او ازدواج کند؟ لذا در آیه 38 فرمود؛ بعد از اینکه تثبیت کرد که ما این کار را کردیم؛ یعنی ما عیال زیدی که پسرخوانده تو بود و طلاق داد، این زن مطلّقه را به عقد تو درآوردیم: ﴿ما کانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ﴾، نه «ما فرض الله علیهم! ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ﴾.
اینجا هم از همان سنخ است، ما «فرض الله علیه» در قرآن داریم، بله آنجا واجب است؛ اما اینجا میفرماید: ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ٭ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ﴾،[8] نه اینکه بروید کفّاره بدهید! کفّاره بدهید که گناه است. کفّاره با حنث حلف است. کفّاره که راهحلّ نیست؛ کفّاره عقوبت گناه است. ما راه انحلال را به شما نشان دادیم، گفتیم این اصلاً منعقد نشد. شما خودت را چرا به زحمت میاندازی؟ به هر حال متعلّق قسم رجحانی باید داشته باشد یا دنیایی یا آخرتی. کسی حالا کاری بکند از آن کار خسته میشود قسم میخورد که بعداً آن کار را نکند، این قسم منعقد میشود، ولی این کار برای او رنجآور است سودی هم ندارد، بله! قسم میخورد که فلان کار را نکند یا فلان غذا را نخورد، میبینید این غذا برای ضرر دارد، این قسم منعقد میشود. اما حالا عسل که ضرری ندارد و هیچ آسیبی نمیرساند، برای تأمین رضای کسی است که ﴿فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما﴾، این چه قسمی است؟! فرمود راهحلّ باز است، من به شما راهحلّ نشان دادم، چرا این کار کردی؟ وارد بشوید و انجام بدهید. پس مفاد آیه این است.
پرسش: ...
پاسخ: نه ببینید پیغمبر تا ذات اقدس الهی چیزی به او نگوید که عالم نیست. همه این احکام را ذات اقدس الهی یکی پس از دیگری فرمود؛ فرمود تو این نبودی، تو این نبودی، تو این نبودی، تو این نبودی؛ ما یادت دادیم.
پرسش: به هر حال رجحانی باید باشد.
پاسخ: رجحان نبود؛ چون برای تأمین رضای خانوادگی است، آن هم این زنها!
پرسش: همین رجحان است.
پاسخ: نه، رجحان نیست. یک وقت است کسی یا زنی نظیر ام سلمه است، فلان زن است، فلان زن است، برای تأمین رضای او بله؛ اما کسی که ﴿فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما﴾؛ ذات اقدس الهی میفرماید چرا به خودت زحمت دادی؟ چرا فشار بر خودت وارد کردی؟ برای کسی که لایق نیست؛ مثل ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ﴾،[9] بعضی از بزرگواریها را کردی برای افراد نالایق. این ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْکَ﴾، لسان لسان تحبیب است؛ یعنی چرا برای یک آدم نالایق خودت را به زحمت میاندازی. این عنایت الهی است. بعد همین بخشها را که در ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ﴾؛ اینجا هم دارد برای چه کسی خودت را به زحمت میاندازی؟ یک وقت است آدم برای انسان صالحی یا مرد صالحی یا زن صالحهای خودش را به زحمت میاندازد، این رجحان دارد؛ اما برای کسانی که ﴿صَغَتْ قُلُوبُکُما﴾، چرا این کار را کردی؟ به جامعه هم آیه بعد فرمود شما هم این کار را نکنید.
حضرت اگر سوگند یاد کرد که فلان کار را نکند یا فلان عسل را میل نکند یا فلان تسرّی را نکند به هر حال زحمتی برای حضرت است. اینجا هم در سوره مبارکه «احزاب» آیه هشت فرمود: خودت را به حرج چرا میاندازی؟ این راه باز است. یک وقت است انسان خودش را به زحمت میاندازد برای رفاه یک مؤمن یا مؤمنهای، آن رجحان دارد؛ اما برای کسانی که این طور هستند چرا این کار را کردی؟
پرسش: ...
