05 12 2007 4810628 شناسه:

تفسیر سوره اسراء جلسه 1 (1386/08/23) تكرار 4 تكرار 1 تكرار 1 تكرار 1 تكرار 1 تكرار 1 تكرار 1 تكرار 1 تكرار 1 تكرار 1 تكرار 1 تكرار 1 تكرار 1 تكرار 1 تكرار 1 تكرار 1

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَي الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ﴿1

غالب مطالبي كه مربوط به سورهٴ مباركهٴ «نحل» بود اينها ارائه شد و اين بخش پاياني سورهٴ «نحل» كه ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ﴾ هست گرچه اشاره شد كه اين در واقعهٴ اُحد نازل شد، اما در حدّ يك احتمال بود خيليها نپذيرفتند.

سورهٴ مباركهٴ «اسراء» ظاهراً در مكه نازل شد براي اينكه معيار مكّي و مَدَني بودن هر سوره از محتواي خود آن سوره برمي‌آيد. سوره‌اي كه مسئلهٴ فروع فقهي نظير صوم، نظير حج، نظير خمس، نظير زكات اين‌گونه از مسائل مطرح هست اينها غالباً در مدينه نازل شد يا آياتي كه اين محتواها را دارد در مدينه نازل شد، ولي سوره‌اي كه عناصر محوري او را اصول دين تشكيل مي‌دهد خطوط كلي عقايد، خطوط كلي اخلاق، خطوط كلي ادارهٴ امور و اين‌گونه از مسائل اينها در مكه نازل شده است احتجاجات توحيدي اينها در مكه نازل شده است اين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» غالب آياتش اين است به استثناي دو يا پنج يا هشت آيه مثلاً كه مورد اختلاف است آيا در مكه نازل شد يا در مدينه نازل شد.

مطلب بعدي آن است كه برخي نظير مرحوم مجلسي اول(رضوان الله عليه) اين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» را هم جزء مسبّحات آوردند معروف اين است كه مسبّحات شش‌تاست آنهايي كه اولش ﴿سَبَّحَ﴾ يا ﴿يُسَبِّحُ﴾ يا ﴿سَبِّحِ﴾ آمده كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هر شب قبل از خواب اين مسبّحات شش‌گانه را مي‌خواندند ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَي﴾ هست، سورهٴ «حديد» هست، سورهٴ «حشر» هست و سورهٴ مباركهٴ «جمعه» هست و سورهٴ مباركهٴ «صف» هست، سورهٴ مباركهٴ «تغابن» هست اين سوره‌هايي كه اولش ﴿سَبَّحَ﴾ يا ﴿يُسَبِّحُ﴾ يا ﴿سَبِّحِ﴾ دارد امر يا فعل ماضي يا فعل مضارع اينها را مي‌گويند مسبّحات شش‌گانه.

ولي مرحوم مجلسي اول(رضوان الله عليه) نظر شريفشان اين است كه سورهٴ مباركهٴ «اسراء» هم جزء مسبّحات هست هر سوره‌اي كه مصدّر به تسبيح هست خواه به صورت فعل ماضي مثل ﴿سَبَّحَ لله﴾، خواه به صورت فعل مضارع مثل ﴿يُسَبِّحُ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «جمعه» است، خواه به صورت امر نظير ﴿سَبِّحِ﴾ خواه به صورت مصدر مثل سورهٴ مباركهٴ «اسراء» ﴿سُبْحَانَ الَّذِي﴾ اينها جزء مسبّحات است قهراً مسبّحات مي‌شود هفت‌تا نظر شريفشان اين است.

ذات اقدس الهي منزّه از هر نقص و مبرّاي از هر عيب است كه فرق تسبيح و تقديس هم در اوايل سورهٴ مباركهٴ «بقره» آنجا كه فرشته‌ها عرض كردند ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ[1] آنجا گفته شد كه ذات اقدس الهي از هر عيب و نقصي منزّه است يك، اين مي‌شود تسبيح، از هر كمال محدودي هم مبرّاست اين مي‌شود تقديس. تنزيه اين است كه او جاهل نيست، ناسي نيست، ساهي نيست، قاصر نيست و مانند آن. تقديس آن است كه علم محدود ندارد، قدرت محدود ندارد، آنچه براي ديگران كمال است براي ذات اقدس الهي نقص است و مانند آن.

