أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿اَلرَّحْمنُ (1) عَلَّمَ الْقُرْآنَ (۲) خَلَقَ الْإِنسَانَ (3) عَلَّمَهُ الْبَیَانَ (4) الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ (5) وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدَانِ (6) وَ السَّماءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ (7) أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ (8) وَ أَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ (9) وَ الأرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ (10) فِیهَا فَاکِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذَاتُ الأکْمَامِ (۱۱) وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّیْحَانُ (۱۲) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان(13)﴾
تاکنون روشن شد که دو اصل از اصول کلّی را سوره مبارکه «الرحمن» دارد تفصیل میدهد که آنها جزء «جَوَامِعَ الْکَلِم» هستند. اصل اوّل ناظر به «کون تام» است که فرمودد: ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾،[1] یعنی «کلّ ما صدق علیه انه شیء فهو مخلوقُ الله سبحانه تعالی». این اصل که ناظر به «کون تام» است سوره مبارکه «الرحمن» بخش مهمی از اینها را تشریح میکند. اصل دوم که آن هم جزء «جَوَامِعَ الْکَلِم» است و موجبه کلیه است، این است که «کلّ ما خلقه الله تعالی فهو احسن ما یمکن»؛ یعنی هر چه را خدا خلق کرد، به زیباترین وجه خلق کرد که از آن زیباتر محال بود؛ یعنی زمین از این بهتر ممکن نبود، آسمان از این بهتر ممکن نبود، انسان از این بهتر ممکن نبود. سرّش هم آن قیاس استثنایی بود که سه تالی فاسد داشت و با بطلان آن توالی سهگانه، مقدم ثابت میشد و آن این بود که اگر جهانی بهتر از این، آسمانی بهتر از این، زمینی بهتر از این، انسانی بهتر از این ممکن بود و خدا خلق نکرد، «إما للجهل» است «أو للعجز» است «أو للبخل»، «و التالی بأسره مستحیل فالمقدم مثله». اگر زمین بهتر از این ممکن بود، آسمان بهتر از این ممکن بود، دریا و صحرا و هوا بهتر از این ممکن بود و انسان بهتر از این ممکن بود و خدا خلق نکرده بود ـ معاذالله ـ یا برای اینکه جاهل بود، یا برای اینکه جاهل نبود ولی قادر نبود، یا برای اینکه جاهل نبود قادر بود، ولی ـ معاذالله ـ بخل داشت و جود نداشت، «إما للجهل أو العجز أو البخل و التالی بأسره مستحیل فالمقدم مثله». بنابراین انسان از این بهتر ممکن نیست. اگر موجودی بهتر از این باشد میشود فرشته و دیگر انسان نیست و خدا فرشته فراوانی دارد.
پرسش: پس قدرت خدا محدود میشود؟
پاسخ: نه قدرت خدا چون نامحدود است تالی فاسد است. میگوییم اگر بهتر از این ممکن بود و خدا خلق نکرده بود، یا برای جهل است در حالی که او ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾[2] است یا ـ معاذالله ـ برای عجز است، او ﴿عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیر﴾[3] است. یا ـ معاذالله ـ برای بخل است «فَهُوَ الْجَوَادُ إِنْ أَعْطَی وَ هُوَ الْجَوَادُ إِنْ مَنَعَ»[4] که امام کاظم(سلام الله علیه) فرمود جود او نامتناهی است. اگر بهتر از این ممکن بود و خدا خلق نکرده بود، برای یکی از این سه تالی بود و هر سه تالی مستحیل است «فالمقدم مثله».
پرسش: ...
