17 04 2016 457216 شناسه:

تفسیر سوره احقاف جلسه 12 (1395/01/30)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

﴿أُوْلئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِنَ الْجِنِّ و الْإِنسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ (۱۸) وَ لِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا و لِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمَالَهُمْ و هُمْ لاَ یُظْلَمُونَ (۱۹) و َیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا و اسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْیَوْمَ تجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ و بِمَا کُنتُمْ تَفْسُقُونَ (۲۰) و َاذْکُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ قَوْمَهُ بِالأحْقَافِ و قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ و مِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلاّ اللَّهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۲۱)

سوره مبارکهٴ «احقاف» در مکّه نازل شد و مطالب محوری آن اصول دین است، مسئله توحید و وحی و نبوت و معاد به عنوان رئوس اصلی این سوره قرار دارد؛ در ضمن مسائل اخلاقی و حقوقی جهان اسلام، بلکه بشریت را هم گوشزد میکند. جریان حفظ حدود و حقوق پدر و مادر و حدود و حقوق خانواده و حدود و حقوق نسل آینده، سه عنصری است که در توصیه قرآن کریم نسبت به جامعه بشری آمده است و اختصاصی به مؤمنین ندارد، نمیفرماید ما مؤمنین را توصیه کردیم یا اهل کتاب را توصیه کردیم. بعضی از احکام؛ نظیر صوم و صلات هستند که مخاطب آن مؤمنین می‌باشند، گرچه تکلیف برای همه بشریت است؛ بعضی احکام است که نظیر ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ[1]برای موحّدان است و برخیها هم اعمّ از محلی و منطقهای و بینالمللی برای جامعه بشری است، رعایت این سه نسل و سه اصل جزء حقوق بینالمللی اسلام است؛ هم فرمود به پدر و مادرتان که جدّ و جدّه هم در همین مجموعه بوده و در توسعه داخل می‌باشند، هم اصول خانوادگی و هم راجع به فرزندان، ﴿وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ،[2] این سه رشته هم برای حفظ مَحرَمیت است، یک؛ هم برای توجه به حرمت نکاح است، دو؛ که این دو حکم فقهی کاملاً از هم جدا هستند و هم برای وجوب انفاق است، سه؛ چون حفظ عمودین و نفقه دادن بر عمودین جزء احکام فقهی و واجب است؛ یعنی اگر پدر یا جدّ امکان مالی ندارند و نیازمندند، اینها جزء «واجب النفقهٴ» فرزند هستند، جزء «واجب النفقهٴ» نوه و نبیره هستند و اگر نوه یا نبیره، سبط و مانند آن توان اداره زندگی را نداشتند، «واجب النفقهٴ» پدر هستند، یا «واجب النفقهٴ» جدّ هستند؛ عمودین «واجب النفقهٴ» یکدیگرند، مَحرمیت هست، حرمت نکاح هست و مانند آن که این برای تحکیم اصول خانوادگی است.

در بین پدر و مادر، گرچه رنج پدر از نظر تهیه مسکن و نفقه و کِسوه کم نیست یا زیاد است؛ اما رنج بارداری و شیرخوارگی و شیردادن یک رنج توانفرسایی است، این را گوشزد میکند تا پسرها قدردان باشند و دخترها هم بدانند که همین مسیر را باید تحمّل کنند. در سوره مبارکهٴ «لقمان» آن‌جا هم که سخن از توصیه به پدر و مادر هست، رنج مادر را ذکر میکند؛ آیه چهارده سوره مبارکهٴ «لقمان» این است: ﴿وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ، بعد رنج مادر را ذکر میکند: ﴿حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَی وَهْنٍ وَ فِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوَالِدَیْکَ، هم پسرها قدر مادر را بدانند و هم دخترها آیین مادری را از این جریان بیاموزند.

اما آن مطلبی که مربوط به علم غیب ائمه(علیهم السلام) است که در خصوص مسئله قضا این‌چنین است، این‌طور نیست! برای اینکه سیرهٴ آنها این‌طور بود که در جنگها، در مسائل اجتماعی، در نصب و عزل، در حکومت‌داری، کشورداری و تقسیم بیتالمال برابر علم عادی عمل میکردند و در جریان شهادت ائمه(علیهم السلام) هم که گاهی آب مسموم را مینوشیدند، برابر علم عادی عمل میکنند.

