أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿حم (۱) تَنزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۲) مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا إِلاّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمّی وَ الَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ (۳) قُلْ أَ رَأَیْتُمْ مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَا ذَا خَلَقُوا مِنَ الأرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (٤) وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّن یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَن لاَ یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ هُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ (۵) وَ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَ کَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ کَافِرِینَ (۶)﴾
سوره مبارکهٴ «احقاف» که نامگذاری آن در بحث دیروز اشاره شد و معلوم شد که در مکّه نازل شد و عناصر محوری این سُوَر مکّی اصول دین است، بعد از تبیین اصل تنزیل کتاب ﴿مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ﴾؛ یعنی «الله»ای که مستجمع جمیع صفات است و در این کتاب ظهور کرده، یک؛ گذشته از جمیع اسما، عزیزانه ظهور کرده، دو؛ گذشته از جامعیت و عزّت، حکیمانه ظهور کرده، سه. اگر کسی در محضر قرآن کریم باشد و از عزّت و حکمت طَرفی نبندد، او از قرآن بهره کامل نبرده است. چون فضای مکه فضای شرک، فضای بتپرستی و مانند بود و از طرفی باور عمومی آنها این بود که خدای سبحان خالق کلّ هستی است، قرآن هم از راه برهان و هم از راه جدال أحسن به اینها میفرماید شما که قائل هستید خدا خالق کلّ است: ﴿وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾،[1] خدا را قبول دارید که خالق است و چون خالق معبود است، خدا معبود است؛ اما غیر خدا را که شما میپرستید چه سِمَتی دارند؟ چیزی را آفریدند؟ در آفرینش یاری خدا را به عهده دارند؟ یا شرکتی در مالکیت چیزی دارند؟ در یکی از این امور باید سهمی داشته باشند تا استحقاق عبادت داشته باشند! هم برهان است و هم جدال أحسن؛ برهان است برای اینکه مستحضرید قرآن کریم نظیر کتابهای استدلالی حوزوی نیست که بفرماید: «و یدل علیه اوّلاً و ثانیاً»، این نظم را ذکر میکند که فلان شیء را خدای سبحان از خاک آفرید و به این صورت دقیق آورد، انسان را از نطفه خلق کرد و به این صورت دقیق آورد، همه اینها برهان است؛ منتها به صورت یک کتاب مدرسهای نیست که بگوید: «یدل علیه اوّلاً و ثانیاً»، گرچه به طور اجمال اشاره کرده است که ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ﴾،[2] اما در غالب سُوَر که برهان اقامه میکند به صورت نظم عادی است، چون به زبان محاوره دارد سخن میگوید. این قرآن گرچه نزد خدای ﴿عَزیزٌ حَکیم﴾[3] و ﴿عَلِیٌّ حَکیم﴾[4] است، ﴿وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾،[5] اما برای ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾[6] نازل شده، برای تفهمیم مردم نازل شده، اصطلاحات علمی را به کار بردن و روش علمی را إعمال کردن، با محاورهٴ توده مردم که قرآن ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾[7] است هماهنگ نیست، بلکه طوری سخن میگوید که همه بفهمند؛ لذا آن اصطلاحات علمی را به کار نمیبرد. میفرماید: ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾؛[8] یعنی «کُلُّ مَا صَدَقَ عَلَیهِ أَنَّهُ شیءٌ فَهُوَ مَخلُوقٌ»،[9] چرا؟ برای اینکه این شیء نبود و پیدا شد؛ تصادف و شانس و اتفاق که جزء خرافات است، مگر میشود که یک شیء معدومی خودبهخود یافت بشود؟! پس چیزی که ذاتاً نبود بعد یافت شد، مبدأیی دارد؛ آنکه آفریدگار این مخلوق است باید عالِم باشد، قادر باشد، غنی باشد و مانند آن؛ لذا «کان» تامّه را با این اصل کلّی بیان کرده است که ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ و «کان» ناقصه این را هم در آیه دیگر بیان کرده است، فرمود: ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾[10] که این ناظر به خلقت نیست، ناظر به نظم علمی اشیا است؛ یعنی هر چه آفرید زیبا آفرید و منظور از زیبایی، زیبایی طاووس و امثال آن نیست، زیبایی علمی و نظری است، نه حکمت عملی! اگر به صورت یک حیوان بدمَنظری هم هست، تمام قوانین علمی را در او به کار برده، این دامپزشکی و آن هم گواهی آنها؛ زاد و ولد آنها، جفتگیری آنها، ازدواج آنها، خواستگاری آنها، خِطبه اینها، همه اینها دقیقاً به صورت ریاضی آفریده شده که ﴿کُلُّ شَیءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾،[11] پس «کان» تامّه را با آیه ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ بیان کرده است، «کان» ناقصه را با ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ بیان کرده، جمعبندی اینها هم این است که ﴿کُلُّ شَیءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾. فرمود شما تا یک مقدار از راه را آمدید که خدا خالق کلّ شیء است؛ اما مخلوق را درست نشناختید تا خالق را بشناسید و اگر خالق را بهتر میشناختید، مخلوق را هم بیشتر میشناختید. خالق حکیم است و چون خالق حکیم است این ساختار، ساختارِ حکیمانه و هدفمند است. پس دو نتیجه را شما باید به دست آورید: یکی اینکه این نظام «باطل» نمیپذیرد؛ یعنی کسی که اهل لغو و لهو است با خودش دارد بازی میکند؛ این شخص صاف عمر میدهد و چیزی نمیگیرد. نظام، نظام باطلی نیست! نظام، نظام لغو نیست! بازیگر نیست، بلکه برمیگرداند! دوم اینکه این نظام حدّی دارد! خود نظام در هجرت است، همانطوری که انسان «تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَی دَار»،[12] مهاجر است و از بین نمیرود، این نظام «سماوات و الأرض» هم مهاجر است. درباره انسان که آیات فراوانی هست و در بیانات نورانی حضرت امیر و ائمه(علیهم السلام) است که «إِنَّمَا تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَی دَار»؛ انسان مهاجر است و مرگ از پوست به درآمدن است نه پوسیدن! مرگ آخر راه و آخر خط نیست، بلکه یک گذرگاه است! این بیان نورانی حضرت سیدالشهداء(سلام الله علیه) در روز عاشورا در بحبوبه «أَقْبَلَتِ السِّهَامُ مِنَ الْقَوْمِ کَأَنَّهَا الْقَطْر»[13] که مثل قطرات باران تیر میآمد، حضرت فرمود: «صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ»،[14] مرگ را معنا کرد، فرمود یاران من که فرزندان کرامت هستید! مرگ پلی بیش نیست، زیر پای شماست! شما روی مرگ پا میگذارید و میروید آن طرف، اینطور نیست که مرگ گریبانگیر شما بشود. مرگ بیش از پل زیر پای شما چیزی دیگر نیست، «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُمْ».