پاسخ: حالا برسیم به روایات. این سه عصر را: عصر مرحوم مفید و عصرهای مرحوم محقّق و عصر صاحب جواهر این سه عصر فقهی را که بررسی کردیم دیدیم همین است؛ یعنی هم مفید فتوایش همین است، هم فتوای محقّق در شرایع همین است، هم فتوای صاحب جواهر همین است که به هر حال انسان که سوگند یاد میکند باید متعلّق آن یک نفع دنیایی یا اخروی برای آدم داشته باشد. چیزی که برای آدم فایده ندارد و افراد هم این چنین هستند، این منحلّ است اصلاً. نه اینکه کفّاره بدهید، کفّاره که بعد از گناه است.
پرسش: ایشان چیز به این سادگی را فتوا نمیدانست؟
پاسخ: الآن بعد از 1400 سال ساده شد، آن روز که ساده نبود. الآن برای همه ما روشن است که پسرخوانده پسر نیست. آن وقت پیغمبر نمیدانست؟ الآن بعد از 1400 سال که گفتیم و گفتیم و گفتند و گفتند، معلوم شد که پسرخوانده پسر نیست. در سوره مبارکه «احزاب» از صدر سوره تا آیه 38 فرمود: چرا خودت را به زحمت میاندازی؟ پسرخوانده که پسر نمیشود. ما عمداً این کار را کردیم، ما این کار را کردیم، همسرش را به عقد تو درآوردیم که تا رسم جاهلیت برافتد. پسر پسر است، دختر دختر است، حساب و کتابی دارد.
بنابراین آنچه الآن برای ما بدیهی است، نباید در 1400 سال قبل هم بدهی دانست، این یکی؛ و اسراری که بین پیغمبر و ذات اقدس الهی است آن را که ما نمیدانیم که چه طور شد؟ چگونه این کار را انجام داد؟ کسی که به اذن خدا کار انجام میدهد، آن اسراری که بین ذات اقدس الهی و پیغمبر است، آن برای ما روشن نیست. اما این تکلیف ظاهری را ما میفهمیم که خدای سبحان گاهی میفرماید: ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ﴾؛ گاهی میفرماید ما این کار را کردیم زن مطلّقه زیدی که پسرخوانده تو بود به عقد تو درآوردیم تا حرجی برای تو نباشد و این رسم برافتد. اینجا هم همین طور است. ﴿قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ﴾، نه «علیکم». نه اینکه کفّاره بدهید، کفّاره که بعد از گناه است! فرمود این را منحل کنید؛ چون منعقد نشد اصلاً، این معنای آیه است.
حالا برویم به سراغ سه عصر فقهی؛ یعنی عصر مرحوم مفید، عصر مرحوم محقّق صاحب شرایع و عصر صاحب جواهر. حالا گاهی ممکن است در عصری کسی فتوایی را موافق نباشد، ولی غالب فتوا همین است و خدا سیدنا الاستاد امام را غریق رحمت کند، میفرمود: صاحب جواهر او سخنگوی معروف بین اصحاب است.[10] حالا الآن میگویند مشهور. مشهور قول است نه اصحاب؛ باید گفت جمهور. سخنگوی فقهاست. ما اگر بخواهیم ببینیم که غالب فقها معروف بین فقها چیست؟ فرمایش ایشان این بود که صاحب جواهر سخنگوی اینهاست.
حالا مرحوم مفید(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب مقنعه صفحه 555 که درباره سوگند است میفرماید: «و إن حلف علی ترک شیء فکان فعله أفضل فی الدین و أعون للإنسان علی البرّ و العبادة من ترکه فلیفعله و لا کفّارة علیه»؛ حالا اگر سوگند یاد کرد که عسل نخورد، ترک عسل نه فایده دنیا دارد نه فایده آخرت. خوردنش فایده دنیا دارد. این یمین منعقد نمیشود. این را منحل کن! فرمود: «و من حلف بالله أن لا یفعل شیئا من الخیر فلیفعله و لا کفارة علیه»؛ یک کار خیری را قسم خورد نکند؛ حالا یا خیر دنیا یا خیر آخرت، این منعقد نمیشود کفّارهای هم بر آن نیست. «و کذلک إن حلف أن یفعل شیئا و کان ترکه أفضل من فعله فلیترکه و لا کفارة علیه»؛ اگر سوگند یاد کرد که فلان کار را بکند، نکردنش بهتر است، این حلف اصلاً منعقد نمیشود، این را منحل کند! نه اینکه کفّاره بدهد، کفّاره در کار نیست.
