أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً (5) عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً (6) یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطیراً (7) وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً (8) إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً (9) إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَریراً (10) فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً (11) وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَریراً (12) مُتَّکِئینَ فیها عَلَی الْأَرائِکِ لا یَرَوْنَ فیها شَمْساً وَ لا زَمْهَریراً (13) وَ دانِیَةً عَلَیْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلیلاً (14) وَ یُطافُ عَلَیْهِمْ بِآنِیَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَکْوابٍ کانَتْ قَواریرَا (15) قَواریرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدیراً (16) وَ یُسْقَوْنَ فیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبیلاً (17) عَیْناً فیها تُسَمَّی سَلْسَبیلاً (18)﴾.
این سوره مبارکه «انسان» أبرار را معرفی میکند. در بخشهایی از قرآن کریم خدای سبحان بِرّ را معنا کرد، بَرّ را معرفی کرد به عقیده صائب و عمل صالح؛ ﴿لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ﴾ و کذا و کذا.[1] بِرّ و بَرّ هر دو را در آن آیه روشن کرد هم معنای بِرّ و نیکی را تبیین کرد و هم کسانی که به این معنا موصوفاند معرفی کرد بعد پاداش آنها را هم ذکر کرد اما این سوره یک خصیصهای دارد، این سوره قبل از اینکه عمل خارجی اینها را ذکر بکند، بهشتمنشی بودن اینها را ذکر میکند. بدون «واو» عطف بحث آخرت را با دنیا گره میزند میگوید أبرار کسانیاند که از چشمههای بهشت آب مینوشند به نذرشان وفا میکنند مسکین را سیر میکنند اسیر را سیر میکنند یتیم را سیر میکنند. چون این چنین است خدا در قیامت پاداش فراوانی به اینها میدهد اوصاف بهشت را ذکر میکند. این ﴿إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً ٭ عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً ٭ یُوفُونَ بِالنَّذْرِ﴾ یعنی چه؟ اینها همه فعل مضارع است مفید استمرار است میگوید أبرار از چشمه بهشت استفاده میکنند نذرهایشان را وفا میکنند، اینکه قبل از آخرت است. عنایت بفرمایید که این خصیصه چه میخواهد بگوید؟ ﴿إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ﴾ «کأس» یعنی آن ظرف پر، ظرف خالی و لیوان خالی را کأس نمیگویند ﴿مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً﴾ معنایش این نیست که مزه او مزه کافور میدهد معنایش این است که مقداری از کافور ممزوج آن شده است آن کافور چیست؟ نام چشمه خاصی است ﴿عَیْناً﴾ این ﴿عَیْناً﴾ بیان آن کافور است ﴿کانَ مِزاجُها کافُوراً﴾ این منصوب است، آن ﴿عَیْناً﴾ بیان این کافور است؛ یعنی مقداری از آن چشمه ممزوج اینهاست آن خالص برای مقربین است مشابه این تعبیر در تعبیرات دیگر است. ﴿کانَ مِزاجُها﴾ یعنی چند قطره از کافور در این چشمه است کافور چیست؟ ﴿عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ﴾ آن بندگان ویژه که ﴿یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً﴾. بعد بلافاصله بدون «واو» عطف میفرماید اینها به عهدشان و نذرشان وفا میکنند اینها مسکین را سیر میکنند یتیم را سیر میکنند اسیر را سیر میکنند اینکه هنوز برای دنیاست. بعد از اینکه اینها را فرمود آنگاه میفرماید: ﴿فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ﴾ جزای اینها این است که در قیامت مصون از هر خطرند با چهره بشّاش در قیامت محشور میشوند چون در قرآن کریم افراد را مشخص کرد فرمود: ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ٭ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ﴾ بعضی از چهرهها شاداباند و به طرف خدایشان نگراناند نه چشمشان ناضر است چهره اینها ناضر است معلوم میشود که دیدن مادی منظور نیست. این روشن است یعنی آنچه را که بعد از ﴿إِنَّما نُطْعِمُکُمْ﴾ میفرماید که ﴿فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً ٭ وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَریراً﴾ و این آیاتی که خوانده شد معنایش روشن است یعنی ذات اقدس الهی به این ذوات قدسی این برکات را در قیامت میدهد. اما قبل از اینکه وفای نذر و اطعام مسکین و یتیم و اسیر ذکر بشود به صورت فعل مضارع مفید استمرار میفرماید ابرار از چشمه کافور مینوشند به عهدشان وفا میکنند؛ آیا این تجسم اعمال است؟ یا این ناظر به این است که هماکنون اینها در بهشتاند؟ یا ناظر به این است که برای اینها صحنه، صحنه بهشت است؟ به هر حال این جزای آخرت نیست جزای آخرت را بعد ذکر میکند. یک بیان نورانی از پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است که فرمود: «بَادِرُوا إِلَی رِیَاضِ الْجَنَّةِ» بروید به طرف پارکهای بهشت این همه پارک بهشت هست چرا نمیروید؟ «بَادِرُوا إِلَی رِیَاضِ الْجَنَّةِ» یعنی باغهای بهشت عرض کردند که «وَ مَا رِیَاضُ الْجَنَّةِ»؟ فرمود: «حَلَقُ الذِّکْر»[2] آنجا که بحث تفسیر و فقه و احکام و اخلاق و دین الهی است آنجا پارک است چرا نمیروید؟ بعضیها میروند علم حصولی نصیبشان میشود، بعضیها میروند این مطالب را مشاهده میکنند آن وقت در بهشتاند خیلی خوشحالاند هرگز نمینالند اعتراضشان را میکنند امر به معروفشان را میکنند نهی از منکر را دارند ولی خوشحالاند فرمود بروید در پارک بهشت. عرض کردند کجا پارک بهشت است؟ کجا باغ بهشت است؟ فرمود آنجا که نام خدا و پیغمبر و اهل بیت است بهشت است. میبینید این آیه پیام دیگری دارد این آیه دارد که ابرار از چشمه بهشت مینوشند به نذرشان وفا میکنند مسکین و یتیم و اسیر را سیر میکنند این وصف دنیای اینهاست. بعد میفرماید که ﴿فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ﴾ پاداش آخرتی اینها را ذکر میکند. در این روایتهای معروف تقریباً سی روایت را نقل کردند بیشتر هم هست که «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌ بَابُهَا»[3] دو روایت از این سی روایتش به این مضمون است که «أَنَا مَدِینَةُ الْحِکْمَةِ وَ هِیَ الْجَنَّةُ وَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ بَابُهَا»[4] من شهر حکمتم این حکمت بهشت است و تو درِ این بهشت هستی این در نظیر درهای معمولی نیست که کل این اطراف پارک در است و در تمام این نقطهها وجود مبارک حضرت امیر است. فرمود: «أَنَا مَدِینَةُ الْحِکْمَةِ وَ هِیَ الْجَنَّةُ وَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ بَابُهَا» دو تا روایت به این مضمون در کنار آن روایتهای سیگانه است. معلوم میشود انسان دو گونه میتواند در عالم زندگی کند یکی عالم ظاهری است که بر فرض یاد بگیرد علوم حصولی است؛ یکی اینکه نه، در همین جا حقائق هست این را هم مرحوم کلینی نقل کرده هم مرحوم صاحب معالم نقل کرده؛[5] بین مرحوم صاحب معالم و کلینی هر محدثی که آمده این روایتهای نورانی را نقل کرده که «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ»[6] اگر جایی سخن از خدا و پیغمبر و علوم الهی است قبل از اینکه گوینده بیاید یا شنونده بشنود ملائکه میآیند فرّاشی میکنند پرها را پهن میکنند تا آنها بیایند روی پر ملائکه بنشینند. این حرفها ـ معاذالله ـ مجاز که نیست ملائکه میآیند جناحش و پر را پهن میکند «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ» اینها میآیند قبلاً بالهایشان را فرش میکنند پس اگر کسی اهل معنا باشد این لطائف را ادراک بکند حصولاً و بیابد حضوراً فرشته را درک میکند. یک بیان نورانی مرحوم کلینی در کافی از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد که اگر شما درست راه بروید «لَصَافَحَتْکُمُ الْمَلَائِکَة»[7] با فرشتهها مصافحه میکنید حرفهای آنها را میشنوید گفتگو دارید. اینکه میآید فرش پهن میکند و آقایان هم روی بال ملائکه مینشینند این کم مقامی نیست. ببینید آن وقت این آیه وضعش روشن میشود.