بنابراین مشرکان تا اینجا آمدند که ﴿وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾؛ اما خیال میکردند که یا آسمان و زمین همینطور عبث ادامه میدهند یا روزی تمام میشوند و میمیرند؛ مثل اینکه انسان میمیرد و میپوسد، بقیه دیگر برهان است و جدال أحسن هم نیست، بلکه فوق جدال أحسن است! میفرماید هم نظام مهاجر است و هم شما که نظاممند هستید. مرگ پوسیدن نیست، از جایی به جای دیگر رفتن است! نظام ویران نمیشود، بلکه برابر آیه سوره مبارکه «ابراهیم»: ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الأرْضُ غَیْرَ الأرْضِ وَ السَّماوَاتُ﴾؛[15] یعنی «تُبَدِّلُ» سماوات را به سماوات دیگر، پس کلّ نظام مهاجر است و شما هم که در نظام هستید مهاجر هستید، اینطور نیست که نظام برای ابد بماند یا شما بپوسید! پس أجل مسمّی دارد؛ اما مسمّایِ نزد چه کسی؟ برخیها گفتند مسمّی است «عند الملائکه»؛ اما در سوره مبارکه «انعام» ـ در همان اوایل آن ـ گذشت که أجل مسمّی «عند الله» است. آیه دوم سوره مبارکهٴ «انعام» این بود: ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن طِینٍ ثُمَّ قَضَی أَجَلٌ﴾ که این أجل مقضی است که گاهی تعبیر میکنند به أجل معلّق، این یک أجل؛ ﴿وَ أَجَلٌ مُسَمّی عِندَهُ﴾، آن أجل مسمّی که تغییرپذیر نیست «عند الله» است، براساس اینکه ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾.[16] آنچه را که أجل مسمّای انسانی است «عند الله» است که ﴿وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَا ذَا تَکْسِبُ غَداً﴾[17] و مانند آن و آنچه أجل مسّمای کلّ نظام است آن هم «عند الله» است ﴿وَ أَجَلٌ مُسَمّی عِندَهُ﴾، اینجا هم فرمود: ﴿إِلاّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمّی﴾، حالا چه وقت نظام «سماوات و أرض» تبدیل میشود به نظام دیگر، آن را «الله» میداند. پس این دو برنامه را قرآن اضافه کرده که عرب نمیدانست، آنها پاسخ میدادند به این سؤال که ﴿وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ ـ با نون تأکید ثقیله ـ حتماً میگفتند که «الله» خالق است؛ اما به حق بودنِ این عالَم، یک؛ هدفمند بودنِ این عالَم، دو؛ اینها را نمیدانستند! اینها را قرآن ابتدائاً به اینها فهماند که این نظام باطل نمیپذیرد، مثل همان دستگاه گوارش انسان که روده و معده و امثال آن نظم دقیق علمی دارند، ولی هیچکدام باطل را نمیپذیرند؛ یعنی هیچ ذرّهای از ذرّات وجود انسان در عین حال که عالمانه و دقیقانه خلق شد، به «حق» خلق شد؛ لذا یک مختصر غذای سمّی اگر وارد دستگاه گوارش بشود فوراً بالا میآورد، این کاری به علمیّت ندارد! این «عالمانه» تنظیم شد، یک؛ «صحیحاً» تنظیم شد، دو؛ این بدن به «حق» خلق شد و این غیر از «عالمانه» بودن است! ممکن است طوری خلق بکند که برای او فرق نکند که سمّ و غیر سمّ هر دو را هضم کند؛ اما اینطور نیست، این فقط غذای سالم را هضم میکند، سمّ را بالا میآورد، این برای طبیعت بود.
فطرت هم همینطور است! هیچکسی دروغ را، خیانت را و فریب را نمیپذیرد؛ جامعهای را فریب بدهند، فوراً آن جامعه بالا میآورد، این خصوصیت را که کسی به جامعه تلقین نکرد، چه مسلمان و چه کافر! نظام هم همینطور است! در هاضمهٴ خلقت ستم جا ندارد، این را بالا میآورد؛ نیرنگ، فریب، و دورویی را آسمان قبول نمیکند، زمین قبول نمیکند. این معنای «خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ»[18] است. آن أجلِ مسمّی یعنی روزی میرسد که این مجموعه تبدیل میشود به قیامت و آن وقت هر کسی به پاداش یا کیفر خاص خودش میرسد؛ حالا شما که غیر خدا را میپرستید، یک دلیل بیاورید که این