مرحوم محقّق هم که بحث آن در جلسه قبل خوانده شد، امروز هم تکرار میکنیم فرمایش مرحوم محقّق این است؛ منتها مرحوم محقّق قدری مشروحتر بیان کردند که اگر شوهری سوگند یاد کند یا زنی سوگند یاد کند کاری که عبادت نیست فضیلت ندارد آن یمین منعقد نمیشود. مرحوم محقّق در متعلّق یمین در شرایع این فرمایش را دارند که اوّلاً یمین نسبت به گذشته که اثر فقهی ندارد؛ مثلاً کسی بگوید به خدا قسم «و الله» من این کار را کردم یا نکردم، دروغ هم بگوید، حنث حلف نیست که کفّاره داشته باشد؛ چون حنث برای مستقبل است نه ماضی. پس یمین بر ماضی ولو خلاف هم باشد کفّاره ندارد، معصیت است. «و إنما تنعقد علی المستقبل بشرط أن یکون واجبا أو مندوبا أو ترک قبیح أو ترک مکروه أو علی مباحٍ یتساوی فعله و ترکه أو یکون البرّ أرجح و لو خالف أثم و لزمته الکفارة». بعد میفرماید: «و لو حلف علی ترک ذلک لم تنعقد و لم تلزمه الکفارة، مثل أن یحلف لزوجته أن لا یتزوج»؛ سوگند خورد که من همسر دیگر نمیگیرم. چرا خودش را به زحمت میاندازد؟ «أو لا یتسری»؛ با أمهای ازدواج نمیکنم؛ نه تحلیل، نه مِلک یمین، نه همسر حُرّ، این در باره مرد است. زن اگر قسم بخورد همین طور است: «أو تحلف هی کذلک أو تحلف أنها لا تخرج معه ثم احتاجت إلی الخروج و لا تنعقد»؛[11] قسم خورد که من با تو مسافرت نمیکنم! چرا خودت را به زحمت میاندازی؟ این قسم منعقد نمیشود. پس چه زن قسم بخورد چه مرد قسم بخورد بر کاری که رجحانی در آن نیست نه رجحان دنیا دارد نه رجحان آخرت، یک چنین قسمی منعقد نمیشود. مخصوصاً آنجایی که رنجی برای خود آدم است.
اما بحث مبسوطی که مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله تعالی علیه) دارند، اگر فرصت کردید ـ إنشاءالله ـ این چند صفحه را ببینید؛ یعنی جلد 35 صفحه 265 تا هشت ده صفحه، ایشان غالب روایات را مشخص کرده، به عنوان نمونه دارد ـ در همان صحفه 265ـ اگر به حسب دنیا یا آخرت مرجوح بود این منعقد نمیشود. «کل ذلک مضافا إلی ما یدل علی عدم انعقاد الیمین فی هذه الثلاثة لکونه من المرجوح دنیا أو دینا من النصوص الآتیة مع أنه لا أجد فی شیء منها خلافا»؛ اصحاب ما هم همین را میگویند. میگویند به هر حال متعلّق یمین یا باید رجحان دنیایی داشته باشد یا رجحان اخروی داشته باشد؛ خودت را به زحمت بیندازی برای چه؟ «و لو حلف علی فعل حرام أو مکروه أو مرجوح من المباح أو علی ترک» فلان، «لم تنعقد الیمین و لا الکفارة بالترک بل قد یجب الترک»؛ آن درباره یمین بر معصیت است. بعد میفرماید: «و کلّ یمین» در صفحه 269 برابر روایت: «و ما رواه الشیخ[12] عن الحلبی فی الصحیح: «کُلُّ یَمِینٍ لَا یُرَادُ بِهَا وَجْهُ اللَّهِ فَلَیْسَ بِشَیْءٍ»؛ قسم خورد حضرت که عسل نخورد. «وجه الله» در آن نیست. قسم خورده که فلان کار را نکند برای تأمین رضایت کسی که ﴿فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما﴾ این «وجه الله» در آن نیست. «کل یمین لا یراد بها وجه الله فلیس بشیء فی طلاق و لا غیره»؛ اختصاصی به طلاق ندارد. بعد هم میفرماید: «کل یمین حلفت علیها أن لا تفعلها مما له فیه منفعة فی الدنیا أو الآخرة فلا کفارة علیه» که کفّاره ندارد. باز در خبر حمران: «قلت لأبی جعفر و أبی عبد الله علیهما السلام الیمین التی تلزمنی فیها الکفارة» چیست؟ فرمود: «ما حلفت علیه مما لله فیه طاعة أن تفعله فلم تفعله فعلیک فیه الکفارة و ما حلفت علیه مما لله فیه المعصیة فکفارته ترکه و ما لم یکن فیه معصیة و لا طاعة فلیس هو بشیء»؛ اگر چیزی نه معصیت است نه طاعت است شیء نیست؟ این یمین منعقد نمیشد، این منحل است، احتیاجی به تحلیل ندارد.