خدا منزّه از هر نقص و مبرّاي از هر عيب است و اين خداي سبحان كه منزّه از هر نقص و مبرّاي از هر عيب است بندهٴ خود را شبانه از مسجدالحرام به مسجدالأقصيٰ برد. اين سير كه با سَيْر فرقش اين است كه سير اعم از شب و روز است و سَيْر مخصوص شب است اين با آيات الهي همراه است. يك نحوه كرامتي براي ذات مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مطرح هست براي اينكه مهمانان ديگر به لقاي الهي مي‌رفتند به طرف خدا مهاجرت مي‌كردند، ولي در جريان معراج وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را خدا بُرد بين رفتن و بردن خيلي فرق است. در جريان ميقات وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) كه ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَي ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً[2] و كذا و كذا آنجا دارد ﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَي لِمِيقَاتِنَا[3] يعني وقتي آمد. خود موساي كليم با پاي خود به طور رفت ﴿جَاءَ مُوسَي لِمِيقَاتِنَا﴾ اما در جريان معراج وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سخن از رفتن نيست، سخن از بُردن است با جلال و شكوه ذات اقدس الهي فرستاده‌هاي خود را ارسال كرد و پيغمبر را برد نه اينكه پيغمبر رفته باشد «ذهب و جاء» نيست ﴿أَسْرَي بِعَبْدِهِ﴾.

مطلب بعدي آن است كه القاب ديگر نظير نبوت، رسالت، ولايت اينها را مطرح نفرمود براي اينكه همه آنها محصول عبوديت است، اگر كسي عبدِ خالص شد شايسته دريافت آن كمالات است. خدايي منزّه است كه بندهٴ خود را شبانه از مسجدالحرام به مسجدالاقصي برد. سَيْر با اينكه سِير در شب است، اِسراء با اينكه شبانه بردن است، اما وقتي به ﴿لَيْلاً﴾ مقيّد شد به تعبير جناب زمخشري در كشّاف براي افادهٴ تبعيض است يعني پاسي از شب، مقداري از شب خيلي طول نكشيد حالا چقدر فاصله شد چند دقيقه فاصله شد چقدر طول كشيد خدا مي‌داند و آن كس كه رفته، ولي بالأخره كلّ شب نبود اين همه سير سماوات و مشاهدات چند لحظه بيش نبود ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً﴾.

آغاز و انجام اين سفر در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» مشخص شد به لحاظ زمين، اما به لحاظ آسمانها در سورهٴ مباركهٴ «نجم» بقيه داستان آمده. سورهٴ «اسراء» براي اسراست و سورهٴ «نجم» براي معراج است آنجا كه ﴿دَنَا فَتَدَلَّي ٭فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي﴾ آنجا مربوط به معراج است، اما اين براي سِير از مسجدالحرام تا مسجدالاقصاست، پس اين سير زميني مبدأ و منتهايش مشخص است از مكه است تا بيتِ قُدس حالا منظور خود مسجدالحرام است يا حَرَم است يا منزل اُمّ‌هاني بود يا منزل خودشان بود براي اينكه كلّ اين محدوده مسجدالحرام است، حَرَم است روايات در اين زمينه چند طايفه است خود مسجدالحرام بود، حَرم بود، بيت اُمّ‌هاني بود اينها مختلف است كه كلّ اين محدوده را حَرم مي‌گويند، مسجدالحرام مي‌گويند.