معبودتان یا «بالاستقلال» ذرّهای را مالک است، یا اگر مستقل نیست، در یک ذرّه از ذرّات جهان هستی شریک است، یا اگر شریک نیست در ذرّهای از ذرّات نظام هستی ظهیر و پشتیبان و پشتوانه و دستیار است. اگر غیر خدا سهم و استحقاقی از عبادت داشته باشد، این مقدَّم؛ «لکانت تلک العبادة إمّا للاستقلال أو للشرکة أو للمظاهرة للخلقة»، این تالی؛ «و التالی بأسره مستحیل فالمقدم مثله». اینطور سخن گفتن، این مخصوص حوزه و دانشگاه میشود و شامل محاوره و ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ نمیشود، لکن همین مطلب علمی دقیق فنّی را به صورت بیانی که همه بفهمند در سوره مبارکهٴ «سبأ» مشخص کرده؛ آیه 22 سوره مبارکه «سبأ» که قبلاً بحث آن گذشت این بود: ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾، اینها ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ وَ لاَ فِی الأرْضِ﴾؛ ذرّهای را مالک نیستند، برای اینکه خودشان نبودند و پیدا شدند، این ذرّه قبلاً برای چه کسی بود؟ اگر این بتها مالک هستند، این بتها را که شما خودتان تراشیدید! قبل از اینکه شما خلق بشوید و قبل از اینکه بتتراش اینها را بتراشد، مالک این ذرّات چه کسی بود؟ پس اینها مالک نیستند، این تالی اوّل. ﴿وَ مَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ﴾، حالا «بالاستقلال» که مالک نیستند، شریک هم نیستند تا بگوییم یک ذرّه بین خدا و اینها مشترک باشد، این دو؛ سوم: ﴿وَ مَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾، حالا اگر «بالاستقلال» مالک نیستند یا «بالشرکة» مالک نیستند، دستیار باشند، معین و معاون «الله» در آفرینش باشند، این هم نیست! برای اینکه قبل از اینکه اینها بیایند خدا همه اینها را تنظیم کرد. اگر اینها پشتیبان، پشتوانه، ظهیر، معین و معاون هستند، قبلاً کجا بودند؟! بنابراین قبل از پیدایش اینها، تمام ذرّات عالَم را خدا خلق کرد، پس اینها نه «بالاستقلال» مالک میباشند، نه «بالمشارکة» سهم دارند و نه «بالمظاهرة» سهمی دارند، حالا اگر هیچ کاره هستند چرا اینها را میپرستید؟ در این قسمتها فقط مسئله شفاعت میماند که شما گفتید: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ﴾،[19] ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا﴾،[20] آن را در آیه بعد فرمود شفاعت حق است؛ این شفاعت برای انبیا و اولیا و اهل بیت است، شفاعت باید این دو عنصر را داشته باشد: شفیع باید مأذون باشد و آن اولیا و انسانهای معصوم هستند، «مشفوعٌ له» باید «مرتضی المذهب»[21] باشد و شما هم که مشرک و بتپرست هستید، بنابراین شفاعت حق است ﴿وَ لاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلاّ لِمَنْ إِذِنَ لَهُ﴾.[22] در آیهٴ محل بحث سوره مبارکهٴ «احقاف» میفرماید که غیر از خدا سهمی ندارد، شما باید برهان اقامه کنید! ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا﴾ مگر با دو چیز که شما این دو چیز را نمیدانید؛ اصل خلقت را قبول کردید، اما به حق بودن برای شما روشن نشد، خیال میکنید که هر کاری را میشود در عالم کرد، در حالی که هر کاری را در عالَم نمیشود انجام داد و خیال کردید که این میماند، نه این طور نیست! این هم زمانی دارد که بعد به مقصد میرسد. ﴿إِلاّ بِالْحَقِّ﴾ این یک نکته، ﴿وَ أَجَلٍ مُسَمّی﴾ دو نکته؛ اینها را شما نمیدانید و وحی به شما گفت، درحالی که ﴿وَ الَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ﴾؛ مشرکین از این إنذار ما اعراض میکنند، هر چه که وحی الهی آنها را هشدار میدهد که در نهایت سقوط میکنید، اینها روبرمیگردانند؛ حالا شما هستید و شرک خودتان.