اما در صفحه 274 اینجا میفرماید «مضافا إلی قوله تعالی ﴿یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾»؛ یعنی بعد از اینکه روایات فراوان را ذکر کردند اصل آن را میفرماید «قوله تعالی» است، «﴿یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مٰا أَحَلَّ اللّٰهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضٰاتَ أَزْوٰاجِکَ وَ اللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ٭ قَدْ فَرَضَ اللّٰهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمٰانِکُمْ﴾[13] و إلی اتفاق الأصحاب ظاهرا کما اعترف به فی الدروس و الروضة و المسالک و غیرهما بل فی کشف اللثام و عن الغنیة دعواه صریحا»؛ پس همه اصحاب این را میگویند که به هر حال متعلّق یمین باید نفعی داشته باشد و گرنه منحل است اصلاً.
پس سخن از «فرض الله له» است نه «فرض الله علیه». سخن از تحلیل به معنای انحلال یمین است نه تحلیل یعنی کفّاره بدهد بعد تمام بشود. کفّاره بدهد که با معصیت همراه است.
بنابراین این فرمایشات هم در عصر مفید تام بود، هم در عصر محقّق، هم در عصر صاحب جواهر. این سه عصر فقهی است، آیه هم آن است. بنابراین حکم فقهی محرّمی ما اینجا نداشتیم.
پرسش: ببخشید در مسئله ظهار ... .
پاسخ: حکم ظهار که گذشت در سوره «ممتحنه». حکم خاص دارد محرَّم است آن هم سوگند است؛ ایلاء، ظهار، آنها حکم محرَّم است، بر او واجب است این کار را بکند. بگوید «ظهرکِ کظهرِ أُمّی»، این است. ایلاء که سوگند بر ترک مقاربت است محرّم است. اگر اربعة اشهر گذشت کار محرّمی است، ایلاء درباره آن حد است. ایلاء محرّم است ظهار محرّم است کفّاره هم دارد.
اما در این گونه از موارد آنچه در بحث قبل ذکر شد این است که ما مادامی که در مهد تشیّع داریم زندگی میکنیم، غرق نعمت هستیم و امیدواریم قدر این نعمت ولایت و تشیّع را بدانیم؛ اما آنها که در کشور دیگر زندگی میکنند در دسترس آنها این حرفها نیست، گرفتار کسانیاند که «بیّنة الرشد» را انکار میکنند. اکثری آنها دسترسیشان به کتابهای اصیل است؛ ما دسترسیمان به کتابهای اربعه هست و بعد به کتابهای فراوانی که از اهل بیت رسیده است.