در جریان «إِنَّمَا أَقْضِی‏ بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَانِ»،[3] این تمام فقه را شامل میشود؛ اگر مسجدی یا حَرمی آلوده شد و کسی اَجیر شد که این را پاک بکند، حالا اگر بعضی از جاها آلوده بود و اطلاع نداشتند، وقتی به محکمه قضا آمدند، امام که علم غیب دارد که کجا خون افتاده و کجا خون نیفتاده، باید برابر علم خود حکم بکند! آیا مُلاقی مُتِنَجِّس، مُتِنَجِّس هست و نجس میشود یا نه که اختلافی است، امام باید برابر با علم غیب حکم بکند! در جریان «رضاع» اگر اختلافی کردند که آیا این پسر و دختر رضاعی هستند یا نه، آن رضاعای که نشر حرمت میکند چند «رضعه» است و شرایط آن چیست، امام باید با علم غیب خودش حکم بکند! در برابر ارث، در برابر قتل عمد و شبه عمد که آیا این عمد بود یا شبه عمد، آیا خطای محض بود یا شبه خطا، امام باید به علم غیب حکم بکند! از اوّل تا آخر فقه در همه جا اختلاف فقهی هست، در این صورت امام باید برابر علم غیبی خود حکم بکند؛ در حالی که طبق آنچه مرجع این شخص گفته است او مکلّف است، الآن اگر امام بخواهد برابر علم غیب حکم بکند، حتی برابر علم عادی هم حکم بکند کار بسیار دشوار است. مستحضرید بخش وسیعی از این تصادفات اتومبیل و موتوری، اینها شبه عمد است، خطای محض نیست! شبه عمد را عمو و امثال عمو باید بپردازند، در حالی که در جامعه ما این تحمل‌پذیر نیست؛ لذا دستگاه قضایی سعی میکند که اینها را به صورت خطای صِرف در بیاورد که خود اینها بپردازند، در حالی که بسیاری از این تصادفها و بسیاری از این برخوردهای داخل شهر و خارج شهر شبه عمد است و شبه عمد را «عاقله» باید بپردازد؛ چنین چیزی را شما در دستگاه قضایی یک موردش را هم نمیبینید، برای اینکه بستگان پدری میگویند به ما چه؟ لذا اینها سعی میکنند این را به صورت خطای صِرف معرفی بکنند. در تمام ابواب فقه، در «نکاح»، در «نفقه»، در «ارث»، در «رضاع»، در «دیات» و «حدود» همه‌جا این اختلاف نظر هست؛ اگر به محکمه امام بردند، امام هم آن علم غیبها را باید اِعمال بکند، آن دسیسههای موضوعی را باید به رُخ آنها بکشد و هم آن واقع را باید بیان کند؛ در حالی که نه آن موضوعات ریز را ائمه(علیهم السلام) میگفتند و نه آن حکم واقعی فقه را بیان می‌کردند، بلکه این رسالت فنّ شریف اصول بود و هست.

بارها عنایت کردید که اگر بگوییم قطع حجّت است، حرف علمی نیست؛ اصول باید خودش را نجات بدهد و حیات پیدا کند، حیات اصول در این است که قطع را بگذارد کنار و عقل را بیاورد جلو، زیرا که عقل مبانی دارد، مبادی دارد، 25 فصل دارد، یک جان کندنِ علمی دارد تا ثابت کند که عقل چیست، بعد هم باید ثابت کند که علمِ غیبی امام در بخشهای فقهی حجّت نیست، اگر اصول این کار را میکرد ما مشکل شهید جاوید[4] و آن غائلهها و آن تشکیلات فراوان را نداشتیم؛ اینها هم طلبههای فاضلی بودند! میگفتند چگونه میشود که امام بداند و عمداً زن و بچهاش را به کشتن بدهد؟! اینها جریان حضرت مسلم(سلام الله علیه) را در کوفه و جریان سید‌الشهداء را در مکّه، «بالصراحة» میگفتند مسلم نمیدانست یا حسین نمیدانست! ـ معاذ الله ـ این‌طور بود! برای اینکه میگفتند چطور میشود که آدم بداند و زن و بچهاش را به کشتن و اسارت بدهد؟! ولی اگر در اصول ثابت میشد که علم غیب «مِمَّا لاَ رَیْبَ فِیه» است، یک روایت و دو روایت و صد روایت که نیست، یا یک حادثه و دو حادثه و صد حادثه نیست برای تبیین علم غیب اهل بیت! ولی علم غیب بالاتر از این است که در سند فقهی قرار بگیرد! اگر در سند فقهی قرار میگرفت، اینها حجّت الهی بودند و انجام میدادند! اینها ناچار شدند بگویند مگر میشود که کسی علم داشته باشد که او را میکشند و زن و بچهاش را به اسارت میبرند، آنگاه زن بچه‌اش را به همراه می‌برد؟! لذا میگفتند ـ معاذ الله ـ سید‌الشهداء نمیدانست در کوفه چه میگذرد؟ و مسلم بن عقیل هم نمیدانست که در مکه چه میگذرد؟ از بس مراجع گفتند ـ مخصوصاً سیدنا الاستاد علامه(رضوان الله علیه) اینها را توجیه کرد ـ آنها که نسخهای اصلی شهید جاوید نزد آنهاست میدانند ـ کمکم به جای اینکه در نسخه‌ای جدید بگوید حسین بن علی نمیدانست، گفت مکّه خبر نداشت یا کوفه خبر نداشت؛ یعنی مسلم و حسین(سلام الله علیهما) را به مکّه و کوفه تبدیل کردند، حداکثر اصلاحی که کردند! به خودشان حق میدادند، میگفتند چطور میشود که آدم بداند و زن و بچهاش را به اسارت ببرد؟! اما وقتی که در اصول به صورت رسمی ثابت بشود که علم غیب مخصوص مسائل عرشی و آسمانی و معجزات و کارهای کلامی است؛ این علم برای حکم فقهی نیست، آدم به راحتی قبول میکند که امام(سلام الله علیه) یقین دارد که در این کوزه سَمّ است؛ ولی این دانستن او حجت شرعی نیست؛ چه بداند که او را شهید میکنند و چه بداند که او را شهید نمیکنند؛ نظیر «لَیْلَةُ الْمَبِیتْ»[5] یا نوزده ماه مبارک رمضان، هر دو حال برایش یکسان است؛ گرچه جریان «لَیْلَةُ الْمَبِیتْ» قبل از امامت وجود مبارک حضرت امیر بود. اگر حوزه این کار را میکرد ما آن خسارتها را نمیدادیم.

    پرسش: آیا این آیه پانزده می‌تواند شرح آیه اوّل سوره «نساء» باشد که فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحَامَ﴾؟

پاسخ: نه، آن مطلبی دیگر است. ذات اقدس الهی برای اهمیت دادن به موضوعی، نام مبارک خودش را کنار آنها ذکر میکند؛ مثل احترام به پدر و مادر را که در کنار نام خودش ذکر میکند و میفرماید: ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوَالِدَیْکَ،[6] در جریان رعایت ارحام هم این‌چنین است، فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَ الأرْحَامَ، احترام به «أرحام» و «صله رحم» آن‌قدر مهم است که در کنار نام ذات اقدس الهی قرار میگیرد.

پرسش: «أرحام» عام به کار رفته که شامل هر سه قسم می‌شود؛ یعنی پدر و مادر، ذرّیه و خود انسان.

پاسخ: البته! «أرحام» در آن‌جا که فرمود: ﴿وَ الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ،[7] همین سه مرحله را شامل میشود؛ البته آنها به صورت متن است و اینها به صورت شرح است که انسان مسئول سه عنصر هست، چون این «عمودین» را باید حفظ بکند؛ یعنی جدّ و جدّه تا آن‌جا که هستند یا نوه و سبط و امثال آنها تا آن‌جا که هستند، هرکدام از اینها مَحرَمیّت دارند، یک؛ حرمت نکاح دارند، دو؛ «واجب النفقه» هستند، سه؛ تحت ولایت بزرگترها هستند، چهار؛ اینها اصول خانوادگی را حفظ میکنند.

فرمود این کار را انجام بدهید و اگر این کار را انجام دادید سعادت برای شماست، در قبال کسانی که حرمت پدر و مادر را نگه نمیدارند، اساس خانواده را رعایت نمیکنند و نسبت به نسل آینده بیتفاوت هستند، اینها کسانی می‌باشند که ﴿حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ.

مطلب بعدی آن است که فرمود هرکدام از اینها، هم آن گروه درجاتی دارند و هم این گروه درکاتی دارند؛ ولی در قیامت ما اینها را کنار آتش میبریم. یک مَثَل است به نام «عَرض علی النَّار»؛ نشان دادن، این عَرض گاهی برای احتجاج است، گاهی برای کیفر و تنبیه و تعذیب می‌باشد. «عَرض علی الله» برای کسی است که اگر ـ معاذ الله ـ خدا را نمیشناخت ﴿تُعْرَضُونَ﴾،[8] آن روز به پیشگاه الهی میبرند و «الله» برای آنان روشن میشود؛ آنهایی که مثل حکیم و متکلّم و مانند اینها با برهان خدا شناختند، در مسئله «عَرض علی الله»، آن حصول به حضور و آن مفهوم به مصداق تبدیل میشود؛ آنهایی که با علم شهودی ذات اقدس الهی را شناختند، در آن «عَرض علی الله» و ظهور الهی شفافتر و روشنتر خدا را میشناسند؛ آن‌که با شهود میشناخت شهود او شفافتر میشود و آن‌که با حصول میشناخت حصول او به حضور تبدیل میشود و آن‌که منکِر بود انکار او به معرفت تبدیل میشود. در مسئله ﴿تُعْرَضُونَ﴾ که در سوره مبارکه «حاقّه» و امثال آن آمده است، این برای اصل معرفت خدای سبحان است. سه آیه در قرآن کریم است که مربوط به «عَرض علی الربّ» است، ﴿وَ عُرِضُوا عَلَی رَبِّکَ[9] که ﴿لاَ تَخْفَی مِنکُمْ خَافِیَةٌ[10] است؛ همه هر چه دارید در پیشگاه خدا عرضه میشوید، هم برای شما «الله» روشن میشود «یَومَ یرَوْن الحقّ» میشود و هم شما در پیشگاه «علی الله» معروض خواهید بود؛ این درباره توحید بود.

درباره بهشت چنین تعبیری نیامده که شما عرضه میشوید، چون این عرضه کردن یک نحوه توبیخ و احتجاجی است؛ در جریان بهشت این‌طور نیست و نیازی هم به این کار نیست؛ البته درباره آتش هست، فرمود هم شما بر آتش عرضه میشوید و هم آتش را به شما نشان میدهند. در سوره مبارکهٴ «احقاف» که محل بحث است و هم در آیه محل بحث یعنی آیه بیست فرمود: ﴿یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ، هم در بخش پایانی این سوره یعنی آیه 34 فرمود: ﴿وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ. در آن آیه پایانی فرمود در هنگام عرضه گفته میشود: ﴿أَ لَیْسَ هذَا بِالْحَقِّ؛ ببینید! آنگاه میگویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا؛[11] بله این آتش حق است. پس یک عَرضه برای معرفت است؛ چه عرضهٴ بر خدا تا خدا برای آنها روشن بشود و چه عَرضه بر «نار» یا عرضه «نار» بر آنها تا «نار» برای آنها روشن بشود که میگویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا. یک وقت است که نه، این ترساندن و یک نحوه تعذیب است. عَرضه تنها به این نیست که نشان بدهند، وقتی کنار آتش میبرند، هم عصبانیت آتش برای اینها رعبآور است و هم آن شعلهٴ آتش برای اینها دردآور است. این عَرضه اگر معرفت و شهود «معروضٌ علیه» را بخواهد، در جریان آتش قیامت این‌طور است که آنها واقعاً چیزی میفهمند. برخیها میگویند که بشر را که نمیشود بر آتش عَرضه کرد، آتش که چیزی نمیفهمد! آتش را باید بر کفار عَرضه کرد؛ لذا میگویند این آیه از سنخ قلب است؛ یعنی ﴿وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ اصل آن این است «یَومَ تُعرَضُ النّارُ عَلَی الّذیِنَ کَفَروُا»، چه در آیه 34 همین سوره «احقاف» چه در آیه بیست همین سوره مبارکه «احقاف» که ﴿وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ؛ یعنی «یَومَ تُعرَضُ النّارُ عَلَی الّذیِنَ کَفَروُا»، این عذاب قلب است.

این بیان تام نیست، برای اینکه اگر مشکل شما این است که «معروضٌ علیه» باید بفهمد، کاملاً میفهمد! حیات آخرت اصولاً حیات بیدرک نیست ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ،[12] دارِ آخرت چه جهنّم آن، چه بهشت آن و چه «بین النار و الجنة» این فضا، فضای حیات است ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ، پس مشکل ادارک نیست؛ گذشته از اینکه خصوص جهنّم را هم «مدرِک» میدانند، برای اینکه آن آیاتی که دارد: ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً؛[13] این جهنّم از دور وقتی کفّار را میبیند نعره میزند؛ حالا ممکن است مؤمنین را ببیند، ولی مؤمنین اصلاً جهنم را نمیبینند ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ.[14] با اینکه نعره جهنم را میگویند که به چندین فرسخ میرود؛ اما صدای ضعیف این نعره را هم مؤمنین نمیشنوند: ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا﴾؛ «حَسیس» یعنی آن صدای خیلی ضعیف که باید احساس بشود. ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ.

پرسش: ... که آتش می گوید این برای من است و آن برای تو ... .

پاسخ: این سخن آن را تأیید میکند! آنکه ذات اقدس الهی از جهنم سؤال میکند که ﴿هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِن مَزِیدٍ،[15] اگر ما دست به ظاهر نبریم و همین ظاهر را حجّت بدانیم چه اینکه هست، ظاهرش این است که جهنم درک میکند.

پرسش: اما فرمایش حضرتعالی این است که مؤمن اصلاً آتش را نمی‌بیند!

پاسخ: بله!

پرسش: اما در روایت داریم که ... .

پاسخ: آن رحمت است برای کسی که تحت ولایت علی بن ابیطالب است.

پرسش: پس پل صراط چه میشود؟

پاسخ: همین‌طور! آنها تحت ولایت اهل بیت هستند. مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) را خدا غریق رحمت کند! البته همه نوشتههای ایشان لطیف است، این کتاب معانی الاخبار او خیلی لطیف است! در این کتاب معانی الاخبار دارد که کسی مثلاً خدمت امام صادق(سلام الله علیه) رسیده و عرض کرد که چرا وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را میگویند «أَبَا الْقَاسِم‏»؟ حضرت فرمود کنیه حضرت است و نزد عربها هم این بود یا مثلاً فرزندی بود به نام قاسم که حضرت «أَبَا الْقَاسِم‏» بود. عرض کرد اینها را میدانم «زِدنی بیاناً»، چون القاب اینها، اسمای اینها، اوصاف اینها همهشان رازدار است. حضرت دید که او یک آدم معمولی نیست، برای او شرح داد، مرحوم صدوق نقل میکند که وجود مبارک حضرت برای او شرح داد؛ فرمود مگر نه این است که علی بن ابیطالب شاگرد پیغمبر(سلام الله علیهما) است؟ عرض کرد بله! فرمود مگر نه این است که شاگرد، پسرِ استاد است و استاد به منزله پدر اوست؟ عرض کرد بله! فرمود مگر نه این است که علی بن ابیطالب «قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّار»[16] است که میگوید این را بگیر و آن را نگیر؟ عرض کرد بله! فرمود پس پیغمبر «أَبَا الْقَاسِم» است.[17] ببینید این‌جا شاگردی میخواهد که خوب سؤال بکند تا امام(سلام الله علیه) جواب بدهد. بعضی از خواص که میرفتند یک سؤال میکردند و حضرت آن مطالب و لطایف را میفرمود، زراره و امثال زراره گاهی گِله میکردند سؤال میکردند که آخر چرا اینها را به ما نمیفرمایید؟ میفرمود شما که مثل آنها نیستید! شما همین حلال و حرام را از ما سؤال میکنید «مَنْ یَحْتَمِلُ مَا یَحْتَمِلُ ذَرِیحٌ»،[18] فرمود ما حرفهای فراوانی داریم و علم ما طوری است که بعضی از حرفهای ما را «لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَان‏‏»،[19] شما چنین شاگردی پیدا کنید ما میگوییم، ما که برای گفتن حرفی نداریم! اما شما سؤال میکنید که این چیست و آن چیست، ما هم همین را میگوییم برای شما! اما راز و رمز خلقت را که از ما سؤال نکردید! فرمود: «مَنْ یَحْتَمِلُ مَا یَحْتَمِلُ ذَرِیحٌ»؛ شما یک ذَریح محاربی پیدا کنید، بله ما هم حرفهایی را برای شما میگوییم. غرض این است اینکه فرمود حرفهای ما طوری است که «لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَان‏‏»، حالا ما هر چه بنشینیم فکر بکنیم که «أَبَا الْقَاسِم» یعنی چه، اصلاً این حرفها به ذهن ما نمیآید که چون وجود مبارک حضرت امیر «قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّار» است و وجود مبارک حضرت امیر شاگرد پیغمبر است و پیغمبر استاد است و معلم و پدرِ شاگرد است میشود «أَبَا الْقَاسِم»، این یک مرحوم صدوق میخواهد و یک معانی الاخبار میخواهد و بررسی آن. پس هر چه که در قیامت هست میفهمد ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ، اگر برای ما ثابت بشود که آتش جهنّم مثل آتش دنیا درک ندارد، حمل بر مجاز میکنیم؛ اما وقتی که ثابت نشده و از آن طرف هم شاهد بر خلاف هست، چرا این آیات را بر ظاهرش حمل نکنیم! ﴿إِذَا رَأَتْهُم﴾، این رؤیت را به آتش جهنم نسبت میدهد ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً، ﴿تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ.[20] این شدّت «عصبانیت» را میگویند که در بین این حیوانات جنگلی و درنده هیچ حیوانی از نظر غضب مثل پلنگ نیست، این حالت «تَنَمُّر» خوی پلنگی است. اینکه سعدی میگوید: «پلنگان رها کرده خوی پلنگی»،[21] ممکن است خیلیها قویتر از پلنگ باشند؛ اما عصبانیتر از پلنگ نیستند! میگویند گاهی این حیوان از شدّت غضب تکهتکه میشود، «تَنَمُّر» چنین وصفی است! این «تَنَمُّر» که چنین وصفی است، خدای سبحان آن را در وصف جهنم ذکر میکند ﴿تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ؛ از شدّت عصبانیت میخواهد تکهتکه بشود! پس اینها درک میکنند! اگر مسلّم بشود که آتش جهنم مثل آتش دنیاست و درک نمیکند، میگوییم حمل به مجاز است؛ اما اساس دارِ آخرت این است که ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ، هر چه که آن‌جا هست درک دارد؛ اوصاف ادراکی و افعال ادراکی را هم قرآن کریم به جهنم اسناد میدهد.

بنابراین دلیل ندارد که ما بگوییم اینها نمیتوانند «معروض علیه» باشند، نه میشود! کفّار را به اینها عرضه میکنند و اینها هم میشناسند. این‌قدر به زحمت افتادند آن آقایانی که میگویند کفّار را که بر آتش عرضه نمیکنند یا آتش را بر کافر عرضه میکنند؛ لذا احتمال دادند این از باب «قلب» باشد؛ «قلب» هم یکی از نکات ادبی و محسّنات ادبی است؛ ولی از آن قبیل نیست. پس هم انسان را بر خدا عرضه میکنند که برای او روشن بشود، هم انسان را بر جهنم و هم جهنم را بر انسان، این عرضهها گاهی برای احتجاج است که ثابت بشود اینها هستند؛ لذا آنها میگویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا هم برای ترساندن است و گوشهای از تعذیب است. در پایان همین سوره مبارکهٴ «احقاف» ـ آیه 34 ـ برای احتجاج است که فرمود: ﴿وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ أَ لَیْسَ هذَا بِالْحَقِّ؛ آیا این حق نیست؟ جهنم نیست؟ این آتش نیست؟ آنها هم میگویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا، البته این‌جا آن جمله نیست، آن‌جا مطلب دیگر است؛ اما آیه محل بحث همین سوره مبارکهٴ «احقاف» که آیه بیست است: ﴿و َیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ، این برای تنبیه و تعذیب است نه برای احتجاج که ببینید مگر این حق نیست؟! در این حال میگویند: ﴿أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا؛ شما سرمایهها را بی‌جا صَرف کردید، یک؛ عزّت و بزرگی کاذب داشتید که ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ،[22] این دو؛ سوم: اگر عزّت و بزرگی کاذب بود، ذلّت و کوچکی صادق است، چون ممکن نیست هم بزرگی دروغ باشد و هم کوچکی؛ کسی که بزرگی او دروغ است، کوچکی او راست است! کسی که عزّت او کاذب است، ذلّت او صادق است، این چهار. قیامت هم روز ظهور حق است، هر چه حق است آن روز ظاهر میشود، این پنج؛ لذا فرمود اینها آن روز رسوا میشود، شش. سوخت و سوز حساب دیگر است! سوخت و سوز برای معصیتهاست که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم؛[23] اما اینکه میفرماید با ﴿عَذَابَ الْهُون﴾ رسوا میشوند و آبرویشان میرود، برای اینکه اینها بی‌جا آبرو فراهم کردند؛ این احتجاج قرآن کریم است که فرمود اگر کسی بزرگی او بی‌جا بود، کوچکی او بجاست! دیگر معنا ندارد که هم بزرگی او بی‌جا باشد و هم کوچکی او بی‌جا باشد! و قیامت هم ظرف ظهور حق است، آنچه حق است ظاهر میشود؛ لذا فرمود اینها در قیامت خوار هستند. این غیر از سوخت و سوز بدنی است، آن سوخت و سوز بدنی را در آیه دیگر؛ نظیر اوایل سوره مبارکه «نساء» دارد: ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا آن حرف دیگر است؛ آن عذاب بدنی است؛ اما این عذاب روحی است که رسوا میشوند، خوار میشوند و ذلیل میشوند برای آن است؛ لذا فرمود در این‌جا آنها که چنین کاری کردند ﴿أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا و اسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْیَوْمَ تجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ. مال حرام اگر خوردید عذابِ سوخت و سوز دارد، دروغ گفتید، خیانت کردید و اختلاس کردید عذاب سوخت و سوز دارد؛ اما این بزرگی بی‌جای شما سوخت و سوز روحی دارد که «رسوا» و «خِزی» میشوید، این‌طور است! عذاب «هُون» چرا؟ برای اینکه ﴿بِمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ و بِمَا کُنتُمْ تَفْسُقُونَ. در سوره مبارکه «غافر» در حال برزخ هم اینچنین است؛ آیه 46 سوره مبارکه «غافر» این است: ﴿النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوّاً وَ عَشِیّاً که برای برزخ است؛ کانالی از جهنّم به قبر فرعونها کشیده میشود که اینها را عرضه میکنند بر آن، حرارت و گدازندگی به اینها میرسد که اینها هم تعذیب روحی پیدا میکنند و هم تعذیب بدنی. در سوره مبارکه «کهف» اصل عذابِ عرضه جهنّم را ذکر میکند؛ آیه صد سوره «کهف» این است: ﴿وَ عَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً؛ ما از آن طرف جهنم را به اینها نشان میدهیم. در پایان سوره مبارکه «فجر» یک معنایی دارد که ادراک آن معنا نه تنها آسان نیست، خیلی سخت هم هست؛ آیه 23 سوره مبارکهٴ «فجر» این است: ﴿وَجِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ وَ أَنَّی لَهُ الذِّکْرَی؛ روز قیامت جهنم را میآورند، آیا ما دو تا جهنم داریم؟ یک جهنم منقول و یک جهنم غیر منقول؟ یا همان یک مورد را داریم که این یک مورد جهنم منقول است؟ فرمود جهنم را میآورند، این جهنم را میآورند یعنی چه؟ ما چقدر بگوییم این خلاف ظاهر است و توجیه بکنیم؟ باید بگوییم که جهنم امر منقول نیست و غیر منقول است، آن وقت آوردنِ جهنم را باید با چه کلماتی که مناسب باشد توجیه بکنیم! یا نه، اصلاً جهنم منقول است؟! اگر هیزم جهنم خود کفّار هستند که ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً[24] و اگر خود همین هیزم و «حَطَب» گُر میگیرد، پس این میشود جهنم منقول. خدا نکند برویم و ببینیم! ولی در نهایت چگونه است؟ آیا ما دو تا جهنم داریم؟ یک جهنم منقول و یک جهنم غیر منقول؟ یا همان جهنم معروف، منقول است و غیر منقول ما نداریم؟ چگونه است؟ این آیه پایانی سوره مبارکهٴ «فجر»، یعنی آیه بیست و سوم دارد که جهنم را میآورند؛ روایاتی که ذیل این است دارد که چندین فرشته با غُل و زنجیر جهنم را کشان‌کشان میآورند،[25] این یعنی چه؟