﴿قُلْ أَ رَأَیْتُم﴾، این ﴿أَ رَأَیْتُم﴾ یعنی «أخبرونی»؛ یعنی برهان اقامه کنید و گزارش بدهید. ﴿أَ رَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾؛ این بتهایی که شما میپرستید را ﴿أَرُونِی﴾؛ نشانمان بدهید و دلیل اقامه کنید. ﴿مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الأرْضِ﴾، برهان عقلی اقامه کنید که اینها سهمی در آفرینش دارند، این دلیل عقلی بود. اگر از لحاظ دلیل عقلی دست شما کوتاه است، ﴿أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الأرْضِ﴾، حالا یا «بالاستقلال» ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ﴾ یا شریک خدا در آفرینش هستند یا خودشان مستقلاند که در سوره مبارکهٴ «سبأ» گذشت، ﴿أَرُونِی﴾ برهان اقامه کنید. اگر برهان عقلی اقامه نکردید ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا﴾، این قرآن است که دعوت به توحید میکند، نفی شرک و ابطال شرک و امثال آن دارد، شما کتابی از کتابهای آسمانی بیاورید که در آن کتاب آسمانی ثابت شده باشد و گفته باشد که این بتها سهمی در آفرینش دارند یا شرکتی در آفرینش دارند. آن دلیل عقلی بود و این هم دلیل نقلی؛ اگر دلیل عقلی و نقلی؛ یعنی کتاب الهی نداشتید، حرفهایی که معصومان و انبیا گفتند، ولو در تورات و انجیل نباشد، ولو در صُحُف و زبور نباشد؛ ولی به هر حال معصوم حرفی را گفته باشد، آنها را بیاورید: ﴿أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾! این جمعبندی را مرحوم امین الاسلام در مجمع البیان[23] دارد؛ پس یا دلیل عقلی است یا دلیل نقلی؛ دلیل نقلی یا کتاب آسمانی است یا سنّت معصومین است. در روایات ما این است که مُصحف فاطمه(سلام الله علیها) هم یکی از آنهاست،[24] به هر حال حرف معصوم است! شما یا روایت معتبر از معصوم بیاورید که متواتر و یقینآور باشد یا آیهای از کتابهای آسمانی بیاورید یا برهان عقلی، پس «و الدلیل إمّا عقلیٌ إمّا نقلی و النقلی إمّا کتاب الله أو سنّةُ المعصومین»، این اضلاع سهگانه مثلث است که با دو منفصلهٴ حقیقیه حلّ میشود؛ اگر حصر، حصر عقلی است الّا و لابد باید با دو منفصلهٴ حقیقیه حلّ بشود، چون حصر عقلی؛ یعنی نه بیش از این است و نه کمتر از این، آنکه نه بیش از این است و نه کمتر از این باید دائر بین نقیضین باشد و آنکه دائر بین نقیضین است الّا و لابد منفصلهٴ حقیقیه است و منفصلهٴ حقیقیه هم بیش از یک تالی و یک مقدمه ندارد؛ اگر حصر دو ضلعی بود، یک منفصلهٴ حقیقیه متولّی آن است و اگر حصر سه ضلعی بود، الّا و لابدّ باید به دو منفصله حقیقیه برگردد. «الدلیل إمّا عقلیٌ أو لا»، اگر عقلی نشد «إمّا کتاب الله» است «أو لا»، اگر «کتاب الله» نشد باید سنّت معصومین باشد، پس «فالدلیلُ إمّا عقلیٌ أو کتابیٌ أو رواییٌ معتبر».
پرسش: چرا ﴿مَاذَا خَلَقُوا﴾ را ﴿مِنَ الأرْضِ﴾ گفت و ﴿شِرْکٌ﴾ را ﴿فِی السَّماوَاتِ﴾ گفت؟
پاسخ: فرق نمیکند، چون اصلش آن است و هر جا باشد سهم دارد؛ اگر چیزی را در زمین خلق کرده باشد این است و اگر شریک سماوی هم باشد همین است، اینطور نیست که اگر «مَا خَلَقَ السَّمَاوَات» باشد برهان نیست یا شِرک در زمین باشد برهان نیست، برابر آیه سوره مبارکه «سبأ» که کلاً جمعبندی کرده است، فرمود معیار، این سه اصل است: یا «استقلال» در خلقت یا «شرکت» در خلقت یا «مظاهره» در خلقت، حالا مخلوق خواه سمایی باشد خواه أرضی باشد.
فرمود: ﴿أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الأرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ﴾، ﴿أَرُونِی﴾؛ برهان اقامه کنید! اگر برهان عقلی ندارید، برهان نقلی اقامه کنید، ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا﴾؛ کتابی از کتابهای آسمانی؛ مانند تورات و انجیل بیاورید که این حرفها در آن نوشته باشد. اگر کتاب آسمانی این حرفها را ندارد، معصومی از معصومان این را گفته که به سهم متواتر به شما رسیده که در ذیل این روایت، مصحف فاطمه(سلام الله علیها) هم ذکر شده است، فرمود به هر حال یک انسان کاملِ معصومی مثل اهل بیت حرفی زده باشد و شما در اینجا بیاورید؛ البته این حرفها در سُوَر مکّیه است و هنوز جریان مصحف فاطمه(سلام الله علیها) مطرح نشده بود، بخشی از اینها قبل از میلاد وجود مبارک فاطمه زهرا بود؛ ولی به هر تقدیر این مصداق و قابل تطبیق بعدی است. ﴿أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾؛ حدیث مأثور باشد، ولی عالمانه باشد و علم باشد، نه ظن ﴿إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾. در موارد دیگر قرآن کریم میفرماید که این برهان ماست، شما برهان خودتان را بیاورید: ﴿قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ﴾.[25] آنجا که فرمود برهان خود را بیاورید، جامع بین اقسام سهگانه است؛ هم دلیل عقلی، هم دلیل کتابی و هم دلیل روایی که هر سه را شامل میشود ﴿بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾. آنجایی که برهان عقلی را در کنار برهان نقلی و در کنار قرآن و روایات ذکر میکند، در آنجا منظور فقط برهان عقلی منظور است و جمعبندی وقتی میکند، میفرماید اینها «لا بُرهان لَه»؛ اینها اصلاً برهان ندارند! بعد میفرماید نه تنها اینها برهان ندارند، مطلبی که اینها میگویند برهانپذیر نیست! در بخشی از آیات میفرماید که شما دلیل ندارید؛ در سوره مبارکهٴ «انبیاء» آیه 23 به بعد این است: ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ﴾، این برهان تنها عقلی نیست؛ به دلیل این تثلیثی که در سوره مبارکهٴ «احقاف» است، اگر دلیل عقلی بود یا کتابی بود یا روایی بود، هر سه برهان است و مقبول است؛ اینجا فرمود: ﴿قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ هذَا ذِکْرُ مَن مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَن قَبْلِی﴾؛ انبیای قبلی هم همین حرف را زدند، پس از کتاب انبیای قبلی هم نمیتوانید شاهد بیاورید، ﴿بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُعْرِضُونَ﴾[26] که این ﴿مُعْرِضُونَ﴾ در همین آیه سوره محل بحث هست.
در بخش پایانی سوره مبارکهٴ «مؤمنون» میفرماید که اصلاً حرف اینها برهانی نیست، نه اینکه برهان ندارند تا شما بگویید اینها برهان ندارند و ممکن است که دیگری برهان داشته باشد. در آیه 117 سوره مبارکهٴ «مؤمنون» که بخش پایانی آن سوره است، فرمود: ﴿وَ مَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾، اینجا جمله را نباید قطع کرد، باید وصل کرد؛ این جمله ﴿لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾ در محل نصب است تا برای ﴿إِلهاً﴾ صفت باشد. ﴿وَ مَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ﴾، مثل اینکه کسی بگوید اگر کسی بگوید دو دوتا پنجتاست که دلیل ندارد، اینکه دلیل ندارد صفت دو دوتا پنجتاست. ﴿وَ مَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ﴾، اصلاً این برهانپذیر نیست! شما یک حقیقت نامتناهی دارید که این عالَم را دارد اداره میکند، دیگری که نیست! قبل از اینکه شما بیایید و این بتها را بتراشید و این افراد را سر کار بیاورید، کلّ این نظام بود و بعد از مرگ شما هم که هست، پس شرک برهانپذیر نیست؛ لذا اینکه فرمود: ﴿لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾ این نفی جنس است؛ نه برهان عقلی میپذیرد، نه برهان کتابی میپذیرد و نه برهان روایی میپذیرد، ﴿وَ مَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ﴾ و مانند آن.
