أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطیراً (7) وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً (8) إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً (9) إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَریراً (10) فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً (11) وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَریراً (12) مُتَّکِئینَ فیها عَلَی الْأَرائِکِ لا یَرَوْنَ فیها شَمْساً وَ لا زَمْهَریراً (13) وَ دانِیَةً عَلَیْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلیلاً (14) وَ یُطافُ عَلَیْهِمْ بِآنِیَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَکْوابٍ کانَتْ قَواریرَا (15) قَواریرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدیراً (16) وَ یُسْقَوْنَ فیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبیلاً (17) عَیْناً فیها تُسَمَّی سَلْسَبیلاً (18)﴾.
سوره مبارکه «انسان» طبق شواهدی که در متن سوره است در مدینه نازل شد. سرّ آنکه مدنی بودن آن را میتوان از متن آیه به استثنای روایات معتبر اهل بیت(علیهم السلام) که در مدینه نازل شد استفاده کرد این است که فرمود: ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً﴾ در مکه مسلمانها اسیر نداشتند در مدینه است که مسلمانها اسیر دارند؛ حالا این اسیر خواه مسلمان خواه غیر مسلمان، ولی مسلمین در مکه اسیر نداشتند، در مدینه اسیر داشتند و این اسیر هم ظاهراً مسلمان نبود. اینکه فرمود: ﴿وَ یُطْعِمُونَ﴾ یعنی همین ابرار که از بهترین مسلمانها هستند این ابرار این کارها را انجام میدهند. مسئله ابرار مستحضرید که مادون مقربین است: ﴿کَلاَّ إِنَّ کِتَابَ الأبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ٭ وَ مَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُونَ ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾؛[1] اعمال ابرار در یک کتاب است به نام علیون این علیون که کتاب رَقَم خورده است مشهود مقربان است، یعنی مقربان از کتاب و نامه اعمال ابرار باخبرند و ابرار مادون مقرباناند برای اینکه اعمال اینها در علیین است، علیین کتابی است رَقَم خورده که این کتاب رقم خورده مشهود و معلوم مقربان است وقتی اعمال ابرار را مقربان شاهد بودند اعمال مادون ابرار را هم یقیناً مقربان شاهدند. اینکه در سوره مبارکه «توبه» و مانند آن این تعبیر آمده که ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾[2] یعنی هر کاری که انجام میدهید خدا میبیند پیامبر میبیند مؤمنون که طبق روایات ائمه فرمودند مقصود ما هستیم میبینند وگرنه افراد عادی و مؤمنین چه خبر دارند از اعمال افراد دیگر؟ فرمود هر کاری که میکنید مؤمنان اعمال شما را میبینند این مؤمنان عادی که نیست؛ لذا ائمه فرمودند منظور ما هستیم ﴿فَسَیَرَی اللَّهُ﴾ این «سین» سین تحقیق است نه تسویف. ین طور نیست که بعدها خدا میبیند یک «سین» تسویف است در کنار «سوف»، این در کتابهای ادبی هست که «سیکتب» یعنی بعداً مینویسند «سوف یکتب» یعنی بعداً مینویسند. اما یک سین تحقیق است که در اینگونه از آیات است فرمود: ﴿فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ﴾ معنایش این نیست که خدا بعداً میبیند چون در آیه 61 سوره مبارکه «یونس» گذشت که کاری که انجام میدهید همین که میخواهید وارد کار میشوید خدا میبیند ﴿وَ ما تَکُونُ فی شَأْن مَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَ لاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ﴾ همین که میخواهید وارد بشوید در مشهد و در معرض ما هستید این طور نیست که ـ معاذالله ـ خدا بعد ببیند. پس کلّ کار مشهود خداست کل کار مشهود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است کل کار مشهود ائمه است آن مخصوص مقام مقربان است. اما این ابرار که مادون مقرباناند به دلیل اینکه فضه(سلام الله علیها) هم در اینجا سهمی دارد حسنین هم در دوران کودکی اینجا سهمی دارند در این جریان نمیشود گفت این عالیترین درجه اهل بیت(علیهم السلام) است؛ لذا اینها مقام ابراری دارند. غرض این است که این بخش در مکه نازل نشد برای اینکه در مکه کسی اسیر نبود مسلمانی اسیر نبود مسلمین اسیر نداشتند ممکن بود در مکه یک کسی از کفار مثلاً آمده باشد اسیر شده باشد و مانند آن، ولی مسلمانها به هر حال اسیر نداشتند اما در مدینه مسلمانها اسیر داشتند ولی این اسیر مسلمان نبود. دو تا حرف است که صاحب این اسیر چه کسی بود مسلمین بودند چون در مدینه حکومت اسلامی بود و غیر از رهبران الهی پیغمبر و مسئولان اولیه(علیهم السلام) کسی حکومتی نداشت. در مدینه تنها حکومتی که بود حکومت پیامبر(علیهم السلام) بود و مسئولین و دیگران زیر مجموعه این مسئولین بودند. اگر کسی اسیر بود ظاهراً مسلمان نبود برای اینکه حکومت، حکومت اسلامی است و مردم مدینه هم مسلمان و اسیر نبودند به هر حال آنهایی هم که بر فرض اسلام نیاورده بودند در اسارت نبودند اما اسیر در جنگ بدر و امثال بدر که مسلمین با کفار میجنگیدند گاهی اینها اسیر میدادند گاهی آنها. این ظاهراً در جنگهای بدر و امثال بدر به اسارت مسلمین درآمد و در مدینه به سر میبرد و حالا اهل بیت(علیهم السلام) سهمیه افطار خودشان را به یک چنین انسانی به عنوان اسیر دارند عطا میکنند. این عظمت اسلامی آنها را نشان میدهد.
مطلب دیگر این است که فخر رازی و دیگران اصرار دارند اینکه فضیلتی ـ معاذالله ـ برای اهل بیت نیست برای اینکه اینها قضایای کلیه است.[3] این مطلب را هم در سوره مبارکه «مائده» گفتند هم در این سوره و هم در سایر سور دیگر که اینها قضایای کلی است اختصاصی به اهل بیت ندارد. درست است که قضایای کلی است اما ما یک شأن نزول داریم یک فضای نزول داریم یک جوّ نزول. شأن نزول مربوط به آیه است فضای نزول مربوط به سوره است، جوّ نزول مربوط به کل این قرآن است که در ظرف این 23 سال نازل شده است. تفسیر نیازمند به تحقیق این سه فضاست؛ بخواهد درباره آیهای دقیقاً بحث کند باید ببیند که شأن نزول این آیه چه بوده است؟ بخواهد در یک سورهای که سی آیه دارد مثلاً یا دویست آیه دارد بحث بکند این سوره سی آیهای یا دویست آیهای به هر حال در ظرف دو سال یا سه سال به تدریج نازل شد یکجا که نازل نشد در ظرف این دو سه سال فضای نزول مکه و مدینه چه بوده است تا روشن بشود که یک تعامل متقابلی بین این سوره و حوادث روز است؛ گاهی حوادث روز زمینه صادر شدن و نازل شدن یک آیه است گاهی نزول یک آیه رهبری میکند که جامعه به کدام سمت حرکت کند یک تعامل متقابل بین حوادث آن جامعه در ظرف این دو سال با مضمون سوره است این میشود فضای سوره. اگر کسی بخواهد مثلاً فضای سوره مبارکه «مائده» را خوب بررسی کند باید ببیند این سوره که در یک آن و دو آن، یک روز و دو روز نازل نشد در یک مدتی نازل شد حوادث و رخدادهای تلخ و شیرین این مدت را بررسی کنند تعامل متقابل بین این حوادث و آیات این سوره را ارزیابی کند تا فضای این نزول مشخص بشود.
جوّ نزول مربوط به کل قرآن است که در ظرف این 23 سال چه حادثهای در جهان اتفاق افتاد و چه سلسله اثرهایی بین قرآن و آنها بود تعامل متقابل بین کل قرآن و حوادث و رخدادهای این 23 سال در منطقه ملی و محلی یعنی داخله مسلمین، منطقهای یعنی مسلمانها و مسیحیها و یهودیها که اهل کتاباند، بینالمللی یعنی مسلمانها و یهودیها و مسیحیها و کفار و مشرکین. در هر سه بخش یعنی بخش بینالمللی که قرآن کریم با اینها خیلی کارهای شدید دارد میفرماید اینها کسانی هستند که باید به هر حال با آنها مبارزه کرد برای اینکه اینها مسلمان که نیستند هیچ؛ ما با افرادی که مسلمان نیستند ولی کاری با کسی ندارند که کاری نداریم با ما که کاری ندارند هم که دعوایی نداریم اما به هر حال پیوند تجاری داریم اقتصادی داریم روابط داریم امضا میکنیم اما اینها زیر تمام امضاها میزنند؛ لذا در این بخش فرمود ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾[4] نه «لا إیمان لهم،» نه چون ایمان ندارند کافر هستند بجنگید ما با هر کافری که نمیجنگیم. ما با کسی مبارزه میکنیم که «لاَ أَیْمَانَ لَهُ»؛ أیمان جمع یمین است یعنی کسی امضا میکند پای امضایش میزند، تعهد میسپارد پای عهدش نیست، قرارداد، میثاق، مواثیق، بینالملل کنوانسیون امضا میکند طرف قرارداد او را هم به رسمیت میشناسد زیر امضایش میزند. فرمود با اینها که نمیشود زندگی کرد. تمام تلاش و کوشش شما این است که با اینها رابطه داشته باشید بسیار خوب! یک پیمان تجاری یا غیر تجاری میبندید بسیار خوب! طرفین امضا میکنید بسیار خوب! شما امضا میکنید ولی او زیر امضایش میزند فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾، چرا؟ نه برای اینکه اینها کافرند بسیار کافر در عالم هستند. ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾، نه «لا إیمان لهم» لذا نمیتوانید با اینها زندگی کنید ﴿لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾[5] هیچ تعهد هیچ میثاق هیچ روابط بینالملل هیچ امضا، اینها هیچ چیزی را به رسمیت نمیشناسند. این گروهی از مشرکین در صدر اسلام هم همین طور بودند که ﴿لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلّاً﴾ این «إلّا» یعنی تعهد یعنی امضا ﴿وَ لاَ ذِمَّةً﴾، قراردادها امضاها مواثیق هیچ کدام را به رسمیت نمیشناند نمیشود با اینها زندگی کرد.
بنابراین این سه بخش را قرآن کریم داشت. در مکه مسلمان، اسیر نبود اینها هم جنگی هم نداشتند به هر حال مسلمانها قدرتی نداشتند کفار هم که اسیر نمیدادند اما در مدینه بود که مسلمانها اسیر میگرفتند و این کسی که اسیر مسلمانها بود مسلمان نبود، برای اینکه مسلمانها در جنگ بدر و امثال بدر اسیر میگرفتند و اینها کفار و مشرکین بودند که به جنگ با اسلام صف کشیده بودند و اسیر میشدند. آن وقت اهل بیت(علیهم السلام) آن روزه را که گرفتند با آن وامی که گرفتند با آن دستاسی که صدیقه کبری(سلام الله علیها) کرد، شب اول مقداری از این افطاریه را به یتیم، مقداری را به مسکین، مقداری را به این کافری که آمده بود اصلاً دین را و رهبران دین را از بین ببرد داد این میشود علی که حالا میگوید این اسیری که کافر است و در کشور اسلامی به سر میبرد و به نام کشور اسلامی دارد زندگی میکند نباید گرسنه باشد. حالا این اصرار فخر رازی و امثال فخر رازی این است که این قضایا کلی است، جملهها و تعبیرات کلی است درست است قضایای کلی است همین اشکال را در سوره مبارکه «مائده» در سورههایی که مربوط به ولایت اهل بیت است در جریان ﴿یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ﴾، همین شبهه را دارند که اینها قضایای کلی است؛ بله قضایای کلی است اما شما تا شأن نزول آیه را بررسی نکنید آیه که مشخص نمیشود.
ما یک قضایای کلی ذهنی داریم یک قضایای کلی حقیقی داریم یک قضایای کلی خارجیه داریم یک قضایای شخصیه داریم. قضایای ذهنیه را در فضای ذهن ارزیابی میکنند مثل کلی منطقی، «کل کلی فهو قابل للصدق علی کثیرین» یا «کل قضیة فلها نسبة» اینها قضایای ذهنی است ما در خارج قضیه نداریم موضوع و محمول و نسبت و حکم و اینها را نداریم اینها در ذهن است. قضیه معقول ثانی است در ذهن است، کلی معقول ثانی است در ذهن است، مفهوم قضیه کلی است در ذهن است. میگوییم «کل مفهوم کذا» «کل نوع کذا» «کل جنس کذا» اینها همهشان در ذهن است ما در خارج نوع نداریم جنس نداریم در خارج انسان و فرس و بقر داریم.
پس قضایای ذهنی حسابشان مشخص است قضایای حقیقی اعم از ذهن و خارج است آن هم مشخص است قضایای کلی است. قضایای خارجی حکم میرود روی موضوعی که در خارج است مثل «قُتل من فی العسکر» که مرحوم آقای نائینی و امثال نائینی مثال میزنند؛ البته این مثالی که مرحوم آقای نائینی و امثال نائینی میزنند و سیدنا الاستاد امام(رضوان الله تعالی علیه) در بسیاری از موارد روی قضیه خارجیه مرحوم آقای نائینی اشکال دارند این است که در منظومه حکیم سبزواری از قضیه خارجیه به عنوان «قتل من فی العسکر» و اینها مثال زدهاند قضیه خارجیه آن است که حکم برای یک موضوعی است که این موضوع هیچ وجودی ندارد مگر در خارج، در ذهن نیست مخصوص خارجیه است و این از یک راه خاصی محمول به موضوع اسناد دارد اما جریان «قتل من فی العسکر» را محققین و مخصوصاً امام اصرارشان این بود که این مجموع چند تا قضیه شخصیه است، مجموع چند تا قضیه شخصیه، قضیه خارجیه نخواهد بود؛ چون این شخص «قتل من فی العسکر»، این سرباز با یک تیری کشته شد آن سرباز با یک گلولهای کشته شد، آن سرباز با یک حادثهای کشته شد. اگر صد نفر کشته شدند روی صد عامل، این قضیه نیست این صدتا قضیه شخصیه است. قضیه آن است که محمول واحد روی موضوع واحد باشد، منتها این موضوع فقط در خارجاند.
در فقه مشابه این را ما داریم که بیع در مکیل و موزون رباست اما در معدود و ممسوح ربا نیست این میزان ریاضی که ندارد این کدام میزان است؟ بعضی از چیزهاست که خرید و فروش آن روی متر است مثل پارچه؛ بعضی از چیزها خرید و فروش آن روی عدد است مثل گردو و تخم مرغ که قبلاً این طور بود؛ بعضی از چیزها خرید و فروشش روی کیل و وزن است. ربا در بیع غیر از ربای قرض است. ربا در بیع مخصوص مکیل و موزون است این مکیل و موزون کدام است؟ همین گردو که قبلاً معدود بود حالا موزون است، همین گردو قبلاً عددی خرید و فروش میشد الآن وزنی است، تخم مرغ قبلاً عددی فروخته میشد الآن وزنی است. میگویند از فقیه که سؤال بکنید این مکیل و موزون کدام است؟ میگوید مکیل و موزون براساس قضیه خارجیه آنچه در عصر نزول این ائمه فرمودند آنچه در آن عصر مکیل یا موزون بود ربا در آن است وگرنه چارهای نیست. آنکه میگوید قضیه حقیقیه است میگوید در هر عصری و هر مصری هر چه مکیل بود یا هر موزون بود رباست پس آنچه قبلاً مکیل و موزون نبود و ربا در آن نبود حالا که مکیل و موزون شد ربا در آن هست. ما که میگوییم معیار قضیه حقیقیه است اما اینکه میگوید معیار قضیه خارجیه است میگوید هر چه که در آن عصر در آن مصر که ائمه فرمودند مکیل و موزون بود این ربا در آن هست.
حالا از بحث دور نشویم این جریان اهل بیت(علیهم السلام) خواه در ﴿یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ﴾، خواه در اینها، قضیه شخصیه است نه قضیه خارجیه، این فقط در یک خاندان است ولاغیر! این را شأن نزول باید مشخص کند. آیه یا کلی است به نحو قضیه حقیقیه است هر کس در طول تاریخ این کار را بکند جزء ابرار است، ولی غیر از این خاندان کسی نکرد. غیر از وجود مبارک حضرت امیر کسی در حال رکوع زکات نداد انگشتر نداد که آیه نازل بشود بعضیها رفتند این کار را کردند و رسوا شدند.
این قضیه قضیه شخصیه است نه قضیه خارجیه و آیه هم براساس قضیه حقیقیه وارد شده است یعنی هر کسی در هر زمانی در هر زمینی اینها را داشته باشد جزء ابرار است ولی اتفاق نیفتاد مگر در مورد این خاندان، آن را تاریخ باید مشخص بکند تاریخ هم کاملاً این را مشخص کرده است.
پرسش: ...
پاسخ: به هر حال اگر هم مَلک بودند آنها سهمشان را گذشتند به این فرشته دادند اگر هم تمثّل شده باشد باز هم درست است و اما ظاهر آن این است که یتیم و مسکین و اسیر در خود مدینه بودند.
عمده آن است که برخیها در مکی بودن و مدنی بودن اینها اختلافی داشتند. عظمت قرآن طوری است که خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روی حرف حرف، کلمه کلمه تمام اینها اهمیت داشت. قبلاً هم به مناسبتی آن تحقیقی که مرحوم سید حیدر آملی کرد به عرض شما رسید بعد از گذشت سه چهار قرن یا دو سه قرن مرحوم فیض در وافی اینها را آورده است. حالا قبل از سید حیدر آملی چه کسی این کار را کرد؟ روشن نیست. اصل رشته کار از خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که وجود مبارک پیغمبر خط اصلی را ارائه کرد بعد بزرگان اهل تفسیر این را ادامه دادند و سید حیدر آملی کار آنها را بازگو کرد بعد در چهارصد سال قبل مرحوم فیض در وافی آنها را ترسیم کرد آن کار چیست؟ اصلی که وجود مبارک پیغمبر بین فرمود این است مرحوم امین الاسلام طبرسی(رضوان الله تعالی علیه) در این بخش عده زیادی خواستند نزول این آیات را درباره اهل بیت(علیهم السلام) نپذیرند یک دفاع مفسرانه دقیق کرد بعد میفرماید ما این بحث را طرزی اداره کردیم که طول کشید. «أقول قد اتسع نطاق الکلام فی هذا الباب» این را در جلد دهم بیان فرمودند؛ «أقول قد اتسع نطاق الکلام فی هذا الباب حتی کاد یخرج عن أسلوب الکتاب و ربما نسبنا به إلی الإطناب» به ما گفتند خیلی طولانی است و این بحث طول کشید و اینها میفرماید این اهمیت داشت ما ناچار شدیم طولانی بکنیم. در همین صفحه میفرماید به اینکه با یک اسنادی از سعید بن مسیّب از وجود مبارک حضرت امیر رسید که حضرت فرمود: من از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردم «قال سألت النبی عن ثواب القرآن» که حالا سائل حضرت امیر مجیب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیهما) و محور ثواب سور قرآنی است. «فأخبرنی بثواب سورة سورة» حضرت فرمود که فلان سوره ثواب آن این قدر است فلان سوره ثواب آن این قدر است تا اینکه «علی نحو ما نزلت من السماء» سورههای مکی را اول شمردند سورههای مدنی را بعد شمردند، سورههای مکی را یکی پس از دیگری فرمودند فلان سوره ثوابش این است، سورههای مدنی را هم فرمودند که فلان سوره ثوابش این است. «فأول ما نزل علیه بمکة (فاتحة الکتاب) ثم (اقرأ باسم ربک)» سوره مبارکه «علق» نازل شد. «ثم (ن)» سوره «نون و القلم» صادر شد؛ «إلی أن قال و أول ما نزل بالمدینة سورة (البقرة)، ثم (الأنفال)، ثم (آل عمران)، ثم (الأحزاب)، ثم (الممتحنة)، ثم (النساء)، ثم (إذا زلزلت)، ثم (الحدید)، ثم (سورة محمد)» وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) «ثم (الرعد)، ثم (سورة الرحمن)، ثم (هل أتی) إلی قوله» تا آنجا که وجود مبارک حضرت فرمود «فهذا ما أنزل بالمدینة ثم قال النبی ص» حضرت فرمود: «جمیع سور القرآن مائة و أربع عشرة سورة». حالا این تفسیر را وجود مبارک حضرت دارد بیان میکند و دیگران به رقم و عدد قرآن کریم آشنا بشوند. حضرت فرمود: «جمیع سور القرآن» 114 سوره است «ماءة و أربع عشرة سورة»؛ «و جمیع آیات القرآن ستة آلاف آیة و مائتا آیة» شش هزار و دویست و «ثلاثون آیة» سی و شش آیه است کل آیات قرآن 6236 آیه است. «و جمیع حروف القرآن» مجموع حروف قرآن کریم «ثلاثمائة ألف» سیصد هزار حرف و «عشرون ألف» سیصد و بیست هزار و دویست و پنجاه هزار حرف است «و جمیع حروف القرآن ثلاثمائة ألف و عشرون ألف و مائتان و خمسون حرفا» سیصد و بیست هزار و دویست و پنجاه حرف دارد این تمام شد تا اینجا شمارش کرد. «لا یرغب فی تعلم القرآن إلا السعداء و لا یتعهد قراءته إلا أولیاء الرحمن» این پایان روایت نورانی حضرت است که مرحوم امین الاسلام طبرسی نقل کرده است.[6]
آنچه سید حیدر آملی دارد گفت مفسران اسلامی و قرآنپژوهان از آن به بعد آمدند گفتند حالا که این حرفها مشخص شد، ما میخواهیم ببینیم که قرآن چند تا الف دارد چند تا باء دارد چند تا راء دارد این 28 حرف را شماره کردند که چند هزار الف دارد؟ چند هزار تا باء دارد؟ چند هزار تا تا آخر حساب کردند وقتی شمارش حروف تمام شد آمدند به حرکات. چند هزار فتحه دارد؟ چند هزار کسره دارد؟ چند هزار ضمه دارد؟ بعد بررسی کردند چند هزار تنوین دارد؟ بعد بررسی کردند ببینند چند تا تشدید دارد؟ چیزی را نگذاشتند فروگذار نکردند. از بس این کتاب کتاب رسمی بود. آن وقت احتمال تحریف در آن هست؟ احتمال اینکه مکی و مدنی و گمنان بشود و مجهول بشود هست؟ مگر مثل امروز بود که الآن شما بخواهید تشدیدها را بشمارید با این حسابهای کامپیوتری که آسان باشد؟ این قرآن جان مسلمین بود آیا اجازه میدادند که مثلاً یک چیزی کم بشود یا یک چیزی زیاد بشود؟ این اصلاً فرض ندارد مسئله تحریف قرآن. این را بزرگان نقل کردند سه کتابش هم موجود قبل آن هم موجود است.
بعدها مرحوم فیض از او نقل کرد آنچه فیض نقل کرده تا آنچه به دست ما رسید چهارصد سال است. این ولو اثر علمی ندارد اما عظمت قرآن است این دین ماست این اصل مکتب ماست این کلام انسان که نیست. یک کتاب بیحسابی نیست؛ آن وقت معلوم نباشد که این سوره مدنی است یا مکی؟! این چه حرفی است؟ ببینید جریان کربلا این را میدانید که حالا حضرت میفرمود من بیعت نمیکنم اینها نبود؛ حضرت نفرمود من با یزید بیعت نمیکنم! فرمود «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَ یزید بن معاویة»؛[7] فرمود هر کسی حسینی فکر میکند زیر بار ظلم نمیرود. اگر حضرت میفرمود «إنی لا ابایع»؛ میگفتیم امام بود و شخصیتی است. فرمود نخیر، هر کس مثل من آزاداندیش است زیر بار ظلم نمیرود «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَ یزید بن معاویة»، حالا امروز اول ماه صفر است و همین امروز سر مطهر وارد شام شد این اسرا گفتند اول سفر وارد شام شدند. ببینید جریان سید الشهداء یک جریان جهانی است قبل از کربلا چه حادثهای افتاق افتاد؟ وجود مبارک حضرت امیر در آن نامه رسمی که برای مالک نوشت فرمود مالک! خطر خیلی مهم است «فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ»؛[8] اینها آمدند قرآن را سنت را اصل دین را به اسارت گرفتند بعد دست مرا بستند که من سقیفه را امضا کردم و غدیر را فراموش شد. «فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوَی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا»، من اگر بخواهم حرف بزنم و سخنگو باشم سخنگوی دین باید باشم، دین که به اسارت رفت. بعد از جریان عاشورا چه کار کردند؟ ببینید حساب سخن از حکومت و سلطنت دنیایی نیست، سخن در این است که الا و لابد دین باید محو بشود. ابن زبیر البته استحقاق داشت که آسیب ببیند وقتی با امام زمانش هماهنگ نبود این ابن زبیر در مکه بود و سیدالشهداء(سلام الله علیه) را یاری نکرد هیچ! امام زمان او وجود مبارک امام سجاد بود او را یاری نکرد در مکه بود برای خودش تبلیغ میکرد، فضای مکه را علیه اموی و مروانی آماده کرد، حکومت اموی دید که حاجیان اگر بخواهند مکه مشمول تبلیغات ابن زبیر میشوند گفتند اینکه حالا مکه نشد طواف کعبه نشد، به قدس بروید قدس را زیارت کنید برایشان تغییر دین یک امر عادی بود؛ برای اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود مسافرت برای سه جا مشروع است یکی مسجد النبی است یکی مسجد الحرام است یکی قدس است به عدهای گفتند حج نشد بروید قدس. بعد دیدند این نمیشود حالا حمله کردند ابن زبیر را بگیرند ببینید سخن در این است که اصلاً ریشه دین را بزنند ابن زبیر چه کار کرد؟ ابن زبیر برای اینکه گرفتار نشود خیال کرد که آنها به کعبه احترام میگذارند درون کعبه رفت و متحصن شد. به هر حال اگر میتوانستند چند روزی صبر بکنند که ابن زبیر از کعبه در میآمد و نمیتوانست یکی دو ماه در آنجا بماند! آنها که قبل از انقلاب مکه مشرف شدند میدانند، این کوه ابوقبیس مشرف بر بیت شریف بود حالا بعد تسطیح کردند این کوه را گرفتند آنجا کوه بود کوه ابوقبیس بود. همین اموی و مروانی بالای کوه ابوقبیس منجنیق کار گذاشتند کعبه را ویران یعنی ویران سنگباران کردند با سنگ کعبه را خراب کردند ابن زبیر را گرفتند و اعدام کردند. این با کدام دین میسازد؟ کعبه است کعبه مطاف ماست قبله مسلمین است شما میدانید چهار روز در را باز کنید با فشار در آن را در بیاورید. اینکه وجود مبارک سیدالشهداء فرمود من قیامم این است میبینید حالا بیست میلیون در اربعین آنجا قیامتی به پا میشود برای همین است حضرت برای اینکه من کشته نشوم و یا اینها که نبود؛ اصل دین را رفت حالا در شام وجود مبارک امام سجاد دستش بسته است. یک بددهنی خواست نیش بزند به امام سجاد، گفت در این صحنه چه کسی پیروز شد؟ فرمود ما. حالا حضرت اسیر است دستش هم بسته است. فرمود ما پیروز شدیم گفت چطور شما پیروز شدید؟ حضرت فرمود «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِم»؛[9] موقع اذان که شد اذان و اقامه بگو، ببین نام چه کسی را میبری؟ ما رفتیم این را نام زنده کردیم و برگشتیم. جریان کربلا سخن از شخص نبود سخن از ظلم شخصی نبود اینها نبود لذا این را میبینید که جهانی شد. قبل از کربلا که قرآن و سنت را به اسارت گرفتند بعد از کربلا هم شما میتوانستید دو روز صبر کنید ابن زبیر را از کعبه در بیاورید بعد اعدام کنید. کعبه را ویران کردن یعنی چه؟ این قبله مسلمین است مطاف مسلمین است.
بنابراین جریان کربلا را آقایان باید بدانید یک مسئله مبارزه یک مظلوم در برابر ظالم و از این قبیل نبود. اگر زینب کبری(سلام الله علیها) در شام ـ این عرضها را که میکنم برای اینکه امروز اول ماه صفر است و اینها در صفر وارد شام شدند ـ قسم یاد کرد که شما نمیتوانید نام ما را محو کنید «فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْیَنَا»؛[10] آن وقت درباره این آیات که مشخص هست درباره اهل بیت است قضیه قضیه شخصی، اگر خواستند علمی بحث بکنیم میگوییم قضیه یا ذهنیه است یا حقیقیه است یا خارجیه و این هیچ کدام از آنها نیست این قضیه شخصیه است؛ منتها آیات میفرماید کلی است نظیر ﴿یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ﴾ در خارج کسی محقق نشد الّا همین زمینهای که درباره اهل بیت(علیهم السلام) است.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره مطففین، آیات18ـ21.
[2]. سوره توبه، آیه105
[3] . مفاتیح الغیب، ج30، ص746 و 747.
[4]. سوره توبه، آیه12.
[5]. سوره توبه، آیه10.
[6] . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص613 و 614.
[8]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، نامه53.
[9]. الامالی(للطوسی)، ص677.
[10]. اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه فهری، النص، ص185.