پرسش: ممکن است که کلمه‌ای مثل ملائکه یا اهل جهنم در تقدیر باشد.

پاسخ: نه، اهل جهنم که خود کفّار هستند! فرشتهها را هم که میآورند، فرشتهها که دیگر اهل عذاب نیستند! جهنم را میآورند: ﴿وَجِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ وَ أَنَّی لَهُ الذِّکْرَی، غرض این است که بحثهای قیامت و معاد چون همچنان بِکر مانده، بسیاری از آیات تأمل‌برانگیز است؛ اما این مقدار هست که جهنم را عرضه میکنند، یک؛ انسان را بر جهنم عرضه میکنند، دو؛ گاهی عرضه «علی الله» است برای توحید و گاهی هم عرضه «علی الجهنم» برای مبحث معاد، چون حالا اینها وارد معاد شدند ولی خصوصیات جهنم را هم باید بدانند و از نزدیک عرضه بکنند.

مطلب دیگر اینکه برخیها گفتند که «معروض علیه» باید ادراک داشته باشد، سیدنا الاستاد میفرماید که لازم نیست «معروض علیه» ادارک داشته باشد،[26] شما آیه بخش پایانی سوره مبارکه «احزاب» را چگونه معنا میکنید؟ فرمود: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ وَ الْجِبَالِ،[27] آیا عرضه امانت بر آسمان و زمین؟ آسمان و زمین که ادراک ندارند تا این امانت الهی را درک بکنند! این را ایشان نسبت به غالب مفسّران به همان روال عادی میفرمایند،[28] ولی در بحثهای دیگری که قرآن کریم دارد زمین میفهمد یا آسمان میفهمد تا شهادت بدهند، از همین قبیل است. مرحوم آقا سید عبدالحسین(رضوان الله علیه) ـ شرف الدین جبل عاملی ـ ایشان رسالهای دارند به نام کلمة حول الرؤیة که این‌گونه از مسائل را آن‌جا مطرح میکنند؛ می‌فرمایند اینکه خدا به آسمان و زمین فرمود: ﴿فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ،[29] میفرماید اینها تمثیل است، در حالی که تمثیل نیست و آسمان واقعاً چیز میفهمد! زمین واقعاً چیز میفهمد! شهادت میدهند و شکایت میکنند! تمثیل نیست، اینها واقعاً حرف میزنند و واقعاً حرف میفهمند! فرمود که ﴿فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ، اگر برای ما مسلّم شد که اینها ادراک نمیکنند، بله میگوییم تمثیل است؛ اما خیلی از اسرار است که برای ما حلّ نشده، چگونه ما میتوانیم بگوییم اینها تمثیل است! اگر این‌طور باشد، آن وقت جریان جهنم یک چیز اختصاصی نیست که سیدنا الاستاد به آن استدلال بکند، میفرماید در آن‌جا خدا به جهنم میگوید: ﴿هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِن مَزِیدٍ،[30] این گفتگو نشانه این است که جهنم چیز میفهمد. درباره جهنم شواهد فراوانی است که میفهمد؛ اما آیا در دنیا اصلاً نمیفهمند یا فهمشان برای ما مستور است؟ ﴿وَ إِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِن لَّا تَفْقَهُونَ[31] نشان میدهد که آنها میفهمند، منتها ما حرفهای آنها را نمیفهمیم و مانند آن.

«و الحمد لله رب العالمین»

 


[1]. سوره آل عمران، آیه64.

[2]. سوره احقاف، آیه15.

[3]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏7، ص414.

[4]. شهید جاوید کتابی درباره قیام امام حسین(علیه السلام) و واقعه عاشورا اثر نعمت الله صالحی نجف آبادی است. این کتاب تفسیری متفاوت با تفسیر غالب درباره علت قیام امام حسین(علیه السلام) به دست داده است. در حالی که تفسیر غالب دربارهٴ انگیزهٴ قیام سیدالشهداء شهادت طلبی بوده، صالحی نجف آبادی در شهید جاوید مدعی شده است که امام حسین نه به قصد شهادت بلکه به قصد تشکیل حکومت قیام کرد، ولی به دلایلی این مقصود حاصل نشد و ایشان به شهادت رسید؛ همچنین ایشان برخی از باورهای رایج پیرامون واقعه عاشورا را آمیخته به خرافات، عوامانه و نادرست می‌داند و سعی نموده تاریخ عاشورا را به صورت علمی و تحلیلی بازخوانی نماید.