بنابراین آنچه در این بخش میفرماید که برهانپذیر نیست، آن را تحلیل میکند که گاهی تفصیل است، گاهی اجمال است، گاهی متن است و گاهی شرح است، فرمود که شِرکی در کار نیست، استقلالی در کار نیست و مظاهرهای در کار نیست و اگر شما درباره مسیح(سلام الله علیه) میگویید او مظهر خالقیّت ماست! برخیها خیال کردند که این کلمه ﴿بِإِذْنِی﴾ یا ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ این مفعول واسطه است برای ﴿فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ﴾،[27] اینطور نیست! از همان اوّلی که وجود مبارک مسیح شروع به کار میکند اینها ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ است، این کلمه ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ مفعول واسطه است به نحو تنازع برای هر سه ـ چهار فعل، ﴿إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ﴾[28] ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾، ﴿فَتَنفُخُ فِیهَا﴾ ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾، ﴿فَتَکُونَ طَیْراً﴾ ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾، نه اینکه این ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ برای آن ﴿فَیَکُونُ طَیْراً﴾ باشد و برای آن مفعول واسطه باشد، این به نحو تنازع مفعول واسطه است برای همه افعال، از آنجا که مسیح(سلام الله علیه) شروع کرده به کار، او دیگر سرامیکسازی که نکرده است! در این سرامیکسازی وقتی پرندهای را ترسیم میکنند، بیرون آن پرندهها دست و پا دارد، دیگر روده و معده و قلب و کلیه و مانند اینها را که ندارد؛ اما مسیح(سلام الله علیه) همه اینها را ساخت، بعد کاری که خدا کرد ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾،[29] با همان نفخهٴ الهی نفخ کرد که این شده حیوان و پرنده، پس او سرامیکسازی نکرده، تمام دستگاه درون و بیرون این پرنده را ساخت، کلیه و کبد و معده و روده و قلب و مغز همه را ساخت، بعد با نفخهٴ الهی دمید، چون این ﴿بِإِذْنِ﴾ إذن تکوینی است، نه إذن تشریعی! یک وقت اذن تشریعی است که در سوره «حج» فرمود: ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾؛[30] تا کنون شما اجازه جهاد نداشتید از این به بعد مأذون در جهاد هستید، این یک حکم فقهی است؛ اما وقتی به مسیح(سلام الله علیه) میفرماید به إذن من این کار را بکن، این تکوینی است؛ یعنی تو مظهر خالقیّتی و خالقیّت هم فعل خداست، ذات خدا که نیست؛ این «فعل» مظهر میطلبد، وجود مبارک مسیح هم مظهر است، فرمود او هم کار ما را کرده، حرف ما را انجام داده و به اذن ما دارد انجام میدهد، اینطور نیست که از خودش کاری کرده باشد؛ نشانه آن هم این است که اوّل کسی که ما را در بین شما میپرستد خود اوست. بنابراین مسیح(سلام الله علیه) مادهٴ نقض نیست و آن هم به دو دلیل: یکی اینکه کار او در حقیقت کار ماست که آنجا ظهور کرده است، دوم اینکه اوّل کسی که در بین شما خدا را میپرستد همان مسیح(سلام الله علیه) است.
پرسش: پرندهٴ گِلی ساختن که معجزه نیست، پرندهٴ واقعی شدن معجزه است!
پاسخ: آن هم معجزه نیست! معجزه ﴿نَفَخْتُ فِیهِ﴾ است! این سرامیکساز فقط بدن ظاهری را درست میکند، نه اینکه برای آن مغز و کلیه و کبد و روده و معده و اینها را درست کند! ولی مسیح(سلام الله علیه) هم درون او را به صورت حیوان درآورد و هم بیرون او را به صورت حیوان درآورد، بعد همانطوری که ذات اقدس الهی ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ فرمود و این شده انسان، او هم ﴿نَفَخْتُ فِیهِ﴾ گفت که ﴿فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ شد؛ لذا تا مادامی که ذات اقدس الهی اراده کرده بود این طیر زنده بود، فرمود آن هم که به اذن خدا بود! و این هم تقرّب الهی است؛ او که کاری بدون اذن ما نکرده است! او نه مستقل بود، نه شریک بود و نه مُظاهر؛ ظهیر ما نبود، این کار ما را دارد انجام میدهد، او مأمور ما بود؛ از این مدبّرات در عالَم فراوان است و فرشتهها هر روز تدبیر میکنند، او هم یکی از تدبیرهای الهی است. فرمود این کار را ما انجام دادیم، اما در حالی که ﴿وَ الَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ ٭ قُلْ أَ رَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَا ذَا خَلَقُوا مِنَ الأرْضِ﴾؛ برهان اقامه کنید! البته این برهان عقلی است؛ اگر نشد، برهان اقامه کنید که اینها خالق بودند یا شریک بودند، فرق نمیکند این تنوّع در عبارت است؛ پس چه خالق در أرض و شریک در سما، چه شریک در أرض و خالق در سما. اگر دلیل عقلی ندارید ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا﴾، این کتاب ما که قرآن است و شما را به توحید دعوت میکند، یک کتاب آسمانی بیاورید که قبل از این شرکی، استقلالی و مانند آن برای غیر خدا ثابت کند، ﴿أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾؛ علم مأثوری که یقینآور باشد بیاورید ﴿إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾، وقتی که دست شما خالی است از شما گمراهتر کیست؟ ﴿وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّن یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَن لاَ یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ هُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره لقمان, آیه25؛ سوره زمر، آیه38.
[2]. سوره طور, آیه35.
[5]. سوره زخرف, آیه4.
[6]. سوره بقره, آیه129.
[7]. سوره بقره, آیه185.
[8]. سوره رعد, آیه16؛ سوره زمر، آیه62.
[9]. ر.ک: الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص82؛ «کُلُّ مَا وَقَعَ عَلَیْهِ اسْمُ شَیْءٍ فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَا خَلَا اللَّهَ».
[10]. سوره سجده, آیه7.
[11]. سوره رعد, آیه8.
[12]. اعتقادات الإمامیه(للصدوق)، ص47.
[13]. اللهوف علی قتلی الطفوف(فهری)، ص100.
[14]. معانی الأخبار، ص289.
[15]. سوره ابراهیم, آیه48.
[16]. سوره نحل, آیه96.
[17]. سوره لقمان, آیه34.
[18]. ر.ک: سوره احقاف, آیه3؛ ﴿مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ﴾.
[19]. سوره زمر, آیه3.
[20]. سوره یونس, آیه18.
[21]. سوره انبیاء, آیه28؛ ﴿لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی﴾.
[22]. سوره سبا, آیه23.
[23]. مجمع البیان، ج9، ص125.
[24]. تفسیر نور الثقلین، ج5، ص9؛ «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامْ إِنَّ فِی الْجَفْرِ الَّذِی یَذْکُرُونَهُ لَمَا یَسُوؤُهُمْ لِأَنَّهُمْ لَا یَقُولُونَ الْحَقَّ وَ الْحَقُّ فِیهِ فَلْیُخْرِجُوا قَضَایَا عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامْ وَ فَرَائِضَهُ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ وَ سَلُوهُمْ عَنِ الْخَالاتِ وَ الْعَمَّاتِ وَ لْیُخْرِجُوا مُصْحَفَ فَاطِمَةَ فَإِنَّ فِیهِ وَصِیَّةَ فَاطِمَةَ وَ مَعَهُ سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ إِنَّ اللَّهَ عز و جل یَقُول: فأتُوا بِکتاب ﴿مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ﴾».
[25]. سوره بقره, آیه111.
[26]. سوره انبیاء, آیه24.
[27]. سوره آل عمران, آیه49.
[28]. سوره مائده, آیه110.
[29]. سوره حجر, آیه29؛ سوره ص, آیه72.
[30]. سوره حج, آیه39.