بيت مَقدِس هنوز مسجد ناميده نمي‌شد بعدها به صورت مسجدالاقصيٰ درآمد وگرنه آن روزها به صورت مسجدالاقصيٰ ناميده نمي‌شد اين هم گفتند يك پيشگويي غيب‌گونه است كه اعلام كرد بعداً اينجا مسجد خواهد شد ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَي﴾ براي اينكه گرچه مناطق زيادي در روي زمين وجود دارد كه اقصا و ابعد از بيت مقدِس است ولي آنجاها ديگر مسجد نيست روي زمين جايي كه مسجد باشد و نسبت به مسجدالحرام سنجيده بشود غير از بيت مقدِس جاي ديگر نبود لذا آن مي‌شود مسجد اقصيٰ يعني دورترين مسجد حالا اگر جاهاي ديگر مسجد بود آنها مسجد نزديك يا مياني بود دورترين مسجد نسبت به مسجدالحرام همان مسجد اقصاست ﴿إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَي﴾ كه ﴿الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ﴾ بركات فراواني ما در اطراف آن مستقر كرديم. حالا در ضمن خواندن روايات اسرا بركات آن منطقه هم روشن خواهد شد.

پرسش: حاج آقا اين مشرف به اين مطلب نيست كه در دنيا والاترين مساجد تا قيامت همين مسجدالحرام و مسجدالاقصاست.

پاسخ: ديگر حالا آن را بايد از روايت استفاده كرد از روايات استفاده مي‌شود كه «علي وجه الأرض» مسجدي به عظمت مسجدالحرام نيست بعد از مسجدالحرام، مسجدالنبي است اينها به وسيله روايات استفاده مي‌شود لذا نماز در آنها هم با نماز ساير مساجد فرق مي‌كند.

﴿لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا﴾ ما اين سفر را نصيب او كرديم تا آيات خودمان را به او ارائه كنيم نه اينكه او نگاه كند، نه اينكه او ببيند ما مي‌خواهيم نشانش بدهيم همه اين كارها را خداي سبحان به عهدهٴ خود قرار داده است ما بُرديم، ما او را به مسجدالاقصيٰ رسانديم، ما آياتمان را به او نشان مي‌دهيم و مانند آن نظير آ‌نچه كه درباره حضرت ابراهيم خليل آمده است كه ﴿وَكَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ[4] كه ما نشانش مي‌دهيم.

خب، ﴿لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا﴾ در سورهٴ مباركهٴ «نجم» هم آمده است كه ﴿لَقَدْ رَأَي مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَي[5] آيات الهي، آيات كبراي الهي را ديده است گرچه سراسر عالم آيه الهي‌اند ولي بعضيها آيه مياني‌اند، بعضي اكبر و بزرگ‌اند ﴿لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا﴾ در آن سورهٴ «نجم» آمده است كه ﴿لَقَدْ رَأَي مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَي[6] ﴿إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ﴾ ذات اقدس الهي هم شنواست و هم بيناست، هم اقوال را مي‌شنود و هم احوال را مي‌بيند مي‌داند كه فيض را به چه كسي عطا كند، به نداي چه كسي پاسخ بدهد و صداي چه كسي را بي‌جواب نگذارد. اين ترجمه‌گونهٴ اين آيه نوراني.

اما مطالب فراواني كه مربوط به اِسراست در اينجا اولاً اِسرا در بيداري بود و نه در خواب آنچه كه فعلاً محلّ بحث است كه مربوط به سورهٴ مباركهٴ «اسراء»ست همان سير در زمين است گاهي ممكن است اشاره بشود به جريان معراج ولي جريان معراج در سورهٴ مباركهٴ «نجم» است ولي مجموع اين قصه در بيداري بود نه در خواب و با مجموع بدن و روح بود نه تنها با روح. اين دوتا اصل بايد تا آخر قصه محفوظ بماند منتها اصل سوم آن است كه بعضي از مطالب، روحاني است نه در آن مطلب جسم حضور نداشت.