خدا مرحوم کلینی را، صدوق را، شیخ طوسی را، این بزرگواران را غریق رحمت کند! اما شما حالا باور نمیکنید، این حرف را کسی که معاصر کلینی است، بیشتر از کلینی هم کتاب نوشته و اهل ایران هم هست، اهل همین اسدآباد همدان است قاضی عبدالجبار. اینکه میگویند «قاضی القضات» بود؛ قاضی عبدالجبار، قاضی عبدالجبار؛ یعنی همین! و فخر رازی هم به جنگ او افتاد، این اشعری است او معتزله است و افرادی مثل زمخشریها به او احترام میکنند، چون قبل از زمخشری بود. بسیاری از حرفهای زمخشری سندش همین قاضی عبدالجبار است، قاضی القضات چنین گفته است. حالا بنگرید این در کتاب المغنی است. المغنی بیست جلد است که شش جلدش در دسترس نیست چهارده جلدش چاپ شده، در جلد بیستم چه میگوید حالا؟ حالا این سنّی بیچاره چه دسترسی دارد؟
در جلد بیستم صفحه 159 میگوید دلیل قرآنی که شیعهها برای ولایت حضرت امیر میآورند ـ معاذالله ـ این تام نیست! در صدد رد ادله شیعههاست. «و ربما تعلقوا بآیات المباهله». در آیه مباهله هیچ کسی میتواند تردید کند؟! «و أنها» میگوید این شیعهها به آیه مباهله استدلال میکنند و میگویند «نزلت» همه اینها بر خاندان پیغمبر که وجود مبارک پیغمبر «جمع علیه السلام علیا و فاطمه و الحسن و الحسین علیهما الصلاة و علیهم السلام و أن ذلک» یعنی آیه مباهله «یدل علی أنه الأفضل و ذلک یقتضی أنه بالإمامة أحق و لابد من أن یکون المراد بقوله ﴿أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُم﴾[14]» همین باشد. «و لا یجوز أن نجعله من نفسه إلا و یتلوه علی الفضل»؛ خلاصه حرف شیعهها این است. وقتی حضرت امیر نفس پیغمبر است که تالی تلو او باشد در فضل. این حرفهای شیعه است. حالا دارد رد میکند. میگوید این استدلال اینها هم مثل استدلال قبلیشان است. این دلیل بر فضیلت است نه دلیل بر امامت «و نحن نبین أن الإمامة قد تکون فیمن لیس بأفضل» همین «الحمد الله الذی قدم المفضول علی الفاضل»، نه چه کسی گفته که افضل باید امام باشد؟ نه، مفضول میتواند امام باشد! این مبنای اوست. اوّلاً «نحن نبین أن الإمامة قد تکون فیمن لیس بأفضل»، این یک؛ اما در جریان مباهله که شما به آن استدلال کردید بعضی از مشایخ ما میگویند حضرت علی نبود در صحنه! «و فی شیوخنا من ذکر أن أصحاب الآثار أن علیا علیه السلام لم یکن فی المباهله»، شما چه میکنید با این؟ این میگوید الآن روز نیست شب است! قصه مباهله کسی بود که منکر باشد؟ کسی بود که بیش از اینها باشد یا کمتر از اینها باشد؟ این کتاب رسمی اینهاست. اقوای از کلینی ما هم هست، برای اینکه مرحوم کلینی فقط کتاب حدیث دارد.
غرض این است که الآن به برکت امام و شهدا باز است، حرف را باید برسانید به عالم. الآن اگر نرسانید دیر است. هشتاد درصد مسلمانها آنها هستند بوق دست آنهاست، پول دست آنهاست، کار را هم که روزانه میبینید. الآن اگر داد علی بن ابیطالب را نرسانیم، دیر است. خیال نکنیم که همه جهان مثل ایران است! وقتی از ایران بیرون رفتید میبینید که تحریم تبلیغی هست، تحریم رسانهای هست، تحریمها، تحریمها، تحریمها، تحریمها. با کتابهایتان، با استدلالهایتان، با فریادتان، با نالههایتان به هر حال باید رساند. این سنی بیچاره چه کار بکند؟
پرسش: ..
پاسخ: آنها که درست است، ولی حداقل آن این است که این را که «بیّن الرشد» است ما این را انکار نکنیم. اینها را انکار نکنیم. این دیگر اساس کار است، وقتی بگوید الآن شب است، آدم چه بگوید به او؟! میگوید «فی شیوخنا من ذکر عن أصحاب الآثار» این را من تقویت میکنم؛ یعنی مورّخان گفتند این را که علی (علیه السلام) «لم یکن فی المباهله»! این طور است.
بنابراین ما غرق نعمت هستیم، خدا را شکر میکنیم، ولی باید به دیگران هم بگوییم، احیا کنیم دیگران را، این وظیفه ماست.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1] . سوره تحریم، آیه4.
[2] . سوره تحریم، آیه2.
[3] . سوره تحریم، آیه5.
[4] . سوره احزاب، آیه4.
[5] . سوره احزاب، آیه38.
[6] . سوره احزاب، آیه37.
[7] . سوره احزاب، آیه37.
[8] . سوره تحریم، آیات1 و 2.
[9]. سوره توبه، آیه43.
[10]. کتاب الخلل فی الصلاة(امام خمینی), ص139.
[11] . شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج3، ص133 و 134.
[12] . هدایة الأمة إلی أحکام الأئمة ـ منتخب المسائل ـ، ج 7، ص549.
[13] . سوره تحریم، آیات1 و 2.
[14] . سوره آل عمران، آیه61.