[5]. لَیْلَةُ الْمَبِیتْ، در لغت به معنای شب بیتوته و در اصطلاح به شبی گفته می‌شود که امام علی(علیه السلام) برای حفظ جان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در بستر ایشان خوابید. مشرکان قصد داشتند در این شب دسته‌جمعی به خانه پیامبر حمله کرده و وی را به قتل برسانند. با این کار امام علی، مشرکان متوجه عدم حضور پیامبر نشدند و رسول خدا پس از سه روز مخفی شدن در غار ثور به مدینه مهاجرت کرد. بسیاری از مفسران شأن نزول آیهٴ ۲۰۷ سوره بقره را این فداکاری امام علی در لیلة المبیت دانسته‌اند. تاریخ‌نگاران این واقعه را در شب اول ماه ربیع الاول سال سیزدهم یا چهاردهم بعثت دانسته‌اند.

[6]. سوره لقمان، آیه14.

[7]. سوره رعد، آیه25.

[8]. سوره حاقّه، آیه18.

[9]. سوره کهف، آیه48.

[10]. سوره حاقّه، آیه18.

[11]. سوره سجده، آیه12.

[12]. سوره عنکبوت، آیه64.

[13]. سوره فرقان، آیه12.

[14]. سوره انبیاء، آیه102.

[15]. سوره ق، آیه30.

[16]. الامالی(للصدوق)، ص46.

[17]. معانی الاخبار، ص51 و 52؛ «... جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْیَهُودِ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلّیَ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فَسَأَلَهُ أَعْلَمُهُمْ وَ کَانَ فِیمَا سَأَلَهُ أَنْ قَالَ لَهُ لِأَیِّ شَیْ‏ءٍ سُمِّیتَ مُحَمَّداً وَ أَحْمَدَ وَ أَبَا الْقَاسِمِ وَ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ دَاعِیاً فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم أَمَّا مُحَمَّدٌ فَإِنِّی مَحْمُودٌ فِی الْأَرْضِ وَ أَمَّا أَحْمَدُ فَإِنِّی مَحْمُودٌ فِی السَّمَاءِ وَ أَمَّا أَبُو الْقَاسِمِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقْسِمُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ قِسْمَةَ النَّارِ فَمَنْ کَفَرَ بِی مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ فَفِی النَّارِ وَ یَقْسِمُ قِسْمَةَ الْجَنَّةِ فَمَنْ آمَنَ بِی وَ أَقَرَّ بِنُبُوَّتِی فَفِی الْجَنَّةِ وَ أَمَّا الدَّاعِی فَإِنِّی أَدْعُو النَّاسَ إِلَی دِینِ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا النَّذِیرُ فَإِنِّی أُنْذِرُ بِالنَّارِ مَنْ عَصَانِی وَ أَمَّا الْبَشِیرُ فَإِنِّی أُبَشِّرُ بِالْجَنَّةِ مَنْ أَطَاعَنِی».

[18]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص549.

[19]. الامالی(للصدوق)، ص4.

[20]. سوره ملک، آیه8.

[21]. دیوان سعدی، قصیده58؛ «به نام ایزد آباد و پر ناز و نعمت ٭٭٭ پلنگان رها کرده خوی پلنگی».

[22]. سوره بقره، آیه206.

[23]. سوره نساء، آیه56.

[24]. سوره جن، آیه15.

[25]. الامالی(للصدوق), ص176؛ «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامْ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ ﴿وَ جِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ‏﴾ سُئِلَ عَنْ ذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فَقَالَ أَخْبَرَنِی الرُّوحُ الْأَمِینُ أَنَّ اللَّهَ لَا إِلَهَ غَیْرُهُ إِذَا جَمَعَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ أُتِیَ بِجَهَنَّمَ تُقَادُ بِأَلْفِ زِمَامٍ أَخَذَ بِکُلِّ زِمَامٍ مِائَةُ أَلْفِ مَلَکٍ مِنَ الْغِلَاظِ الشِّدَادِ لَهَا وَهْدَةٌ تَغِیظُ وَ زَفِیرٌ و...».

[26]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏18، ص205؛ «و فیه نظر أما ما ذکر من أن المعروض علیه یجب أن یکون ذا شعور و إدراک بالمعروض حتی یرغب إلیه أو یرغب عنه و النار لا شعور لها ففیه أولا: أنه ممنوع کما یؤیده قولهم: عرضت المتاع علی البیع و قوله تعالی: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ﴾».

[27]. سوره احزاب، آیه72.

[28]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏16، ص348.

[29]. سوره فصّلت، آیه11.

[30]. سوره ق، آیه30.

[31]. سوره اسراء، آیه44.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق