أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿إِنَّا لَمَّا طَغَی الْماءُ حَمَلْناکُمْ فِی الْجارِیَةِ (11) لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ (12) فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ (13) وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً (14) فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (15) وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِیَ یَوْمَئِذٍ واهِیَةٌ (16) وَ الْمَلَکُ عَلی أَرْجائِها وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ (17) یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ (18) فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ (19) إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ (20) فَهُوَ فی عیشَةٍ راضِیَةٍ (21) فی جَنَّةٍ عالِیَةٍ (22) قُطُوفُها دانِیَةٌ (23) کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ (24)﴾
سوره مبارکه «حاقه» که در مکه نازل شد، ضمن اینکه مسائل توحید را مطرح میکند، بخش مهمی از این سوره درباره مسئله معاد است و همه این امور را ذات أقدس الهی به خود اسناد میدهد؛ منتها گاهی «مع الواسطه» و گاهی «بلاواسطه». این طغیان آب را به خود آب اسناد داد، در حالی که خود خدای سبحان از بالا باران بارید و از زمین آب جوشانید که ﴿وَ فارَ التَّنُّورُ﴾[1] به اذن او بود؛ لکن طغیان را به آب اسناد داد، فرمود: ﴿إِنَّا لَمَّا طَغَی الْماءُ﴾، بعد آن را تحت تسخیر خود قرار داد، فرمود ما کشتی را که ساختیم به دست پیامبرمان نوح(سلام الله علیه) همه شما را در این کشتی سوار کردیم تا این صحنه یک یادآوری باشد برای گوش شنوا، ﴿لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً﴾، تعلیم ابتدایی غیر از تذکره است. معلوم میشود این سلسله مطالب را یک وقت ذات أقدس الهی به ما گفت. تذکره یعنی یادآوری. اگر ما این سلسله مطالب توحیدی را اصلاً سابقه نداشته باشیم، این میشود تعلیم ابتدایی. دیگر تذکره نمیشود، معلوم میشود آن نشئه ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾[2] و مانند آن که از ما تعهّد گرفتند، به یاد ما هست و اینگونه از علایم غیبی، معجزات الهی، این تذکره است و گوش شنوا که ظرف این مطالب باشد، این تذکره را در خود جای میدهد.
درباره قیامت مکرر سؤال میکردند که قیامت چه وقت قیام میکند؟ فرمود علایم قیامت این است که اگر در نفخ صور دمیده شد، حالا مستحضر هستید که ذات أقدس الهی کارش به دمیدن و امثال آن نیست، اینها به صورت تمثیل بیان میشود، چون خود در قرآن فرمود: ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾،[3] این «هو اقرب» که درباره امر الهی آمده یا در آیه ﴿ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی ٭ فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنیٰ﴾،[4] این «أدنی» یا «أقرب»؛ یعنی دیگر لفظی نیست که آن را بفهماند. لفظ قاصر از آن است که آن را بفهماند، چون یک منطقه قرآن منطقه لفظ است که «عربی مبین» است که در اوّل سوره مبارکه «زخرف» فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون﴾؛[5] اما همین قرآنی که در دست شماست و «عربی مبین» است، این حبل آویخته است. نزول آن به معنای آویختن است «کما تقدم مع غیر مرة»، نه به معنای انداختن است که در باران مطرح است. خدا آن گونه که قرآن را نازل کرد، آن گونه باران را نازل نکرد. باران را به زمین انداخت؛ ولی قرآن را به زمین آویخت. وقتی آویخت، بالای قرآن به دست خود خداست. بالای او دیگر عربی نیست، فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا﴾ تا شما تعقّل کنید؛ اما همین قرآن: ﴿وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ﴾؛[6] آن بالایش دیگر «علی حکیم» است، نه عبری است نه عربی. لفظ در آنجا راه ندارد؛ لذا از آنجا که گاهی خبر میدهد، میفرماید لفظ کوتاه است. اینکه فرمود: ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ﴾؛ به اندازه چشم به هم زدن، بعد میفرماید: ﴿أَوْ أَدْنیٰ﴾، یا ﴿هُوَ أَقْرَبُ﴾؛ یعنی دیگر لفظی در کار نیست.
از طرف ذات أقدس الهی که نازل میشود ﴿أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ است. وقتی به عالم خلقت میرسد: ﴿فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ است که ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾،[7] این ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾؛ یعنی سه مرحله، حالا هر مرحلهای صد میلیارد سال است یا دویست میلیارد سال است، معلوم نیست، چون آن وقت شب و روزی نبود، زمین و شمسی نبود که زمین به دور شمس حرکت کند، شب و روز پیدا شود. روزی نبود، شبی نبود. اینکه در اوّل سوره «حدید» دارد: ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾، همین شش مرحله طول کشید تا این نظام سپهری سامان بپذیرد. از طرف خدا ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾[8] است از طرف فیض که به تدریج سامان بپذیرد: ﴿فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ است که حالا شش میلیارد یا شش هزار میلیارد و مانند آن.
قیامت هم همینطور است؛ قیامت هم با یک نفخه کلّ صحنه از طرف ذات أقدس الهی تنظیم میشود تا این مسئله بزرخ و ساهره قیامت سامان بپذیرد میشود ﴿خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾[9] و مانند آن. اینکه فرمود نفخه واحده است این وحدت، وحدت عددی نیست، چون خودِ خدا «وَاحِدٌ لَا بِعَدَد»، که در نهجالبلاغه هم هست که «وَاحِدٌ لَا بِعَدَد»،[10] در صحیفه است که «لَکَ یَا إِلَهِی وَحْدَانِیَّةُ الْعَدَدِ»،[11] اگر خدا واحد «لا بالعدد» است، وحدت عددی نیست، چون وحدت عددی نیست، کار او هم عدد نیست، چون عدد در عالم کمّ است و آنجا منزه از کمّ و کیف و امثال آن است؛ یعنی ما بعد از علوم طبیعی میرسیم به علوم ریاضی، از آن به بعد دیگر علوم تجریدی سخن از مقدار و عدد و رقم و زوج و اربعه و اینها نیست. هرگز مثلاً نمیشود گفت که دو دوتا چهار تا چند هزار سالش است! این سال و ماه برنمیدارد، با اینکه خود بخشی از طبیعت را به همراه است. در مجردات اینطور است، اینکه میگویند واحد است واحد «لا بالعدد» است. ﴿وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَة﴾؛ منتها تا سامان بپذیرد در عالم کثرت، طول میکشد، پس همان ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ی که در آغاز خلقت است: ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ است و هم پنجاه هزار سالی که در مسئله قیامت است: ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ است، هم ﴿خالِدینَ فیها أَبَداً﴾،[12] که در بهشت است: ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ است. اگر از خداست: ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾، بخواهد امتداد پیدا کند این فیض ظرفیت آن را ندارد که یکجا یافت بشود. ما یک اشاره میکنیم کلّ این عالم بساطش را پهن میکند، چه اینکه با یک اشاره هم عالم بساطش جمع میشود. اینجا فرمود: ﴿فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ﴾ که وحدت عددی نیست. آنگاه ﴿وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً﴾ که جریان نسف هم از همین قبیل است که در سوره مبارکه «طه»، وقتی موسای کلیم(سلام الله علیه) به سامری میگوید من این را میکوبم و نسف میکنم، همین است: ﴿وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفا﴾،[13] میکوبد و آن ذرّاتش را به باد میدهد، به هوا میدهد. در آیه 97 سوره مبارکه «طه» درباره نسف که لغت نسف در بحث دیروز اشاره شد این بود: ﴿قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلی إِلهِکَ الَّذی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً﴾؛ ما این ذرّاتش را در دریا میریزیم؛ یعنی ذرّات همین گوساله را. در جریان جبال هم همینطور است ﴿یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً﴾؛ خُردش میکنیم بعد ذرّاتش را پراکنده میکنیم.
در این قسمت فرمود که قیامت قیام میکند، حالا امر قیامت را فرمود همه فرشتگان در اطراف قضیه حضور دارند. ﴿فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ﴾، چون مضارع محقّق الوقوع است، تعبیر به «وَقَعَت» میکند، وگرنه میفرمود: «فیومئذ تَقَع الواقعه» حالا با فعل ماضی یاد کرده است. ﴿وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِیَ یَوْمَئِذٍ واهِیَةٌ﴾؛ نظیر عِهن منفوشی که ﴿وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ﴾ فرمود: ﴿کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ﴾؛[14] مثل پنبه ندافی شده، آسمانها هم همینطور میشود. تمام اطراف را فرشتگان دارند تدبیر میکنند، فرشتگان را ذات أقدس الهی به عنوان مدبّرات امر یاد میکند که ﴿فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً﴾[15] این «صافات»، «زاجرات»، «سابحات»، اینها اقسام فرشتهها هستند که هر کدام مأموریتهای خاصّی دارند؛ منتها مأموریت اینها گاهی مربوط به رحمت رحیمیه است و گاهی هم مربوط به رحمت رحمانیه و گاهی هم آنهایی که زیر پوشش رحمت رحمانیه هستند، جهنم را دارند اداره میکنند که ﴿مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ﴾،[16] درباره فرشتههایی که مأمور جهنم هستند، فرمود اینها غلاظ شداد هستند و عصیان ندارند، معصوم هستند و معصومانه وضع جهنم را اداره میکنند.
در جریان ملائکه که اینها دو قسم هستند بخشی از اینها ملائکه رحمت هستند که استغفار میکنند، بخشی هم برای رحمت رحمانیه هستند. در سوره مبارکه «شوری» آیه پنج درباره فرشتهها دارد که ﴿وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ﴾، این ملائکه باید جزء مدبرات رحمت رحمانیه باشند که هر کسی در زمین هست اینها برایشان طلب رحمت میکنند؛ چه مؤمن، چه غیر مؤمن. برخیها گفتند نه خیر، این مربوط به خصوص مؤمنین است، برای اینکه اینها غیر مؤمن را آنها نمیبینند: ﴿وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ﴾؛ یعنی خصوص مؤمنین، برای اینکه غیر مؤمن را نمیبینند؛ چه اینکه در سوره مبارکه «غافر» هم وقتی از ملائکه یاد میشود: ﴿الَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا﴾،[17] اینها برای مؤمنین طلب مغفرت میکنند. اینکه دارد برای طالب علم فرشتهها طلب مغفرت میکنند، از همین قبیل است. آیا اینها دو گروهاند یا اینها رحمت رحیمیه را برای مؤمنین درخواست میکنند، آنها رحمت رحمانیه را که ﴿رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾،[18] برای همه دریافت میکنند که بلکه آنها به راه بیایند. اینطور نیست که آنها غیر مؤمن را نبینند. آیا اینها از قبیل مطلق و مقیّد هستند که تقیید میشوند؟ عام و خاصاند که تخصیص میپذیرند؟ یعنی آنچه در سوره مبارکه «شوری» آمده، ﴿وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ﴾ مطلق است و آیه سوره مبارکه «غافر» که دارد ﴿وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا﴾ مقیّد آن است، اینها مطلق و مقیّد یا عام و خاص هستند؟ یا نه، رحمت الهی دو قسم است: یک رحمت است که مخصوص مؤمنین است و رحمت رحیمیه است، یک حرمت رحمانیه است که ﴿رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾، کدام یک از اینهاست؟ اگر آن رحمت مطلق باشد که جا برای تخصیص عام یا تقیید مطلق نیست؛ اما اگر رحمت خاصه باشد، احتمال تقیید هست.
پرسش: خدا حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) را مذمّت میکند برای استغفار کفّار؟
پاسخ: بله، کسی که به چاه افتاد حق ندارد؛ اما آنها استغفار میکنند که به چاه نیفتند. آن ﴿رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾، این است که تمام تلاش و کوشش را میکنند که به چاه نیفتند؛ اما وقتی به چاه افتادند، اینها ملائکه غلاظ و شداد هستند که مسئولین تعذیب هستند و اینها را عذاب میکنند به دستور خدا، وگرنه تلاش و کوشش آنها این است که اینها به چاه نیفتند.
«فهاهنا امورٌ ثلاثه»: یکی رحمت مطلقه است که آنها به عهده دارند؛ یکی رحمت خاصه است که این فرشتگان رحمت به عده دارند؛ یکی هم کیفری است که ملائکه جهنم به عهده دارند که ﴿عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾.
بنابراین در تمام این امور فرمود ملائکه حضور دارند. «أرجی»؛ یعنی اطراف. حالا اطراف ملائکه هستند، عرش را چه کسی حمل میکند؟ عرش مستحضر هستید که به معنای تخت نیست، عرش مقام فرمانروایی است: ﴿ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ﴾؛[19] یعنی به مقام فرمانروایی، نه اینکه عرش ـ معاذالله ـ تختی باشد که ملائکه آن را حمل میکنند. این مقام و منصب فرمانروایی را فرشتگان دارند اجرا میکنند. مأموران اجرایی تخت فرمانروایی ملائکه هستند حالا یا هشت نفرند یا کمتر یا بیشتر. ﴿وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ﴾، تحت تدبیر عرش الهی هستند: ﴿ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ﴾، ـ معاذالله ـ این نیست که تختی است که خدا سبحان روی تخت قرار میگیرد! عرش یعنی مقام فرمانروایی، ﴿فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ﴾ در روایات دارد که این ﴿ثمانِیَه﴾ گذشته از اینکه ملائکه سهمی دارند، «أَرْبَعَةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ أَرْبَعَةٌ مِنَ الْآخِرِین»،[20] آن چهار نفری که از متقدّمین هستند، نوح است و ابراهیم است و موسیٰ است و عیسیٰ(علیهم السلام) و چهار نفری که از متأخّرین هستند، وجود مبارک پیغمبر است و حضرت امیر است و امام حسن است و امام حسین(علیهم السلام) اینها در روایات است که «أَرْبَعَةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ أَرْبَعَةٌ مِنَ الْآخِرِین». این در روایاتی است که ثمانیه را به این ذوات هشتگانه تطبیق کرده است. با وجود فرشتگان هم البته منافاتی ندارد.
﴿یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ﴾، امروز ممکن است کسی چیزی را پنهان بکند در درون خود، ولی فردا ﴿لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدیثاً﴾؛[21] هیچ چیز مکتوم نیست. گاهی خود انسان به صورتی درمیآید که تمام اسرار را بیرون میآورد، اگر ـ معاذالله ـ یک انسان در دنیا درّندهخویی داشت، در قیامت به صورت یک حیوان درّنده درآمد، این با تمام وجود شهادت به درّندگی میدهد: ﴿شَهِدُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾،[22] این دستش شهادت میدهد. آن ﴿أَلْسِنَتُهُمْ﴾،[23] آن به زبان میآید، این شخص به حسب ظاهر انسان است، دست او شهادت میدهد که این رومیزی یا زیرمیزی را گرفته است. آن وقت میگوید: ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾؛[24] اما آن جایی که ـ معاذالله ـ کسی به صورت درّنده درآمده، این ﴿شَهِدُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾؛ تمام وجودش شهادت میدهد که درّنده است، چیزی را کتمان نمیکند: ﴿لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدیثاً﴾.
نکته مهم این است که اینطور نیست که ـ معاذالله ـ علم خدا در دنیا و آخرت فرق بکند، خدا «الیوم» عالم به غیب باشد، فردا عالم به شهادت! همه اشیا برای او مشهود است؛ منتها این غیب و شهادت امر نسبی و تقسیمی و اضافی است؛ یعنی آنچه نزد شما غیب است، نزد او میشود مشهود، نه اینکه الآن خدا عالم به غیب باشد؛ یعنی چیزی غیب است؛ مثل اینکه الآن چیزی پشت این دیوار است بعد ما باخبر بشویم که پشت این دیوار چه خبر است. وگرنه آیه 61 سوره مبارکه «یونس» این است که هر کاری که شما انجام میدهید، همین که میخواهید وارد بشوید: ﴿مِن قُرْآنٍ وَ لاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ﴾؛ همین که میخواهید وارد بشوید در مشهد ما هستید، دیگر علم غیب ندارد، فردا برای او ظاهر بشود، ندارد. امروز و فردا نزد ذات أقدس الهی مشهود است. برای ماست که تفاوت پیدا میکند، ما میگوییم: ﴿مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾؛[25] الآن برای ما روشن نیست که او مالک امروز هم هست؛ لذا به خودمان اسناد میدهیم، من این کار را کردم، این مال من است، مال فلان کس است! کارها را اموال را اشخاص را به دیگری نسبت میدهیم. در قیامت معلوم میشود که همه اینها تحت نفوذ و سلطه ذات أقدس الهی است. قیامت ظرف ظهور این حقایق است، نه ظرف حدوث این حقایق، وگرنه در دنیا و آخرت برای ذات أقدس الهی همه این امور یکسان مشهود است: ﴿یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ﴾ به لحاظ ماست نه اینکه امروز «لا یُعرض»، فردا «یُعرض». فردا برای شما معلوم میشود که همه در معرض ذات أقدس الهی بود، چون آیه 62 سوره مبارکه «یونس» اختصاصی به جایی ندارد، فرمود هر کاری که میخواهید بکنید، همین که میخواهید وارد بشوید مشهد ماست، مشهود ماست: ﴿إِلاّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ﴾؛ همین که میخواهید وارد شوید. «أفاض»؛ یعنی حرکت کرد:﴿ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفَاضَ النَّاسُ﴾، که مربوط به عرفات و آمدن از عرفات به مشعر است، «افاض»؛ یعنی حرکت کرد، میخواهد وارد بشود. همین که میخواهید وارد شوید حرکت کنید، مشهود ماست. اینطور نیست که حالا امروز خدا عالم به غیب باشد، فردا عالم به شهادت باشد، خیر! امروز و فردا خدا عالم به شهادت است، این غیب و شهادت نسبی است به لحاظ ما.
﴿یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ﴾، حالا نامه اعمال را میخواهند بدهند؛ در سوره مبارکه «فرقان» آنجا گذشت که ما ترازویی در قیامت نصب میکنیم، اعمال را میسنجیم. آن در سوره «اعراف» بود که ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾[26] ترازو نصب میکنیم؛ اما در بخش پایانی سوره مبارکه «توبه» هم افراد را به پنج قسم کرد: سابقین هستند، تابعین هستند ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً﴾[27] هستند، عدهای هم ﴿وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ هستند، اینها را تقسیم کرد. بعد در سوره «فرقان» فرمود عدهای هستند که ﴿فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً﴾؛[28] ما برای اینها در قیامت ترازو نمیآوریم، ما ترازو میآوریم که حق و عمل صحیح و اینها را بسنجیم، فاسد را هم بسنجیم. اگر کسی هیچ عمل صحیحی ندارد، ما چرا برای او ترازو نصب کنیم؟ ﴿فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً﴾، وزن را که در سوره مبارکه «اعراف» فرمود: ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾؛ یعنی ترازویی که ما میآوریم، آن کفّهای که سنگ میگذارند، آن کفه را میگویند وزن. ما این کفّه را که حق است، برای چه بیاوریم؟ او چه آورده است که ما بسنجیم؟ چیزی که نیاورده است؛ منتها درکات او را البته میسنجیم که جایش در جهنم کدام درکه است؛ اما آیا اهل بهشت است یا اهل جهنم این ثوابی، خیری، حقّی نیاورده است ما بسنجیم، پس این ﴿فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً﴾، البته برای درکات او میزانی است که منافق در درک اسفل است، دیگران نزدیک او هستند. این گروه را فرمود: ﴿لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ﴾.
﴿فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ﴾، حالا گاهی یمین هست، گاهی اَمام هست، در قبال عدهای یسار است، یک عده وراء ظهر هست. اینها که اصحاب میمنه هستند: ﴿مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ﴾، این به چه کسی میگوید؟ آنها که حاضر و ناظر هستند، فرشتهها هستند، وگرنه همه مشغول کار خودشان هستند. آیا به مؤمنینی میگوید که ساهره قیامت در آنها اثر نگذاشت یا به فرشتههایی که ﴿عَلی أَرْجائِها﴾ هستند، به فرشتهها میگویند بیایید نامه اعمال ما را بخوانید؟ انسان به اینجا میرسد که به ملائکه میگوید بیایید این نامه اعمال ما را بخوانید، آن روز کمتر کسی است که منتظر باشد نامه عمل دیگری را بخواند، هر کسی گرفتار کار خود است. البته ممکن است عدهای در مرحله والا باشند، فرصت داشته باشند که نامه اینها را بخوانند یا ببینند؛ اما این مقدار هست که ملائکه به ملائکه میگویند: ﴿هاؤُمُ اقْرَؤُا﴾، چون ما غیر از ملائکه نام کسانی را اینجا ندیدیم فرمود: ﴿وَ الْمَلَکُ عَلی أَرْجائِها﴾، اینها که نامه اعمالشان به دست راست است، به ملائکه میگویند: ﴿هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ ٭ إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ﴾، این «ظننت» همانهایی هستند که ﴿الَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ﴾،[29] که گاهی علم به معنی مظنّه است نه اینکه با گمان زندگی میکردند، با گمان هرگز زندگی نمیکردند: ﴿عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾،[30] با گمان زندگی نمیکردند، عالم بودند، قاطع بودند. همانطوری که در آن بخشهای سوره مبارکه «بقره» دارد که اینها کسانی بودند که اگر هم گمان میداشتند، قیام میکردند؛ چه رسد به یقین! ﴿الَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ﴾، وگرنه اینها اهل مظنّه نیستند، اینها ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾[31] هستند ﴿یَعْلَمُونَ﴾[32] و امثال آن. اینجا هم ﴿إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی﴾؛ یعنی یقین داشتم نه اینکه من گمان دارم. اگر هم ظن میداشتم، گمان میداشتم، قیام میکردم؛ چه رسد به اینکه یقین داشتم! اینها اهل یقین هستند اهل شهودند، چون «علم الیقین» دارند: ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ﴾[33] بودند اینها نه تنها علم حصولیشان قطعی است، در مقابل علم شهودی به مقام احسان و به مقام «کأنّ» رسیدند، این در بیانات حضرت امیر هست که «فَهُم وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا»؛[34] از این قبیل است.
پرسش: ... مگر اینها ریاکار بودند که به آنها گفته شد: ﴿هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَه﴾؟
پاسخ: نه، خوشحال هستند، آنجا جای ریا نیست. در ملکات است، ملکه آدم این است که در برابر حق بگوید بیا این نامه عمل من! «الیوم» هم اگر کسی فرشته را ببیند، اهلبیت را ببیند، همینطور میگوید، چون جا برای احتمال ریا و تخلّف و امثال آن نیست.
وجود مبارک حضرت عبدالعظیم(سلام الله علیه) ایمانش را به وجود مبارک حضرت هادی(سلام الله علیه) عرضه میکند، من این هستم، من این هستم، من این هستم! [35]اینها فضیلت است، اینها عَرضه کردن بر اهلبیت است، از آنها خواستن که شما ببینید، این یک لذت است، جا برای ریا و اینها نیست، اصلاً در مسئله قیامت جا برای معصیت نیست.
فرمود: ﴿فَهُوَ فی عیشَةٍ راضِیَةٍ ٭ فی جَنَّةٍ عالِیَةٍ﴾، این جنّت عالیه همان است که دارد: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾[36] همین است. آن مقام، مقام عالی است، خیلیها نمیدانند که آنجا چه خبر است، وقتی آنجا رسیدند آگاه میشوند. الآن نمیدانند، چون نمونهاش که در دنیا نیست. وقتی نمونهاش در دنیا نباشد، آدم چه تشبیهی بکند؛ لذا این نکره در سیاق نفی است. فرمود هیچ کس نمیداند که آنجا چه خبر است. در مسئله فرش مثال زده شد قبلاً که در سوره مبارکه «الرحمن» دارد که ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾،[37] «بطائن» جمع بِطانه است، «بِطانه»؛ یعنی آستر. از ابره فرش بهشت خدا خبر نمیدهد، میفرماید آسترش ابریشم است. ما در دنیا فرشی گرانتر و قیمتیتر و زیباتر از ابریشم که ندیدیم! فرمود آسترش ابریشم است، حالا ابره آن چیست؟ نمونهاش نیست تا به ما بگوید که ظهائر آن چیست. فرمود: ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾؛ اما ظهائر آن چیست؟ همین که ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ﴾، نمونه آن نیست تا بگویند که ابرهاش فلان است، فرمود آسترش ابریشم است. اینجا هم از همان قبیل است. فرمود: ﴿فی جَنَّةٍ عالِیَةٍ﴾، این لغت را بشر با آن کار دارد، موجوداتی هستند در عالم، یک؛ برای اینها القابی هست، دو؛ وجود مبارک حضرت امیر آن کسی که آه کشید، فرمود برای چه آه میکشی؟ اگر برای آخرت است که «طوبی لک و حسن مآب»، چون آه سلاح کسی است که در راه است: «وَ سِلَاحُهُ الْبُکَاء»؛[38] اما اگر برای دنیاست، من دنیا را تشریح کنم که دنیا جا برای آه کشیدن نیست،[39] البته سخنی در آن است؛ اما از نداشتن آن آه بکشی جا ندارد. چند چیز را نام میبرد که دو چیزش قابل ذکر کردن است؛ فرمود بهترین غذاهای دنیا عسل است و بهترین پوشاکیهای دنیا ابریشم است، هر دو کار دو تا کِرم است، برای چه داری غصّه میخوری؟ این علی است! آنجا یک چیز دیگر است، آنجا عسل را که کِرم تولید نکرده است، آن ابریشم را هم که کِرم تولید نکرده است. آن عسل را نماز و روزه تولید کرده است، دیگر حالا پشه روی آن بنشیند و مگس روی آن بنشیند اینها نیست. فرمود اگر برای دنیا غصّه میخوری، بهترین غذایش عسل است و بهترین لباس و پوشاکش ابریشم است، اینها کار دو تا کِرم است، لذائذ دیگر را هم که گفته پَست است؛ اما اگر برای آخرت است که «طوبی لک و حسن مآب». این روحیه یک روحیه فرشتگی است. به ما میگویند این را داشته باش؛ منتها حلال، این همان فرشتگی است.
فرمود: ﴿فی جَنَّةٍ عالِیَةٍ ٭ قُطُوفُها دانِیَةٌ﴾، «قطوف»؛ یعنی چیدن میوههایش. حالا انسان برود روی درخت میوه بچیند که نیست، «دانی»؛ یعنی نزدیک. اینطور نیست که خانه بهشتی کنار درخت باشد و هر جا درخت است او ویلا بسازد، درخت تابع اوست. اینجا اراده کرده که درخت روییده بشود درخت میشود. ذیل آیه ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾؛[40] مرحوم امین الاسلام نقل کرده که چشمه تابع بهشتی است،[41] چون دارد: ﴿یُفَجِّرُونَهَا﴾، چشمه را بهشتی منفجر میکند و میجوشاند، اینطور نیست که جایی چشمه باشد بهشتی مجبور باشد کنار آن چشمه اتاق بسازد، هر جا خودش چشمه خواست، درخت هم همینطور است. دانی بودن معنایش این نیست که نزدیک خانهاش هست، هر جا که او دست بزند هست. چنین عالمی است! ﴿قُطُوفُها دانِیَةٌ﴾، بعد ذات أقدس الهی میفرماید: ﴿کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً﴾؛ اما ﴿بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ﴾، اینها میوههای کار خود شماست. ﴿أُکُلُها دائِمٌ﴾؛[42] «أُکُل»؛ یعنی «مأکول»، نه «أکل». میوهاش دائمی است. اینطور نیست که فصلی باشد، بعض از مواقع باشد ،گاهی نباشد اینطور نیست. ﴿أُکُلُها﴾؛ یعنی «ما یُؤکَل». «أُکل»؛ یعنی خوراکی. خوراکی او دائمی است، پس فسادپذیر نیست و از بین رفتنی هم نیست.
در بیانات نورانی امام رضا(سلام الله علیه) عرض کردند حضرت که در جریان حضرت آدم(سلام الله علیه) بعضی از روایات دارد که گندم بود، بعضی دارد خرما بود، بعضی دارد که درخت دیگری بود! فرمود همهاش درست است، چون درخت بهشت هر چه بخواهی میوه میدهد، نه اینکه اگر درخت انگور بود به شما خرما ندهد! فرمود تمام روایات درست است،[43] این مثل دنیا نیست که اگر درخت خرما بود یا مثلاً گندم بود یا برنج بود، میوه دیگری ندهد. هر چه خواستید میدهد بعد تشبیه میکند؛ مثل عالِم، که عالم هم آن علم را بلد است هم این علم را بلد است هم آن علم را میداند هم این علم را میداند که یک بهشتی است متحرّک.
امیدواریم ذات أقدس الهی این نظام را تا ظهور صاحب اصلی خود از هر خطری حفظ بفرماید و سعی همه این آقایانی که تلاش و کوشش کردند برای گرامیداشت روز پُر برکت نُه دی، مقبول ذات أقدس الهی باشد!
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره هود، آیه40؛ سوره مؤمنون، آیه27.
[2] . سوره اعراف، آیه172.
[3]. سوره نحل، آیه77.
[4]. سوره نجم, آیات8 و9.
[5]. سوره زخرف، آیه3.
[6] . سوره زخرف، آیه4.
[7]. سوره اعراف, آیه54؛ سوره یونس، آیه3؛ سوره هود، آیه7؛ سوره فرقان، آیه59؛ سوره سجده، آیه4؛ سوره حدید، آیه4.
[8]. سوره نحل، آیه77.
[9]. سوره معارج، آیه4.
[10]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه 185.
[11]. الصحیفة السجادیة، دعای28.
[12]. سوره نساء، آیه169؛ سوره جن، آیه23.
[13]. سوره طه، آیه105.
[14] . سوره قارعه، آیه5.
[15]. سوره نازعات، آیه5.
[16]. سوره تحریم، آیه6.
[17]. سوره غافر، آیه7.
[18]. سوره اعراف، آیه156.
[19]. سوره اعراف، آیه54؛ سوره یونس، آیه3؛ سوره رعد، آیه2.
[20]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص585.
[21]. سوره نساء، آیه42.
[22]. سوره انعام، آیه130؛ سوره اعراف، آیه37.
[23]. سوره نور، آیه24.
[24]. سوره فصلت، آیه21.
[25]. سوره فاتحه، آیه4.
[26]. سوره اعراف، آیه8.
[27]. سوره توبه، آیات100ـ102.
[28]. سوره کهف، آیه105.
[29]. سوره بقره، آیه46.
[30]. سوره هود، آیه17؛ سوره محمد، آیه14.
[31]. سوره بقره، آیه3.
[32]. سوره بقره، آیات13 و 26 و 75 و....
[33]. سوره تکاثر، آیات5 و6.
[34]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه193.
[35]. الأمالی( للصدوق)، ص 338.
[36]. سوره سجده، آیه17.
[37]. سوره الرحمن، آیه54.
[38]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص850.
[39]. بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج75، ص11.
[40]. سوره انسان، آیه6.
[41]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص 616.
[42]. سوره رعد، آیه35.
[43]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص 306.