بيان‌ذلك اين است كه الآن همهٴ ما در اين زمان روي اين زمين نشستيم اينجا مسجد است و زمين است و الآن هم روز است و زمان. گفتنها جسماني است، شنيدنها جسماني است ما با دهان سخن مي‌گوييم با گوش مي‌شنويم يكديگر را هم مي‌بينيم اينها جسماني است. الفاظي كه گفته مي‌شود جسماني است، آهنگهايي كه ادا مي‌شود جسماني است، گوينده را با چشم مي‌بينيم، شنونده را با چشم مي‌بينيم اينها همه جسماني است، اما آن مطالب بلند و عقلي قرآني را كه ارزيابي مي‌كنيم و بررسي مي‌كنيم آنها هم جسماني است؟ مي‌گوييم خدا سميع است، خدا بصير است، خدا ارائه مي‌كند، خدا اِسرا مي‌كند الفاظش جسماني است اما معاني‌اش ديگر جسماني نيست، اگر احياناً گفته مي‌شود بخشي از معراج روحاني است نه يعني ـ معاذ الله ـ پيغمبر در آن حال بدن نداشت در آن حال بدن داشت، جسم داشت ولي آن بخش، بخش روحاني است مثل اينكه ما الآن اينجا نشستيم و داريم حرف مي‌زنيم، خب اين مطالب عقلي را كه قرآن تفهيم مي‌كند ما مي‌فهميم ان‌شاءالله اينها كه جسماني نيست ما مي‌گوييم هزار سال قبل مرحوم شيخ مفيد چنين گفت، مرحوم شيخ طوسي چنين گفت، چهارصد سال قبل فلان حكيم چنين گفت، فلان فقيه چنين گفت، صد سال قبل فلان حكيم چنين گفت، فلان فقيه چنين گفت همه اينها را مطرح مي‌‌كنيم. گفتنها جسماني، شنيدنها جسماني اما اينكه مي‌گوييم هزار سال قبل فلان مطلب را شيخ طوسي فرمود اين مطلب درست است يا نادرست اين مطالب الفاظش جسماني است اما آن معارفش ديگر جسماني نيست آن معارفش ديگر روحاني است.

وجود مبارك پيغمبر رفت، ديد، گفت، شنيد اينها همه با جسم بود، اما آن مطالبي را كه دريافت، كلامي را كه با خدا گفت، مطالبي را كه خدا با او فرمود آنها، آن علومي را كه ذات اقدس الهي به حضرت اعطا كرد آنها كه ديگر جسماني نيست نه اينكه حضرت جسم نداشت، نه اينكه حضرت متزمّن يا متمكّن نبود هم متزمّن بود در شب، هم متمكّن بود در بيت‌ مقدِس يا جاي ديگر ولي آن مطالب، مطالب جسماني نيست اگر احياناً بين بخشهاي جسماني و بين بخشهاي روحاني تفكيك كردند نظير همين وضع خود ماست.

خب، مرحوم امين‌الاسلام در مجمع بياني دارد كه آن بيان دسته‌بندي روايات مسئله است چون مستحضريد قسمت مهمّ بحث اسرا و معراج را روايات به عهده دارد. آيات مربوط به اسرا همين يكي است در سورهٴ «اسراء» آيات مربوط به معارج همان چند جمله است در سورهٴ «نجم» اين قصه دامنه‌دار با روايات تأمين مي‌شود نه با آيه. مشكل ما اين است كه روايات وقتي حجت‌اند كه بر كتاب الهي عرضه بشوند وقتي آيات فراوان ما داشته باشيم، ميزان فراوان داريم، ترازوي پُرباري داريم، معروض‌عليه فراواني داريم عرضه دشوار نيست، اما وقتي آيات كم باشد، روايات زياد باشد، قصه هم پرمحتوا باشد بر كدام بخش از آيات عرضه كنيم، اين هم يك مطلب.

مطلب ديگر آن است كه تسهيل مي‌كند اين است كه موافقت با قرآن شرط حجيت نيست، مخالفت قرآن مانع احتجاج است يعني ما براي دريافت حجت شرعي از يك روايت كه اين روايت حجت است لازم نيست كه اين آيه موافق قرآن باشد چون خيلي از احكام فقهي ماست كه در قرآن مطرح نشده، عدد ركعات، شكّيات، قواطع صلات، مبطلات صلات، مفترات صوم بخشي از آنها آمده بخش وسيعي در روايات است ما «بعد العرض علي القرآن» همين كه مخالف قرآن نيافتيم مي‌شود حجت. موافقت كتاب شرط نيست، مخالفت كتاب مانع است اگر چيزي مخالف قرآن كريم نبود مي‌شود حجت اين هم يك مطلب.