پاسخ: بله، انسان یعنی همین! یعنی ذات اقدس الهی به او علم میدهد، قدرت میدهد، اختیار میدهد، دو تا راه را در اختیارش قرار میدهد ﴿إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً﴾. انسان یعنی همین! اگر بخواهد یکطرفه خلق کند، آن میشود یا جماد یا نبات یا نظیر فرشته. دو طرفه بخواهد خلق کند، باید آزاد خلق کند؛ لذا فرمود: ﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ﴾[5] از این زیباتر دیگر ممکن نیست. اگر بخواهد موجودی انسان باشد، باید آزاد باشد. اگر یکطرفه باشد که دیگر او انسان نیست. فرمود ما دو طرف را در اختیارش قرار میدهیم ماه بهتر از این ممکن نیست آفتاب بهتر از این ممکن نیست؛ یعنی موجودی که نظمش دقیق و ریاضی باشد و حرکتش هم برای آن باشد که جهان را تأمین کند، فرمود ما کلّ جهان را شش دوره خلق کردیم که بحثش از سوره مبارکه «الرحمن» کنار است، ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾؛ یعنی شش دوره تطورات خلقت که در آیات قبل هم گذشت. اما تأمین ارزاق مردم به فصول چهارگانه است: ﴿وَ قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾[6] که این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ هیچ ارتباطی با آن ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ ندارد. آن ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ مربوط به تطورات میلیاردی اصل جهان خلقت است که دو روزش برای زمین، دو روزش برای آسمان، دو روزش برای «بین الارض و السماء» این ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ است. اما ﴿قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ برای فصول چهارگانه است؛ بهار منظم، پاییز منظم، تابستان منظم، این قوس اللّیل و قوس النّهار کاملاً منظم، وقتی شب یلدا میشود کوتاهترین روز را پشت سر گذاشتیم طولانیترین شب را پشتسر گذاشتیم. از شب یلدا که اوّل زمستان است تا اوّل بهار ببینید این قوس النهار دو طرف وارد قوس اللّیل میشود؛ هم صبح زودتر میشود، هم شب دیرتر میشود. این قوس النّهار که روشن است دو طرف به شب حمله میکند، شب را کوتاه میکند کوتاه میکند کوتاه میکند تا «بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار»؛[7] یعنی اوّلِ بهار. اوّلِ بهار شد، دوباره قوس اللّیل حمله میکند به قوس النّهار، از این طرف روز بلند میشود تا آخر خرداد و آخر خرداد طولانیترینروز و شب آخر خرداد هم کوتاهترین شب است. بعد از این طرف دوباره برمیگردد از تابستان به اوّل پاییز، فرمود این نظم دقیق ریاضی را ما برای تأمین روزی شما کردیم. اگر همیشه زمستان بود یا همیشه تابستان بود یا همیشه بهار بود یا همیشه پاییز بود که ارزاق شما تأمین نمیشد ﴿وَ قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾، از این زیباتر دیگر ممکن نیست، انسان باید آزاد باشد. اگر یک موجود یک طرفه خلق میکرد یا پایین یا بالا، حالا یا میشد سنگ و گِل، یا میشد فرشته یا مَلَک. موجودی باید باشد آزاد که خودش راه را انتخاب بکند. انسان از این زیباتر دیگر ممکن نیست. از این وضع زیباتر اگر ممکن بود و خدا خلق نکرده بود ـ معاذالله ـ «لو کان فی العالم انسانٌ أحسن أو سماءٌ أحسن أو أرضٌ أحسن أو نباتٌ أحسن أو جمادٌ أحسن» و ذات اقدس الهی خلق نکرده بود، این مقدّم؛ «إما للجهل» است «أو للعجز» است «أو للبخل»، این تالی؛ «و التّالی باسره الثّلاث مستحیل فالمقدّم مثله».
پرسش: اگر نخواهیم با برهان اثبات کنیم ... .
پاسخ: برهان عقلی! آن عقل است که قرآن را میفهمد. آن عقل است که میگوید این کتاب، کتاب الهی است. ما با عقل حجیت قرآن را ثابت میکنیم. عقل میگوید غیر از خدا احدی نمیتواند این گونه حرف بزند. ما با عقل حجیت قرآن را ثابت میکنیم با عقل معجزه بودن قرآن را ثابت میکنیم، با عقل بینظیر بودن قرآن را ثابت میکنیم.
پرسش: آیهای که صراحتاً دارد نظام فعلی نظام احسن است کدام آیه است؟
پاسخ: چون فرمود: ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾.[8]
پرسش: این «أحسن»؛ یعنی حسن کرد، با آن افعل تفضیل فرق دارد.
پاسخ: ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾؛ لذا درباره انسان فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾.[9]
پرسش: أفعل تفضیل را معنا کنید!
پاسخ: یعنی أحسن تقویم است. آنجا هم ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾؛ یعنی ﴿کُلَّ شَیْءٍ﴾ را حسن قرار داد و از این زیباتر دیگر ممکن نبود و اگر زیباتر از این ممکن بود و خدا خلق نمیکرد، برای یکی از این محذورات سهگانه بود و مستحیل است؛ لذا میفرماید: ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾؛[10] هیچ چیزی فوت نیست، ذرّهای خالی در عالم نیست، هیچ چیزی جایش خالی نیست.
بنابراین اگر از این زیباتر ممکن بود و خدا خلق نکرده بود، بر اساس یکی از این سه تالی بود «و التالی بأسره مستحیل فالمقدم مثله».
پرسش: ...
پاسخ: به هر حال او کامل خلق کرده است او ناقص خلق نکرد او کامل آفرید؛ منتها این شیء اگر متحرک است باید کمالش را به تدریج تحصیل کند. او توان را به او داد، امکانات را فراهم کرد فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾، ما همه راهها را به او دادیم. نه اینکه انسان را در زادروزش به اکمل وجه خلق کردیم. ممکن است نبیّ و ولیّ این چنین باشد که بگوید: ﴿یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ﴾،[11] آنها اولیای الهیاند و مستثنای زندگیاند؛ اما هر موجودی را به بهترین وجه خلق کرد. وجود مبارک کلیم حق برهان اقامه کرد، فرمود: ﴿أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾[12] هیچ چیزی نیازی به هیچ چیزی ندارد مگر اینکه خدا به او داد. یک حشره، یک پشه، یک آبزی، یک موجود دریایی صحرایی، او اگر بخواهد نکاح کند، زندگی کند، فرزند داشته باشد، همه شرایط را به او داد. او اگر بخواهد شکار کرد، «از شیر حمله خوش باشد و از غزال رم»[13] آن پلنگ اگر به فلان سرعت میرود، آن غزال سریعتر میرود تا در چنگ آن گیر نکند؛ اما به هر حال هر کسی طعمهای دارد.
غرض آن است که هر چیزی هر چه خواست خدا به او داد. انسان آزادی میخواهد به او داد و بهترین نعمت برای انسان همان آزادی است. فرمود: ﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ﴾[14] کسی مجبور نیست؛ اما یکی بهشت است یکی جهنم، یکی راه اعتیاد است یکی راه احتیاط، هر دو راه در اختیار انسان است. پس این اصل بعدی که هر چیزی به احسن وجه خلق شد، در آیات دیگر به عنوان «جَوامِع الکَلِم» آمده، این «عَرُوسُ الْقُرْآن»[15] که در روایات هست، آنها را دارد شرح میدهد.
اصل سوم و چهارم این است؛ اصل سوم این است که اینهایی که ما خلق کردیم، رها نکردیم و اینها هم وظیفهشناس هستند؛ نه ما اینها را رها کردیم که تفویض کرده باشیم ـ معاذالله ـ نه اینها ما را رها کردند، اینها بندگان ما هستند. هیچ موجودی در عالم گناه نمیکند مگر انسان. هیچ سنگی گناه نمیکند، هیچ خاشاکی گناه نمیکند. ما به زمین گفتیم زمین! به آسمان گفتیم آسمان! تابع فرمان ما باشید، اینها: ﴿فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾؛[16] تابع ما باشید میخواهید یا نمیخواهید؟ ﴿قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾؛ عرض کردند میخواهیم، با میل و رغبت هم میخواهیم. هیچ موجودی در عالم گناه نمیکند الا انسان. این است که در بعضی از روایات دارد اگر ـ خدای ناکرده ـ کسی بیراهه رفته است، زمینی که روی آن راه میرود او را لعن میکند، آسمانی که بر او سایه انداخت او را لعن میکند.[17] هیچ چیزی در عالم گناه نمیکند مگر انسان.
پرسش: پس حشر حیوانات را چه میگویید؟
پاسخ: آیا واقعاً حیوانات حشر دارند یا انسانهایی که به صورت حیوان در میآیند؟ چون در ذیل ﴿وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾ هم آمده است که منظور انسانهایی هستند که به صورت حیوانات در میآیند. گرچه برخی از روایات دارد که اگر ستم کردند. آنها هم اگر احیاناً اختیاری داشته باشند و ستمی بکنند باید تکلیفی داشته باشند، برای آنها تکلیفی نیامده است. شاید تشبیه باشد و شاید این قول حق باشد که ﴿وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾، یعنی انسانهایی که به صورت وحشی و حیوان درمیآیند، یا نه! هر موجودی حشر میشود، زمین حشر میشود، آسمان حشر میشود، برای شهادت دادن، شهود شدن. اسبی که مظلوم شده است شهادت میدهد شکایت میکند. نه اینکه آن عجماء برای آن قرناء با یکدیگر محاکمهای بکنند. شاید آن لسان، لسان تشبیه باشد. اگر واقعاً این باشد، آنها باید دینی داشته باشند تکلیفی داشته باشند شریعتی داشته باشند پیغمبری داشته باشند اینها را باید ملتزم شد.
بنابراین اینکه فرمود: ﴿فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیَا﴾؛ یعنی به آسمان و زمین گفتیم: ﴿ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾، ما حرفمان تثنیه بود؛ اما آنها تثنیه جواب ندادند، آنها جمع جواب دادند: ﴿فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیَا﴾، این تثنیه است. ﴿طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا﴾، این تثنیه است، ﴿قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾، نه «طائعَین». عرض کردند ما همراه این قافله با طوع و رغبت فرمان تو را میبریم. اگر گفتیم زمین قارون را فرو ببر! میگوید چشم: ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الأرْضَ﴾،[18] دریا خشک شو! ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾،[19] میگوید چشم! چه کسی چشم نگفته؟ اگر به آهن سخت که کوره بلند میخواهد گفتیم در دست داود ما نرم بشو! گفت چشم: ﴿وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾. چه چیزی چشم نگفته است در عالم؟ زمین گفت چشم! انشقاق قمر گفت چشم! به دریا گفتیم شکافته شو، گفت چشم! به زمین گفتیم شکافته شو، گفت چشم! به ماه گفتیم شکافته شود، گفت چشم! به حبهها میگوییم شکافته شو، میگوید چشم! چیزی در عالم نیست که اطاعت نکند، یک؛ و این اطاعتش با طوع و رغبت و میل نباشد، این دو. اکراهی در کار نیست: ﴿قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾، نه «طائعَین». ما دو نفر همراه قافله هستی با طوع و رغبت اطاعت میکنیم؛ لذا سجده میکنند. اگر فرمود: ﴿وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدَانِ﴾، یعنی «یخضعان»، این اصل سوم.
اصل چهارم آن است که گرچه هر فیضی که باشد «من الله سبحانه و تعالی» است؛ اما مرگ و زندگی به دست اوست. هیچ کسی حیاتآفرین نیست. فرمود حیات به دست خداست، ممکن است به حسب ظاهر کسی خیال بکند فلان دارو اثربخش بود، فلان بیمار را فلان طبیب شفا داد! فرمود اینها خیال است. همان طوری که آسمان و زمین را خدا خلق کرد، مرگ و زندگی را هم او خلق کرد. مرگ به دست اوست، زندگی به دست اوست. اسباب و علل فراواناند: ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ﴾؛[20] ﴿یُحْیی وَ یُمیتُ﴾؛[21] لذا فرمود مبادا شما خیال بکنید حیات گیاهان به دست شماست. شما که کشاورز هستید باید بدانید کار شما کشاروزی نیست، کشاورز ما هستیم. شما کارتان حرث است، انبارداری است، نقل و انتقال حبهها و بذرها و نهالها از انبار یا از کنار باغ به مزرعه و باغ است، همین! که اینها احیا نیست، اینها که حیاتبخشی نیست شما یک گونی گندم را از انبار به دل خاک میسپارید. چقدر این آیات شیرین است! فرمود مبادا خیال کنید که شما زارع هستید؟ ﴿أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ٭ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾[22] زارع ما هستیم. شما اهل حرث هستید. ما یک حارث داریم، یک زارع؛ حارث کسی است که این گندمها و این جوها و این برنجها و این جماد را از انبار تحویل یک جماد دیگر میدهد، همین! اینکه احیا نیست. آنکه فرمان میدهد، این حبّه مرده را زنده میکند، بخشی از آن را به صورت ریشه به دل خاک میبرد، بخشی از آن را به صورت خوشه و شاخه به بالا میآورد، آن را جان میدهد خداست. فرمود ما زارع هستیم، مقداری بذرپاشی کردید و رفتید، خبری ندارید! ﴿أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ٭ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾. پس حیات و مرگ به دست ماست؛ لذا در اینجا فرمود نجم او را سجده میکند، چون او نجم را زنده کرد. موجودات دیگر او را سجده میکنند، چون آن موجودات را خدا زنده کرد، مرگشان هم این چنین است. مرگ هم به معنای تخلّل عدم بین متحرّک و هدف نیست. مرگ یک هجرت است؛ منتها چون این سوی را ترک میکند، ما این سوی را عدم میپنداریم. این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَی دَارٍ»؛[23] هجرتی بیش نیست. در هر هجرتی نفیای محسوس است، این شخص که از منقول عنه هجرت میکند اینها غیبت محسوب میشود، این را نمیبینند خیال میکنند که این مرگ است وگرنه یک میلاد جدیدی است، یک حیات جدیدی است. شما در روایات برزخ این را ملاحظه میفرمایید و اگر کسی مؤمن باشد و رحلت کند به دیار مؤمنان میرود یکدیگر را میبینند، خوشحال میکنند و سؤال میکنند که فلان رفیق ما چه شد؟ این را در روایات برزخ ملاحظه بفرمایید. مؤمنی که وارد برزخ میشود دوستان قبلی او خیر مقدم میگویند حالش را میپرسند از حال دوستانش هم میپرسند که فلان رفیق ما در چه حالتی است؟ این میگوید که این دو ماه قبل یا یکسال قبل یا کمتر از این، قبل از من مُرد. اینها میگویند پس چرا اینجا نیاوردند؟ آنها میگویند: «هَوَی هَوَی»؛[24] یعنی سقوط کرده، این نبود با ما که اینجا بیاورندش، این در راه افتاده است. اگر مؤمن بود که همراه ما میآوردند. همه حسابی دارد و کتابی دارد. این حرکت است، مگر آدم میمیرد؟ چقدر این آیه محکم است! انسان مرگ را میمیراند نه بمیرد. هر روز اگر این آیه مطرح بشود زنده است. مائیم که مرگ را میمیرانیم، فرمود: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾؛[25] ما ذائق هستیم، مرگ را میچشیم و هضم میکنیم. نفرمود: «کلّ نفس یَذوقها الموت»؛ هر کسی را مرگ میچشد. هر ذائقی مذوق را هضم میکند. الآن یک لیوان آب، شربت، یک استکان چایی که میل کردید، شما آن را هضم میکنید یا آن شما را؟ شما آن را هضم میکنید. هر ذائقی مذوق را هضم میکند. این بیان نورانی سیّدالشهداء در روز عاشورا چقدر زیباست! در حالی که «أَقْبَلَتِ السِّهَامُ مِنَ الْقَوْمِ کَأَنَّهَا الْقَطْر»؛[26] به یارانش فرمود: «صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ»،[27] مرگ زیر پای شماست. مرگ تیر نیست، مرگ در برابر شما نیست؛ مرگ زیر پای شماست، شما روی این پل پا میگذارید میروید آن طرف. «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ» مرگ عدمی نیست، مرگ شما را نابود نمیکند، شما روی این پل پا میگذارید میروید آن طرف، «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ»، «صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ»، بنابراین مرگی در عالم نیست ما برای ابد هستیم و این کار به دست اوست: ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ﴾؛ مرگ زندگی است، حیات است، انتقال است، هجرت است، از جایی به جای دیگر.
این اصل چهارم را هم در سوره مبارکه «الرحمن» به یک سبکی، در سوره بعدش که سوره مبارکه «واقعه» است قدری روشنتر که ﴿أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ٭ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ بیان میکند. بعد چون جهانبینی را جهاندانی را جهانآرایی را هر سه را یکجا ذکر میکند، جریان میزان برابر با عدل را با نظم اقتصادی در کنارش ذکر میکند. میفرماید حرف میخواهید بزنید، باید مواظب زبانتان باشید. این نحو و صرف را، این ادبیات را آوردند که آدم دهنش را هر طوری باز نکند. این منطق را گذاشتند برای اینکه هر گونه فکر نکند که گرفتار مغالطه بشود. هر اندیشه را با این ترازو باید بسنجد. اقتصاد اگر هست، طاغوت اقتصادی نباشد. این ربا طاغوت اقتصادی است، آن کمفروشی طاغوت اقتصادی است، آن گرانفروشی طاغوت اقتصادی است. فرمود ما میزان فرستادیم: ﴿أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ﴾، طاغوت که تنها طاغوت سیاسی نیست. این طاغوت اقتصادی را در کنار نظم عالم ذکر میکند. هم جهانداری را، هم جهانآرایی را، هم جهانبانی را، هم جهاندانی را کنار هم ذکر میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1] . سوره زمر، آیه62.
[2]. سوره بقره, آیه231.
[3]. سوره بقره،آیات20و106و109.
[4]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص39.
[6]. سوره فصلت، آیه10.
[7]. گلستان سعدی، قصاید، قصیده25.
[9]. سوره تین، آیه4.
[10]. سوره ملک, آیه3.
[11]. سوره مریم، آیه12.
[12] . سوره طه، آیه50.
[13] . دیوان اشعار محمدرضا قمشهای؛ «ز مهر ما نکاست گر از ما رمیدهای ٭٭٭ از شیر حمله خوش باشد و از غزال رم».
[16]. سوره فصّلت، آیه11.
[17] . تفسیر نور الثقلین، ج4، ص207؛ « قال رسول الله صلی الله علیه و آله: من مشی علی الأرض اختیالا لعنه الأرض و من تحتها و من فوقها».
[18] . سوره قصص، آیه81.
[19] . سوره طه، آیه77.
[20]. سوره ملک، آیه2.
[21]. سوره بقره، آیه258.
[22] . سوره واقعه، آیات63 و 64.
[23]. بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج37، ص146.
[24]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص244.
[25]. سوره آل عمران، آیه185.
[26]. اللهوف علی قتلی الطفوف(فهری)، ص100.
[27]. معانی الأخبار، ص289.