غرض این است که خدای سبحان در قرآن کریم، بعد از اینکه بِرّ را معنا کرده بَرّ را معرفی کرده جزای آنها را هم ذکر کرده است این یک نظم طبیعی است اما اینجا در نظم کارهای دنیا بهشتی بودن اینها را ذکر میکند میگوید ابرار از چشمههای بهشتی آب مینوشند نذرشان را وفا میکنند مسکین را سیر میکنند اینها تناسب ندارد باهم. معلوم میشود هماکنون اینها در بهشتاند هماکنون کار بهشتی میکنند آن جزایش سرجایش محفوظ است آن وقت آیه روشن میشود که ﴿إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ﴾ این فعل مضارع است و مفید استمرار. ﴿إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ﴾ که این کأس این لیوان و این قدح پر خالص نیست مقداری از چشمه کافور در آن ممزوج شده است ﴿مِزاجُها کافُوراً﴾ آن کافور چیست؟ ﴿عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ﴾؛ چون مشابه این هم در همین سوره این طور است: ﴿وَ یُسْقَوْنَ فیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبیلاً ٭ عَیْناً فیها تُسَمَّی سَلْسَبیلاً﴾[8] زنجبیل چیست؟ نام یکی از چشمههاست به نام سلسبیل. نه اینکه طعم زنجبیل دارد مزاج آن زنجبیل است یا کافور است یعنی بخشی از چشمه کافور در آن ممزوج شده است بخشی از چشمه زنجبیل و سلسبیل در آن ممزوج شده است. خالصش را در سوره مبارکه «عبس» و مانند آن که میآید مشخص میکند که خالص این برای مقربین است که کتاب ابرار در علیین است ﴿وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ ٭ کِتابٌ مَرْقُومٌ ٭ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾[9] مقربون خالصش را میچشند البته.
عمده این است که این نظم بخواهد سامان بپذیرد معلوم میشود که اینها هماکنون در بهشت هستند هماکنون از قدح بهشتی استفاده میکنند هماکنون از ماء بهشتی بهره میبرند و مانند آن؛ لذا فرمود «أَنَا مَدِینَةُ الْحِکْمَةِ وَ هِیَ الْجَنَّةُ وَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ بَابُهَا» وگرنه با چندین توجیه باید این آیه حل بشود برای اینکه آیه دارد که ابرار از کأسی که مزاجش کافور است میآشامند و این چشمه را خودشان میجوشانند به نذرشان وفا میکنند و مسکین را سیر میکنند. این چه ارتباطی دارد؟ اصلاً جمله معترضه هم باشد باید وسط باشد صدر جمله این است که ابرار ﴿یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً ٭ عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً ٭ یُوفُونَ بِالنَّذْرِ﴾ این برنامه روزانه اینها را دارد ذکر میکند. اینها در بهشتاند از چشمه بهشتی استفاده میکنند به نذرشان وفا میکنند مسکین را سیر میکنند، بعد فرمود: ﴿فَوَقاهُمُ اللَّهُ﴾ در قیامت پاداش آنها این است این است این است که مفصّل خواندیم. گفت «خویش را تأویل کن نی ذکر را»[10] این طور نیست که ما آیات را یا روایات را همهاش تأویل بکنیم بلکه خودمان را باید بالا بیاوریم و ببینیم اینها چه میگویند این طور نیست حضرت که فرمود: «بَادِرُوا إِلَی رِیَاضِ الْجَنَّةِ» بروید در پارک بهشت، این مجاز باشد. اگر کسی شامهاش بسته نباشد اگر کسی چشمش بسته نباشد اگر کسی گوشش بسته نباشد مجلس درس پیغمبر را بهشت میداند؛ یک بهشتی است در اینجا ظهور میکند آن بهشت اکبر و اعیان خارجی در بعد از رحلت است.
﴿یُوفُونَ بِالنَّذْرِ﴾، مستحضرید که وفای به نذر این است که آن منذور هر طوری هست به همان گونه انجام بگیرد این در فرمایشات مرحوم آقای نائینی و امثال آقای نائینی هست که ممکن است یک چیزی مستحب باشد و با نذر واجب بشود. غالباً سیدنا الاستاد امام(رضوان الله علیه) بر فرمایش مرحوم آقای نائینی نقدی داشتند که نماز شب با نذر واجب نمیشود مستحب با نذر واجب نمیشود نافله با نذر واجب نمیشود؛ نذر این است که انسان منذور را «علی ما هو علیه» انجام بدهد. وفای به نذر واجب است نه نماز شب؛ حالا اگر کسی نذر کرده است نماز شب بخواند نذر کرده نافله ظهر بخواند نذر کرده نماز جعفر طیار بخواند، نماز جعفر طیار واجب نمیشود نماز شب واجب نمیشود نافله واجب نمیشود، وفای به نذر واجب میشود؛ کسی نذر کرده نماز شب بخواهد بسیار خوب. اگر قصد وجه لازم باشد بخواهد قصد وجه کند باید حتماً قصد استحباب بکند، نماز شب را به قصد استحباب بخواند چون نماز شب واجب نشد وفای به نذر واجب است ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[11] ﴿أُوفِ بِعَهْدِکُمْ﴾ «یوفون بنذورهم»؛ وفای به نذر واجب است نه نماز شب. این طور نیست که یک چیزی بالاصالة مستحب باشد بعد با نذر واجب بشود آنکه مستحب است مستحب است همیشه، وفای به نذر واجب است اگر بخواهد به نذر خود وفا کند باید نماز شب مستحب را بخواند؛ قصد وجه لازم نیست ولی اگر قصد وجه لازم بود باید نماز شب را به قصد استحباب بخواند.
«علی أیّ حال» اینها نذر کردند که کسی را سیر کنند دارند به نذرشان وفا میکنند. این وفای به نذر با همان چشمه خاص جوشیدن و از چشمه استفاده کردن در ردیف هم است ﴿یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ﴾، عصاره آن است. این کارها اگر بخواهد مجسم بشود میشود ﴿إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ﴾، ﴿إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ﴾ اگر بخواهد به چهره دنیایی در بیاید میشود ﴿یُوفُونَ بِالنَّذْرِ﴾.
مطلب دیگر اینکه برخی از اهل تفسیر این قضیه را خارجی دانستند طرح این مسئله قضیه خارجی و اینها یک سلسله بحثهای منطقی است خیلی مناسب با بحثهای تفسیری نیست اما حالا ضرورت ایجاب میکند که برای حلّ اشکال؛ برای حلّ اشکال هم در مسئله: ﴿یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ﴾ آنجا اشکال کردند که این جمع است اختصاصی به حضرت امیر ندارد؛ هم این جاها اشکال میکنند که این جمع است ارتباطی به اهل بیت ندارد؟ ﴿یُوفُونَ بِالنَّذْرِ﴾ ﴿وَ یُطْعِمُونَ﴾ همه این حرفهای سرجایش قضایای کلی است و جمع است ارتباطی به آن ندارد! در بحث قبل اشاره شد که ما یک شأن نزول داریم یک فضای نزول داریم و یک جوّ نزول. شأن نزول برای آیه است که باید مشخص بشود این آیه چه میخواهد بگوید. فضای نزول برای مجموعه این سوره است اگر این سوره در ظرف پنج سال در مکه مثلاً نازل شد باید رخدادهای جنگ و غیر جنگی که در مکه بود حوادث تلخ و شیرینی که در مکه بود ارزیابی بشود تا تعامل متقابل بین حوادث روز و این آیات نازل شده تبیین بشود. هم حوادث خارجیه خوب تبیین میشود هم تفسیر آیات روشن میشود. جوّ نزول برای مجموع قرآن کریم است که در این 23 سال در بخشهای ملی و محلی، یک؛ در بخشهای منطقهای، دو؛ در بخشهای بینالمللی، سه. بخش ملی مربوط به خود مؤمنین و مسلمانهاست، بخش منطقهای اعم از مسلمانها و مسیحیها و یهودیها است که خدا و قیامت را قبول دارند، بخش بینالمللی مربوط به جوامع