مرحوم امين‌الاسلام(رضوان الله عليه) فرمودند اخبار معراج، روايات اسرا چهار طايفه است يك قسمتش قطعي است، مطابق عقل است، مخالف عقل نيست، مخالف كتاب و سنت نيست و بايد آن را قبول كرد و ما قبول داريم. طايفه ديگر نصوصي است كه گذشته از اصل معراج مطالبي دارد كه آن مطالب را عقل مي‌تواند بپذيرد و هيچ اصلي از اصول قرآني هم مخالف آن نيست باز او را قبول مي‌كنيم. طايفه ثالثه رواياتي است كه عقل از پذيرش او خوب ادراك نمي‌كند با ظواهر آيات هم خيلي هماهنگ نيست، ولي قابل توجيه هست چون قابل توجيه هست ما توجيه مي‌كنيم و مي‌پذيريم. طايفه چهارم رواياتي است كه نه عقل مي‌پذيرد، نه آيات تصديق مي‌كند نه قابل توجيه هست بنابراين چهار طايفه است.

اما آن طايفه اُوليٰ كه ما قطع به صحّت داريم و هيچ محذوري بر پذيرش و قبول او نيست آن اصل اسرا و عروج است كه ذات اقدس الهي پيامبرش را از مسجدالحرام به بيت‌المقدِس اسرا داد، از مسجدالاقصيٰ به سماوات عروج داد في‌الجمله نه بالجمله اين هيچ محذوري ندارد به تواتر ثابت شد، با دليل قطعي ثابت شد «نؤمن به» اين محذوري ندارد، اما حالا وقتي باز مي‌كنيم به اين سه طايفه بعدي مي‌رسيم.

طايفه دوم آن است كه عقل تجويز مي‌كند و هيچ اصلي از اصول آن را نفي نمي‌كند و ما هم قبول مي‌كنيم مثل اينكه وجود مبارك پيغمبر در آسمانها طواف كرده و انبيا را ديده، عرش را ديده، سدره منتها را ديده، اين را ديده البته اينجا به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) به امين‌الاسلام مي‌فرمايند كه خب اين قِسم دوم را كه شما مي‌فرماييد قبول مي‌كنيم چطور قبول مي‌كنيم يعني با چشم ظاهر انبيا را ديده با اينكه آنها رحلت كردند، مي‌شود گفت با چشم ظاهر آسمان را ديده، بيت مقدس را ديده اينها خب موجوداتي هستند حاضر و جسماني و خب آدم ممكن است برود ببيند، اما با چشم ظاهر انبيا را ديده، ابراهيم را ديده يعني چه؟ شما ناچاريد بگوييد اين يك تمثّل برزخي است بر آنها متمثّل شده‌اند. تمثّل هم از لطيف‌ترين واژه‌هاي قرآني است كه انسان با آن چشم برزخي مي‌بيند ديگري در كنار انسان ايستاده است نمي‌بيند نظير آنچه كه براي حضرت مريم(سلام الله عليه) رُخ داد كه ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً[7] خب وجود مبارك حضرت مريم ديد ديگران كه نديدند كه، اگر كسي و اين هم مربوط به مثال منفصل است نه مثال متّصل كه اضغاث و احلام باشد و ساخته‌هاي دروني باشد و ساخته‌هاي نفساني باشد و يا ساخته‌هاي شيطاني باشد نيست وجود خارجي دارد منتها خارج مثالي نه خارج مادي و نفس در مرحله مثال با او ارتباط برقرار مي‌كند و او را مشاهده مي‌كند ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً﴾ اين كلمهٴ تمثّل از لطيف‌ترين تعبيرات ديني ماست در حال احتضار هست مرحوم كليني نقل كرده، ديگران هم در جوامع روايي‌شان نقل كردند كه حال محتضر وقتي سنگين شد آخرين قدم دنيايش را طي مي‌كند «يتمثّل له المال و الولد و كذا و كذا» مال او براي او متمثّل مي‌شوند، مال او نزد او مي‌آيد اين تشبيه نيست واقعاً هست مال او با او سخن مي‌گويد، فرزندان او با او سخن مي‌گويد در حالي كه او ديگر چشمش بسته است و كسي را نمي‌بيند و حرف كسي را هم نمي‌شنود فرزندان خودش را هم نمي‌شناسد ديگر برنامهٴ دنيايي او تمام شده است اين روايت تمثّل را كه بخشي را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در كتاب الجنائز در فروع كافي نقل كرد بخشي را هم ديگران نقل كردند اين است كه مال آدم نزد آدم متمثّل مي‌شود مي‌گويد من مال توام، تو هم زحمت كشيدي، من را فراهم كردي فقط يك كفن از من حق داري، بچه‌هاي او هم نزد او متمثّل مي‌شوند مي‌گويند ما فرزندان تو هستيم، زحمت كشيديم ولي ما تا قبر كنار تو مي‌آييم. عمل او هم نزد او متمثّل مي‌شود مي‌گويد من عمل تو هستم تو درباره من يا راغب بودي يا كارِه ولي من با تو هستم، در قبر هستم، در برزخ هستم، در معاد هستم با تو هستم اين سه نفر متمثّل مي‌شوند[8] واقعيت است، حرف مي‌زنند واقعيت است، اين هم مي‌شنود واقعيت است و عمل هم مي‌كنند واقعيت است اين مي‌شود وجود مثالي.

پرسش: پس معلوم مي‌شود معراج جسماني نبوده.

پاسخ: چرا، معراج، جسماني بود مثل اينكه وجود مبارك حضرت مريم جسم داشت، اما يك وقت است كه بگوييم آسماني ديده، بله آسماني ديده، زميني ديده، مسجدالاقصيٰ را ديده، اما وقتي بگوييم انبياي رحلت كرده را ديده انبيا را ديده يعني چه؟ اگر انبيا، وجود مبارك ابراهيم را ديد، نوح را ديد، يعقوب و اسحاق را ديد، يوسف و موسي و عيسي(سلام الله عليهما) را ديد اين را با همين چشم ديد اينها كه رحلت كردند اين توجيهي كه الميزان نسبت به امين‌‌الاسلام مرحوم طبرسي دارد مي‌گويد اين است مي‌گويد شما كه مي‌فرماييد ديدن انبيا را ما قبول داريم اين را هم توجيه كنيد حضرت جسم داشت «مما لا ريب فيه» بود، چشم و گوش داشت «مما لا ريب فيه» است اما اين ديدن چه ديدني است؟ اين ديدن از سنخ ديدن مسجدالحرام و مسجدالاقصيٰ و از اين قبيل است يا از سنخ ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً[9] است از كدام قبيل است؟ آن طوري كه حضرت مريم فرشتهٴ الهي را ديد آن طور است يا اينكه ما هم در و ديوار را نگاه مي‌كنيم اين طور است.

نسبت به همه آنچه را كه در خارج موجودند، بله انسان مي‌بيند ديگر اين هيچ محذوري ندارد چون وقتي جسم دارد همه اينها را مي‌بيند، اما وقتي كه خواست انبيا را ببيند آنهايي كه رحلت كردند آنها را با چه وضعي مي‌بيند، ولي علي ايّ حال از اين جهت حق با مرحوم امين‌الاسلام است كه اين كاملاً قابل قبول است يعني مشاهدهٴ انبيا، مكالمهٴ انبيا، محاورهٴ انبيا، نماز جماعت خواندن، همه آنها به حضرت اقتدا كردن اينها همه‌اش حق است اما آن طوري كه وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) ديد ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً﴾ آن طور بود يا همين طوري كه ما معمولاً يكديگر را مي‌بينيم اين طور است، خب اين را شما مي‌گوييد «مما يجوّزه العقل» آنها كه رحلت كردند، نيستند تا پشت سر حضرت نماز بخوانند پس بالأخره يك طور بايد توجيه كنيد ديگر اين هم بايد توجيه بشود.

اما قِسم سوم كه ظاهرش مخالف اصول است، ولي توجيه‌پذير است، تأويل‌پذير است اين است كه وجود مبارك حضرت وارد بهشت شد يك، از نزديك از جهنم بازديد كرد دو، يك عده را در حال تنعّم ديد سه، يك عده را در حال عذاب ديد چهار، يك عده را ديد كه دارند عذاب مي‌كنند فرمود اينها چه كساني‌اند؟ فرمود اينها بي‌حجاب‌اند كه اين طورند لذا با مو آويخته مي‌شوند يا آنها كه دارند عذاب مي‌شوند رباخوارند كه با اين وضع عذاب مي‌شوند.

مرحوم امين‌الاسلام مي‌فرمايند كه اينها را ما قبول مي‌كنيم ولي با تأويل يعني صفت رباخواري اين است، اسم رباخواري اين است، نه شخص رباخوار براي اينكه شخص رباخوار هنوز در دنيا هست، هنوز نمرده كه بيايد در جهنم و با اين وضع عذاب بشود. اين آن طوري نيست كه مرحوم امين‌الاسلام باور كرده البته اين ظاهرش فرمايش ايشان مي‌تواند تام باشد، اما اگر اين را طبق آن آياتي كه در اوايل سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت آن طور معنا بكنيم اين شخص هم‌اكنون در جهنم است منتها نمي‌بيند، اگر ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً[10] هم‌اكنون دارد آتش مي‌خورد بعضي از بزرگان گفتند اينها كه فتنه‌گرند داعيه اختلاف دارند وقتي اينها حرف مي‌زنند ما مي‌بينيم از دهن اينها آتش درمي‌آيد، خب اگر كسي اين نگاه را داشته باشد مي‌گويد هم‌اكنون او در جهنم است ديگر اين طور نيست كه ما بگوييم اين بايد توجيه بشود يعني صفتِ رباخواري آن است، نه خير خود رباخوار هم اكنون در جهنم است اين همين كه بدنش سرد شد و دستگاه قلبش ايستاد اين خودش را شعله‌ور مي‌بيند اين طور نيست كه بعدها به جهنم برود ما از اسرار قيامت كه في‌الجمله باخبريم نه بالجمله هزارها راز و رمز در قيامت است كه ما به او دسترسي نداريم ما يك جهنم منقولي را در قرآن داريم، يك جهنم غيرمنقول. جهنم غيرمنقول همين است كه ﴿أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ[11] و مانند آن همان جهنم معهود.

يك جهنم منقولي را هم قرآن كريم مشخص كرده كه نقل و انتقال مي‌كنند، جهنم را مي‌آورند، جهنم را مي‌برند در سورهٴ مباركهٴ «فجر» ﴿وَجِي‏ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ[12] كذا و كذا آن روز جهنم را مي‌آورند در رواياتي كه ذيل اين آيه كريمه وارد شده است ملاحظه بفرماييد كه فرشتگان الهي با زنجير جهنم را كشان كشان مي‌آورند اين چه جهنمي است كه منقول است با زنجير آن را مي‌آورند ما كه دليلي بر نفي اين مطلب نداريم «آمنّا و صدّقنا» آن جهنم غيرمنقول سرِ جايش محفوظ است ما هيچ راهي نداريم كه بگوييم جهنم الاولابد واحد است همان طوري كه بهشت متعدّد است ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ[13] بعد ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ[14] چندين بهشت است، خب چندين جهنم هم هست. ما اگر دليل عقلي بر بطلان اين كار نداشتيم اين آيه را به ظاهرش أخذ مي‌كنيم ديگر، پس ما جهنم دو قِسم داريم يك جهنم غيرمنقول همان جهنم معهود است كه ﴿أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ﴾ يك جهنم منقول كه در سورهٴ مباركهٴ «فجر» است و ذيل اين هم رواياتي است كه با زنجير اين جهنم را مي‌آورند خيليها جهنم متحرّك‌اند.