انسانی است چه مسلمان و چه غیر مسلمان، چه موحد چه ملحد، آیات ناظر به اینهاست میفرماید: ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾[12] اینها را در سوره مبارکه «مدّثر» خواندیم فرمود این ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾،[13] یعنی ما حقوق بشر آوردیم؛ این مربوط به بخش بینالمللی و بخش سوم است. در این بخشها هم میفرماید ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾ به کل جهان میفرماید که چیزی از حق مردم کم نگذارید حالا چه مسلمان چه کافر. در داخله اسلامی کسی خواست درس بگوید برای چهار نفر، این باید خوب مطالعه کند وگرنه وقت کسی را تلف بکند، نهی ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾ جلویش را میگیرد. مستحضرید که ما در بین این کلمات و مفاهیم از «شیء» عامتر نداریم اگر هم یک کلمهای پیدا بشود معادل با «شیء» است «شیء» یعنی چیز! همه اشیای عالم را شامل میشود همین «شیء» هم جمع بسته شد فرمود هیچ چیز مردم را کم نگذارید درس میخواهید بگویید بحث میخواهید بکنید مسئول هستید کار مردم را میخواهید در اقتصاد امنیت امانت هیچ چیزی را کم نگذارید. این یک دستور بینالمللی و «حقوقاً للبشر» است که در سوره مبارکه «مدثّر» فرمود: ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾، ﴿ذِکْری لِلْبَشَرِ﴾[14] برای این بخش سوم. این قضایای عامه است قضایایی که در علوم مطرح است یا کلی است یا شخصی. اگر شخصی باشد برای گروه خاص است و تجاوز ندارد برای همین چند نفر است؛ زید این کار را کرد یا عمرو آن کار را کرده این قضیه شخصی است. اگر کلی باشد در علوم معتبر است و قضایای معتبر است. پس تقسیم «القضیه إما کلیة أو شخصیة» شخصیه در علوم معتبر نیست روی آن حساب نمیشود قضیه کلی یا اعم از ذهن و خارج است میشود قضیه حقیقیه یا خصوص ذهن است در معقولات ثانیه میشود قضایا ذهنیه. مثل «القضیه کذا»، «النوع کذا»، «الجنس کذا» اینها در ذهن است ما در خارج نوع و جنس نداریم؛ یا مخصوص خارج است مثل قضایای خارجیه. قضیه خارجیه کلی است نه شخصی منتها فقط افرادی که در خارجاند را شامل میشود. پس «القضیة إما کلیة أو شخصیة» شخصیه را میگذاریم کنار. قضیه کلی یا اعم از ذهن و خارج است میشود حقیقیه؛ یا مخصوص ذهن است میشود ذهنیه یا مخصوص خارج است میشود خارجیه؛ ولی قضیه خارجیه قضیه کلی است جریان اهل بیت که اتفاق افتاده است قضیه شخصی است، چهار پنج نفر(علیهم السلام) این کار را کردند همین! نه اینکه خیلیها این کار را کردند؛ نظیر «قتل من فی العسکر» و امثال آن که بشود قضیه خارجیه. این چون در بعضی از تفاسیر آمده باید عنایت بکنید که آنچه مربوط به اهل بیت است قضیه شخصیه است. اما آن نقدهایی که فخر رازی و امثال فخر رازی همواره این نقد را دارند هم در جریان زکات رکوع وجود مبارک حضرت امیر، هم این آیه سوره مبارکه «انسان». این آیه اصل کلی را ذکر میکند به نحو قضیه خارجیه، خود اصل کلی قضیه خارجیه است؛ اما حالا چه کسی زیر بار این قضیه خارجیه رفت و آن را امتثال کرد همین خاندان ولاغیر! «لو کان لبان». غیر از وجود مبارک حضرت امیر کسی نبود در آن صحنه که در آن مسجد ﴿یُقیمُونَ الصَّلاةَ﴾ بشود، ﴿یُؤْتُونَ الزَّکاةَ﴾ بشود ﴿وَ هُمْ راکِعُونَ﴾. این لفظ ظرفیت دارد ولی آنکه در خارج اتفاق افتاده است همین ذات مقدس بود و لاغیر! بحث در این نیست که این ظرفیت ندارد بحث در این است که این ظرفیت دارد ولی غیر از اینها کسی این کار را نکردند.
پرسش: ...
پاسخ: اگر کسی این طور باشد بله مشمول آیه است. این تأسی کرده به مولایش. اینها در حقیقت شاگردان و اصحاب و دستپروردگان همان ذوات قدسی هستند همان کارها را یاد گرفتند و میکنند. آنها مبتکر این عملاند امام این عملاند، این مؤمنین شاگردان آن عملاند مأمومین هستند؛ البته به اندازه درجات خودشان. اگر کسی در این حدّ باشد بگوید ﴿لِوَجْهِ اللَّهِ﴾، بله. اما آن گونه چه کسی میتواند بگوید ﴿لِوَجْهِ اللَّهِ﴾؟ هماکنون که این شخص دارد این کار را انجام میدهد به بسیاری از قیود بسته است. این یک فرض است که کسی بتواند بگوید ﴿إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً ٭ إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَریراً﴾ تا آخر باید این طور باشد. آنکه خوفش محدود است نشاطش محدود است کارش ﴿حُبًّا لِلَّهِ﴾[15] است باید آن گونه باشد اگر چنین کسی پیدا شد بله اما صرف اینکه اطعام سه شب اطعام بدهد به دیگری که نیست مثل اینکه کسی بگوید که ﴿إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾[16] ﴿وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ﴾[17] که تمام شئون من برای خداست اگر کسی چنین کسی بشود باز همان اهل بیت هستند سخن از این نیست که کسی سه شب افطاری بدهد سخن از این است که بگوید ﴿إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ﴾ و بگوید از هیچ چیزی نمیترسیم فقط عنایت الهی، به هیچ چیزی امیدوار نیستیم مگر به لطف الهی؛ اگر یک چنین کسی پیدا بشود در حقیقت باز همانها هستند.
پرسش: ...
پاسخ: این مصداق خارجیاش که حقیقیه نیست شخصی است. وجود مبارک حضرت امیر یک کاری کرد که تمام کارها مرهون اوست و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جریان فتح خیبر فرمود: «لَضَرْبَةُ عَلِیِّ لِعَمْرٍو یَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَیْن».[18] این عزیزانی که حالا هفته دفاع مقدس است خدا همه این شهدا را با شهدای کربلا محشور کند که اینها به ما شرف و آبرو دادند اسلام را آبیاری کردند. این عزیزان خیلیها به ما میگفتند که دعا کنید ما شهید بشویم، ما غالباً به اینها میگفتیم که دعا میکنیم آنچه خیر است پیش بیاید؛ گاهی فتح بالاتر از شهادت است نشانهاش حضرت امیر است جریان شهادت حضرت امیر که در فضیلت او که بحثی نیست اما پیروزی حضرت امیر از شهادت او بالاتر است مشابه این «لَضَرْبَةُ عَلِیِّ» درباره شهادت حضرت امیر نیامده است. فرمود «لَضَرْبَةُ عَلِیِّ لِعَمْرٍو یَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَیْن»، چرا؟ برای اینکه آن روز تمام اسلام در برابر تمام کفر ایستاد طبق: «بَرَزَ الْإِیمَانُ کُلُّهُ إِلَی الشِّرْکِ کُلِّه»[19] و حضرت فاتحانه از صحنه بیرون آمد اگر ـ معاذالله ـ آن روز شکست خورده بود کل اسلام بساطش برچیده شده بود. «وَدّ» اسم یکی از بتهایی بود که پیش بتپرستها خیلی محترم است از زمان نوح چنین نامی بود؛ اینکه در قرآن کریم «یغوث و یعوق و نَسر و وَدّ» دارد[20] این بود تا عصر جاهلیت بت رسمی اینها «وَدّ» بود و هر نعمتی هم که یافت میشد میگفتند این به برکت «وَدّ» است و خودشان را به جای اینکه عبد الله بدانند عبد «وَد» میدانستند همین عمروبن عبدوَد آمد با پرش وارد مدینه شد. اگر ـ معاذالله ـ حضرت امیر در آن صحنه کشته میشد، اثری از اسلام نبود. اینکه «لَضَرْبَةُ عَلِیِّ لِعَمْرٍو یَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَیْن»، این فتح به مراتب از شهادت بالاتر است این است که ما دعا میکنیم عزیزان ما فاتح بشوند نه شهید.
پس غرض این است که اصل اصل کلی است اما آنچه در خارج واقع شده است یک نفر است. قضیه حقیقیه نطاق قرآن کریم است اما شأن نزول آن یک شخص است و غیر از این هم واقع نشده است و واقع هم نمیشود برای اینکه این حدّ دیگر کیست؟ کسی این طور مشی کند! عمده آن صدر قضیه است که اول فصل است یعنی اینها در بهشت دارند راه میروند هیچ آسیبی هم نمیبینند و از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) سؤال کردند که شهدای کربلا اینها در میدان که تیر از هر طرف میآمد اینها چقدر درد میکشیدند؟ اول که این طور نبودند. این روایت نورانی را نگاه کنید که انسان به کجا میرسد؟ چه میبیند؟ چه میشود؟ به حضرت عرض کردند این همه تیر سی هزار نفر برای هفتاد نفر؟ اینها چگونه این تیرها را تحمل میکردند؟ تیر از یک طرف شمشیر از یک طرف نیزه از یک طرف، بیآبی! حضرت فرمود اگر شما با دو انگشت خود مقداری از گوشت انگشت دیگر را فشار بدهید چقدر درد میآید؟ اینها این همه تیری که میآمد همین قدر احساس میکردند؛[21] این روح به کجا متوجه است؟ چرا آدم تخدیر شده و بیحس شده را ارباً اربا میکنند این اتاق عمل که میبرند همین است در اتاق عمل این بدن را ارباً اربا قطعاتی تقسیم میکنند و این درد را احساس نمیکند چرا؟ درد او پا که احساس نمیکند روح احساس میکند این روح تخدیر شده است جای دیگر است و بدن توجه ندارد حالا اگر کسی زنده بود روحش به جای دیگر توجه داشت این دردی را احساس نمیکند. فرمود شهدا در روز عاشورا درد را به همین اندازه احساس میکردند اما اول که این طور نبودند.
غرض این است که این دو تا آیه صدر قضیه که سرفصل است خیلی حرف دارد که ابرار در چشمههای بهشت به سر میبرند و از چشمهها مینوشند وفای به نذر دارند و إطعام مسکین دارند اینکه تمام شد آن وقت پاداش اخروی اینها را ذکر میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1] . سوره بقره، آیه177.
[2]. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص409.
[3]. التوحید(للصدوق)، ص307؛ الأمالی(للصدوق)، النص، ص345.
[4]. الأمالی(للصدوق)، النص، 388.
[5] . معالم الدین، ص11.
[6]. الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج1، ص34.
[7]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص424؛ تهذیب الأحکام (تحقیق خراسان)، ج6، ص24.
[8] . سوره إنسان، آیات 17 و 18.
[9] . سوره مطففین، آیات 19 ـ 21.
[10] . مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش59؛ «کردهای تاویل حرف بکر را ٭٭٭ خویش را تاویل کن نه ذکر را».
[11]. سوره مائده، آیه1.
[12]. سوره أعراف، آیه85.
[13]. سوره مدثر، آیه36.
[14]. سوره مدثر، آیه31.
[15]. سوره بقره, آیه165.
[16]. سوره انعام، آیه162.
[17]. سوره انعام، آیه79.
[18]. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج4، ص86.
[19]. کنز الفوائد، ج1، ص297.
[20] . سوره نوح، آیه23؛ ﴿وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً﴾.
[21] . الخرائج و الجرائح، ج2، ص848.