بنابراين اگر كسي بخواهد اين روايات را معنا كند با اين تفسير جهنمِ منقول ديگر نيازي به فرمايش امين‌الاسلام نيست كه ما اين را توجيه بكنيم اين احتياجي به تأويل ندارد، احتياجي به توجيه ندارد بعضيها جهنم سيّال‌اند و هم‌اكنون در عذاب‌اند دارند مي‌سوزند.

خب، اگر قرآن كريم يك عده را فرمود: ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[15] اين ـ معاذ الله ـ تشبيه است يا واقعاً حيوان‌اند؟ واقعاً حيوان‌اند يعني در قيامت به صورت حيوان درمي‌آيند آن درست است اما الآن چه؟ الآ‌ن اگر كسي داراي چشم برزخي باشد مي‌بيند اينها حيوان‌اند ديگر وجود مبارك امام باقر اين كار را كرده، وجود مبارك امام سجاد اين كار را كرده اين دوتا امام در صحنهٴ عرفات همين كار كردند آن سائل كه عرض كرد «ما أكثر الحجيج و أقل الضجيج» فرمود خير، بگو «ما أكثر الضجيج و أقل الحجيج»[16] حاجي كم است، ناله زياد است. عرض كرد اين همه جمعيت در صحنهٴ عرفات شما مي‌گوييم حاجي كم است، حضرت اشاره كرد چشم برزخي باز شد ديد خيليها حيوان‌اند، خب كسي كه در برابر امام زمانش بايستد همين است ديگر. آن روز در برابر وجود مبارك امام سجاد اينها ايستادند، در برابر وجود مبارك امام باقر ايستادند، اگر كسي در برابر امام زمانش بايستد همين است، منتها حالا يك امام معصومي مي‌خواهد كه چشم برزخي به آدم بدهد وقتي نگاه كرد ديد صحراي عرفات پر از حيوانات است خب اين ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[17] همين است اين قصه كه يكي و دوتا و ده‌تا و صدتا نيست در جريان شب عاشورا هم همين طور بود ديگر.

پرسش: اين را در همين‌جا مي‌تواند با چشم برزخي ببينيد ديگر معراج لازم نيست.

پاسخ: نه، حالا دوتا حرف است اصل اينكه في‌‌الجمله ممكن است روشن بشود تا ما بگوييم كه فرمايش مرحوم امين‌الاسلام كه ايشان مي‌فرمايد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) افرادي را ديد كه دارند عذاب مي‌كنند اين لابد بايد توجيه بشود صفت آنها اين است عرض مي‌كنيم خير، اين نيازي به توجيه ندارد اين باطنش اين است منتها اين آدمي است كه «سكرة الحياة الدنيا» اين تخدير شده است احساس نمي‌كند چطور كسي كه تخدير شده، بيهوش شده، در اتاق عمل هست بدنش را قطعه قطعه مي‌كنند او احساس نمي‌كند اينها هم كه مست دنياي‌اند همين طور است ديگر وگرنه اين‌‌چنين نيست كه اگر كسي چشم برزخي داشته باشد واقعيت اينها را نبيند.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] . سورهٴ بقره، آيهٴ 30.

[2] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 142.

[3] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 143.

[4] . سورهٴ انعام، آيهٴ 75.

[5] . سورهٴ نجم، آيهٴ 18.

[6] . سورهٴ نجم، آيهٴ 18.

[7] . سورهٴ مريم، آيهٴ 17.

[8] . ر.ك: الكافي، ج3، ص231 ـ 232.

[9] . سورهٴ مريم، آيهٴ 17.

[10] . سورهٴ نساء، آيهٴ 10.

[11] . سورهٴ ق، آيهٴ 24.

[12] . سورهٴ فجر، آيهٴ 23.

[13] . سورهٴ الرحمن، آيهٴ 46.

[14] . سورهٴ الرحمن، آيهٴ 62.

[15] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 179.

[16] . مستدرك الوسائل، ج10، ص39.

[17] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 179.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق